يادداشت های وزير بيت رهبری (۷)، طنزنوشته ای از امين الله رهبر
بسمه تعالی
۴ صفر ۱۴۳۰
صبح مقام معظم رهبری استراحت فرمودند و من به کارهای متنوع و بايد بگويم مهوّع تا دو بعد از ظهر رسيدگی کردم. بعد از ظهر به حضور رسيدم. عرض کردم برای برگزاری دهه مبارک فجر باز دولت به جان امت افتاده و آنها را مجبور به تزئينات و مراسم میکند. فرمودند سالی يک بار آن هم فقط ده روز برای يادآوری انقلاب اسلامی ما خيلی کم است. امت ما بايد هر روزشان روز فجر و انقلاب باشد. ديگر چيزی عرض نکردم. بعد صحبت اقليت و نامزدی آقای خاتمی پيش آمد. عرض کردم خاتمی مادرمرده ديگر برای مقام معظم رهبری سنگ تمام میگذارد. خنديدند؛ قرمودند در انتخابات معلوم خواهد شد. مقصود همين انتخابات رياست جمهوری است که کک به تنبان همه انداخته است. عرض کردم استدعای او نيز همين است که انتخابات معلوم کند و حضرت ولی فقيه وزير کشور بیطرفی را مأمور انتخابات فرمايند. اول چيزی نفرمودند و من نمیدانم اين کار چه گيری دارد. محظورات مقام معظم رهبری چيست؟ چه تعهدی به اين رييس جمهوری بدترکيب دارند؟ اينها برای من معماست. ولی بعد فرمودند اين آقای محصولی میدانيد که محصول خود ماست. عرض کردم البته، و ديگر چيزی عرض نکردم. برای جوانها میگويم که شايد نشناسند، آقای محصولی وزير کشور حکومت اسلامی ماست.
بعد مقام معظم رهبری صحبت را عوض فرموده و از طرح الزام دولت به حمايت از حماس و غزه پرسيدند که شورای نگهبان تقديم کرده است. عرض کردم خيال مبارکتان راحت باشد که جانمان برود و خودمان هم به نان شب محتاج باشيم نمیگذاريم به برادران ما در غزه سخت بگذرد. خيلی خوشحال شدند. بعد مثل هر روز تأکيد فرمودند که هر مذاکرهای با آمريکا تکذيب بشود. میخواستم عرض کنم دهان برادران وزارت اطلاعات و مشاوران رييس جمهور اينقدر که تکذيب کردهاند کف کرده است. ولی چون از خبر توقيف کشتی ما که برای برادران حماس سلاح میبرد، عصبانی شده بودند، ديگر شوخی نکردم.
بسمه تعالی
۵ صفر ۱۴۳۰
صبح حضور مقام معظم رهبری رسيدم. از اينکه نتيجه انتخابات محلی عراق آنطور که ما دلمان میخواست نشد، زياد راضی نبودند. فرمودند حواستان جمع باشد اگر توازن به هم خورد، عمليات لازم انجام شود. منظورشان اقدامات انقلابی امت مسلمان عراق است که آمريکای جنايتکار به آن تروريستی میگويد. عرض کردم ديروز هم سفير روسيه آمده بود و در همين باب حرفهايی گفت ولی البته گفت چون ما نمیخواهيم آلوده شويم، يادداشت کتبی نمیدهيم. بلافاصله فرمودند فردا سفير انگليس را بخواه و بگو اين ديگر چه نوع مذاکره و برقراری روابط است که شما میگوييد؟ از طرف من نگو، از طرف خودت بگو. عرض کردم، چشم... ضمنا عرض کردم تا حالا که شما سخنرانیهای دندان شکن کردهايد من هم در ديدارها سعی کردم آنها را ملايمتر بکنم، البته ممکن نشد. فرمودند مردکه به من میگويد در حفظ منافع اسلام و امت خودت دست نگهدار، تا من بگويم چه کار بکنی و اگر نکردی، روابط ما به هم میخورد. میخواهم صد سال سياه اين روابط نباشد. عرض کردم به هر حال اين روابط لازم است. فرمودند «باشد، ولی ما از هيچ کس اين طور خردهفرمايش قبول نمیکنيم. هر الاغی که میخواهد باشد». من وافعا کيف کردم. افسوس که پايشان زير پتو بود، وگرنه خم میشدم و پای مبارکشان را میبوسيدم.
بعد برادر خالد مشعل رهبر حماس به حضور مقام معظم رهبری رسيد. حضرت ولی فقيه توصيه فرمودند آتش بس نبايد مانع حملات موشکی اسلام به صهيونيستهای جنايتکار شود و اين حملات ناقض آتش بس نيست. اين برادر هم مثل بقيه برادران التماس و دعای مالی داشت که مقام معظم رهبری تضمين فرمودند. وقتی او رفت گزارش سخنان آقای محصولی را که گفت آمريکا که سهل است دنيا هيچ غلطی نمیتواند بکند و حرفهای رييس جمهور را که گفته اوباما بايد اتمی شدن ما را بپذيرد به عرض رساندم. فرمودند آقای محصولی را که گفتم محصول خودمان است ولی يک طوری که ناراحت نشود به گوشش برسان آنقدر تند نرود که بخواهد از امام (ره) جلو بزند، همان که نگذارد در انتخابات هيچ غلطی بشود، هنر کرده است. کلی خنديديم.
بسمه تعالی
۶ صفر ۱۴۳۰
ظهر که حضور رسيدم قرار بود روسها و اتمیها بيايند. روسها باز هم سر تحويل دادن نيروگاه بوشهر دبّه در میآورند. مرتيکه پدرسگ سرگين نمیدانم چی چی در کرملين گفته «اگر اتفاق غيرمنتظرهای روی ندهد» سر وقت نيروگاه را تحويل میدهند. معلوم نيست منتظر چه اتفاق غيرمنتظرهای هستند. مقام معظم رهبری سر همين موضوع خيلی عصبانی تشريف داشتند و وقتی اتمیها آمدند با آنها بدرفتاری فرمودند. البته يک دليلاش هم برف سنگينی است که آمده. مقام معظم رهبری از برف و باران نفرت دارند. ماشاءالله انگار نافشان را در گرمای صحرای عربستان بريدهاند. فرمودند تو هم که هوا را بهاری پيش بينی کرده بودی، ديدی چه گندی زدی! من نفهميدم اين را به حساب عصبانيت ايشان بگذارم، يا شوخی و مرحمت. موضوع را دوباره به اتمی شدن خودمان کشاندم و عرض کردم به هر حال جهان بايد فورمول مقام معظم رهبری را بپذيرد چون همين تنها راه حل نهايی است برای همه کشورهای اتمخيز. دست چپشان را به ريش مبارکشان کشيدند و فرمودند کدام فورمول ما را میگويی؟ عرض کردم فورمول اتمی ديگر، همان که آقای رييس جمهور محترم هم مرتب دو سال است تکرار میکند. نزديک بود از دهنم بپرد و بگويم هيچ کس هم گوش نمیدهد ولی خوب شد جلوی دهنم را گرفتم. فرمودند برق از کون اين دنيا و صهونيستها و آمريکای جنايتکار وقتی میپرد که ما انشاءالله همين تابستان بغل گوششان اتم اسلامیمان را در کنيم.
با اينکه من با بعضی تندرویها مخالف هستم ولی فکر میکنم ماشاءالله هيچ کس به اندازه باهوشی مقام معظم رهبری ما نيست.
بالای سرش ز هوشمندی
میتافت ستاره بلندی
شب خسته و کوفته به خانه آمدم و اينها را مینويسم. مدتی است به خانهها و فرزندان و نوههايم سر نزدم. انشاءالله اين دهه فجر که تمام شد چند روزی از همه نظر شکمی از عزا در میآورم.
چون شجاعت نبود، تيغ کند کار نيام
جوهر مردی اگر هست، عصا شمشير است!
بسمه تعالی
۷ تا ۹ صفر ۱۴۳۰
اين چند روز را به دليل گرفتاریهای دهه فجر نتوانستم چيزی بنويسم. مثل اينکه گوش شيطان کر اين دهه فجر به قول امت برای ما هم دهه زجر شده است. صبح با اينکه با سردرد شديد از خواب برخاستم و حالت تهوع و بدبختی عجيبی داشتم، به حضور رسيدم. مقام معظم رهبری برعکس من کاملا سر حال بودند. موضوع لغو سفر تيم بدمينتون زنان آمريکايی را عرض کردم. فرمودند از اسمش هم معلوم است ورزش بديست، خيلی کار خوبی کردند که بهشان ويزا ندادند. بعد فرمودند خبر ترسيدن دشمنان از موشک ماهوارهای ما به گوشمان رسيد. بگو به روزنامهها که بنويسند، هم در داخل و هم در مطبوعات خارجی، که هدف ما اصلا نظامی نيست. خدا به مقام معظم رهبری عمر بدهد. واقعا مايه سربلندی است. افسوس که اين امت اسلامی خوب نمیداند و افسوس که روال کار نظام به طريقی است که بين مقام ولی فقيه و مردم جدايی میافکند. کارهای دولت هم که بيشتر به اين جدايی دامن میزند. من در اين خصوص فکر کردهام جدا با مقام معظم رهبری صحبت کنم، فقط عيب کار اين است که ممکن است مقام معظم رهبری خيال بفرمايند که من نظر و قصد رياست جمهوری دارم. مگر ديوانه شده باشم! ولی برای نجات کشور مثل آقای خاتمی اگر لازم باشد، جانم را میدهم، رييس جمهور شدن که چيزی نيست.
در مورد آقای کروبی به مقام معظم رهبری عرض کردم که ايشان به اين يارو که جايزه مثلا صلح برده، شيرين عبادی را میگويم، تذکر داده که در سفرها و مصاحبههايش مواردی را بايد رعايت کند. خنديدند و فرمودند اينها همهشان کون گشاد هستند و مخصوصا ما آخوندها همه کون گشاد هستيم. ولی بهتر است هميشه اين کسانی را که فکر میکنند میتوانند کاری بکنند يک طوری ترساند. عرض کردم، اگر نترسند و از راه دوستی و صميميت کار کنند که بهتر است، چنان که خودم اصلا از شما نمیترسم، ولی کار مقام معظم رهبری را کار خودم میدانم. اگر ناراحت بشويد، من قلبم درد میگيرد که چرا ولی فقيه مبارکم ناراحت شد. به اين جهت است که تا کار خيلی فوری نباشد، حتی به شما تلفن هم نمیزنم و هميشه عرض عريضه میکنم، مبادا تلفن بی موقع من اعصاب مقام معظم رهبری را بيازارد. چيزی نفرمودند، ولی معلوم بود قبول فرمودهاند، زيرا در آخر ملاقات امروز خيلی اظهار محبت کردند.
بعد فرمودند کروبی ديگر چه گفت؟ عرض کردم گفته اگر رييس جمهور شوم روزنامه نگاران و روشنفکران را به کشور بر میگردانم. فرمودند زکی! مثلا چه کسی را؟ عرض کردم مثلا آقای مهاجرانی و سروش و مسعود بهنود را. پس از مدتها آنقدر خنديدند که دوباره به سکسکه افتادند. بعد فرمودند اين که میشود فقط سه رأی! تازه اگر آن دلقک را هم اضافه کنيد می شود چهارتا. بعد جدی شدند و فرمودند از طرف خودتان به آقای کروبی بگوييد بيخودی وعده و وعيدی که نمیتواند انجام بدهد، ندهد. همان قول پول بدهد بهتر است، مردم هم بيشتر قبول میکنند و بيشتر برايشان فايده دارد. حرف آن کسانی هم که اسم بردند در آنجا بيشتر برای نظام ما مثمر ثمر است تا در اينجا که کسی گوش نمیدهد.
ديدم واقعا راست میفرمايند. بارک الله به طرز فکر و قدرت مقام معظم رهبری.
وقتی میخواستم مرخص شوم عرض کردم چند روزی است قلبم درد میکند اجازه فرماييد سری به لندن بروم چون دکتر میگويد فشار عجيبی است که بايد هم يک چک آپ بکنی و هم ساعتهای طولانی بخوابی. فرمودند قطعا برو! چون حيف است بميری؛ لازمت دارم. اما فردا که جمعه است نمیتوانی بروی چون کار داريم و دوباره بايد تو را ببينيم. من ديگر چيزی عرض نکردم. ولی شب ساعت ده میخوابم.
بسمه تعالی
جمعه ۱۰ صفر ۱۴۳۰
صبح با صدای گرم برادر پاسدار حجتزاده از خواب بيدار شدم. واقعا که دکتر راست میگفت. نماز صبحم را نخواندم ولی خيلی سر حال بيدار شدم. پاسدار حجتزاده که جمالش روز به روز به لطف پروردگار زيباتر میشود برايم شير و کره آورده بود. به او گفتم کنار خودم بنشيند و با من صبحانه بخورد. خانم بزرگ که زن اولم است برای ديدن خانواده به دهات خودش رفته است.
ساعت سه بعد از ظهر به حضور رسيدم. مقام معظم رهبری از مريضی همسر محترمه امام (ره) خيلی ناراحت بودند. کمی دلداريشان دادم و خيلی زود فراموش فرمودند و از کنفرانس مونيخ که برادر لاريجانی هم در آن شرکت کرده است پرسيدند. عرض کردم هنوز گزارشهای دقيق به دست ما نرسيده ولی بی بی سی هی تبليغ میکند که ممکن است گفتگوهايی بين هيئت ايران اسلامی و هيئت آمريکای جنايتکار صورت بگيرد. فرمودند هر کس هر چه گفت شما تکذيب بکنيد، دولت تکذيب بکند، وزارت اطلاعات هم تکذيب بکند. بعد فرمودند چنان پيسی بر سر آنها در بياوريم که نتوانند با همديگر هم هيچ قراری بگذارند. باز گفتم بارک الله به اين طرز فکر و به اين قدرت. واقعا مقام معظم رهبری ملائکه است. با اين همه زحمت که برای کشور میکشند، چه نکاتی را توجه میفرمايند. افسوس که ما اطرافیها تا اندازهای در اثر طمعکاری به حسن شهرت مقام معظم رهبری لطمه میزنيم.
بعد از همه جا صحبت شد. منجمله اين که فرمودند گوش اين روزنامهها را بکشيد که اين قدر درباره اين يک ميليارد دلار پول نفت که میگويند گم شده و کذا و کذا حرف نزنند. اين احمقهای کون گشاد نمیدانند مملکت بودجه مخفی هم میخواهد؟ کدام دولت میآيد و همه چيزش را جلوی همه رو میکند که ما بکنيم؟ مقام معظم رهبری واقعا دريادل است. من گمان نمیکنم ايران چنين رهبری هرگز به خود ديده باشد. واقعا در دقت و فراست حضرت ولی فقيه تالی ندارند.
بعد از خطبههای نماز جمعه پرسيدند که آقای احمد خاتمی ايراد کردند. ولی بلافاصله فرمودند اگر تکراری بود نمیخواهد بگويی! من هم نگفتم.
از خبرهای مهم جهان باز هم همه چيز به کشور اسلامی ما مربوط میشود. شورای انگليسیها را که به جاسوسی و تربيت جاسوس مشغول بودند، همه را بيرون کرديم و برادران اطلاعاتی هم به ايرانیهايی که به آن لانه جاسوسی رفت و آمد میکردند گفت از اين به بعد حق ندارند آنجا بروند. آنها هم ارواح سرشان قهر کردند و رفتند. ما هم همين را میخواستيم. شايد هم بهانهشان بود چون حالا همان تلويزيون بی بی سی هم همان کار را انجام میدهد. صحبت که به اينجا رسيد باز عرض کردم من به دستگاههای امنيتی مقام معظم رهبری و به خصوص به بعضی افراد آن که خوب میشناسم و به روابط آنها آگاهم، سوء ظنّ دارم. عرض چنين مطلبی به مقام معظم رهبری خيلی مشکل است. فقط چون میدانند من واقعا و قلبا حضرت ولی فقيه را دوست دارم، ايرادی نمیفرمايند. نام بعضی اشخاص را هم بر زبان آوردم که اتفاقا يکی از آنها به علت اين که به ظاهر خدمتی کرده است، همين چند وقت پيش مقام خيلی مهمی پيدا کرد. مقام معظم رهبری کمی به فکر فرو رفتند. بعد فرمودند قبل از اينکه به لندن بروی، تکليف اين نيروگاه بوشهر را معلوم کن. اين احمقها نمیفهمند چه میگويند. نيروگاه اتمی خودمان است. دانشاش هم مال ماست. خودش هم در دست ماست. هيچ کس هم حق حرف زدن ندارد که کی از آن بهره برداری بکنيم. کار را به جايی نکشانند که با زبان ديگری حرف بزنيم.
آفرين بر قدرت مقام معظم رهبری. بيزمارک هم صد و سی چهل سال پيش گفته بود حرف حساب فقط از دهن توپ خارج میشود. در اين گير و دار اتمی و حماسی و مذاکراتی من يک گرفتاری ديگر هم پيدا کردهام اين است که مقام معظم رهبری گزارشات خيلی محرمانه را به من میدهند که بخوانم. اگر از منبع ديگری اين اخبار درز بکند، من نمیدانم چه خاکی به سرم بريزم. خدا کند ديگر آن گزارشها را به من ندهند بخوانم تا نه مشغول ذمه شما خوانندگان باشم و نه مشغول ذمه مقام معظم رهبری که به هيچ کس به اندازه من اعتماد ندارند. دائما فکرم مشغول اين قضيه حياتی است و اينکه اگر قرار است من برای شما و آيندگان و تاريخ اينها را در اينجا بنويسم، پس اگر چيزی از آن گزارشهای محرمانه ننويسم، اين يادداشتها چه فايدهای دارد؟
--------------------------------------------------------------
يادداشت های هفته آينده را شنبه آينده خواهيد خواند.