خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
23 آبان» ماجرای آشنايی سيمين و جلال در "نقد و بررسی کتاب تهران"، ايسنا10 مرداد» فردوسی و شاملو، نادرست گفتن درست نگفتن نیست، محمد قراگوزلو 23 تیر» میرشکاک: شایع کرده بودند شاملو نماز جمعهاش ترک نمیشود، خبر آنلاین 1 تیر» شعر تازه ای از سيمين بهبهانی 4 خرداد» با حضور ايران درودی نمايشگاه "زن ديروز، زن امروز" آغاز به کار کرد، ايسنا
بخوانید!
23 آبان » پلمپ ۶۰ قهوهخانه در پايتخت، مهر
23 آبان » روايت احمد شاملو از نقش آيدا در خلق آثارش، سه نوشته از سيمين بهبهانی، پوران فرخزاد و ايران درودی، روزنامه شرق 23 آبان » ماجرای آشنايی سيمين و جلال در "نقد و بررسی کتاب تهران"، ايسنا 23 آبان » ۶۹ سالگی يک قيافه خيلی مشکوک، علی باباچاهی به روايت علی باباچاهی، ايسنا 22 آبان » هفت کتاب نامزد جايزه کتاب سال شدند، ايلنا
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! روايت احمد شاملو از نقش آيدا در خلق آثارش، سه نوشته از سيمين بهبهانی، پوران فرخزاد و ايران درودی، روزنامه شرقمجموعه اين آثار حاصل تلاش و پايداری خود وی (آيدا) در حد ايثار و از خود گذشتگی کامل او بوده است و از اين گذشته نه تنها خود او در شرايطی به راستی باور نکردنی در ايجاد و آفرينش اين آثار سهم تمام داشته بل که با وسواسی عاشقانه برگ برگ آنها را فراهم آورده، طی ساليان دراز دستياری دلسوز و بیمزد و منت برای من و نگهبانی بیچشمداشت برای اين سرودهها و نوشتهها بوده است و حد و حدود اين دلسوزی و نگهبانی تا آنجا است که میتوانم بیهيچ مجاملهيی ادعا کنم که اين آثار بيش از خود من مديون و متعلق به شخص او است. عمر آيدا دراز باد شاملو که راونش شاد، از نظر من يک نيمه ديگر داشت که آن نيمه آيدا بود. زندگی آيدا با او در کار شاعریاش موثر بود. زندگی او بعد از آيدا رنگ و بوی ديگری گرفت و فصل زمستانی زندگیاش پس از آيدا بهار شد. آيدا در واقع تنظيمکننده ساعات زندگی شاملو بود. برای هر کارش وقتی تعيين میکرد و برای هر نوشته او دفتر و قلم خاصی آماده داشت. ميزهای نوشتن او متفاوت بود. برای کتاب کوچهاش صندلی و ميز خاصی آماده کرده بود و نوشتههای شاملو را روی آن آماده میگذاشت و قلم و کاغذ را هر بار نزديک دستش میآورد تا برای نوشتنهای بعدیاش شرايط مهيا باشد. همينطور برای شعر و مقالاتش جايگاه مناسب ديگری تهيه ديده بود. آيدا بر همه زندگی شاملو نظارتی خوشايند و بیآزار داشت. از راه لطف غذای مناسب او را آماده میکرد و سيگار را از دسترسش کنار میگذاشت به اين اميد که شاملو کمتر از دود خود را بيازارد. نوشتههای او را پاکنويس و با خط خوش بازنويسی میکرد. برای او همسر، معشوق، دوست مهربان، مراقب و پرستاری دلسوز بود. تا آخرين ساعات زندگیاش از کوشش برای رفاه او کوتاهی نکرد و پس از چند سالی که از مرگ او گذشته است همچنان او را فراموش نکرده و هميشه با احترام از او ياد میکند همانگونه که هنوز هم همه دوستداران شعر، اين شاعر عزيز خود را فراموش نکردهاند و به يادش هستند. و کلام آخر اينکه تاثير شعر پربار و آموزنده شاملو را در زندگی آيدا نمیتوان ناديده گرفت. ما دوستان شاملو و آيدا میبايست قدرشناس زحمات آيدا برای فراهم آوردن يک زندگی آرام و دور از جنجال برای شاعر خوبمان، باشيم. عمر آيدا دراز باد که همانگونه که پيشتر گفتيم نيمه ديگر شاعر زمان ماست. *** «رکسانا»ی شاملو آيدا نماد زن آرمانی؛ مادر و همسر است، منظورم آن مادينه ازلی است که در درون هر مرد زندگی میکند و اگر موجود نرينه بتواند با آن آشتی کند زندگی آرام و آسودهای را خواهد گذراند. زن از خودگذشتهای که هستیاش را فدای مرد میکند و اگر در پشت زندگی مردی وجود داشته باشد با حمايتهای بیدريغ خود او را به پيش رانده و به اوج میرساند. من در کتاب «مسيح مادر» هم به اين نکته اشاره کردم که به رغم نبوغی که در احمد شاملو نهفته بود اگر آيدا در نيمه زندگانیاش ظاهر نمیشد هرگز نمیتوانست نبوغاش را آشکار کند و شاملويی بشود که همه ما او را به عنوان شاعری ملی میشناسيم و دوستاش میداريم درود بر آيدای فداکار و مهربان که همان «رکسانا»ی گمشده شاملو است و خوشباشی برای سالهای آينده که اميد است طولانی باشد. *** سپاس تو را بانوی مهربان زن در ادبيات کلاسيک ما، دارای دو نمود متناقض است. گاه شکلی اسطورهای و دستنيافتنی دارد، پيچيدهشده در رويهای از اغواگری و فتنهانگيزی. گاه برعکس، زنانگی محض است، خلاصهشده در طره مو و خال لب و کمند ابرو. اما در آثار احمد شاملو، زن اسطورهای تجسميافته است؛ موجودی مقدس، اما اهل همين جهان، ماهيتش منحصر در وجه زنانه نيست، فرع وجود مرد نيست و وجودی مستقل دارد. آيدا برای من، از پس سالها دوستی و همنشينی همينگونه است. از سويی يک زن مهربان، با سليقه، خوش مشرب و دوست داشتنی است. از سوی ديگر، آيداست در آينه شاملو. جمع ميان اسطوره و واقعيت. همان اسطوره مجسم. يک زن ايرانی به تمام معناست. گاه آنقدر ظريف و شکننده که گويی تمام وجودش از احساس است، گاه آنقدر محکم و استوار که بزرگی مثل احمد میتواند به او تکيه کند و در ادبيات و فرهنگ ايران جاودان شود. تا شاملو بود، آيدا انگيزه بود و توان برای به کمال رسيدن شاملو. حالا که احمد نيست، همچنان او را ادامه میدهد. احمد را از آن انزوای سالهای پايانی عمرش بيرون میکشد، احمد را فرياد میزند، کتاب کوچه احمد را با مدد دوستان ادامه میدهد، بنياد الف. بامداد را تاسيس میکند و مديريت میکند. اين بار احمد است که در آينه آيدا در حال درخشيدن است. من که افتخار دوستی نزديک با اين خانواده را داشتم وقتی به آيدا فکر میکنم، نمیتوانم فراموش کنم که او به شکلی مکمل احمد بود. هم فرشته الهام بود و هم زن خانهدار و مراقب و پرستار. يکی از خصوصيات هنرمندان شلوغ بودن و بینظم بودن است. آيدا با نظم کمنظيرش آثار شاملو را حفظ کرد و به آنها سر و شکلی منظم و قابل انتشار داد. هر آنچه از شاملو باقی مانده محصول تلاش لحظه به لحظه آيداست. از همين جهات است که هميشه میگويم، همه کسانی که شاملو را دوست دارند مديون آيدا هستند. در سالهای آخر عمر شاملو، هرگز لبخند از لبهای آيدا محو نشد؛ لبخندی که از ته دل نبود اما هنگام پذيرايی از احمد و دوستانش هميشه هالهای بود که غمهای او را پنهان میکرد. دوستان و علاقهمندان شاملو که تعدادشان هم زياد بود و پیدرپی به ملاقات شاملو میآمدند، غير از مدارا و پذيرايی صميمانه، چيزی از جنس کج خلقی و گلايه از آيدا سراغ ندارند. زنی استثنايی، فروتن، خيرخواه، با بذل و بخشش و خلاصه با تمام ظرافتهای يک زن ايرانی. احمد با آن نبوغ استثنايیاش، حتما سخت راضی میشده، اما آيدا توانست او را تا آخر عمر راضی نگه دارد. از آنجايی که خودم زن هستم اگر قرار باشد روزی الگويی به عنوان همسر نمونه برای يک هنرمند معرفی کنم، حتما آيدا را مثال خواهم زد. ما هميشه در کنار نويسندهها، شعرا و هنرمندان بزرگ، زنان عاشق و فداکاری را میبينيم که همه جوره با مردشان همکاری و همدلی میکنند، اما تا به امروز که صفحات تاريخ را ورق میزنم، عکسش را پيدا نمیکنم. حالا بايد افسوس بخوريم که چطور مردی پيدا نمیشود که با زن هنرمندش همدلی کند و آثار او را همچون گنجينهای باارزش حفظ کند. آيا تعداد هنرمندان زن کم است؟ و يا مردان آنها را آنقدر مقتدر میدانند که انگار از همکاری و همدلی بینيازند؟ سپاس میگويم تو را ای بانوی مهربان که شاعر عزيز ما را تا آخرين لحظه مراقبت کردی و حتی در سختترين لحظات، تنهايش نگذاشتی. Copyright: gooya.com 2016
|