از "نافرمانی مدنی" تا "بدفرمانی مدنی" (بخش پنجم)، نظرات مارتين لوترکينگ، پژوهشی از عمار ملکی
لوترکينگ: "من به دليل راهپيمايی بدون مجوز دستگير شدهام. وجود قانونی برای اجباری بودن مجوز راهپيمايی، هيچ اشکالی ندارد. اما چنين قانونی وقتی ناعادلانه میشود که برای حفظ تبعيض و نفی حقوق اوليه شهروندی، مانند اجتماع و اعتراض مسالمتآميز بکار رود."
[email protected]
در بخش های پيشين به ديدگاههای هنری ثورو، لئو تولستوی و مهاتما گاندی درباره نافرمانی مدنی پرداختيم و در اين بخش به نظريات رهبر جنبش مدنی آمريکا مارتين لوترکينگ در اينباره خواهيم پرداخت.
مارتين لوترکينگ (۱۹۶۸-۱۹۲۹)
مارتين لوترکينگ، يکی از رهبران مشهور جنبش ضد تبعيض نژادی عليه سياهان در آمريکا، از مبارزان و نظريهپردازان عدمخشونت و نافرمانی مدنی بهشمار میآيد که با استفاده از روشهای مبارزه مسالمتآميز، جنبش مدنی در آمريکا را بهراه انداخت.
او در سال ۱۹۴۴ که تحصيلاتش را در دانشگاه آتلانتا شروع کرد با تحقيقات ثورو در مورد سرپيچی از قوانين مدنی آشنا شد. او دراينباره میگويد:
"عدم پذيرش همکاری با تشکيلات ناصواب که مورد تاکيد ثورو قرار گرفته بود، مرا شيفته اين نوشته کرد و چنان تاثير عميقی در من بوجود آورد، که چندين بار به مطالعه کتاب ترغيب شدم. در حقيقت اين اولين تماس معنوی من با مساله عدمخشونت بود." (۱)
او سپس با زندگی و اطلاعاتی مربوط به مهاتما گاندی و تولستوی آشنا شد و از انديشه عدمخشونت گاندی بسيار تاثير پذيرفت: "در نتيجه به جايی رسيدم که برای اولين بار احساس کردم که اگر اصول و شرايع مذهب مسيح در مورد دوستی با روش مسالمتآميز و عدمخشونت گاندی درآميزد، بهترين حربهيی خواهد بود که يک ملت ستمديده و رنجکشيده، میتواند در ستيز برای کسب آزادی از آن بهره گيرد." (۲)
لوترکينگ به مبارزه بدور از خشونت در تمامی مراحل فکری و مبارزاتی خويش پايبندی نشان میدهد تا جايیکه او طی سخنانی پرشور در رويارويی با سياهانی که در پی بمبگذاری در خانهاش دست به تظاهراتی خصمانه زده بودند، اظهار میدارد:
"... در اين جنبش انسانی بايد انتقامجو نباشيم، اگر سلاح بدست گرفتهايد، آنرا کنار بگذاريد، اگر اسلحه نداريد، هرگز در پی بدستآوردن آن نباشيد. به شما خاطر نشان میسازم که به جای اسلحه از محبت استفاده کنيد، در غير اينصورت، هيچگاه پيروز نخواهيم شد، بدانيد هر گاه که محبت نقصان يابد، اسلحه مطرح میشود. عزيزان من، پاسخ بیعدالتی ستيز انتقامجويانه نيست. من هرگز به انتقام معتقد نبوده و نيستم و به اين مساله کاملا وقوف دارم که تنها با بکارگيری سلاح متانت و شکيبايی است که میتوان حقوق مشروع سياهان را استيفا کرد. ای همنژادان من، سخن عيسی مسيح را بياد آوريد که فرمود: «هر کس که با شمشير زندگی کند با شمشير هلاک خواهد شد» ما سياهان به خود میباليم، چرا که تاکنون شکنجه شدهايم، اما هرگز شکنجه نکردهايم." (۳)
مارتين، کشيشی آزادیخواه بود که در راه مبارزه خويش مورد انتقاد بسياری از کشيشان محافظه کار قرار گرفت. او هنگاميکه در بيرمنگام در ايالت آلاباما به زندان افتاد، در پاسخ به هشت تن از کشيشهای سپيدپوست که او را مورد خطاب و انتقاد قرار داده بودند که اعتراضات و درگيریها تنها بايد در دادگاهها مطرح شوند و نه در خيابان، نامه مشهوری را نوشت که حاوی مهم ترين آرای او در باب نافرمانی مدنی است. در اينجا با استفاده از مطالب آن نامه به بررسی اجمالی نظرات او در اينباره میپردازيم. (۴)
از نظر او در هر کمپين بیخشونتی چهار قدم پايه وجود دارد:
۱- جمعآوری امور واقع (فاکتها) برای رسيدن به اين که بیعدالتی وجود دارد؛ ۲- مذاکره؛ ۳- تزکيه نفس؛ ۴- عمل مستقيم. او با توضيح آنچه بر سياهپوستان گذشته است، میگويد که ما چارهای جز عمل مستقيم نداشتيم. لوترکينگ در توضيح چرايی «عمل مستقيم» مینويسد:
"ممکن است بپرسيد «چرا عمل مستقيم؟ چرا تحصن و راهپيمايی؟ آيا مذاکره روش بهتری نيست؟» کاملا حق با شماست. در حقيقت هدف اصلی عمل مستقيم، مذاکره است. عمل مستقيم بیخشونتی، در پی آن است که چنان بحرانی به وجود بياورد و چنان تنشی پرورش دهد تا جناحی که حاضر به مذاکره نبود، مجبور شود با مسأله روبرو شود. بايد بگويم که به عنوان يک مبارز بیخشونتی، از «تنش» هراسی ندارم. من کاملا مخالف تنشهای خشونتآميز هستم، اما نوع خاصی از تنش بیخشونت، نه تنها سازنده است که برای رشد هم الزامی است."
او در پاسخ به کسانیکه مبارزه او را نابهنگام میدانستند و سياهان را دعوت به صبر میکردند، با يادآوری آنکه ۳۴۰ سال است که ما در پی رسيدن به حقوق قانونی و خدادادی خودمان هستيم، میگويد:
"ما با توجه به تجربيات تلخ خود دريافتهايم که آزادی هرگز به شکل داوطلبانه به وسيله سرکوبگر داده نمیشود، سرکوبشونده بايد آن را بخواهد. من بارها کلمه «صبر کنيد» را شنيدهام اين «صبر» در اينجا تقريبا به معنای «هرگز» است... چنين گرايشی از بدفهمی زمان ناشی میشود، از انديشهای غيرعقلانی که معتقد است چيزی در جريان زمان، همه بيماریها را حل خواهد کرد. اما در حقيقت زمان خنثی است، از آن میتوان به شکلی سازنده يا مخرب استفاده کرد. ما بايد از زمان خلاقانه استفاده کنيم، چرا که زمان هميشه آماده برای انجام عمل درست است."
او با ذکر زجرهايی که در طول تمامی سالهای تبعيض نژادی بر رنگين پوستان رفته است، نشان میدهد که چرا ديگر امکان صبر کردن وجود ندارد. (۵)
لوترکينگ دربرابر اين پرسش که «چگونه از شکستن برخی قوانين حمايت میکنيد و در مقابل از برخی قوانين تبعيت میکنيد؟» اينگونه پاسخ میدهد:
"ما دو نوع قانون داريم: عادلانه و ناعادلانه. من با سنت آگوستين هم عقيده ام که «قانون ناعادلانه، اصلا قانون نيست». اما دوباره اين سؤال پيش میآيد که کدام قانون عادلانه و کدام ناعادلانه است؟ قانون عادلانه قاعدهای انسانساخته است که با قوانين اخلاقی و قانون الهی مطابقت دارد. قانون ناعادلانه قاعدهای است که با قوانين اخلاقی هماهنگی ندارد. به گفته سنت توماس آکيناس، قانون ناعادلانه، قانونی انسانی است که در قانون جاودانه و قانون طبيعی ريشه ندارد. هر قانونی که شخصيت انسان را تعالی بخشد، عادلانه است، و هر قانونی که شخصيت انسان را تنزل دهد، ناعادلانه است. کليه قوانين تبعيضآميز ناعادلانه است؛ زيرا روح را آلوده و شخصيت را تخريب میکند."
از نظر لوترکينگ قانون در برخی موارد در ظاهر عادلانه و در عمل ناعادلانه است. او به عنوان مثال میگويد:
"من به دليل راهپيمايی بدون مجوز دستگير شدهام. وجود قانونی برای اجباری بودن مجوز راهپيمايی، هيچ اشکالی ندارد. اما چنين قانونی وقتی ناعادلانه میشود که برای حفظ تبعيض و نفی حقوق اوليه شهروندی، مانند اجتماع و اعتراض مسالمتآميز بکار رود."
مارتين لوترکينگ با تاکيد بر اينکه هرگز مدافع بی قانونی و آنارشيسم که موجب هرج و مرج میشود نيست، خصوصيات يک فرد نافرمان مدنی را اينگونه برمیشمارد:
"کسی که قانون ناعادلانه را میشکند، بايد علنی و صميمانه آنرا انجام دهد و با رضايت کامل جريمه و مجازات را بپذيرد. من معتقدم فردی که قانونی را که وجدان به او میگويد ناعادلانه است، میشکند و به اين دليل به زندان میرود تا وجدان جامعه را نسبت به ناعادلانه بودن آن آگاه گرداند، در واقع بيشترين احترام را برای قانون قائل است."
او برای نشان دادن آنکه فرمانبری از قانون همواره نمیتواند عملی درست باشد، به اعمال هيتلر اشاره و يادآوری میکند:
"ما نبايد فراموش کنيم همه آنچه هيتلر انجام داد، کاملا «قانونی» و همه آنچه مبارزان آزاديخواه مجارستانی انجام دادند، «غيرقانونی» بود. در زمان هيتلر پناه دادن يهوديان غيرقانونی بود. اما من مطمئن هستم اگر من در آن زمان در آلمان زندگی میکردم، به برادران يهودیام کمک میکردم و به آنها پناه میدادم. اگر امروز من در يک کشور کمونيستی زندگی میکردم که گرايش به اصول اوليه مسيحيت سرکوب میشد، کاملا داوطلبانه، نافرمانی از قوانين ضدمذهبی آنجا را تبليغ میکردم."
البته نبايد فراموش کرد که مارتين لوترکينگ، اگر چه بر ضد قوانين تبعيض نژادی در امريکا مبارزه میکرد و در اين راه روشهای نافرمانی مدنی و عدمهمکاری را بکار میگرفت، ليکن او ساختار و نظام حاکم بر امريکا را که بر مبنای آزادی و دموکراسی پايه گذاشته شده بود، پذيرفته بود و وجود نابرابری نژادی را انحرافی در اجرای اصول اساسی قانون اساسی میدانست. او در يکی از مشهورترين سخنرانیهای خود که با نام «رويايی دارم» شناخته شده است، میگويد:
"زمانی که معماران جمهوری ما، عبارات متعالی قانون اساسی و اعلاميه استقلال را تقرير میکردند، بر ضمانتنامهای صحه گذاشتند که هر آمريکايی وارث آن بود. اين مکتوب، تعهدی بود بر اين امر که همه انسانها - آری همه انسانها، چه سياه و چه سفيد - از حقوق ضروری حيات و آزادی بهرهمند خواهند بود و خواهند توانست به دنبال سعادت خود باشند." (۶)
او با تاکيد بر لزوم اجرای درست قانون اساسی آمريکا و اعلاميه آزادی که صد سال پيشتر توسط لينکلن انتشار يافته بود، آرزو میکرد که:
"روزی ما تمام ملت را به سوی سرچشمههای عظيم دموکراسی برخواهيم گرداند؛ همانها که توسط نياکانمان در قالب قانون اساسی و اعلاميه استقلال به شکلی عميق بنيان گذارده شده اند."
مارتين لوترکينگ در راه مبارزه خويش، نيروهای ميانه رو را که به نظم بيش از عدالت اهميت میدهند، مانع جدیتری از افراطيون، برای رسيدن به آزادی میدانست. کسانی که صلح و آرامش منفی را که عدم حضور تنش است را به صلح و آرامش مثبت که حضور عدالت است، ترجيح میدهند. کسانی که میگويند: «من با اهداف شما موافقم، ولی نمیتوانم با روشهای عمل مستقيم شما موافق باشم.»
از نظر او تفاهم ظاهری و سطحی افراد با حسن نيت، بسيار آزاردهنده تر از مخالفت مطلق دشمنان میباشد: "استقبال نه چندان گرم، بسيار دلسرد کننده تر از پس زدنی رک و راست میباشد."
درحالیکه مبارزه لوترکينگ با روش عدمخشونت بود و او بر اين امر بسيار تاکيد داشت، اما با اين انتقاد مواجه میشد که اقدامات ايشان نهايتا موجب تنش و باعث بروز خشونت میشود. او در پاسخ به منتقدان میگويد:
"مايی که درگير عمل مستقيم بیخشونتی میشويم، به وجودآورندگان تنش نيستيم. ما تنها تنشهای پنهان را به سطح میآوريم. ما آن را به نقطهای میآوريم که ديده شود و بتوان با آن روبرو شد. در نوشته خود گفتهايد که اقدامات ما، هر چند مسالمتآميز، اما به سمت خشونت کشيده میشود. آيا اين بحث غيرمنطقی نيست؟ آيا مانند محکوم کردن يک فرد مالباخته به جرم اين که مالکيت پولش، موجب عمل دزدی شده، نيست؟ جامعه بايد مالباخته را حمايت و دزد را مجازات کند."
او در برابر کسانیکه وی را افراطی میخواندند میگويد:
"من بسيار نااميد شدم از اين که افراطی خوانده شوم، اما پس از آن که به آن فکر کردم، کمی احساس خشنودی و رضايت کردم. آيا مسيح در عشقورزی افراطی نبود؟... بنابراين سؤال اين نيست که آيا ما افراطگرا هستيم يا نه. مسأله اين است که در عشق افراطی باشيم يا در نفرت. برای حفظ نابرابری افراطی باشيم يا برای آرمان عدالت؟"
لوترکينگ از روش مبارزه بدور از خشونت خود قاطعانه دفاع میکند و يادآور میشود:
"اگر بیخشونتی نبود خيابانها... پوشيده از خون میشد. مظلومان تا ابد مظلوم باقی نمیمانند و اگر انرژی آنها از طريق بیخشونتی آزاد نشود، به خشونت روی میآورند؛ و اين يک تهديد نيست يک حقيقت تاريخی است."
او با ابراز نااميدی از عملکرد کليسا در حمايت از جنبش مدنی مبارزه با تبعيض، از آنان بهدليل حمايت و قدردانی از عملکرد پليس انتقاد میکند و مینويسد:
"شما به گرمی از نيروی پليس برای «ايجاد نظم» و «جلوگيری از خشونت» تشکر کردهايد. بعيد میدانم اگر شما سگهای پليس را که دندانهايشان را در بدن سياهان بیسلاح و غير خشن فرو میکردند میديديد، پليس را تحسين میکرديد. شک دارم اگر رفتار غيرانسانی آنها را نسبت به سياهان در زندان شهر میديديد، آنها را تحسين میکرديد. درست است که رفتار پليس با معترضين، حدی از نظم و ترتيب را بدست آورده است و بدين منظور، آنها خود را نسبتا غيرخشن در مجامع عمومی نشان دادهاند، اما برای چه منظوری؟ برای حفظ نظام شيطانی تبعيض."
لوترکينگ همانند گاندی معتقد بود که در راه مبارزه، ابزار مورد استفاده مبارزان بايد به اندازه اهداف، خالص باشد. اما از سوی ديگر اعمال بهظاهر درست پليس در حفظ وضعيت ناعادلانه را نيز به نقد میکشد و میگويد:
"من تلاش کردهام تا مشخص کنم استفاده از ابزار غيراخلاقی برای دستيابی به اهداف اخلاقی نادرست است. اما حال من بايد تاکيد کنم که استفاده از ابزار اخلاقی بهمنظور حفظ اهداف غيراخلاقی امری بسيار ناپسند است. چنان که تی. اس. اليوت میگويد: «بزرگترين خيانت آن است که کنشی درست، برای انگيزهای نادرست انجام پذيرد»."
و اينگونه است که شباهت بسياری در انديشه و روش مارتين لوترکينگ و گاندی ديده میشود و از اينروست که بسياری از نويسندگان به او «گاندی سياه» لقب دادند. (۷)
٭٭٭
در جمع بندی نظرات لوترکينگ میتوان ويژگیهای زير را درباره نافرمانی مدنی در انديشه و روش مبارزاتی وی برشمرد:
- پايبندی به مبارزه بدور از خشونت در تمامی مراحل فکری و مبارزاتی؛
- مذاکره، هدف اصلی عمل مستقيم بیخشونتی؛
- قانون ناعادلانه، قاعدهای انسانساخته که با قوانين اخلاقی و قانون الهی مطابقت ندارد؛
- عدالت (صلح و آرامش مثبت) مهمتر از نظم (صلح و آرامش منفی)؛
- مخالفت با بی قانونی و آنارشيسم؛
- نقض قانون ناعادلانه به شکل علنی و صميمانه؛
- پذيرش جريمه و مجازات با رضايت کامل؛
- آگاه کردن وجدان جامعه نسبت به ناعادلانه بودن قوانين؛
- پذيرش قانون اساسی و ساختار نظام دموکراتيک حاکم؛
- اجتناب ناپذير بودن خشونت در صورت ادامه نابرابری و سرکوب مبارزه بدور از خشونت؛
- الزام پاک بودن ابزار مبارزه همانند هدف مبارزه؛
در بخش بعد به نظرات هانا آرنت و جان رالز درباره نافرمانی مدنی پرداخته میشود.
زيرنويس:
۱- کتاب «مارتين لوترکينگ»، هوبرت ژربو، ترجمه فريدون حاجتی، صفحه ۱۴۵
۲- پيشين
۳- پيشين، صفحه ۹۲
۴- تمام مطالب ذکر شده در داخل گيومه در اين قسمت (مگر آنکه مرجع ديگری ذکر شود)، از نامه مذکور است که ترجمه آن، توسط انجمن بدون مرز صورت گرفته و با کمی اصلاح و تلخيص آورده شده است.
۵- "اما هنگامی که جمعيتی وحشی، مادران و پدران شما را زجرکش میکند؛ هنگامی که برادران و خواهران شما را از روی هوی و هوس غرق میکنند؛ هنگامی که پليس وحشيانه شما را کتک میزند يا حتی به قتل میرساند، به فقر برادران سياه خود در جامعهای مرفه پی میبريد. زبان خودتان را الکن میبينيد و حرفهايتان در گلو میخشکد وقتی به دنبال راهی هستيد که برای دختر شش سالهتان توضيح دهيد چرا نمیتواند به پارک تفريحی عمومی برود، در حالی که تبليغات آن از تلويزيون پخش میشود، و اشکهايی را میبينيد که از چشمان او جاری میشود وقتی به او گفته میشود شهر بازی به روی کودکان رنگينپوست بسته است، وقتی که ابرهای بديمن پستی در آسمان زيبای ذهن او شکل میگيرد و تخريب شخصيت او را میبينيد که نفرت به سفيدپوستان را در خود میپرورد، هنگامی که مشغول رانندگی هستيد و میخواهيد شب را در جايی استراحت کنيد و هيچ متلی حاضر نيست شما را بپذيرد ... شايد آن موقع متوجه شويد چرا برای ما اين قدر مشکل است که صبر کنيم."
۶- سخنرانی مارتين لوترکينگ درباره آزادی سياهان، ترجمه: جلال توکليان، روزنامه شرق
۷- کتاب «مارتين لوترکينگ»، هوبرت ژربو، ترجمه فريدون حاجتی، صفحه ۶۴