جنبش سبز و آيتالله خمينی (ويرايش نهايی)، اکبر گنجی
اين مقاله پيش از اين در وبسايت «روز آنلاين» منتشر گرديد. سپس با موضوعاتی که در روز جمعه ۱۴ خرداد، سالروز درگذشت آيتالله خمينی پيش آمد، ويرايش تازهای شد و اينک سرانجام ويرايش نهايی آن در اختيار خوانندگان قرار میگيرد
اين انتظار که آيت الله صانعی، مهندس موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی از آيت الله خمينی انتقاد کنند، از نظر سياسی نادرست است و هيچ کمکی به گذار به دموکراسی نمی کند. اولا: اينها حق دارند مدافع آيت الله خمينی باشند و او را فردی بدانند که با ولی فقيه بعدی از زمين تا آسمان فاصله داشت و دارد. علاقه ی شخصی به يک فرد خاص، معلول صدها دليل و علت است. در واقع آيت الله صانعی، آيت الله بيات، آيت الله دستغيب، مير حسين موسوی، مهدی کروبی و سيد محمد خاتمی؛ هويت خود را از آيت الله خمينی می گيرند. آنان وقتی آيت الله خمينی را با آيت الله خامنه ای مقايسه می کنند،می بينند که دومی فاقد شايستگی های اولی است، اما می خواهد از اولی جلو بزند. ثانياً: ولی فقيه و مريدانش از هر حربه ای برای زدن اينها استفاده می کنند. تمام کوشش آنها اين است که اينها را ضد آيت الله خمينی، ضد انقلاب، ضد جمهوری اسلامی و ضد اسلام نشان دهند. فشار وارد آوردن بر اينان برای دوری از اسلام و آيت الله خمينی، درست همان فشاری است که آيت الله خامنه ای و مدافعان سلطانيسم بر آنها می آورند. بايد اجازه داد تا آنها همانگونه که درست می دانند، به مبارزه ادامه دهند. مهم اين است که آنچه آنها می خواهند و می کنند؛ چيزی است که راه به دموکراسی و آزادی و حقوق بشر می دهد. پذيرش فرايند دموکراتيزه کردن ساختار سياسی و کل جامعه همان و، زوال سلطانيسم و ولايت فقيه و حکومت دينی همان. اگر به تجربه های تاريخی نگريسته شود،کارگزاران فرايند دموکراتيزه کردن، لزوماً خود دموکرات نبوده و قصدشان برساختن نظام دموکراتيک نبوده است. خوب يا بد، آنان رهبری جنبش سبز را در دست دارند. اگر کسی اين رهبری را نمی پسندد، بايد در تهران و ديگر شهرهای ايران، در مقابل آيت الله خامنه ای بايستد و جنبشی ديگر راه بيندازد، يا از طريق نوع ديگری از مبارزه، رهبری جنبش سبز را در دست بگيرد. ايستادن در برابر رهبر، هزينه دارد. حداقل اين بود که به دستور آيت الله خامنه ای، جامعه ی مدرسين حوزه ی علميه ی قم، مرجعيت آيت الله صانعی را باطل اعلام کرد(اين واقعاً خنده دار است که گمان شود با بيانيه ی روحانيت دولتی کسی مرجع می شود يا از مرجعيت می افتد).ثالثاً: آنان با توسل به آيت الله خمينی، در حال مقابله ی با آيت الله خامنه ای هستند. مقابله ی با سلطانيسم، فقط کاری تئوريک نيست،زدن سلطان، بخش مهمی از فرايند محو سلطانيسم است.سلطانی که رفتارش با مردم ايران، همانند رفتار بنيامين نتانياهو با فلسطينی هاست. نتانياهو آپارتايد را بر سر يهوديان اسرائيل حاکم نکرده، بلکه مردم غزه را تحت آپارتايد قرار داده است(رأی جيمی کارتر. شورای حقوق بشر سازمان ملل اقدامات دولت اسرائيل عليه ساکنان غزه را جنايت عليه بشريت به شمار آورده است). اما آيت الله خامنه ای آپارتايد را بر مردم ايران حاکم کرده است.
به موارد زير بنگريد که چگونه رهبران جنبش سبز با توسل به "امام راحل" در مقابل آيت الله خامنه ای ايستاده اند. مير حسين موسوی با توجه به برنامه ريزی مراسم سالگرد آيت الله خمينی در سال جاری، به صراحت تمام به علی خامنه ای می تازد و می نويسد:
"انتظار بود که از احترام ايشان[آيت الله خمينی] به رای مردم و نگاه ايشان که مجلس را در راس امور می نشاند، سخنی به ميان نيايد و باز طبيعی بود که از تاثيرات ايشان بر خطر تحجر و خود رايی در آينده انقلاب غفلت شود و برخلاف خاکساری ايشان در مقابل معصومان عليهم السلام عده ای در حد اميرمومنان و معصومين برکشيده شوند و عده ای نيز که مخالف تخلف ، دروغ ، فساد و خروج از قانون اساسی و به افلاس کشيده شدن کشور به دليل سياست های من در آوردی بودند، در مقابل قرار داده شوند. داوری در باره ی اين شيوه ی قياس و مواجهه ی با تاريخ با مورخان فرهيخته و سياستمداران آگاه و اصوليان فاضل است...يکی از روسای جمهورعرب[رئيس جمهور سوريه] دوست ايران که اخيرا گفته است دولت ايران با مذاکره آنها با اسرائيل موافق است...چه کسی است که نداند هميشه عده ای به صورت سازمان يافته و برای هياهوهايی از اين قبيل جلو تريبون ها به صف می شوند. درمراسم چهاردهم خرداد نيز به همين شکل عمل شد و در مقابل دوربين ها و چشمهای حيرت زده، گروهی اندک هتاکی های هميشگی را اين بار عليه نواده گرامی امام به اوج رساندند"[۱].
موسوی در اين متن به آيت الله خامنه ای می گويد نه تو علی بن ابی طالب هستی، و نه ما طلحه و زبير. تو از يک سو مذاکره ی با اسرائيل را موجه می سازی، و از سوی ديگر،با فرستادن "عربده جويان و هتاکان" در مقابل امام خمينی ايستاده ای. مهدی کروبی صريح تر از موسوی به جنگ علی خامنه ای می رود و می نويسد:
"اينجانب از زمانی که اطّلاع يافتم اداره ی ستاد برگزاری مراسم سالگرد امسال عملاً بدست بخشی از نيروهای مسلّح افتاده است به شدّت نگران شده و مطمئن بودم اين مراسم ختم به خير نخواهد شد ولی اين حد از وقاهت و بی شرمی را تصوّر نمی کردم و لذا چند روز قبل نسبت به حوادث تلخ آن روز هشدار داده بودم...ياران نزديک امام بيست سال است که انواع سختی ها و تلخی ها را تحمّل و اهانت و توهين ها را به جان خريده...[احمد خمينی] فرزند و دست پرورده و شاگرد آن حکيم دور انديش بود که مکرر به اينجانب که مديريت مجلس سوم را داشتم تأکيد می کرد هر چه زودتر قانون مؤسسه ی نشر تصويب شود که در تأخير آفت است...چنانچه نيروهای خبيث پشت پرده از تکرار اين گستاخی ها پرهيز و خودداری نکنند، جفاها، ستمها و فشارهايی که به مرحوم حاج سيد احمد آقا وارد کردند همچنين افراد و اشخاصی که برای تحقير و توهين به فرزندان آن عزيز سفر کرده از حوادثی که بر او رفت برای ملت شريف ايران و همچنين آيندگان روشنگری خواهيم...شما قطعاً اطّلاع داريد که امروز مروّج و مفسّر خط امام کسانی شده اند که در برابر امام صف بندی کرده بودند و ياور شرکاء در قتل های زنجيره ای بودند...آری امروز جريانی با تمسّک به جمله ای از امام که در مقام رحمت و رأفت وگذشت و چشم پوشی از لغزشهای گذشته و استفاده از نيروهای کارآمد فرمود که "ميزان حال فعلی افراد است" تمامی ياران و نزديکان امام را طلحه ها و زبيرهای زمان قلمداد کرده در حالی که بهتر است حوادث صدر اسلام را از روز ارتحال پيامبر اکرم و مراسم تشييع و تدفين آن حضرت و دادخواهی تنها يادگارش فاطمه زهرا (س) و جلوگيری از ايراد خطبه ی آن حضرت در مسجد پيغمبر تحليل شود و شايد بدين نتيجه رسيد که حوادث بعدی از جمله تبعيد شدن ابوذر غفاری و ماجرای طلحه و زبير ريشه در آن زوايای انحرافی اوليه ی دارد"[۲].
آيت الله صانعی هم گفته است:
"عاملين و آمرين اين مسئله دچار جنون سياسی شده اند...اين اقدام به نفع اسلام و به نفع اهداف حضرت امام تمام شد. اگر اينها دچار جنون سياسی نشده بودند نمی آمدند در مقابل بيش از صدها خبرنگار داخلی و خارجی جلوی ابراز سخن و مطلبی که در حال پخش مستقيم از رسانه است را بگيرند، جلوی آزادی بيان و آزادی شنيدن مردم را بگيرند. اين حرکت دليل ضعف آنهاست و دليل بر اين است که اراده و مشيت خداوند بر اين است که نقشه های آنان نقش بر آب شود. کسانی که اين نقشه ها را می کشند اعم از عامل و آمر و محرک امروز ناتوان از حل معضلات اجتماعی، اقتصادی، سياسی و بين المللی مملکت شده اند لذا برای انحراف افکار عمومی جامعه به چنين اقداماتی متوسل می شوند"[۳].
از اين واقعيت ها بگذريم که سخن بر سر رابطه ی جنبش سبز با ايت الله خمينی است. مهندس موسوی در گفت و گويی که درباره ی همين موضوع کرده، گفته است:
"بنده در همان ابتدای شکل گيری راه سبز اميد به صراحت خود را يک همراه جنبش معرفی کردم. برای آنکه به صراحت اعتقادات خود را بيان کنم همانطور که جزو ويژ گی های اين جنبش بيان صريح و صادقانه انديشه ها است، ما از تعامل انديشه ها ضرر نمی کنيم. ولی از پنهان کردن هويت خود در ميان جمعی که خواستار صداقت است، قطعا ضرر می کنيم. يادمان باشد که شايد بهترين پوستر جنبش سبز "دروغ ممنوع است" بود. اين چه انتظاری است که بنده يک تجربه ی ۱۰ ساله و پر از رويدادهای گوناگون را ناديده بگيرم. نه من بلکه تعداد کثيری از ملت ما هزاران خاطره ازايشان دارند و تاثيرگرفته از دوران امام هستند و حاضر نيستند در مقابل تحريف ها و بی انصافی ها رضايت بدهند. آيا صرف نظر کردن از اين سرمايه ی عظيم اجتماعی درست است؟ آيا اين همان چيزی نيست که زندانبانان از ما می خواهند"[۴].
حق با مهندس موسوی است که از صراحت و صداقت و بيان آزاد ديدگاه های متفاوت دفاع می کند و آن را به سود جنبش به شمار می آورد. به همين دليل به کوتاهی تمام، ديدگاه خود را بيان خواهم کرد:
دفاع از آيت الله خمينی و خود را پيرو او معرفی کردن از نظر تاکتيکی و استراتژيک نادرست است. به محض آنکه مدعای "پيروی از امام راحل" طرح گردد، ساز و برگ های سرکوبگر سلطان(ارتش،سپاه،بسيج، نيروی انتظامی،وزارت اطلاعات،قوه ی قضائيه و...) و ساز و برگ های ايدئولوژيک سلطان(راديو و تلويزيون، مطبوعات،ائمه ی جمعه و جماعات،حوزه های علميه ی دولتی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، وزارت آموزش و پرورش و...) اين مدعا را مطرح خواهند ساخت که آيت الله خمينی گفته است:"پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا مملکت شما آسيب نبيند"، يا بر حمايت آيت الله خمينی از آيت الله خامنه ای برای رهبری سخن خواهند گفت[۵]، يا از اين که او فتوا صادر کرد که برای حفظ نظام همه ی احکام اوليه ی اسلام را می توان تعطيل کرد، چه رسد به بقيه ی امور را[۶].
آيت الله خمينی که حفظ نظام را مهم تر از کليه ی احکام شرعی به شمار می آورد و آن را تئوريزه کرد، برای حفظ نظام هر عملی را مجاز می دانست. مگر در تابستان ۱۳۶۷ چند هزار زندانی سياسی به حکم او قتل عام نشدند؟ سرسپردگی به آيت الله خامنه ای با سرسپردگی به آيت الله خمينی تفاوتی ندارد، هر دو مصداقی از نظام سلطانی را به نمايش گذارده و می گذارند. وقتی موسوی و کروبی به اعدام های خلاف آئين دادرسی اعتراض می کنند، پاسخ می شوند که امام در دوران نخست وزيری شما حکم اعدام هزاران تن را صادر کرد[۷]. وقتی با سران نهضت آزادی ملاقات می کنيد، می گويند امام بدترين تعابير را درباره ی آنها به کار برد[۸]. وقتی به ايت الله منتظری نامه می نويسيد و پس از رحلت آن آزاده مرد به مراسم تشيع جنازه ی او می رويد، نامه ی برکناری او توسط آيت الله خمينی را علم می کنند که جايگاه ايت الله منتظری را قعر جهنم قلمداد کرده بود[۹]. اگر بگوئيد چرا اساتيد و دانشجويان را از دانشگاه ها پاکسازی و اخراج می کنيد، پاسخ می دهند که بنيانگذار اين امر آيت الله خمينی بود که به دستور او انقلاب فرهنگی به راه افتاد[۱۰]. استفاده ی آيت الله خامنه ای از اختيارات مطلقه ی ولايت فقيه،مقتضای نظريه ای است که "امام راحل" برساخت. خامنه ای در زمان برساخته شدن اين نظريه تنها کسی بود که به طور علنی در برابر آن ايستاد، اما "امام راحل" به جانشين بعدی خود فهماند که با اين نظريه چه کارها که می توان کرد. اکنون نيز، هر چه کرده و می کند، عين عمل به نظريه ی ولايت مطلقه ی فقيه است. به فرض آنکه او تمامی احکام و فرامين اوليه ی اسلام را تعطيل کرده باشد،اين چيزی جز عمل به نظريه ی ولايت مطلقه ی فقيه نيست. نکند فراموش کرده ايم که آيت الله خمينی پس واگذار کردن اختيار تعطيل کردن کليه ی احکام اوليه ی اسلام به ولی فقيه، نوشت: "و بالاتر از آن هم مسائلی است ، که مزاحمت نمی کنم".
سنگر گرفتن در پشت آيت الله خمينی، شکاف اصلی سياسی ايران امروز- يعنی شکاف ميان جبهه ی ديکتاتوری با جبهه ی دموکراسی- را به نزاع بر سر تفسير درست "راه امام" تبديل می کند که به زيان جنبش دموکراسی خواهی است. به تعبير ديگر،اين استراتژی يا تاکتيک، به اين منتهی خواهد شد که جنبش سبز و زمامداران خودکامه ی حاکم بر ايران، هر دو مدافع امام و راه او هستند،فقط بر سر تفسير درست آن اختلاف نظر دارند. به نزاع طرفين بر سر آيت الله خمينی بنگريد که چگونه پيش می رود. مهدی کروبی به مناسبت سالگرد درگذشت آيت الله خمينی می گويد:
"آقايان می گويند اينها از راه امام منحرف شده اند، ما می گوييم نخير ما از راه امام منحرف نشده ايم... [بايد]معلوم شود چه کسی از انقلاب و خط امام منحرف شده است ؟ و چه کسی شيرينی حکومت و طعم زيبای قدرت او را وادار کرده تا بيايد آرمان های امام را به فراموشی بسپارد...امام گفت ميزان رأی ملت است...پس از رحلت امام در مجلس سوم که يک سال از عمر مجلس گذشته بود انحراف در رأی گيری و انتخابات ها شروع شد...اولين کاری که برای انتخابات شد يک فيلتری برای رأی مردم بوجود آمد و يک استصوابی شکل گرفت آن هم شورای نگهبان که اول بايد آنها تأييد کنند و تا آنها تأييد نکنند نتيجه ای ندارد...جمهوريت را به نام اسلاميت به شدت تضعيف يا تخريب کرده اند و من صريحاً بگويم ما الان خيلی جدی نگران اسلاميت نظام هستيم. امام شمول و تعادل بين جناح ها بوجود می آورد، امام مراقب بود که جناح هايی که در درون نظام هستند را حفظ کند...حالا اين قضيه وجود ندارد و لذا يک طرفه شد...امام حريم علما و مراجع تقليد را به بهترين نحو حفظ می کرد.ولی حالا می بينيم که چه بلايی به سر مراجع و حوزه های علميه آمده، ما که می دانيم نقش اطلاعات نقش نيروهای مسلح، نقش بعضی از روحانيون چيست و چه کارهايی کردند و بعضی از نهادها چه کارهايی کردند، جلوی درب بعضی از منازل جمع شدند جلوی درب جامعه مدرسين جمع می شوند و چه حوادثی رخ می دهد. آيا اين سيره ی امام است ؟ اينها را ما کرديم يا از گروه هايی که الان در حکومت هستند؟...مرحوم آيت الله العظمی سلطانی طباطبايی پدر خانم جناب آقای حاج سيد احمد خمينی به خود من می گفت که در حضور امام بوديم رئيس مجلس[هاشمی رفسنجانی] وقت آمد آنجا و[امام] بسيار متاثر بود از اين که مجتهد در رأس[وزارت] اطلاعات باشد...رئيس مجلس گفت که حالا اگر ناراحت هستيد ما می رويم اصلاحش می کنيم و بر می گردانيم، ولی ايشان[امام] گفت که حالا ديگر تصويب شده و قانون شده من وارد نمی شوم. آقای طباطبايی گفت وقتی رئيس مجلس تشريف بردند من گفتم که چرا اينقدر ناراحت هستيد؟ امام فرمود: تشکيلاتی که امنيتی است و نحوه ی برخورد و کار، کاری است که اصلاً اگر مجتهد آنجا باشد مشکلاتی هم اضافه می شود که همان طور الان شاهدش هستيم که الان چه اتفاقی می افتد...مسئله نيروهای مسلح که امام هم در وصيتشان و هم در عمل و سيره ی ايشان به شدت مخالف بود که نيروهای مسلح وارد دسته بندی های سياسی شوند. ، حافظ انقلاب باشند اما در اين که من يا ديگری هم رأی بياوريم نيز نبايد دخالت کنند. آيا اين برای نظام است؟ نيروهای مسلح اسلحه در دست دارد و سرنوشت انتخابات هم دست بسيج و سپاه است"[۱۱].
حال به سخنان آيت الله خامنه ای به سخنان آيت الله صانعی،آيت الله بيات،مير حسين موسوی، مهدی کروبی و سيد محمد خاتمی بنگريد که چگونه به آنها پاسخ می گويد:
"بايد در وسط ميدان ، مواضع امام عليه استکبار، ارتجاع و عليه ليبرال دموکراسی غرب و منافقان و دورويان را صريح بيان کرد، امام اين است...اين کج انديشی است که ما مواضع امام را انکار کنيم و اين کج انديشی را هم متاسفانه بعضا کسانی انجام می دهند که يک وقتی خودشان جزو مروجان افکار امام بودند. حال به هر دليلی ، راهها کج و هدفها گم می شود و عده ای برمی گردند. آنها بعد از سالهای متمادی که برای امام و اين حرکت حرف زدند ، در مقابل اين اهداف و مبانی می ايستند و بر خلاف آن سخن می گويند...اگر نظام سياسی کشور برپايه شريعت اسلامی و تفکر اسلامی نباشد ، امکان ندارد که اسلام بتواند با ستمگران و زورگويان عالم مبارزه واقعی و حقيقی بکند لذا امام حراست و صيانت از جمهوری اسلامی را از اوجب واجبات می دانست. چون صيانت از اسلام به معنای حقيقی کلمه وابسته به صيانت از نظام سياسی اسلامی است بدون نظام سياسی امکان ندارد...هر کسی درباره ی حاکميت نظام جمهوری اسلامی ، برخلاف فکر امام بينديشد، نبايد مدعی شود که دنباله روی امام است...شاخص ديگر در برنامه و خط امام ، مساله ی جاذبه و دافعه ی امام بود...[امام]در اول انقلاب يک مجموعه هايی را از خود طرد کرد. کمونيست ها را صريح طرد کرد. آن روز برای خيلی از ما ، اين کار امام عجيب بود. در همان اوايل انقلاب امام صريح در مقابل کمونيست ها موضع گيری کرد و آنها را از خود جدا کرد. امام در مقابل ليبرال مسلک ها و دلباختگان به نظام های غربی ، قاطعيت نشان داد و در دور کردن آنها از خود ، هيچ ملاحظه ای نکرد. مرتجعين و کسانی را که حاضر نبودند حقايق الهی و روح قرآنی احکام اسلامی را قبول کنند ، از خود طرد کرد و بارها مرتجعين را با تعبيرات سخت و تلخ ، محکوم کرد. در تبری از افرادی که در دايره ی فکری و مبانی اسلامی او قرار نمی گرفتند، امام تحمل نمی کرد...نمی شود ، انسان خود را در خط امام و دنباله رو امام بداند اما با کسانی که صريحا پرچم معارضه ی با امام و اسلام را بلند می کنند، در يک جبهه قرار گيرد و با آنها همصدا شود. اين با روش ، گفتار و کردار امام نمی سازد.نمی شود قبول کرد که امريکا ، انگليس و موساد، سلطنت طلب و منافق بر روی يک محوری توافق کنند و جمع بشوند و آن محور ادعا کند که من در خط امام هستم و اين قابل قبول نيست. بنابراين نمی شود با هر کس و ناکسی ائتلاف کرد. بايد ببينيم دشمنان ديروز امام در برابر ما چه موضعی می گيرند، اگر ديديم مواضع ما طوری است که آمريکا و صهيونيسم و مزدوران قدرتهای گوناگون ، معاندين و مخالفين امام، اسلام و انقلاب از ما تجليل و احترام می کنند، بايستی در مواضع خود شک کنيم و بايد بدانيم که راه درست و مستقيم را نمی رويم. اين يک معيار است و امام بارها بر اين تکيه می کرد و می فرمود، که اگر از ما تعريف کردند ، بدانيم که خيانت کار هستيم. نمی شود با کسانی که درست در خط مقابل امام حرکت بکنند، در باره مساله قدس و در روز قدس ، آنطور موضع گيری کنند، در روز عاشورا آن فضاحت را به بار بياورند و کسانی که با اساس ، مبنا و حرکت امام صريحا مخالف هستند، اظهار همراهی کرد ، در کنار آنها قرار گرفت ، از آنها تعريف يا در مقابل شان سکوت کرد و درعين حال مدعی دنباله روی امام بود. اين قابل قبول نيست و ملت هم اين را خوب فهميده است...سخن امام اين است که می گويد، اين واحد جعلی و تحميلی[اسرائيل] بايد حذف شود و به جای آن ملت و کشور اصلی و واحد جغرافيايی اصلی بر سر کار بيايد...امام اين مساله را به طور صريح بيان کرد. حالا اگر کسی اين موضع را به صورت اشاره هم بيان کند ، عده ای که مدعی دنباله روی از خط امام هستند می گويند، چرا اين حرف گفته شد...امام بارها فرمود قضاوت در مورد اشخاص بايد با معيار حال کنونی افراد باشد و گذشته اشخاص مورد توجه نيست. گذشته برای زمانی است که حال فعلی معلوم نباشد، انسان به گذشته تمسک کند و بگويد قبلا اين گونه بوده و حالا هم حتما همين طور است. طلحه و زبير ، افراد کوچکی نبودند. زبير سوابقی درخشان دارد که نظير آن را کمتر کسی از اصحاب اميرالمومنين داشت و بعد از به خلافت رسيدن جناب ابی بکر در همان روزهای اول پای منبر ابی بکر چند نفر از صحابه برخاستند و اظهار مخالفت کردند و گفتند حق با علی ابن ابی طالب است و نام اين اشخاص در تاريخ ثبت است. اينها در تمام کتب تواريخ ذکر شده و يکی از آن اشخاصی که مخالفت کرد و از حق امير المومنين دفاع کرد، زبير است. فاصله بين آن روز و روزی که زبير بر روی اميرالمومنين شمشير کشيد ، ۲۵ سال است...اميرالمومنين در مقابل اينها جنگيد و از مدينه لشکر کشی کرد . برای جنگ با طلحه و زبير به طرف کوفه و بصره رفت. يعنی آن سوابق محو و تمام شد. ملاک امام اين بود. بعضی[صادق قطب زاده] با امام از پاريس در هواپيما بودند و آمدند ايران و در زمان امام به خاطر خيانت اعدام شدند. بعضی ها[ابراهيم يزدی] از دورانی که امام در نجف بود و بعد به پاريس رفت ، با امام ارتباط داشتند و حتی در اول انقلاب هم مورد توجه امام قرار گرفتند اما بعدا رفتار و موضع گيريهای اينها موجب شد که امام اين ها را طرد کند. ميزان وضعی است که امروز بنده دارم"[۱۲].
نزاع کنونی ايران، نزاع بر سر شکاف اصلی است: يعنی رويارويی نظام سلطانی سرکوبگر خودکامه با نظام دموکراتيک ملتزم به آزادی و حقوق بشر، نه نزاع بر سر "امام يک" با "امام دو"، يعنی نزاع ميان دو قرائت متعارض از آيت الله خمينی. نظريه ی "ولايت مطلقه ی فقيه" کل انديشه ی سياسی آيت الله خمينی است. هر فردی که اندکی انصاف علمی داشته باشد، با اين مدعا که "اين نظريه با نظام دموکراتيک ملتزم به حقوق بشر و آزادی تعارض بنيادين دارد"، ترديد نخواهد کرد.
موسوی و کروبی و خاتمی و ديگر رهبران ميانی جنبش ؛ نمی توانند بخشی از اقشار جامعه را که مريد رهبر و پيرو اسلام فقاهتی بنيادگرايانه اند، جذب کنند. جنبش سبز فقط می تواند اقشار چند ميليونی مخالف و ميليونها شهروند بی طرف را جذب و سازماندهی کند. البته روشن است که پايگاه اجتماعی سلطان و سلطانيسم کمتر از ده درصد است و آنچه آنان را سراپا نگاه داشته، دلارهای نفتی و دستگاه گسترده ی سرکوب است، نه مشروعيت نظام يا رهبری. روشن است که آزاديخواهان سرکوبهای گسترده ی دهه ی اول انقلاب(انقلاب فرهنگی، اعدام ها، زندان ها و شکنجه های سيستماتيک و...) را فراموش نکرده اند.
اگر مجموع نکات ياد شده را در نظر بگيريم،می توان اين راهکار را پيشنهاد کرد که آيت الله صانعی، آيت الله بيات، ميرحسين موسوی،مهدی کروبی، و...؛ به جای تکرار مداوم پيروی از "راه امام"،يا بيان اين سخن که "بزرگترين متفکر اصلاح طلب امام خمينی است"[۱۳] ؛ در اين خصوص سکوت پيشه کنند و سخنی نگويند که نه تنها هيچ کس را جذب نمی کند، بلکه بخش هايی مهمی از فاعلان جنبش دموکراسی خواهی را دفع می کند.
شايد تحليل و پيشنهاد من تماماً نادرست باشد، در آن صورت بايد آن را پس گرفت. اين نکته ی مهم را فراموش نکينم،ما نبايد انسان ها را در پای تحليل ها قربانی سازيم،به عکس، بايد نظريه های نادرست را قربانی کرد تا انسان های با پوست و گوشت و خون زندگی کنند. هدف کاهش درد و رنج انسان های واقعی است،نه دفاع از نظريه های انتزاعی.
اکبر گنجی
پاورقی ها:
۱- رجوع شود به لينک: http://www.kaleme.com/1389/03/15/klm-21737
۲- رجوع شود به لينک: http://www.kaleme.com/1389/03/16/klm-21792
۳- رجوع شود به لينک: http://www.kaleme.com/1389/03/16/klm-21767
۴- رجوع شود به لينک: http://www.kaleme.com/1389/03/11/klm-21213
۵- هاشمی رفسنجانی نه تنها از تاييد آيت الله خمينی سخن گفته است، بلکه مدعی است در آن جلسه ميرحسين موسوی هم حضور داشته است. می گويد:
"در زمانی که بحث عزل آيت الله منتظری جدی بود، به امام گفتيم:"بعد از شما چه اتفاقی می افتد؟ ما که رهبری نداريم. خلأ پيش می ايد" که ايشان گفتند:"آقای خامنه ای هست". اين تعبير را در جمع ما ۵ نفر[موسوی اردبيلی، سيد علی خامنه ای، هاشمی رفسنجانی، مير حسين موسوی، احمد خمينی] گفته بودند...آيت الله خامنه ای به امام گفتند:"گفتن اين مطالب اين جلسه را بر ما حرام کنيد"...از بعضی از اعضای خانواده ی امام نقل کردند که وقتی آيت الله خامنه ای در دوره ی رياست جمهوری به کره ی شمالی رفته بود و امام فيلم سفر را از تلويزيون تماشا می کردند، گفتند:"ايشان برای رهبری صلاحيت دارند"...[تصمصم سريع]خبرگان و رأی آوردن ايشان پنج دليل داشت...دوم، همين حرف هايی را که پنج نفری از امام شنيده بوديم، مطرح کرديم...چهارم، آن حرف هايی هم که نقل کردند امام پای تلويزيون گفتند، موثر بود".
نکته ی جالب توجه اين است که هاشمی رفسنجانی در آستانه ی درگذشت آيت الله خمينی و رهبری آيت الله خامنه ای، دوباره اين سخنان را روی سايت خود گذاشته است. رجوع شود به لينک:
http://www.hashemirafsanjani.ir/?type=dynamic&lang=1&id=2027#
آيت الله حائری شيرازی هم گفته است، پس از رأی گيری خبرگان و انتخاب آيت الله خامنه ای به اتفاق آيت الله جنتی به ديدار احمد خمينی رفته اند:
"بعد از اينکه خبر رأی گيری مجلس خبرگان و نتيجه آن را به اطلاع ايشان رسانديم، ايشان گفت: "قلب امام را خشنود کرديد" و ادامه داد: "چند روز قبل به اتفاق امام پای تلويزيون نشسته بوديم و مراسم سان ديدن رئيسجمهور به همراه کيم ايل سونگ رهبر کره شمالی از تشريفات را تماشا می کرديم. من ديدم که حضرت آيتالله خامنهای در حرکتشان بسيار با وقار هستند و اين موضوع را به امام نيز گفتم. امامخمينی فرمودند که هرچه فکر می کنم، می بينم که حضرت آيتالله خامنهای برای رهبری مناسب ترين فرد هستند".
رجوع شود به لينک: http://rajanews.com/detail.asp?id=51802
۶- آيت خمينی نوشته شده است:
" حکومت به معنای ولايت مطلقه ... بر جميع احکام شرعيه الهيه تقدم دارد... حکومت ... يکی از احکام اوليه اسلام است، و مقدم بر تمام احکام فرعيه حتی نماز و روزه و حج است. حاکم [سلطان] می تواند مسجد يا منزلی را که در مسير خيابان است خراب کند وپول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم [سلطان] می تواند مساجد را در موقع لزوم تعطيل کند؛ ومسجدی که ضرار باشد، در صورتی که رفع بدون تخريب نشود، خراب کند. حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است ، در موقعی که آن قراردادمخالف مصالح کشور و اسلام باشد، يکجانبه لغو کند. و می تواند هر امری را، چه عبادی و يا غير عبادی است که جريان آن مخالف مصالح اسلام است ، از آن مادامی که چنين است جلوگيری کند. حکومت می تواند از حج ، که از فرايض مهم الهی است ، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتا جلوگيری کند... آنچه گفته شده است که شايع است ، مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با آن اختيارات از بين خواهد رفت ، صريحا عرض می کنم که فرضا چنين باشد، اين ازاختيارات حکومت است . و بالاتر از آن هم مسائلی است ، که مزاحمت نمی کنم"( روح الله خمينی، صحيفه نور، ج ۲۰، صص ۴۵۲-۴۵۱).
۷- دادستان تهران در اين خصوص خطاب به مهندس موسوی گفت:
"يکی از کانديداهای شکستخورده ی انتخابات که اعدامها را محکوم کرده بهتر بود که وی به پرونده ی خود اين اتهام را اضافه نمی کرد. حمايت از کسانی که مرتکب عمليات تروريستی شدهاند و تعدادی از مردم را شهيد کردهاند، از آنها اسلحه کشف شده و عليه نظام اسلامی قيام کردهاند، چه معنايی دارد؟ کسانی که مدعی پيروی از خط امام هستند، چگونه می توانند آموزههای ايشان را که ايستادگی در برابر گروهکهای معاند بود، فراموش کنند. در همان سالهايی که اعدامهايی بر اساس حکم حضرت امام عليه منافقين صورت گرفت، ايشان نخستوزير بود. اگر چنين ادعايی دارد، چگونه در آن دوران خدمت کرد... وی در سال ۱۳۶۷ در جريان احکام حکومتی حضرت امام در مورد منافقين بوده و به خوبی می داند که قوه قضاييه در چهارچوب قوانين و مقررات کشور اقدام می شود...اين فرد مدتی پيش هم با اعضای نهضت آزادی که امام آن قدر از آنها بد گفتند، ملاقات کرد و اين اظهار نظر در ادامه ی همان جريان است".
http://sabzenabe2.blogfa.com/author-sabzenabe2.aspx
۸- آيت الله خمينی نوشته بود:
"نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ايران به آمريکا است، و در اين باره از هيچ کوششی فروگذار نکرده...اگر خدای متعال عنايت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند ملتهای مظلوم بويژه ملت عزيز ما اکنون در زير چنگال آمريکا و مستشاران او دست و پا می زدند و اسلام عزيز چنان سيلی از اين ستمکاران می خورد که قرنها سر بلند نمی کرد، و به حسب امور بسيار ديگر، نهضت به اصطلاح آزادی صلاحيت برای هيچ امری از امور دولتی يا قانونگذاری يا قضايی را ندارند ؛ و ضرر آنها، به اعتبار آن که متظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوانان عزيز ما را منحرف خواهند کرد و نيز با دخالت بی مورد در تفسير قرآن کريم و احاديث شريفه و تاويلهای جاهلانه موجب فساد عظيم ممکن است بشوند، از ضرر گروهکهای ديگر، حتی منافقين اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان، بيشتر و بالاتر است...نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن چون موجب گمراهی بسياری از کسانی که بی اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند می گردند، بايد با آنها برخورد قاطعانه شود، و نبايد رسميت داشته باشند"(روح الله خمينی، صحيفه ی نور، جلد ۲۰ ، ص ۴۸۲- ۴۸۱).
۹- آيت الله خمينی در نامه ی ۶/۱/۱۳۶۸ در خصوص برکناری آيت الله منتظری از جانشينی خود نوشته است:
"از آنجا که روشن شده است که شما اين کشور و انقلاب اسلامی عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرالها و از کانال آنها به منافقين می سپاريد، صلاحيت و مشروعيت رهبری آينده نظام را از دست دادهايد...به قدری مطالبی که می گفتيد ديکته شده منافقين بود که من فايدهای برای جواب به آنها نمی ديدم. مثلا در همين دفاعيه شما از منافقين تعداد بسيار معدودی که در جنگ مسلحانه عليه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقين از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و می بينيد که چه خدمت ارزندهای به استکبار کردهايد...از آنجا که سادهلوح هستيد و سريعاً تحريک می شويد در هيچ کار سياسی دخالت نکنيد، شايد خدا از سر تقصيرات شما بگذرد...نامهها و سخنرانیهای منافقين که به وسيله شما از رسانههای گروهی به مردم می رسيد؛ ضربات سنگينی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خيانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گرديد؛ برای اينکه در قعر جهنم نسوزيد خود اعتراف به اشتباه و گناه کنيد، شايد خدا کمک تان کند . و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را سادهلوح می دانستم که مدير و مدبر نبوديد ولی شخصی بوديد تحصيلکرده که مفيد برای حوزههای علميه بوديد و اگر اين گونه کارهاتان را ادامه دهيد مسلما تکليف ديگری دارم و می دانيد که از تکليف خود سرپيچی نمی کنم. و الله قسم، من با نخستوزيری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی می دانستم. و الله قسم، من رای به رياست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذيرفتم"(روح الله خمينی، صحيفه ی نور، جلد ۲۱ ، صص ۳۳۲- ۳۳۱).
۱۰- به گفته ی جلال الدين فارسی، آيت الله خمينی به ستاد انقلاب فرهنگی دستور می دهد کليه ی اعضای گروه های چپ را از دانشگاه ها اخراج کنند:
"وقتی جلسه [نخستين جلسه] با حضور رئيس جمهور، نخست وزير، وزير فرهنگ و آموزش عالی و اعضای ستاد تشکيل شد، امام بر همان معيار سابق تأکيد کرده با نهايت صلابت فرمودند که اعضا و هواداران تمام گروهک ها را نه به دانشگاه بپذيريم و نه بگذاريم ادامه ی تحصيل بدهند. حزب توده را هم نام بردند".
مطابق روايت جلال الدين فارسی ،تنها فردی که در آن جلسه سعی می کند دستور آقای خمينی را تا حدودی تعديل کند ، احمد خمينی است که می گويد:
" دانشجويان توده ای که چند ماه ديگر مانده تا دکتر بشوند، اجازه بدهيد اين چند ماه را تمام کرده بروند دنبال کارشان". امام با قاطعيت هميشگی فرمودند:" همان مقدار که خوانده اند ، نبايد می خواندند". ايشان رو به بنده ، که در کنار وزير فرهنگ و آموزش عالی نشسته بودم ، کرده ، گفتند:" امام خيلی محکم اند". به شوخی به ايشان گفتم:" ای کاش شما هم اين طور بوديد"( جلال الدين فارسی ، زوايای تاريک، دفتر ادبيات انقلاب اسلامی، ص ۵۴).
روايت عبدالکريم سروش هم از اين جلسه تقريباً مشابه روايت فارسی است. وی گفته است:
"امام ازستاد انقلاب فرهنگی خواستند که همه دانشجويان تودهای، از مبتدی تا منتهی را از دانشگاه اخراج کند. احتجاج ما با امام سود نداشت و ايشان بر رای خود ماند"( روزنامه اعتماد ملی، سه شنبه ۱۹تير ماه ۱۳۸۶).
۱۱- رجوع شود به لينک: http://www.kaleme.com/1389/03/14/klm-21570
۱۲- خطبه های نماز جمعه ی ۱۴/۳/۱۳۸۹ . رجوع شود به لينک:
http://www.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=1156806
۱۳- رجوع شود به سايت خاتمی http://www.khatami.ir/fa/news/811.html