دوشنبه 30 دی 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مردم ايران عکس امام را در ماه ديدند، اميرفرشاد ابراهيمی

شب گذشته ، بيست و نهم ديماه ۱۳۵۷ پس از غروب خورشيد و پديدار شدن ماه، ميليونها ايرانی موفق به ديدن تصوير آيت الله خمينی در کره ماه شدند.

هيجان ديدن عکس آيت الله خمينی در ماه باعث شد که مردم شهرهای ايران تا پاسی از نيمه شب بيدار بوده و در خيابانها و پشت بامها به تماشای تصوير رهبر انقلابی خود در کره ماه بپردازند.

مردم با دادن شعارهايی چون «مردم چه وقت خوابه ـ عکس امام تو ماهه» و «به کوری چشم شاه ـ عکس امام تو ماهه»، يکديگر را به بيداری در طول شب و نگاه کردن به تصوير آيت الله خمينی در تنها قمر کره خاکی دعوت ميکردند.

برخی افرادی که در حمامهای عمومی بودند، با شنيدن اين خبر در اين فصل سرد، سراسيمه و با هيجان در حالی که تنها لنگی بر تن داشته و لخت بودند از حمامها بيرون آمده و به تماشای تصوير چهره امام در ماه پرداختند.

جلسه رهبران اعتصاب صنايع نفت در آبادان نيز که با حضور احمد سلامتيان برگزار ميشد به علت وقوع اين حادثه بيسابقه ناتمام گذاشته شد و بهترين مهندسين صنايع نفت ايران که در بهترين دانشگاههای جهان فارغ التحصيل شده بودند نيز بر پشت بام محل برگزاری جلسه رفته و به ديدن عکس امام در ماه پرداختند. آنها اين واقعه را معجزه ای الهی دانستند.

مردم ايران امشب را با شور، شعف، عشق و هيجان خاصی سپری کردند و در خيال خويش، بيش از هر زمانی خود را نزديک و در ارتباط با خدا و نماينده اش امام خمينی احساس کردند.کسانی که عليرغم تلاش خود موفق به ديدن عکس امام در ماه نميشدند اگر جرأت بيان آن را داشتند متهم به ساواکی يا ارتشی بودن ميشدند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


روزنامه کيهان – بيست و نهم ديماه ۱۳۵۷
بله شايد هر چيز ديگری نوشتن زياده باشد و خواندن اين خبر اکنون که قريب سی سال از آن روزها می گذرد ما را به خود بياورد ، نمی دانم شما نيز آن روزها را بياد داريد يا خير ؟ اما دست کم در خانواده و محل سکونت ما در آن روزها بياد دارم که همه با هم تحصيلکرده و عامی به بالای پشت بام رفته بودند و مادرم نيز که در آنزمان دانشجوی دانشگاه تهران بود اين حادثه تاريخی را سعی داشت من نيز بخاطر بسپارم و با انگشت دقيقا نشان می داد که نگاه کن ، نگاه کن عکس آقا را در ماه می بينی ؟
هر چه که بود آيت الله خمينی بزودی امام شد و بعد هم فرشته شد و البته هم که ديو چو بيرون رود فرشته درآيد ! ، آيت الله خمينی نه بر سر و کول مشتی جماعت عامی که بلکه به پشتوانه فرهيخته ترين افراد زمان و تحصيلکرده ترين اقشار آن روز زعامت انقلابی را بر عهده گرفت و به تهران آمد و به سرعت برق و باد نه تنها تمام آن وعده هايی را که داده بود فراموش کرد بلکه ابتدا ياران اوليه خود را نيز يا به چوبه دار سپرد و يا منکوبشان کرد ، دولت موقت پس از کارشکنی های زياد کنار گذاشته شد ، قطب زاده اعدام گرديد و پس از آن هم چند سال بعد ابوالحسن بنی صدر هم خائن شناخته شد ! و از اين دست برکناری ها و سرکوبها بسيار است در تاريخ اوليه و فعلی جمهوری اسلامی
همه اينها را گفتم تا اينکه البته که اين روزها شايد با نشان دادن ماه به مردم و گفتن اينکه ببين فلانی را می بينی نشود مردم را فريفت اما به گمان من – شايد البته بسياری خرده بگيرند بر اين حرف – وضع زياد تغييری نکرده !
پديده هخا را ديگر همه ما بياد داريم ، و اينکه استاد مطرح !! دانشگاه، پژوهشگر و محقق "پروفسور اهورا خالق پيروز يزدی بزودی به ايران خواهد آمد و اعلام کرده بود که : من هم‌اکنون در شهر مسقط، پايتخت عمّان هستم و در طی ساعات سرنوشت‌ساز آينده به همراه چند تيم خبری ديگر، يک رويداد بی‌نظير را پوشش خواهيم داد. رويدادی که شايد سرآغازی برای تحولات و دگرگونی‌های تاريخی در ايران باشد.
و باز بياد داريم که دست کم جمعيتی نزديک چند صد نفر به استقبال وی در ميدان آزادی رفته بودند و شايد بسيار ديگری نيز در پای ماهواره ها به پيگيری اين اتفاق انقلابی نشسته بودند !!
آن بار نيز رهبر انقلاب البته نه بر کره ما بلکه قرار بود سوار بر هواپيمای انقلاب با استفاده از نيروهای اهورايی خويش به جنگ اهريمن جمهوری اسلامی بيايد .
و من البته چشم اميد داشتن هزاران هزار مخالف جمهوری اسلامی را به کشورهای ديگر همچون آمريکا و اسرائيل و اروپا را نيز دقيقا عين همان نظاره کردن آيت الله خمينی در ماه می دانم ، واقعيت تلخی اينجا نهفته است که ما ايرانی ها هميشه قهرمان ساز و قهرمان پروريم ، درد بی درمان استبداد از همه ما خرافه پرستانی ساخته است که يکروز ناجی مان را يک کشور ديگر می دانيم و روز ديگر مثلا فلان تبعيدی و فعال سياسی و يا بهمان زندانی سياسی را که در ايران هست و يا از ايران گريخته است را چاره دردمان می دانيم و قهرمان را دوباره با دستهای خودمان به کره ماه می بريم و آزادی مان را از او مس خواهيم ، و پس از مدتی که خبری نمی شود يکی ديگر و يکی ديگر ...
يک روزآمريکا و جورج بوش را لشگر آزادسازی کربلا می خوانيم و انتظار آزاد سازی مشهد و بارگاه شاه خراسان را از او می خوانيم و يک روز ديگر بر در و ديوار شهرمان می نويسيم امام رضا کی ميايی ؟ و در انتظار رضا پهلوی می نشينيم ، يک روز خاتمی را آن مرد می خوانيم و با خوشحالی و شعف می گوئيم : آن مرد آمد ، آن مرد در باران آمد ... و روز ديگر اکبر گنجی و روز ديگر فخر آور و ....
و اين داستان همچنان ادامه دارد ، تبعيدی ها و مبارزان سياسی در خارج از کشور پشت سر هم نسخه می نويسند و مانيفست و نشست ارائه می دهند و مخالفان داخل نيز هميشه بين بد و بد تر مجبورند يکی را انتخاب کنند تا خوب و اصلح شود !
چاره کار چيست نمی دانم اما می دانم که يقينا قهرمان پروری و به انتظار آن شاهزاده سوار بر اسب نشستن هم که ما از ظلم و جور و بد بختی جمهوری اسلامی نجات دهد چاره کار نمی دانم .
امروز با بسياری از انقلابيون سی سال پيش که به سخن می نشينيم و سئوال که چرا اين انقلاب اينگونه دزديده شد ، منحرف شد و يا هرچه که شد خواسته ملت نبود می گويند که بله ما آن موقع فقط می دانستيم شاه را نمی خواهيم و اينکه دقيقا چه می خواستيم معلوم نبود ! ، ورای اينکه اين حرف و توجيه حرف درستی است و اينکه واقعا ملت آن روزها نمی دانستند که چه می خواهند خوب که فکر می کنيم می بينم که خوب آيا ملت ايران امروز می دانند چه می خواهند ؟
امروز نيز همه مخالفان و حتا آن قشر مخالفان آرام و ساکت نيز می دانند که چه نمی خواهند ، جمهوری اسلامی و اين نظام و رهبرانش و قانون اساسی اش را نمی خواهند اما چه می خواهند را براستی که می تواند جواب درست و منطقی اش را به آن بدهد با نگاهی به آخرين انتخابات جمهوری اسلامی برای برگزيدن رئيس جمهورش و رای چهارده ميليونی احمدی نژاد که رسما به عنوان رئيس جمهور حامی و متخب رهبر معرفی شده بود شايد باز آن هزارتوی افکار ملی نمايان شود ، يقينا نه همه آن چهارده ميليون رای جعلی بوده است و نه همه آن چهارده ميليون رای متعلق به پاسداران و بسيجيان و خلاصه هواداران جمهوری اسلامی که اگر جمهوری اسلامی به اين تعداد هوادار داشته باشد که ديگر نبايد گفت جمهوری اسلامی حکومتی نامشروع است !
ما مردمانی عجيب هستيم ، يکروز رهبرمان را در ماه می بينيم و روز ديگر در چاه ، يکروز اميدواريم با هواپيمای آزاديبخش بيايد و روز ديگر انتظار معجزه از زندانيان و فعالان سياسی مخالف داريم ، در پای اينترنت و خطهای تلفن راديو تلويزيونهای برون مرز همه مخالف بی چون و چرائيم و فردا صف در صف پای صندوقهای رای جمهوری اسلامی!
نکته تلخ تاريخ همين جاست اين روزها نيز که باز انتخابات رياست جمهوری اسلامی داستانش تازه و داغ است می بينيم که حتا بحث شرکت مردم در انتخابات موضوع داغ حتا احزاب و سازمانهای سياسی خارج از کشور هم شده است و هنوز هم بسياری بر اين باورند که نه ما بی شک از فلان طيف اصلاح طلب برای سرنگونی جمهوری محافظه کاران بايد حمايت کنيم ! وجالب اينکه تز و تئوری هم برايش پيدا می کنند که فلان فيلسوف سياسی هم همين اعتقاد را داشته که مثلا استفاده از دموکراسی حداقلی برای رسيدن به پيروزی لازمه ! پس بايد رای بدهيم تا مرد رويايی بيايد و بساط اينها را برچيند اما فراموش کرده اند که چاقو دسته خويش را نخواهد بريد !
بله کوتاه سخن و ختم کلام اينکه ما امروز شايد ديگر رويمان نشود تا رهبر آزادگرمان را در ماه ببينيم ولی هنوز هم در انتظار آن کاوه قهرمان هستيم بدون اينکه نيازی باشد تکانی بخوريم .





















Copyright: gooya.com 2016