چهارشنبه 11 آذر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

گفت وگو با دکتر محمود فتوحي به بهانه انتشار کتاب نظريه تاريخ ادبيات، اعتماد

عليرضا اکبري

نگارش تاريخ ادبيات در ايران تاريخچه يي ديرينه دارد. لباب الالباب (نگارش618 ق) اثر سديدالدين محمد عوفي بخاري را شايد بتوان نخستين اثر ادبيات فارسي دانست که مي توان آن را در حوزه تاريخ ادبيات دسته بندي کرد. پس از آن با نظر به شش قرن تاريخچه تذکره نويسي و قله هايي همچون تذکره الاوليا عطار نيشابوري مي توان گفت ادبيات فارسي در اين زمينه ميراثي قابل اعتنا دارد.

نگارش تاريخ ادبيات در دوره معاصر اما با تلاش هاي ايران شناساني مثل ادوارد براون و هرمان اته آغاز شد و سپس بزرگاني چون ميرزا محمد حسين فروغي (ذکاءالملک)، عباس اقبال آشتياني، بديع الزمان فروزانفر، جلال الدين همايي، سعيد نفيسي و... اين راه را ادامه دادند و آثاري ارزشمند در اين زمينه خلق کردند. اين آثار و ديگر تاريخ ادبيات هاي معاصر اگرچه در بستر زماني و اجتماعي خود آثاري بسيار قابل اعتنا هستند اما ضعف بنيان هاي استوار نظري و «نگرش تاريخي» به ادبيات کاستي است که در بسياري از اين آثار به درجات مختلف به چشم مي خورد. کتاب «نظريه تاريخ ادبيات» (انتشارات سخن) نوشته دکتر محمود فتوحي نخستين کتاب به زبان فارسي است که به طور مستقل به موضوع نظريه تاريخ ادبيات مي پردازد؛ مبحثي که بي شک جاي خالي آن در مباحث نظري ادبيات در ايران سال هاست حس مي شود. دکتر محمود فتوحي دانشيار دانشکده ادبيات دانشگاه فردوسي مشهد در حال حاضر سردبيري فصلنامه «نقد ادبي» را نيز بر عهده دارد. از ديگر تاليفات دکتر فتوحي مي توان به کتاب هاي نقد خيال، سيب پرتابي (دفتر شعر)، نقد ادبي در سبک هندي، حماسه هاي صربي (ترجمه و تاليف) و... اشاره کرد. به بهانه انتشار ويراست جديد کتاب «نظريه تاريخ ادبيات» که بسيار جامع تر از نسخه قبلي آن است گفت وگويي با دکتر فتوحي انجام دادم که خواه ناخواه بسياري از مسائل نظري نگارش تاريخ ادبيات در آن مطرح شد. آنچه مي خوانيد حاصل اين گفت وگوست.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




-آقاي فتوحي لطفاً کمي در اين باره توضيح دهيد که فکر تاليف کتاب نظريه تاريخ ادبيات از کي ذهن شما را به خود مشغول کرد؟ در واقع سوالم اين است که تاليف اين کتاب بر اساس احساس نيازي صورت گرفت يا علايق شخصي تان شما را به اين سمت سوق داد؟

در سال هاي 1378 تا 1380 که در خدمت دوستان مجله ادبيات و فلسفه بودم سخنراني هايي در موضوع «وضعيت نقد ادبي در ايران» در خانه کتاب برگزار شد. يکي از موضوعات آن سخنراني ها بررسي وضعيت «تاريخ ادبيات نگاري در ايران» بود که بنده عهده دار آن شدم. همان زمان فقدان مباحث نظري در حوزه تاريخ ادبيات را عميقاً حس کردم چون مجموعه بحث هاي نظري درباره تاريخ ادبيات در تمام زبان فارسي به 10 صفحه نمي رسيد. اين بود که نخست متن سخنراني با عنوان «بررسي وضعيت تاريخ ادبيات نگاري در ايران» در ماهنامه ادبيات و فلسفه (1381 شماره 68) منتشر شد و سپس مباحث نظري تاريخ ادبي در قالب کتابچه يي 120 صفحه يي توسط انتشارات ناژ در سال 1382 به چاپ رسيد. موضوعات نظري تاريخ ادبيات مثل «استنباط معناي معاصر»، «تاريخ ادبيات هرمنوتيکي» و «نقد و بررسي تذکره هاي فارسي» و... پرسش هاي اصلي پيش روي من در اين سال ها بوده است. عموماً هر قلمروي از فعاليت هاي ذهني بشر داراي يک پشتوانه استوار تئوريک است. آيا مي شود موضوع تاريخ ادبيات با اين درجه از اهميت فاقد پيش زمينه نظري باشد.

-ازرا پاوند شعاري داشت که بعدها به يکي از مهم ترين اصول مدرنيست ها تبديل شد. آن شعار اين بود؛ «MAKE IT NEW» که مي توان به «آن را از نو بساز» ترجمه اش کرد. مرجع ضمير «آن» در اين شعار تمام چيزهاي ارزشمند ادبيات و فرهنگ گذشته بود که بايد در ادبيات مدرن بازآفريني مي شد. به نظر شما آيا مي توان گفت يکي از مهم ترين هدف هاي نگارش تاريخ ادبيات کشف و بازآفريني همين ارزش هاي از يادرفته است؟

خب، انسان از تاريخ گريزي ندارد. هميشه با تاريخ در پيوست و درگير است. بخش عمده زندگي امروز هر قومي را تاريخش تعيين مي کند. اين امر در قلمرو هنر و ادبيات جدي تر است چون شاهکارهاي ادبي و هنري بي زمانند يعني يکسره زنده اند و در همه زمان ها خوانده مي شوند و با هر نسلي مکالمه متناسب با روزگار و روح آن عصر را دارند. صاحب نظران در نظريه تاريخ ادبي معتقدند هر نسلي بايد تاريخ ادبيات خودش را بنويسد و نمي توان تصور کرد که گروهي براي همه نسل ها تاريخ ادبيات واحدي بنويسد. اين نکته دقيقاً مساله ضرورت «نوسازي گذشته» را نشان مي دهد، البته گذشته يي که در تاريخ ادبي مطرح است زنده است و با اکنون ما گره خورده. در هر دوره يي انتظارها از مورخ ادبي فرق مي کند به همين جهت هر مورخي بايد تاريخ ادبيات دوره خود را با توجه به نيازهاي اجتماعي و فرهنگي هم روزگارانش به نگارش درآورد.

-شما در مقدمه کتاب اشاره مي کنيد؛ «آنگاه که ملتي، تاريخ تحليلي ادبيات خويش را بنويسد و از نگاه هاي بومي و ارزش هاي قومي فراتر رود و ارزش ها و خصايل روحي خويش را در فرآيندهاي تکاملي جهاني بجويد، مقدمات لازم را براي ورود به عرصه ادبيات جهاني فراهم آورده است.» (ص21) بنابراين شما تاريخ نگاري ادبيات را در فرآيند جهاني شدن ادبيات ملي موثر مي دانيد. چگونه؟

بله، هر اثر ادبي موفق نخست در درون فرهنگ خودش مجوز ورود به تاريخ ادبيات را مي گيرد. بسيارند آثار ادبي پرخواننده که در دوره يي فروش بسيار دارند اما به هيچ وجه بخت ورود به بررسي هاي نقد و سبک شناسي و نهايتاً تاريخ ادبي را ندارند.تاريخ ادبي حتي در شيوه سنتي اش رخدادهاي مهم و موثر ادبيات را معرفي مي کند. وقتي يک اثر ادبي يا يک جريان ادبي مطرح شد و بر روزگار خود و روزگاران بعد اثر گذاشت جايگاه خود را در تاريخ ادبيات پيدا مي کند. در مرحله بعد آثار ادبي از تاريخ ادبيات ملي وارد تاريخ ادبيات جهاني مي شوند. به اين صورت که شما وقتي بخواهيد ادبيات ملتي را بشناسيد در نخستين گام سراغ تاريخ ادبيات آن ملت مي رويد. بايد يادآور شوم که در اين مفهوم تاريخ ادبيات صرفاً «يک کتاب چند جلدي» نيست، بلکه پژوهش ها و بررسي هاي مختلف درباره روند تاريخي آثار ادبي و جريان ها و مولفان است. در اين معنا بنده سالشمارها، زندگينامه ها و سالنامه هاي ادبي مهم ادبي را در شمار تاريخ ادبيات مي دانم.

-منظورتان از اينکه تاريخ ادبيات يک کتاب چند جلدي نيست را بيشتر توضيح بدهيد.

پرسش بنياديني را مطرح کرديد. اين روزها همه جا سخن از ضرورت نگارش يک تاريخ ادبيات خوب مطرح است. ذهنيت عمومي اين است که ما بايد يک کتاب تاريخ ادبيات جامع مثلاً 20 جلدي بنويسيم که همه دوره هاي ادبي و بزرگان و متوسطان و حتي گمنام ترها را دربرداشته باشد. برخي سازمان هاي پژوهشي سعي دارند براي نگارش چنين کتابي برنامه ريزي متمرکز کنند. اساساً اين تفکر دچار خطاي روش شناختي است. به چند دليل؛ نخست اينکه گفتم هر نسلي بر اساس انتظاراتش بايد تاريخ ادبيات خودش را بنويسد و يک گروه نمي تواند تاريخ ادبيات واحدي براي همه نسل ها بنويسد. دوم اينکه پژوهش هاي نو روز به روز اطلاعات تازه تري درباره مواد تاريخ ادبيات، جريان هاي ادبي و متون گذشته ارائه مي کند. طومار تاريخ ادبيات هر روز طولاني تر مي شود و همين امر ضرورت بازنگري مستمر در تاريخ ادبيات را به دنبال دارد. سوم اينکه انتظارات از تاريخ ادبيات بسيار گسترده است (نقد ادبي، سبک شناسي، تاريخ عمومي، تاريخ فرهنگ، سير تحول ذوق، بوطيقا، جامعه شناسي و روانشناسي تاريخي). مثلاً خوانندگان متوسط انتظار دارند مورخ ادبي در بررسي يک شاعر يا نويسنده اين مباحث را طرح کند؛

1- نگارش زندگينامه معتبر و موثق و ارزيابي منابع زندگينامه يي، رابطه مولف با معاصران (بزرگان، ارباب قدرت و نخبگان عصر خويش)

2- جامعه شناسي ادبيات؛ بررسي بافت تاريخي، بافت اجتماعي، بافت سياسي. پيوند متن با گفتمان هاي فکري فرهنگي و نسبت آن با گفتمان مسلط (ايدئولوژي مسلط)

3- سبک شناسي و انواع ادبي؛ بازشناسي گونه ادبي متن، بازشناسي فرديت مولف و معرفي سبک شخصي، بررسي سير تحول سبک شخصي از تقليد تا فرديت، بررسي پيوند سبک و محتوا، بررسي درونمايه متن؛ معرفي جهان نگري مولف، نوآوري در صورت و محتوا، جايگاه متن در فرآيند نوآوري و سنت در تاريخ ادبي

4- روابط بينامتني؛ نسبت متن با متن هاي ديگر مولف

5- مخاطب شناسي؛ مخاطبان روزگار مولف، خوانندگان روزگار پسين، واکنش هايي که نشان دهنده ميزان تاثير متن است.

6- نقد و ارزشگذاري؛ معرفي و ارزيابي شرح ها و تفسيرها، نسبت متن با ارزش هاي زمان مورخ ادبي، روانشناسي فردي و بوطيقاي متن و بوطيقاي عصر.

گويي پاسخ همه پرسش هاي ادبي از مسائل زندگينامه يي و تاريخي گرفته تا سبک شناسي، نقد ادبي، بلاغت و حتي مسائل جامعه شناسي و روانشناسي يک تمدن را در تاريخ ادبي مي جويند. اگر تاريخ ادبيات همزمان به همه اين انتظارات بخواهد پاسخ دهد و بپردازد، در اين گستره وسيع ناکام يا در سطح خواهد ماند. ضعف تاريخ ادبيات در همين چنگ اندازي به همه قلمروها است. تودوروف منتقد ادبي ساختارگرا گفته است «تاريخ ادبيات از آنجا که مدت ها خواسته، قلمرو رشته هاي همسايه را به خود جذب کند امروزه چهره پدري تهيدست را به خود گرفته است». مورخان ادبي اعتراف مي کنند نگارش يک تاريخ ادبي که بتواند درباره زندگينامه ها و آثار شاعران و نويسندگان، شکل ها و قالب هاي ادبي، نهضت ها و دوره ها، با ديدي انتقادي و همه جانبه بحث کند، امکان ناپذير است.

-خب به نظر شما چگونه تاريخ ادبيات از عهده تمامي اين وظايف متنوع و سنگين برمي آيد؟ براي برآوردن اين انتظارات که ظاهراً بي ربط هم نيست چه بايد کرد؟

مسلماً هرگز، چه کسي در جهان توانسته تاريخ ادبياتي بنويسد که همه اين انتظارات را برآورده کند؟ ورود به همه اين قلمروها، مورخ ادبي و حتي گروهي از مورخان ادبي را که قصد چنين کاري داشته باشند به زانو درمي آورد. به علاوه آنچه در فهرست پيشين گفتم فقط انتظارات مربوط به يک شاعر يا نويسنده است. مساله وقتي به دوره بندي و نسبت متن ها با دوره هاي بعدي برسد بسيار دشوارتر مي شود. اجازه بدهيد فقط درباره حافظ اين پرسش را طرح کنم؛ اگر شما بخواهيد در تاريخ ادبياتي که مي نويسيد حافظ را در قرن هشتم قرار دهيد حرفي براي گفتن درباره او نداريد چون در منابع قرن هشتم چيزي درباره حافظ نيست. اما از نيمه قرن نهم حافظ در کانون خلاقيت شعري فارسي در هرات و شيراز تا هندوستان قرار مي گيرد. در قرن دهم قصه حافظ تا آناتولي و بوسني هرز گوين مي رود. و همين طور هر قرني رويکرد ويژه يي به حافظ دارد تا امروز. وقتي نگاه مي کنيد مي بينيد فقط پاسخ دادن به بخشي از انتظارات درباره «حافظ در تاريخ» نيازمند يک کتاب چند جلدي تاريخ ادبي است. پاسخ به اين انتظارات به چند روش بايد انجام گيرد، مثلاً «مخاطب شناسي تاريخي حافظ» به روش تاريخ ادبيات هرمنوتيکي مي تواند نوشته شود و مساله بينامتنيت به روشي ديگر. فردوسي، سعدي، مولوي، عطار، نيما، صادق هدايت و... هر کدام هم همين طور.تنوع دنياي مدرن خودش يک مشکل ديگر به کار مي افزايد. کارل بروکلمان خاورشناس آلماني گفته است دنياي مدرن آنقدر تنوع و گستردگي دارد که تاريخ ادبيات ناگزير است به بخش کوچک و جزيي تاريخ بپردازد يا به ژانرهاي خاص، تا بتواند از عهده وظيفه خود برآيد. اين ذهنيت که «تاريخ ادبيات يک کتاب جامع است» مولود انديشه مطلق گرا است. در چنين کتابي فقط به بيان کليات مي توان پرداخت. زمان و تاريخ اين گونه انتظارات و نگاه ها گذشته است. بايد به تاريخ ادبيات به عنوان يک قلمرو مطالعات ادبي و فرهنگي بنگريم و با اين ديد براي آن برنامه ريزي کنيم. با اين توضيحات مراد از «تاريخ ادبيات» يک شاخه از ادبيات شناسي است که اصول، مباني، روش ها، رويکردها و اهداف آن بر اساس نيازها و انتظاراتي که از اين دانش داريم، تعريف مي شود.

-شما در کتاب تان اشاره مي کنيد که مورخ ادبيات بايد بر بنيان هاي نظري ادبيات احاطه داشته باشد. ممکن است درباره اهميت اين شناخت بيشتر توضيح دهيد؟

بله، مورخ ادبي به نظريه ادبي سخت محتاج است. مثلاً در گام نخست بايد ادبيات را از ناادبيات بازبشناسد، چون در گزينش آثار ناگزير از جدا کردن مرز ميان اثر ادبي و غيرادبي است. به ويژه هر چه متن به گذشته دورتري متعلق باشد اين مرزبندي دشوارتر مي شود چون گاهي منابع علمي کهن، سرشت ادبي پيدا مي کنند. مسائلي همچون تعريف ادبيات، گونه شناسي (انواع ادبي)، بوطيقاي متن و بوطيقاي عصر، روابط بينامتني، مباني ارزشگذاري در ادبيات، رابطه تاريخ و ادبيات، مخاطب شناسي، مساله تحول و تکامل ادبيات در گذر زمان، مساله سنت ادبي و خلاقيت فردي، دوره بندي در تاريخ ادبيات، نقش نقد و ديگر دانش هاي ادبي مانند سبک شناسي، بلاغت، تحقيقات تاريخي، روح زمان و تاثير آن در تاريخ ادبيات نويسي، مساله ارتباط متن ها و تاثيرها و تاثرها، ديدگاه هاي نظري درباره تعامل اثر ادبي با زمينه تاريخي اش، زمانمندي ادبيات و زمان تاريخي، تاريخ ادبي و جنسيت، طبقه، نژاد، قوميت و... اينها فهرستي است از موضوعات بنيادي نظريه ادبي که مورخ ادبي بايد از آنها آگاه باشد. بدون آشنايي با اين مفاهيم او در کار دچار بحران روش خواهد شد و آن بصيرت لازمي که از مورخ ادبي انتظار مي رود در کارش بازتاب نخواهد داشت.بر اساس اين ضرورت ها نظريه تاريخ ادبيات که بخشي از نظريه ادبي است پا به ميدان مي گذارد تا براي پرسش هاي تئوريک مورخ ادبي پاسخي فراهم کند که البته مبتني بر مباحث نظريه ادبي است.

-يکي از مسائل مهم براي مورخ ادبي، دسترسي به منابع و نسخه هاي معتبر و دست اول براي کار پژوهشي خود است. اين در حالي است که به نظر مي رسد ما سنت چندان جاافتاده و قدرتمندي در آرشيو کردن اين دست منابع نداشته و نداريم. مورخ ادبي ما از اين لحاظ با چه مشکلاتي روبه رو است؟ اين گونه مشکلات چقدر در ضعف تاريخ نگاري ادبي ما موثر بوده است؟

اجازه بدهيد مساله را در دوره معاصر بررسي کنيم که علي الظاهر منابعش خيلي نبايد دور از دسترس باشد. کسان بسياري درباره جريان هاي ادبيات معاصر ايران کتاب و مقاله نوشته اند. شادروان يحيي آرين پور که به منابع نسبتاً معتبر دوره مشروطه و سال هاي بعد دسترسي داشت کتاب سه جلدي از صبا تا نيما را نوشت که هنوز منبع اغلب مورخان ادبي معاصر است و مورخان ادبي پس از ايشان چندان چيز تازه يي به آن نيفزوده اند. اين به معناي کامل بودن کتاب از صبا تا نيما نيست بلکه دليل اصلي فقدان بايگاني هاي آسان ياب و فقر در شيوه هاي کتابداري و عدم توجه سازمان هاي مربوطه براي نگهداري و رده بندي اطلاعات است.نمونه ديگر کتاب چهار جلدي صد سال داستان نويسي آقاي حسن ميرعابديني است. کتاب ايشان از اين جهت که توانسته اند بسياري از آثار و منابع ناياب را پيدا کنند و مستقيماً از آنها گزارش بدهند مرجع معتبرتري نسبت به کتاب هاي مشابه است. دشواري دستيابي به منابع و اسناد وقتي به گذشته دورتر مي رويم حادتر مي شود. بسياري از نسخه ها در موزه ها و کتابخانه هاي خارج از کشور است. حتي دسترسي به منابع داخلي هم هزينه گزاف دارد. به همين جهت بسياري از منابع مهم ما هنوز فهرست هاي قابل اعتمادي ندارند. يک نمونه کتابي موثر در تاريخ تذکره نويسي است به نام عرفات العاشقين (نگارش 1024 قمري). اين کتاب منشاء بخش زيادي از ديدگاه ها و قضاوت هاي تاريخ ادبيات درباره شاعران فارسي است و هنوز نه فهرست روشني از آن داريم و نه حتي يک چاپ حتي کم اعتبار. (اميدوارم آقاي محسن ناجي که همت بر تصحيح اين کتاب حجيم و پر از اطلاعات گمارده اند به زودي آن را مثل تذکره هاي موثر رياض الشعرا و نصرآبادي و تاريخ مجمل فصيحي منتشر کنند.)درست است که امروزه سخن از تحليل و نقد و ارزيابي در تاريخ ادبي است اما واقع امر آن است که بدون اشراف بر منابع و مطالعه دقيق آنها نمي توان به يک درک درست و تحليل قانع کننده از دوره ها و رخدادهاي تاريخ ادبي پرداخت.

-شما معتقديد مورخان سنتي بر دو اصل ثابت تاکيد دارند؛ «گذشته ادبيات» و «گزارش سير تحولي آن». از اين حيث چه تفاوتي ميان ديدگاه هاي مورخان سنتي و مورخان مدرن وجود دارد؟

اگر مورخان ادبي را شامل تذکره نويسان بدانيم آنها بحث تحول را چندان دنبال نمي کردند. موضوع تحول از دوره رمانتيسيسم در قرن هجدهم آغاز شد. يعني از زماني ظهور جرياني جديد در ادبيات احساس شد. به تعبير ديگر احساس تغيير نمودار شد. گزارش سير تحول مرحله دشواري از تاريخ ادبي است. هر روز که مي گذرد تاريخ ادبي نوين مقولات جديدي را مطرح مي کند که بررسي روند تحول آنها کار مورخ ادبي است. دگرديسي يک فرم، يا يک محتوا، تحول در نظام ها و جريان هاي ادبي، تحول در معاني اثر در نتيجه تغيير دريافت مخاطب، دگرگوني در روابط بينامتني و...

نظريه هاي ادبي نوين جريان تاريخ ادبي را تحت تاثير قرار داد به ويژه فرماليسم، ساختگرايي، هرمنوتيک و نظريه هاي خواننده محور، نظريه بينامتنيت و شيوه هاي نقد متن گرا و بافتگرا. هر کدام از مکتب ها و نظريه هاي ادبي از تاريخ ادبي انتظاراتي متناسب با ديدگاه هاي نظري خود دارند. تاريخ گرايان قرن نوزدهم در آلمان وظيفه مورخ ادبي را حلول در ذهن و نگرش ادوار گذشته و بازسازي و معنادارکردن آن دوره ها شمرده اند. تاريخ ادبيات سنتي وظيفه خود را «بازسازي مقصود نويسنده» مي دانست. فرماليست ها تاريخ ادبي را تاريخ جانشيني فرم ها و جابه جايي قالب هاي ادبي مي دانند و وظيفه تاريخ ادبي را بررسي روند جابه جايي فرم هاي ادبي. از نظر آنها تحول ادبي، نتيجه جابه جايي صورت ها و تغيير عنصر غالب در دوره هاست. و تاريخ ادبي به منزله زنجيره يي بي پايان از انقلاب هاست و منطق اين انقلاب ها منطق شکل است نه منطق محتوا. ساختارگرايان نيز سه وظيفه اصلي براي تاريخ ادبيات برشمرده اند؛ الف- مطالعه تغييرات ادبي

ب- بررسي ژانرهاي ادبي هم در دوره هاي مختلف و هم در گذر تاريخ و شناخت روابط آنها ج- مشخص کردن قوانين تغيير که به گذار از يک دوره به دوره ديگر مربوط مي شود.تاريخ ادبي نوين هرمنوتيک هم بررسي تاريخ معاني اثر ادبي، تاريخ خوانندگان و سير تحول رابطه مخاطب با متن را دنبال مي کند.

- شما در کتاب تان ميان «حادثه ادبي» و «حادثه تاريخي» تمايز قائل مي شويد. آيا اين به اين معناست که دوره هاي مهم تاريخي لزوماً بر دوره هاي مهم ادبي منطبق نيستند و بزنگاه هاي تاريخي نقش چنداني در شکل دادن به نقاط عطف تاريخ ادبي ندارند؟ اين سوال را از اين جهت مي پرسم که در اکثر تاريخ ادبيات هاي معاصري که به فارسي نوشته شده اند دوره بندي تاريخي ادبيات عموماً بر اساس حوادث مهم تاريخي مثل انقلاب مشروطه، کودتاي رضاخان، سقوط وي، کودتاي 28 مرداد، انقلاب اسلامي و... انجام شده است.

تمايز اين دو از جهت تئوريک است. «حادثه» ماده اصلي کار مورخ است. تفاوت کار مورخ ادبي با مورخ سياسي به ماده کار آن دو مربوط است. اتفاقاً در همين نکته که شما اشاره کرديد تفاوت نقش «حادثه» در تاريخ ادبي و تاريخ سياسي آشکار مي شود. رخدادهاي سياسي بر جريان هاي تاريخ ادبي تاثير مستقيم و فوري دارند. در آشکارترين صورتش مي بينيم دوره بندي ها و لحظه هاي تغيير در تاريخ ادبيات بسياري از ملت ها بر اساس رخدادهاي سياسي تنظيم مي شود. اما برعکس تاثير «حادثه ادبي» بر جريان هاي سياسي و اجتماعي مستقيم و فوري نيست. به ندرت اتفاق مي افتد که يک اثر ادبي منشاء يک تغيير محسوس بر جريان هاي تاريخ سياسي و اجتماعي زمان خود شده باشد. مثل رمان کلبه عموتم (1852م) نوشته بيچر استاو که در امريکا جنجال فراوان به پا کرد و منجر به پيدايش جنبش هاي ضدبرده داري شد. يکي از پرسش هاي نظريه تاريخ ادبي همين است که رخداد ادبي با رخداد سياسي چه تفاوتي دارد؟ اين تفاوت در سرشت و ماهيت، علل و عوامل پيدايي حادثه و نقش آن و... به طور نظري بحث مي شود و اين بررسي تفاوت هاي نظري به معني بي ارتباطي آن دو باهم نيست.

-ظاهراً نهضت تاريخ ادبيات نگاري در ايران معاصر بيشتر تحت تاثير تاليفات خارجي درباره تاريخ ادبيات ايران - مثل آثار ادوارد براون و هرمان اته - صورت گرفته است، درست است؟

جريان تاريخ ادبيات نگاري در داخل ايران، در کل تحت تاثير چند کتاب که ايران شناسان نوشتند، آغاز شد. يکي شعر العجم (نگارش 1285ش= 1906م) از شبلي نعماني (1274-1332ق) به زبان اردو، ديگري تاريخ ادبيات فارسي نوشته هرمان اته (1896)، سوم تاريخ ادبي ايران اثر ادوارد براون (1965-1902) و چهارم تاريخ آداب اللغه العربيه از جرجي زيدان.هرمان اته آلماني در سال 1896 ميلادي در مجموعه ساختار فقه اللغه ايراني بخشي با عنوان «ادبيات جديد فارسي» درباره تاريخ ادبيات فارسي نوشت، بعد ادوارد براون از 1902 تا 1926ميلادي کتاب چهارجلدي تاريخ ادبي ايران را نوشت. اين آثار گرچه اطلاعات شان را از منابع فارسي مثل تذکره ها برداشته بودند اما در شيوه کار تازه و بديع بودند. به ويژه در کتاب بروان ادوارد براون، مسائلي مثل دوره بندي، بررسي زمينه تاريخ سياسي و اجتماعي، بررسي روند تحول و دگرگوني و تحليل و مستندسازي، سخت توجه محققان وطني را به خود جلب کرد. همه به کار وي نظر داشتند. رضا زاده شفق (1313)، ملک الشعرا بهار (1320)، حسين فريور (1321)، سليم نيساري (1324) و ذبيح الله صفا در جزوه هاي اوليه اش براي دانشکده افسري (1331) از اين جمله بودند.

-اگر از ادبيات کلاسيک و انواع تاريخ نگاري ادبي در آن دوره از جمله تذکره نگاري و... صرف نظر کنيم، بايد گفت ما در دوره معاصر تقريباً در تمام شاخه هاي ادبيات از جمله شعر، داستان نويسي، رمان نويسي، روزنامه نگاري، نقدنويسي و... چهره هاي قابل اعتنايي پرورش داده ايم. در زمينه تاريخ ادبيات نگاري عملکرد ما چگونه بوده است؟

به گمانم تاريخ ادبيات نگاري با زمينه هاي شعر، داستان نويسي، رمان نويسي، روزنامه نگاري، نقدنويسي و... تفاوت دارد. اين زمينه هايي که شما مطرح کرديد شخصي و خلاقه اند اما تاريخ ادبيات نگاري يک کار علمي است به تعبير ديگر دانشي که برآيندي از نظريه و پژوهش و نقد است. يک تاريخ ادبيات معتبر در يک نسل محصول سلسله پژوهش هاي معتبر منبعث از روح علمي است.عملکرد مورخان ادبي ما در سده اخير با همه کاستي ها چندان با نيازهاي روز ناهماهنگ نبوده اما انتظارات کنوني جامعه را برآورده نمي کند. اگر مجبور باشم چهره هاي مطرحي در تاريخ ادبيات نگاري وطني نام ببرم بعد از رضا زاده شفق، فروزانفر و سعيد نفيسي که فضل تقدم دارند، کار دکتر ذبيح الله صفا از حيث گستردگي دامنه زماني و حجم اطلاعات درخور توجه است. کتاب صد سال داستان نويسي هم قابل توجه است به جهت استمرار بيست و چند ساله تاليف همراهي نويسنده با جريان چاپ و انتشار آثار به ويژه در 20 سال اخير که در آينده قابل توجه خواهد بود، همچنين به جهت محدود ساختن دامنه کار به گونه داستان، و برجسته ترين صفت اين مجموعه اين است که «خود مورخ ادبي متن ها را خوانده» و از عين محتواي حجم کثيري از آثار داستاني يکصد سال اخير ما گزارش داده است که اميدوارم دهه هاي آينده هم تداوم يابد.

-در نگاهي کلي به روند 100ساله تاريخ ادبيات نگاري در ايران، برجسته ترين چهره ها در اين زمينه از نظر شما چه کساني هستند و چرا؟

کتاب هاي خوب زيادند اما اگر مجبور باشم آثار و چهره هاي برجسته را نام ببرم، بايد احتياط کنم هرچند دليلي براي ادعايم دارم. از اين جهت بايد احتياط کنم که در هر کدام از اين کتاب ها کاستي هايي هست؛ هم کاستي هاي مربوط به اطلاعات و مواد که اين روزها به تدريج با گسترش مطالعات ادبي برملا مي شود و هم کاستي هاي روش شناختي از منظر نيازها و ضرورت هاي زمانه که پيوسته در تغيير است. به هر صورت اين آثار در زمان خود رخداد مهمي بوده اند و هنوز هم مراجعان بسيار دارند.

1312- سخن و سخنوران، بديع الزمان فروزانفر، به جهت اعتبار علمي منابع و دانش وسيع نويسنده و وسواس علمي اش

1321- حماسه سرايي در ايران، ذبيح الله صفا، هنوز در نوع خود يگانه است. يک نوع ادبي را در روند تاريخ بررسي کرده و گستردگي دامنه پژوهش اش آن را برجسته ساخته.

1321- سبک شناسي نثر؛ تاريخ تطور نثر فارسي (3 جلد)، ملک الشعرا بهار، معرفي و ارزيابي و رده بندي دقيق متون نثر فارسي در يک گستره هزارساله

1332- تاريخ ادبيات در ايران، ذبيح الله صفا، بزرگ ترين تاريخ ادبيات در ايران (5ج) در 8 مجلد تا 1367، حاوي زمينه هاي سياسي اجتماعي و علمي

1339- تحول شعر فارسي، زين العابدين موتمن، پيگيري جريان تحول و اشتمال بر تحليل گونه هاي شعر فارسي

1347- مکتب وقوع در شعر فارسي، احمد گلچين معاني، بازشناسي و معرفي مستند يک جريان ادبي ناشناخته «شعر وقوعي عصر صفوي»

1363- تاريخ تذکره هاي فارسي، احمد گلچين معاني، کتابي نادر در منبع شناسي انتقادي تاريخ ادبيات

1363- سيري در شعر فارسي، عبدالحسين زرين کوب. برخورداري از تحليل هاي سياسي ادبي و اجتماعي يا نگاه دروني به تاريخ ادبيات

1377- تاريخ ادبيات ايران پيش از اسلام، احمد تفضلي، فشرده يي از آخرين و معتبرترين اطلاعات را در موضوع خود دارد.

1357- 1350- از صبا تا نيما و از نيما تا روزگار ما، يحيي آرين پور، (3ج)، دلايلش را پيشتر گفتم.

1377- 1366- صد سال داستان نويسي در ايران، حسن عابديني، (4ج)، دلايلش را پيشتر گفتم.

1370- تاريخ تحليلي شعر نو (1357-1284)، شمس لنگرودي، (4ج)، يک سالشمار خوب به دليل اشتمال بر اسناد و مواد ناياب مربوط به تاريخ ادبي معاصر

1383- سنت و نوآوري در شعر معاصر، قيصر امين پور، يک تاريخ ادبي ديالکتيکي است. از اين جهت که روند رويارويي نو با کهنه را بررسي کرده و سعي در کشف لحظه هاي تغيير دارد کار تازه يي است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016