انتخابات رياست جمهورى، كه هفته ى گذشته برگزار شد، يك موضوع را، اين بار بى پرده تر و رك و راست تر به ما نشان داد:
اپوزيسيون، مثل حكومت اسلامى، مردم را قلبا دوست ندارد!
مردم براى اپوزيسيون تنها يك وسيله اند!
از قديم، اين موضوع هميشه مطرح بوده:
مبارزان جدا از توده!
مخالفان جدا از مردم!
در گذشته، سازمان ها و احزاب، نام خود را با «خلق» و «توده» همراه مى كردند تا به مردم نشان دهند كه با آن ها و براى آن ها هستند.
اگر وجود دارند، اگر مبارزه مى كنند، براى خلق و توده است.
دشوار مى شد به حزب و سازمانى گفت كه خلق و توده بهانه است! آن چه شما به دنبال آنيد، كسب قدرت براى خودتان است! بعد از آن چه بسا وضع مردم بدتر از زمان حاضر شود!
ديديم كه شد. در زمان شاه، خمينى، «به واسطه ى اين كه مردم او را قبول دارند» دولت تعيين كرد و توو دهن دولت بختيار زد. و مردم در چاه ويل حكومت اسلامى سقوط كردند.
خاصيت خمينى اين بود كه حرف هايش را با حساب و كتاب مى زد. مانند هر فريبكار و شارلاتانى، آن چه را كه بايد نمى گفت، با مهارت پنهان مى كرد. اگر به سخنان او دقت كنيم، مشاهده خواهيم كرد كه او كمتر دروغ آشكار مى گفت، ولى تمام حقيقت را نمى گفت. او با كلمات بازى مى كرد طورى كه شنونده، خوب ها را مى شنيد، و بدها را متوجه نمى شد. اين بود روش دغلكارانه ى خمينى براى سوار شدن بر گرده مردم.
اما اپوزيسيون امروز، كه ظاهرا در عوالم خود غرق است، و به طور كامل چشم بر جامعه ى جوان ايران بسته، بعد از هر شكست، نا اميدى خود را از «مردم» نشان مى دهد. اپوزيسون، با مردم سخن مى گويد، به مردم رهنمود مى دهد، مردم را دعوت به انجام فلان عمل سياسى مى كند، و وقتى مى بيند كه «اكثريت» مردم، بخصوص جوانانى كه نمى توان به آن ها اتهام بى خبرى و بى عملى و بزدلى زد، به سخن ها و رهنمودها و دعوت هاى او پاسخ مثبت نمى دهند، و راى دادن به روحانى را، حتى به خانه نشينى كه نه خطر دارد، نه دردسر، نه زحمت، و انسان به مقام شامخ «تحريم گر» بدون هيچ تلاش و كوششى مفتخر مى شود، ترجيح مى دهند، چهره در هم مى كشد و مردم را نادان و نفهم مى نامد؛ صفت هايى كه شايسته ى خودش است.
جالب اينجاست كه اپوزيسيون، بعد از هر بار شكست، به چاره جويى هم بر نمى خيزد. بعد از چند تحليل آبكى و تكرارى، موضوع راى دادن ها فراموش مى شود، و طبق معمول، بدون حل يك مساله سراغ مساله ديگر مى رود، تا ٤ سال بعد و انتخاباتى ديگر و تكرار همان فرمايش هاى بى اثر.
واقعا مشكل اپوزيسيون چيست؟
عمده ترين مشكل اپوزيسيون، به اعتقاد نگارنده، به مردم اعتقاد واقعى نداشتن و مردم را قلبا دوست نداشتن و مردم را وسيله رسيدن به قدرت پنداشتن است.
خمينى چون رسانه نداشت، جملات مطلوب او دهان به دهان مى گشت و او را فردى موجه نشان مى داد. اما اپوزيسيون، امروز، انواع و اقسام رسانه ها را در اختيار دارد، و هر روز و هر ساعت «با مردم» سخن مى گويد. اين سخنان به طور كامل، به گوش همگان مى رسد. اين سخنان هر روزه، هر قدر هم شخص تلاش كند كه فقط خوب هاى خود را نشان دهد و بدهاى ديگران را بگويد، دست آدم را رو مى كند. زياد كه حرف بزنى، شخصيت و خواست هاى آشكار و پنهان ات را -بى آن كه بدانى- نشان مى دهى. تعدد رسانه ها، و نياز به پر كردن برنامه ها و صفحات رسانه ها، باعث زياد حرف زدن اپوزيسيون شده و اين زياد حرف زدن، حقايق درونى او را آشكار مى كند.
اگر انسان چشم باز كند، و گوش باز كند، و كمى به حرف ها و بهتر بگويم «پر حرفى ها» و «وراجى ها»ى اپوزيسيون گوش فرا دهد، متوجه مى شود كه گوينده، چندان براى «مردم»، مردمى كه در شهرها و روستاهاى ايران زندگى مى كنند، اهميت قائل نيست و آن چه مى گويد، بيشتر بر اساس منافع خود است تا مردم. منافع هم هميشه مالى نيست. قدرت، بسيار جذاب تر از ثروت است، چرا كه با قدرت، ثروت و خيلى چيزهاى ديگر در اختيار انسان قرار مى گيرد.
اپوزيسيون، در انتخابات اين دوره، كه مردم و جوانان، به طرز شورانگيزى به پاى صندوق هاى راى، براى انتخاب ميان بد و بدتر رفتند، كار انتقاد از مردم را از حد گذراند و بد دهنى و فحاشى به مردم را آغاز كرد. به عبارتى به جاى عصبانى شدن از خود كه قدرت درك جامعه ى امروز ايران را ندارد، دق دل اش را با كلمات زشت و موهن بر سر مردم خالى كرد.
اپوزيسيون، اگر مى خواهد تاثير گذار باشد، بايد مردم را واقعا و از صميم قلب دوست بدارد. مردم، اين دوست داشتن را مى فهمند و ميان نقش بازى كردن و واقعيت را گفتن فرق مى گذارند. اين كه من مردمى هستم، خلقى هستم، توده اى هستم كافى نيست. درست كه بنگريد هيچكدام اين ها نيستيد. يك عده آدم پر حرف هستيد، كه يا پاى رايانه نشسته ايد، يا در گروه چند نفرى خود به سر و كله ى هم كوبيدن و نظر صادر كردن مشغوليد، يا در مقابل دوربين تلويزيون، مانند دن كيشوت تاخت و تاز مى كنيد.
براى موثر بودن در جامعه، بايد مردم را «واقعا» دوست داشت. اگر رفاه و آزادى و قدرت «مردم» براى ما مهم است، بايد واقعا مردمى بود. مردمى بودن به معناى به دنبال مردم راه افتادن، به دنبال اكثريت راه افتادن نيست. درك خواسته هاى آن ها در كوتاه مدت و دراز مدت است؛ درك نيازهاى آن ها براى زندگى در جامعه ى واقعا موجود است. اين كار اگر بشود، اپوزيسيون مى تواند نقش موثر خود را در جامعه پيدا كند وگرنه تا ابد در بر همين پاشنه كه هست خواهد چرخيد.