از "نافرمانی مدنی" تا "بدفرمانی مدنی" (بخش دوازدهم)، روحيات ايرانيان و "بدفرمانی"، عمار ملکی
با توجه به اين که نوع حرکت های اعتراضی مردمان يک کشور، رابطهای تنگاتنگ و متناسب با روحيات و خلقيات آن ها دارد، از اينرو به بررسی برخی ويژگی های اخلاقی ايرانيان که آن ها را مستعد "بدفرمانی" کرده است، میپردازيم
[email protected]
در بخش گذشته، حرکت اعتراضی «بدفرمانی مدنی» توصيف و تعريف شد و ويژگيهای آن مشخص گرديد. در بخش بعد به بررسی موارد بدفرمانی مدنی در جامعه ايران پرداخته میشود، اما پيش از آن در اين بخش نگاهی کوتاه به روحيات و جامعهشناسی مردم ايران خواهيم داشت تا پيش زمينه و مشخصات رفتاری ايرانيان که آنها را مستعد بدفرمانی ساخته است، برايمان مشخص شود.
روحيات ايرانيان و «بدفرمانی»
خصوصيات اخلاقی افراد هر جامعه که در اثر عوامل مختلفی شکل میگيرد، بيانگر نوع رفتار آنها در رويارويی با مسايل و مشکلات خواهد بود. اين روحيات اخلاقی و رفتاری مردمان، ناشی از عوامل تاريخی، نژادی، طبيعی و سنتهای اقتصادی و مذهبی هستند که برخی ريشهای عميق و طولانی دارند. بعضی ديگر عوامل کوتاه مدت و گذرا نيز مانند مشکلات سياسی، اجتماعی، اقتصادی، نوع حکومت و عادتهای عمومی بر شکلگيری برخی از اين روحيات و خلقيات تاثيرگذار هستند و با تغيير هر يک از اين عوامل، اين خصوصيات نيز در مدت کوتاهی محو میشوند.
خلقيات ايرانيان با توجه به سابقه طولانی و تاريخی تمدن و فرهنگ ايران، متاثر از بسياری عوامل قديم و جديد میباشد که در اينباره کتابهای بسياری درباره جامعه شناسی مردمان ايران و بررسی خصوصيات رفتاری، روحيات، خلقيات و علل وجود آنها به رشته تحرير درآمده است.
با توجه به اينکه نوع حرکتهای اعتراضی مردمان يک کشور، رابطهای تنگاتنگ و متناسب با روحيات و خلقيات آنها دارد، از اينرو به بررسی برخی ويژگيهای اخلاقی ايرانيان که آنها را مستعد «بدفرمانی» کرده است، میپردازيم.
در اين بخش با استناد به چند کتاب در اين زمينه مانند کتاب «خلقيات ما ايرانيان» (نوشته مرحوم محمد علی جمالزاده) و همچنين کتاب «جامعه شناسی خودمانی» (نوشته حسن نراقی) که نثری ساده و روان دارد، به برخی رفتارها و اخلاقيات ايرانيان که مرتبط با بحث ما میباشد، مروری اجمالی خواهيم داشت. بديهی است در اينجا تنها به برخی خصوصيات رفتاری ايرانيان که از نظر نويسنده، تاثير گذار بر نحوه رفتار اعتراضی بدفرمانی توسط آنها میباشد، پرداخته میشود و ديگر خصوصيات اخلاقی - رفتاری مثبت يا منفی مردم ايران، مورد نظر نخواهد بود.
همچنين ممکن است برخی خصوصياتی که ذکر خواهد شد تا حدی خوشايندمان نباشد ولی اگر باعث گردد که ما را به خودشناسی و رفع ايراداتمان ترغيب کند، نبايد از بيان آنها برآشفته شويم، بلکه شايد بتوانيم به علت های درونی و بيرونی آن پی برده و خود را اصلاح کنيم تا آيندهای بهتر و پر اميد تر داشته باشيم. به قول شاعر:
آينه گر عيب تو بنمود راست
خود شکن، آينه شکستن خطاست
ظاهرسازی و عدمصداقت
گفته شد که يکی از خصوصيات «بدفرمانی مدنی»، حفظ ظاهر تبعيت از قانون در عين سرپيچی باطنی از آن میباشد درحالیکه در «نافرمانی مدنی» شخص نافرمان، به طور آشکار از قانونی که آنرا ناعادلانه میداند، سرپيچی میکند و در ظاهر نيز به نقض قانون معترف است. اين ويژگی ظاهرسازی، خواهناخواه نوعی رياکاری و عدم صداقت را در بر خواهد داشت. در بررسی وجود اين خصوصيت در ما ايرانيان کتاب جامعه شناسی خودمانی مینويسد:
"رنگ به رنگ شدن، بوقلمون صفتی، نان را به نرخ روز خوردن يعنی حاکم معزول را لگد زدن، از جلو ميز حاکم منصوب دست به سينه و عقب عقب از در خارج شدن و صدها مثال قابل دسترس ديگر... که مجبوريم همه به هم دروغ بگوييم و هر ناملايمی را به جای اعتراض صريح، با تظاهر به خود هموار کنيم. اين است که برای هيچ مرجعی و برای هيچ مقامی ارزش واقعی قائل نيستيم. به قوانين هم که گفتم پایبندی نشان نمیدهيم، بلکه تسليم میشويم، ولی از روی باور هرگز اطاعت از قوانين نمیکنيم. چون اين جرات را نداريم که رو در رويش بايستيم و صراحتا با او مخالفت کنيم." (۱)
عدم صراحت ايرانيان که ما را به مردمانی تعارفی نيز مشهور کرده است و شايد بتوان آنرا بخشی از ويژگی ظاهر سازی ما دانست، تاثير زيادی در ترجيح رفتار اعتراضی ما به شکل غيرعلنی دارد. ما ايرانيان حتی در مواجهه با يکديگر، در روابط خانوادگی، روابط دوستانه و روابط کاری، انتقادهايمان را صريح ذکر نمیکنيم و بديهی است که اعتراض در برابر دولت و حکومت که ديگر جای خود دارد.
متاسفانه به نظر میرسد روحيه عدم صداقت و دروغگويی از ويژگيهای بارز ما ايرانیها شده است و در نوشتههای نويسندگان ايرانی و بسياری از ناظران خارجی که مدتی را در ايران بسر برده اند نيز به اين خصلت بارها اشاره شده است. ميرزا آقا خان کرمانی در روزنامه شفق در سال ۱۳۱۱ در اينباره مینويسد:
"[ايرانيان] پايبند هيچ يک از مکلفات اخلاقی نيستند... دروغ میگويند، فريب میدهند، مانند خاکشير به هر مزاجی میسازند. در مقابل هر باری تسليم میشوند و اين کار را زبر و زرنگی میدانند. از خود رای و اختيار زيادی ندارند. امروز از يک چيز تعريف میکنند و فردا با لحن زنندهای همان چيز را تکذيب میکنند. مبالغه و خوشآمدگويی را به جايی میرسانند که مقام فرشتگان را به يک نفر میدهند و لحظهای بعد همان شخص را، مجسمه وقاحت و جانشين ابليس میخوانند." (۲)
در ميان خارجيان نيز، درباره روحيه عدمصداقت ايرانيان، بسيار گفته شده که در اينجا به بعضی از آنها، از کتاب «خلقيات ما ايرانيان» اشاره میشود:
جيمس موريه انگليسی، مولف کتاب مشهور «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی»، هم در اين کتاب و هم در «سياحت نامه» های خود در ايران، مطالب بسياری درباره اخلاق ما نوشته است و شايد هيچکس مانند او داد سخن را در اين باب نداده باشد. او در نکوهش ايرانیها در کتاب حاجی بابا گفته:
"به ايرانيان دل مبنديد که وفا ندارند و آدم را بهدام میاندازند. دروغ ناخوشی ملی و عيب فطری ايشان است و قسم، شاهد بزرگ اين معنی. قسم های ايشان را ببينيد، سخن راست را چه احتياج به قسم است. بجان تو، بجان خودم، بمرگ اولادم، بروح پدر و مادرم، به مرگ تو، بنان و نمک، به پيغمبر، بقرآن، به حسن، به حسين، از اصطلاحات سوگند ايشان است..." (۳)
گوبينو دانشمند معروف فرانسوی در کتاب خود که «سه سال در ايران» نام دارد و آقای ذبيح الله منصوری آنرا بفارسی ترجمه نموده، درباره اخلاق ايرانيان مطالب بسياری دارد و از آن جمله مینويسد:
"... محال است شخصی بتواند بگفته آنها اعتماد نمايد زيرا هر چه میگويند، غير از آناست که فکر میکنند و آنچه فکر میکنند غير از گفتار آنهاست." (۴)
پروفسور براون در کتاب خود «يک سال در ميان ايرانيان» مینويسد:
"... معدنشناس بلژيکی میگفت که يکی از معايب بزرگ ايرانيها اين است که ظاهر و باطن آنها با يکديگر فرق دارد و در حالی که ظاهرا اظهار خصوصيت میکنند، در باطن دشمن انسان هستند..." (۵)
استيلن ميشو از اساتيد دانشگاه ژنو در کتاب خود موسوم به نامههای مشرقزمين درباره ايرانيان چنين نوشته است:
"ايرانی هميشه شخصيت مخصوص به خودش را حفظ مینمايد و اين شخصيت عبارت است از يک نوع نرمی و انعطاف پذيری که به هر شکلی در میآيد و برای يک نفر مغرب زمينی که معتاد به صراحت و تشخيص صريح بين خوبی و بدی است، باعث انزجار خاطر میگردد. آنچه ما را در مورد ايرانيان به وحشت میاندازد، اين است که ما هرگز وقتی با يک نفر ايرانی سر و کار پيدا میکنيم، نمیتوانيم بفهميم که درستی عقيده او از چه قرار است و درباره امور چگونه فکر میکند. حتی اگر بيست سال هم با او معاشر و محشور باشيم، ضمير او بر ما مجهول خواهد ماند... ايرانيان عقيده راسخ و قطعی ما را درباره دروغ نمیفهمند و مخفی داشتن فکر و عقيده و مستور داشتن نظر و انديشه و اظهار داشتن عقيدهای که کاملا برخلاف عقيده آنهاست، برای آنکه بحکم «کتمان» نه تنها برای آنها بلکه برای قاطبه اهالی مشرقزمين، کاری است بسيار طبيعی." (۶)
ژان لارتگی روزنامه نويس فرانسوی در کتابش به نام «ويزا برای ايران» که درسال ۱۹۶۲ در پاريس بچاپ رسيده است، مینويسد:
"با مطالعه در تاريخ ايران، علل و اسباب پارهای از جنبههای اخلاقی ايران و علیالخصوص اين بیاعتنائی کامل آنها به راستگويی و حقيقتگويی روشن میگردد و علت واقعی، همان چيزی است که گوبينو آنرا به «کتمان» تعبير نموده است. کتمان، در حقيقت عبارت است از همان نرمی و ملايمتی که چه بسا بصورت همان بیحالی و بیاعتنائی معروف ايرانيان جلوهگر میشود و حکم نقاب و ماسکی را پيدا میکند که پنداری ايرانيان بصورت خود زدهاند. اين کتمان در واقع با خستگی روحی فرقی ندارد و عبارتست از رغبت مفرطی که ايرانيان عموما بنفع و سود فوری و به «دم را غنيمت دان» دارند و بدبينی و بیاعتقادی و بیايمانی که از خصايص اخلاقی آنهاست، از همينجا سرچشمه میگيرد." (۷)
اگر چه آنطور که ذکر شد، بسياری درباره روحيه عدم صداقت در ايرانيان داد سخن داده اند، ليکن نبايد فراموش کرد که وجود ظلم و اجحاف و نبود حاکمانی درست و صادق در ايجاد اين روحيه در ايرانيان در طول تاريخ، تاثير بسياری داشته است. جالب است که مورخ بزرگ هرودوت که او را ابوالمورخين خواندهاند، بيست و چهار قرن پيش در حق پارسيان دوره هخامنش چنين گفته است که:
"ايرانی مجاز نيست از چيزی که عملش قبيح و غير مجاز باشد، سخن براند و در نظر آنها هيچ چيز شرم انگيزتر از دروغ گفتن نيست." (۸)
همچنين ونسان مونتی که درکتاب کثيرالانتشار «ايران» درباره روحيه دورويی و دروغگويی ايرانيان مینويسد، در خصوص ضمير و روح ايرانيان چنين نوشته است:
"در پشت پرده، روح ملتی پنهان است که از دوران طفوليت منهوب و درهمکوفته است چون بنااميدی خو گرفته است. درست است که از چندی بدينطرف ديگر معلم مدرسه، شاگردانش را با چوب نمیزند ولی طفل خردسال و جوان، از ظلم و بيدادی که راه و رسم حکومت گرديده است، چه انتظاری میتواند داشته باشد." (۹)
حتی ژان لارتگی که نظراتش درباره روحيه کتمانکاری ايرانيان در بالا ذکر گرديد، در جای ديگر از کتاب خود مینويسد:
"هر چند ايرانيان قرنهای زيادی است که در تحت حکومتهای سست و فاسد زندگی کردهاند و رسما و بصدای بلند، به زرنگی و نادرستی خود مینازند، اما عجب آنکه صادقانه برای درستی و پاکی احترام عميقی قائلند." (۱۰)
اين خصوصيات اخلاقی و رفتاری ايرانيان که متاسفانه ريشهای عميق و تاريخی دارد، شايد تا حدی روشنتر میسازد که چرا ايرانيان «بدفرمانی» را به «نافرمانی» ترجيح میدهند.
مسئوليت ناپذيری و عدم مقاومت
"اکثريت ما ايرانیها کمتر موقعی است که مسئوليتی را که بر عهده داريم، بجا آوريم و يا بهتر است بگوييم، «مسئوليت کامل» امری را بپذيريم. اين مسئوليت میتواند مربوط به انجام کاری باشد که بر عهدهمان گذاشتهاند و يا مسئوليت و پاسخگويی در برابر کاری است که انجام دادهايم." (۱۱)
اين بیمسئوليتی باعث میشود که نوعی سرهمبندی و پشتهماندازی در تمامی اقدامات ما ايرانیها خود را نشان دهد. طبيعتا وقتی که میخواهيم اعتراض هم بکنيم، چون آنرا هم نمیخواهيم مسئولانه انجام دهيم، حاضر به مقاومت و پرداخت هزينه برای اعتراضمان نخواهيم بود و تلاش میکنيم تا حد امکان، اعتراض خود را به گونهای ابراز کنيم که مسئوليت و دردسری برايمان ايجاد نکند. جمالزاده در توصيف اين اخلاق ايرانيان مینويسد:
"چطور میخواهی دلم به حال اين مردم دوز و کلکی مزاج نسوزد که برای حل و فصل معضلات امور و مشکلات دنيا، تنها به سه طريق معتقدند که عبارتست از «سرهم بندی»، «ماست مالی» و روش مرضيه «ساخت و پاخت». اين هر سه از مبتکرات فکر بديع و از کشفيات قريحه سرشار خودشان است و در اين ميدان، الحق که گوی سبقت را از جهان و جهانيان ربودهاند." (۱۲)
در همين باره گوبينو ديپلمات فرانسوی در کتاب «سه سال در ايران» در مورد ايرانيان مینويسد:
"زندگی مردم اين مملکت عبارتست از سر تا پا يک رشته توطئه و يک سلسله پشت سرهم اندازی. فکر و ذکر هر ايرانی، فقط متوجه اين است که کاری را که وظيفه اوست، انجام ندهد. ارباب، مواجب گماشته خود را نمیدهد و نوکر تا میتواند ارباب را سرکيسه میکند. از بالا گرفته تا پايين، در تمامی مدارج و طبقات اين ملت، جز حقهبازی و کلاهبرداری بیحد و حصر و بدبختانه علاج ناپذير، چيز ديگری ديده نمیشود و عجيب آنکه اين اوضاع دلپسند آنان است و تمامی افراد هر کس به سهم خود از آن بهرهمند و برخوردار میشوند و اين شيوه کار و طرز زندگی رویهمرفته از زحمت آنان میکاهد و به همين دليل کمتر کسی حاضر به تغيير اين وضع است." (۱۳)
مهندس مهدی بازرگان در کتاب کوچک ولی با اهميت «سازگاری ايرانی» روحيه عدم مقاومت و به تعبير زيبای خودش «سازگاری» ايرانيان را با چند مثال تاريخی به شکل ملموس توضيح میدهد و بيان میدارد که راز ماندگاری اين ملت را شايد بتوان در خصوصيات عدم مخالفت و عدم سرسختی مسئولانه آنها جستجو نمود:
"وقتی بنا شد ملتی به طور جدی با دشمن روبهرو نشود، تا آخرين نفس نجنگد و بعدِ مغلوبشدن سرسختی و مخالفت نکند، بلکه تسليم اسکندر شود و آداب يونانی را بپذيرد، اعراب که میآيند در زبان عربی کاسه داغتر از آش شده، صرف و نحو بنويسد يا کمر به خدمت خلفای عباسی بسته دستگاهشان را به جلال و جبروت ساسانی برساند، در مدح سلاطين ترک چون سلطان محمود غزنوی که بر تختش مینشيند، آبدارترين قصائد را بگويد، غلام حلقه به گوش چنگيز و تيمور و خدمتگزار و وزير فرزندانشان گردد، يعنی هر زمان برنگ تازهوارد درآيد و بهرکس و ناکس تعظيم و خدمت کند، دليل ندارد که نقش و نام چنين مردمی از صفحه روزگار برداشته شود. سرسختهای يکدنده و اصولیها هستند که در برابر مخالف و متجاوز میايستند و به جنگش میروند، يا پيروز میشوند و يا احيانا شکست میخورند و وقتی شکست خوردند، حريف چون زمينه سازگاری نمیبيند و با مزاحمت و عدم اطاعت روبرو میشود، از پا درشان میآورد و نابودشان میکند. در حمله مغول ديديم که شرق و شمال ايران بعلت مختصر مقاومتی، با خاک يکسان شد، ولی امرای فارس تسليم شدند و ايالت فارس سالم ماند." (۱۴)
در همين باره ژان لارتگی روزنامه نويس فرانسوی از قول گوبينو مینويسد:
"اگر ايرانيان توانستهاند در مقابل آن همه حمله و هجوم و استيلا استقامت بورزند و زنده بمانند، تنها از راه همين خم کردن گردن و سرفرودآوردن بوده است، در صورتيکه اگر میخواستند سربازان و سلحشوران شجاعی باشند و بجنگند و مبارزه کنند، بلاشک بکلی از ميان رفته، قلع و قمع و ريشه کن شده بودند و بهمين ملاحظه در مقابل وحشيگری و سبعيت و زور و نادانی و خشونت، هوشمندی و مهارت را سپر خود ساختند و بهمين وسيله توانستند اسرار خود را در سينه پنهان و محفوظ بدارند و خلاصه آنکه از برکت همين سلاح «کتمان» که بعدها در مقابل تعصبهای مذهبی بکار بردند، توانستند زنده بمانند." (۱۵)
او در جای ديگر همچنين میگويد:
"ايرانی آدمی است سازگار که با همه چيز میسازد ولو گاهی هم ژاندارم زهر خود را باو بچشاند و يا از دست ارباب آزار ببيند." (۱۶)
بهرحال اين عدم مقاومت و همرنگی در رويارويی با دشمن خارجی و يا داخلی، اگر چه ممکن است که به استحاله آن دشمن بيانجامد، ولی بیتاثير در تخريب شخصيت اين چنين مردمی نيز نخواهد بود، هرچند رمز ماندگاری آنها نيز میشود. نراقی اين مساله را اينگونه به تصوير میکشد:
"در اين بازی ايرانی عجب صبری هم دارد... در تهاجم دشمن، اول کمی مقاومت میکند، اگر حريف نشد تسليم میشود و بعد همرنگ. وقتی جلب اعتماد کرد به آرامی آن چنان استحالهای در دشمن غالب بوجود میآورد، آن چنان پدری از صاحب بچه در میآورد و تغيير فرم و رفتاری به دشمن میدهد که هيچ چيزش شبيه روز اولش نيست... ولی خودش هم چيزهايی را که از دست داده، چيزهای کمی نبوده. بالاخره سرآمد همهی آنها شرفش بوده، غرور و افتخارش بوده." (۱۷)
مبارزه و اعتراض جدی و پايدار در برابر ظلم و تجاوز، نيازمند حدی از روحيهی مقاومت و مسئوليتپذيری میباشد و در صورتيکه اين روحيه در ملتی ضعيف گردد، باعث میشود که آن ملت يا ديگر مقاومت و اعتراضی از خود بروز ندهد و يا آنکه مردمان به شکلی هوشمندانه و زيرکانه به اعتراضی دست بزنند که نياز به مقاومتی جانانه و مسئولانه نباشد. از اينروست که شايد اين خصوصيات تا حدی باعث انتخاب بدفرمانی مدنی توسط ايرانيان میگردد.
خودمداری و منفعتطلبی
در بررسی خصوصيات «بدفرمانی مدنی» گفته شد که يکی از مشخصات آن محافظهکاری و منفعتطلبیِ فردی آن است، درحالیکه در نافرمانی مدنی اساسا اعتراض بر پايه منفعت و خير جمعی صورت میپذيرد. شايد رويکرد ما ايرانيان به بدفرمانی به جای نافرمانی از خصيصه خودمداری و منفعتطلبی که تا حد زيادی در ما وجود دارد، ناشی میشود.
کتاب «در پيرامون خودمداری ايرانيان»، "گرايش انسان به زندگی در محدودهی رفع نيازها و تحقق منافع و مصالح شخصی و خصوصی، بیواسطهی آنی و فوری (۱۸) را به عنوان تعريف خودمداری ارائه میدهد و "حکومت استبدادی را به عنوان عامل اصلی سياسی- اجتماعی خودمداری ايرانيان" (۱۹) در نظر میگيرد. از سوی ديگر يادآور میشود که "خودمداری، متناظر با مسئوليت ناپذيری در خصوص وظايف اجتماعی فرد است." (۲۰)
کتاب جامعهشناسی خودمانی درباره اخلاق خودخواهی ايرانيان، مینويسد:
"مطلب بعدی خودخواهی ايرانی است. يعنی اينکه تمامی مسائل، حوادث، اتخاذ تصميمها، قانونها و حتی سرد و گرمها يک متری دارد به نام خودم که تمامی دنيا را با آن متر میکند. کمتر اتفاق میافتد که بگويد فلان قانون که به تازگی در دولت يا مجلس وضع شد، به ضرر من است ولی در مجموع قانون سودمندی است ولی برای بقيه مردم خيلی مفيد است... و با اين روحيه نفعطلبی فردی، اگر همين حضرت قانونگذار شد، چگونه میشود از او توقع بینظری را در اتخاذ تصميمش داشته باشيم، مگر آنکه اصلا قانون جديد، در حيطه منافعش دخالتی نداشته باشد" (۲۱)
رابرت گرنت واتسن انگليسی در سال ۱۸۶۵، در کتاب خود موسوم به «تاريخ ايران در دوره قاجاريه» در باب اين اخلاق ما ايرانيان سخنانی دارد. او مینويسد:
"... يک فرد ايرانی شايد کمتر از هر فرد ديگری در روی زمين حاضر است در راه منافع کشور خود قدمی بردارد و وقتی او در فکر صلاح وطن خويش است که البته هيچگاه و بههيچوجه با منافع شخص او قابل قياس نيست..." (۲۲)
در اين باره ژان لارتگی در وصف ايرانيان در موقع ملی شدن نفت، نکات جالبی از رفتار متضاد ما ايرانيان مینويسد:
"برای ما اروپاييها که در ايران میزيستيم، ايرانی... آدمی بود که همواره نفع و سود خود را بر نفع و سود جامعه مقدم میداشت... ولی همين ايرانی روزی رسيد که انگليسيها را از خاک ايران بيرون انداخت و بدون اينکه کمترين اعتنايی بمنافع خود داشته باشد، يکی از بهترين سرچشمههای نفت دنيا را خشکاند و رسما اعلام نمود که خودکشی را بر حيات تعبدآميز ترجيح میدهد" (۲۳)
در بيان فوق کاملا آشکار است که در دورانهايی، هر چند کوتاه، که حکومتهای ملی و غيراستبدادی (مانند دولت ملی دکتر مصدق) در کشور حاکم بودهاند، چگونه اين روحيه خودمداری و منفعتطلبی تضعيف گشته و جای خود را به ترجيح منافع ملی داده است.
اما از آنجا که دوران حکومتهای استبدادی بيشتر زمانهی تاريخ ما را تشکيل داده است، اراده جمعی و فردی برای اعتراض اصولی که معطوف به اصلاحگری باشد، شکل نمیپذيرد و خودخواهی ما سعی در يافتن روشهايی میکند که منفعت فردیمان را تامين کند و حتی اعتراض ما را شکلی محتاطانهتر میدهد تا کمترين ريسکی را برای منافعمان در بر داشته باشد. از سوی ديگر اين خودمداری، مانعی جدی دربرابر اعتراضات جمعی خواهد گرديد.
باهوشی، زيرکی و دست اندازی
علاوه بر سه دسته ويژگی نه چندان خوشايند که از نگاه نويسندگان و محققان ايرانی و خارجی درباره مردمان سرزمينمان، از آنها صحبت شد، خصوصيات ديگری را نيز که تاثيراتی بر نحوه رفتار اعتراضی ما دارند، میتوان برشمرد.
بیشک خصوصيت «باهوشی» و «زيرکی» ايرانيان را در اين ميان نمیتوان ناديده انگاشت. شايد اين باهوشی تا حدی باعث میشود که ايرانيان حتی در شرايطی کاملا پرفشار و پرهزينه، روشهای خاص خود را در نحوه اعتراضشان ابداع کرده و بکار گيرند.
از سوی ديگر آنها برخلاف عدم صراحتشان، با بذلهگويی و شوخطبعی که از آن بسيار بهرهمندند، به دستانداختن همه چيز میپردازند و اين تفاوتی نمیکند که دوست يا فاميل باشد، رييس اداره و مقامات حکومتی باشد و يا هر کس ديگر و در هر مقامی.
گوته شاعر و حکيم بزرگ آلمانی درباره ايرانيان در مقدمه کتاب «ديوان شرقی» میگويد:
"... میتوان گفت که اصولا تمام افراد ملت ايران آدمهايی باذوق و نکتهسنج و نکتهدان و هوشمندند..." (۲۴)
هانری مارتين از کشيشان انگليسی که به قصد ترجمه انجيل و تورات به فارسی در سال ۱۸۱۱ ميلادی به ايران آمده و ده ماه در شيراز اقامت داشته، در کتاب شرح زندگانی خود در باب ايرانيان مینويسد:
"اين ملت بيچاره از ظلم و استبداد حکومت خود که هيچ چيز قادر نيست که جلو ظلم و اجحافش را بگيرد، فريادش بلند است... با اينهمه ايرانيان مردم باهوش و دلزندهای هستند و استعداد دارند که بزرگترين و قادرترين ملت مشرق زمين باشند و تنها چيزی که کم دارند، همانا يک حکومت خوب و صالح است..." (۲۵)
حتی بيگانگانی که انتقادات تندی درباره خلقيات ذکر شده پيشين داشتند، به باهوشی ايرانيان معترف بودهاند؛
رابرت گرنت واتسن انگليسی در همان کتابی که پيشتر از او ذکر شد، میگويد:
"ايرانيها بهطور کلی باهوشند، اما هوش آنها غالبا توام با نادرستی و فقدان استقامت اخلاقی است." (۲۶)
ژان لارتگی نيز درباره همين روحيات ايرانيان مینويسد:
"برای ما اروپاييها که در ايران میزيستيم، ايرانی آدمی بود تيزهوش و فطن ولی متغيرالاحوال که عشقی بدروغ گفتن داشت... آدم مهماننوازی بود که خوشش میآمد طبقه حاکمه را دست بيندازد و مسخره کند و حتی ملاها را مورد طعن و طنز و استهزا قرار بدهد... ايرانی سخت معتقد است که از همه دنيا زيرکتر و زرنگتر است و بهمين جهت، او بايد سرانجام بر هر صاحب قدرت زورمندی فايق و غالب آيد." (۲۷)
حسن نراقی نيز در خاتمهی کتاب جامعهشناسی خودمانی مینويسد:
"همه عيبهايی که برای اين ايرانی عزيز برشمرديم درست، ولی به قول معروف جمله عيبش تو بگفتی، هنرش نيز بگو. ايرانی باهوش است، ايرانی زيرک است، باتدبير است، ببينيد فقط يک کمی که فرصت میگيرد خودش را چگونه به روی سکوی افتخار میبرد." (۲۸)
اين زيرکی، باهوشی و رندی شايد تا حدی باعث میشود که ايرانيان به راحتی تن به هر دستور و زوری ندهند. يعنی همانطور که گفته شد با روشهای ابداعی خويش، مقاومتی پنهانی و زيرکانه را در برابر طرف خويش در پيش میگيرند و دشمن خود را استحاله میکنند. اگر چه مقاومت جانانه و اعتراض مستقيم نمیکنند، ليکن تن به فرمانبری کامل هم نمیدهند، اگر چه اين زيرکی شايد بهای گرانی هم برای خودشان در دراز مدت داشته باشد. نراقی مینويسد:
"نبايد خيلی هم به اين زيرکی بها داد. مساله و پرسش اصلی اين است که به چه قيمتی؟ سراسر تاريخ را نگاه کنيد. ايرانی ششصد و اندی سال صبر کرد تا خليفه بغداد را به دست يک مهاجم ديگر در معيت دو وزير ايرانی نمدمال کند . خوب چرا سالها زودتر وقتی بابک بخت برگشته از همين آذربايجان سربلندمان سر برداشت، او را حمايت نکرد تا قال قضيه را بکند؟" (۲۹)
در بخش بعد به بررسی نمونههای بدفرمانی مدنی در جامعه ايران خواهيم پرداخت.
***
زيرنويس:
۱- کتاب «جامعه شناسی خودمانی»، حسن نراقی، صفحه ۱۳۰
۲- پيشين، صفحه ۲۸
۳- کتاب «خلقيات ما ايرانيان»، محمد علی جمالزاده، صفحات ۸۹ و۹۰
۴- پيشين، صفحه ۸۷
۵- پيشين، صفحه ۷۵
۶- پيشين، صفحات ۱۱۱ و ۱۱۲
۷- پيشين، صفحه ۱۱۹
۸- پيشين، صفحه ۱۶
۹- پيشين، صفحه ۱۱۳
۱۰- پيشين، صفحه ۱۲۵
۱۱- کتاب «جامعه شناسی خودمانی»، حسن نراقی، صفحه ۱۰۱
۱۲- پيشين، صفحه ۲۶
۱۳- پيشين، صفحه ۱۲۷
۱۴- کتاب «سازگاری ايرانی»، مهدی بازرگان، صفحات ۴۰ و ۴۱
۱۵- کتاب «خلقيات ما ايرانيان»، محمد علی جمالزاده، صفحه ۱۲۰
۱۶- پيشين، صفحه ۱۲۵
۱۷- کتاب «جامعه شناسی خودمانی»، حسن نراقی، صفحه ۸۰
۱۸- کتاب «در پيرامون خودمداری ايرانيان»، حسن قاضل مرادی، صفحه ۲۸
۱۹- پيشين، صفحه ۳۷
۲۰- پيشين، صفحه ۱۸۰
۲۱- کتاب «جامعه شناسی خودمانی»، حسن نراقی، صفحه ۱۴۴
۲۲- کتاب «خلقيات ما ايرانيان»، محمد علی جمالزاده، صفحه ۹۵
۲۳- پيشين، صفحات ۱۲۱ و ۱۲۲
۲۴- پيشين، صفحه ۷۴
۲۵- پيشين، صفحه ۸۸
۲۶- پيشين، صفحه ۹۸
۲۷- پيشين، صفحات ۱۲۱تا ۱۲۳
۲۸- کتاب «جامعه شناسی خودمانی»، حسن نراقی، صفحه ۱۵۱
۲۹- پيشين، صفحه ۸۰