جمعه 30 تیر 1385   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نگاهی به کتاب خاطرات يک نجات يافته از بهائيت! سروش حقايق

روی درخت گردوی گس آن کلاغ پير
صدسال خانه کرد و هزاران هزار بار
گردو از آن درخت بدزديد و خاک کرد
هر بار روی خاک منقار خويش را زکثافات پاک کرد
يک بار هم نديد آن بلبل جوان غزلخوان باغ را
يا ديد و حس نکرد آن روح عاشقانه دور از کلاغ را!

ژاله اصفهانی


چند روز پيش يکی از دوستان خبر انتشار کتابی را توسط مؤسّسه کيهان طهران برای من با ايميل فرستاد. بايد صادقانه اعتراف کنم که من بطور معمول علاقه ای به خواندن انتشارات اين مؤسّسه ندارم چون اولاً نوشته های آن مخصوصاً اگر مربوط به دگر انديشان باشد(اعم از مذهبی يا سياسی) با دروغ وافتراء و به کار بردن لغات توهين آميز و بی ادبانه همراه است لذا از ديد افراد منصف و فرهيخته ارزش مطالعه ندارد. در واقع می خواهند فقدان منطق و استدلال را، برای خالی کردن عقده ها، با افتراء واهانت جبران کنند.ثانياً چگونه می توان به نوشته های روز نامه ای اعتماد کرد که پاسخ افراد وجوامع مختلف را در برابر اتهاماتی که به آنان وارد ميکند برخلاف همه موازين اخلاقی و قانونی چاپ نمی کند.ثالثاً تيراژ کيهان قابل مقايسه باديگر روزنامه های طهران نيست وافراد اهل مطالعه و تحقيق توجهی به آن ندارند. ولی با وجود اين، شروع مطلب که معرّفی يک کتاب بود نظرم را جلب کرد.قسمت هائی از اين معرفی را خواندم . طبق روش جاری کيهان، پر از دروغ وافترا و مطالب خلاف حقيقت بود و با اينکه اين بار ظاهراًنويسنده شخص ديگری است ولی بطوری که خواهيم ديد در موارد زيادی جای پای نويسنده کيهان در آن ديده ميشود.دراين يادداشت فقط قسمت هائی از خلاف گوئی های کتاب مطرح می شودتا به نظر دوستانم نيز احترام بگذارم که مطالعه کيهان و نوشتن درباره آن را وقت تلف کردن ميدانند!

ابتدا نويسنده کيهان کتاب را معرفی ميکند واز آن به عنوان خاطرات يک دختر بهائی باز گشته به اسلام ياد ميکند و بعد از شيوع دروغ وآلودگی درجامعه بهائی سخن می گويد. در حاليکه خود نويسنده بهتراز هر کسی ميداند که آلودگی،اعتياد، فحشاء ودروغ تحت رهبری چه کسانی ودر کجا شيوع پيدا کرده ويا چگونه به دروغگوئی تحت عنوان "تقیّه" مشروعيت داده شده است ، بطوری که حتی در نشريات داخل ايران نيز مکرر منعکس شده است واين داستانی است که برهر سر بازاری هست. وبعد ذکر جاسوس پروری جامعه بهائی را مينمايد ولی اين بار نمی گويد جاسوسی برای انگليس وروس و آمريکا و اسرائيل! البته مانند گذشته دليلی هم ارائه نمی دهد و نگارنده در اين مورد کاملاً به او حق می دهم چون هيچکس نمی تواند چيزی را که ندارد ارائه دهد! در ادامه نويسنده البته منصف!کيهان جمله ای طنز آميز وابتکاری جديدی را برای معرفی جامعه بهائی بکار ميبرد "ضد انسانی ترين سازمان فرقه ای وسياسی"اين خطاب توسط کسانی است که به استناد صدها مدرکی که توسط دوستان مسلمان ايرانی ارائه ونشر گرديده ضد انسانی ترين اعمال را نسبت به افراد شريف و مسلمان ايرانی رواداشتند کسانی که متأسّفانه سبب شدند هزاران نفراز افراد تحصيل کرده ايرانی با داشتن عالی ترين مراتب علمی از هرچه دين است بيزار شدند و آدم نمی تواند به آنان بگويد که دوستان عزيز اگر عده ای به خاطر ثروت ومقام مرتکب اعمال غير انسانی وغير اخلاقی می شوند آنرا پای دين نبايد گذاشت وچقدر خوب است که نويسنده منصف!کيهان به جای شرح حال يک نفرکه اسلام آورده وذکر داستان های دور از حقيقت ساختگی، شرح حالی از اين گروه ايرانی برگشته از دين که عده زيادی از آنان به دامن اديان ديگر پناه برده اند بنويسند شايد هم نظر به شرائطی که در ايران پيش آوردند چون مسلمان شدن در ايران کمتر اتفاق می افتدو غير عادی تر است فقط به آن پرداختند!

جمله "ضدانسانی ترين.." را در باره جامعه ای بکار می برند که هدفش وحدت عالم انسانی و شعارش محبت است جامعه ای که نمونه های زير که از کتاب گلزار تعاليم بهائی نقل می گردد دستور العمل زندگی افرادش می باشد:
"ای اهل عالم همه بار يک داريد و برگ يک شاخسار"

"بايد ازشما ظاهر شودآنچه که سبب آسايش وراحت بيچارگان روزگار است "

"شماها بايدبه آنچه سبب آسايش عالم انسانی است تشبّث نمائيديتيم ها را نوازش کنيد،گرسنه هاراسير نمائيد،برهنه ای بپوشانيد،بيچاره ها را دستگيری کنيد تا مقبول درگاه الهی شويد"

"سياست الهی مهربانی به جميع بشر است بدون استثناء"

اين جامعه" ضد انسانی .." به قول نويسنده کيهان ،همان جامعه ای است که موفق گرديد مليون ها نفر از مردم جهان راکه در سراسر دنيا پراکنده اند از رنگ ها و نژاد ها وقبائل مختلف وباسوابق فرهنگی و مذهبی متفاوت با آميزه محبت به هم بپيوندد و در زير خيمه وحدت بهائی گرد آورد، و افرادی که تا ديروز دشمن يکديگر بودند به محض پيوستن به جامعه بهائی دشمنی ديرينه را فراموش کرده اند اين جامعه مدل ونمونه دنيای آينده است ودقيقاًهمان چيزی است که دنيای امروز به آن نياز دارد يعنی عشق و محبت به جای کينه توزی وجنگ.

ايکاش کسانی که کمر به نابودی! جامعه بهائی بسته اند می توانستند اين وحدت و محبت را لااقل در جامعه خودشان ايجاد کنندکه اين اندازه به کشتار يکديگر نپردازند.ولی نويسنده کيهان خروج از اين جامعه صلح جو و هم آهنگ، وپيوستن به دنيای کينه توزی وجنگ را نجات می نامد! چه ميتوان کرد هرکسی بر طينت خودمی تند.

ظاهراً نويسنده خانمی است که قبلاً بهائی بوده وحال ازبهائيت برگشته و مسلمان شده است.قسمت هائی از نوشته های کتاب را باهم مرور ميکنيم.درمورد دعاونيايش می نويسد: " (بهائيان) به دستور خود بهاء با خدا ارتباط برقرار نمی کنندونام بهاء را جايگزين کرده واز او طلب مغفرت ميکنند وهمه دعا ونيايش وراز ونيازشان خطاب به بهاء وپسرش عبد البهاست" حال برای آنکه خواننده به بی اعتباری اظهار نظر نويسنده پی ببرد قسمت های آغازين چند مناجات راکه متضمن خطاب هست ازکتاب ادعيه حضرت محبوب ومجموعه مناجات های حضرت عبد البهاءمی آورم:
الها معبودا
از توام و بتو آمدم قلبم را به نور معرفتت منير فرما......ص۳۳۰ادعيه

بنام خداوند يکتا الها کريما رحيما
شهادت می دهم به وحدانيت و فردانيت تو و باينکه از برای تو شبه و مثلی نبوده ونيست...ص۳۳۴ادعيه.

الها کريما يکتا خداوندا
جودت وجود را هستی بخشيد و مو جود نمود از در يای رحمتت محرومش منما..ص۳۳۷ادعيه.

پاکا پادشاها
هر آگاهی بر يکتائيت گواهی داده توئی آن توانائی که جودت وجود را مو جود فرمود...ص۳۲۸ادعيه.

هوالله
خدايا تاريکی نزاع و جدال وقتال بين اديان وشعوب واقوام افق حقيقت را پوشيده وپنهان نموده جهان محتاج نورهدايت است پس ای پروردگار عنايتی فرماکه شمس حقيقت جهان راکران به کران روشن نمايدص۵۵مجموعه
هولله
ای خدای پر عطای ذوالمنن واقف جان و دل واسرار من ......ص۱۳۵مجموعه

هولله
ای پروردگار اهل بهاء را در هر موردی تنزيه و تقديس بخش واز هر آلودگی ، پاکی و آزادگی عطاکن از ارتکاب هر مکروه نجات ده و از قيود هر عادت رهائی بخش تا پاک و آزاد باشند وطیّب وطاهر گردند.ص۱۴۹مجموعه

خداوندا آمرزگارا
اين مجمع را تا ئيد کن و تو فيق بخش تا عالم را به نور اتحاد روشن نمايد شرق و غرب رابه پرتو محبت و نور اتفاق منور کند ای بخشنده مهربان....ص۲۰۶ مجموعه

بطوری که ديده می شود اين مناجات ها وصد ها نظير آن، برخلاف اظهار نظر کتاب همه خطاب به خداوند است بنابراين نمی توان پذيرفت که خانم نويسنده که سالها بهائی بوده اين مناجات هارا که کتابش درخانه هر بهائی وجوددارد نديده باشد بنابراين تاثير نويسنده کيهان را در تنظيم ونوشتن کتاب می توان به سهولت مشاهده نمود.

درجائی خانم نويسنده می نويسد:
"....در ابتدا بگويم که بهائيان دودسته انددسته ای انسان های فريب خورده و ناآگاه که به دام افتاده و غافلندو بهائيت به صورت موروثی به آنان رسيده(نه که يک بليون مسلمان همه با تحقيق و مطالعه مسلمان شدند اين نکته جلب نظر خانم را کرد!) ويا به علت عدم دانش کافی از دين وديانت در دام آن افتاده و بهائيت را به عنوان دينی آمده ازجانب خدا پذيرفته اند اين گروه مثل ساير پيروان اديان ديگر، خدا را پرستش ميکنندو بعضاً اعمال نيک وحسنه ای نيز دارند وبه دعا وراز ونياز با خدا می پردازند." وبعد ادامه ميدهد که : " پدر ومادر من هم از دسته اول يعنی از فريب خوردگان بودند" خانم نويسنده البته با نظر وراهنمائی نويسنده کيهان به شرح مشخصات دسته دوم می پردازد و اين طور مينويسد:"دسته دوم کسانی هستند که در راس تشکيلات بهائی قرار دارند ...و تا ميتوانند از وجود پيروان فريب خورده سوء استفاده کرده واز آنان هرگونه بهره ای بالاخص سياسی و اقتصادی می برند.." اين اظهار نظر به علت شدت ابتذال قابل جوابگوئی نيست. زيرا همه می دانند که اين رهبران مورد ادعا واهل استفاده سياسی واقتصادی اعضای محافل ملی ومحلی ايران بودند که چون حاضر به انکارعقيده خود نشدند توسط رژيم کشته شدند واموال شان غصب شد (البته درمحل های غصبی نماز هم خوانده شد!)درحاليکه عده ای نيز با امکاناتی که يافتند به ثروت های هنکفت رسيدند بطوری در خيلی موارد صدای همکارانشان نيز درآمد و مدارک آن را منتشر نمودند. اميد وارم مفهوم سوء استفاده سياسی و اقتصادی روشن شده باشد!

خانم نويسنده در مورد خانواده اش ادامه می دهد:
"پدر ومادرم از سادات و بسيار آرام ومهربان بودند هرگز کلمه ای زشت از زبانشان جاری نمی شد.آنان متاُسفّانه هميشه در حال عبادت های مخصوص بهائيان بودند( به کلمه متأسّفانه توجه فرمائيد) واين عشق کور به آنان مجال تفکّرنميداد."(تابارژيم همکاری نمايند!؟)....ده فرزند خويش را از آلايش دنيا بر حذر ميداشتند.ده فرزندی که همه مردم شهر کوچکمان سنندج از آنان به نيکی ياد می کردند و آبرومند و شريف وبی آزار در کنار مردم زندگی می کردند..." ( به اثر نامطلوب بهائی بودن آن ها توجه بفر مائيد!)

در مورد مادرش مينويسد:
"...روزی نبود که استراحت اورا ببينم به محض اين که از کار فارغ ميشد به ديدن مريض ها می رفت از خانه ميوه وسيب زمينی ونان و غذا بر ميداشت وسراغ فقرا می رفت همه دوستش داشتند." در مورد خانواده می نويسد:"ايام پرنشاط و پر از صميمیّتی را با خانواده گذراندم در بين هيچکدام از اهل فاميل اختلافی نبود."(پس ای کاش همه بهائی باشند.)

سرکار خانم نويسنده ،حال که مسلمان شديد اين مسلمانی برشما مبارک باشد ولی فراموش نفر مائيد که شرط اول دين داری محبت به مردم است، خدمت است ،انسانيت است.بطوری که می دانيد حضرت بهاءالله می فرمايند:
"در اين عصر انسان کسی است که به خدمت جميع من علی الارض(ساکنين روی زمين) قيام نمايد." ديگر نمی فرمايند چه دينی داشته باشد.بنابر اين اميدوارم که شمانيز موفق به خدمت به عالم انسانيت گرديد ومسلمان شدنتان فقط محدود به بد گوئی اين وآن و مخصوصاً مادر تان نگردد که به قول خودتان به فقرا خدمت می کرد وخانواده ای پر نشاط وصميمی وبدون اختلاف ايجاد کرده بود بلکه راه اورا که خدمت و محبت بود ادامه بدهيد.زيرا دنيای امروز بيش از هر زمانی احتياج به صلح و آرامش و محبت دارد واين وظيفه اديان است که روحيه محبت وخدمت را در نوع بشر تقويت نمايند نه آنکه خود عامل اختلافات گردند. حال در لباس کدام دين باشد فرق نمی کند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 





يادم هست سال ها پيش گذارم به دهکده ای به نام شهر آباد در مسير راه بجنورد به مشهد افتاد در آنجا محلی برای جزاميان بهبود يافته به نام "بهکده" ساخته بودند که بيمارستانی داشت.شک نيست که خدمت در اين بيمارستان که محلی بسيار دور افتاده بود خيلی مشکل بود وهيچ پرستاری(نرسی) حاضر به خدمت در آن محل نبود لذا مسئولين امر ناچار شدندعده ای پرستار مسيحی از اروپا بياورند زيرا هيچيک از خواهران مسلمان حاضر به خدمت در آن محل نشدند در حاليکه همين خواهرا ن وقتی مثلاً پای حجاب به ميان می آيد با خشونت کامل وارد عمل ميشوند و تو جه ندارند که دين برای محبت است نه خشونت.

چندی پيش سران چند فرقه اسلامی دربرنامه ای تلويزيونی حضور يافتند همه آن ها ميگفتند که اسلام دين رافت ومحبت است(البته می تواند باشد اگر مدعيانش بگذارند!) ولی اين حرف ها درعالم واقعیّت نيز بايد مصداق داشته باشد اگر نه چه فايده دارد مردمی که به آن برنامه گوش ميدهند فردای آن ببينند که فرقه های مختلف اسلامی در نقاط مختلف دنيا به کشتار يکديگر مشغولند. ويا ذکر مهر ورزی نمودن وبعد به صورت های مختلف ظلم کردن چه تأثير دارد.چگونه ميتوان در نزد غربی ها ذکر عطوفت اسلامی را کرد در حاليکه ازآدم سؤال ميکنند چرا هزاران دانشجوی بهائی را سالهاست به دانشگاه ها راه نمی دهند آنهم کشوری که پيش از ظهور اسلام سابقه حمايت از اقلیّت ها را داشت ويا چطور ميتوان از عدالت اسلامی در کشوری سخن گفت که حقوق عده ای از باز نشستگان آن را به خاطر بهائی بودن قطع کرده اند! يعنی پولی را که در دوران خدمت برای استفاده در دوران پيری خود پرداخته بودند به آنان نمی دهند ويا چگونه ميتوان ذکری از رعايت حقوق انسانی مردم درحکومتی کرد که هزاران زارع بهائی را از دهاتشان بيرون کرده و زمينهای آنان را تصرّف کرد ه اند وده ها مثال ديگر که ذکرشان ملال آور وکسل کننده است متأسّفانه واقعيت اين است که دست طرفداران اسلام درغرب در دفاع از اسلام به خاطر اين گونه اعمال بسته است بنابر اين سرکار خانم نويسنده، اميد است شما که تحت تر بيت مادر بهائی تان درس خدمت ومحبت آموختيد آنرا حفظ کنيد وبه خدمت ومحبت به مردم پردازيد تا برای مانيز که به حقيقت اسلام معتقديم کمکی در معرّفی آن باشيد وبيان حضرت بهاءالله را که حتماً در درس اخلاق خوانديد فراموش نکنيدکه:
"بهترين اعمال محبت با اهل عالم است"

سروش حقايق





















Copyright: gooya.com 2016