چهارشنبه 6 آذر 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

از "نافرمانی مدنی" تا "بدفرمانی مدنی" (بخش پنجم)، نظرات مارتين لوترکينگ، پژوهشی از عمار ملکی

عمار ملکی
لوترکينگ: "من به دليل راه‌پيمايی بدون مجوز دستگير شده‌ام. وجود قانونی برای اجباری بودن مجوز راه‌پيمايی، هيچ اشکالی ندارد. اما چنين قانونی وقتی ناعادلانه می‌شود که برای حفظ تبعيض و نفی حقوق اوليه شهروندی، مانند اجتماع و اعتراض مسالمت‌آميز بکار رود."

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ammarmaleki@yahoo.com

در بخش های پيشين به ديدگاههای هنری‏ ثورو، لئو تولستوی و مهاتما گاندی درباره نافرمانی مدنی پرداختيم و در اين بخش به نظريات رهبر جنبش مدنی آمريکا مارتين لوترکينگ در اينباره خواهيم پرداخت.

مارتين لوترکينگ (۱۹۶۸-۱۹۲۹)
مارتين لوترکينگ، يکی از رهبران مشهور جنبش ضد تبعيض نژادی عليه سياهان در آمريکا، از مبارزان و نظريه‏پردازان عدم‏خشونت و نافرمانی مدنی به‏شمار می‏آيد که با استفاده از روشهای مبارزه مسالمت‏آميز، جنبش مدنی در آمريکا را به‏راه انداخت.
او در سال ۱۹۴۴ که تحصيلاتش را در دانشگاه آتلانتا شروع کرد با تحقيقات ثورو در مورد سرپيچی از قوانين مدنی آشنا شد. او دراين‏باره می‏گويد:
"عدم پذيرش همکاری با تشکيلات ناصواب که مورد تاکيد ثورو قرار گرفته بود، مرا شيفته اين نوشته کرد و چنان تاثير عميقی در من بوجود آورد، که چندين بار به مطالعه کتاب ترغيب شدم. در حقيقت اين اولين تماس معنوی من با مساله عدم‏خشونت بود." (۱)
او سپس با زندگی و اطلاعاتی مربوط به مهاتما گاندی و تولستوی آشنا شد و از انديشه عدم‏خشونت گاندی بسيار تاثير پذيرفت: "در نتيجه به جايی رسيدم که برای اولين بار احساس کردم که اگر اصول و شرايع مذهب مسيح در مورد دوستی با روش مسالمت‏آميز و عدم‏خشونت گاندی درآميزد، بهترين حربه‏يی خواهد بود که يک ملت ستمديده و رنج‏کشيده، می‏تواند در ستيز برای کسب آزادی از آن بهره گيرد." (۲)
لوترکينگ به مبارزه بدور از خشونت در تمامی مراحل فکری و مبارزاتی خويش پايبندی نشان می‏دهد تا جايی‏که او طی سخنانی پرشور در رويارويی با سياهانی که در پی بمب‏گذاری در خانه‏اش دست به تظاهراتی خصمانه زده بودند، اظهار می‏دارد:
"... در اين جنبش انسانی بايد انتقامجو نباشيم، اگر سلاح بدست گرفته‏ايد، آنرا کنار بگذاريد، اگر اسلحه نداريد، هرگز در پی بدست‏آوردن آن نباشيد. به شما خاطر نشان می‏سازم که به جای اسلحه از محبت استفاده کنيد، در غير اين‏صورت، هيچگاه پيروز نخواهيم شد، بدانيد هر گاه که محبت نقصان يابد، اسلحه مطرح می‏شود. عزيزان من، پاسخ بی‏عدالتی ستيز انتقامجويانه نيست. من هرگز به انتقام معتقد نبوده و نيستم و به اين مساله کاملا وقوف دارم که تنها با بکارگيری سلاح متانت و شکيبايی است که می‏توان حقوق مشروع سياهان را استيفا کرد. ای همنژادان من، سخن عيسی مسيح را بياد آوريد که فرمود: «هر کس که با شمشير زندگی کند با شمشير هلاک خواهد شد» ما سياهان به خود می‏باليم، چرا که تاکنون شکنجه شده‏ايم، اما هرگز شکنجه نکرده‏ايم." (۳)
مارتين، کشيشی آزادی‏خواه بود که در راه مبارزه خويش مورد انتقاد بسياری از کشيشان محافظه کار قرار گرفت. او هنگاميکه در بيرمنگام در ايالت آلاباما به زندان افتاد، در پاسخ به هشت تن از کشيش‌های سپيدپوست که او را مورد خطاب و انتقاد قرار داده بودند که اعتراضات و درگيری‌ها تنها بايد در دادگاه‌ها مطرح شوند و نه در خيابان، نامه مشهوری را نوشت که حاوی مهم ترين آرای او در باب نافرمانی مدنی است. در اينجا با استفاده از مطالب آن نامه به بررسی اجمالی نظرات او در اينباره می‏پردازيم. (۴)
از نظر او در هر کمپين بی‌خشونتی چهار قدم پايه وجود دارد:
۱- جمع‌آوری امور واقع (فاکت‌ها) برای رسيدن به اين که بی‌عدالتی وجود دارد؛ ۲- مذاکره؛ ۳- تزکيه نفس؛ ۴- عمل مستقيم. او با توضيح آنچه بر سياهپوستان گذشته است، می‏گويد که ما چاره‌ای جز عمل مستقيم نداشتيم. لوترکينگ در توضيح چرايی «عمل مستقيم» می‏نويسد:
"ممکن است بپرسيد «چرا عمل مستقيم؟ چرا تحصن و راه‌پيمايی؟ آيا مذاکره روش بهتری نيست؟» کاملا حق با شماست. در حقيقت هدف اصلی عمل مستقيم، مذاکره است. عمل مستقيم بی‌خشونتی، در پی آن است که چنان بحرانی به وجود بياورد و چنان تنشی پرورش دهد تا جناحی که حاضر به مذاکره نبود، مجبور شود با مسأله روبرو شود. بايد بگويم که به عنوان يک مبارز بی‌خشونتی، از «تنش» هراسی ندارم. من کاملا مخالف تنش‌های خشونت‌آميز هستم، اما نوع خاصی از تنش بی‌خشونت، نه تنها سازنده است که برای رشد هم الزامی است."
او در پاسخ به کسانی‏که مبارزه او را نابهنگام می‏دانستند و سياهان را دعوت به صبر می‏کردند، با يادآوری آنکه ۳۴۰ سال است که ما در پی رسيدن به حقوق قانونی و خدادادی خودمان هستيم، می‏گويد:
"ما با توجه به تجربيات تلخ خود دريافته‌ايم که آزادی هرگز به شکل داوطلبانه به وسيله سرکوبگر داده نمی‌شود، سرکوب‌شونده بايد آن را بخواهد. من بارها کلمه «صبر کنيد» را شنيده‌ام اين «صبر» در اينجا تقريبا به معنای «هرگز» است... چنين گرايشی از بدفهمی زمان ناشی می‌شود، از انديشه‌ای غيرعقلانی که معتقد است چيزی در جريان زمان، همه بيماری‌ها را حل خواهد کرد. اما در حقيقت زمان خنثی است، از آن می‌توان به شکلی سازنده يا مخرب استفاده کرد. ما بايد از زمان خلاقانه استفاده کنيم، چرا که زمان هميشه آماده برای انجام عمل درست است."
او با ذکر زجرهايی که در طول تمامی سالهای تبعيض نژادی بر رنگين پوستان رفته است، نشان می‏دهد که چرا ديگر امکان صبر کردن وجود ندارد. (۵)
لوترکينگ دربرابر اين پرسش که «چگونه از شکستن برخی قوانين حمايت می‌کنيد و در مقابل از برخی قوانين تبعيت می‌کنيد؟» اينگونه پاسخ می‏دهد:
"ما دو نوع قانون داريم: عادلانه و ناعادلانه. من با سنت آگوستين هم عقيده ام که «قانون ناعادلانه، اصلا قانون نيست». اما دوباره اين سؤال پيش می‌آيد که کدام قانون عادلانه و کدام ناعادلانه است؟ قانون عادلانه قاعده‏ای انسان‌ساخته است که با قوانين اخلاقی و قانون الهی مطابقت دارد. قانون ناعادلانه قاعده‏ای است که با قوانين اخلاقی هماهنگی ندارد. به گفته سنت توماس آکيناس، قانون ناعادلانه، قانونی انسانی است که در قانون جاودانه و قانون طبيعی ريشه ندارد. هر قانونی که شخصيت انسان را تعالی بخشد، عادلانه است، و هر قانونی که شخصيت انسان را تنزل دهد، ناعادلانه است. کليه قوانين تبعيض‌آميز ناعادلانه است؛ زيرا روح را آلوده و شخصيت را تخريب می‌کند."
از نظر لوترکينگ قانون در برخی موارد در ظاهر عادلانه و در عمل ناعادلانه است. او به عنوان مثال می‏گويد:
"من به دليل راه‌پيمايی بدون مجوز دستگير شده‌ام. وجود قانونی برای اجباری بودن مجوز راه‌پيمايی، هيچ اشکالی ندارد. اما چنين قانونی وقتی ناعادلانه می‌شود که برای حفظ تبعيض و نفی حقوق اوليه شهروندی، مانند اجتماع و اعتراض مسالمت‌آميز بکار رود."
مارتين لوترکينگ با تاکيد بر اينکه هرگز مدافع بی قانونی و آنارشيسم که موجب هرج و مرج می‏شود نيست، خصوصيات يک فرد نافرمان مدنی را اينگونه برمی‏شمارد:
"کسی که قانون ناعادلانه را می‌شکند، بايد علنی و صميمانه آنرا انجام دهد و با رضايت کامل جريمه و مجازات را بپذيرد. من معتقدم فردی که قانونی را که وجدان به او می‌گويد ناعادلانه است، می‌شکند و به اين دليل به زندان می‌رود تا وجدان جامعه را نسبت به ناعادلانه بودن آن آگاه گرداند، در واقع بيشترين احترام را برای قانون قائل است."
او برای نشان دادن آنکه فرمانبری از قانون همواره نمی‏تواند عملی درست باشد، به اعمال هيتلر اشاره و يادآوری می‏کند:
"ما نبايد فراموش کنيم همه آنچه هيتلر انجام داد، کاملا «قانونی» و همه آنچه مبارزان آزاديخواه مجارستانی انجام دادند، «غيرقانونی» بود. در زمان هيتلر پناه دادن يهوديان غيرقانونی بود. اما من مطمئن هستم اگر من در آن زمان در آلمان زندگی می‌کردم، به برادران يهودی‌ام کمک می‌کردم و به آنها پناه می‌دادم. اگر امروز من در يک کشور کمونيستی زندگی می‌کردم که گرايش به اصول اوليه مسيحيت سرکوب می‌شد، کاملا داوطلبانه، نافرمانی از قوانين ضدمذهبی آنجا را تبليغ می‌کردم."
البته نبايد فراموش کرد که مارتين لوترکينگ، اگر چه بر ضد قوانين تبعيض نژادی در امريکا مبارزه می‏کرد و در اين راه روشهای نافرمانی مدنی و عدم‏همکاری را بکار می‏گرفت، ليکن او ساختار و نظام حاکم بر امريکا را که بر مبنای آزادی و دموکراسی پايه گذاشته شده بود، پذيرفته بود و وجود نابرابری نژادی را انحرافی در اجرای اصول اساسی قانون اساسی می‏دانست. او در يکی از مشهورترين سخنرانی‏های خود که با نام «رويايی دارم» شناخته شده است، می‏گويد:
"زمانی که معماران جمهوری ما، عبارات متعالی قانون اساسی و اعلاميه استقلال را تقرير می‏کردند، بر ضمانت‏نامه‏ای صحه گذاشتند که هر آمريکايی وارث آن بود. اين مکتوب، تعهدی بود بر اين امر که همه انسان‏ها - آری همه انسان‏ها، چه سياه و چه سفيد - از حقوق ضروری حيات و آزادی بهره‏مند خواهند بود و خواهند توانست به دنبال سعادت خود باشند." (۶)
او با تاکيد بر لزوم اجرای درست قانون اساسی آمريکا و اعلاميه آزادی که صد سال پيشتر توسط لينکلن انتشار يافته بود، آرزو می‏کرد که:
"روزی ما تمام ملت را به سوی سرچشمه‏های عظيم دموکراسی برخواهيم گرداند؛ همانها که توسط نياکانمان در قالب قانون اساسی و اعلاميه استقلال به شکلی عميق بنيان گذارده شده اند."
مارتين لوترکينگ در راه مبارزه خويش، نيروهای ميانه رو را که به نظم بيش از عدالت اهميت می‌دهند، مانع جدی‏تری از افراطيون، برای رسيدن به آزادی می‏دانست. کسانی که صلح و آرامش منفی را که عدم حضور تنش است را به صلح و آرامش مثبت که حضور عدالت است، ترجيح می‌دهند. کسانی که می‌گويند: «من با اهداف شما موافقم، ولی نمی‌توانم با روش‌های عمل مستقيم شما موافق باشم.»
از نظر او تفاهم ظاهری و سطحی افراد با حسن نيت، بسيار آزاردهنده تر از مخالفت مطلق دشمنان می‏باشد: "استقبال نه چندان گرم، بسيار دلسرد کننده تر از پس زدنی رک و راست می‏باشد."
درحالی‏که مبارزه لوترکينگ با روش عدم‏خشونت بود و او بر اين امر بسيار تاکيد داشت، اما با اين انتقاد مواجه می‏شد که اقدامات ايشان نهايتا موجب تنش و باعث بروز خشونت می‌شود. او در پاسخ به منتقدان می‏گويد:
"مايی که درگير عمل مستقيم بی‌خشونتی می‌شويم، به وجودآورندگان تنش نيستيم. ما تنها تنش‌های پنهان را به سطح می‌آوريم. ما آن را به نقطه‌ای می‌آوريم که ديده شود و بتوان با آن روبرو شد. در نوشته خود گفته‌ايد که اقدامات ما، هر چند مسالمت‌آميز، اما به سمت خشونت کشيده می‌شود. آيا اين بحث غيرمنطقی نيست؟ آيا مانند محکوم کردن يک فرد مال‌باخته به جرم اين که مالکيت پولش، موجب عمل دزدی شده، نيست؟ جامعه بايد مال‌باخته را حمايت و دزد را مجازات کند."
او در برابر کسانی‏که وی را افراطی می‏خواندند می‏گويد:
"من بسيار نااميد شدم از اين که افراطی خوانده شوم، اما پس از آن که به آن فکر کردم، کمی احساس خشنودی و رضايت کردم. آيا مسيح در عشق‌ورزی افراطی نبود؟... بنابراين سؤال اين نيست که آيا ما افراط‌گرا هستيم يا نه. مسأله اين است که در عشق افراطی باشيم يا در نفرت. برای حفظ نابرابری افراطی باشيم يا برای آرمان عدالت؟"
لوترکينگ از روش مبارزه بدور از خشونت خود قاطعانه دفاع می‏کند و يادآور می‏شود:
"اگر بی‌خشونتی نبود خيابان‌ها... پوشيده از خون می‌شد. مظلومان تا ابد مظلوم باقی نمی‌مانند و اگر انرژی آنها از طريق بی‌خشونتی آزاد نشود، به خشونت روی می‌آورند؛ و اين يک تهديد نيست يک حقيقت تاريخی است."
او با ابراز نااميدی از عملکرد کليسا در حمايت از جنبش مدنی مبارزه با تبعيض، از آنان به‏دليل حمايت و قدردانی از عملکرد پليس انتقاد می‏کند و می‏نويسد:
"شما به گرمی از نيروی پليس برای «ايجاد نظم» و «جلوگيری از خشونت» تشکر کرده‌ايد. بعيد می‌دانم اگر شما سگ‌های پليس را که دندان‌هايشان را در بدن سياهان بی‌سلاح و غير خشن فرو می‌کردند می‌ديديد، پليس را تحسين می‌کرديد. شک دارم اگر رفتار غيرانسانی آنها را نسبت به سياهان در زندان شهر می‌ديديد، آنها را تحسين می‌کرديد. درست است که رفتار پليس با معترضين، حدی از نظم و ترتيب را بدست آورده است و بدين منظور، آنها خود را نسبتا غيرخشن در مجامع عمومی نشان داده‌اند، اما برای چه منظوری؟ برای حفظ نظام شيطانی تبعيض."
لوترکينگ همانند گاندی معتقد بود که در راه مبارزه، ابزار مورد استفاده مبارزان بايد به اندازه اهداف، خالص باشد. اما از سوی ديگر اعمال به‏ظاهر درست پليس در حفظ وضعيت ناعادلانه را نيز به نقد می‏کشد و می‏گويد:
"من تلاش کرده‌ام تا مشخص کنم استفاده از ابزار غيراخلاقی برای دستيابی به اهداف اخلاقی نادرست است. اما حال من بايد تاکيد کنم که استفاده از ابزار اخلاقی به‏منظور حفظ اهداف غيراخلاقی امری بسيار ناپسند است. چنان که تی‌. اس. اليوت می‌گويد: «بزرگترين خيانت آن است که کنشی درست، برای انگيزه‏ای نادرست انجام پذيرد»."
و اين‏گونه است که شباهت بسياری در انديشه و روش مارتين لوترکينگ و گاندی ديده می‏شود و از اين‏روست که بسياری از نويسندگان به او «گاندی سياه» لقب دادند. (۷)

٭٭٭

در جمع بندی نظرات لوترکينگ می‏توان ويژگی‏های زير را درباره نافرمانی مدنی در انديشه و روش مبارزاتی وی برشمرد:
- پايبندی به مبارزه بدور از خشونت در تمامی مراحل فکری و مبارزاتی؛
- مذاکره، هدف اصلی عمل مستقيم بی‌خشونتی؛
- قانون ناعادلانه، قاعده‏ای انسان‌ساخته که با قوانين اخلاقی و قانون الهی مطابقت ندارد؛
- عدالت (صلح و آرامش مثبت) مهمتر از نظم (صلح و آرامش منفی)؛
- مخالفت با بی قانونی و آنارشيسم؛
- نقض قانون ناعادلانه به شکل علنی و صميمانه؛
- پذيرش جريمه و مجازات با رضايت کامل؛
- آگاه کردن وجدان جامعه نسبت به ناعادلانه بودن قوانين؛
- پذيرش قانون اساسی و ساختار نظام دموکراتيک حاکم؛
- اجتناب ناپذير بودن خشونت در صورت ادامه نابرابری و سرکوب مبارزه بدور از خشونت؛
- الزام پاک بودن ابزار مبارزه همانند هدف مبارزه؛

در بخش بعد به نظرات هانا آرنت و جان رالز درباره نافرمانی مدنی پرداخته می‎شود.


زيرنويس:

۱- کتاب «مارتين لوترکينگ»، هوبرت ژربو، ترجمه فريدون حاجتی، صفحه ۱۴۵
۲- پيشين
۳- پيشين، صفحه ۹۲
۴- تمام مطالب ذکر شده در داخل گيومه در اين قسمت (مگر آنکه مرجع ديگری ذکر شود)، از نامه مذکور است که ترجمه آن، توسط انجمن بدون مرز صورت گرفته و با کمی اصلاح و تلخيص آورده شده است.
۵- "اما هنگامی که جمعيتی وحشی، مادران و پدران شما را زجرکش می‌کند؛ هنگامی که برادران و خواهران شما را از روی هوی و هوس غرق می‌کنند؛ هنگامی که پليس وحشيانه شما را کتک می‌زند يا حتی به قتل می‌رساند، به فقر برادران سياه خود در جامعه‌ای مرفه پی می‌بريد. زبان خودتان را الکن می‌بينيد و حرف‌هايتان در گلو می‌خشکد وقتی به دنبال راهی ‌هستيد که برای دختر شش ساله‌تان توضيح دهيد چرا نمی‌تواند به پارک تفريحی عمومی برود، در حالی که تبليغات آن از تلويزيون پخش می‌شود، و اشک‌هايی را می‌بينيد که از چشمان او جاری می‌شود وقتی به او گفته می‌شود شهر بازی به روی کودکان رنگين‌پوست بسته است، وقتی که ابرهای بديمن پستی در آسمان زيبای ذهن او شکل می‌گيرد و تخريب شخصيت او را می‌بينيد که نفرت به سفيدپوستان را در خود می‌پرورد، هنگامی که مشغول رانندگی هستيد و می‌خواهيد شب را در جايی استراحت کنيد و هيچ متلی حاضر نيست شما را بپذيرد ... شايد آن موقع متوجه شويد چرا برای ما اين قدر مشکل است که صبر کنيم."
۶- سخنرانی مارتين لوترکينگ درباره آزادی سياهان، ترجمه: جلال توکليان، روزنامه شرق
۷- کتاب «مارتين لوترکينگ»، هوبرت ژربو، ترجمه فريدون حاجتی، صفحه ۶۴





















Copyright: gooya.com 2016