جمعه 23 اردیبهشت 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

رمالی، کسب و کار پرسودی که سیاسی شد، خبرآنلاین

آسیب ها - پلیس می گوید با رمالی و جن گیری مبارزه می کند، شغلی که بر پایه خرافات استوار است و این روزها به شدت سیاسی شده: گزارش میدانی خبر آنلاین از نمونه های این کسب و کار پر منفعت

امیدسلیمی بنی - خبرآنلاین

آقای "عین" و آقای "غ" به اتهام جن گیری دستگیر شده اند. آنها متهم هستند در امور سیاسی، اجنه را در اختیار گرفته اند و از توانایی خلاف شرع آنها استفاده کرده اند. این نمونه ای از اخباری است که در این روزها زیاد به گوش می رسد.

خنده و مزاح و متلک به کنار، پلیس قرار است با کسب و کار پر سود رمالی، جن گیری، فال بینی و دعا نویسی که این روزها سیاسی شده، مبارزه جدی داشته باشد. این را فرمانده نیروی انتظامی گفته "هر چند پلیس آمار دقیقی در این رابطه ندارد، ولی مبارزه جدی خود را با این پدیده که به تعبیر وی تعداد "خیلی زیادی" ندارد، ولی تبعات گسترده دارد، ادامه خواهد داد.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




دادستان کل کشور و دادستان عمومی و انقلاب تهران نیز پیش از این اعلام کرده بودند تعدادی از رمالان و جن گیران دستگیر شده و در بازداشت ضابطان قضایی برای تحقیقات بیشتر قرار دارند.

اسماعیل احمدی مقدم رئیس پلیس، درباره موضوع رمالی که این روزها به شدت سیاسی شده، تحلیل قابل توجهی را ارائه کرده: "متاسفانه هر چقدر جوامع مدرن‌تر می‌شود و علم و تکنولوژی در آن پیشرفت می‌کند، باورهای مسائل خرافی هم درآن بیشتر می‌شود به طور مثال در جام جهانی یک اختاپوس را می‌آورند تا جام جهانی را پیش‌بینی کند و این موضوع را باورپذیر می‌کنند که این پیشگویی‌ها درست است و افرادی هستند که قدرتهای ماورائی دارند و می‌توانند سرنوشت و تقدیر را تغییر دهند که این موضوع نامطلوب است و با عقل و منطق و آموزه‌های دینی ما سازگار نیست."

وی با تاکید بر اینکه برخورد با چنین مواردی در دستور کار پلیس قرار دارد، اعلام کرده: "بحث آموزش اولین گام در این رابطه است چون افرادی که دست به رمالی و چنین کارهایی می‌زنند مغازه علنی ندارند و افراد با رضایت خود به این افراد مراجعه می‌کنند در برخی موارد مشاهده شده که مورد سوء استفاده جنسی و اخلاقی قرار می‌گیرند و اختلافاتی در زندگی آنان اتفاق می‌افتد و خسارات‌ جبران‌ناپذیر به جا می‌گذارد."

در کنار این نوع برخوردهای سیاسی، انتظامی و قضایی، واقعیتهای جامعه ایرانی، حکایت از نفوذ رمالی و جن گیری در شماری از خانواده ها دارد که تعداد آنها چندان هم کم نیستند. گزارشهای متعدد از نقاط مختلف کشور حاکی از شیوع گرایش به علوم غریبه و رمالی و جن گیری حکایت دارد که به گفته یکی مجیدابهری، استاد جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی، نمونه بارزی از تنبلی اجتماعی است که در این منطق، توسل به نیروهای ماوراءطبیعی و غیر عقلایی، برای حل مشکلات و تمشیت امور، حرف اول را می زند.

مشاهدات عینی خبرنگار خبرآنلاین، حکایت از این دارد که در برخی جوامع حاشیه ای شهرها، نفوذ خرافاتی مانند رمالی و فالگیری باعث به وجود آمدن اتفاقات جالب توجهی مانند موارد زیر شده است:

از رونق کسب و کار تا پیدا کردن شوهر به سه سوت
گاهی دیدن بعضی چیزهایی هم جرات و جسارت می خواهد و هم یک دنده پهن تا به دل نگیری چه می بینی و می شنوی. درست عین همین چیزی که الان می بینم. عاقله مرد تر و تمیزی که دگمه های پیراهنش را تا به آخر بسته و سر و وضع مرتبش آدم را به یاد بازیگران خاطر جمع سریالهای بعد از ناهار می اندازد. موهای جو گندمی اش را مرتب شانه کرد و آن طور که دو زانو در مقابل آن میز کوچک روی قالیچه چرکمرده نشسته، هر کس ببیند، فکر می کند مشغول پرداختن به چیز مهمی است. واقعا این موضوع برای او اهمیت خیلی زیادی هم دارد. چون امروز پس از مدتها که وقت کرده، ماشین را آتش کند و از شهر بزند بیرون، در گوشه این روستایی که زیادی رشد کرده، بالاخره توانسته است آقا کریم دعا نویس را زیارت کند. همان که شنیده دستش طلاست و هر چه بنویسد، رد خور ندارد، همان می شود که می خواهی!

نیم ساعت پیش، با همدیگر ایستاده بودیم روبروی هشتی کوتاه در خانه، جایی که کلون زمخت در را با قفل چرب و چیلی ای بسته بودند و از در و همسایه که می پرسیدیم کریمخان کی تشریف می آورند، همه می دانستند برای چه آمده ایم. هر چه باشد، مردم این آبادی، شهریها را با آن ماشینهای برق افتاده و قیافه های اتوکشیده، بهتر از خودشان می شناسند و می دانند برای چه عصرهای پنجشنبه که می شود، پاشنه در این خانه کوچک را از جا در می آورند که آقا کریم، کریمخان را ندیده اید؟

همانجا با آن عاقله مرد شیک پوش، همکلام شده بودم. گفته بود مشکلی دارد که به هر در می زند، نمی تواند راست و ریستش کند. تو نخش نرفتم دردسر و گرفتاری اش چیست، ولی از لحن و دک و پزش پیدا بود طرف، در هشت و نه مسایل مالی گیر افتاده و حالا که کفگیر ته دیگ را سوراخ کرده، به هر دری زده و نشده، فقط مانده همین دیگر، رفتن پیش آقا کریم دعانویس و دست به دامن عجایب و غرایب شدن. این بود که پاپی اش نشدم، من هم داستانی سر هم کردم. از همانهایی که می گویند. گناهش گردن دبیر سرویس گزارش روزنامه که گفته بود هر طور شده سر و ته کار رمالی را در بیاورم. گفتم دختر دایی ای دارم در منزل مانده و سالهاست کسی زنگ در را نزده که خرت به چند. می خواهیم دست به سرش کنیم و به سر و سامان برسانیمش. از همه جا مانده و رانده شده ایم که کسی شما را معرفی کرده و از این داستانها.

حالا که یک ساعتی مانده بودیم و کریمخان را به چشم ندیده بودیم، باورمان می شد طرف، پشمی به کلاه دارد که این قدر کلاس می گذارد. موتور سوار جوانانی در کوچه خاکی ویراژ می داد و گرد و خاک می کرد. صدایش زدیم و سراع آقا کریم را گرفتیم. لبخند گل و گشادش هنوز خاطرم هست. گفت: الان می آید. چقدر عجله دارید شما شهریها. بله، عجله داشتیم. هم من و هم آن مرد شیک پوش و هم چند خانمی که توی یک پراید خاکی نشسته بودند و با هم دیگر حرف می زدند، هی حرف می زدند.

بالاخره آقا کریم آمد. دوچرخه لکنته هندی اش را کوت کرده بود یونجه و علف. تا برسیم و سلامی عرض کنیم و دست ارادتی به سینه برسانیم، قفل چرب و چیلی را با کلیدی که به گردن آویخته بود باز کرد و تر و فرز یونجه ها را پهن کرد سینه دیوار، آفتاب بخورد. بعد، دو اتاق کوچک تو در تو را نشان داد و بفرمایی زد. رفتیم داخل و داستان از همین جا شروع شد.

جوهر روغن پیازی و کاغذ تنباکو
خانمها در آن یکی اتاق بودند، ما که دو مرد بودیم در این یکی. می دانستیم شلوغ خواهد شد. برای همین، مرد شیک پوش جلو رفت و دو زانو نشست. سر در گوش هم گذاشتند و پچ پچی کردند. کریمخان می پرسید و عاقله مرد جواب می داد. چند بار، از لای کتاب کهنه ای، چند برگ خشک شده در آورد و در صفحات دیگری گذاشت. بعد از زیر تشکچه ای که نشسته بود، دسته کاغذ کهنه ای را بیرون کشید. کاغذهایی زرد شده که داد می زد از بسته های قدیمی تنباکوی دشتستانی باز کرده اند.

پر پرنده ای هم داشت. نمی دانم کلاغ بود یا عقاب، هر چه بود سیاه بود. نوک پر را به جوهری زد که همانجا بوی پیازش بلند شد و شروع کرد چیزهایی بنویسد. اینجا بود که خنده ام گرفت. راستش اول به خودم که این همه راه را کوبیده بودم تا این روستای کوهستانی خارج از شهر، بیایم تا این مراسم عجیب و مضحک را به چشم ببینم و بعد به این عاقله مرد. دوزانو نشسته بود و جیک نمی زد. قبلا، توی کوچه گفته بود دستش از همه جا کوتاه شده و حالا اعتقاد دارد این دعایی که قرار است بگیرد، معجزه می کند. حالا که آن طور متواضع نشسته بود و به نوک پر نگاه می کرد، باورم می شد این همه انرژی و اعتقاد را به پای هر چیزی خرج می کرد، حاجت می گرفت.

کریمخان، کاغذ تنباکو را نوشت و نوشت و سیاه کرد. بعد آن را به دقت تا زد. آن قدر تا کرد که از کاغذ به اندازه لوله کوچکی بیشتر نماند. تر و فرز، از قرقره سبزی که زیر زانو داشت، تکه نخی کند و دور کاغذ پیچید و روی میز کوچک چوبی گذاشت. عاقله مرد، دست دراز کرد و کاغذ لوله شده نخ تاب را برداشت. کریمخان بلند گفت: هفت روز، هر روز صبح، رو به جنوب بایست و بلند حاجتت را به نام جافز بن خافس بگو، جواب می گیری. عاقله مرد، طوری به کاغذ لوله شده نگاه می کرد که انگار طلسم حل مشکلاتش را در دست دارد، و واقعا از نگاه او هم فکر می کنم این کاغذ کوچک تنباکو، همین بود، طلسم دهان بند طلبکارها! بعد، دستش به جیب رفت و پولی رد و بدل شد، فکر می کنم چک مسافرتی بود که مبلغش را ندیدم. هر چه بود، کریمخان، آن را هم گذاشت زیر قالیچه، پس زانویش.

جهیزیه ای برای دختر دایی
نوبت من شد. داستان را گفتم، همانطور، بی کم و کاست که سر هم بند کرده بودم. کریمخان، اسم دختر دایی را پرسید. چیزی پراندم. اسم پدر و مادرش را هم خواست که لابد پدربزرگ و مادر بزرگم بودند. آنها را هم گفتم. نوک پر را دوباره به همان جوهر پیازی زد که می دانستم فردا که بازش می کنم، تبخیر شده و هیچی به جا نمانده که بشود اسمش را مدرک این بازیها دانست، چه می دانم، بازی گره گشایی، گره اندازی، پشت هم اندازی و همین قصه ها. وقتی گفتم چقدر تقدیم کنم، گفت با شیرینی که آمدی، اجرت اصلی را می گیرم. چشمهایم گرد شد. کدام شیرینی؟ گفت 20 تومن، ناقابل است. من از همه 50 پایین نمی گیرم. چون می دانم برمی گردی، 20 را بده، بقیه باشد به همراه شیرینی. لبخندی زدم و آب دهنم را قورت دادم. نکند در این جفر و رملش، دستم را خوانده بود. گفتم خیر است کریمخان؟ گفت: به پای هم پیر می شوید. زد روی زانویم. برای خودت دعا می خواستی، می دانم. گلویت پیش همان دختر دایی گیر کرده و این بازیها را درست کرده ای. همان اول می گفتی چه ماجرایی است تا راحتتر کمکت کنم. لبخند زدم، این بار واقعا خندیدم. دستم را خوانده بود جدا! گفتم: آخر رویم نمی شد. کریمخان که حالا رنگ و رخسار اسکناس را دیده بود و صدای تو دماغی اش، بیشتر می لرزید گفت: هر روز جوانها از شهرتان می آیند اینجا تا همین گرفتاریها را حل کنند. ما هم نشسته ایم برای وصل کردن شما جوانها، نه فصل کردن، پسرم! تشکر بلند بالایی کردم و بیرون زدم. معلوم بود دایی هم داریم و من به عمرم خبر نداشته ام! راستی، قرار شده بود به نام صغیر بن شیخ قسم بخورم، فکر کنم اسمش همین بود، آره!

چه بلایی سرم آمده؟
شنیده بودم فالگیران، دعانویسان و جن گیران بسیار معروفی وجود دارند که شجره نامه های خانوادگی دارند. زنان و مردانی که می گویند به شکلی موروثی و یا پس از طی طریقت نزد فالگیری در شهرستان های دور افتاده و حتی در خارج از خاک ایران آموزش دیده و به گفته خودشان به حل امورات و مشکلات مردم مشغول شده اند. بیشترشان خود را بی نیاز از مسائل مالی و خدمتگزار مردم می دانند، گرچه پولی که آنها از مردم مطالبه می کنند، رقم بالایی است. مردم زیادی از تمامی اقشار جامعه شهری روزانه و حتی در ساعات شب در منزل و کوچه، با وجود گرفتن وقت قبلی و یا سر زده به سراغشان می روند. بسیاری از این افراد خود را مغلوب شرایط اجتماعی و اقتصادی دانسته و خواهان نجات هستند. انسان در مراجعه به این مکان ها با زنان و مردانی متفاوت برخورد می کند. از زن خانه دار تا کارگر، پسر و دختر دبیرستانی گرفته تا بازاری، مکانیک، کارگردان سریال طنز تلویزیون، فلان خواننده پاپ، هنرمند، معلم، نویسنده، کارمند، دانشجوی فوق لیسانس، پیک موتوری، روزنامه نگار و زن خیابانی در این صف ها می ایستند.

چشم هایشان پر از امید است و اصلا از پولی که بابت فال، دعا و یا جن گیری می دهند ناراحت نیستند . فقط می خواهند نجات پیدا کنند. آنچه عجیب می نماید شنیدن مداوم این جمله مشترک است: بهم بگو چطور این بلا به سرم اومده؟ کی خلاص می شم؟

فالگیر هم کولیهای قدیم
مثل بچه آدم سر جایم می نشینم. سرش را پایین می اندازد پشت گوشش را می خاراند. مکث می کند. اسمم را می پرسد. آنجا صندلی قدیمی وجود دارد که تعریف آن را از آدمهای منتظر شنیده بودم. فالگیری که پیشش آمده ام روی صندلی خاصش می نشیند. من در این بعد از ظهر پانزده یا شانزدهمین نفری هستم که در فاصله زمانی سه ساعته، پذیرفته. فکر می کنم در این فاصله این شخص چند بار در این وضعیت رفته و دیگر انرژی ندارد. بعد از لحظاتی از این حالت در می آید، بلند می شود و روی مبل روبروی من می نشیند و می گوید: طلسم داری.

به نقطه ای خیر می ماند و ادامه می دهد: طلسم باز شد. بزرگی پشتت هست می بینم یه جایی هستی و اولین نفری هستی که آفتاب رو می بینی، صدای ساحل و شن ها رو می شنوم، تو داخل یه خونه هستی، خیلی راحتی و یه لباس آزاد صورتی پوشیدی، صاحب خونه و زمین می شوی، برات کسی رو می فرستم، از گذشته هیچی بهش نگو، اگر می خوای نگهش داری. یه خانمی رو خیلی دوست داری. یه سری مشکلات براتون هست، یه نفر، طرف کچله، سبیل هم داره. ولی اون خانم تو رو می خواد، ولی خیلی مشکلات سر راهتون است ، حسود دور و برت زیاد داری، مادرت دعات می کنه، روی شانسی، خبر خوش داره میاد، تا سه زمان دیگه .. کار می کنی؟ احتمالا این کار و می ذاری کنار، سارح کیه؟ یا محمد؟ صحبت داری باهاشون؟

مانده ام چه بگویم. سر تکان می دهم: ها! می گوید: گفتم، علی اکبر کیه؟ یا حسینقلی؟ باهاشون داد و ستد داری؟

می پرسم : با علی اکبر یا حسینقلی؟

ادامه می دهد : شخصیت خوبی داره، آدم خوبیه، ولی مراقب دور و بریاش باش.

می پرسم: کدومشون؟

تشر می زند: عزیزم ندو وسط! هول هستی؟ ایول! علی اکبر یا حسینقلی فرقش چیه؟ مهم اینه که بختت داره باز می شه! داری از بی سر و سامونی درمیای. از یه صوفی خبر می گیری، تولدش که شد، مهر ماه امسال، نذر کن، مسافرت می ری، اون سبیلوهه خیلی تعصبیه، ۱۵۰ هزار تومان یا ۱۵ هزار تومان پول به دستت می رسه، چشم نظر داری، تلفن خوشحال کننده داری. شازده رو می شناسی؟

می گویم: فکر می کنم.

لبخندش را قایم می کند: دوستش داری. گفتم که. نگفته بودم؟

می گویم: نه.

ادامه می دهد: ولی بخت و اقبال داری، پیشونی داری. خوشحالی داری از طرفش، اونم یه عمر.

این فال هم مثل فال ها و سرکتاب های دیگری که در طول تهیه این گزارش برایم گرفتند، واقعیت نداشت و به درد خودشان می خورد.

نمایشگاه رمالی
سال گذشته نمایشگاهی از عکس و ابزار رمالی در سرسرای همایش‌های دادسرای عمومی و انقلاب استان قم برگزار شده بود. دادستان قم ، در حـاشـیـه برگزاری این نمایشگاه گفته بود رمالان و خرافه‌پردازان نوامیس مردم را نشانه رفته بودند و با شیوه‌های مختلفی از جمله ارعاب و اغفال زنان ، آنان را طعمه افکار شیطانی خود قرار می ‌دادند که دستگیر شدند.

آسیب شناسان اجتماعی معتقدند رمالان زندگی عجیب و گسترده‌ای دارند. آنها در زندگی فردی و اجتماعی افراد سرک می ‌کشند و هر آنچه را از ذهن و ضمـیـرشان می‌تراود به عنوان آینده بینی و راه حل مشکلات، پیش روی مخاطب قرار می‌دهند ؛ نسخه‌های عشق و عاشقی می‌پیچند و در زندگی زناشویی خانواده‌ها مداخله می‌کنند و گاه نقشی محوری را - به غلط - در برخی جدل‌های خانوادگی ایفا می‌کنند.

جرمی به نام رمالی
از نگاه قانون، رمالی هرگونه اقدام به رمالی و جن‌گیری و فالگیری جرم محسوب می‌شود و مطابق بند 18 ماده 3 آیین‌نامه قانون مصوب سال 1324 کسانی که از طریق رمالی و پیشگویی در مغازه و منزل اقدام به فریب مردم نمایند و این کار را به عنوان کسب و پیشه خود قرار دهند، مرتکب جرم شده و قانون بــرای ایــن افـراد زندان و جزای نقدی پیش‌بینی کرده است. ‌ به گفته وی اگر این افـراد بـا فـالـگـیـری و رمالی مرتکب کلاهبرداری نیز شوند، علاوه بر مـجـازات ذکر شده به عنوان کــلاهــبــردار نیز تحت تعقیب قضایی قرار می‌گیرند.

سید محمد تقی محصل همدانی، حقوقدان ، در زمینه مجرمانه خواندن فعالیت‌های فالگیران، رمالان و کف‌بینان معتقد است: از آنجا که این اعمال فعالیت‌های مجرمانه‌ای هستند خود به اعمال مجرمانه دیگری از قبیل رابطه نامشروع، طلاق، قتل، ضرب و جرح و... دامن می‌زنند، اما برای تعیین معیار جرم این افراد باید دید که پیامد و نتیجه نهایی چنین عملی با کدام یک از مصادیق جرم در قانون مطابقت دارد تا این تبعات به فراخور نوع جرم ارتکابی مستوجب کیفر و مجازات افراد خاطی شود. ‌وی می‌گوید : از آنجا که این افراد به فالگیری خیابانی می‌پردازند ، به امور واهی پرداخته و مردم را مـی‌تـرسانـنـد یا به امور غیرواقعی امیدوار می‌کنند ، می‌توانند به عنوان کلاهبردار تحت تعقیب قرار گیرند و حتی اگر کارشان در سطح گسترده‌ای باشد ، باعث اخلال در امنیت روحی و روانی خانواده‌ها خواهد شد. بهای انواع فال و آنچه رمالان مدعی «دعا» بودن آن هستند ، در تهران با قیمت‌هایی حتی بیش از یک میلیون تومان برآورد شده است. شمار رمالی اینترنتی نیز از موتورهای جست ‌وجوگر اینترنتی ، بیش از دو میلیون و 170 هزار صفحه وب در بخش فارسی خدمات فالگیری عنوان شده که اطلاعاتی در ‌رابطه با انواع رمالی در اختیار کاربران خود قرار می‌دهند.

جامعه شناسان مختلف معتقدند فالگیری اگرچه ممکن است به چشم محققان اجتماعی در ایران کمتر دیده شود؛ اما یکی از واقعیت‌های جامعه امـروز مـاسـت.کـتـاب‌هـای بـسـیـاری درباره راهنمای فالگیری و پدیده‌های مشابه آن در سال‌های اخیر به زبان فارسی ترجمه یا تألیف شده است. نه تنها میان عامه مردم، حتی بسیاری از دارندگان مدارک و مدارج دانشگاهی نیز فال می‌گیرند و به فالگیرها مراجعه می‌کنند.برخی رسانه‌ها نیز گاه و بیگاه به بررسی فالگیری و رواج آن در ایـــــران و جهــان مـی‌پـــردازنـد.همچنین روان‌شناسان و متخصصان آسیب‌های اجـتـمـاعـــی در مــیـــزگـــردهــا و مصاحبه‌های مطبوعاتی اغلب از رواج فالگیری به مثابه نوعی کج‌رفتاری ، شیادی یا کلاهبرداری در ایران یاد می‌کنند؛ اما هنوز محققان علوم اجتماعی کمتر به بررسی این پدیده پرداخته‌اند.شاید به این دلـیل که هنوز فالگیری را به‌ اندازه کـافـی مـهـم یا ارزشمند نمی‌دانند که درباره آن بیندیشند یا این‌که فالگیری را نوعی «کنش زنانه» غیر مهم می‌دانند که از حیطه دستور کار آنها خارج است. بسیاری هم ممکن است این موضوع پیش پا افتاده را در مقام و مرتبتی ندانند که در شـأن روشـنـفکر یا محقق دانشگاهی باشد.

دکتر محمد علیزاده، جمعیت شناس ، پدیده تقدیرگرایی و فال بینی را با قبول وجود آن در بسیاری از جوامع، خاص کشورهای درحال توسعه می ‌داند و می‌گوید : پدیده خرافه‌گرایی و پیشگویی عمدتاً در کشورهای کمتر توسعه یافته، مانند هند و پـاکـسـتـان و کشورهای خاورمیانه دیده می‌شود.

در رشد پدیده فالگیری فقر اقتصادی و فرهنگی به صورت توأمان دیده می‌شود. به محض این‌که ناکامی‌ها بیشتر می‌شود و فرد نمی‌تواند به زنـدگـی دلـخـواه خـود دسـت یـابد، می‌رود به سمت پدیده‌هایی که از عقلانیت به دورند، مانند فالگیری و رمالی و پیشگویی. ازاین رو شاهدیم که گروه‌های کم سواد، فقیر و قشرهای کم درآمد بیشتر در قبال این پدیده آسیب پذیرند؛ برای مثال پدیده فال و رمالی و دعانویسی در محلات فقیرنشین جنوب شهر کاملا محسوس است. ایـن جـامعه شناس می‌گوید : مهم‌ترین گام، اطلاع‌رسانی و آگاه‌سازی توده‌های مردم است و در گام بعد برخورد قهری نیز توأمان باید دیده شود، چرا که فالگیری و پیشگویی نوعی شیادی و کلاهبرداری است.

جامعه شناس دیگری در تحلیل پدیده فالگیری اعتقادات خاصی دارد. وی معتقد است بافت سنتی و برخی رسانه‌های مکتوب و دیداری زمینه تکثیر این پدیده را در کشور فراهم می‌کنند و این موضوع در کشور ما چندان به طبقه اجتماعی یا حتی سطح تحصیلات ارتباطی ندارد؛ چرا که افراد در بستری از اعتقادات ماورایی که خاص جوامع شرقی است به دنیا می‌آیند ، نشو و نما می‌یابند و اعتقاداتشان درونی می شود. با این همه، به نظر می رسد باید برای اعتقاد درونی به خرافات فکری اساسی کرد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016