شنبه 29 خرداد 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"آیت الله خمینی؛ بی گناه یا ..." اکبر گنجی، روزآنلاین (ویراش دوم - ویژه گویا)

AkbarGanji22.gif
همه ی ما در آن دوره[دهه ی اول انقلاب] خطاهای جدی داشتيم...خطای ما اين بود كه در مقابل برخی رفتارهای دادگاه های انقلاب موضع نگرفتيم...[حاکمان فعلی می خواهند]استثناهای دهه ی اول انقلاب را به قاعده تبديل سازند. واضح ‌تر بگويم، سكوت تأييد‌آميز درباره ی نحوه ی محاكمات دادگاه انقلاب خطای ما بود

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


چند نکته پیرامون مقاله ی مصطفی تاج زاده

1- شجاعت نظری و گذشته: مصطفی تاج زاده شجاعت عملی را با شجاعت نظری آمیخته و حاصلی پدید آورده به نام "پدر، مادر، ما باز هم متهمیم"[1].شجاعت نظری یعنی روشنگری، یعنی جرأت اندیشیدن داشتن، و بیرون آمدن از دوران طفولیت و تقلید و مرید بودن(رأی کانت). شجاعت نظری مهمتر از شجاعت عملی و تحمل زندان و شکنجه است. برای این که رویارویی منتقدانه با باورهای پیشین خود، شرط لازم این نوع شجاعت است. اگر باورها و اندیشه های فرد یکی از مهمترین ارکان هویت او باشند،شجاعت نظری یعنی ساختن هویت خود از طریق تغییر و نفی دائمی، و دود کردن و به هوا فرستادن هر آنچه سفت و سخت است. تاج زاده نوشته است:

"همه ی ما در آن دوره[دهه ی اول انقلاب] خطاهای جدی داشتيم...خطای ما اين بود كه در مقابل برخی رفتارهای دادگاه های انقلاب موضع نگرفتيم...[حاکمان فعلی می خواهند]استثناهای دهه ی اول انقلاب را به قاعده تبديل سازند. واضح ‌تر بگويم، سكوت تأييد‌آميز درباره ی نحوه ی محاكمات دادگاه انقلاب خطای ما بود...اعتراف می ‌كنم كه اگر در زمان خود در مقابل مواجهه ی نادرست با آيت‌الله شريعتمداری و برای حفظ حريم مرجعيت اعتراض می ‌كرديم، كار به جايی نمی‌ رسيد كه امروز حرمت مراجع و عالمانی همچون مرحوم آيت‌الله منتظری و حضرات آقايان وحيد خراسانی، موسوی اردبيلی، صانعی، بيات زنجانی، دستغيب شيرازی، طاهری اصفهانی، جوادی آملی و... حتی در صدا و سيما مورد تعرض قرار گيرد و كار به جايی برسد كه حتی بيت و نوه امام و حسینیه و مرقد ایشان و نيز آرامگاه مرحومان صدوقی و خاتمی از تعرض مصون نماند...بايد از برخوردهای ناصوابی كه با مهندس بازرگان و دكتر سحابی صورت گرفت، عذر خواست و نيز بايد از همه سياسيونی كه خواهان فعاليت قانونی بودند و حقوقشان به بهانه‌های مختلف نقض شد، پوزش طلبيد...انتقال صفحات درخشان تجربه ی بزرگ نسل انقلاب به نسل كنونی، هنگامی ميسر است كه تكليفمان را با لكه‌های تاريك تاريخ خودمان مشخص كنيم".

تاج زاده سرکوب ها و زندان ها و شکنجه های دهه ی اول انقلاب(دوران آیت الله خمینی) را "استثنا" قلمداد می کند که در دوران آیت الله خامنه ای می رود تا به قاعده و رویه تبدیل شود.سید محمد خاتمی هم همین مدعا را مطرح کرده و گفته است:

"معتقدیم که اسلامی که امام نماینده ی آن بود با مردم سالاری سازگار بود، آزادی بیان آزادی اندیشه و آزادی اجتماعات، انتخابات آزاد شرایطی است که در مردم ‌سالاری باید وجود داشته باشد...راهکار این است همه با هم با داوری قاتون اساسی و معیارهایی که امام گفت نه با تفسیرهای نا به جا، کار را انجام دهیم، متاسفانه بعد از امام جای قواعد و استثناها عوض شد"[2].

2- گفت و گوی ناقدانه در قلمرو عمومی: مهندس میرحسین موسوی در نظر چهره ای تکثرگرا و اهل گفت و گو از خود به نمایش گذارده است. گام بلندی که او پیموده است،اگر پی گرفته و عملی شود،راهگشای بسیاری از مسائل جمعی ما خواهد بود. او در هجدهمین بیانیه اش نوشته است:

"میزان تبادل اخبار و اطلاعات و نظر و تحلیل که به صورت کاملا دموکراتیک جریان دارد[بی نظیر است]جنبش سبز موجی از گفتگو درباره مسائل مهم و سرنوشت ساز در حوزه عمومی بین مردم ایجاد کرده که در تاریخ معاصر ما بی ‌نظیر بوده است...به برکت همین تعامل و گفتگوی جمعی، عقلانیت مردم همواره بر احساسات آنان غلبه کرده است...تنها از طریق تقویت جامعه مدنی، گسترش فضای گفتگوی اجتماعی، ارتقاءسطح آگاهی و جریان آزاد اطلاعات...می توان اهداف جنبش سبز را عملی کرد و این امر مستلزم توافق و تاکید بر اصول حداقلی و مطالبات مشترک و ایجاد تعامل و هماهنگی میان همه نیروهایی است که علی رغم داشتن هویت مستقل با پذیرش تکثر در درون جنبش، زیر چتر فراگیر جنبش درکنار یکدیگر قرار می گیرند...جنبش سبز، یک حرکت اجتماعی فراگیر است که هرگز خود را مبری از خطا نمی انگارد و با نفی هرگونه مطلق نگری شرک آلود، بر گسترش فضای نقد و گفتگو در درون و بیرون جنبش تاکید دارد...جنبش سبز موافق تکثر ومخالف انحصارطلبی است...تعمیق فضای گفتگو بر سر اهداف و بنیان های هویتی جنبش از جمله راهکارهای محوری است که مستلزم توجه ویژه ی کلیه فعالان سبز است...مبارزه با استفاده ابزاری از دین و حفظ استقلال نهادهای دینی و روحانی از حکومت تنها راه حفظ جایگاه والای دین و تداوم نقش برجسته آن در جامعه ایران است که به عنوان یکی از اصول بنیادین جنبش سبز در سرلوحه امور جای می گیرند...نفی هرگونه انحصار فکری، رسانه ای و سیاسی و همچنین مبارزه با حذف فیزیکی هر اندیشه و دیدگاه در سرلوحه اهداف جنبش سبز قرار دارد...گسترش جامعه مدنی و تقویت حوزه عمومی در زمره اصول اساسی جنبش سبز است.[رسیدن به اهداف جنبش سبز]مستلزم مذاکره و گفتگو میان نمایندگان گروه‌های مختلف فکری و سیاسی است و در این راستا از هرگونه دعوت به مذاکره و گفتگوی شفاف به منظور دفاع از حقوق مردم و حل منازعات اجتماعی استقبال می کند"[3].

دعوت به گفت و گوی جمعی ناقدانه،چیزی است که موجب تقویت جنبش سبز می گردد. گفت و گو در قلمرو عمومی صورت می گیرد، و گفت و گوی جمعی، چیزی است که قلمرو عمومی را می سازد.از همین منظر،کوشش می کنم تا نظر خود را درباره ی "قاعده" و "استثنا" بودن خشونت و سرکوب در دهه ی اول انقلاب بیان کنم. این گام بلند تاج زاده ستودنی است که اعدام های تابستان 67 را محکوم می کند. اما محل نزاع، این مدعاست که حذف و سرکوب "دیگری" و "تفاوت"

در دوران آیت الله خمینی استثنا بوده، اما در دوران پس از او، به قاعده و رویه تبدیل شده است.


3- نگاه ایدئولوژیک به گذشته:
تا حدی که من می فهمم، این نوعی تحلیل ایدئولوژیک است که در تعارض با واقعیت قرار دارد. سرکوب های دهه ی اول انقلاب،برنامه ریزی شده، سازمان یافته و بسیار گسترده بود.بدترین دوران زندان های جمهوری اسلامی، زندان ای دهه ی اول انقلاب است که بدترین نوع شکنجه ها در آن اعمال می شد. قتل عام تابستان 1367 که با حکم آیت الله خمینی صورت گرفت،مطابق معیارهای یوان بین المللی کیفری، "جنایت علیه بشریت" به شمار می آید. اما سه راه فرار از مجازات در مقابل زمامداران خودکامه ی حاکم بر ایران قرار دارد:


اول- دادگاه کیفری بین المللی نمی تواند به جرائم قبل از سال 2002 رسیدگی کند.


دوم- ایران- مانند اسرائیل و آمریکا - عضو دیوان نیست و دیوان فقط به جرائم کشورهای عضو دیوان رسیدگی می کند.


سوم- تنها راه رسیدگی به جرائم کشورهای غیر عضو،ارسال پرونده از سوی شورای امنیت سازمان ملل به دیوان است.اما اعضای اصلی شورای امنیت، یا از مهمترین ناقضان حقوق بشر هستند(چین و روسیه)، یا کارنامه شان در این قلمرو چنان ناپاک است(ارتش آمریکا در عراق و افغانستان)که دلیلی برای فعال کردن شورای امنیت در این زمینه نمی بینند.


فقط اعدام چند هزار زندانی جنایت علیه بشریت به شمار نمی رود،رفتارهایی که در دهه ی 60 در زندان ها با مخالفان شد، مصداق دیگری از جرم جنایت علیه بشریت بود و هست. با اندکی اغراق می توان مدعی شد که وضعیت زندانیان سیاسی در زندان های امروز ایران در مقایسه ی با دهه ی اول،وضعیت زندگی در بهشت در برابر اسارت در جهنم است. چه کسی نمی داند که آیت الله خمینی آمر جنایت علیه بشریت(قتل عام تابستان 1367) بود؟ او بود که به صراحت تمام به ستاد
انقلاب فرهنگی دستور داد که از ادامه ی تحصیل دانشجویان مارکسیست ممانعت به عمل آورند و دانشگاه ها را از اساتید دگراندیش تصفیه کنند.

4- دو روایت از سخنان تاج زاده: سخنان مصطفی تاج زاده درباره ی آیت الله خمینی را دوگونه می توان قرائت کرد. اول- وی به دنبال این است تا دامن آیت الله خمینی را از آن خطا ها و نامردمی ها و جنایات پاک کند. دوم- نوشتار وی پذیرش نقش آیت الله خمینی در آن چیزی است که او خطاهای هولناک و لکه های تاریک دهه ی اول انقلاب می خواند، منتها به صورت سربسته از وی انتقاد می کند تا مریدان را نترساند و جنبش سبز را با اختلاف مواجه نسازد.

تاج زاده به طور مشخص به برخورد با مراجع تقلید اشاره می کند و می گوید ما باید از ابتدا در مقابل آن شیوه ها می ایستادیم. ایستادن در برابر بدترین رفتارها با مراجع تقلید، چه معنایی دارد؟مطابق روایت اول از سخنان تاج زاده،ایستادن یعنی مقابله ی با استثناهایی که برخلاف میل آیت الله خمینی صورت گرفت.اما مطابق روایت دوم،ایستادن یعنی مقابله ی با شیوه های زمامداری آیت الله خمینی،ضمن اذعان به این که موارد سیاه،اندک و استثنایی بود. نوشتار کنونی، محدود به رفتار آیت الله خمینی با مراجع تقلید است.

یک نکته ی مهم روش شناسانه را نباید فراموش کرد. رویدادهای اجتماعی، معلول دهها متغیر متفاوتند. تحلیل هایی که پدیده های اجتماعی را معلول یک علت واحد قلمداد می کنند، اعتبار چندانی ندارند. نوشتار حاضر نمی خواهد آیت الله خمینی را عامل همه ی مسائل و مشکلات ایران معرفی کند. سخنان او، میلیون ها ایرانی را به حرکت در آورد. بدون آن جمعیت عظیم،او نمی توانست کاری از پیش برد. کما این که حدود 15 سال در حاشیه ی نجف بود. نقد آیت الله خمینی، نقد همه ی ماست. نقد همه آنانی که رهبری او را پذیرفتند و گمانشان آن بود که با اجرای احکام فقهی اسلام، عدالت همه جا را فرا خواهد گرفت. نگاهی که ساده لوحانه گمان می کرد اسلام سوپر مارکتی است که داروی هر دردی در آن یافت می شود.مدعای "کمال دین" با مدعای "جامعیت دین" گره خورد و "اسلام فقاهتی بنیادگرایانه" را پدید آورد. این مدعا که پیروان اسلام بنیادگرایانه مشتی آدم بی سواد و عقب افتاده اند،مدعایی است که به سادگی ابطال می شود. بنیادگرایان نه تنها با علوم پایه و تکنولوژی مدرن تعارضی ندارند، بلکه به شدت طالب این نوع دستاوردهای دوران مدرن اند. گروهی از بنیادگرایان در پیشرفته ترین دانشگاه های جهان تحصیل کرده اند. اگر چه به نظر برخی از فیلسوفان علم،نظریه ای علمی است که ابطال پذیر و ساده (simplicity) باشد،اما سادگی به معنای تعلیل های تک علتی نیست.

5- آیت الله خمینی و آیت الله شریعتمداری: اختلافات آیت الله خمینی و ایت الله شریعتمداری(1365-1284) به دوران پیش از انقلاب باز می گشت. اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود به اختلاف مشرب دو آیت الله در دوران قبل از انقلاب اشاره کرده است. می گوید طرفداران آیت الله شریعتمداری مجله ی "مکتب اسلام" را با محوریت ایشان به راه انداختند،ما هم مجله ی "مکتب تشیع" را با محوریت آیت الله خمینی به راه انداختیم[4]. هاشمی به موارد مختلف اختلافات اشاره کرده و می گوید یک بار به اتفاق آیت الله منتظری و آیت الله مشکینی به دیدار آیت الله شریعتمداری رفته و در این خصوص با او مذاکره کرده اند. اما وی نپذیرفته است که مشی انقلابی آیت الله خمینی را پیش گیرد. در همه ی دیدارها نظر او این بوده که حوزه ها قدرت مبارزه ی با رژیم شاه را ندارند. هاشمی می گوید آیت الله خمینی در همان دوران درباره ی وی گفته بود:"آقای شریعتمداری آدم عاقلی است"،عقلانیت در اینجا به معنای "حسابگر بودن" است[5]. با همه ی این احوال،پس از تبعید آیت الله خمینی، آیت الله شریعتمداری در یکی از بیاناتش درباره ی او گفت:

"به هر صورت ما ناراحتیم، متأسفیم، حوزه بدون ایشان صفایی ندارد. ما می خواهیم ایشان مثل سابق تشریف داشته باشند و مباحثه کنند و آقایان اهل علم از مباحثه ی ایشان استفاده کنند و از خود ایشان بهره مند گردند و دلگرم شوند و حوزه مستقر باشد"[6].

قبل از تبعید آیت الله خمینی،علمای زیر هر دو هفته یک بار جمع می شدند و درباره ی اوضاع کشور با یکدیگر گفت و گو می کردند:گلپایگانی،شریعتمداری،خمینی،حاج شیخ مرتضی حائری،علامه ی طباطبایی، سید محمود موسوی، سید احمد زنجانی، سید مرتضی لنگرودی و میرزا هاشم آملی. اعلامیه ی 9 امضایی در محکومیت تصویب نامه ای که به انتخاب شدن و انتخاب کردن زن ها منجر می شد را همین 9 تن امضا کرده بودند. در آن نامه ی اعتراضی، نابرابری زنان و مردان، یکی از احکام ضروری اسلام به شمار آمده که اعتقاد به آن، یا کوشش برای لغو آن،موجب ارتداد است. می گویند:

"مقدمه ی قانون اساسی غیر قانون اساسی است...بهتر بود تا آخر این مقدمه را مطالعه کنند که واضح شود نسوان حق مداخله ی در انتخابات را ندارند...دوره ی اول مجلس طبق نیات شاه بوده، و زن ها در آن شرکت نداشته اند. پس معلوم می شود که برای زنان حق نبوده است...[اگر حق با دولت باشد] که طایفه ی نسوان...حق شرکت در انتخابات دارند،از صدر مشروطیت تاکنون تمام دوره های مجلس شورا برخلاف قانون اساسی تشکیل شده و قانونیت نداشته است...دولت مذهب رسمی کشور را ملعبه ی خود قرار داده،و در کنفرانس ها اجازه می دهد که گفته شود قدم هایی برای تساوی حقوق زن و مرد برداشته شده. در صورتی که هر کس به تساوی حقوق زن در ارث و طلاق و مثل اینها، که جزء صروری اسلام است،معتقد باشد و لغو نماید، اسلام تکلیفش را تعیین کرده است...دخالت زنان در انتخابات، یا اعطای حق زن ها...جز بدبختی و فساد و فحشا چیز دیگری همراه ندارد...اسلام...از این نحو اختلاط مخالف با عفت و تقوای زن جلوگیری[می] کند...روحانیون ازعواقب امر این جهش های خلاف شرع...می ترسند...تصویبنامه ی اخیر دولت راجع به شرکت نسوان در انتخابات از نظر شرع بی اعتبار و از نظر قانون اساسی لغو است...دولت...بدون اعتنا به قوانین اسلام و قانون اساسی و قانون انتخابات،دست به کارهایی زده که عاقبت آن برای اسلام و مسلمین خطرناک و وحشت آور است"[7].

آیت الله خمینی در 29/12/ 1341 طی یک سخنرانی در مسجد اعظم قم، اعلام کرد که در سال جدید عید نداریم، چرا که دوران "عزای ملی" است. او گفت مسأله فقط مسأله ی برابری زنان و مردان نیست،بلکه کل احکام فقهی در خطر است. دولت ایران به دنبال تغییر احکام فقهی است. این احکام، احکام الله هستند و هیچ کس نمی تواند آنها را تغییر دهد. او افزود:

"شرط مسلمان بودن را از انتخاب کننده و انتخاب شونده حذف[کرده اند و زمامداران] از تساوی زن و مرد دم می زنند.تساوی حقوق زن و مرد یعنی قرآن را زیر پا گذاردن؛یعنی مذهب جعفری را کنار زدن...این تساوی حقوق زن و مرد و ملحقات آن،از نظر بیست میلیون نفوس ایرانی مردود و محکوم است...دستگاه جبار بداند اگر بخواهد به اسلام تجاوز کند و احکام کفر را در بلاد اسلامی جاری سازد،من در کمین آنا ایستاده ام"[8].

بدین ترتیب، آیت الله خمینی نوروز سال 1342 را عزای عمومی اعلام کرد.از میان علمای قم، فقط آیت الله شریعتمداری بیانیه ای مشابه بیانیه ی ایت الله خمینی منتشر و عید را عزای عمومی اعلام کرد. اگر این اهداف انقلابی و آزادیخواهانه به شمار روند،آیت الله شریعتمداری تنها همراه آیت الله خمینی در این راه بود[9].آیت الله خمینی با این که در حال مبارزه ی با رژیم سرکوبگر شاه بود، در هیچ یک از بیانیه های خود از تعارض دیکتاتوری و خودکامگی با اسلام و ضروریات آن سخن نگفت، اما دائماً بر این نکته انگشت می نهاد که برابری زنان و مردان،انکار ضروری دین است. می نوشت:

"دستگاه جابره در نظر دارد تساوی حقوق زن و مرد را تصویب و اجرا کند. یعنی احکام ضروریه ی اسلام و قرآن کریم را زیر پا بگذارد، یعنی دخترهای هجده ساله را به نظام اجباری ببرد و به سربازخانه ها بکشد، یعنی با زور سرنیزه دخترهای جوان عفیف مسلمان را به مراکز فحشا ببرد"[10]."وزارت دادگستری با طرح های خود و الغای اسلام و رجولیت از شرایط قضات،مخالفت خود را با احکام مسلمه ی اسلام ظاهر کرد"[11]."اکنون با اعلام تساوی حقوق،چندین حکم ضروری اسلام محو می شود. اخیراً وزیر دادگستری در طرح خود شرط اسلام و ذکوریت را از شرایط قضات لغو کرده است"[12]."کراراً در نطق های مبتذلشان تصریح به تساوی حقوق زن و مرد در تمام جهات سیاسی و اجتماعی کرده اند که لازمه اش تغییر احکامی از قرآن مجید است"[13]."اعلام به تساوی حقوق زن و مرد از هر جهت، الغای اسلام و رجولیت از منتخب و منتخب و الغای اسلام و رجولیت از شرایط قضات، نمونه ی ظاهر دیگری [از هدم اساس اسلام]است"[14]."دستگاه جبار، نسبت به احکام مقدسه ی اسلام سوء نیت دارد...اعلام نموده اند، تساوی حقوق زن و مرد را، که در اثر آن، چندین حکم ضروری محو خواهد شد"[15]."ما امروز مواجه هستیم با دستگاه جباری که در نظر دارد احکام اسلام را یکی پس از دیگری تغییر دهد. آنچه تاکنون با صراحت در نطق های خود اظهار کرده اند،تساوی حقوق زن و مرد است در همه ی جهات،که چندین حکم ضروری اسلام پایمال می شود"[16]."دستگاه جبار تساوی حقوق زن و مرد را در جمیع جهات اعلام نمود و این مستلزم هدم احکامی چند از کتاب الله است"[17].

این ایده ها که امروزه مایه ی سرافکندگی و خجالت پیروان "خط امام" است،البته که آیت الله شریعتمداری، حوزه ها و مومنان را با خود همراه داشت. پس از حمله ی به مدرسه ی فیضیه، آیت الله خمینی به آقای فلسفی نامه ای نوشت که ضمن تأکید بر بیان مسائل توسط خطبا، خواستار کمک مالی برای تجدید بنای مدرسه ی فیضیه شده بود. آیت الله شریعتمداری هم عین همین بیانیه را صادر کرد[18].پس از بازداشت آیت الله خمینی، تعدادی از علما پیشنهاد مهاجرت به تهران را مطرح کردند.از شهر قم، فقط آقایان شریعتمداری،مرعشی نجفی،حائری یزدی و سید محمد حسین طباطبایی این درخواست را مطرح کردند. اقای شریعتمداری پس از آمدن به تهران، درباره ی انگیزه ی خود گفت:

"اینجانب از وقتی که عده ای از بزرگان علما: حضرت آیت الله خمینی و آیات دیگر آقای قمی و آقای محلاتی و سایر علمای عظام و مبلغین گرفتار شدند،لازم دانستم که برای اظهار پشتیبانی و اعتراض عملی به این تصمیم دولت به حضرت عبدالعظیم مسافرت کنم و بدین ترتیب معلوم شود که آقایان علما دارای نظر واحدی هستند و در عمل کردن به وظایف شرعی متفق القول می باشند"[19].

در عین حال، بین آیت الله خمینی و ایت الله شریعتمداری بر سر مسائلی- از جمله شیوه ی مبارزه- اختلاف نظر وجود داشت. به عنوان نمونه، آیت الله خمینی در نامه ای به ایت الله میلانی در 7/3/ 1343 به این موضوع به صراحت اشاره کرده است.تأسیس "دارالتبلیغ" توسط آیت الله شریعتمداری، بدون اطلاع آیت الله خمینی، یکی از مهمترین موارد اختلافات آن دو بود[20].

پیش از این به داستان ملاقات آیت الله منتظری، آیت الله مشکینی و هاشمی رفسنجانی با ایت الله شریعتمداری اشاره کردیم. آنان رفته بودند تا آیت الله شریعتمداری را برای تعطیل کردن درس های حوزه مجاب کنند. در همین دیدار آقای شریعتمداری آقای منتظری را متهم می کند که در حال فعالیت علیه دارالتبلیغ است، اما آقای منتظری ضمن اعلام مخالفت با دارالتبلیغ، آن اتهام را به شدت تکذیب می کند[21].اهمیت این موضوع،در تحولات پس از انقلاب، و نحوه ی برخورد آقای خمینی و آقای منتظری با اقای شریعتمداری خود را نشان می دهد.دری نجف آبادی تا آنجا پیش می رود که "دارالتبلیغ" را محصول همکاری ساواک و آیت الله شریعتمداری- در زمان بازداشت آیت الله خمینی- قلمداد می کند:

[ادامه مطلب]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016