به تالشنامه او را نام کردم، نگاهی به کتاب تالشنامه، نوشته نهضت حسينینژاد، محمدامين عاشوری
برگرفته از در روزنامه شرق تاريخ ۲۱ شهريور ۱۳۹۱
نگاهی به کتاب
• تالشنامه نوشتهی نهضت حسينینژاد
• رشت، انتشارات بلور
• چاپ نخست ۱۳۸۹
به تالشنامه او را نام کردم
محمدامين عاشوری
در ايران هر چند مطالعات قومی متعددی در سطح ملی و محلی انجام گرفته است اما اين بررسیها بيشتر روی گروههای خاصی تمرکز داشته و از پرداختن به همهی قوميتها خودداری کرده است. طبيعی است که اين آثار از ارزش علمی و کاربردی يکسانی برخودار نبوده و نمیتوان همهی آنها را در يک رده دستهبندی کرد. طيف رنگارنگ اين نوشتهها، از آثار پژوهشی موردی تا خاطرات دستاندرکاران و شاهدان را در بر میگيرد. «تالشنامه» نوشتهی نهضت حسينینژاد را بايد در ردهی آثار دستهی دوم جای داد.
کتاب از لحاظ ساختاری در يازده فصل تنظيم شده است. کتاب عمدتاً بر پايهی مشاهدات و تجربيات شخصی نويسندهی محترم که از چهرههای فرهنگی و اجتماعی منطقه است، نگارش يافته است. جدای از محتوای اثر، نفس پرداختن به تاريخ و فرهنگ و سنتهای تالشها در ايرانزمين، به مثابه يک موضوع، گام ارزشمندی است. چرا که گفتارهای مسلط در حوزهی مطالعات دانشگاهی و مردمشنناسی رسمی، بيشتر معطوف به معرفی و شناخت گروههايی چون بلوچها و کردها و يا عشايری چون بختياریها بوده است.
نويسنده در آغاز کتاب، با فروتنی مینويسد: «تالشنامه دفتری است گردآوری شده بخشی از ديدهها و برخی از دانستهها و پارهای از شنيدهها و چندی از نوشتههای ديگران.»(ص۲۵) تالشنامه، بيشتر به سبک و روش متون قدمايی است با نثری گاه مسجع و با تعبيرات ادبی پرمايه و زبانی شاعرانه و گيرا که خواننده را به ذوق و شوق در میآورد:« اين دفتر پيامی دردمند است از لابلای قرون و اعصار به فرزانگان بيدار و دانشوران هوشيار و کلامی جانسوز است از گوشه و کنار اين ديار به بلندای زمان، از آغاز روزگاران تا امروز و سلامی رسا است همراه با آوايی از گذشتههای دور با صدايی آشنا و همگام با هيهای شبانان شبزندهدار و همصدا با آواز چوپانان هميشه بيدار. از کمرگاه کوهساران سر به فلک کشيده و در گذرگاه صخره سنگستانهايی از تابش خورشيد تفتيده، با آواز دلنيشن کوهنشينان دردکشيده و فرياد روستاييان سر و سامان نديده در دشت و صحرا، در قلب جنگلها، در اعماق درهها، در وسط کشتزارها ...» (ص ۲۷)
اما اشتباه خواهد بود که تالشنامه را جمعآوری صرف و يا تهی از کار تحقيقاتی بدانيم. چه، نويسندهی محترم با موضوعهای مطرح کرده، عموماً برخورداری نقادانه داشته و آنها را از صافی عقل نقاد گذرانده و سپس به طرح آن پرداخته. در بسياری از جاها، جانب انصاف را نگه داشته و زبان احتياط را در بيان ديدگاههای خود به کار برده است.
تالشنامه، کتابی است نسبتاً حجيم که از زوايای متعددی میتوان به آن پرداخت و به سنجشگری آن نشست. موضوعهای پرداخته شده در تالشنامه، گاه نقبی به اعماق تاريخ نه چندان روشن منطقه میزند و از سنتی ديرپا و ماندگار در نزد آنان روايت میکند:«هنوز هم در ميان بوميان تالش، سوگند به آفتاب و آتش و چراغ مرسوم است. منباب نمونه به زبان تالشی میگويند:«همه يا، اَزرده آفتاو يه» (به آن آفتاب زرد رنگ سوگند ص ۲۸). سوگند به آفتاب در بين تالشيان، نمادی است از سنتی ديرپا که از فراز هزاران سال، هنوز طراوت و زيبايی خود را رخ مینماياند. بنا به شواهد و آثار کشف شده در منطقه، ساکنان اين منطقه، درگذشتگان خود را به سوی آفتاب به خاک میسپردند. بدين ترتيب که صبحها به طرف مشرق، ظهرها به طرف جنوب و عصرها به طرف مغرب دفن میکردند.
از جمله روايتهای قابل توجه به خصوص برای جوانان امروزی که شايد باور کردنش برایشان بسيار سخت باشد، حکايتی است که نويسنده خود شاهد آن بوده و آن هم به زمانی برمیگردد که کبريت در دسترس همگان نبوده و مردم به ناچار برای روشن کردن آتش از چخماق استفاده میکردند:«به خوبی به ياد دارم در حدود پنجاه – شصت سال پيش پيرمردانی را ديده بودم که به لحاظ عدم دسترسی به کبريت، سنگ چخماق همراه داشتند. چخماق هم يک تکه ترکيبی از آهن و فولاد بود. چخماق را به سنگ مخصوصی میزدند و از آن آتش جرقه میزد» (ص ۳۰).
مسئلهی زبان تالشی و ريشهشناسی و همانندیهای آن با ديگر زبانهای ايرانی از جمله موضوعهای مورد اشاره در تالشنامه است. میدانيم که زبان اساس و بنياد يک فرهنگ و قوام بخش هويت ملی جامعه است. ساير ابعاد و زمينه های فرهنگ بر زبان استوار است. نويسنده از زمانی تعريف میکند که در «سلفچگان اصفهان در يکی از قهوهخانههای کنار جاده توقف نموديم. قهوهچی به زبان تالشی صحبت میکرد. از او پرسيدم کجايی هستيد جواب داد اهل همين منطقه هستم. گفتم چرا تالشی حرف میزنيد؟ گفت تالشی نيست ما زرتشتی هستيم و با زبان خودمان گفتگو میکنيم» (ص ۶۶). تجربههايی از اين دست که در اين کتاب کم هم نيستند، به کار محققان آينده میخورد تا بر بنيان آن دست به پژوهشهای نوينی بزنند و زنگار از رخ تحولات زبانی و مآلأ دگرگونیهای تاريخی و فرهنگی ايرانزمين بردارند.
از چنين نگاهی میتوان به برخی از مسايل معاصر نيز پرتوی افکند. همجواری گيلان و منطقهی تالش با روسيه و تجاوزات مکرر و ستمهای آنان به بوميان، چندان در متون تاريخی رسمی مورد توجه جدی قرار نگرفته است. در تالشنامه، به نمونههای بکر و منحصر بهفردی در اين مورد برمیخوريم که دارای چنان قدرتی هستند که میتواند دست مايهی محققان و حتا هنرمندان و فيلمسازان قرار گيرد.
يکی از حسنهای تالشنامه اين است که نويسندهی محترم، همچون پژوهشگری علاقهمند، تنها به دانستههای خود و يا کتابهای منتشر شده بسنده نکرده و در بسياری از موارد از جمله در مورد ريشههای خانوادگی، در مورد علما، خانها وغيره، از وابستگان و معتمدين محلی خواسته تا آگاهیهايشان را برايش بفرستند و به اين ترتيب، اثرش را مستندتر و ارزشمندتر ساخته است. شايد به همين دليل است که کتاب سرشار است از سندها و عکسهای منحصر به فرد. اسنادی مهم نه فقط برای فهم درست فراز و فرودهای منطقهی تالش، بل که روشنکننده و مهم برای کل تاريخ ايران: فرمان محمدشاه قاجار به احمد خان حاکم اسالم به هنگام اختلاف روسيه و ايران، فرمان ناصرالدين شاه برای نصرت الله خان، حکم عباس ميرزای وليعهد به محمد خان برای رفع اختلافات سرحد ايران و روسيه، نمونههايی از اين اسناد ارزشمند هستند. نکتهی تأسفآور اينکه فقط کليشهی اين اسناد، آن هم گاهی ناقص منتشر شده و شوربختانه هيچ کدام از اين اسناد مهم، به صورت تايپ شده نوشته نشده که بتواند به درد خواننده بخورد. اميد که برای حفظ اين آثار مهم چارهای کارساز انديشيده شود.
خاطراتی از نخستين تلفن در منطقه، مدارس و فرهنگيان آن دوران، بازارهای محلی، بازیها، احزاب در تالش و نيز سربازان فرقهی دمکرات در بين تالشان و موضوعهای متعدد ديگر مطرح شده در تالشنامه، سرشار از اطلاعات بکر و قابل اعتماد در بررسی آن منطقه از ايرانزمين است.
اگرچه من ارزيابی مثبتی از اين اثر ارزشمند دارم، با اين همه برخی از نکتههای مهم است که يا اشاره نشده و يا کمتر به آنها پرداخته شده است. برای نمونه مولف محترم میتوانستند توضيحات بيشتری در مورد مسايل آبياری، اصطلاحات آن، رده بندی مسئولان آن و شرح وظايف هر يک و يا اشاراتی دقيقتر به مراسم ازدواج و يا بازیهايی همانند اجو اجو، مه مه کا و گردوبازی بکنند که امروزه فراموش شدهاند. با همهی اينها، کار ارزشمند نويسنده محترم، در پاسداشت نام و ياد يکی از اصيلترين و کهنترين اقوام فرهنگساز تمدن ايرانی و فراز و فرود زندگی آنان در چشماندازهای فراموششدهی تاريخ سرزمينمان جای سپاس دارد. اين مختصر را با شعری از نويسندهی تالشنامه، به پايان میبريم با اين آرزو که شاهد آثار ديگر اين شخصيت فرهنگی تالش باشيم.
خوشا تالش بلندای جبالش / خوشا نام قشنگ بی مثالش
هزاران قصهها دارم به خاطر / از اين قوم نجيب با کمالش
بيا تالش ببين صنع الهی / نگنجد شعر من در وصف حالش