« January 2008 | Main | March 2008 »

February 27, 2008

سردار میهن پرستی که ناشناخته رفت، پیام آشنا

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

دکتر احمد مصباح

آن گروه از یارانی که شادروان دریادار دکتر مدنی را از نزدیک می شناختند خوب می دانند که او دارای ویژگی های والای انسانی و توانایی های فوق انسانی بود که شوربختانه خدمات صادقانه اش به میهن عزیز ما ناشناخته ماند.

بنظر می رسد وقت آن رسیده است که مورخین جوان، رویدادهای نخستین سال های انقلاب او را بازنگری کنند و به مبارزات اساسی او با اصل ولایت فقیه توجه نمایند.

«دیکته ننوشته غلط ندارد» این تکیه کلام مدنی بود که بارها به عنوان توجیه کارهایش به آن تکیه می کرد و هیچ گاه حاضر نشد به جز در محافل خصوصی عملکرد شجاعانه خود را در نخستین سال های انقلاب علیه ملایان غالب، به ویژه درباره نجات خوزستان که به سرعت رو به جدایی از ایران می رفت برای عموم تشریح کند.

آنچه که من در اینجا بصورت فشرده می آورم اطلاعاتی است که در یک مصاحبه کوتاه با یکی از نزدیکترین همکاران وی پیش از انقلاب، در دوران فعالیت دو ساله او در دولت بازرگان و همچنین در سال های فعالیت خارج از کشور بدست آورده ام.

اشاره اصلی در این نوشتار بیشتر متوجه سه بخش از کار کرد دریادار مدنی است:

1- فعالیت های او هنگام استانداری خوزستان
2-شرکت او در انتخابات نخستین دوره ریاست جمهوری
3- فعالیت وی پس از انقلاب، بویژه در ارتباط با کمک مالی از آمریکا.

اسد ثابت پور که اکنون مقیم جنوب کالیفرنیا است، پس از اتمام تحصیلات خود در رشته مهندسی کشاورزی و فوق لیسانس مدیریت ماشین‌آلات در انگلستان و بازگشت به ایران، با قبول تدریس در موسسه علوم اقتصادی و اجتماعی قزوین، همکار مدنی می شود. این آشنایی به دوستی و نزدیکی میان دریادار مدنی و ثابت پور می انجامد. به نحوی که ثابت پور را مدنی به عنوان شهردار آبادان و در عمل، نزدیکترین دستیار خود هنگام تصدی استانداری خوزستان بر می گزیند. آنچه در زیر می خوانید عیناً از زبان اسد ثابت پور است:

نخستین سمت دکتر مدنی پس از انقلاب وزارت دفاع است که پس از مدتی کوتاه به سبب مخالفت های مهندس بازرگان و مجلس به پیشنهاد های اصلاحیه او، جای خود را به دکتر مصطفی چمران که در آن هنگام برادرش رئیس سازمان «امنیت ملی» بود می دهد. دریادار مدنی فرمانده نیروی دریایی و مدیر عامل شرکت کشتی رانی آریا می شود. طولی نمی کشد که خوزستان توسط عمّال یاسر عرفات، صدام حسین و جرج حبش بصورت منطقه آشوب زده و پر تلاطم در می آید و بازرگان به توصیه خمینی که می گوید «سید احمد را بفرست»، او را به استانداری منصوب می کند.
در اینجا بد نیست اشاره کنیم که این وقایع پس از پرداخت چک یکصدمیلیون دلاری شرکت ملی نفت ایران به یاسر عرفات است که به گفته ثابت پور، حسن نزیه، رئیس آن هنگام شرکت نفت با اکراه بسیار و با فشار خمینی آن را انجام داد و پس از آن، چون دیگر زیر بار زورآخوند ها نمی رفت، مورد حمله شدید اشراقی، داماد خمینی قرار گرفت و از ترس جان مخفی شد و سپس از ایران خرج گردید.

اوضاع خوزستان و نقش مدنی در آرام سازی
بطوری که ثابت پور می گوید و بسیاری دیگر از شاهدان عینی گواهی می دهند، یکسال پس از انقلاب فلسطین ها و دار و دسته یاسر عرفات در کلیه نقاط خوزستان «دفاتر خلق عرب» در دایر کردند و پرچم سبز رنگ فلسطین به همراهی پرچمی سیاه رنگ به عنوان عزاداری بر بالای این دفاتر برافراشتند. این دفاتر با همکاری «شیخ شبیر آل خاقان» مفتی سنی مذهبان عرب خوزستان کار را به آنجایی رسانیدند که تشکیل جمهوری عربستان آزاد را اعلام کردند. آنها ساختمان های دولتی را به تصرف درآوردند و پرچم فلسطین را بر فراز آن ها بر افراشتند و صحبت از تجزیه و جداسازی خوزستان پیش آمد.
در این وضع بود که خمینی و اطرافیانش دست به دامان دریادار مدنی شدند. مدنی با مدیریت نظامی و جدیت وطن پرستانه بی نظیری موفق شد که به غائله خاتمه دهد. به این ترتیب که یکی دوبار پسر شیخ شبیر را به استانداری احضار و تهدید کرد که اگر شیخ شبیر اطاعت نکند، او را دستگیر و با دستبند به تهران می فرستد. و چون او نپذیرفت، مدنی آنچنان کرد که گفته بود. یعنی شیخ را با دستبند و با اتوبوس روانه قم کرد. در آنجان زیر نظر بود و خمینی برای دلجویی، وی را به تدریس در حوزه واداشت و همان جا از دنیا رفت.
مدنی برای سرکوب کردن اعراب مهاجم از عراق، از گروه کلاه سبزهای نیروی دریایی ایران در بوشهر کمک گرفت.
بطوریکه ثابت پور می گوید جمع تلفات در زد و خورد و اعدام مهاجمین که با پاسپورت عراقی و پول ایرانی در خوزستان خرابکاری می کردند و اعدام شدند، کمتر از چهل نفر است. ولی روزنامه های مخالف مدنی، به ویژه نشریات حزب توده، او را «قصاب خوزستان» خواندند، زیرا او حاضر نشد با دکتر کیانوری رهبر آن حزب توافق کند.
بگفته ی ثابت پور، هنگام استانداری خوزستان، در حوزه نیروی دریایی رشت توسط مجاهدین شلوغ شد و چون دریادار مدنی هنوز نیروی دریایی را زیر نظر داشت، برای سرکشی و آرام سازی اوضاع شمال، سفری به آن ناحیه نمود. در غیاب وی خلخالی، جلّاد معروف موفق شد که به شهرهای خوزستان سفر کند و با روش خاص خود افراد را محاکمه و اعدام نماید. به گفته ثابت پور هنگام بازگشت مدنی، خلخالی از ترس از خوزستان گریخت.

شرکت در نخستین دوره
انتخابات ریاست جمهوری
دکتر احمد مدنی احتمالاً تنها کاندیدای ریاست جمهوری بود که ایرانیان او را از پیش از انقلاب می شناختند، از سوابق او آگاه بودند و می دانستند که پیرو راستین مصدّق است. ضمنا چون بر طبق اساسنامه جمهوری اسلامی برای نخستین بار افراد نیروی های مسلّح هم اجازه یافتند در انتخابات شرکت کنند، واضح بود که بیشتر آنان به یک امیر سابق دوران پادشاهی، ولو آنکه مورد غضب واقع شده بود، رأی می دادند.
در اینجا به رازی که برای نخستین بار فاش می شود توجه فرمایید:
ثابت پور می گوید حدود دو هفته به انتخابات ریاست جمهوری مانده، شبی برای گفتگو با احمد خمینی، تیمسار را از خانه قلهک برداشتم و به قیطریه به منزل یک مدیر کل نخست وزیری ( نام او را عمداً ذکر نمی کنم) رفتیم. ما در اطاق پذیرایی پایین ماندیم و مدنی و احمد خمینی برای مذاکره ی محرمانه به اتاق بالا رفتند. پس از یکساعت مدنی پایین آمد و در اتومبیل به من گفت «اسد کار ما تمام است، به همه بچه های ستادهای انتخاباتی بگو لباس ها را در آورند و به منزل بروند. با مخالفتی که من با اصل ولایت فقیه دارم، ممکن نیست که بگذارند رئیس جمهور شوم».
دریادار مدنی بارها به نگارنده و سایر دوستان می گفت که براساس گزارش خصوصی اداره آمار، رأی من خیلی بیشتر از آراء بنی صدر بود ولی...

گریز به خارج و تشکیل جبهه ملی برون مرزی
تنها همان اعتقاد ضد ولایت فقیهی مدنی کافی بود که نگذارند در مجلس بماند و حتی در ایران زندگی کند. چون مسلم شد قصد جانش را دارند در اوایل سال 1981 یعنی درست دو سال بعد از انقلاب از ایران خارج شد به ترکیه - پرتقال و آلمان رفت و درآلمان مقیم شد و اقدام به جمع آوری طرفداران مصدّق کرد و «جبهه ملی ایران برون مرزی» را تشکیل داد.
بگفته ثابت پور، در این هنگام ضمن تماس با وزارت خارجه آمریکا، مبلغ یک میلیون و سیصد هزار دلار جهت مبارزه سیاسی در اختیار مدنی قرار گرفت و این تنها کمک مالی بود که در تمام دوران طولانی اقامت و مبارزه او با رژیم به او داده شد. ثابت پور می گوید از این مبلغ چهار صد هزار دلار فوراً به داخل ایران انتقال یافت و بقیه صرف کمک به آوارگان و پناهجویان ایرانی در خارج گردید و مدنی دیناری از آن را صرف مخارج شخصی خود ننمود. چنانکه تمام دوستان و اطرافیان او می دانند، مدنی در نهایت مضیقه مالی، ولی با سرفرازی در خارج زیست و نا بهنگام و افسرده و خسته، دیده از جهان فرو بست.
ثابت پور می گوید برای دو عمل تعویض دو رگ قلب خود که هزینه ای بالای هفتاد هزار دلار داشت، بیست هزار دلار از همین پول توسط مدنی به وی پرداخت شد.
در پایان بد نیست به یک عمل نیکوکارانه شگفت انگیز شادروان مدنی به هنگام استانداری خوزستان توجه کنید.
ثابت پور می گوید: وقتی شهردار آبادان بودم روزی زنی پریشان حال، همراه کودک خردسالی رنگ پریده به دفتر من آمد و التماس کنان می گفت این کودک به عمل قلب نیاز دارد و به من کمک کنید. ثابت پور تنها راه را تماس تلفنی به دریادار می بیند. ثابت پور می گوید وقتی تلفنی با مدنی تماس گرفتم صدای همهمه جمعیت در اطاق او به گوش می رسید، با وجود این پرسید اگر واقعاً محتاج است کمک می کنم. ویزای کودک را در سه روز، از سفارت آمریکا گرفت و مبلغ حدود دویست صد هزار دلار هزینه جراحی و دو ماه اقامت آنها را از بودجه ای که در اختیار داشت پرداخت و کودک به سلامت به ایران بازگشت.

روحش شاد و یادش گرامی باد، امیدوارم که پژوهشگران جوان پیرامون او بیشتر تحقیق کنند و خاطرات مفصل او که دست نویس آن در نزد خانواده وی موجود است به چاپ برسد.

Posted by shahin at 09:42 AM | Comments (0)

نقش و تاثیر آرای ایرانیان آمریکایی بر انتخابات سال ۲۰۰۸، پیام آشنا

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

بابک طالبی

آینده سیاسی آمریکا بستگی فراوانی به انتخابات مجلس سنا در سال ۲۰۰۸ دارد، زیرا در کمال تعجب، در این سال شاهد رقابت بسیار نزدیکی در بخش بزرگی از رقابت‌های انتخاباتی برای تصاحب ۳۵ کرسی سنای آمریکا خواهیم بود. در هر دوره انتخابات، یک سوم از مجموع ۱۰۰ کرسی سنا به رای گذاشته می‌شود و درست همتای رقابت‌های انتخاباتی مجلس نمایندگان، به ندرت پیش می‌آید که سناتور صاحب کرسی شکست بخورد. اما امسال برای اولین بار در چند دهه اخیر، این امکان هست که در یک دوجین از این کرسی‌ها تحولاتی صورت گیرد و در برخی از ایالت‌هایی که در آنها انتخابات انجام می‌شود، ایرانیان آمریکایی می‌توانند نقش تعیین کننده‌ای ایفا کنند.

قدرت و نفوذ سناتورهای آمریکا
مجلس سنای آمریکا به عنوان «شورایی‌ترین نهاد قانونگذاری در جهان» شهرت دارد. این اشتهار به حق و به چندین دلیل به دست آمده است: سناتورها هر شش سال یک بار انتخاب می‌شوند و همین امر به آنان فرصت کافی برای کار می‌دهد و تا انتخابات بعدی وقت زیادی دارند که فکر و انرژی خود بر سر مسایل روز متمرکز کنند؛ هر ایالتی دارای دو سناتور است و در نتیجه همه ایالت‌ها، چه کوچک و چه بزرگ، نمایندگانی برابر با بقیه دارند و سرانجام اینکه قوانین سنا به نحوی تنظیم شده است که حتی فقط یک سناتور قادر است از طریق مکانیزم‌های قانونی نظیر توقف یا «سخنرانی برای وقت‌کشی»(فیلی باستر) مانع از تصویب قانونی شود.

مجلس سنای آمریکا همچنین از نظر سیاست خارجی آمریکا نهاد بسیار مهمی به حساب می‌آید، زیرا تمامی پیمان‌های این کشور با سایر کشورها، باید به تصویب سنا برسد و همچنین سنا باید سفرا و منصوب شدگان از سوی وزارت امور خارجه را مورد تایید قرار دهد. در همین راستا، کمیته‌های «روابط خارجی» و «نیروهای مسلح» سنا اهمیت ویژه‌ای دارند. در نتیجه انتخابات مجلس سنا در سال 2008، برای ایرانیان آمریکایی، به ویژه در ایالت‌هایی که در آن رقابت نزدیکی میان سناتورها و نامزدهای کسب کرسی‌های سنا برقرار است، فرصتی گرانقدر فراهم می‌آورد تا بر خط‌مشی سیاسی آمریکا در چند سال آینده و شاید حتی تا دهه‌های آتی، اثری بارز برجای بگذارند.

یک جنبه مهم در این صف‌آرایی قدرتی، مساله نیاز به 60 رای لازم برای استفاده از مکانیزم‌هایی چون «سخنرانی برای وقت‌کشی» است. آخرین باری که یک حزب، اکثریت کافی برای اجتناب از کاربرد این مکانیزم را داشت، سال 1979 بود و جالب اینجاست که در دوره رای‌گیری امسال، برای 23 کرسی حزب جمهوریخواه انتخابات صورت خواهد گرفت و تردیدی نیست که هر دو حزب برای تصاحب این کرسی‌ها دندان تیز کرده‌اند و به دقت مراقب‌ هستند تا ببینند کدام حزب چند کرسی از این جمع را تصاحب خواهد کرد.

رقابت‌های نزدیک
در حال حاضر در مجلس سنای آمریکا 49 دموکرات، 49 جمهوریخواه و 2 سناتور مستقل حضور دارند که این دو سناتور مستقل بیشتر به سمت دموکرات‌ها متمایل‌اند و لاجرم اکثریت شکننده‌ای به دموکرات‌ها می‌دهند. دو کرسی از این جمع، در انتخابات سال 2006 تصاحب شدند و شگفت اینکه برندگان این دو کرسی، فقط با اختلاف کمتر از 1 درصد آرا، رقبای خود را شکست دادند (سناتور مونتانا با تفاوت 3562 رای برنده شد و این رقم برای سناتور ویرجینیا 9329 رای بود.) این احتمال زیاد است که ایرانیان آمریکایی بتوانند در برخی از این انتخابات بسیار حاد و نزدیک سنای 2008 تاثیر قابل توجهی، حتی اگر تعیین کننده هم نباشد، از خود به جا بگذارند.

ویرجینیا: سناتور «جان وارنر» (جمهوریخواه) بعد از 30 سال حضور در مجلس سنا تصمیم به بازنشستگی گرفته است و همین امر فضا را برای دو نامزد انتخاباتی که هر دو در گذشته برای مدتی فرمانداران قدرتمند این ایالت بوده‌اند باز کرده است. گرچه دموکرات‌ها یک رقابت مقدماتی در 12 فوریه برگزار خواهند کرد و جمهوریخواهان نیز کنوانسیونی در سطح ایالت برای گزینش نامزد خود بر پا خواهند داشت، اما انتظار می‌رود که در نهایت «مارک وارنر» از سوی دموکرات‌ها در برابر «جیم گیلمور» از جمهوریخواهان قرار بگیرد. در سال‌های اخیر، ویرجینیا پایگاه قاطع جمهوریخواهان به حساب می‌آمد، اما در سال 2006 بود که سناتور« جیم وب» (دموکرات) توانست با اختلاف فقط 9329 رای در میان بیش از 2.37 میلیون رایی که به صندوق‌ها ریخته شد، پیروزی را از آن خود کند. انتظار می‌رود که رقابت انتخاباتی در این ایالت در سال 2008 یکی از حادترین رقابت‌ها باشد و نظرهای بسیاری را به سمت خود جلب کند. با توجه به اینکه قریب 37 هزار و 425 ایرانی در این منطقه زندگی می‌کنند، توان آنان برای اعمال تاثیر بر این انتخابات بسیار چشمگیر است.

مینه‌سوتا: «نورم کولمن» سناتور جمهوریخواه که از عمر سناتوری او فقط یک دوره می‌گذرد، از سوی رقیبی از حزب دموکرات تهدید می‌شود که نام او در اجلاس حزبی پنجم فوریه مشخص خواهد شد. گرچه در حال حاضر اختلاف زیادی میان او و رقبایش وجود دارد، اما انتظار می‌رود که این هم یکی از نزدیک‌ترین رقابت‌های انتخاباتی سنا در سال 2008 باشد، چون در دوره قبل این انتخابات، سناتور «ایمی کلابکار» (دموکرات) توانست کرسی باز این ایالت را با یک اختلاف رای قاطع بیش از 20 درصد به خود اختصاص دهد. این در حالی بود که «تیم پالنتی» (جمهوریخواه) فرماندار ایالت فقط توانست با اختلاف کمتر از 1 درصد در مقام خود باقی بماند. حدود 6500 ایرانی که در ایالت مینه‌سوتا ساکن هستند، می‌توانند نقش مهمی در حمایت از سناتور فعلی یا رقیب انتخاباتی او ایفا کنند و به این ترتیب تاثیر قابل توجهی بر ترکیب نمایندگان مجلس سنا بگذارند.

لوییزیانا: لوییزیانا یکی از دیرترین مبارزات مقدماتی را برگزار می‌کند (18 سپتامبر سال 2008) و احتمالأ یکی از دو ایالتی خواهد بود (در کنار ایالت داکوتای جنوبی) که در آن جمهوریخواهان این شانس را دارند تا با کنار زدن رقیب دموکرات، تعداد کرسی‌های جمهوریخواهان را افزایش دهند. «مری لاندریو» سناتور حزب دموکرات این ایالت با چالش سختی از سوی رقیب خود «جان کندی» روبروست. «جان کندی» خزانه‌دار ایالت و از چهره‌های مشهور دموکرات بود که به حزب جمهوریخواه پیوسته است. از آنجا که در اثر توفان مهیب «کاترینا» ده‌ها هزار نفر از مردم این ایالت که معمولأ به دموکرات‌ها رای می‌دادند، به ایالت‌های دیگر پناه برده‌اند، انتظار می‌رود که بر سر راه انتخاب مجدد سناتور «لاندریو»، مانع بزرگی پدید آید. از آنجا که فقط حدود سه هزار ایرانی در این ایالت زندگی می‌کنند، امکان اینکه تاثیر قابل توجهی بر نتیجه انتخابات به جا بگذارند اندک است، اما تاریخ نشان داده است که در رقابت‌های تنگاتنگ، حتی فقط چند رای می‌تواند سرنوشت‌ساز باشد.

اورگان: پیش‌بینی می‌شود که «گوردن اسمیت» (جمهوریخواه) سناتور فعلی این ایالت با رقابت سختی از سوی رقیب دموکرات خود در این ایالت، که رفته رفته اقبال بیشتری به دموکرات‌ها نشان می‌دهد، روبرو شود. «اسمیت» یکی از هواداران سرسخت تحریم‌های بیشتر علیه ایران و یکی از هواداران اولیه برنامه 970 بوده است. رقبای اصلی او از حزب دموکرات، «جف مرکلی» رییس مجلس ایالتی و «استیو نوویک» فعال سیاسی هستند که هر دو پول فراوانی برای مبارزات انتخاباتی گرد آورده‌اند و انتخابات مقدماتی روز 20 مه تکلیف نامزد نهایی حزب دموکرات را مشخص خواهند کرد. تعداد ایرانیان آمریکایی ساکن ایالت اورگان حدود 10 هزار نفر تخمین زده می‌شود.

سوای این چهار ایالت، رقابت‌های انتخاباتی در ایالت‌های «مین»، «کنتاکی»، «نیومکزیکو»، «آلاسکا» و «نیوهمپشایر» نیز بسیار حاد و نزدیک خواهد بود. چند ایالتی که در آنها ایرانیان زیادی سکونت دارند و این احتمال هست که رقابت‌ها در آن ایالات نیز بسیار نزدیک باشد، عبارتند از «تکزاس»، «نیوجرسی» و «کلرادو». تعداد تخمینی ایرانیان آمریکایی ساکن هر ایالت را می‌توان در وب سایت «نایک» تحت عنوان « گزارش آماری ایرانیان آمریکا» که بر مبنای ارقام برآمده از سرشماری سال 2000 در آمریکا استخراج شده است، مشاهده کرد.

Posted by shahin at 07:20 AM | Comments (0)

اختلالات تیروئید، پیام آشنا

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

دکتر شیلا احمدی


غده ی تیروئید عضو کوچکی است که در قسمت تحتانی گردن، زیر حنجره و جلوی نای قرار دارد. غده ی تیروئید، هورمون تیروکسین (تی-۴) و یک هورمون مشابه دیگر به نام (تی -۳) را تولید می کند. این هورمون ها میزان سوخت و ساز بدن را تنظیم می کنند.

اختلالات عمده ی تیروئید شامل کم کاری یا پرکاری و انواع بر آمد گیها و تومورهاست. در این مبحث در مورد کم کاری و همچنین پرکاری تیروئید توضیح داده می شود:

الف) کم کاری تیروئید ( Hypothyroidism )
در این بیماری، غده تیروئید به مقدار کافی هورمون تولید نمی کند و این سبب کندی سوخت و ساز بدن می شود. شروع کم کاری تیروئید تدریجی می باشد و در مراحل اولیه، علائم اغلب خفیف هستند. زمانی که میزان کم کاری پیشرفت می کند، علائم این بیماری پدیدار می شوند که شامل موارد زیر است:
1) خستگی مفرط
2) خواب آلودگی
3) کند ذهنی و فراموشی
4)پوست و موی خشک
5) ناخن های شکننده
6) یبوست
7) عدم تحمل سرما
8) افزایش وزن
9) صورت پف آلود
10) درد عضلانی
11) قاعدگی نامنظم و سنگین
12) احتمال سقط جنین
میزان شیوع این بیماری در خانم ها ۷ برابر آقایان هست. کم کاری تیروئید می تواند باعث افزایش حجم و بزرگ شدن غده ی تیروئید یا گواتر (Goiter)بشود. در موارد شدید کم کاری، بیمار می تواند به حالت اغماء فرو برود، ولی خوشبختانه این مسئله خیلی به ندرت اتفاق می افتد.
در اکثر مواقع علت کم کاری تیروئید، یک بیماری خود ایمنی هست که در خانواده ها رایج می باشد. نام این بیماری، التهاب «تیروئید هاشیموتو» یا Hashimoto's thyroiditisمی باشد.
تشخیص کم کاری تیروئید به راحتی از طریق معاینه ی بیمار و آزمایش خود که هورمون های تیروئید و هورمون هیپو فیزی TSH را اندازه گیری می کند داده می شود. درمان این بیماری بسیار ساده و از طریق مصرف روزانه ی هورمون تیروئید خوراکی انجام می شود. میزان مصرف این دارو باید بر اساس نیازهای خاص بیمار تنظیم شود. جایگزینی بیش از اندازه ی هورمون تیروئید سبب طپش قلب و پوکی استخوان می شود.

ب) پر کاری تیروئید (Hyperthyroidism)
در این بیماری، غده ی تیروئید مقدار اضافی هورمون تولید می کند و به این ترتیب سوخت و ساز بدن تسریع می شود. این بیماری هم مانند کم کاری تیروئید در زنان بسیار شایع تر از مردان می باشد. در برخی از موارد غده ی تیروئید بزرگ و قابل رویت هست. علائم پر کاری تیروئید عبارتند از:
1) عصبانیت
2) لرزش دست ها
3) طپش قلب
4) کاهش وزن با وجود افزایش اشتها
5) بی خوابی
6) حساسیت بیش از اندازه به گرما
7) ضعف عضلانی
8) قاعدگی نا منظم
9) احتمال بیرون زدگی چشمان
10) عرق ریزی زیاد
11) احتمال سقط جنین
دلیل پرکاری تیروئید در اکثر مواقع همانند کم کاری، یک بیماری خود ایمنی هست که «گریوز» نام دارد. در این بیماری در برخی از موارد چشم ها ممکن است دچار بیرون زدگی یا برآمدگی بشوند و سبب دو بینی باشند.
البته تومور های تیروئیدی هم می توانند به مقدار زیاد هورمون ترشح بکنند و سبب پر کاری بشوند. غده ی تیروئید می تواند گاهی پس از بیماری ویروسی التهاب یافته و بیش از اندازه هورمون تولید بکند. در این حالت بیماران از گردن درد رنج می برند که از علائم تشخیص دلیل پرکاری تیروئید است. معمولاً این نوع پر کاری موقتی هست و بیمار پس از مدتی مبتلا به کم کاری تیروئید می شود و پس از التیام، تیروئید به حالت نرمال بر می گردد. خانم ها پس از وضع حمل در 5 تا 10 در صد مواقع می توانند ابتدا مبتلا به پر کاری تیروئید و سپس کم کاری بشوند. این حالت می تواند ماه ها پس از زایمان پدیدار بشود. در اکثر مواقع تیروئید تا یکسال پس از زایمان به حالت عادی بر می گردد.
تشخیص پر کاری همانند کم کاری از طریق معاینه ی بیمار و آزمایش خون هست. در بعضی از موارد، پزشک متخصص غدد می تواند برای تشخیص دلیل پر کاری دستور آزمایش با «یدرادیو اکتیو» را بدهد.
سه روش درمان برای پرکاری تیروئید وجود دارد. اولین روش مصرف داروهای ضد تیروئیدی هست که تولید هورمن های تیروئید را مختل می کند. «یدرادیواکتیو» که به صورت خوراکی مصرف می شود یکی دیگر از درمان های پر کاری تیروئید می باشد. جراحی تیروئید معمولاً زمانی توصیه می شود که دو روش دیگر کارگر نبوده اند.
بیماران تیروئید، بخصوص کسانی که دچار پرکاری هستند باید تحت نظر دکتر متخصص غدد باشند. پزشک متخصص می تواند با توجه به دلیل پرکاری یکی از سه روش درمان را توصیه بکند و می بایستی بیمارِ خود را از اثرات جانبی این درمان ها مطلع سازد.

Posted by shahin at 05:49 AM | Comments (0)

February 23, 2008

زندگی با آدم های دشوار، پیام آشنا

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

دکتر نهضت فرنودی - روانشناس بالینی

در ماه های قبل از چند نمونه آدم دشوار و تأثیر زندگی در کنار آنها نام بردیم. در این شماره دو نمونه دیگر از آدم های دشوار یعنی انسان های حسود و کنترل کننده و انسان های بی مسئولیت و «هردم بیل» سخن خواهیم گفت.
گروه اول آدم های حسود و کنترل کننده.

یک نمونه ی واقعی: خانمی 54 ساله می گوید «دیگر جانم به لبم رسیده و طاقت زندگی با این مرد را ندارم. 17 ساله بودم که با او ازدواج کردم و صاحب 4 فرزند شدیم و سی و چند سال در نهایت پاکی و وفاداری با او زندگی کردم. ولی همیشه با حسادت های بیمارگونه خود مرا آزار می داد. در شب عروسیِ برادرم، برای چند لحظه برادرم با من رقصید و او تمام شب با من قهر کرد و فردای آنروز بدون اطلاع به سفر رفت و خانم منشی او به من خبر داد که او به اروپا رفته، و خلاصه بعد از بازگشت و گفتگوی بسیار، بمن گفت که مرا تنبیه کرده تا دیگر یادم بماند که با مردی نرقصم.

اگر عمویم به خانه ما میامد و مانند پدر مرا در آغوش می گرفت مصیبت بر پا می شد. گاهی با وقاهت تمام به عمو جان می گفت که حق ندارد زن مردم را بغل کند. و عموی هشتاد ساله من می گفت: «بچه برو خودت را معالجه کن».
ماجرا بدتر هم میشد، کم کم پسرهای ما بزرگ می شدند و دائم ما را می پائید. اگر من به اطاق پسرها می رفتم، ناگهانی به اطاق می آمد و حالتی داشت که می خواهد مچ ما را در حال ارتکاب جرم بگیرد.
به لباس من، بلندی و کوتاهی دامن، باز یا بسته بودن یقه، میزان آرایش دایم ایراد می گرفت و خلاصه جایی نبود که من با خیال راحت چند ساعتی خوش باشم.

بچه ها به او می گفتند که گرفتار بیماری حسادت و سوءظن است ولی او به آنها فقط فریاد میزد و از صحنه بیرون میرفت. فقط وقتی با من خوشحال بود که فقط من و او تنها با هم باشیم. تمام شعرهای فارسی که حکایت از انحصارطلبی و حسادت عاشقانه می کرد از حفظ بود و برای من می خواند. همیشه ادعا می کرد که چون عاشق است، حسود هم هست. ولی من خیلی خوب احساس میکردم که رنج من به او رنج نمی دهد، و خوشحالی من او را سخت عصبانی می کند.
آخرین حادثه زندگی ما که سبب شده من خانه و آشیانه ی خود را ترک کنم این بوده که دختر و داماد من که هر دو دانشجوی پزشکی هستند، برای چند ماه در خانه ی ما زندگی می کردند و این موضوع توسط خود او پیشنهاد شده بود. ولی هر روز او چیزی را بهانه می گرفت و تن مرا می لرزاند. یکروز می گفت، نگاه داماد مرا تعقیب کرده و دیده که او مرتب به ساق پای من نگاه می کند و باین بهانه خواست که من در خانه شلوار بپوشم. بعد موضوع تنگی و کشادی شلوار مطرح شد و خلاصه هزار ایراد دیگر. روزی دامادم گفت که احساس می کند شوهرم از او عصبانی است. از خجالت نمی دانستم چه بگویم که دخترم به دادم رسید و گفت «پدر من مردی حسود و کنترل کننده است و متأسفانه مادرم هم هیچ وقت آنقدر قوی نبوده که جلوی او بایستد. بهتر است ما جایی را موقتاً اجاره کنیم و از اینجا برویم که در غیر اینصورت پدر به مادر فشار زیادی خواهد آورد».
کلمات دخترم مثل پتکی به سرم فرود آمد، زنی در سن 56 سالگی هنوز باید نگران حسادت های کودکانه ی همسرش باشد و حال و روزگارش مانند یک «یو یو» در دست او بالا و پایین برود.
حالم سخت پریشان شد و گریه ام گرفت. دخترم کنارم آمد و گفت مادر خودت را ناراحت نکن، برای ما جا قحط نیست. حرف های او آرامم نمی کرد.سخت بفکر رفته بودم. حسادت و کنترل او را دنبال می کردم تا ببینم از چه زمانی آغاز شد و من از کجا متوجه حال او شدم. خوب که فکر کردم دیدم ازاولین روزهای آشنایی ما، نشانه ی این بیماری دیر درمان در او بود. یادم هست برای اولین بار بلوز یقه گلابی من را در سن 17 سالگی که نامزد ش بودم پاره کرد که دیگر نپوشم. ولی من چقدر خوشحال شده بودم که او اینقدر عاشق من است و غیرتی می شود. وقتی در دوران نامزدی به سینما می رفتیم سه بلیط می خرید که خودش یکطرف من بنشیند و طرف دیگر خالی باشد. با چه افتخاری این قصه را برای دختران همسن و سال خودم تعریف می کردم و آن بدبخت ها چقدر حسرت می خوردند که مردی با این شدت عاشق آنها نیست.
آخر دختران 17 ساله چقدر می دانند و چقدر می شناسند خلقیاتی را که ریشه ی بیماری و نشانه ی خطر است؟
برای این مسئله چه کس و یا چه چیز را باید ملامت کرد؟ ازدواج در سن کم؟ عدم آگاهی از نشانه های خطر؟ نبودن استقلال مالی برای زنان که دست از سوختن و ساختن بردارند؟ ارزش های فرهنگی غلط که زن را تشویق به سازگاری های نا سالم می کند و... آیاهای دیگر.

آنچه در بالا خواندید یک قصه ی واقعی است و یقیناً یک مشت است از هزار خروار. بهتر است به پی آمد زندگی با این انسان های دشوار بپردازیم:
زندگی با انسان حسود و کنترل کننده ما را دائم در اضطراب و تشویش نگه می دارد و ما گروگان احساس حسادت او می شویم. هر وقت و به هر دلیل این حسادت گُل کند، روزگار ما تیره می شود و لذا از ترس ظهور مجدد این بیماری و واکنش های آن، ما گرفتار نوعی ندانم چکاری و گیجی و منگی می گردیم. قدرت انتخاب و اختیار از دستمان میرود و از آغاز و انجام هرکاری که احساس مان طالب آن است وحشت داریم. اگر مجبور به ادامه این زندگی هستیم و یا اگر آنقدر بی حس و کرخ شده ایم که دیگر خواستن را فراموش کرده ایم در این زندگی می مانیم و بتدریج گرفتار افسردگی و اضطراب می شویم. گاه این افسردگی و اضطراب، بصورت درد های بدنی یا «سایکوسوماتیک» ظاهر می شود. در مواردی که ما خشم خود را فرو می خوریم، احتمال این هست که نوعی پرخاش جویی غیر علنی و کینه ی مرموز در ما بر علیه کسی که منبع آزار ماست، شکل گیرد و آنوقت او به گونه ای علنی و ما بگونه ای غیر آشکار در صدد آزار یکدیگر بر می آییم.
بقول مولانا:
چو آب آهسته زیر که در آیم بنا گه خرمن که در رُبایم
روابطی که گرفتار این دنیامیسم باشند خیلی سخت یا شاید هرگز راه به آبادی نمی برند و طلاق های علنی و آشکار و یا طلاق های پنهان، اجتناب نا پذیر می شود.

نوع دیگر آدم های دشوار، نوع بی مسئولیت و هردم بیل است.
زندگی در کنار این افراد مثل مسافرت بدون مقصد و بدون نقشه است. هیچ برنامه و کنترلی در دست نیست. نه مسئولیت ها را میتوان تقسیم کرد، نه روی حرف و تعهد او می شود حساب کرد و نه قول و قرار او.
اگر زندگی، بخصوص نوع خانوادگی آن، احتیاج به یک بزرگسال دارد تا بار زندگی را تقسیم کند، زندگی با این افراد روی شانه ی یک بزرگسال می گذرد.
فرد هر دم بیل هر وقت که دلش بخواهد از مسئولیت شانه خالی می کند. حساب و کتاب سرش نمی شود و فشار و توقع او را سخت عصبانی می کند. برای او هر کار کرد که کرده و هر کار که نکرد، چرا و پرسش ندارد. معمولاً تفریح و خوشی را بیشتر از مسئولیت و سختی دوست دارد.
آدم بی مسئولیت و هردم بیل قصد آزار شما را ندارد، ولی چون قابل اعتماد نیست، چون نمی شود رویش حساب کرد، چون هر وقت بخواهد جا خالی مید هد، چون هزار و یک فلسفه می بافد که از زیر مسئولیت شانه خالی کند، سبب رنج و عصبانیت بسیار در شما می شود. گاه وعده های تو خالی او شما را امیدوار می کند، ولی مدت این امیدواری طولانی نیست و باز شما می مانید و احساس فریب یا حتی حماقت.
زندگی با این افراد سبب خشم زیادی می گردد و متأسفانه این خشم ما را نیز می تواند به بیراهه بکشد و ما نیز موجودی نق نقو، همیشه ناراضی، بی ادب و گستاخ و پرخاشگر بشویم که مجموعه این حالات از نوعی عجز سرچشمه می گیرد. اگر مجبور به زندگی با این افراد هستیم، حداقل باید باین نکات توجه کنیم:
اولاً: بپذیریم که ما قادر به عوض کردن او نیستیم و خشم و عصبانیت نیز چیزی را عوض نمی کند.
ثانیاً: امور مهم زندگی را در کنترل خود داشته باشیم و به همکاری های گاه بگاه آنها دل نبندیم.
ثالثاً: اگر بپذیرند، با هم به روانشاس برویم تا مرزهای مسئولیت های مشخصی که در توان او باشد تعیین گردد و ما توقع بیش از آن نداشته باشیم.
رابعاً: وقتی کاری را درست انجام میدهد، با قدردانی خود او را تشویق کنیم بر عکس اینکه وقتی غفلت میکرد او را تنبیه می کردیم.
در پایان باید بگویم که زندگی با این گروه از انسانها راحت نیست، ولی اگر باید با آنها زندگی کنیم، مسئولیت های بیشتری بر دوش ماست و از این بابت باید پذیرای شرایط باشیم و خود را قربانی و محکوم نبینیم، بلکه مسئولیت اقامت در این رابطه را بپذیریم.
تا ماه آینده خدا نگهدار

Posted by shahin at 07:52 AM | Comments (0)

لازمه سلامت چیست؟، پیام آشنا

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

دکتر مامک شکیب

با شروع سال 2008، بهتر آن است در دنیای چپ مغزی مان (قسمت راست مغز مسئول احساس و سمت چپ با اعداد و ارقام سر و کار دارد)بهای سلامت را حساب وبررسی کنیم چرا که شاید امسال، شروع زندگی سرشار از سلامت و تندرستی برای شما و فرزندانتان و بدون استفاده از دارو باشد.

اگر برای بدن ما بها می گذاشتند، قیمت یک پوند گوشت آدمی 475 دلار و تمام بدن 6 میلیون می بود. با محاسبه ای بسیار ساده و با در نظر گرفتن واکنش های معمول سلولی بدن، این قیمت به6,000,000,000,000,000 دلار رسیده و در نتیجه تبدیل این سلول ها به اندامها، بافت ها و شکافت های مختلف به رقمی غیر قابل تصور می رسد.

در سراسر جهان 5 منطقه وجود دارد که مردم آن بیش از 120 سال عمر سالم دارند.«هونزو» Hunzu در هیمالیا که مردم آن بین 120 - 140 سال عمر سالم دارند، یکی از این نقاط می باشد. لطفاً توجه داشته باشید که لغت مهم کلمه «سالم» است. در جامعه کنونی، متأسفانه این پیشرفت تکنولوژی و نه کیفیت عمر است که باعث افزایش طول عمر گشته، و در نتیجه اجازه ندهید آمار طول عمر، شما را گمراه سازند! مردم «هونزو» بدون استفاده از هیچ نوع دستگاه و دارو بین 120 تا 140 سال عمر می کنند. متأسفانه تغذیه غرب کماکان کیفیت عمر را پائین و سلامت عمر را کوتاه می کند.
هدف از نوشتن این مقاله جلب توجه شما برای بدست آوردن سلامت و تشویق شما به انتخاب این هدف برای سال 2008 و سال های بعد از آن می باشد. در جایی که مغز آدمی توانایی انبار 100 ترلیون واحد اطلاعاتی را در طول 70 سال عمر دارد، 75 میلیون گالون هوا در طول عمر متوسط، 75 مایل اعصاب که با سرعت 325 مایل در ساعت اطلاعات را منتقل می کنند، در جایی که 2100 گالن خون در 6,200 رگ بدن جریان دارند، در جایی که قلب آدمی در طول متوسط عمر می تواند 56 تانک فضایی را با خون پر کند، باید باین مسئله ایمان داشته باشید که بدن شما به راحتی و بدون دخالت عنصر خارجی، توانایی مراقبت و نگاه داشتن صحیح سلامت را دارا می باشد.
متأسفانه در جامعه امروزه چنان به بدن و توانایی آن نگاه می کنند که گویی کودکی عاجز و ناتوان است که بدون والدین (در این مورد دارو) توانایی زندگی را ندارد. جامعه امروزما 13109 بلیون دلار (حدود 20 درصد افزایش) صرف استفاده ازداروهایی می شود که توسط پزشکان تجویز شده است و داروهای ضد افسردگی بیشترین فروش را دارند. 53 درصد کودکان از داروهای اعصاب و روان (شامل داروهای ضد افسردگی) استفاده می کنند. اگر «آلبرت انشتین»در جامعه امروز زندگی می کرد او را بعنوان فردی مبتلا به ADD دانسته و داروی Ritalin را به او تجویز می کردند!!
قبل از کلاس 12، شاگردان مدارس 380,000 آگهی که بیش از یک سوم آن مربوط به داروهای مختلف است مشاهده می کنند. این مثال به سادگی راه نفوذ شرکتهای دارویی و ضمانت کاسبی آنان در جامعه آینده را آشکار می سازد. جالب است که پس از 28 سال و صرف 30 بلیون دلار برای درمان سرطان، امروزه بیشترین تعداد تلفات به واسطه سرطان (20 در صد افزایش) می باشد.
اگر استفاده داروها سلامت را جایگزین بیماری می کرد چرا دکتر«لیپ» Leape از دانشگاه «هاروارد» به دانش آموزان خود متذکر می شود که از هر 200 نفر یک نفر بابت ناراحتی های پزشکی جان خود را از دست می دهد؟ چرا جامعه امروز آنقدر فراموش کار شده است که آمار واضح و مورد دسترسی برای عموم را مورد توجه قرار نمی دهد؟ چرا استفاده از دارو در امریکا بیش از 100,000 نفر در سال را از بین می برد و به بیش از 201 میلیون نفر بطور جدی صدمه می زند؟
حال که کمی آمار سلامت و بیماری را بررسی کردیم اجازه دهید که راه حل ساده ای را مورد مطالعه قرار دهیم:
تنها سیستم کنترل کننده در بدن، سیستم عصبی است که شامل مغز، نخاع و اعصاب منشعب از آن می باشد. این سیستم، کنترل تمام بدن از تنفسی و ضربان قلب تا هضم غذا و تولید ادرار، تا تکان دادن دست و پا ، از ترشح غدد تیروئید تا اسید معده و..همانند رهبر ارکستر، کنترل اندام ها و بافت های بدن را در اختیار دارد. بدون کار کرد صحیح این دستگاه، بدن چنان دچار تزلزل میگردد که پس از مدتی از هم پاشیده و از بین می رود. در جایی که فرد مریض در بیمارستان بستری می شود، زمانی که قلب از کار بیافتد، با تکنولوژی پیشرفته و دستگاههای کامپیوتری می توان او را زنده نگاه داشت، اما چنانکه مغز از کار بیافتد، استفاده از همان دستگاه ها هم بیهوده شمرده شده و در نتیجه شخص بیمار از دنیا می رود.
پس مراقبت از مغز، نخاع و اعصاب منشعب از آن بسیار واجب می باشد. همانگونه که می دانید، مغز در جمجمه و نخاع در ستون فقرات محافظت می شوند. اعصاب از نخاع منشعب شده و از طریق حفره ای که در دو طرف هر مهره وجود دارد خارج و به نقاط مختلف بدن پخش می شود. بعنوان مثال، عصب خارج شده از مهره دوم گردن، سر و غدد اشکی را کنترل می کنند و اعصاب منشعب از مهره های 6 و 7 گردن، کنترل قلب و ریه را بر عهده دارند. همچنین اعصاب منشعب از مهره 4 و 5 کمر و ناحیه لگن کنترل دستگاه تناسلی، ادرار و روده ها را دارند.
حال اگر بر یکی از این اعصاب فشار وارد شود، فکر می کنید که عاقبت اندام کنترل شده بوسیله آن عصب چه خواهد بود؟ اگر این فشار در ناحیه مهره ای باشد ، تا هنگامی که توازن ستون فقرات در آن ناحیه بدست نیامده باشد، آن اندام کماکان کار نرمال خود را انجام نخواهد داد و پس از مدتی علائم ناشی از این تزلزل دیده خواهد شد. در جامعه امروزه شرکت های دارویی برای تمام این علائم دارو تولید کرده اند، هر چند هیچ یک از این داروها فشار وارده بر عصب در ناحیه ستون فقرات را از بین نمی برند.
اجازه دهید با مثالی ساده، این مسئله را بیشتر بشکافیم. اگر پا بر روی شلنگی که آب در آن روان است بگذارید و مانع رسیدن آب به یک درخت شوید، پس از مدتی، آن درخت پژمرده و برگ های زرد و کهنه پیدا می کند. کم کم درخت پژمرده و خشکیده می شود. اگر به شما بگویند که به برگهای زرداین درخت رنگ سبز زده و با چسب برگ های افتاده را متصل کنید، شما با تعجب به گوینده این مطلب نگاه می کنید. استفاده از دارو، باعث از بین بردن علائم بیماری میشود، بدون آنکه به اصل بیماری توجهی شده باشد.
همانگونه که برای «چک آپ» دندان به دندانپزشک و برای «چک آپ» چشم، به چشم پزشک مراجعه می کنید، برای «چک آپ» ستون فقرات خود هیچ دکتری مانند دکتر کایروپراکتیک نمی تواند ستون فقرات و اعصاب شما را برای سلامتی بررسی کند. همانگونه که دکتر چشم، دندان شما را مورد بررسی قرار نمی دهد، هیچ دکتر دیگری نمی تواند ستون فقرات و اعصاب آنرا همانند دکتر کایروپراکتیک مورد چک آپ کامل قرار دهد. در جایی که استفاده از دارو، علائم بیماری را از بین می برد، دکتر کایروپراکتیک فشار وارده به عصب کنترل کننده را از بین برده و بدن با قدرت طبیعی خود ( Innate Intelligence) خود را ترمیم می کند. لازمه سلامت توازن اعصاب، تغذیه و روان است و بدون یکی از آن ها سلامت نهایی از دست می رود.
امیدوارم که سال 2008 پایه زندگی سالم و صحیح بدون استفاده از دارو و با روشهای طبیعی باشد.

Posted by shahin at 07:50 AM | Comments (0)

نخستین زنان پیشتاز، پیام آشنا

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

دکتر درخشنده صادقی

روز بیست و هفتم ماه دسامبر 2007 به ناگاه رسانه های گروهی جهان برنامه های روزانه ی خود را گسستند تا خبر اندوهبار ترور زن جوان پنجاه و چهار ساله ای بنام خانم بی نظیر بوتو را پخش کنند و افزون بر همسر و فرزندانش، زنان را نیز بسوگ بنشانند.

بی نظیر بوتو در روز 21 ماه جون سال 1953 از مادری ایرانی و کرد بنام نصرت بیگم اصفهانی در کراچی چشم به جهان گشود و پدرش ذوالفقار علی بوتو نخست وزیر پاکستان، در دوره ریاست جمهوری ژنرال ضیاءالحق بود که بدستور وی پس از زندانی شدن، محکوم باعدام و بدار آویخته شد.

خانم بوتو تحصیلات ابتدایی را در مدرسه کاتولیک های کراچی گذراند و برای پیگیری تحصیلات به آمریکا آمد. در سال 1969 در دانشگاه «هاروارد» پذیرفته شد و در سال 1973 با درجه لیسانس آنجا را ترک کرد و بانگلستان رفت و در دانشگاه «اکسفورد» تحصیلات عالی را پیگیری کرد. او درسال 1977 به ریاست سازمان اجتماعی دانشگاه انتخاب شد و نخستین زن مسلمان آسیایی بود که باین پایه بلند اجتماعی دست ­می یافت­.

بی نظیر بوتو پس از اعدام پدر، مادر خود را بدادخواهی از او بسیار حمایت کرد. خانم نصرت بیگم اصفهانی چندی با همراهی طرفداران شوهرش راه او را پیگیری کرد، ولی پس از ترور ناگهانی و مرموز پسرش شهنواز در 1983 در پاریس و سپس ترور میر مرتضی پسر دیگرش در 1996، ناگزیر دست از کار سیاست برداشت.

بی نظیر بوتو پس از از دست دادن پدر و دو برادر جوان خود، بدنیای سیاست وارد شد. در سال 1988 برای نخستین بار در 35 سالگی به نخست وزیری پاکستان برگزیده و پس از بیست ماه از این مقام برکنار شد. در 1993 برای دومین بار سوگند نخست وزیری را یاد کرد و پس از سه سال برکنار شد.
در این زمان، ناخواسته خود را به کشورهای اروپایی و دوبی تبعید کرد. سرانجام در روز 18 ماه اکتبر 2007 بنا به فراخوان دوستانه ای از سوی جنرال پرویز مشرف به پاکستان بازگشت. در همان ساعات ورود به کشور هدف حمله قرار گرفت و با قربانی شدن 136 بیگناه، جان سالم بدر برد، اما در خانه اش زندانی شد!! بی نظیر بوتو در مصاحبه با رادیوی ملی امریکا گفت: «من در درون خانه ام آزادی دارم، برون و چهار دیوار این خانه بوسیله 4 هزار سرباز، هر دیوار با هزار سرباز نگهبانی می شود و من اجازه بیرون شدن از خانه را ندارم».
از بازگشت خانم بوتو به پاکستان تا بازگشت او بسوی خدا چهل روز بیش نپایید. گرچه طرفدارانش از این پیش آمد اندوهگین و غم زده هستند، ولی بایستی بیاد داشت که در همه ی رسانه های گروهی از او بنام «نخستین زن مسلمان نخست وزیر» یاد شد که این خود سربلندی و سرافرازی بسیاری برای جامعه زنان مسلمان است.
دکترین و فلسفه ی سیاسی خانم بوتو هر چه بود و هرگونه باشد، همینکه زنی بتواند در جامعه ی سنت گرای پاکستان، چنان دلیر و گستاخ و جان بر کف برای آزادی و دمکراسی برخیزد، بسیار ارزنده است.
کالبد خاموش خانم بوتو «نخستین نخست وزیر زن مسلمان» در میان اندوه فراوان طرفدارانش بخاک سپرده شد، در حالی که نام ویژه ای از او در تاریخ زندگی زنان مسلمان بر جای ماند. روانش شاد.

در این راستا، جای آن دارد که از نخستین زنان پیشتاز ایرانی که با توانایی ویژه در ایران در رشته های گوناگون علمی، ادبی و هنری پیشگام شده اند نامی برده شود و پس از گذشت زمان یادشان را گرامی بداریم:
• نخستین دختر ایرانی دانشجوی رشته پزشکی در اروپا «هما امازاده» بود که در سال 1314از دانشکده پزشکی پاریس درجه دکتری دریافت کرد.
• خانم بدرالملوک بامداد، نخستین زن ایرانی است که در دانشگاه تهران در سال 1313 نام نویسی کرد و درجه لیسانس را بدست آورد.
• نخستین خلبان زن در ایران «اینااوشید» بود، او در شهریور 1322 در باشگاه هواپیمایی کشوری دوره ی کامل خلبانی را گذراند.
• اولین زن کوهنورد ایرانی که توانست برفراز قله توچال و دماوند برسد، خانم تیموری بود که در سال 1319 به توچال و در مرداد همان سال با گروهی از ورزشکاران شرکت نفت ایران و انگلیس به قله دماوند رسید.
• در روز گشایش رادیو تهران ، خانم طوسی حائری در کنار محسن فرزانه اولین زنی بود که صدایش با برنامه ی ویژه ی گشایش رادیو، از رادیو پخش شد.
• نخستین زن بازیگر سینمایی در ایران «مادام سیرانوش» بود که در فیلم صامت «آبی و راپی» ایفای نقش کرد.
• در سال 1319 خانم جهانبانی گواهینامه رانندگی را در تهران دریافت کرد و نخستین زن راننده اتومبیل در ایران شد.
ª پوران درخشنده، اولین زن کارگردان سینما بود که فیلمی بنام «رابطه» را کارگردانی کرد.
• اولین زن وزیر، فرخ رو پارسا بود که نخست معاون و سپس وزیر آموزش و پرورش در رژیم پهلوی بود.
• مهرانگیز منوچهری نخستین سناتور زن در ایران بود.
• نخستین زن در پایه ی معاون استانداری، حشمت یوسفی بود که در سال 1343 به سمت معاون استانداری خوزستان برگزیده شد.
• اولین مدیر کل زن، عذرا ضیایی مدیر کل امور اجتماعی وزارت آبادانی و مسکن بود که در سال 1342 باین پایه رسید.
• نخستین زن شهردار ایرانی مرصع خروجی شهردار نوسود بود.
• اولین زن ایرانی و مسلمان برنده جایزه نوبل خانم شیرین عبادی است.
• و سرانجام اولین زن فضانورد ایرانی انوشه انصاری است.
بهر روی، زن ایرانی چه در دروان باستانی و کهن پیش از اسلام و چه در دروان پس از اسلام، با هرگونه ویژگی فرهنگی، سنت، رسم و آئین، خاموش و بی تفاوت نبوده است.
امروز شاهد همکاری و همرزمی زنان ایرانی در هرگونه کار اجتماعی با مردان هستیم. باشدکه او را ارج می نهیم ،زیرا این آزادی نسبی را نیزچنان ساده و آسان بدست نیاورده است.

Posted by shahin at 07:48 AM | Comments (0)

February 20, 2008

استقبالی گرم از آمریکایی ها در تهرانی که روزی با آنان دشمن بود، ایران در جهان

ميكل اسلكمن, نيويورک تايمز - منبع ایران در جهان

تهران- در دورانی که شاه بر ایران حکومت می کرد، طبقه مرفه غرب گرا از تماشای فیلم های هالیوود در یک سینمای کوچک در مرکز شهر لذت می بردند.امروز آن سینما مرکز فرهنگ اسلامی و محلی است که بنیادگرایان در آن جا جمع می شوند.

بنابراین شگفت انگیز خواهد بود اگر بدانیم که در فروشگاه این مرکز که بیشتر اجناس اش مذهبی(تبلیغات مذهبی) است بیشترین فروش متعلق به فیلم های آمریکایی برای کودکان مانند "راگرت ها می شورند" و"رابینسن ها را ملاقات کن" و "باورنکردنی"است، البته همه غیرقانونی و هرکدام با یک دلار و نیم.

امین قربانی جوان ریشوی جلوی پیشخوان می گوید:"بله ما از این ها زیاد می فروشیم." او سپس ایستاد و با دست های گشوده گفت:"وقتی بحث اختلافات می شود مربوط به دولت هاست اما وقتی موضوع مردم است من مشکلی بین مردم نمی بینم".

چهره آمریکا از هر زمان دیگری در خاورمیانه خراب تر است.با اشغال عراق، بمباران لبنان توسط اسراییل و ابوغریب و گوانتانامو، آمریکا در ارزیابی ها، مهمترین تهدید برای صلح در منطقه محسوب می شود.اما ایران متفاوت است.حتا ایرانی متعلق به کسانی چون "قربانی" که برای یک فروشگاه بنیادگرایان کار می کند.

در مجموع ایرانیان ،آمریکاییان را- و نه فقط مانند محصولات آمریکایی که کماکان خواهان بسیار دارد- دوست دارند در حالی که عکس آن صدق نمی کند.این موضوع چندان جدید نیست که ایرانیان بصورت فردی خواهان برقراری روابط دو کشور هستند.اما این احساس بسیار دور از دسترس به نظر می رسد.

این موضوع نه تنها در خیابان های تهران شنیده می شود که در سخنان سیاست مداران نیز دیده می شود.دانشجوی گروگانگیر دیروز، شهردار تهران، حتا خود ولی فقیه، آیت الهه خامنه ای گفته که برقراری روابط با آمریکا قابل بررسی است.

به نظر می رسد که تغییر لحن آیت الله خامنه ای همراه با نقد ملایم وی از دولت احمدی نژاد به مردم اجازه داده تا کلافه گی خود از شرایط موجود و نیاز به روابط عادی را بروز دهند.

تحلیل گران سیاسی و اجتماعی می گویند که در ایران مردم خود را ضرورتا در مسیر افکار رادیکال و افراطی رهبران خود نمی بینند، چه از جهت مذهبی و چه از جهت جغرافیای سیاسی موجود. و مردم آمریکا را نیز مانند خود جدا از دولت شان می سنجند.

معصومه ابتکار عضو شورای شهر تهران در سال ۱۹۷۹ سخنگوی دانشجویانی بود که سفارت آمریکا را اشغال کردند و ۶۶ کارمند آن را به گروگان گرفتند.او می گوید:"من فکر می کنم مشکلی که ما با آمریکایی ها داریم مربوط به نوع نگاهی است که آنها به ایران به عنوان یک تهدید و یک نظام سیاسی شرور می کنند.این نوع نگاه باید تغییر کند. من فکر می کنم اگر آنها بفهمند که ما واقعا چه کسی هستیم، پایه حل اختلافات بر مبنای برابری و احترام خواهد بود."

او مشکل را ناشی از نوع نگاه و یک سوء تفاهم معرفی می کند. گفتنی است زمانی بود که این نوع سخن گفتن نشانه عدم قاطعیت و جسارت به شمار می رفت.اما اکنون مثل بستنی "بسکین رابینز" است.

اما واضح است که نه بسکین رابینز واقعی، بلکه مدل تقلبی ایرانی اش که باهمان ۳۱ مزه مختلف عرضه می شود. ابوالفضل امامی صاحب بستنی فروشی در میدان محسنی می گوید:"من هم یکی از کسانی بودم که شعار می دادند مرگ بر آمریکا. این فقط یک شعار بود که در دوره انقلاب مطرح شد. مردم واقعا از آن منظوری ندارند".

سپس با لبخند دست هایش را گشود و گفت:"من اجناس آمریکایی را دوست دارم. من مردم آمریکا را ترجیح می دهم. فقط از دولت شان خوش ام نمی آید."

دشوار است که تصویر مردمی که مشت های خود را به هوا کرده و شعار می دهند مرگ بر آمریکا را با مردی که امروز بستنی شکلات و بادام زمینی را درون ظرف صورتی و یا نان قیفی می گذارد عوض کرد.اما این می تواند وسیله ای برای اندازه گیری فاصله مردم با دولت احمدی نژاد باشد.

مراد ثقفی نویسنده و فیلسوف در تهران می گوید:" ما هرگز حکومت مان را دوست نداشته ایم . بنابراین برای حاکمان این یک نگرانی جدی است که کسی دوست شان ندارد".

نباید استنباط کرد که تهران و واشینگتن مشکلات خود را به زودی حل و فصل می کنند. و این تنها اختلافات سیاسی نظیر مساله اتمی ایران نیست که حل موضوع را ناممکن کرده است. مشکلات بزرگ تری در مسیر ترمیم و بازسازی روابط، مانند ایدئولوژی و هویت وجود دارد.

رهبران طراز اول ایران هنوز خود را به عنوان مخالفین آمریکا نشان می دهند. ولی فقیه کماکان حافظ انقلاب محسوب می شود. ائمه جمعه کماکان هنگام خطابه تفنگ به دست می گیرند. انقلابی بودن با ضد آمریکا بودن از هم جدا نشدنی است. امامی، صاحب بستنی فروشی می گوید:"آنها می آیند و هرچند وقت یک بار درب مغازه را می بندند. آنها فکر می کنند ما زیادی آمریکایی شده ایم".

به همین دلیل است که دیپلمات های غربی می گویند که بهترین کاری که آمریکا می تواند برای تشویق تهران به رفتار ملایم انجام دهد این است که فقط موضوع را ساده تر کند. فشار کم تر باعث خواهد شد که رهبران ایران دشوارتر بتوانند جلوی نفوذ غرب را بگیرند.

یکی دیگر از موانع برقراری رابطه مربوط به شکاف عمیق و درونی خود ایرانیان است. گروه هایی که در دوران انقلاب فقط به خاطر آن که شاه را بیرون کنند گرد هم آمدند نمی توانستند در مورد نحوه اداره حکومت به توافق برسند. اسلام گرایان پیروز شدند و تا به امروز نیز گروه هایی که برخوردهای ملایم تری داشتند را به گوشه راندند.

یک تحلیل گر سیاسی که از ترس مجازات نخواست نامش فاش شود می گوید:"حتا طبقه حاکم فهمیده اند که می توان از برقراری رابطه با آمریکا بهره برد. اما باید ابتدا مشکل درونی خود را حل کنیم".

در اینجا سرخط اخبار کماکان بر مشکل با آمریکا متمرکز است:خواست غرب برای توقف غنی سازی اورانیوم و عدم پذیرش ایران. در جای دیگر ولع برای چیزهای غربی به خیابان ها کشیده شده است. از همه واضح تر شمال تهران. مکانی که پولدارترها زندگی می کنند و همه چیز بیشتر غربی است. از جمله فروشگاهی که نام خود را از مدل غربی گرفته: استارکاپ و کابوکی فراید چیکن.

مهدی مرتضوی که مشغول ساخت یک رستوران در تهران بنام "فرای دیز" است می گوید:"همه اینجا تشنه اجناس آمریکایی هستند، به همین سادگی." تابلوی رستوران وی درست مانند تی جی آی فرای دیز در آمریکا با همان نوارهای قرمز و سفید است. در آنجا گارسون هایی مشغولند و سالاد و همبرگر سرو می کنند که پیش بندهایی همانند مدل امریکایی اش با همان دگمه ها می زنند.

مرتضوی می گوید:" مردم ایران به تجارت آمریکایی ها، نحوه تفکرشان و این که می خواهند همیشه بهترین باشند احترام می گذارند".

اما این وضعیت فقط مربوط به شمال تهران نیست.

هیچ چیزی بیشتر از بهشت زهرا سمبول نظام نیست. با ردیف هایی از گور جوانانی که در جنگ هشت ساله ایران و عراق کشته شدند. بر روی یک پارچه بر سردر گورستان نوشته شده: اتحاد ملی و انسجام اسلامی.

یک روز در اواخر ژانویه "زهرا اهرنگرام" چادر سیاهش را به دور خود پیچید و بر سر قبر خواهر زاده بیست ساله اش محسن یزدانی رفت که سالها پیش مرده بود. پسرش امیرعلی محمدعلی پور که کنارش ایستاده بود وقتی دید مادرش با یک آمریکایی صحبت می کند گفت که می خواهد این پیغام را بدهد: مردم ایران مردم آمریکا را دوست دارند. ما گول هیچ کدام از دولت های هر دو طرف را نمی خوریم.

وقتی توضیح بیشتری خواستم او سرش را پایین انداخت و گفت:"ما باید خود را سانسور کنیم." و سپس با مادرش دور شدند.■

مترجم: مهدی جلالی

Posted by shahin at 02:03 AM | Comments (0)

موش و گربه؛ طرح ایرانی ها برای گریز از تحریم ها، ایران در جهان

فرناز فصیحی,چیپ کامینز - منبع ایران در جهان

تحریم های شدید ایران را به زانو در نیاورده است، اما آنها درحال بازنویسی راه و رسم تجارت در دومین اقتصاد بزرگ خاورمیانه اند.

پس از چند دور اعمال محدودیت های اقتصادی و بانکی سازمان ملل و ایالات متحده، اقتصاد ایران کم کم درد را حس می کند.اقداماتی از قبیل جلب سرمایه برای پروژه ها، پرداخت صورت حساب ها و صادرات هر چیزی، از پسته گرفته تا فرش ایرانی، پیچیده تر می شوند.

اما این اقدامات پیامدهای غیرمنتظره ای هم دارند که برخی از آنها لزوما تامین کننده منافع آمریکا نیست: در حالی که واشینگتن درصدد است ایران را تضعیف کند،(در اثر اعمال تحریم ها) روابط تجاری ایران با بعضی از همسایگانش تقویت می شود.همچنانکه اتحادیه های نفتی غربی به شدت نیازمند ذخایر جدید هستند، آنها راه برنده شدن در پروژه های بزرگ نفتی را برای چینی ها و دیگر غول های آسیایی هموار می کنند.این تحریم ها همچنین در جریان پولی میان تجارت ایران و مشتریان و تامین کنندگان خارجی آنها تغییر مسیر ایجاد کرده و آن را به بیرون از سیستم بانکی جهانی سوق می دهند.تجار از پرداخت نقدی، راه های غیررسمی انتقال پول و بانک های خارج از حوزه نظارت بین المللی بهره می گیرند.این مسائل برخی از اقتصاددانان، متخصصان بانکی و تجار را متحیر ساخته (و به این فکر واداشته) که آیا واقعا چنین تحریم هایی رهگیری پول شویی، قاچاق مواد مخدر و سرمایه گذاری در کارهای تروریستی در منطقه را تسهیل خواهند کرد؟

حسن علاقبند، تاجر فعال در ایران و مدیرعامل گروه تجاری بالی مستقر در لندن می گوید:"اکنون مبادلات پولی به اقتصاد چمدانی بازگشته،و یکی از خطرات اقتصاد چمدانی این است که شما در مورد مقصد پول مطمئن نیستید." در دسامبر 2006، شورای امنیت سازمان ملل، نگران از جاه طلبی های هسته ای ایران، تحریم هایی را بر این کشور اعمال کرد که به موجب آنها از واردات امکانات و مواد مسلم هسته ای جلوگیری به عمل آمد و دارایی های کسانی را که گفته می شد در فعالیت های گسترش هسته ای مشارکت داشته اند، توقیف شد. ماه مارس گذشته، این اقدامات با اعمال تحریم بین المللی صادرات تسلیحات (نظامی) ایران تشدید شدند.

آمریکا و هم پیمانانش در حال اعمال فشار برای دور سوم تحریم های سازمان ملل(علیه ایران) هستند، آنها امیدوارند این قطعنامه پیش از پایان ماه جاری در شورای امنیت به تصویب برسد.دیپلمات های غربی می گویند وارد کردن بعضی از افراد و شرکت های ایرانی در لیست سیاه و نظارت گسترده تر بر سرمایه های وارده به ایران از جمله موارد مطرح شده در قطعنامه پیشنهادی جدید است.تهران می گوید درصدد توسعه برنامه صلح آمیز و بومی هسته ای است؛ مقامات آمریکا و برخی از متحدانش نسبت به توانایی ساخت سلاح (توسط ایران) ابراز نگرانی می کنند.روز گذشته ایهود اولمرت، نخست وزیر اسراییل گفت اطمینان دارد که ایران به سوی برنامه ساخت سلاح پیش می رفت. سال گذشته آژانس های اطلاعاتی ایالات متحده در یک ارزیابی اطلاعاتی گسترده، اعلام کردند که ایران برنامه ساخت سلاح (هسته ای) خود را در سال 2003 متوقف کرده است.

آمریکا محدودیت های شدید خود(علیه ایران) را همچنان پابرجا نگه داشته است.تلاش های آمریکایی ها برای اعمال فشار بر ایران از طریق تحریم ها از زمان بحران گروگان گیری در سفارت آمریکا در تهران آغاز شد.ماه اکتبر گذشته، آمریکا چند شرکت و بانک ایرانی را که به گسترش سلاح های کشتار جمعی یاری رسانده و یا در زمینه تروریسم سرمایه گذاری می کردند، مشخص و تجارت شهروندان آمریکایی با آنها را ممنوع کرد.هدف از این کار خارج کردن نهادهای ایرانی از سیستم بانکی بین المللی بود.اگرچه تحریم های آمریکایی ها بر شرکت های خارجی اعمال نمی شوند، مقامات ایالات متحده بر کشورهای دیگر فشار وارد می کنند تا معاملات خود با نهادهای ایرانی قرار گرفته در لیست سیاه را متوقف کنند.بسیاری از شرکت های خارجی، از آنجا که نگران طرد شدن از سیستم مالی ایالات متحده اند، چنین خواسته هایی را برآورده می کنند.شرکت ایرانی گلتاب سبز، سازنده و صادرکننده ظروف پلاستیکی، پیش از این وجوه مالی مشتریان خود در آسیا و آفریقا را از طریق راه های انتقال بانکی دریافت می کرد.برخی از این مشتریان دیگر نمی خواهند پولی به ایران ارسال کنند.آنها همچنان می توانند از راه های اندک و غیررسمی انتقال پول استفاده کنند، اما هزینه چنین سرویس هایی رو به افزایش بوده است.بدین ترتیب، مهرداد شجاعی، مالک شرکت گلتاب، سوار هواپیمایی می شود تا خودش به جمع آوری این مبالغ بپردازد.او و برادرش اخیرا از یک سفر تجاری به بنگلادش و سریلانکا بازگشته اند، در حالی که 40 هزار دلار پولی را که از مشتریان گرفته اند در کیف شخصی خود حمل می کنند.

محمود احمدی نژاد، رییس جمهور ایران تاثیر تحریم ها را انکار می کند.وی در سخنرانی ماه نوامبر در جنوب ایران گفت:"این سلاح حتی علیه کشورهای کوچک و محروم هم تاثیری ندارد،ملت بزرگ ایران را تنها بگذارید."

مقامات دولتی، از جمله سخنگوی دولت آقای احمدی نژاد و مقامات بانک مرکزی ایران به درخواست های ما برای مصاحبه پاسخ ندادند.قیمت های بالای نفت، امکان افزایش مخارج و تاحدودی مصون نگه داشتن اقتصاد از تحریم ها را برای دولت ایران، که یکی از بزرگترین تولیدکننده های نفت در جهان است، فراهم کرده است.این کشور با جمعیتی 70 میلیونی، از اقتصادی نسبتا متنوع که پس از عربستان سعودی بیشترین میزان تولید ناخالص ملی را در خاورمیانه داراست، احساس رضایت می کند.بر اساس (گزارش) صندوق بین المللی پول، اقتصاد ایران در سال گذشته رشدی 6 درصدی داشته است.

اما به نظر می رسد تحریم ها در افزایش تورم، که اقتصاددانان ایرانی آن را در حدود 18 درصد برآورد می کنند، نقش داشته اند.دولت مخارج خود را افزایش، و نرخ بهره و میزان اعتبارات را کاهش داده و همین امر منجر به افزایش قیمت ها شده است.اقتصاددانان می گویند تحریم منجر به افزایش هزینه های بانکی، سخت تر شدن فرایندهای گمرکی و تاخیر بانک ها شده است که همه این عوامل در کنار هم، تحویل مواد خام برای تولید کالا در داخل را با کندی مواجه کرده اند.آمریکا از زمان های دور از تحریم های اقتصادی علیه مخالفانش همچون کوبا، کره شمالی و عراق در زمان حکومت صدام حسین، بهره می گرفت و تاثیر چنین اقداماتی نیز همواره مورد بحث بوده است.واشنگتن از تحریم ها علیه ایران دفاع می کند.استوارت لوی، معاون خزانه داری آمریکا در امور تروریسم و اطلاعات مالی می گوید:"این اقدامات به گونه ای طراحی شده اند که کمترین تاثیر را بر روی شهروندان بی گناه و بیشترین تاثیر را بر روی کسانی داشته باشند که به طور بالقوه بر تفکر رژیم حاکم بر ایران اثرگذارند."

تجار ایرانی راه هایی را در اطراف خود می یابند.بسیاری از آنها در امارات متحده عربی و دیگر قطب های تجاری خلیج فارس به دنبال شرکای تجاری می گردند تا با کمک آنها تحریم ها را دور بزنند.این مساله تجار خلیج فارس را به ایران نزدیک تر می کند،حتی در حالی که مقامات آمریکایی از بانک ها و بازرگانان محلی می خواهند که ارتباط خود را (با ایران) قطع کنند.

بر اساس (اعلام) شورای تجاری ایران، که متشکل از گروهی تاجر ایرانی در دبی است، در سال 2006 واردات از امارات به ایران 20 درصد و سال گذشته 25 درصد افزایش داشت.هادی موتمنی، رییس این شورا می گوید:"اگر تحریم ها ادامه یابد ... این مساله بیش از پیش به امارات سود می رساند."

محدودیت های بانکی شرکت های ایرانی را که پیش از این برای صادرات و واردات به صورت مستقیم با کارپردازان اروپایی و آسیایی در ارتباط بودند، وادار به گشایش اعتبار در امارات و یا همکاری با افراد و شرکت های واسطه کرده است.

برخی از کشورهای حوزه خلیج فارس همچون بحرین و امارات در مواجهه با فشارهای ایالات متحده، تصمیم به محدود کردن روابط با برخی تجار ایرانی گرفته اند.آنها فرایندهای گمرکی را سخت تر کرده و فشارهایی را بر بانک ها وارد کرده اند.اما مقامات (این کشورها) تا همین حد تمایل به اعمال محدودیت دارند. شیخ لوبنا القسیمی، وزیر اقتصاد امارات می گوید:"بالاخره ایران یک همسایه است."

شرکت القادر، مستقر در تهران، صادرکننده خشکبار و میوه های خشک به دیگر نقاط خاورمیانه و آسیا است. این شرکت پیش از محدودیت های بانکی کالاها را به صورت مستقیم برای مشتریان ارسال و وجوه مالی را از طریق بانک صادرات، بانک قدیمی ایرانی، دریافت می کرد.بانک صادرات با بیش از 3 هزار شعبه، از بزرگترین بانک های ایرانی است.

دولت آمریکا مدعی است ایران از بانک صادرات برای انتقال وجوه به سازمان های- به اعتقاد آمریکا - تروریستی، همچون حزب الله در لبنان و حماس در فلسطین استفاده می کند. بانک صادرات هر گونه خطاکاری را انکار می کند.واشنگتن معامله با این بانک را برای شهروندان آمریکایی ممنوع کرده است.

محمد حسینی مدیر بازاریابی شرکت القادر می گوید مشتریان این شرکت گفتند دیگر حاضر به انجام معامله از طریق این بانک نخواهند بود.بنابراین اکنون شرکت خشکبارش را از طریق واسطه ای در دبی می فرستد.سپس این واسطه پول نقد را از طریق سرویس انتقال پول به تهران می فرستد.همه اینها به گرانی دامن می زند.این شرکت اخیرا قیمت پسته را 30 درصد افزایش داده است.آقای حسینی می گوید:"همه چیز برای تجار ایرانی برعکس شده است."

نهادهای مورد حمایت دولت ایران برای برخی پروژه های دولتی شرکت های دیگری برای جایگزینی شرکت های غربی یافته اند.در بخش نفت، ایران از دیرباز برای تکنولوژی و امکانات مالی به شرکت های غربی روی آورده بود.اما طرح های شرکت فرانسوی توتال و شرکت هلندی رویال داچ شل، برای پروژه های بزرگ در ایران در میان تحریم ها و فشارهای بین المللی متوقف شد.اواخر سال گذشته، ایران برای توسعه یک میدان بزرگ نفتی قراردادی 2 میلیارد دلاری با چین امضا کرد.حجت الله غنیمی فرد، مدیر تجارت بین الملل شرکت ملی نفت ایران می گوید:"کشورهایی دور از اینجا وجود دارند که به تازگی صنعتی شده اند." دفتر کار او در تهران آراسته به ظروف و هنرهای چینی و هدایایی از سفرهای اخیر او به شرق دور است.او می گوید:"آنها پول های هنگفتی دارند و مایلند آن را در ایران سرمایه گذاری کنند."

فرانک مهدوی، که در آمریکا تحصیل کرده و اکنون مشاور مدیر گروه استراتوس، گروهی ایرانی متشکل ازچند شرکت که در حوزه های ساخت و ساز، بانکداری و پروژه های نفتی مشغول فعالیت هستند، است می گوید:"پول به دنبال پروژه های خوب می گردد." این گروه که از پیمانکاران بزرگ دولت است، مجبور به برقراری روابط بانکی جدید و پرداخت هزینه های بالاتر شده است. آقای مهدوی می گوید:"اگر صدای شما به جایی برسد، پول به سمت یک پروژه مناسب سرازیر خواهد شد."

بیژن خواجه پور، مشاور تجارت بین الملل در تهران می گوید بانک های رده دوم و سوم، مانند بانک های پاکستان در حال رقابت برای جلب منابع سرمایه گذاری برای ایران هستند،چرا که ایران از سیستم بانکی غرب طرد شده است.بسیاری از این بانک ها مبادلات را به دقت مورد بررسی قرار نمی دهند و بدون اینکه موارد مشکوک را به اطلاع تعدیل کنندگان بین المللی برسانند،از کنار آن عبور می کنند.آقای خواجه پور می گوید:"تحریم ها چند بانک از کشورهای جهان سوم را قدرتمند می کند و این می تواند نتیجه معکوس به بار آورد. شما به گونه ای غیرمنتظره دارید موسسات کوچک را دستکم به سوی تجارت منطقه ای سوق می دهید، در حالی که این مبادلات غیرشفاف هستند."

برای انتقال پول به ایران و نیز خارج کردن آن از این کشور، تجار به طور فزاینده ای به راه های غیررسمی انتقال و پیک های پول روی می آورند.متخصصان پول شویی می گویند چنین شرایطی رهگیری مبادلات را با مشکل روبرو می کند.برهان، مالک یک فروشگاه کالاهای الکترونیکی در منطقه مرفه نشین شمال تهران، که خواست فقط با نام کوچکش شناخته شود، اخیرا استفاده از انتقال بانک به بانک پول برای پرداخت بهای کالاها را متوقف کرد، چون به موجب تحریم ها شرکت های آمریکایی نمی توانند محصولات خود را به ایران ارسال کنند.برهان می گوید لوازم جانبی آی پاد را به صورت آنلاین به گریفین تکنولوژی در نشویل ایالت تنسی سفارش می دهد تا به آدرس یک واسطه، که شرکتی ثبت شده در دبی است بفرستند و آن واسطه از طریق بسته های پستی سفارش را به او تحویل بدهد.او می گوید به عنوان نمونه ارسال سفارشی 10 هزار دلاری، که در 10 بسته قرار می گیرد، به دبی هزینه ای در حدود 800 دلار در بر دارد.او 500 دلار دیگر هم به واسطه می پردازد تا بسته ها را در دبی باز کرده و مجددا آنها را به تهران ارسال کند.برهان می گوید برای پرداخت هزینه حمل، پول نقد را به آشنایی در تهران می دهد تا او از طریق سرویس غیررسمی انتقال پول یا "حواله" آن را دست برادرش در دبی رسانده و برادرش پول را به واسطه بپردازد.حق کمیسیون واسطه تجاری و هزینه انتقال حواله به هزار دلار می رسد. پرداخت به این شیوه به جای 12 ساعت انتقال از بانک به بانک، سه روز به طول می انجامد.(یکی از سخنگوهای زن گریفین می گوید:"کنترل مقصد نهایی محصولات در بازار فروش غیرممکن است.")

دلالان حواله ها تا حدود زیادی تاجرانی خارج از حوزه نظارت هستند که معمولا برای دریافت کارمزد با همکاران خود در کشورهای دیگر هماهنگ می کنند تا پول را به سرعت در آن سوی مرزها تحویل دهند.این دلالان بیشتر در کشورهای در حال توسعه و اساسا برای رساندن وجوه ارسالی کارگران جلای وطن کرده به خانواده هایشان در داخل کشور به کار می آیند.

تری داگلاس، از مقامات سابق بانک یونایتد کویت در لندن، که اکنون مشاور ضد پول شویی است می گوید از وقتی که ایرانی ها بیشتر از حواله استفاده می کنند،رهگیری مبادلات مشکوک در منطقه برای تعدیل کنندگان دشوارتر شده است. مجید جلالی، فروشنده فرش در بازار بزرگ و سرپوشیده تهران، اجازه می دهد مشتریان این فروشگاه پر از فرش های دستباف و ابریشم را- که قیمت هرکدام از 100 تا 800 دلار است – بدون آنکه معامله ای صورت گیرد، ترک کنند.او می گوید خارجی ها دیگر نمی توانند پول به حساب او واریز کنند.همین امر سبب شده که او به آنها بگوید فرش ها را ببرند و پول را برای خواهرش در کانادا بفرستند.او تا کنون دو بار سکته کرده است.یک مشکل برزگتر: تجار اروپایی و آسیایی دیگر دست یافتنی نیستند.

او می گوید:"در این شرایط، مردم به ایران نمی آیند.من در ماه اخیر یک مشتری هم نداشته ام."■

مترجم:احسان نوروزی

Posted by shahin at 12:30 AM | Comments (0)

نگرانی اصلاح طلبان ایران، ایران در جهان

دلفين مينويي, لو تام - منبع ایران در جهان

ایران - در آستانه انتخابات مجلس در روز 14 مارس، کاندیداهای اصلاح طلب از دور بازی کنار گذاشته شده اند.

یک ماه مانده به انتخابات مجلس ایران، اصلاح طلبان در رویارویی با رد صلاحیت گسترده نامزدهایشان که امید برای بازگشت به صحنه سیاست آنها را به حداقل می رساند، اعلام خطر کرده اند. محمد خاتمی رئیس جمهور سابق هم، که شورای نگهبان متحدان اصلی اش را رد صلاحیت کرده، جرات یافته و می گوید: "این رد صلاحیت ها یک فاجعه است."

نقش این شورای محافظه کار سد کننده راه ، تایید صلاحیت نامزدهای انتخابات است که در ماه گذشته بیش از 2000 نفر از 7000 داوطلب برای نمایندگی را رد صلاحیت کرده است. در میان شخصیت های تایید صلاحیت شده تعدادی پاسداران قدیمی، اعضای رده بالای سپاه پاسداران هستند که رييس جمهور کنونی احمدی نژاد نيز در آن عضويت داشته است، و همین مساله ترس از "نظامی شدن" نظام سیاسي در ایران را ایجاد کرده است.

در مصاحبه ای با "شهروند امروز"، یک هفته نامه میانه رو، حسن خمینی نزدیک به اصلاح طلبان و نوه امام خمینی، با تاکید بر خواسته بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران که "وارد نشدن نظامیان در سیاست را یک مساله مهم مي دانسته " آشکارا نگرانی خود را بیان کرد. این مهمترین عضو خانواده خمینی ، از زمان فوت دو پسر امام تاکنون محتاطانه عمل می کرده و از درگیر شدن در دعواهای سیاسی اجتناب می کرده است.

موج شوک ایجاد شده به دلیل رد صلاحیت های متعدد حتی به دایره مذهبیون میانه روی شهر مقدس قم نیز رسیده است، جایی که آیت الله بزرگ ناصر مکارم شیرازی، شورای نگهبان به " پيشه کردن عفو در مقابل کسانی که از نظام دفاع می کنند " دعوت کرد.

طبق قانون برای "تایید" صلاحيت، داوطلبان باید واجد معیارهایی مانند وفاداری به انقلاب اسلامی و اعتقاد و پایبندی به اندیشه های آیت الله خمینی باشند. بنابراین طبق گفته های محمد علی ابطحی، يکي از روحانيون اصلاح طلب و مشاور سابق رئیس جمهور خاتمی : "رد صلاحیت ها بر اساس تفسیرهای سلیقه ای از قوانین جاری انجام شده است."

او در وبلاگ اش "وب نوشته ها" که با سانسور اینترنتی مرتبا فیلتر می شود، می نویسد :" خارج کردن بعضی از کاندیداها از انتخابات غیر قابل فهم است." او به طور خاص از حذف غیر قابل درک مرتضی حاجی، وزیر سابق آموزش و پرورش بر طبق " ماده 1 و 3 مربوط به اعتقادات مذهبی" نام می برد.

مسولان انتخابات در مقابله با انتفادات به دلیل رد صلاحیت ها، تمام سعی شان را می کنند تا با تایید صلاحیت بعضی از کاندیداها فضا را آرام کنند. محمد حسین موسی پور معاون وزارت کشور به تازگی اعلام کرد :" حذف تعدادی از کاندیداها نتیجه بعضی ابهامات و فقدان مدارک در بعضی از پرونده هاست"، ولی " بازبینی پرونده ها اجازه می دهد که تعداد تایید صلاحیت شده ها افزایش پیدا کند و به شرکت تمامی جریانات سیاسی کمک خواهد کرد."

بدین ترتیب پیش بینی شده که شورای نگهبان اوایل ماه مارس لیست نهایی کاندیداهایی را که پرونده شان دوباره بررسی شده ، منتشر کند. اما بنا بر گفته محمد علی ابطحی، به سختی می توان به تایید صلاحیت تعداد زیادی امیدوار بود. او می گوید:" بسیاری نگران هستند که شورای نگهبان صلاحیت کاندیداهای معمولی را تایید و آن ده، پانزده نفر چهره های اصلی اصلاح طلبان را که شانس انتخاب شدن دارند، رد صلاحیت کند." نگرانی ای که ناشي از مواجه شدن با تکرار سناریوی انتخابات سال 2004 است.

در آن زمان، رد صلاحیت های تعدادی از کاندیداهای اصلاح طلب در آخرین انتخابات مجلس که تحريم وسيعي را در انتخابات به دنبال داشت، به پیروزی رقیبان اصلاح طلبان یعنی محافظه کاران کمک کرد. ■

مترجم : هلیا جوانشیر

Posted by shahin at 12:15 AM | Comments (0)

February 18, 2008

تو شدی «قدرت» و ما همه «ول معطليم»!، پیام آشنا

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

احمد شيرزاد

من صلاحيت ندارم ، تو صلاحيت داری. من سياهپوستم و تو سفيد پوست . من اگر كاری انجام دهم بنا به خواسته دلم بوده و تو هر تصميمی كه بگيری بنا بر مصلحت و تدبير است. من اگر به عرصة سياست بيايم قصدم قدرت طلبی است و تو اگر بيايی نيتی جز خدمت به خلق خدا نداری . من اگر برای 50 نفر در يك محفل كوچك سخن بگويم جنجال تبليغاتی به راه انداخته ام و تو اگر از رسانة ميليونی با صراحت مرا متهم كنی روشنگری كرده ای . من اگر جامعه را نسبت به خطرات پيش رويش هشدار دهم ذهن ها را مشوش كرده ام و تو اگر صدها و هزاران ايرانی را به بيگانه منسوب كنی مردم را بيدار كرده ای .

من ناحقم چون قدرتی غير از كلام ندارم و تو بر حقی چون از هر قدرتی برای اعمال نظراتت بهره مندی . من قابل اعتماد نيستم چون در حلقه قدرت جايی ندارم و تو با ورود در حلقه قدرت از هر پرسشی مصون هستی . من بايد تا فيها خالدون زندگی شخصی ام را برای توبازگو كنم و تو به صرف آنكه در حلقه ياران مورد اعتمادهستی زندگی ات در پرده است . من از فردايم نمی توانم ايمن باشم و تو برای جايگاه نواده هايت هم برنامه داری .

به تو گفته اند حق داری صلاحيت مرا بررسی كنی. به تو گفته اند اعتقاد مرا به اسلام اندازه گيری كنی . به تو اين حق را داده اند كه ميزان التزام عملی مرا به اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی تعيين كنی . می گويند صلاحيت مرا بايد تو احراز كنی . يعنی تو اين حق را داری كه تشخيص دهی من به اسلام اعتقاد و التزام عملی دارم يا نه . يعنی تو اين اختيار را داری كه در ميزان وفاداری من به كشور تصميم بگيری. به تو اين اجازه را داده اند كه درجه پايبندی مرا به قانون تشخيص دهی . اين نظام به تو حقی داده است كه خداوند به پيغمبرش نداد.

اكنون تو در موضعی نشسته ای كه ايمان يا بی ايمانی مرا محك بزنی . به ياد ندارم خداوند در هيچ فرازی به هيچ فرستنده ای اين حق را داده باشد كه در اين دنيا انسانها را به مؤمن و غير مؤمن، معتقد و غير معتقد ، ملتزم به اسلام و غير ملتزم به اسلام و... تقسيم كند .

اما چه كسی صلاحيت خودت را تأييد می كند؟ تو خودت از كدام صافی عبور كرده ای كه معلوم شده است به اسلام اعتقاد والتزام عملی داری؟ چه كسی به تو تضمينی داده است كه نمازت مقبول است و نماز من نامقبول؟ چه سندی به دست توست كه جايگاه تو را نزد خداونداز من بالاتر تعيين كرده است؟ خودت بهتر می دانی كه با عبور از دالان قدرت و با ارتباط بااصحاب قدرت بر آن صندلی قضاوت تكيه كرده ای . خوب می دانی كه اگر حتی در چند محفل خصوصی زبان به انتقاد بگشايی آرام آرام ازليست معتمدين حذف می شوی و ديگر بر آن مسند نخواهی بود. تو خودت خوب واقفی كه در اين كشور با چه سرعتی هر سال عده ای را از قطار سياست پياده می كنند.

بنابر اين خوب می دانی كه شرط سوار ماندن چيست. می دانی كه در هر زمان بايد از چه كسانی تبری بجويی وتلاش كنی با خشن ترين تدابير از آنها ياد كنی تا كسی در وفاداری تو شك نكند .

30 سال پيش همه با هم بر قطار انقلاب سوار شديم تا از تاريكی يك نظام ديكتاتور غير پاسخگو به روشنايی يك نظام مردمسالار و شفاف سفر كنيم . نمی دانم در آن زمان تو كجا بودی ، كناری ايستاده و تماشا می كردی، ‌يا مثل امروز معتقد بودی كه هر چه حكومت انجام می دهد خدشه ناپذير است؟ شايد اصلاً به اين دنيا نيامده بودی و شايد مثل من به فرداهای روشنی در پرتو يك نظام سياسی مردمسالار و اخلاقی فكر می كردی. ما همه با هم از كوچه ها و خيابانهای شهر گذر كرديم و در دالان تاريخی نه چندان طولانی سه دهه از عمرمان را گذرانديم. اكنون تو راهت را چنان تنظيم كردی كه در پشت ميزی بنشينی و در مورد ايمان و اعتقاد من تصميم بگيری و من به راهی رفته ام كه برای ملاقات با تو بايد بيرون بايستم تا حاجب از تو كسب تكليف كند .

درست است كه برادر، راه ما از هم فاصله دارد. تو معتمدی دراين كشور كسانی برات پاكی و تقوای خودرا از خود خدا گرفته اند و من معتقدم انسانها با هر پيشينه ای در هر موقعيتی بری از خطا نيستند. تو بر اين تصوری كه هر چه از ناحيه حاكمان رسد عين حق است و من معتقدم حاكمان عميقاً به نصيحت و هشدار ما نيازمندند. تو بر اين گمانی كه همين كه نام اسلام بر يك نظام نهاده شد رفتارها و اخلاق ها اسلامی است و من فكر می كنم ورای ظواهر اسلامی اين رعايت انصاف و عدالت است كه ضامن حركت صحيح يك نظام خواهد بود .

آری من و تو با هم فرق داريم، زياد هم فرق داريم. من پس از انقلاب به اينصورت بودم كه بايد گام به گام يك نظام سالم و صالح را پی ريزی كرد و تو فكر می كردی كه هر چيز كه بر آن نام انقلاب حك شده بود مصون از هر نوع فساد است .

من بر اين گمان بودم و هستم كه كشور همواره نياز به اصلاح و ساماندهی دارد و تو بر اين تصوری كه ما در ايده آل ترين نظام سياسی چه نيازی به تغييرات داريم. من از آن آغاز نتوانستم به راحتی چشمم را به روی ناراستی ها ببندم و تو چشم ات را به بالا دست دوختی كه از كدام مسير بروی تا كسی از تو رنجيده نشود. من نگرانم كه قطار مملكت از خط خارج نشود و تو دلواپسی كه تو را از قطار پياده نكنند. من وقتی ببينم مركب كشور مسير را به خطا می رود فرياد می زنم و تو با تمام قوا مراقبی كه از مركب به زمين نيفتی .

آری برادر، تو چاره ای نداری كه مرا رد صلاحيت كنی وگرنه خودت پس از چندی رد صلاحيت می شوی. من و تو قرائت های متفاوت و متضادی از وفاداری به نظام داريم. من گفتن انتقادها، نصيحت ها و هشدارها را با تمام تلخی شان مصداق وفاداری به كشور و نظام می دانم و تو نگرانی كه كسی بر تو اخم كند. من متقابلاً صلاحيت تو را برای اداره كشور رد می كنم. ايران ما در آستانه فرازی خطير از تاريخ خويش به مردان و زنان شجاع و از خود گذشته نياز دارد تا با تدبيری مضاعف دهه ها و قرن ها عقب ماندگی و توسعه نيافتگی را جبران كنند. بی انصافان و عدالت شكنانی كه در مسند قدرت تنها به دنبال راهی برای حذف ديگران و ابدی كردن قدرت خود هستند هرگز صلاحيت نشستن بر جايگاههای مديريت اين جامعه راندارند. البته اگر كسانی رأی خود را بر ملت مقدم نمی پنداشتند آنگاه مردم به بهترين وجه معين می كردند كه چه كسی صلاحيت دارد و چه كسی بی صلاحيت است؟

Posted by shahin at 08:25 AM | Comments (0)

انتخابات مجلس هشتم شورای اسلامی یا کودتای مخملی؟، پیام آشنا

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

غفور میرزایی

برنامه بر پا کردن هر نُه روز یک توطئه در هشت سال حکومت ناکارآمد اصلاحات آقای خاتمی، بهره دهی نخستین آن انتخاب آقای احمدی نژاد به مقام ریاست جمهوری بود.

احمدی نژاد گرچه مردم را با گرانی و بیکاری بیشتر رو به رو کرد و امنیت کشور را بیشتر مورد تهدید منطقه ای و جهانی قرار داد، اما با توسعه رانت خواری در سپاه و گروه های تندرو، تسلط افراطیون مذهبی را بر جامعه محکم تر کرد، و با تعطیل روزنامه های آزادی طلب و زندانی کردن دگراندیشان، عملاخیال رهبری را از مخالفان استبداد دینی راحت تر کرده است. در حالی که دولت و دستگاه قضایی هر کوشنده آزادی خواهی را جاسوس خارجی و مجری انقلاب مخملی خوانده و پرونده سازی برای او کرد، حاکمیت در پنهان، خود سرگرم طراحی و اجرای کودتای مخملی بود. این اصطلاح را آقای تاج زاده، معاون سابق وزارت کشور دولت خاتمی در مورد سیاستی که شورای نگهبان در رد صلاحیت همه کاندیداهایی که در بست در اختیار حاکمیت نبودند، بکاربرده است.

حقیقت این است که حاکمیت اسلامی به جای این که با نیروی نظامی و یا تقلب در صندوق های رأی گیری و احتمالارو در رویی نظامی، به اصطلاح کودتا کند و نمایندگانی را به مردم تحمیل کند، به شیوه آخوندی، مخالفان خود را وسیله فقیه های شورای نگهبان به بهانه های مسخره ای مانند «تعهد اسلامی» نداشتن، «ایمان کافی» نداشتن، «پرونده در دادگاه» د اشتن، از کاندیداتوری معزول کرده است. آقای احمدی نژاد، رئیس جمهوری اسلامی نیز با منطق بی پایه خود می فرمایند: این ها که می دانستند صلاحیت کاندیدا شدن ندارند چرا خود را کاندید کردند که رد صلاحیت شوند؟

البته این کسانی که حکومت ادعا میکند صلاحیت ندارند و رد صلاحیت شده اند، کسانی هستند که در حکومت اسلامی از همراهان انقلابی آقای خمینی، از وزیران دولت های اسلامی، از اعضای مجلس - حتی هیئت رئیسه مجلس - بوده اند. آیا این به آن معنی نیست که همه این گروه ها از موافق و مخالف شان، هیچ کدام صلاحیت نمایندگی مردم را ندارند؟

آنچه مسلم است آن است که انقلاب، مردم ایران را به خودی و غیر خودی تقسیم کرد و غیرخودی ها را از حقوق مسلم انسانی و ایرانی بودن خود محروم کرد و از همان ابتدا،خشت اول را کج نهاد و این دیوار جدایی و تفرقه تا هرجا ادامه پیدا کند کج خواهد بود و صد البته چنین دیواری روزی سرنگون خواهد شد.

متولیان روحانی که متصدیان حکومتی شده اند در طی این سال ها نشان دادند که نه تنها صلاحیت و شایستگی حکومت ندارند، بلکه از نظر وجدانی و اخلاقی نیز روی مغولان و فاسدترین حکومت های تاریخ ایران را هم سفید کردند. این اصل مسلم را در جهان پیشرفته می بینیم که حکومت، بی طرف و امین مردم در برگزاری انتخابات است ولی حکومت اسلامی که آنها را شیطان صفت و متجاوزمی شمارد، نسبت به این حق مسلم مردم ایران نارواترین تجاوز را روا می دارد.

روحانیت حاکم شورای نگهبان راکه در اصل، برای نظارت در صحت اجرای انتخابات درست شد، به تدریج به صورت ابزاری درآورد تا بتواند وسیله آن فقط طرفداران دو آتشه خود را از صندوق انتخابات بیرون آورد. شورای نگهبان از وزارت کشور می خواهد که سوابق کاندیداها را از نظر «پرونده ای» اطلاع بدهد. رئیس این قسمت، یکی از فرماندهان بسیجی مورد اعتماد حاکمیت است. هر کسی که کلامی سیاسی در مخالفت گفته باشد به دلیل آن که نخواستند مخالفت سیاسی را تعریف کنند تا از جرایم جنایی مشخص باشد، او را مجرم می شناسند! و کمیسیون اجرایی او را صالح نمی داند. در این مرحله همه فعالان سیاسی که مخالف زورگویی و بی برنامه ای و نادانی و ناکارآیی حاکمیت هستند، حذف می گردند، چرا که دستگاه قضایی آن ها را احضار کرده است و احتمالاً چند روزی هم غیر قانونی بازداشت کرده و چون دلیلی برای دادگاهی کردن نداشته، آنها را آزاد کرده است، اما چون پرونده قضایی برایشان تشکیل شده است، بنابراین صلاحیت کاندیدا شدن ندارند!

شورای نگهبان متشکل از دوازده تن است، ولی بخش تصمیم گیرنده اصلی آن شش فقیه هستند که رهبر غیر انتخابی، آن ها را منصوب می کند و در نتیجه، مجری نظریات رهبری هستند و نه قانون. در حال حاضر شورای نگهبان یک سپاه دویست هزار نفری را با بودجه کافی زیر نظر بخش اطلاعات سپاه در سراسر کشور مستقر دارد که مأموریت آن ها جمع آوری اطلاعات خصوصی از افرادی است که خود را دواطلب نمایندگی می کنند. ‌آشکار است که این خیل گسترده اطلاعاتی، چه مطالبی را در مورد این داوطلبان جمع آوری و گزارش می کنند. بخش دیگر مدارک تصمیم گیری شورای نگهبان را وزارت اطلاعات و سازمان های موازی اطلاعاتی، بویژه سازمان اطلاعات سپاه درباره کاندیداها تأمین می کند.
البته روزنامه های کیهان و رسالت نیز خط مشی کلی نظام را در حذف کاندیداها روشن می سازند و آنگاه شش فقیه شورای نگهبان آخرین تصمیم را یک هفته پیش از انتخابات اعلام می کنند. این حق کشی بزرگ و این انتخابات مجعول سراپا نادرست، در کشوری انجام می گیرد که رهبر آن، انتخابات ایران را پاکترین انتخابات در سراسر جهان می داند! حالا این ادعا از روی نادانی است و یا از فرط پررویی و حقه بازی، قضاوت آن با مردم ایران است.
با چنین انتخاباتی تکلیف مجلس هشتم روشن است، اما مطالب پند آموز هم بسیار است. اولین مطلبی که به چشم می خورد این است که حاکمیت متوجه این واقعیت شده است که از مردم بسیار فاصله گرفته و به نزدیکترین همفکران خود نیز اعتمادی ندارد. زیرا کسانی که خود را کاندیدا می کنند، معمولاً به انقلاب، قانون اساسی و حتی فرم و شکل حکومت یعنی با داشتن ولی فقیه و شورای نگهبان و حکومت اسلامی موافقند، تنها فکر می کنند که زورگویی و عوام گرایی و بی توجهی به تخصص و کارشناسی، سبب ضعف نظام اسلامی و سقوط آن می گردد. یعنی نظامی که از ابتدا جامعه را به خودی و غیر خودی تقسیم کرد و بخش بزرگی از مردم را ناخودی خواند و از همه حقوق مدنی و شهروندی محروم ساخت، هر سال نیز دامنه خودی ها را تنگ تر می کند و دیگر خودی هایی را هم که سخن از اصلاح نظام به منظور تضمین دوام آن می زنند، خودی نمی داند . انتخابات دوره هشتم مجلس شورای اسلامی عملاً وارد شدن نظام اسلامی به این مرحله و تنگ تر کردن دامنه خودی های دهه دوم و سوم برای ورود به دهه خالص تر یعنی دهه چهارم است.

هنگامی که گروه سازندگی به رهبری علی اکبر رفسنجانی، کاندیدایی را برای مجلس هشتم معرفی نمی کند، دنباله حرفی است که در انتخابات ریاست جمهوری اعلام کرد. در آن انتخابات رفسنجانی، معروف به مرد سازندگی، انتخاب نشد و کسی انتخاب شد که نه سابقه ای در میان سران شرکت کننده در انقلاب داشت و نه شهرت علمی یا اجرایی در میان ملت ایران به هم رسانده بود. رفسنجانی انتخاب احمدی نژاد را دستور مستقیم رهبری و رأی حزب پادگانی به او و حتی دستکاری در صندوق ها و شمارش آراء می دانست و وقتی از او پرسیدند که آیا شما شکایت خواهید کرد؟ رفسنجانی (مردی که سال ها مرد شماره یک بود!) گفت مرجعی نیست که به شکایت او رسیدگی کند و او شکایت به نزد خدا خواهد برد!

این اعتراض ها و این پی آمدها، عدم مشروعیت شورای نگهبان، ولی فقیه و حکومت دینی را در ایران به اثبات می رساند و مانند هر نظام دیکتاتوری که روز به روز دایره خودی هایش محدود تر می گردد، سرانجام به تعدادی کم و کمتر تقلیل می یابد و ضربه پذیر تر می شود و به سراشیبی سقوط در می غلتد.
جمهوری اسلامی از نظر داخلی به چنین مرحله سرنوشت سازی رسیده است. اما مطلب عبرت انگیزی که می تواند برای همه جامعه و به ویژه فعالان اجتماعی و سیاسی درس آموز باشد، نحوه تفکر و نگاه افراد نسبت به حقوق و آزادی های فردی است. آن ها که امروز مرجعی نمی شناسند که از ستم آشکاری که در زایل شدن حقوق انسانی و شهروندی به آنها روا شده، شکایت برند، آیا در روزگاری که قدرت بلا منازع داشتند نمی دیدند که از سوی دستگاه و نظامِ مورد حمایت آنان، چه ستمی به حقوق و آزادی های کسانی که با آن ها هم عقیده و هم فکر نبودند، می رفت و آنها یا دستور دهنده این ستم ها و یا موافق با این ستمگری ها بودند؟ آیا آنان نمی دانستند که تا وقتی حقوق گروهی از انسان ها در جامعه ای نقض می شود، همیشه این احتمال وجود دارد که روزی هم نوبت نقض حقوق آنان فرا رسد؟ آقای رفسنجانی و گروه او، آقای کروبی و گروه او، آقای خاتمی و گروه او...امیدوارم این درس را بگیرند. قتل های زنجیره ای، اعدامهای بدون محاکمه در اوایل انقلاب، کشتار زندانیان سیاسی، تصرف اموال مردم، زندان افکندن امیرانتظام ها، گنجی ها، روزنامه نگاران، نویسندگان، فعالان سیاسی، فعالان حقوق زنان و فعالان مدنی و صدها و هزاران تن دیگر...در زیر چشم و قدرت و شاید دستور این افراد و گروهایی که روزگاری در قدرت بودند اتفاق افتاد و از آن نیاموخته اند. یک روز به خود آمدندو به قول «برشت» نمایشنامه نویس آلمانی، وقتی نوبت آنها رسید که دیگر کسی نمانده بود که از آنان حمایت کند!

بهر صورت شورای نگهبان، سردمداران جمهوری اسلامی و در رأس همه آنها،ولی فقیه، نشان دادند نه تنها برابر با اصول انسانی و دموکراتیک جهان امروز با مردم ایران رفتار نکردند، بلکه حتی از لحاظ دینی و اخلاقی و وجدانی نیز در امانت خیانت کردند، حق کشی و بی عدالتی را از مرز عادی حتی کشوری استبداد زده و عقب مانده نیز افزون تر کردند، دروغگویی و پشت پا زدن به وعده ها و میثاق ها را روال کار خود قرار دادند، فساد و فحشا و بی ایمانی و بی اعتقادی را با کارهای ناشایست خود در جامعه ترویج کردند.

و بالاخره با حکومتی کردن دین، هم حکومت و هم دین را ضعیف و حقیر و مزاحم ساختند و هر دو را به ورشکستگی کشاندند تا کیسه طمع و دنیا پرستی و قدرت طلبی خود را پر کنند.

Posted by shahin at 07:25 AM | Comments (0)

انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مهم ترین انتخابات قرن، پیام آشنا

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

شهلا صمصامی

چشم جهانیان به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا دوخته شده است. زیرا که پس از 8 سال حکومت زور، بی عدالتی، جنگ و اختناق، مردم دنیا منتظرند ببینند بازماندگان جفرسون و حامیان اعلامیه حقوق بشر چه کسی را به ریاست جمهوری انتخاب می کنند. تاریخ نویسان 8 سال گذشته را، شاید در ردیف تاریک ترین دوران آمریکا قلم زنند. همانند بسیاری حکمرانان کوتاه بین، خود پسند و جاه طلب، حاکمان دوران ریاست جمهوری جرج بوش با استفاده از تاکتیک های ایجاد ترس بویژه پس از 11 سپتامبر و محدود کردن آزادی های فردی، آزادی مطبوعات، استفاده از شکنجه و همچنین بدون توجه به خواسته های روشنگران در این کشور و صلح جویان در همه دنیا، جنگی را آغاز کردند که سرنوشت نه تنها عراق بلکه خاور میانه را تغییر داد و می تواند در نهایت یکی از علل مهم سقوط بزرگترین نیروی نظامی و اقتصادی در دنیای مدرن گردد.

انتخابات ریاست جمهوری نه تنها برای مردم آمریکا حائز اهمیت است بلکه می تواند مسیر تاریخ را در این کشور و در خاور میانه تغییر دهد. رئیس جمهور بعدی آمریکا وارث آمریکا و جهانی است که چالش های بزرگی را به همراه دارد. جهان در شرایط شکننده ای است. اقتصاد جهانی در خطر رکود است. ثبات سیاسی نیز دست کمی از ثبات اقتصادی ندارد. خاور میانه در شرف تغییرات مهم است. جزیره های ثبات به زیر آب می روند.

فلسطین، لبنان، مصر، عراق، ایران، پاکستان و افغانستان نمونه های بارز این بی ثباتی هستند. چه کسی به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شود می تواند از جهات سیاسی، اقتصادی، امنیتی، محیط زیست و ثبات کلی در جهان حائز اهمیت باشد. امروز اقتصاد یک اقتصاد جهانی است. با همه کوششی که برخی عناصر در آمریکا و سایر کشورها انجام می دهند که سیاست مرزهای بسته غالب شود، واقعیت این است که مرزهای بسته یک توهم بیش نیست. جمعیت جهان بحدی افزایش یافته و منابع غذایی بحدی محدود است که چاره ای بجز داد و ستد در یک سطح وسیع نیست. امروزه آرمان های ایدئولوژیکی در مقابل منافع اقتصادی در حال عقب نشینی است. چین بهترین و بزرگترین نمونه است. چین امروز یک ابر قدرت اقتصادی است. در شرایط کنونی اقتصاد برتر می تواند مهمتر از نیروی نظامی باشد قدرت واقعی در داشتن منابع اقتصادی و نیروی تولیدی بیشتر است. دلیل اصلی جنگ عراق نیز همین دست یابی به منابع نفتی عراق و خاور میانه بود ولی روشی که انتخاب شد در نهایت به رکود اقتصادی در آمریکا انجامید. رئیس جمهور آینده ی آمریکا باید بتواند بار دیگر اقتصاد این کشور را قوی کرده و آمریکا بتواند در بازار جهانی نقش تولیداتی بیشتری داشته باشد. تئوری دست یافتن به منابع طبیعی و اقتصادی با زور و جنگ، یک تئوری ورشکسته است. کمتر از یکسال به انتخابات ریاست جمهوری، ناگهان می بینیم مسائل اقتصادی در صدر لیست خواسته ها و نگرانی های مردم آمریکا است.

از جهات سیاسی رئیس جمهور آینده باید بتواند آبرو و مشروعیت آمریکا را به این کشور باز گرداند، که تنها با داشتن روابط صلح جویانه با مردم دنیا امکان پذیر است. در این راستا پایان جنگ عراق بنحوی که ثبات خاور میانه را بخطر نیاندازد و کمک های اقتصادی و نظامی به افغانستان برای جلوگیری از نفوذ بیشتر طالبان همراه با اتخاذ سیاست های عاقلانه تر در مورد پاکستان حائز اهمیت است. کوشش در حل مشکل فلسطین همیشه یک راه حل کلیدی برای برقراری ثبات در خاور میانه بوده است. برقراری روابط و مذاکره با ایران نیز از سیاست های مهم خارجی است. امنیت آمریکا در گرو سیاست خارجی آنست. رئیس جمهور آینده چنانچه خود فردی با خرد، صلح جو و جهان بین باشد افرادی را برای کابینه خود انتخاب خواهد کرد که بتوانند از منافع واقعی مردم آمریکا حمایت کنند و تنها حامی کارتل های بزرگ نفتی و سرمایه داران نباشند مردم آمریکا در 8 سال گذشته درس های بزرگی از دوران پر تلاطم بوش گرفتند. زمان آن رسیده است که امریکا نقش پلیس دنیا بودن را رها کند.
اکنون برای نخستین بار یک مرد سیاهپوست آمریکایی و یک زن که بانوی اول پیشین آمریکا بوده، بنظر می رسد شانس رسیدن به ریاست جمهوری را داشته باشند. بد نیست نگاهی به مهمترین کاندیداهای ریاست جمهوری بیاندازیم.

اوباما کیست؟
پس از مارتین لوتر کینگ و جنبش حقوق مساوی برای سیاهان، کاندیدایی براک اوباما برای ریاست جمهوری آمریکا، مهمترین واقعه در تاریخ بویژه سیاهپوستان آمریکاست. پدر اوباما از کنیا به آمریکا با یک بورس تحصیل مهاجرت می کند. پدربراک از یکی از مناطق دور افتاده و فقیرکنیا آمده بود. در آمریکا با مادر براک که یک زن سفید پوست آمریکایی است ازدواج می کند. ولی پدر اوباما وقتی وی دو ساله بود فرزند و همسرش را رها می کند. مادر اوباما اَن دانهم Ann Dunham بگفته اوباما، زنی قوی و مادری متعهد بود. براک دوران کودکی را با مادرش در هاوایی و اندونزی می گذراند. سپس به شیکاگو می آید و دوران نوجوانی را با پدربزرگ و مادر بزرگش استانلی و مادلین دانهم می گذراند. اوباما که بدون پدر، بزرگ شد خود را سیاهپوست میدید ولی در خانواده ی سفید پوست و با ارزشهای آن ها بزرگ شد. برای براک یافتن هویت واقعی اش مشکل بود. پس از پایان دوران کالج به دانشکده حقوق هاروارد رفت. ولی همچنان بدنبال یافتن هویت دیگر خود بود، در عین اینکه به مادرش عشق می ورزید و محبت ویژه ای به پدربزرگ و مادر بزرگش داشت ولی برای اوباما تعلق داشتن بزرگترین کشمکش بود. برای 20 سال به یک کلیسای سیاهپوست رفت، جایی که حتا مادرش نمی توانست براحتی حضور یابد.

اوباما در عین اینکه خود را سیاهپوست میدید ولی رها شدن توسط پدرش از دو سالگی احساس تعلق به یک جامعه سیاهپوست را مشکل تر می کرد.
اوباما در مورد مادرش که همین چند سال پیش از بیماری سرطان درگذشت می گوید: «وی یک زن خارق العاده بود». مادر اوباما در اندونزی ساعت 4 صبح فرزند خردسالش را از خواب بیدار می کرد و به کلاس انگلیسی می برد که قبل از شروع مدرسه درس انگلیسی را یاد بگیرد. اوباما می گوید با این پیام بزرگ شدم: «افرادی موفق می شوند که مورد محبت بوده و از آنها خواسته شود که راه درست را انتخاب کنند، نه برای اینکه سفید یا سیاه هستند. کسانی پیشرفت می کنند که احساس مسئولیت، بزرگترین سرمایه ی آنهاست».
یکی از نویسندگان معاصر بنام شلبی استیل Shelby Steele می گوید: «براک اوباما یک کاندیدای قابل قبول می باشد. خصوصیات او اینست که بطور طبیعی اهل مذاکره و معامله است. همانند اوپراوینفری، براک فرصتی برای سفیدپوستان است که در مورد خویش بهتر فکر کنند، احساسی که موجب غرور یک انسان سفید پوست است و آن اینست که بدانند نژاد پرست نیستند».
اوباما سیاست خود را بر روی دو اصل مهم گذاشته است، تغییر و امید. بهبود وضع اقتصادی از جمله از طریق کم کردن مالیات طبقات کم درآمد و متوسط، ایجاد بیمه بهداشتی برای همه ی مردم و افزایش حقوق معلمان، پایان جنگ عراق در رأس برنامه ها و سیاست های خارجی اوست. اوباما همچنین می خواهد با کمک گرفتن از جمهوریخواهان به دو دستگی و انشعاب بین این دو حزب پایان دهد.

هلری کلینتون کیست؟
بر خلاف اوباما که یک ستاره جدید در آسمان سیاست آمریکاست، هرلی کلینتون دارای یک سابقه طولانی تر در این زمینه است. هلری مانند اوباما حقوقدان است و علاوه بر بانوی اول کانزاس، دو دوره بانوی اول آمریکا بوده است. هم اکنون مانند اوباما سناتور سنای آمریکاست. هلری بویژه در دو دوره ریاست جمهوری همسرش تنها یک بانوی اول نمایشی نبود، او کسی بود که در آغاز ریاست جمهوری بیل کلینتون طرح بیمه بهداشت همگانی را ارائه داد. این برنامه و بسیاری برنامه های دیگر در اثر فشارهای شدید بویژه جمهوریخواهان هرگز بجایی نرسید. ولی هلری کلینتون از همان ابتدا مورد حمله جمهوریخواهان بود و از جمله برای ماجرای وایت واتر حتا مورد تعقیب قانونی قرار گرفت. علاوه بر مسائل دیگر ماجرای پر سر و صدای مانیکا لوئینسکی نیز هلری را از جهات گوناگون در بوته ی آزمایش قرار داد. ولی از همه اینها پیروز بیرون آمد و پس از پایان ریاست جمهوری همسرش با یک مانور ماهرانه، محل زندگی را به نیویورک تغییر داد و با زبردستی توانست در انتخابات کنگره آمریکا بعنوان سناتور از نیویورک انتخاب شود. این پیروزی بزرگی برای هلری بود و از همان زمان زمزمه های اولین کاندیدای زن ریاست جمهوری شنیده شد. هلری در سنای آمریکا فعالیت زیادی از خود نشان داد. شکست سیاسی و اقتصادی پرزیدنت بوش و نابسامانی در اوضاع اقتصادی و اجتماعی آمریکا، همچنین صدمه ای که به اعتبار آمریکا در دنیا وارد آمد. همه موجب شد که شانس هلری کلینتون برای کاندیدایی حزب دموکرات بیشتر شود.

اکثریت مردم آمریکا قبول دارند که زمان ریاست جمهوری یک زن رسیده است. سئوال اینست که آیا هلری آن زن می باشد یا نه. هلری دارای شرایط مثبت زیادی است که آرمان دست یافتن به مقام اولین رئیس جمهور زن آمریکا را برایش ممکن می سازد. از جمله تجربه 8 سال بانوی اول بودن و بطور فعال در امور سیاسی دخالت داشتن. در عین حال این تجربه برای بخشی از مردم آمریکا نقطه ی ضعف و یا دلیلی است که نمی خواهند هلری اولین زن رئیس جمهور باشد. آمریکا یی ها بطور کلی مخالف حکومت خاندانی هستند. خاندان بوش 3 دوره کاخ سفید را اشغال کردند، به همراه آن جنگ و زیان های جبران ناپذیری بوجود آمد. دو دوره ی ریاست جمهوری بیل کلینتون اگر چه بطور کلی موفقیت آمیز بود ولی خالی از جنجال و دورغ هم نبود. بسیاری از مردم ریاست جمهوری هلری کلینتون را ادامه حکومت خاندان کلینتون می دانند و ترجیح بسیاری در این است که یک فرد مستقل بریاست جمهوری برسد. درعین حال بسیاری نیز معتقدند هلری یک سیاستمدار آزمایش شده و شناخته شده است و در شرایط کنونی بیشتر مورد اعتماد خواهد بود.

حزب دموکرات و آمریکایی ها با چالش بزرگی روبرو هستند و آن اینست که دو کاندیدایی که می توانند تاریخ معاصر این کشور را بنحوی تغییر دهند یعنی یک زن و یک سیاه پوست، در یکزمان و با خصومت برای رسیدن به کاخ سفید در حال مبارزه هستند.

جان مک کین کیست؟
سناتور جان مک کین با 25 سال سابقه ی کار در کنگره ی آمریکا، سرباز قدیمی و اسیر جنگی پیشین در ویتنام، در سن 71 سالگی بار دیگر شانس خود را برای رسیدن به ریاست جمهوری از حزب جمهورخواه به آزمایش گذاشته است. مک کین خود را کنسرواتیو می داند و مهمترین هدف او جنگ با تروریسم و حفظ امنیت آمریکا در مقابل تروریسم اسلامی است.

میت رامنی کیست؟
فرماندار پیشین ماساچوست، یک سرمایه دار و مورمن کاندیدای دیگر جمهوریخواهان است. رامنی که در زمان فرمانداری خود موافق سقط جنین و حقوق زنان در این زمینه بود حالا از مخالفان سرسخت است. طرفدار آزادی اسلحه و مخالف ازدواج هم جنس گرایان است.
رامنی معتقد است موفقیت او در بخش خصوصی تجربه لازم را برای مبارزه با رکود اقتصادی باو داده است.

چرا مهمترین انتخابات قرن
پس از 8 سال حکومت ایدئولوژی «هرکه با ما نیست علیه ماست» بار دیگر آمریکا آماده انتخاب یک رئیس جمهور جدید می گردد. این انتخابات تنها تغییر یک فرد و یا یک حزب نیست. این انتخابات می تواند به معنای جانشینی واقع گرایی با ایدئولوژی نئوکنسرواتیو باشد. ایدئولوژیی که بویژه از سال های 1970 پایه گرفت و بر این اساس بوده است که آمریکا می تواند پایه های گسترده تری در خاور میانه داشته باشد. باین منظور هر نوع مانعی را با خشونت از سر راه بر خواهد داشت.

بر اساس این ایدئولوژی، نئوکنسرواتیوها با کمک «مسیحیــــان دوباره زاده شده» Born again Christians، در جهانی که بسرعت رو به تغییر بوده است کوشیده است برای حفظ قدرت و برتری خود به منابع طبیعی بیشتری دست یابد و این ها همه زیر شعار آزادی و دموکراسی و مبارزه با دیکتاتوری بوده است. بخش دیگری از این ایدئولوژی مربوط به جنگ تمدن ها و رودر رویی با باصطلاح اسلام افراطی است که با 11 سپتامبر به اوج خود رسید. 11 سپتامبر بهترین بهانه ای بود که به نئوکنسرواتیوها اختیار و اجازه داد با قدرت هر چه بیشتر ایدئولوژی خود را پیاده کنند. مردم آمریکا، مردم عراق و خاورمیانه بهای سنگینی را برای پیروی از چنین ایدئولوژی پرداخته اند. یکی از نتایج مهم حکومت نئوکنسرواتیوها بحران شدید اقتصادی است. آمریکا دیگر قادر نیست بیش از این از خزانه ی خود و خزانه ی چین و سایر کشورها قرض کند و ماهی 9 بیلیون دلار در عراق بریزد. در حالی که مردم هنوز آب و برق، غذا و امنیت کافی ندارند. حکومت نئو کنسرواتیوها از جهاتی یک حکومت مذهبی بوده است. جرج بوش بارها گفت که من در تصمیماتم از خدا و مسیح کمک می گیرم. ایمان و اعتقاد بمعنای اخص اعتقاد به برتری مسیحیان دوباره زاده شده بخش مهمی از سیاست های حکومت بود. این دقیقاً مخالف اصل مهم جدایی دین از حکومت در قانون اساسی آمریکاست.

به این گونه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا انتخاب بین ایدئولوژی کسب قدرت بهر قیمت و یا واقع گرایی و صلح طلبی است. رئیس جمهور آینده می تواند در سیاست خارجی آمریکا یک تغییر پایه ای بدهد. برای مثال اوباما از ابتدا اعلام کرد که حاضر است با ایران و سوریه بر سر میز مذاکره بنشیند و به جنگ عراق پایان دهد. هلری کلینتون در شرایط ویژه ای حاضر به مذاکره است. شخصی مانند جان مک کین می گوید ما باید تا صد سال در عراق بمانیم همانطوریکه در ژاپن ماندیم.

اگر قبول کنیم که تروریسم یک عکس العمل خشونت آمیز در مقابل سیاست های غرب بویژه آمریکاست، می توانیم به بینیم که تغییر سیاست خارجی آمریکا در جلوگیری از رشد تروریسم کمک زیادی خواهد کرد.

رئیس جمهور آمریکا یک فرد نیست، همراه با رئیس جمهور یک دولت و حزب بر سر کار می آید. ولی اینکه شخص رئیس جمهور دارای چه بینشی باشد می تواند مسیر حرکت جامعه را تعیین کند و این تغییر مهمی در روابط با سایر کشورهای دنیا نیز بوجو خواهد آورد. ما در دورانی زندگی می کنیم که توازن قدرت ها رو به تغییر است. توازن اقتصادی و سیاسی به نفع و به جهت آمریکا نیست. ولی اگر به پذیریم که آمریکا هنوز مهمترین قدرت نظامی و اقتصادی در دنیاست، انتخاب رئیس جمهور بعدی می تواند در تعیین مسیر تاریخی این کشور و بسیاری نقاط دیگر دنیا تأثیر گذار باشد.
در قرن جدید و پس از دوران ناامید کنند ی حکومت نئوکنسرواتیوها، کاندیدایی هلری کلینتون بعنوان اولین زن برای ریاست جمهوری و براک اوباما بعنوان اولین آمریکایی سیاهپوست برای ریاست جمهوری، این انتخابات را تبدیل به مهمترین انتخابات قرن نموده است.

اگر بیاد بیاوریم که پدر اوباما یک سیاهپوست مهاجر از آفریقا و مسلمان بود و مادرش سفید پوست آمریکایی و امروز وی کاندیدای ریاست جمهوری است به تغییر مهمی که حتا در این مرحله در جامعه آمریکا بوجود آمده است پی می بریم. اگر بیاد بیاوریم که در دهه 60 بود که سیاهان نمی توانستند در صندلی اتوبوس سفید پوستان بنشینند و از محلی که سفید ها آب می خورند، آب بنوشند و یا در رستورانی که ویژه سفید ها بود غذا بخورند، در همان سال ها بود که کلیسا، خانه و حتا خود سیاهان را آتش می زدند. اگر بیاد بیاوریم که 7 سال پیش بود که مسلمانان بعنوان جانی ترین و مطرودترین دشمنان آمریکا شناخته شدند، می بینیم کاندیدایی براک اوباما از بسیاری جهات اولین و یک واقعه مهم و نوآور در سیاست و جامعه آمریکا در داخل و خارج از این کشور است.

در این مراحل اولیه انتخابات، مردم آمریکا برای نخستین بار صدها و هزاران نفر به پای صندوقهای رأی می روند. زیرا می دانند این انتخابات سرنوشت سازی برای همه مردم از زن و مرد، سفید و سیاه، پیر و جوان است. خواسته اکثریت مردم نیز پایان رکود اقتصادی، پایان جنگ واتخاذ سیاست های عادلانه تر در داخل و خارج از امریکا است.

Posted by shahin at 07:15 AM | Comments (0)

تو شدی «قدرت» و ما همه «ول معطليم»!، پیام آشنا

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

احمد شيرزاد

من صلاحيت ندارم ، تو صلاحيت داری. من سياهپوستم و تو سفيد پوست . من اگر كاری انجام دهم بنا به خواسته دلم بوده و تو هر تصميمی كه بگيری بنا بر مصلحت و تدبير است. من اگر به عرصة سياست بيايم قصدم قدرت طلبی است و تو اگر بيايی نيتی جز خدمت به خلق خدا نداری . من اگر برای 50 نفر در يك محفل كوچك سخن بگويم جنجال تبليغاتی به راه انداخته ام و تو اگر از رسانة ميليونی با صراحت مرا متهم كنی روشنگری كرده ای . من اگر جامعه را نسبت به خطرات پيش رويش هشدار دهم ذهن ها را مشوش كرده ام و تو اگر صدها و هزاران ايرانی را به بيگانه منسوب كنی مردم را بيدار كرده ای .

من ناحقم چون قدرتی غير از كلام ندارم و تو بر حقی چون از هر قدرتی برای اعمال نظراتت بهره مندی . من قابل اعتماد نيستم چون در حلقه قدرت جايی ندارم و تو با ورود در حلقه قدرت از هر پرسشی مصون هستی . من بايد تا فيها خالدون زندگی شخصی ام را برای توبازگو كنم و تو به صرف آنكه در حلقه ياران مورد اعتمادهستی زندگی ات در پرده است . من از فردايم نمی توانم ايمن باشم و تو برای جايگاه نواده هايت هم برنامه داری .

به تو گفته اند حق داری صلاحيت مرا بررسی كنی. به تو گفته اند اعتقاد مرا به اسلام اندازه گيری كنی . به تو اين حق را داده اند كه ميزان التزام عملی مرا به اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی تعيين كنی . می گويند صلاحيت مرا بايد تو احراز كنی . يعنی تو اين حق را داری كه تشخيص دهی من به اسلام اعتقاد و التزام عملی دارم يا نه . يعنی تو اين اختيار را داری كه در ميزان وفاداری من به كشور تصميم بگيری. به تو اين اجازه را داده اند كه درجه پايبندی مرا به قانون تشخيص دهی . اين نظام به تو حقی داده است كه خداوند به پيغمبرش نداد.

اكنون تو در موضعی نشسته ای كه ايمان يا بی ايمانی مرا محك بزنی . به ياد ندارم خداوند در هيچ فرازی به هيچ فرستنده ای اين حق را داده باشد كه در اين دنيا انسانها را به مؤمن و غير مؤمن، معتقد و غير معتقد ، ملتزم به اسلام و غير ملتزم به اسلام و... تقسيم كند .

اما چه كسی صلاحيت خودت را تأييد می كند؟ تو خودت از كدام صافی عبور كرده ای كه معلوم شده است به اسلام اعتقاد والتزام عملی داری؟ چه كسی به تو تضمينی داده است كه نمازت مقبول است و نماز من نامقبول؟ چه سندی به دست توست كه جايگاه تو را نزد خداونداز من بالاتر تعيين كرده است؟ خودت بهتر می دانی كه با عبور از دالان قدرت و با ارتباط بااصحاب قدرت بر آن صندلی قضاوت تكيه كرده ای . خوب می دانی كه اگر حتی در چند محفل خصوصی زبان به انتقاد بگشايی آرام آرام ازليست معتمدين حذف می شوی و ديگر بر آن مسند نخواهی بود. تو خودت خوب واقفی كه در اين كشور با چه سرعتی هر سال عده ای را از قطار سياست پياده می كنند.

بنابر اين خوب می دانی كه شرط سوار ماندن چيست. می دانی كه در هر زمان بايد از چه كسانی تبری بجويی وتلاش كنی با خشن ترين تدابير از آنها ياد كنی تا كسی در وفاداری تو شك نكند .

30 سال پيش همه با هم بر قطار انقلاب سوار شديم تا از تاريكی يك نظام ديكتاتور غير پاسخگو به روشنايی يك نظام مردمسالار و شفاف سفر كنيم . نمی دانم در آن زمان تو كجا بودی ، كناری ايستاده و تماشا می كردی، ‌يا مثل امروز معتقد بودی كه هر چه حكومت انجام می دهد خدشه ناپذير است؟ شايد اصلاً به اين دنيا نيامده بودی و شايد مثل من به فرداهای روشنی در پرتو يك نظام سياسی مردمسالار و اخلاقی فكر می كردی. ما همه با هم از كوچه ها و خيابانهای شهر گذر كرديم و در دالان تاريخی نه چندان طولانی سه دهه از عمرمان را گذرانديم. اكنون تو راهت را چنان تنظيم كردی كه در پشت ميزی بنشينی و در مورد ايمان و اعتقاد من تصميم بگيری و من به راهی رفته ام كه برای ملاقات با تو بايد بيرون بايستم تا حاجب از تو كسب تكليف كند .

درست است كه برادر، راه ما از هم فاصله دارد. تو معتمدی دراين كشور كسانی برات پاكی و تقوای خودرا از خود خدا گرفته اند و من معتقدم انسانها با هر پيشينه ای در هر موقعيتی بری از خطا نيستند. تو بر اين تصوری كه هر چه از ناحيه حاكمان رسد عين حق است و من معتقدم حاكمان عميقاً به نصيحت و هشدار ما نيازمندند. تو بر اين گمانی كه همين كه نام اسلام بر يك نظام نهاده شد رفتارها و اخلاق ها اسلامی است و من فكر می كنم ورای ظواهر اسلامی اين رعايت انصاف و عدالت است كه ضامن حركت صحيح يك نظام خواهد بود .

آری من و تو با هم فرق داريم، زياد هم فرق داريم. من پس از انقلاب به اينصورت بودم كه بايد گام به گام يك نظام سالم و صالح را پی ريزی كرد و تو فكر می كردی كه هر چيز كه بر آن نام انقلاب حك شده بود مصون از هر نوع فساد است .

من بر اين گمان بودم و هستم كه كشور همواره نياز به اصلاح و ساماندهی دارد و تو بر اين تصوری كه ما در ايده آل ترين نظام سياسی چه نيازی به تغييرات داريم. من از آن آغاز نتوانستم به راحتی چشمم را به روی ناراستی ها ببندم و تو چشم ات را به بالا دست دوختی كه از كدام مسير بروی تا كسی از تو رنجيده نشود. من نگرانم كه قطار مملكت از خط خارج نشود و تو دلواپسی كه تو را از قطار پياده نكنند. من وقتی ببينم مركب كشور مسير را به خطا می رود فرياد می زنم و تو با تمام قوا مراقبی كه از مركب به زمين نيفتی .

آری برادر، تو چاره ای نداری كه مرا رد صلاحيت كنی وگرنه خودت پس از چندی رد صلاحيت می شوی. من و تو قرائت های متفاوت و متضادی از وفاداری به نظام داريم. من گفتن انتقادها، نصيحت ها و هشدارها را با تمام تلخی شان مصداق وفاداری به كشور و نظام می دانم و تو نگرانی كه كسی بر تو اخم كند. من متقابلاً صلاحيت تو را برای اداره كشور رد می كنم. ايران ما در آستانه فرازی خطير از تاريخ خويش به مردان و زنان شجاع و از خود گذشته نياز دارد تا با تدبيری مضاعف دهه ها و قرن ها عقب ماندگی و توسعه نيافتگی را جبران كنند. بی انصافان و عدالت شكنانی كه در مسند قدرت تنها به دنبال راهی برای حذف ديگران و ابدی كردن قدرت خود هستند هرگز صلاحيت نشستن بر جايگاههای مديريت اين جامعه راندارند. البته اگر كسانی رأی خود را بر ملت مقدم نمی پنداشتند آنگاه مردم به بهترين وجه معين می كردند كه چه كسی صلاحيت دارد و چه كسی بی صلاحيت است؟

Posted by shahin at 12:23 AM | Comments (0)

February 09, 2008

فیلم کاروانها، پیام آشنا

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

سعید شفا

یک سال قبل از انقلاب اسلامی ایران، پر خرج ترین فیلم مشترک ایران به اسم «کاروانها» در سال 1978 در ایران ساخته شد. فیلم را یک فیلمساز نه چندان معروف به اسم «جمیز فارگو» با بازیگرانی چون: انتونی کوئین، جنیفر اونیل، مایکل سارازین... بر اساس کتاب «جمیز میچنر» ساخت که در حول و حوش فیلم های مشترک بود با کشورهای دیگر. متأسفانه دولت ایران و وزارت فرهنگ و هنر که از درآمد سرشار نفت در دهه 1970 به ساختن فیلم های مشترک روی آورده بودند، جدا از پس زمینه فیلم ها (مکان)، و صرف مخارج بسیار، نظیر اکثر برنامه های تجملی آن زمان (جشن هنر شیراز، جشنواره فیلم تهران...) فاقد یک برنامه دراز مدت بودند. چنانچه اگر همین فیلم های مشترک کاملاً از طریق یک برنامه اصولی با سینما گران بین المللی، برای ارائه سینما و سرزمین ایران ساخته می شد، نتیجه پایدارتری می داشت.

در همین سال ها (1966 در واقع) فیلم دیگری هم در ایران ساخته شد به اسم «گل شیطان»، ساخته «ترنس یانگ» سازنده چند فیلم جمیز باندی (دکترنو، از روسیه با عشق، تاندربال) درباره ترافیک مواد مخدر (تریاک) از ایران که پر از بازیگران معروف زمان، نظیر: یول برینر، عمر شریف، انجی دیکنسن، مارچلوماسترویانی و...بود.

دولت وقت با درگیری در کارهای تجملی خود، با وجود مخارج بسیار، از هیچ یک از این امکانات برای معروف ساختن ایران و سینمای ایران بهره نبرد، و ایران هم چنان یکی از مستعمره های آمریکا باقی ماند تا انقلاب اسلامی رژیم آن را سرنگون ساخت.

داستان «کاروانها» در یک کشور خیالی در سال 1948 اتفاق می افتد: یک زن آمریکایی (جنیفر اونیل) که از شوهرش (بهروز وثوقی) متنفر است، به یکی از ایلات این سرزمین خیالی پناه می برد که سردسته آن «انتونی کوئین» است. یک کارمند سفارت آمریکا (مایکل سارازین) مأمور می شود تا این زن را پیدا کند، چرا که پدرش یک سناتور است در آمریکا. این مأمور، بدون آن که بداند این زن کجاست، با دست گرفتن یک نقشه، بدون راهنما و مترجم، سوار بر جیپی به تنهایی راهی قلب کویر می شود. ضعف و سکته های متعدد فیلم هم از همین جا شروع و تا انتها، آن چنان در لابلای پرسش های بدون پاسخ غرق می شود که هیچ معجزه یی نمی تواند آن را از صحرای خشک بی ذوقی نجات دهد.
«فارگو» حتی با سناریو نویس فیلم روی زبان مکالمه قراری نمی گذارد که کجا شخصیت های فیلم فارسی و کجا انگلیسی صحبت کنند. به «انتونی کوئین» چند کلمه فارسی یاد داده اند که یک جا می گوید «مرسی»! ولی اغلب با همه انگلیسی صحبت می کند و گهگاه نیز می کوشد به زبان محلی یا فارسی صحبت کند که قرقره کلماتی است نامفهوم که مثلاً دارد به زبان محلی صحبت می کند! حتی بازیگران ایرانی هم از این شاهکار بی بهره نیستند! دختر کُرد «انتونی کوئین» دوان دوان نزد او می رود و یک باره به انگلیسی به او می گوید: «محب ایز هیر»! با این حرف، خیال تماشاچی راحت می شود که «انتونی کوئین» فهمید طرف چه می گوید! اما تماشاچی ایرانی و غیر انگلیسی چی؟
در صحنه محکمه ی دکتر (که در قلب صحرا دکتر، انگلیسی از کار در می آید!) شوهر زنی که مریض است، برای این دکتر انگلیسی که معلوم نیست در این بیابان برهوت چکار می کند، مرض زنش را توضیح می دهد (که مثلاً دکتر نامحرم!! است) و این دکتر انگلیسی هم (از آن جا که انگلیسی ها آدم های سیاستمداری هستند!) بدون معطلی نسخه یی می نویسد و می دهد دست مردک!

فیلم قرار نیست تفریحی باشد، اما حماقت های بی شمارش آن را از حد یک فیلم کمدی هم فراتر می برد. حالا بگذریم که در این کشور خیالی ولی اسلامی، آن هم میان روستائیانی که مذهب ریشه دارتر است، چرا «محمد علی کشاورز» و «انتونی کوئین» به جای «چای»، «مشروب» می خورند (آن هم نه مشروب معمولی، بلکه «برندی»!) حالا چگونه «برندی» به کویر لوت راه یافته، لابد کارگردان نادان فیلم نمی دانسته (همین طور گروه تهیه ایرانی فیلم) که مسلمان ها (ظاهراً )مشروب خوار نیستند و یا لااقل نوع «برندی» آن را در بیابان به سختی پیدا می کنند!

صحنه جالب دیگر هم هتل وسط دشت است با متصدی اطو کشیده با پیراهن سفید و کراوات که مسلماً انگلیسی هم صحبت می کند و به سبک هتل های پنج ستاره(!) پاسپورت مأمور آمریکایی را می گیرد...که مثلاً...در وسط بیابان فرار نکند؟!

حالا بگذریم که «پرویز قریب افشار» هم در صحنه ی بعدی، شش دلار از این آمریکایی می گیرد تا اتاقی به او بدهد. بعد موقع شام وقتی غذا آورده می شود، هنوز (دقیقاً) یک لقمه نخورده اند برنامه بزم شروع می شود و «قریب افشار» به مأمور آمریکایی می گوید: باید رفت رقص را تماشا کرد! آن هم رقص یک مرد هم جنس باز که در یک محیط مذهبی اسلامی، آزادانه از این روستا به آن روستا می رود و هر کجا می رود شر به پا می کند بی آن که کسی مانع اش بشود!

به این کلکسیون نکته های جالب، رقص کردی یا قشفایی «انتونی کوئین» را هم اضافه کنید چرا که آقای کارگردان یادش می آید «انتونی کوئین» در فیلم «زوربای یونانی» هم رقصی کرده بود چرا توی فیلم او نرقصد!
گرچه «جمیز فارگو» سعی می کند با این فیلم یک «لارنس عربستان» دیگر را با پس زمینه مشابه آن فیلم، با همان کاراکترها بسازد، ولی به خاطر درک نکردن داستان و محیط و ناآشنایی با شخصیت های کتاب، چنان کلاف سردرگمی تحویل می دهد که بزرگترین شانس سینمای ایران بر باد می رود. گروه تهیه ایرانی فیلم هم کوچکترین کمکی به این فیلمساز ضعیف نمی کند و باوجود این که چهره های ایرانی در آن بسیار است: بهروز وثوقی، محمد علی کشاورز، پرویز قریب افشار، بزرگمهر رفیعا...اما معلوم است انتخاب آن ها بر اساس ضوابطی بوده که کلاً به فیلم لطمه می زند. هیچ کدام از اکیپ ایرانی فیلم در برطرف ساختن ضعف های فیلم کوششی مبذول نداشته و حتی در صحنه های داخلی، فضایی را خلق کرده اند که با فضای ایران مغایرت دارد. لابد بهانه آن ها روی خیالی بودن کشور کذایی بوده است!

آن چه باقی می ماند، فیلمبرداری زیبای «داگلاس اسلوکومپ» (فروید، جولیا، ایندیانا جونزها...) است با موسیقی دلنواز فیلم که باز فیلم «لارنس عربستان» را به یاد می آورد.

Posted by shahin at 02:21 AM | Comments (0)

راز طنز مردانه، پیام آشنا

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

اشپيگل آنلاي - برگردان از الاهه بقراط

شمار مردانی که طنز می‌پردازند در همه کشورها بسيار بيش از زنان است. آيا واقعا زنان طنزپرداز نيز وجود دارند؟ و يا دست کم زنانی که تلاش می‌کنند طنز بپردازند؟

چرا بيشتر طنزپردازان مرد هستند؟ چه چيز سبب می‌شود زنان به شوخی و طنز کمتر علاقه نشان دهند؟ چرا در جوامع بسته، جوک و طنز به يک واکنش فراگير و گسترده تبديل می‌شود؟ آيا در اين جوامع که اساسا نيز «مذکر» هستند، هورمون مردانه «تستوسترون» فعاليت «سوپاپ سياسی» را تنظيم می‌کند؟ به ويژه اگر به اين نظر کارشناسان توجه داشته باشيم که «طنز به خودی خود جنبه‌ای از نابودی ديگری را در خود نهفته دارد و آدم می‌خواهد با طنز طرف مقابل را از نظر اجتماعی نابود کند». گزارش اشپيگل آنلاين (۲۲ دسامبر) را در اين زمينه بخوانيد:

«تستوسترون» آدم را شوخ می‌کند. اين نتيجه بررسی‌های يک پژوهشگر انگليسی بر اساس مطالعه بر روی رهگذران يک شهر کوچک در بريتانياست. بنا بر اين پژوهش، طنز رابطه تنگاتنگی با خشونت دارد که راه خود را در بيان شفاهی می‌جويد.

شمار مردانی که طنز می‌پردازند در همه کشورها بسيار بيش از زنان است. آيا واقعا زنان طنزپرداز نيز وجود دارند؟ و يا دست کم زنانی که تلاش می‌کنند طنز بپردازند؟ برای نمونه در آلمان در برابر يازده مرد طنزپرداز تنها به نام چهار زن می‌توان برخورد که دو تن از آنها تبار آلمانی ندارند.
«سام شوستر» استاد بازنشسته دانشگاه «ايست آنجليا» در انگلستان معتقد است اين امر تصادفی نيست چرا که طنز به هورمون و مقدار «تستوسترون» بستگی دارد که در مردان جوان در بالاترين حد است. از همين روست که مردان بيشتری نسبت به زنان در زمينه طنز و شوخی کار می‌کنند.

«شوستر» از راهی نامعمول به استدلال و اثبات تز خود می‌پردازد. او تجارب و بررسی خود را در دورانی که با يک وسيله يکچرخه در شهر «نيوکاسل» به گشت و گذار می‌پرداخت مورد تدقيق قرار داد و هر بار از بررسی نتايج واکنش‌هايی که رهگذران به وسيله نقليه او نشان می‌دادند، به شدت شگفت‌زده می‌شد. او واکنش چهره چهارصد رهگذر و يا آنچه را که آنها پشت سرش فرياد می‌زدند، يادادشت کرد و خلاصه پژوهش خود را در مجله معتبر «ژورنال پزشکی بريتانيا» به چاپ رساند و در آن تز خود را با اين پرسش که سرچشمه طنز کجاست، مطرح کرد.

نود درصد از رهگذران در برابر او با خيره شدن واکنش نشان می‌دادند. تقريبا نيمی از آنها با او به حرف زدن پرداختند که بيشتر از ميان مردان بودند. از آنچه رهگذران بيان می‌کردند، او توانست تفاوت عميقی را بين بيانات دو جنس مشخص کند. نود و پنج درصد از زنان بزرگسال او را تشويق و تشجيع می‌کردند و يا حتی نگرانی خود را از اينکه ممکن است با اين وسيله زمين بخورد، نشان می‌دادند. تنها بيست و پنج درصد از مردانی که با او حرف زدند، واکنش مشابهی داشتند، در حالی که هفتاد و پنج درصد شروع کردند به دست انداختن و مسخره کردن او. برخی حتی از اينکه نکات تحقيرآميز نيز بگويند، ابايی نداشتند.

بيشترين تمسخر مردان چيزهايی بود شبيه اين که «هه، يک چرختو گم کردی؟» حال آنکه اظهار نظر زنان بيشتر چيزهايی شبيه اين جمله بود: «ظاهرا که خيلی ساده است» و يا «عاليه!» پسران و دختران جوان در سنين پنج تا دوازده سالگی واکنش مشابه هم داشتند و آن کنجکاوی بود. چند پسر يازده تا سيزده ساله حتی تلاش می‌کردند او را از روی يکچرخه پايين بيندازند.

هرچه بر سن جوانان افزوده می‌شد، واکنش شفاهی آنها نيز بيشتر می‌شد. مردان جوان او را مسخره می‌کردند. «شوستر» توضيح می‌دهد مردان بزرگسال نکات طنزآميز می‌پراندند، تا به اين ترتيب خشونت پنهان خود را خالی کنند. از نظر «شوستر» تفاوت‌های چشمگير بين دو جنس همانا در هورمونهايی مانند «تستوسترون» نهفته است. از نظر او اين نکته به ويژه در مورد تکوين طنز بسيار جالب توجه است که نيات اصلی و خشونت‌آميز گوينده در يک کانال شفاهی هدايت شده و همراه با آن به شکل يک شوخی هنرمندانه و معمولا ملايم پايان می‌گيرد. به اين ترتيب است که ضربه مشت به جوک و شوخی تبديل می‌شود. واقعا هم يک شوخی بايد مانند ضربه مشت کاری باشد و تأثير بگذارد.

پروفسور «آلفرد مسرلی» از دانشگاه «زوريخ» در گفتگو با «اشپيگل آنلاين» می‌گويد: «پيش از اين، «فرويد» به جنبه خشونت‌آميز طنز و شوخی اشاره کرده بود. در جوکهايی که درباره خارجيان يا معلولين گفته می‌شود می توان اين جنبه خشونت‌آميز را به روشنی ديد». به نظر اين پروفسور دانشگاه زوريخ که در زمينه طنز و شوخی تحقيق می‌کند، طنز به خودی خود جنبه‌ای از نابودی ديگری را در خود نهفته دارد، چرا که «آدم می‌خواهد با طنز طرف مقابل را از نظر اجتماعی نابود کند».

ولی پروفسور «مسرلی» در مورد اينکه طنز عمدتا يک قلمرو مردانه است ترديد دارد. به نظر او «مسلما تفاوت‌های جنسی وجود دارد، ولی اين خيلی بی‌معنی است که ادعا شود زنان توانايی پرداختن طنز و شوخی را ندارند». او خودش سالها شاگردان دبستانی را در زوريخ در همين زمينه مورد بررسی و پرسش قرار می‌داد. توجه او به ويژه بر روی قافيه‌هايی بود که می‌شد بچه‌های ديگر يا آموزگاران را دست انداخت. «مسرلی» می‌گويد: «خبيث‌ترين قافيه‌ها از طرف پسران بود». با اين همه او نمی‌داند آيا دختران چنين حرفهايی را اصلا نمی‌زنند و يا اينکه اطمينان نکردند آنها را به او بگويند.

به نظر پروفسور «آلفرد مسرلی» اين که طنز و شوخی از خشونت سرچشمه می‌گيرند، اصلا نو نيست. ولی به نظر او طنز به مثابه يک «دستاورد فرهنگی» بسيار خوب است، چرا که «ما به جای اينکه بلافاصله به کتک‌کاری بپردازيم، تلاش می‌کنيم با زبان و سخن واکنش نشان دهيم»

Posted by shahin at 12:29 AM | Comments (0)

February 04, 2008

توانمندی اعتیاد مثبت، پیام آشنا

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

دکتر محمود شیخ

ارسطو می گوید: «اعمال تکراری ما منعکس کننده ی شخصیت ماست. بنابراین فضیلت ما عمل ما نیست، بلکه عادت ماست».

کلمه ی اعتیاد خیلی ها را به فکر عادت های بد و ناخوشایند چون اعتیاد به مواد مخدر و غیره می اندازد، در صورتی که اعتیاد می تواند مثبت و مفید باشد.

حالا به بینیم که اعتیاد مثبت یعنی چه؟ اعتیاد مثبت یک عادت است که در رفتار و کردار ما خصوصیاتی را بوجود می آورد که در زندگی ما بسیار موثر و سودمند است.

یکی از توانمندی های اعتیاد مثبت این است که پس از مدتی بصورت خودکار و اتوماتیک عمل می کند. نیرویی را در خود تجسم کنید که قادر است بصورت اتوماتیک شما را از سلامتی و موفقیت شایانی بهره مند سازد. اکثر ما با هواپیما پرواز کرده ایم. خلبان، قبل از پرواز، برنامه خود را که شامل قدرت پرواز، سوخت مورد نیاز و ارتفاع پرواز است را به کامپیوتر هواپیما منتقل می کند. پس از انتقال این داده ها به حافظه ی کامپیوتر،خلبان هدایت هواپیما را به عهده ی «Autopilot » گذاشته و سپس هواپیما بصورت خودکار هدایت می شود. کار خلبان بجای هدایت هواپیما،به نظارت و کنترل سیستم محدود می شود تا اطمینان حاصل کند که همه چیز بر طبق برنامه پیش می رود.

اگر ما خود را به یک هواپیما تشبیه کنیم، عادات ما کامپیوتری است که برنامه ریزی های مسیر زندگی را به او منتقل کرده و این عادات بصورت اتوماتیک ما را به مسیر تعیین شده ای هدایت می کنند. در حقیقت بینش و تفکر ما خلبان پرواز زندگی ماست که باید با کنترل و نظارت بر این عادت ها اطمینان حاصل کند که این عادت ها ما را به اهداف برنامه ریزی شده سوق می دهند.

بنابراین مسیر زندگی بشر را تفکر و عادت های او تعیین می کنند. عادت ها موتورهای نیرومندی برای تغییر و تحول زندگی هستند. به عادت هایی که داریم فکر کنیم و به ببینیم چگونه آنها در هر مرحله از زندگی ما موثر و تعیین کننده بوده اند؟

وزن و سلامتی ما بستگی به عادات خوراکی و ورزش ما دارد. روابط با مردم عادات اجتماعی ما را نمایانگر می کند.

برای ایجاد عادت های مثبت، دو فاکتور اساسی لازم است. تصمیم و تعهد.
ابتدا باید تصمیم گرفت که خواستار   پذیرفتن یک عادت خوب هستیم و بعد باید متعهد شد که با تکرار عمل، آن را تبدیل به یک عادت کرده و بخشی از شخصیت خود بسازیم.

عادت ها، پل ارتباطی هستند که آگاهی و شناخت ما را به مرحله ی عمل وصل می کنند.

اگر عادت به ورزش داریم، شناختمان از ورزش این است که برای سلامتی و بهزیستی ما مؤثر است. در زمان طفولیت اگر مادر به ما می گفت که برای سالم نگهداشتن دندان های خود باید مسواک زد، این شناخت را به مرحله ی عمل رساندیم و تبدیل به یک عادت شد. بنابراین برای اینکه عادت جدیدی را در خود ایجاد کنیم، ابتدا نیاز به یک شناختی جدید داریم و سپس باید تصمیم گرفت که آیا خواستار هستیم که آن را به مرحله ی عمل برسانیم؟

بر پایه تحقیقات و پژوهش ها اگر عملی را بطور متوسط تا 21 روز تکرار کنیم، این عمل بصورت یک عادت ظاهر شده و بصورت خود کار انجام وظیفه می کند.

بوجود آوردن یک عادت مثبت به مراتب آسان تر از تغییر یک عادت موجود است، چرا که برای عوض کردن یک عادت باید از Comfort Zone یا وضعیت راحت طلبی خود بیرون آمد که این کار ساده ای نیست، اگر چه امکان پذیر است. اعتیاد مثبت در برنامه ریزی زندگی و رسیدن به اهداف نقش اساسی دارد. تصور کنید که اگر انسان عادت کند که اولویت ها را در زندگی خود شناسایی کرده و در برنامه ریزی خود با مهم ترین آن ها آغاز کند، این عادت با تمرین و تکرار حاصل می شود. باید آنقدر تمرین کرد تا این عادت در ذهن جا گرفته و بخشی از رفتار ما بشود.

ما در ذهن خود، به لحاظ احساسی، به گونه ای هستیم که با پایان رساندن هر کاری، به یک احساس مطبوع و رضایت بخش میرسیم. این احساس که نتیجه یک موفقیت است، ما را شادمان کرده و به حرمت نفس و صلاحیت درو نی ما عادت می دهد. هنگامی که این اعتیاد بوجود آمد، بصورت اتوماتیک زندگی خود را به گونه ای سامان می دهیم که ابتدا کارها و پروژه های مهم تر را به انجام رسانیم. در حقیقت ما خود را به موفق شدن در کارهایمان معتاد کرده ایم. زمانی که به کمک تمرین و تکرار خود را آموزش می دهیم تا بر تنبلی و عقب افتادن کارها غلبه کنیم، به سرعت در جاده ی زندگی به حرکت در آمده و دستیابی به اهداف خود را تجربه خواهیم کرد.

برای کسب عادت های خوب، انگیزه لازم است. باید خود را در قالب کسی دید که بسرعت کارهایش را انجام داده و از مداومت و انسجام خاصی برخوردار است.
این تصویر ذهنی روی رفتار ما تأثیر بسزایی خواهد داشت. خود را باید کسی تصور کنیم که می خواهیم به او تبدیل شویم. تصویر ذهنی و بر داشتی که از درون خود داریم تا حدود زیادی عملکرد بیرونی ما را تعیین می کند. شما هر طور که خودتان را به بینید همان او می شوید.

من همراه دائمی تو هستم!
بزرگترین خدمتگزار تو و در عین حال می توانم بدترین ارباب تو باشم.
می توانم تو را به اوج ترقی و یا به قهقرای شکست و نابودی بکشانم.

من تحت فرمان تو هستم!
90 درصد کارهای تو به من محول می شود و من قادرم که آنها را سریع و به درستی انجام دهم. اداره کردن من کار دشواری نیست، فقط خواست هایت را به من بگو و پس از چند بار تکرار آن را بصورت خود کار انجام می دهم.

من خدمتگزار افراد سرشناس و دریغا باعث شکست آنها نیز می باشم. من ماشین نیستم اگر چه با دقت یک ماشین و با هوش و ذکاوت یک انسان کار می کنم. می توانی از من برای بهزیستی و بهروزی و یا برای بدبختی و سیه روزی خود استفاده کنی، برای من تفاوتی ندارد.

اگر مرا خوب تربیت کنی دنیا را به جلوی پای تو می اندازم.
با من سهل انگار باش و من تو را به نابودی می کشانم.
فکر می کنی من کی هستم؟ من عادت تو هستم.!

Posted by shahin at 11:27 PM | Comments (0)

تعیین هدف های سال جدید، پیام آشنا

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

شهلا صمصامی

خواننده عزیزی پرسیده اند: من در یک موسسه امریکایی کار می کنم. همکارانم همه غیرایرانی هستند. یکی از همکارانم اعتقاد زیادی به نوشتن برنامه ها و هدف های سال جدید دارد. ‌آنچه که به اصطلاح در اینجا New Yrear Resolution گفته می شود. خودش هم همه ساله پیش از سال نو برنامه ها و هدف هایش را با دقت و جزئیات می نویسد. او به من نیز اصرار می کند که اینکار را انجام دهم. من به او می گویم اینکار برای من مفهوم زیادی ندارد. واقعیت این است که من آدم مادی نیستم و هدفم در زندگی دست یافتن به مادیات نیست. از کار و زندگی ام راضی هستم. بیشتر وقتم را کار می کنم. در عین حال فکر می کنم حوادث آینده معمولا برنامه ریزی شده نیستند و اتفاقات گوناگون می توانند این برنامه ها را برهم بریزند. شاید به نوعی می ترسم برنامه ریزی کنم و بعد نتوانم به هدف هایم برسم و شکست را دوست ندارم. ولی این همکارم می گوید من اشتباه می کنم و داشتن برنامه و هدف برای آینده خیلی مهم است و انسان بهتر می تواند زندگی کند. نظر شما چیست؟


با سپاس از این خواننده گرامی باید بگویم به طور کلی برخی از افراد زندگی شان با برنامه ریزی های دقیق و روشن است و بعضی کمتر برنامه ریزی می کنند.

در جامعه ای مانند امریکا برای موفقیت بیشتر و رقابت در کار چاره ای نیست بجز دقیق و منظم بودن. در اینجا افراد زیادی نه تنها برای سال آینده، بلکه برای ۱۰ سال آینده و گاه تمام زندگیشان برنامه ریزی های حساب شده دارند. حتا برخی در این موارد وسواس نشان می دهند و برای همه ساعات و دقایق زندگی می خواهند برنامه ریزی کنند. ولی به نظر من، فکر کردن به آینده و تعیین هدف های یکسال آینده ایده خوبی است. البته این برنامه ریزی بنا به سن و موقعیت افراد می تواند متفاوت، کلی تر و یا با جزییات باشد.

آگاهی و شفافیت ذهنی
برنامه ریزی و تعیین اهداف حتی برای یکسال، کار ساده ای نیست. همانطور که این خواننده عزیز اشاره کرده اند، آینده را مشکل است پیش بینی کرد. ولی هدف اصلی از این برنامه ریزی رسیدن به آگاهی بیشتر در مورد نه تنها خواسته ها و نیازها، بلکه دسترسی به یک شفافیت ذهنی در جهت هدف های واقعی زندگی است. فهمیدن این که انسان چه نقشی برای خود میبیند و فلسفه زندگی برای هر کس چیست، شفافیت ذهن را ممکن می سازد.

بدین‌گونه تعیین هدف می تواند بر اساس اصولی باشد که انسان به آن ها معتقد است. اصولی که راهنمای انسان در زندگی است. برای نمونه اگر اعتقاد کلی بر این باشد که من به دنیا آمده ام که بتوانم برای خودم و دیگران مثمر ثمر باشم، می خواهم انسان مفیدی باشم، میخواهم دوستی و محبت را پیشه کنم، تا جایی که ممکن است با رفتار یا گفته ام دیگران را نیازارم. گفتارم به اینگونه، تعیین برنامه ها و خط مشی آینده بر اصول معینی استوار است و پراکنده و بی هدف نیست .

نشستن و فکر کردن و بر روی کاغذ آوردن برنامه های آینده به انسان این فرصت را می دهد که تا حدی گذشته را نیز ارزیابی کند که سال پیش چه کردم، تا چه حد به هدف های مهمی دست یافتم. فکر کردن در مورد آینده می تواند موجب شود که انسان ارجحیت های زندگیش را مورد بررسی قرار دهد. درک اینکه چه کسانی و چه فعالیت ها و برنامه هایی مهمتر هستند ارجحیت ها را معین می کند. آدم های موفق معمولا کسانی هستند که ارجحیت های زندگیشان کاملا مشخص و معین است.

هدف های مادی
نکته ای که این خواننده عزیز در مورد خواسته های مادی به آن اشاره کرده اند، قابل تأمل است. درست است که هدف های زیادی می توانند مربوط به دسترسی به مادیات باشند، از جمله اتومبیل بهتر، مسکن مناسب تر و شغل بهتر و پول بیشتر ولی گاه لازم است انسان در مورد این مسایل نیز به آگاهی و شفافیت ذهنی بیشتری برسد تا بتواند تصمیمات مناسب تری بگیرد.
گاه هدف می تواند صرفا داشتن یک اتومبیل تجملی باشد و گاه می تواند ارزیابی دقیق تر از امکانات مالی و برنامه ریزی برای رفع نیازهای مادی باشد. کار و شغل از مواردی است که لازمه اش فکر کردن و بررسی استعدادها، علاقه و قابلیت های انسان است. این می تواند از مواردی باشد که برای آن برنامه ریزی دقیق لازم است. مسایل و مشکلات شغلی در اینجا زیاد است. تغییر شغل و حرفه بسیار رایج است. شاید اگر از پیش بتوان با دقت بیشتر و حساب شده شغلی را انتخاب کرد و یا تغییر داد، نتایج بهتری داشته باشد. هر تصمیمی که امروز می گیریم چه بزرگ و چه کوچک می تواند پیامدهای بسیار مهمی در آینده ما داشته باشد. باینگونه از پیش فکر کردن و برنامه ریزی کردن، نتایج بهتری بهمراه دارد.

چندی پیش با یکی از اقوام که چند سالی است به امریکا مهاجرت کرده است صحبت می کردم، بحث روی همین برنامه ریزی بود. می گفت که برای پسرش که سال آخر دبیرستان است از دو سال پیش در مورد اینکه به چه کالجی برود و آیا مستقیما به دانشگاه برود و یا کالج دوساله را شروع کند و چه رشته ای را انتخاب کند، بحث و گفتگو داشته اند، با چندین مشاور مدرسه و کالج صحبت کرده اند. می گفت در ایران هم باید برنامه ریزی کرد ولی در اینجا واقعا متفاوت است و هر قدم کوچک و یا تصمیمی باید با فکر و حساب شده باشد. زندگی بدون برنامه دقیق در اینجا یعنی شکست و عقب ماندن.

فرصتی برای تغییر
سال نو و سال کهنه تنها ساخته ذهن انسان است و در طبیعت تغییر فصل وجود دارد، نه تغییر سال. ولی برای هر انسانی مجموعه این تغییر فصل ها طول زندگی اوست. در این تغییر فصل ها انسان به دنیا می آید، دوران کودکی را می گذراند، نوجوانی، سنین میانی و بالاخره پیری و مرگ. زندگی کوتاه و گذرا است. در عین حال مفهوم سال نو و کهنه از جهاتی می تواند مفید باشد. زمانی که به پایان سال نزدیک می شویم ارزیابی آنچه که در آن سال گذشت و سپاس و قدردانی برای نعمات و خوبی ها و شادی های زندگی موجب می شود که ارزش آن زندگی کوتاه را بیشتر بدانیم. بویژه سپاسگزاری از نعمت وجود عزیزان، خانواده و دوستان یادآور این واقعیت است که گرمی و لطف زندگی در داشتن این نعمات است. همچنین می توانیم یاد و خاطر از دست رفتگان را گرامی بداریم.

آغاز سال نو در عین حال فرصت مناسبی برای تغییر است. بیاد دارم چند سال پیش یکی از دوستان به عنوان شوخی اعلام کرد که تصمیم گرفته است در سال جدید دیگر غُر نزند و شکایت نکند و چنانچه کسی او را در حال غر زدن و یا شکایت کردن دید، با مهربانی به او یادآوری کند. چندی پیش که با او صحبت می کردم، به من گفت آن تصمیمی که شاید به شوخی گرفته بودم، به واقعیت پیوست. سه سال، پشت سر هم این تصمیم را نوشتم و گفتم و تکرار کردم و حالا آدمی خوشحال تر و مثبت تر و با انرژی تر هستم، نه دیگر غر می زنم و نه شکایت می کنم.

تأثیر نوشتن هدف ها و برنامه های آینده، فکر کردن به آنها و تکرارشان کمک می کند که انسان آگاهانه عمل کند.

نکته دیگری که این خوانند عزیز به ‌آن اشاره کرده اند، ناامید شدن از به نتیجه نرسیدن برنامه و هدف است. همه چیز در زندگی قابل تغییر است. پیش بینی بسیاری از وقایع غیرممکن است ولی از ترس نرسیدن به هدف، برنامه ریزی را کنار گذاشتن نیز کمکی نمی کند. بخش مهمی از چالش زندگی در برخورد با حوادث تلخ و ناامیدی هاست. داشتن برنامه و هدف کمک می کند که حتا اگر در مراحلی به بن بست برسیم، بتوانیم دوباره راهی را که در‌ آن متوقف شده بودیم ادامه دهیم. در حالی که اگر بی هدف و برنامه باشیم، سرگردانی و ناامیدی بیشتر می تواند بر ما غلبه کند.

تعیین هدف آینده و زیستن در حال
برای رسیدن به خواسته ها چه مادی و چه معنوی طبیعتا ابتدا باید دقیقا دانست چه می خواهیم و سپس چگونه می توانیم به آن دست یابیم.

بسیاری از اوقات میشنویم که خیلی ها از وضعیت کار و زندگی و یا روابط خود ناراضی هستند و وقتی می پرسیم چه چیزی میخواهی، جواب معینی ندارند.
لازمه تعیین هدف دانستن خواسته ها، نیازها و آرزوهاست. در مرحله دوم نوشتن این برنامه ها و هدف ها است و مرحله سوم تعیین راه هایی است که به نظر می رسد رسیدن به آن هدف ها را امکان پذیر می کند. در عین حال که برای آینده برنامه ریزی می کنیم، مهمترین اصل زندگی را نیز باید در نظر داشته باشیم و آن زیستن در حال است. به به این یعنی که از لحظات زندگی لذت بردن و برای تمام نعمات مادی و معنوی سپاسگزار بودن.

این واقعیتی است که زندگی در حال اتفاق می افتد، گذشته، خاطره و تجربه ای بیش نیست. آینده نیز تنها تصویری خیالی در ذهن ماست. بیشتر مردم در گذشته زندگی می کنند و برخی در امید و یا ترس از آینده. خوشبخت آن کسی است که از تجربیات گذشته درسی بیاموزد، در حال زندگی کند و دانه های سالمی بکارد که نهال باروری برای آینده باشند.

سال خوبی را برای همه آرزو می کنم.

Posted by shahin at 02:25 AM | Comments (0)

بيلان آزادی مطبوعات در سال ٢٠٠٧، پیام آشنا

نظرات و پيشنهادات خود را براي سردبير پيام آشنا ارسال نماييد

گزارشگران بدون مرز

٨٦ روزنامه نگار کشته شده
٢٠ همکار مطبوعاتی کشته شده
٨٨٧ روزنامه نگار بازداشت شده
١٥١١ روزنامه نگار مورد تهاجم و تهديد قرار گرفته
٥٢٨ رسانه سانسور شده
٦٧ روزنامه نگار ربوده شده

٣٧ وبلاگ نويس بازداشت شده
٢١ وبلاگ نويس مورد تهاجم و تهديد قرار گرفته
٢٦٧٦ سايت اينترنت مسدود و تعطيل شده

برای مقايسه با آمار سال ٢٠٠٦
٨٥ روزنامه نگار کشته شده
٣٢ همکار مطبوعاتی کشته شده
٨٧١ روزنامه نگار بازداشت شده
٥٦ روزنامه نگار ربوده شده
١٤٧٢ روزنامه نگار مورد تهاجم و تحديد قرار گرفته
٩١٢ رسانه سانسور شده

افزايش تعداد روزنامه نگاران کشته شده ٢٤٤% در ٥ سال
در سال ٢٠٠٧ دست کم ٨٦ روزنامه نگار در سراسر جهان کشته شده اند. اين آمار هر ساله رو به افزايش است در طی ٥ سال تعداد روزنامه نگاران کشته شده از ٢٥ به ٨٨ نفر رسيده است، که نشان از افزايشی ٢٤٤ درصدی در اين مدت است. نزديک ترين آمار به اين تعداد آمار روزنامه نگاران کشته شده در سال ١۹۹٤ است. در اين سال ١٠٣ روزنامه نگار در نسل کشی روندا، جنگ داخلی در الجزاير و يوگسلاوی کشته شدند.

بيش از نيمی از روزنامه نگاران کشته شده در سال ٢٠٠٧ در عراق به قتل رسيده اند
گزارشگران بدون مرز در اين باره اعلام می کند:«تاکنون درهيچ کشوری و هيچگاه اين تعداد روزنامه نگار به قتل نرسيده اند. در عراق از آغاز حمله ی امريکا در سال ٢٠٠٣ تا به امروز ٢٠٧ تن از کارکنان رسانه ها کشته شده اند. نه در جنگ بيست ساله ی ويتنام نه در جنگ داخلی يوگسلاوی و نه در نسل کشی رواندا، کشته شدن اين تعداد قربانی در ميان همکاران رسانه ها سابقه نداشته است.

تا کنون در سومالی و پاکستان نيز اين تعداد روزنامه نگار کشته شده سابقه نداشته است. سومالی به سالهای وسترن در غرب می ماند که تنها قانون، قانون قدرتمندان است. رسانه ها به هدفی آسان بدل شده اند که در پاکستان در ميان آتش گشايی ارتش ، گروهای اسلام گرا و باند های تبهکار گرفتار شده اند.
خبر خوب امسال فقط عدم کشته شدن روزنامه نگاران در کلمبيا به هنگام انجام وظيفه است که در طی ١٥ سال گذشته بی سابقه است.»

سومالی (٨ روزنامه نگار کشته شده) در اين کشور موج ترور بی سابقه ای سال ٢٠٠٧را به مرگبارترين سال در طی ده سال گذشته تبديل کرد. در طی سال جاری شورشيان اسلام گرا نيروهای دولت موقت و متحد اتيوپيايی آن را مورد حملات مکرر قرار دادند. در شرايطی که رسانه های خارجی نمی خواهند خبرنگاران خود را به خطرناک ترين کشور جهان بفرستند، روزنامه نگاران سوماليايی در خط مقدم قربانيان خشونت و هرج و مرج قرار گرفته اند.

پاکستان (٦ روزنامه نگار کشته شده) سوء قصد های انتحاری و خشونت در منازعه ميان نيروهای ارتش و اسلام گرايان می تواند توضيح گر افزايش تعداد روزنامه نگاران کشته شده در سال ٢٠٠٧ در اين کشور باشد. محمود عارف خبرنگار شبکه آری وان ورد (Ary One World) يکی از ١٣٣ قربانی سوءقصد به جان بی نظير بوتو در اکتبر سال جاری در کراچی بود.

در سال ٢٠٠٧ نسبت به سال گذشته تعداد همکاران مطبوعاتی (مترجم، تکنسين ، صدابردار و....) کشته شده کمتر بود. تعداد همکاران مطبوعاتی کشته شده امسال ٢٠ نفر بودند اين تعداد در سال گذشته ٣٢ نفر بود.

بر خلاف ديگر سازمان ها، آمار گزارشگران بدون مرز فقط روزنامه نگارانی که مرگ شان در ارتباط مستقيم با وظيفه اطلاع رسانی روی داده است، را در بر می گيرد. ده ها مورد مرگ نيز يا در دست تحقيق قرار دارند و يا به دليل مشخص نشدن علت مرگ موقتا از آمار کنار گذاشته شده اند.

در سال ٢٠٠٧ و در نهمين سالگرد کشتار روزنامه نگاران و روشنفکران ايرانی در سال ١٣٧٧ که به "قتل های زنجيره ای" معروف شده است، گزارشگران بدون مرز با ارسال نامه ای به لوئيز آربور کميسرعالی سازمان ملل در امر حقوق بشر، از وی خواهان اقدام سازمان ملل در اين باره شد. در اين نامه گزارشگران بدون مرز خطاب به لوئيز آربور نوشته است :" اين جنايات موجی از انزجار را نسبت به آمران و عاملان آن در ميان مردم برانگيخت. هنوز هم بسياری از مردم ايران عليرغم ايجاد ممانعت از سوی رژيم در برگزاری مراسم يادمان قربانيان شرکت می کنند. در محاکماتی که چهار سال به طول انجاميد و با آنکه دستگاه قضايی بر مشارکت ١٥ تن از ماموران وزارت اطلاعات در قتل ها صحه نهاد بود، اما نه حقيقت روشن و نه و عدالت برقرار شد. در سال ١٣٨١ خانواده های قربانيان برای عدالت به نهادهای بين المللی مدافع حقوق بشر و به کميساريای عالی حقوق بشر شکايت بردند. خانواده ها و سازمان های مدافع حقوق بشر هيچگاه احکام اين دادگاه را نپذيرفتند، چرا که آمران اصلی جنايات سياسی از محاکمه بدور مانده و تا امروز معرفی و مجازات نشده اند."

Posted by shahin at 01:56 AM | Comments (0)