چهارشنبه 25 شهریور 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

محسن اميريوسفی، برنده جايزه نوآوری از جشنواره فيلم مونترال در گفت گو با "هفته": اين انسان است که برای من مهم است


محسن اميريوسفی، رئيس فستيوال، آقای سرژ لوژيک و نقش اول فيلم حميد فرخ نژاد - عکس از هفته

در باره محسن اميريوسفی

محسن اميريوسفی متولد ۱۳۵۰ در آبادان و بزرگ شده اصفهان است. ليسانس رياضی را از دانشگاه اصفهان گرفته است. او خود در باره پيشرفت در فعاليت های سينمايی می گويد: در اواخر دوران دانشگاه کم کم فکر کردم که آنچه به عنوان نمايشنامه، داستان يا فيلمنامه می خوانم، خودم تجربه کنم." او به اين ترتيب کار فيلم سازی را آغاز کرد.

وی دوران سربازی را در تهران گذراند و در تهران نيز ماندگار شد. تلاش جدی تر سينمايی را در ميانه دهه ۱۳۷۰ در سينمای جوان آغاز کرد. او خود در اين باره می گويد: "فيلمهای کوتاهی بود که می ساختم که در جشنواره های داخلی و خارجی نيز حضور پيدا کردند." اميريوسفی در همان دوران نيز جوايز بسياری را از ان خود ساخت.

او همچنين در باره کارهای دوران پيش از "خواب تلخ" می گويد: "يکی از کارهايم "دستهای سنگی" بود که اون موقع توی چند تا جشنواره فرانسوی و در ايران جوايزی گرفت. بعد يک کار مستند داشتم به نام کاروان که اون هم يک کار طنز مستند بود که در مورد يک کاروان عاشورا بود." وی ادامه می دهد: "شايد فيلم بلند اگر بود خيلی سختگيريهای بيشتری می شد ولی در مورد اين فيلم کوتاه موردی بوجود نيامد. برای ساخت کاروان تهيه کننده ای پيدا نکردم خودم تهيه کننده بودم. کار ولی خيلی موفق بود داخل ايران يعنی هم طنزش و هم موضوع مذهبی که داشت همه اينها ترکيبی به وجود آورد که به کسی هم بر نخورد و فيلم هم خيلی موفق بود."

اميريوسفی در سال ۲۰۰۴ اولين موفقيت بزرگ خود را کسب کرد. "خواب تلخ" او در کن تعبير شيرينی برای وی داشت. در ادامه اين فيلم در نزديک به پنجاه جشنواره شرکت کرد و جوايز بسياری از معتبرترين جشنواره ها را از آن خود ساخت. "آتشکار" دومين و آخرين کار بلند او است که در جشنواره بين المللی فيلم مونترال جايزه نوآوری را از آن خود ساخت."

خسرو شميرانی



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




آقای محسن اميريوسفی ضمن تبريک برای موفقيت شما در مونترال، با خواب تلخ شروع می کنيم و بعد می رسيم به آتشکار. خواب تلخ، اولين موفقيت بزرگ تو، در ايران سرنوشت نه چندان مطلوبی داشت. ماجرا چه بود؟
از ابراز تبريک شما ممنون هستم.
خواب تلخ در سال ۸۲ فيلمبرداری شد. همان سال هم ما فيلم را به جشنواره فجر داديم که اکران بشود اما فيلم را نپذيرفتند. حرف و حديث زيادی شد که اين فيلم چی هست ولی جشنواره فيلم کن اون نسخه را ديد و پذيرفت. بعد از اين که نمايش داده شد و اکران خوبی داشتيم. طوری که مجله ها نوشتند "بلک کمدی" توی فضای گرافيستی کمتر ديده شده است.
اين يک مقدار فضا را بهتر کرد که يک فيلم سياسی نيست و داخل ايران هم می شود نمايش داده شود. بعد از آن در داخل ايران دعوت کردند که اين فيلم در جشنواره فجر نمايش داده شود. همه چيز خوب داشت پيش می رفت که يک نقد در يکی از روزنامه ها چاپ شد که البته نقد نبود. واقعاً شايد يک مطلب سفارش شده بود. تقريبا ۱۰ روز مانده بود که فيلم را از سينمای ايران به اسکار معرفی کنند، به هر حال خواب تلخ اون موقع کرديت بين المللی اش، نسبت به فيلم های ديگر خيلی تفاوت داشت. بعد از آن مقاله معرفی به اسکار مسکوت اعلام شد. بعد از آن قضيه اکران فيلم هم دنبالش بوديم و قرار بود اتفاق بيفتد، متاسفانه دچار مشکل شد.

قضيه اسکار چی بود؟
ببينيد خواب تلخ اصلاً فيلم اسکاری نبود ولی طبيعتاً وقتی يک کشور فيلمی را برای اسکار معرفی می کند فيلمی را معرفی می کند که يک کرديت بين المللی داشته باشد. کرديت بين المللی خواب تلخ اون موقع ۳۶ تا جشنواره بود. تا اون موقع ۵ تا ۶ تا هم جايزه گرفته بود. به نسبت فيلمهای ديگر ۳۶ به ۱ يا ۲ بود به هر حال اون مطلب چاپ شد و تاثير خودش را به صورت مقطعی گذاشت، اما در دراز مدت خواب تلخ را خيلی ها ديدند و در آينده هم خواهند ديد.

در مجموع بيش از ۵۰ جشنواره شرکت کرده؟
حدود ۵۰ جشنواره شرکت کرده.

آيا خواب تلخ روی DVD يا ويدئو وجود دارد؟
در ايران نه. فقط توی فرانسه روی DVD رفته با زيرنويس فرانسوی

موفقيت خيلی خوب خواب تلخ چه تاثيری روی ادامه کار شما داشت؟ می بينم که يک جا تاثير منفی داشته!؟
به هر حال خوب موفقيت آميز بود يعنی اين اتفاق خوبه، فيلم رفت به جشنواره های مختلف، جشنواره ها ويترينی هستند برای فيلم هايی که کمتر تجاری هستند. موفقيت آميز بود و باعث شد که من فيلم دومم را باز خودم تهيه کننده اش باشم. اما به هر حال اکران نشدن اين فيلم تاثير خودش را گذاشت و اين که حالا شايد همين اتفاق برای کار بعدی بيفتد.


اميريوسفی و فرخ نژاد بعد از اولين اکران در فستيوال- عکس از هفتـه

سوالم فقط جنبه بروکراتيک داستان نبود، کلاً مثلاً توی ارتباطات بين المللی مطمئناً تاثير مثبت داشته، يا هر تاثير خاص ديگر؟
طبيعتاً به هر حال ببينيد يک اسم است، يک امضايی که شما برای فيلم داری و موفقيتهايی که اون فيلم دارد، يک کرديت برای هر فيلم ساز باز می کند. اينه که طبيعتاً تاثير مثبت گذاشته و در شرايطی که اجازه اکران را پيدا نمی کند اين تنها راهی هست که می تواند خودش را نشان بدهد و غير اين صورت فيلم آرشيو می شد و می رفت پی کارش.

خواب تلخ را يک مسافر به کن برد اگه اشتباه نکنم. آتشکار را چطور فرستادی مونترال؟
آتشکار را با پست فرستادم. نه شوخی می کنم. نماينده جشنواره مونتريال توی تهران بود، زمان جشنواره فجر و يک سری فيلم ها را توی جشنواره فجر می ديد. آمد و به طور خصوصی فيلم من را ديد. چند ماه بعد اعلام کردند به من که فيلم را می خواهند برای پخش مسابقه جشنواره مونتريال .

اين که فيلمی توسط مسافر به يک جشنواره فرستاده شود طبيعتاً مسير عادی نيست، آيا آرزو نمی کنی که نماينده های فرهنگی رسمی کشور اين کار را می کردند؟
يک چنين چيزی الان حالت آرمانی پيدا کرده است. بعلاوه از نظر خودم من اون سفير فرهنگی هستم. يعنی اصلاً چون اين ادعا رو دارم که خود من هستم کس ديگری رو واقعاً شايد اصلاً قبول ندارم. البته يک مقدار دارم با لاف آبادانی صحبت می کنم، ولی فکر می کنم خود اين فيلم يک نماد فرهنگی است که از ايران آمده، صاحب اون فيلم هم از نظر حقوقی خود من هستم. پس بهتر است خودم آن را عرضه کنم.
صحبتم اين است که در داخل ايران به فيلم مغرضانه نگاه شد و بی عدالتی هايی شد. واقعاً متاسفم. به جای اونهايی که اين کارها رو کردند متاسفم.
ولی وقتی در داخل ايران کسانی که در خود سيستم فرهنگی هستند اينطور برخورد می کنند چه توقعی از کسانی که به اصطلاح سفيران فرهنگی در خارج از کشور هستند داشته باشيم

خواب تلخ و آتشکار پارامترهای مشترکی دارند، مثلاً طنز ويژه ای که اونجا هست، اينجا دوباره می بينيم. سينما، سينمای مرکز نيست. در تهران اتفاق نمی افتد ، بر خلاف بيشتر فيلمهايی که ما می بينيم، فيلمهای (مين استريم) به قول معروف ( جريان اصلی) بعد اما يک تفاوتهايی هم وجود داره. مثلاً به جای نابازيگر يکی از بازيگرهای خوب ايران را در نقش اصلی اين فيلم می بينيم، در صورتی که توی خواب تلخ نداريم، خودت می تونی بيشتر روی اين تفاوتها و تشابه ها صحبت کنی؟ کدام هدفمند بوده؟ کدام همينطوری توی مسير پيش آمده؟
در باره اينکه سينمای من سينمای مرکز نيست، ببينيد من خودم بچه تهران نيستم، بچه شهرستان هستم، متولد آبادان هستم. بزرگ شده خمينی شهر اصفهان و همه اينها اين تاثير را گذاشته. تا آنجا که همه فيلمهايی را هم که می سازم بيشتر در همان حال و هوا است. چه خواب تلخ چه آتشکار.

ما کارگردانهای ديگری هم داريم که از شهرستان می آيند ولی تمرکز فيلمشان دوباره مياد مرکز، کمتر بر می گردند روی.....
شايد به نوعی اينطور باشه ولی من کلاً سينمای ايران رو دچار يک تهران زدگی ميدونم، يعنی فکر می کنم همه جای ايران، تهران نيست و خوب اينو همه ميدونن ولی در عمل کمتر کسی به ان می پردازد. ولی من انجامش می دم يعنی من خواب تلخ را در همان محيطی ساختم که زندگی می کردم. همان مرده شويی که از بچگی می ديدم. مسيری هست که به آن اعتقاد دارم. تهران زدگی که تو فيلمها حاکم هست، نشانه اين است که در ذهن ما همه چيز بايد به يک مرکزيتی وصل بشه، شهری که حالا هيچگونه لهجه ايی ندارد. شهری که همه زندگی ها پايتختيه، ولی می دونيم که تمام ايران نه تنها اون نيست بلکه تهران يک قسمت خيلی کوچکی هست.
تهران صرفاً يک ويترينی از ايرانه و اين نماينده واقعی ايران به هيچ وجه نيست. مثلا همين عنوان خرده فرهنگها يک مقدار ما رو به جايی می بره که کمتر بخواهيم صحبت کنيم در موردش و فکر کنيم که خوب آنها يک جزء کوچکی از فرهنگ کلی ما هستند ولی همين جزئيات هست که يه کلی را تشکيل می دهد. برا ی من مثلاً همون فيلم قبلی همين دو تا فيلم، فيلمهايی هست که توی همان محيط اصفهان با همون لهجه اصفهانی با همان طنز اصفهانی، خيلی شيک هست.
من خودم به شخصه شايد بناهای قديمی ايران را بسيار شيک تر، بسيار مدرن تر (روی کلمه شيک تاکيد دارم) شيک تر از بناهای قبر مانندی ميدونم که الان در تهران ساخته می شه و همه فکر می کنند، شيکه. فکر می کنم در خواب تلخ، آن کلاه نمدی، آن فرهنگ قديمی خيلی شيک تره تا آن چيزهايی که حالا شايد به عنوان يک چيزی که واقعاً نه ايرانيه نه خارجی! يعنی ای کاش خارجی بود که ما می توانستيم بگوييم هست، نه مدرن نه سنتی هست يک چيز بينابين هست که چون هيچ تعريفی نداره برای منم زياد جالب نيست ولی سعی می کنم تعصبی رو اين قضيه نداشته باشم. شايد يه فرصتی هم پيش بياد تا توی تهران يک فيلم بسازم.

برسيم به آتشکار : اين مسئله وازکتومی تا چه حدی هست در ايران؟ واقعاً يک موضوع جدی هست يا اينکه تو آنرا آبرانديسمان کردی؟
موضوع وازکتومی به هر حال يک موضوعی هست مثل همه موضوع های ديگر.

ببخشيد. ما صحنه ايی را می بينيم که سهراب روی ميز جراحی دراز می کشد بدون مقدمات ويژۀ اتاق عمل. اين صحنه هايی است که آدم از چين می شناسد. آيا ايران نيز در اين رابطه مثل چين است؟ می خواهم به دليل پرداختن به اين موضوع خاص برسم.
اين هم مثل خواب تلخ هست. می شد گفت چرا سراغ اين موضوع رفتم. اينها موضوع هائی هست که شايد موضوع های خودمه، يک دفترچه ای من دارم. موضوع های خاصی که فکر می کنم در تاريخ سينمای دنيا کمتر بهش پرداخته شده و به نظرم جذاب تر هستند را ثبت می کنم. تو کار قبلی ام مرده و مرده شويی بود که کمتر تو فيلمی بهش پرداخته شده. البته تو يکی دو تا فيلمی که اخيراً بهش پرداخته شده بعد از خواب تلخ بوده. در آتشکار هم بحث اصلی در مورد جلوگيری از بارداری هست. در زمان جنگ توصيه علماء اين بود که زاد و ولد بيشتر بشود. ولی خوب بعد از جنگ مشخص شد که اين زاد و ولد چه تاثيرات بد فرهنگی اقتصادی می تواند داشته باشد در جامعه. وازکتومی در همون سالهای ۶۷-۶۸ آزاد شد. طبق حالا نظر مراجع و علمای دينی، آزاد شدن اين قضيه تاثير خوبی گذاشت روی کنترل جمعيت. طبق آمارها و نمودارهايی که وجود داره تاثير زيادی گذاشت. در زمان حال، خوشبختانه اين مسائل را کمتر می بينيم که خانواده هايی، زن و شوهرهايی از همه طيف های جامعه چه تهران نشين و چه شهرستان نشين کمتر رغبت دارن به تعداد بچه زياد، و اين خوب يک اتفاق خوبه توی ايران و سير تکاملی خودش را داره طی می کنه. مسئله وازکتومی هم به هر حال يک مسئله ای است غير از اون يک شوخی با مسائل مردانگی هم هست. تو جامعه ما و فراتر از جامعه ما، تو همه دنيا يه جوری تابويی هست که کمتر کسی دوست داره در موردش صحبت کنه. و آن بحث عقيم بودن است يا اينکه ديگر توانايی توليد مثل نداشتن.

اين نکته دومی که مطرح کردی، يعنی مرد يا پسر محوری، فرزند پسر محوری در خانواده، يا مرد محوری در جامعه، .... در خانواده خودت چند برادر هستيد؟
ما ۲ تا برادر هستيم

در خانواده خودت هم هيچگاه اين مسئله بوده؟
نه! زياد نه. الان که فکر می کنم ... به هر حال اينها که وجود داره آدم .... نه نه نه...
واقعاً شايد اگر من يک دختر بودم شايد با يک ديد انتقادی به اين مسئله نگاه می کردم. شايد پسر بودن يا مرد بودن باعث شده که يک مقدار از وادی طنز نگاه کنم به اين قضيه. ولی در جامعه ايران، چه الان چه در گذشته، يک زن سالاری پنهانی توی خانواده های ايران حاکم بوده گرچه متاسفانه حقوق آنچنانی به زن داده نمی شده.
تفاوت حقوقی به هر حال بين زن و مرد زياد هست تو ايران. بوده و هست و اينطور که پيداست خواهد بود.
ولی همانطور که تو فيلم می بينيم سهراب هم به هر حال يک آتشکار است که به ظاهر قضيه خيلی مردانه زندگی می کند و ۴ تا دختر دارد ولی خوب توی بافت داخل خانه زنش کنترل خاصی روی او دارد، کنترلی که به شيوه همان محيط بومی است.

وضعيت آتشکار چگونه است؟ آيا شانس اکران شدن دارد؟
آتشکار مشکلی که داشت با وزارت ارشاد قبلی بود. عليرغم اينکه فيلم پروانه ساخت داشت و پروانه نمايش دارد ولی جلوی نمايش فيلم بطور غير قانونی گرفته شده. به همين دليل اميد نمايش داريم چون که فيلم چهار چوب قانونی خود را طی کرده .

به عنوان سوال آخر آيا برای هنر رسالت قائل هستی؟
نگاهی که من دارم فراتر از شرايط ايران است. خود انسان برايم خيلی مهم هست و آن شخصی که برای انجام يک کار با تصميم در يک بحران قرار می گيرد برايم مهم است. حال چه در اين فيلم و يا کارهای ديگرم. تصميم يک آدم که شايد يک سابقه ذهنی خاص خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی و همه اينها را هم داشته باشد، برايم مهم است.
ولی آن رسالتی که برای هنر گفتيد به هر حال در همه زمينه ها هميشه بوده از يک ديد شايد، سينما برای سينما يا هنر برای هنر مهم بوده، در مملکت ما هم شايد يک سابقه کوتاهی دارد. ولی به هر حال با شرايطی که متاسفانه در مملکت ما وجود دارد و سطح سليقه مردم که تحت تاثير برنامه های تلويزيون با سريالهای سطحی، شديداً پاينن آورده شده، بنظرم سينما بايد به اين وظيفه بپردازد که سطح سليقه تماشاگر را يک مقدار بالا ببرد و اينکه عنصر فکر کردن را وارد کند. از طريق فيلمها طرح سوال کند و بحثی را پيش ببرد.

آقای محسن اميريوسفی از شما سپاسگزاريم

اين گفت وگوی حضوری در روز ۸ سپتامبر ۲۰۰۹ در هتل هايت مونترال انجام شده است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016