یکشنبه 29 فروردین 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

خانه‌ که دود گرفت، دليل رفتن نيست، گفت‌وگو با فريبرز لاچينی، ايلنا

به‌اعتقاد لاچينی؛ در هر شرايطی مديون جامعه‌ايم. مطابق ميل‌مان باشد يا نه. می‌گويد: وقتی خانه؛ کثيف يا دودگرفته شد، دليل رفتن نيست. او حاضر است با موافقان محدوديت دريافت مجوز و صدای بانوان ساعت‌ها بحث کند.

ايلنا: فريبرز لاچينی حتی بعداز ۲۰ سالی که از ساختن اولين پاييزهای طلايی‌اش می‌گذرد، برای بسياری با همين پاييزها شناخته می‌شود. سال‌هاست که در ايران و خارج از کشور در رفت و آمد است. برای حدود ۱۰۰ فيلم ايرانی همچون: رويای خيس، نوک برج، رستگاری در ۲۸ دقيقه، ديشب باباتو ديدم آيدا، طوطيا، بوتيک و... و ۱۱ فيلم خارجی آهنگسازی کرده و شايد پرکارترين آهنگساز فيلم در ايران باشد. به دليل اقامت گاه و بيگاهش در خارج کشور، کمتر در رسانه‌های حضور داشته است. اما زمانی که در ايران است به قول خودش در آکواريومی که ساخته روز و شب مشغول کار است. اگرچه مثل قبل در زمينه موسيقی فيلم فعال نيست، اما برنامه‌های زيادی برای جمع‌آوری ۵۰ سال موسيقی پاپ ايران و انتشار آلبوم‌های تازه دارد.

* شما يکی از اولين‌ها در موسيقی کامپيوتری در ايران هستيد. فکر نمی‌کنيد ورود ابزارهای اين نوع موسيقی به خصوص به آهنگسازی امروز ما ضربه زده است آنهم بدون آگاهی و تخصصی برای استفاده از اين ابزار؟



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




ــ بله. در اين زمينه مشکل وجود دارد. من تحصيلاتم را در زمينه موسيقی کامپيوتری انجام دادم و وقتی در همان زمان وارد آهنگسازی شدم، بسياری دربرابرم موضع گرفتند. اما من در کارهايم درست و به جا از اين ابزار استفاده کردم. واقعيت اين است که موسيقی کامپيوتری يک نمونه از صدای ساز است و زمانی‌که صدای موزيکاليته يک ساز به ما اجازه ايجاد برخی صداها را نمی دهد، ساند افکت‌های کامپيوتری به کمک ما می‌آيد. مثلا صدای يک قطار. يک نمونه‌ از کارهايی که در آن از موسيقی کامپيوتری استفاده کردم، آرايشگاه زيبا بود. سعی کردم صدای شانه و قيچی را با موسيقی فيلم هماهنگ کنم و برای اين کار از افکت‌های صوتی استفاده کنم که اتفاقا چون کار طنز بود؛ اين موسيقی روی کار هم نشست. متاسفانه برخی صدای يک ساز مثلا تار را از افکت‌های کامپيوتری گرفته و به‌جای صدای اصلی ساز استفاده می‌کنند. درحاليکه هر قدر هم که دقت بالايی اعمال شود، اما اين صدا هيچ وقت تاب برابری با صداهای آکوستيک و طبيعی را ندارد. مثل يک گل مصنوعی بسيار زيبا که دربرابر يک گل طبيعی جايگاهی ندارد.

* چرا امروز اين تکنيک اين‌قدر مورد استفاده قرار می‌گيرد.
ــ اصولا اين صداها برای اين طراحی شده‌اند که وقتی صداهای آکوستيک جواب نداد، آنها به کمک آهنگساز بيايد. نقش کامپيوتر و موسيقی کامپيوتری در موسيقی سينما ضروری است و اگر نباشد، سينما فلج می‌شود. اما فکر می‌کنم به دليل اينکه استفاده از آن هزينه‌ای برای آهنگساز ندارد و ابزار بسيار زياد در دسترس قرار گرفته، توسط برخی به‌جای صدای طبيعی به کار گرفته می‌شود.

* حضورتان در سالهای اخير چندان محسوس نبود. ايران بوديد يا خارج از کشور؟
ــ هم اينجا و هم خارج از کشور. بيشتر همين‌جا بودم و در همين آکواريومی که درست کردم و دور از جنجال کار می‌‌کردم و کار می‌کنم. من عاشق کار هستم و هر جايی هم که کار باشد، من هم هستم. البته منظورم از کار، صرفا برای امرار معاش نيست، بلکه کاری است که در آن پيشرفت باشد. در چند سال اخير ۱۱ فيلم در خارج کشور کار کردم که با آنها تجربه تازه‌ای بدست آوردم. رفتم تا ياد بگيرم آنها از چه تکنيک‌هايی استفاده می‌کنند، چه سبک‌هايی کار می‌کند. دوست دارم به اين تحقيق ادامه بدهم. سعی می‌کنم همين که هستم باشم نه از کسی تقليد کنم. کاراکتر کارهايم هم تا به حال اين را نشان داده. کار شخصيت آدم است و وقتی که شما کار من را می‌شنويد، يعنی حرفم را زده‌ام و نيازی نيست که دائم درباره آن صحبت کنم. اصلا تمام زبان‌های دنيا هم که جمع شوند، نمی‌توانند يک لحظه آن حسی را که موسيقی به انسان می‌دهد را بيان کنند.
اگرچه آن طرف امکانات زيادی برای کار وجود دارد، اما پس از دو سه ماه که آدم خارج از کشور می‌ماند از خودش می‌پرسد که جای من کجاست و من اينجا چه می کنم. ما در هر شرايطی مديون جامعه‌مان هستيم. چه شرايط مطابق ميل‌مان باشد و چه نه. وقتی خانه آدم کثيف يا دودگرفته شد، دليل نمی‌شود که آن را رها کرد و رفت، ازکجا معلوم شرايط بيرون بهتر از خانه آدم باشد. مرحوم پدرم هميشه می‌گفت اگر قرار است سرمان بشکند در کلاه خودمان بشکند. اگرچه گرفتاری‌های گرفتن مجوز و صدای بانوان و مشکلات ديگر در موسيقی ما هميشه وجود دارد، اما من برای برطرف شدن آنها حاضرم با هرکسی بحث کارشناسی کنم.

* شما به خصوص در سال‌های اخير زمان زيادی را در خارج از کشور گذرانديد و موسيقی ۱۱ فيلم خارجی را آهنگسازی کرديد. فکر می‌کنيد حضورتان در کشور و فرهنگ ديگر چقدر بر موسيقی‌تان تاثير گذاشت؟
ــ پاييزهای طلايی يک و دو را حدود ۲۰ سال قبل نوشتم و در آن تحت تاثير موسيقی فرانسه و اسپانيا بودم. درواقع سعی کردم که ملودی‌های ايرانی را درقالب هارمونی غربی معرفی کنم. کاری که در راستای هدفم يعنی معرفی موسيقی ايرانی به جهان قرار دارد. البته بسياری از موسيقی‌دان‌ها اين حرف را می‌زنند. اما بايد برای آن گام برداشت. انسان هميشه تحت تاثير محيطی است که در آن زندگی می کند و من هم تجربه زيادی در اين زمينه دارم‏، اما در اول راهم. به تازگی يک پيانوـ آداجيو نوشتم که يک رکوييم(مرثيه) است و در سطح جهان هم بسيار پرفروش شد. نمی‌دانم شايد راهی که رفته‌ام اشتباه بوده، اما قضاوت با شنونده است.

* گفتيد علاقه داريد که موسيقی ايران را در خارج از کشور معرفی کنيد. چقدر برايتان مقدور بود که موسيقی ايرانی را در آنجا معرفی کنيد، به خصوص در شرايطی که با فرهنگ آنان نسبتا بيگانه هستيد.
ــ قطعا بايد با فرهنگ آن جامعه آشنا بود و اقامتم در خارج از کشور تا حدودی به من کمک کرد. مثلا موسيقی فيلمی را کار کردم به نام ۳۶۵ روز آمريکايی. اين فيلم درباره سربازان امريکايی بود که در جنگ عراق شرکت کرده بودند. اين فضا به فضايی که من در آن رشد کرده بودم، بسيار نزديک بود و کمک زيادی کرد. در اينجا سعی کردم که از صداهای ايرانی استفاده کنم و تمام صداهای ملودی درام‌ را در ايران ضبط کردم. معمولا اگر کارگردان موفقت کند، ترجيح می‌دهم که موسيقی را در ايران اجرا و ضبط کنم چون نوازنده ايرانی با احساس من بسيار آشناتر است. درواقع اين کار دو فايده دارد، يکی اينکه بودجه‌ای را از خارج از کشور وارد می کنم و فايده دوم اين است که نوازنده‌ها می‌توانند در زمينه و فضای متفاوتی خود را محک بزنند و ببينند تا چه حد می‌توانند در فضای جهانی کار کنند. اما مثلا در فيلم پيراهن صورتی؛ امکان ضبط در داخل کشور را نداشتم. يکی از شاگردانم مرثيه‌ای ايرانی را که نوشته بودم با آواز اجرا کرد و اتفاقا کارگردان هم بسيار از کار خوشش آمد، چون چنين موسيقی و صدايی برايش بسيار تازگی داشت.

* معمولا وقتی کسی يکی از کارهايتان را می شنود، می‌تواند با شنيدن کار بعدی، تشخيص دهد که کار شماست. درواقع کارهايتان به نوعی امضادار هستند. اما اين امضادار بودن شايد مساله ديگری ايجاد می کند و آن اينکه کارهايتان شبيه به هم به نظر برسد.
ــ‌ شايد درمورد پاييز طلايی يک و دو اينچنين باشد. چون آنها را حدود ۲۰ سال قبل و زمانی که ازنظر هارمونی تحت تاثير موسيقی اروپايی بودم، نوشتم. فکر می‌کنم يک دليل ديگر هم ممکن است به شنونده چنين احساسی درباره اين دو کار دست بدهد؛ اين است که، در آن زمان کارهای استاد معروفی بسيار بيشتر از امروز مطرح بود و برای يک آهنگساز بسيار مشکل بود که بتواند کاری متفاوت انجام داده و کارش را مطرح کند. فکر می‌کنم البته در همان دو آلبوم هم قطعات حال و هوای خودش را دارد و حتی اگر به گوش شنونده شبيه باشد، با آن آلبوم‌ها راه تازه‌ای باز شد. به هر حال خودم فکر نمی‌کنم در پاييزهای طلايی ۳ و ۴، مرثيه(رکوييم) يا پيانو آداجيو اين اتفاق نيافتاده است، چون هيچگاه احساسم اين نبوده که کاری را تکرار کرده‌ام.

* فکر می‌کنيد کارهايتان بيشتر ملوديک است يا با هارمونی کار می‌کنيد؟
ــ نمی‌شود راحت جواب داد. اگرچه می‌شود با هارمونی هم ملودی‌سازی کرد، اما هميشه سرشار از ملودی هستم. چون که هميشه از طبيعت الهام گرفته‌ام. نمی‌توانم خيلی راجع به آن ملودی‌ها حرف بزنم. همه چيز بستگی به روحيات شنونده دارد. سعی من اين است که واقعا احساس درونيم را بيرون بياورم. درباره‌اش چندان نمی‌توانم حرف بزنم. خوب هرچه از دل برآيد بر دل می‌نشيند. يک نکته مهم ديگر درباره ملودی کارهايم اين است که انسان خيلی تحت تاثير زمانه‌ای است که در آن زندگی می‌کند. قطعا رنگ‌آميزی کارهايم که در۲۰سالگی نوشته‌ام با امروز فرق دارد شايد ملودی‌هايی که امروز می‌نوشتم مثل مرثيه تاريکتر از پاييزهای طلايی باشد.

* از معدود آهنگسازان ايرانی هستيد که هم اين طرف کار می‌کنيد هم آن طرف. فکر می‌کنيد دلايل حضور کمرنگ آهنگسازان ايرانی و موسيقی ايرانی در سطح جهانی چيست.
ــ اين به ناشناخته بودن موسيقی برمی‌گردد. ما در موسيقی‌مان سنت‌هايی داريم که مخصوص خود ماست و اگر بخواهيم بافت آن را به هم بزنيم، ديگر آن موسيقی مال ما نيست. مثل همان مساله ربع پرده. شنيده‌ام که مثلا موسيقی غربی را با سازهای با تار و سه تا اجرا می‌کنند يا برعکس، کوک پيانو را آنقدر تغيير می‌دهند که بشود رديف موسيقی را با آن نواخت. اگرچه به هر حال می توان هر نوآوری را انجام داد، اما به نظر من هر سازی کاراکتر خودش را دارد و برخی اين روش‌ها چندان درست نيست. بايد هر دو موسيقی را کاملا شناخت تا بتوان هارمونی و ملودی را به هم نزديک کرد. مثلا کاری که امين‌الله حسين با اثری همچون خرابه‌های تخت جمشيد نشان داد. با همه اين توصيفات احساس می‌کنم که هنرمندان بسياری در اين زمينه تلاش‌های خوبی انجام می‌دهند.

* اما اگر جوايزی مثل گرمی يا آهنگسازی موسيقی‌های فيلم ملاک باشد، بازهم می‌بينيم که حضور هنرمندان ايران باوجود ادعاهايی که در زمينه غنای موسيقی ايران داريم چشمگير نيست.
ــ البته هنرمندان ايرانی چندبار کانديد جايزه‌ گرمی شده‌اند. آقای شجريان يا عليزاده و همين طور خود من. بايد بيشتر وقت گذاشت و تلاش کرد. موسيقی‌مان را مطرح کنيم، مهم اين است که شنونده داشته باشيم و فکر می‌کنم موسيقی‌مان شنونده و مخاطبان خود را دارد. البته امروز با اينترنت هم می‌توانيم اين کار را کنيم، هرچند که کند پيش می‌رود.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016