چهارشنبه 5 اسفند 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

رسيده صبرمان به سر! شعری از ويدا فرهودی

ويدا فرهودی
... چه شد پيام سبزتان، چرا صدا نهفته‌ايد / کجا شد آن‌چه گفته‌ايد؟ / به قول‌تان وفا کنيد / وگرکه نيست عزم‌تان، به گرم‌گاه بزم‌تان / نظر دمی به دُخت خود و يادی از "ندا" کنيد / رسيده داغ مادران به ژرفنای استخوان / چسان دوای زخم‌شان، به يک دو سه دعا کنيد؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




رسيده صبرمان به سر پرنده را رها کنيد
در اين زمانِ نوشدن، کلون حبس وا کنيد

ز نای خاورانمان، سرود لاله بشنويد
و خفتگان خاک را يکی يکی صدا کنيد

به آسمان نمی رسد اگر پيام عاشقان
جدا مسير سرخشان ز مسجد و خدا کنيد

خطاب شعر با شماست، که ذکرتان خداخداست
و کس نبود باورش، که با وطن ريا کنيد!

کجا است عزم جزمتان، به رزم دشمن زمان
چرا به جای جنبشی،به حرف اکتفا کنيد

چه شد پيام سبزتان، چرا صدا نهفته ايد
کجا شدآن چه گفته ايد؟ به قولتان وفا کنيد

وگرکه نيست عزمتان، به گرمگاه ِ بزمتان
نظر دمی به دُخت خود و يادی از "ندا" کنيد

رسيده داغ مادران به ژرفنای استخوان
چسان دوای زخمشان، به يک دو سه دعا کنيد؟

نشسته ايد در سکون،به رغم جويبارخون
مسير استحاله را ،ز راه ما جدا کنيد

وطن نمی دهد دگر به قيل و قالتان اثر
و گويد ای بهاريان: جوانه را صدا کنيد!

ورای حجم درد ها و غلظت غم و عزا
برای فتح زندگی، به سرو اقتدا کنيد

به يمن عيدِ فرودين و زايش گل از زمين
شکسته می شود قفس،پرنده را رها کنيد!

ويدا فرهودی
اسفندماه ۱۳۸۸


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016