گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
7 تیر» جنسيت در نگاه قدرت، احمد فعال20 اردیبهشت» جنبش آزادی اعراب در دو گفتمان حقوق ملی و منافع ملی، احمد فعال 31 فروردین» تأملی فلسفی در باب مفهوم استقلال، احمد فعال 20 فروردین» اطاعت و آزادي، پاسخي به ديدگاههايي از آيت الله جعفر سبحاني، احمد فعال 24 اسفند» اطاعت و آزادی نقد ديدگاههايی از آيتالله جعفر سبحانی*، احمد فعال
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! جنسيت در نگاه قدرت، احمد فعالدر وضعیت موجود ایران بسیاری از نظرها، پوشش زنان را از این رو که کوشش شده است تا زن را از بازیگری تبلیغات بازار رها كند، علامت آزادی و کرامتمندی او ميشمارند. همچنین وانمود ميشود که پوشش زنان نمادی از اسلامگرایی و اخلاقگرایی جامعه است ... ولی آیا واقعاً چنین است؟ آیا جامعه زنان خود دست به چنین انتخابی زده است؟ آیا پوشش آنان، بنیاد اخلاق و مناسبات جامعه را دستخوش دگرگونی قرار داده است؟(بخش دوم و پاياني) برای مطالعه بخش اول اینجا را کلیک کنید. اکنون با توجه به آنچه که در باب رابطه قدرت و جنسیت در دو دنیای مدرن و ماقبل مدرن شرح دادم، موضوع را به رويكردهاي عینی ارجاع مي دهم تا درک روشنتري از رابطه قدرت و جنسیت بدست داده شود. در ادامه بحث دو دوره تحول در نظام سرمایهداری و رابطه آن را با جنسیت شرح خواهم داد. سرانجام در پايان كار در رويكرد سوم، موضوع جنسیت را در وضعیت ایران امروز مورد توجه قرار خواهم داد. رويكرد نخست: نظام سرمایهداری حداقل دو دوره مختلف را پشت سر گذاشته است. یک دوره، دوره تولیدگرایی و دوره دیگر، دوره مصرفگرایی است. سرمایهداری قرن نوزدهم تا قبل از جنگ جهانی اول، تولیدمحور بود و سرمایهداری پس از جنگ جهانی اول و به ویژه جنگ جهانی دوم تا دوران حاضر به سرمایهداری مصرفمحور تبدیل شد. مقتضی تولید در دوران نخست سرمايهداري، کار و تلاش بیوقفه، و صرفهجویی در مصرف کردن بود. اما مقتضی مصرفمحوری، کامجویی از فرصت فراغت و بذل و تبذیر در مصرفگرایی است. سرمايهداري تا قبل از قرن بيستم تا آن حد به درجه رشد صنعتي نرسيده بود كه با توليد مازاد محصول مواجه شود، از اين رو صرفهجويي در حجم كالاهای تولید شده در دستور كار سرمايهداري قرار داشت. جريان توليد انبوه، مازاد محصول را به دنبال آورد و حركت سرمايهداري براي تصرف بازارها و جستجو در پي مصرفكنندگان و با هدف تصرف بازارهای بیشتر، دو جنگ جهاني را براي بشر به ارمغان گذاشت. از آن زمان مصرف اهميت بيشتري پيدا كرد. در ايامي كه سرمايهداري به صرفهجويي و كار بيوقفه كارگران و زحمتكشان احتياج مبرم داشت، لازم بود تا سرمايهداري خود را با ايدههايي هماهنگ كند كه مقتضي كار و صرفهجويي بود. با توجه به اينكه وسوسههاي تحريك آميز جنسيت، ذائقه مصرفي جامعه را افزايش ميدهد، بنگاههاي سرمايهداري مبارزه بياماني را عليه جنسيت آغاز كردند و در اين راه با دستگاه اخلاقي كليسا همآواز شدند. بدينترتيب منافع سرمايهداري اقتضاء ميكرد كه بورژوازي به اخلاق روي بياورد. اخلاقي شدن بورژوازي و محدوديتهاي سختگيرانه دولت و كليسا عليه جنسيت، نه به دليل ذات اخلاقي بودن، بلكه به دليل شرايطي بود كه شكلبنديهاي (فرماسيونهاي) اقتصادي در آن ايام، حكم به صرفهجويي ميكرد. ميشل فوكو در كتاب تاريخ جنسيت نشان ميدهد كه چگونه از سده هفده ميلادي تا پيش از قرن نوزدهم، روابط جنسي از صراحت بياني آشكاري برخوردار بود، اما به محض آنكه بورژوازي وارد عرصه توليد صنعتي ميشود، عرصه جنسيت آنقدر محدود ميشود كه حتي قواعد جنسي "سركوب و سانسور" را تا پاشنه اتاق خواب افراد ميكشاند. "از اين ديدگاه جنسيت سركوب شد، زيرا با اخلاق كاري مورد نظر سرمايهداري ناسازگار بود. همه نيروها ميبايست در خدمت توليد مهار شوند1". تا پيش از قرن نوزدهم زنا با محارم امر عادي تلقي ميشد، اما از آغاز صنعتي شدن و نهضت اخلاقگرايي بورژوازي بود كه زنا با محارم منع شد. انديشهورزان بورژوازي با همراهي دستگاههاي اداري و دستگاه كليسا، با اعلام اين حقيقت كه "منع زنا با محارم" قاعده عمومي تمام جوامع بشري است، به كنترل هر چه بيشتر جنسيت پرداختند. در همين زمان بود كه شبكههاي انضباطي بورژوازي در قالب شهرداريها و داروخانهها، براي جلوگيري از شيوع بيماريهاي آميزشي و جلوگيري از فساد اخلاقي و انحطاط نسلي، دست بكار شدند تا در قالب اخلاقگرايي، ماشين توليد بورژوازي و منافع او را به حركت دربياورند. بورژوازي نيك ميدانست كه جنسيت رها شده و بي قيد و بند، ذائقه مصرفي جامعه را افزايش ميدهد، و اين در حالي است كه حجم توليدات تكافوي مصرف جامعه را نميداد. بدين ترتيب مهار زدن بر لگام جنسيت، هم مهار مصرف جامعه و هم ايجاد نيروي محركه كار در تكاپوي نظام توليد بود. در نتيجه، اخلاقگرايي بورژوازي تفسيري جز پنهان كردن منافع حاصل از كار و توليد، نمييافت. رويكرد دوم: با وجود دو جنگ جهانسوز، ماشین تولید بورژوازی نه تنها از حرکت بازنماند، بلکه با متراکم شدن صنعت رشد فزایندهای به خود گرفت. جریان متراکم شدن صنعت هر روز شتاب بیشتری گرفت، بطوريكه بازار ديگر پاسخگوي توليد نبود. پیشرفتها در جهان علم و تکنولوژی و اضافه بر آن، پیشرفتها در جهان فیزیک و شیمی و دستیابی به انرژی بیبدیل نفت به مثابه مهمترین نیروی محرکه صنعت، سرعت گردش چرخهای صنعتی را فزاینده کرد. از همین ایام بود که تولیدات انبوه، انفجاری عظیم در بازار داد و ستد کالایی به وجود آورد. تقاضا برای تولید، به تقاضا برای مصرف تبدیل شد. فزونی گرفتن فزاینده عرضه بر تقاضا و رقابت بنگاههای اقتصادی، فضای تقاضا را در بازار هر روز تنگتر و فشردهتر ميکرد. تکنولوژیهای رسانهای به کمک این بنگاهها آمدند و کوشش کردند تا با تحریک ذائقههای مصرفی، فضای بازار تقاضا را باز کنند. اما از آنجا که ماشینهای غول افزای تولید نميتوانستند از کار بیکار بمانند، و هر روز موج عظیمی از کالاها را به سینه بازار روانه ميكرد، در نتیجه نو به نو کردن تقاضا و مصرف، مهمترین سرمشق بورژوازی قرار گرفت. اما نو به نو کردن تقاضا و مصرف بدون مُدگرایی و این نیز بدون استفاده از جنسیت ممکن نبود. در اين شرايط ضرروي بود تا بورژوازي دست از اخلاقگرايي شسته و فضاي نويني در جنسيت بازگشايد، فضايي كه خيلي زود به سكسوآليسم (جنسيتگرايي) منجر شد. گرایش بورژوازی از ایدئولوژی پاکدامنی به ایدئولوژی سکسوالیسم صرفا متأثر از مقتضیات تولید و منافعی بود که در تولید برای خود تدارک دیده بود. بمب سکسوالیسم پس از جنگ جهانی اول و پیرو نهضت فرویدیسم، در جهان صنعتی ترکید. اندیشههای فروید بسیار بزرگتر از آن است که بخواهیم آن را به توطئه بورژوازی نسبت دهیم، اما ظهور این اندیشه در یک نگاه مثبت محصول تضادهایی بود که نظام صنعتی تا آن زمان پدید آورده بود، اما در یک نگاه منفی، فرآورده ضرورتهای یک نظام تولیدی بود. ضرورتهایی که باید به نحوی هم پاسخی به سرکوبهای نظامهای پیشین ميداد و هم فضای فراخنایی برای عرصه تولید و تقاضا جستجو ميکرد. با این وجود، نهضت فرویدیستی با همه دستاوردهایی که در شناخت ماهیت انسان و شناخت تضادهای میان انسان و نظام اجتماعی بدست ميداد، به کارآمدترین ایدئولوژی بورژوازی تبدیل شد. از آن زمان تا کنون به موازات تراکم و فشردگی صنایع، مواد منفجرهای که در کار بمب سکسوالیسم ميآمد، بسیار فشردهتر و متراکمتر ميشد. به گونهای که وسعت انفجار سکسوالیسم در اندازهای بود که صدای آن اکنون تنها صدایی است که در فضای زندگی فردی و اجتماعی به گوش ميرسد، و تنها صدایی است که همه صداها را زیر تنین مهیب خود به خاموشی ميخواند. بورژوازی امروز ادعا ميکند که تنها نماینده شایسته آزادی حقوق زنان است و جهانی که او در دموکراسی لیبرال آفریده، تنها جهانی است که شایسته فضای آزاد جنسیت است. بورژوازی چنینی وانمود ميکند که بازگشودن جنسیت، پیرو تقاضاهایی است که خُرده جنبشهای جنسی مانند جنبشهای فمنیستی (زنگرايي) و یا جنبشهای هموسکسوآل (همجنسگرايي)، خواستار فضای بیشتری از آزادی هستند. امروز نقش اصلی تکنولوژیهای رسانهای، وانمودسازی دنیایی است که بورژوازی ترسیم ميکند. در وانمودسازی همین دنیاست که جهان مجازی چنان بر پیشانی واقعیت رخ بر ميتابد، که گویی تمام امور واقع، شامل امرهایی که بورژوازی در تولید، در سائقههای جنسی، در مصرف، در علم و تکنولوژی، در سیاست، در روابط بین المللی و در تولیدِ مفاهیمی چون تروریسم، حقوق بشر و دموکراسی، خلق کرده است، همه و همه نابترین امرهایی هستند که از واقعیت برگرفته شدهاند. تکنولوژیهای رسانهای، ایدههای بورژوازی را خواه در بنگاههای اقتصادی و خواه در حوزه سیاست، چنان بازنمایی ميکنند که مخاطبان هیچ تردیدی در واقعی بودن و ناب بودن آن نشان ندهند. بازنماییای در تصاویر ناب. این تصاویر چنان شفاف نشان ميدهند که به قول اسلاوی ژیژک، از واقعیت واقعیتر نشان داده ميشوند. واقعیتر از واقعیت، یا آنچه که جان بودریار حاد واقعیت (هیپورئالیزم) مينامد، این است آنچه که دنیای مجازی پیشاروی نگاههای ما بازگشوده است. در گذشتههای دور مرز میان واقعیت و مجاز بسیار روشن و شفاف بود، اما به موجب ماهیت مسحور کننده تکنولوژیهای رسانهای، و اگر بر آن بیافزایم ماهیت انظباطی تکنولوژیهایی که با هدف کنترل در وجود ميآیند، دنیای مجازی را چنان روشن و مسحورکننده نشان ميدهند، که کمترین تردیدی نسبت به واقعی بودن و حقیقی بودن آن نتوان به خرج داد. تا زمانی که پشت صحنههای یک دنیای مجازی را به ما نشان ندهند، چه کسی ميتواند تردید کند که تصاویر ناب و دیجیتالی شده نه تنها واقعی نیستند، بلکه با تفسیر وارونه واقعیت، مخاطب را زندان ابدی سانسور نميسازند؟ زندانی که با نظامی از مبادلات نمادین شده (يا با زبان تازهاي كه علائم و اشياء و واژهها به گونه ديگري تعريف شدهاند كه سازگار با وضعيت زندان بودن ماست) نه تنها منطق گفتگو میان افراد را به دلخواه منابع قدرت تغییر ميدهد، و نه تنها نگاههای ما را نسبت به واقعیت وارونه ميکند، بلکه طعمها را به دلخواه بازار در ذانقه ما تغییر ميدهد. این نظام جز یک نظام کالایی شده نیست. نظامِ کالاییِ، ایدئولوژیِ بورژازی در عصر وفور کالایی است. این ایدئولوژی دیگر یک ایده نیست، یک صنعت است. خود ایدئولوژی به صنعت تبدیل ميشود. صنعتی که قادر است با هنرنماییهای شگرف و تبدیل افسانه به واقعیت، انسان را تا حد کالا تقلیل دهد. در دنیایی مجازی شده نظام کالایی، رابطه انسان با واقعیت غیرمستقیم ميشود. منابع تولید کننده کالاها، که جلوههای گوناگون منابع قدرت هستند، واسطه و هاله میان انسان و واقعیت قرار ميگیرند. نظام کالایی تنها نظامی است که عناصر قدرت و جنسیت را به خوبی بازنمایی ميکند. زن و جنسیت مهمترین نمادهای نظام کالایی شمارده ميشوند، بطوریکه سایر نمادها و اشیاء متأثر از این نماد هستند. آنچه به عنوان منطق گفتگو، به عنوان نگاه و نظام بصری و به عنوان کالاهای خوراکی تبلیغ ميشوند، و خود تبلیغات، یکسر نمادهای جنسی هستند. اما جنسیت بدون آمیزش با خشونت نميتوانست دستآویز "نظام کالایی شده" قرار گیرد. به تمام نمادهای زندگی امروز نگاه کنید، از موسیقی و فیلم و سینما گرفته تا ورزش و میادین ورزشی، از کالاهای خوراکی در قالب فست فوتها گرفته تا وضعیت پوشش جامعه، از ماشین گرفته تا کالاهای مربوط به وسایل آشپزخانه، همه و همه نمادهایی از آمیزش جنسیت و خشونت هستند. در این میان، موسیقی شاید مهمترین عرصهای است که آمیزش خشونت و جنسیت را به نمایش ميگذارد. به موسیقیهایی که از چند دهه پیش، یعنی موسیقیهای جاز و راک و پاپ تا موسیقی هوی متال که مظهر انحطاط و بربریت انسان امروز است، تا موسیقیهایی که دیگر نميتوان نام آنها را موسیقی گذاشت، ملاحظه کنید. این موسیقیها بدون نمایش خشونتآمیزترین جلوههای جنسیت در رختخواب، گویی دیگر موسیقی نیستند، بلکه صرفاً به صحنه ارضاء تمنیات جنسی مخاطبان تبدیل ميشوند. اما چرا خشونت و جنسیت، و آمیزش این دو، مهمترین عرصه زندگی است و همه نمادها بازنمایی این عرصه بشمار ميآیند؟ جز این نیست که خشونت و جنسیت پولسازترین عرصه بازنمایی ایدئولوژی بورژوازی هستند. عرصهای که ميتوانند منحنی ذائقه مصرفی جامعه را در خط مماس با منافع بازار پیوند دهند. بدینترتیب ماشین اتوماسیون (خودكار) نظام سرمایهداری در آمیزش خشونت و جنسیت، فرآیند مصرفمحوری را که سرنوشت محتوم نظام کالایی است، در ایجاد فضای مجازی کامل ميکند. با وجود این، فضای مجازی هنوز به نیروهای محرکهای محتاج است که جریان نو به نو کردن مصرف را با ماشین اتوماسیون (خودكار) تولید هماهنگ کند. مُدگرایی نقش نیروی محرکه نظام کالایی را ایفاء ميکند. مُدگرایی جلوه دیگری از آمیزش خشونت و جنسیت است. در آغاز مُدگرایی ميتوانست با زیباشناختی همراه باشد. اما دیری نپایید که در اقتصاد مصرفمحور، جنسیت مصرفمحور همزاد خود را در خشونت بازتولید کرد. ناگفته پیداست که خشونت ضد زیبایی است. هر قدر خشونت بیشتر با جنسیت پیوند ميجوید، مُدگرایی بیشتر در ستیز با زیبایی همراه ميشود. به نمایشگاههای مُد نگاه کنید، جز نمایش ستیز با روح زیباشناختی انسان نیستند. تصویر چهرههای وحشی و آرایشهای تند و خشونتآمیز از دختران و پسران جوان و گاه میانسال، جز ارضاء خشونت جنسی نیستند. اگر ليدي گاگا نمونه راديكاليزم جنسيت در موسيقي است، كريس انجل با گرم كردن سرها و مسحور كردن نگاهها، آميزش جنسيت و خشونت را به تردستي رسانهاي بدل ميكند؛ تا از خلال آن مخاطبان به ابژه بياراده قدرت تبديل شوند. نکته با اهمیت اینجاست که پارهای از نظامهای رسانهای که رسالت خود را اطلاع رسانی ميدانند، بنا به اینکه متعهد به استیفای ایدئولوژی بورژوازی هستند، به مثابه بخشی از تکنولوژی نظام کالایی عمل ميکنند. تأسف بیشتر اینجاست که این تعهدات هیچگاه از سوی نیروهای محرکه سیاسی مورد نقد قرار نميگیرند، تا آنجا که فضا برای نقد خشونتآمیز بنیادگرایی باز ميشود. تصویر ستایش آمیز لیدی گاگا و كريس انجل که جز نمایش دنائت انسانی در آمیزش خشونت و جنسیت نیستند، عریان کردن واقعیتی است که در نظامهای رسانهای بازنمایی ميشود. ليدي گاگا تنها نمايش ابتذال نيست، بلكه يك نماد است، نماد مصرفگرايي بورژوازي. نماد آميزش خشونت و جنسيت در حاد واقعيت خويش. یکی از ویژگیهای امرهایی که در حاد واقعیت بازنمایی ميشوند، این است که دنیای مجاز مقیاس آزادیمان قرار ميگیرد. دیگر لازم نميآید تا به مناسبت آنچه که به مقتضیات قدرت در آمیزش خشونت و جنسیت وجود دارد، تأمل کنیم. گاه در واکنش با بنیادگرایی و محدودیتهایی که بنیادگرایی در مناسبات جنسی، و در آزدی و حقوق زنان، و در تبعیض جنسیت اعمال ميکند، به مقیاسهای قدرتساخته روی ميآوریم. پيوند ميان آزادي جنسيت با فزاينده كردن مصرف و اينهمان شماردن اين دو با آزادي زن، در تبديل سرگرمي به فرهنگ، نقش ويژهاي است كه تکنولوژیهای رسانهای رسالت اصلي خود ميشناسند. لذا در خیال گمان ميبریم آزادیم و خود دست به انتخاب ميزنیم، تا آنجا که خود به مثابه بخشی از ماشین اتوماسیون بورژوازی به بازتولید نیازهای بازار ميپردازیم. اما واقعیت این است که در دنیای مجازی، با نمادهای مجازی، هرگز آزادی به تجربه واقعی انسان تبدیل نميشود. وقتی وظیفه بیان "آزاد بودن" را بر عهده نمایندگانی ميگذاریم که خود ممکن است بخشی از مناسبات قدرت باشند، آنگاه به قول ژیژک ما تنها احساس ميکنیم آزادیم، زیرا فاقد زبانی هستیم که ناآزاد بودمان را نشان دهد : «به این اعتبار آزادیهای ما خود در خدمت لاپوشانی و تداوم ناآزادی عمیقتر ما قرار دارند»2. آنچه که در غرب امروز وجود دارد، به هیچ رو نه آزادی جنسیت است و نه آزادی پوشش. این آزادیها اگر از ذات کنشگری انسان و انتخاب کنشگرانه افراد و جامعه سرچشمه نگیرند، و یا حداقل اگر از آنچه که به آزادی پوشش مربوط ميشود، منافع بازار حذف نشود، نه تنها آزادی نیست، بلکه عین بردگی است. پارهای از نظرها وضیعت موجود زنان در جهان غرب را آزادی و حقوقمدار شدن زنان ميشناسند. اما این نظرها به وضعیتی که زنان از خلال آن در روابط جنسیت و قدرت، وجه المصالحه منافع بازار و جزئی از ماشین اتوماسیون مصرف تبدیل ميشوند، نادیده ميگیرند. این نوشتار بنا به انديشه "بیان آزادی" مشکلی با پوشش و ناپوشش زنان، تا آنجا که به انتخاب خود جامعه مربوط میشود، ندارد. اما آنچه که مشکل است، این است که پوشش و ناپوشش زنان، بنا به نقشی كه در منافع قدرت ایفا ميکنند، مغایر با آزادی و حقوق زنان است. همچنین است که این نوشتار با همجنسگرایی و آزادی همجنسگرایی چندان مشکل ندارد. آنچه مشکل است، این است که همجنسگرایی امروزه تنها پوششي براي وارونه جلوه دادن آزادی است. نکته با اهمیت اینجاست که در نگاه قدرت، استفاده از تکنولویهای رسانهای با هدف همجنسگراسازی ایجاد ميشوند. به عبارتي، آزادي همجنسگرايي به پوششي براي همجنسگراسازي تبديل شده است. چه آنكه در خلال همجنسگراسازي، هم بيشتر ميتوان ذائقه مصرفي جامعه را تحريك كرد و هم آنكه همجنسگراسازي، كارگاه بهتري در پولسازي بورژوازي است. نظام رسانهای بورژوازی تنها به بیان یا گزارش همجنسگرایی نمیپردازد، بلکه با تهیه برنامههای مختلف از گزارشها تا پورنوگرافیها، همه و همه در خدمت همجنسگراسازی است. بدینترتیب، با حذف منافع بازار و حذف مقتضیات مصالح قدرت در نحوه پوشش، زن بطور واقعی به آزادی و حتی به روابط جنسی آزاد نزدیکتر ميشود. در اینحال، حجاب یا عریان شدن زنان، در وضعیتی که تنها به انتخاب واقعی آنان مربوط باشد، صرفنظر از مداخله قدرت، بخش مهمی از حقوقمدار شدن زن در جامعه شمارده ميشود. 3- سومین وصف این نوشتار در رابطه میان قدرت و جنسیت، اشارهای گذرا به وضعیت موجود در ایران امروز ماست. توضیح این نکته لازم ميآید که پارهای از نظرها وضعیت پوشش در رژیم پیش از انقلاب را حمل بر اعتنا نسبت به حقوق و آزادیهای زنان ميشمارند. اما هر گاه قصد خودفریبی و دگرفریبی در میان نباشد، هر دولت در رابطه با پوشش و آزادیهای زنان، همان عمل ميکند که مقتصی رابطه ذاتی است که میان قدرت و جنسیت وجود دارد. مصرفگرایی، بسط نظام کالایی و از خودبیگانگی زنان و جوانان در روابط القایی جنسیت، سهم مهمی در شکلگیری فرهنگ و جامعهای بود که رژیم پهلویها در پی ایجاد آن بودند. بنابراین، مباهات به این امر که زنان ما از جنس رژیم پهلویها بودند و استناد حقوقمندی زنان به طرز پوشش آنان، بنا بر آنچه كه قدرت در پي انطباق پوشش زنان با مقتضيات قدرت بود، از آن ادعاهاست که تنها به کار خودفریبی ميآید. همچنين است كه مقایسه پوشش زنان در آن ايام با وضعیت امروز که مقتضیات قدرت دگرگون شده است، نابجاست. پوشش زنان تنها زمانی ميتواند گزارشگر آزادی و حقوقمندی آنها باشد که مستقل از مقتضیات، مصالح و ملاحظات قدرت مستقر، مورد سنجش قرار گیرد. در وضعیت موجود ایران بسیاری از نظرها، پوشش زنان را از این رو که کوشش شده است تا زن را از بازیگری تبلیغات بازار رها كند، علامت آزادی و کرامتمندی او ميشمارند. همچنین وانمود ميشود که پوشش زنان نمادی از اسلامگرایی و اخلاقگرایی جامعه است. مناسبات جامعه دستخوش تغییر بنیادی شده است و زنان دیگر وسیله ارضاء تمنیات مردانه نیستند. ولی آیا واقعاً چنین است؟ آیا جامعه زنان خود دست به چنین انتخابی زده است؟ آیا پوشش آنان، بنیاد اخلاق و مناسبات جامعه را دستخوش دگرگونی قرار داده است؟ آیا هیچ ملاحظاتی، از جمله ملاحظاتی که مقتضی مصالح قدرت و مقتضی تعریف و تفسیری که قدرت از ماهیت خود ارائه ميدهد و پوشش زنان را که راز ماندگاری اوست، در کار نیست؟ توضیح و تذکار این حقیقت مجدداً لازم است که هیچ قدرتی بنا به طبع خود نميتواند نسبت به جنسیت زن بیتفاوت بگذرد. همچنانکه در دو دوره سرمایهداری و ایدئولوژی بورژوازی نشان دادم، عنصر جنسیت خواه در پوشش و خواه در برهنگی، مهمترین عامل کنترل و مهار جامعه است. در تمام اشکال قدرت، عنصر جنسیت جزئی جداناپذیر از شبکه روابط قدرت است. و اعمال قدرت در هیچ یک از صورتبندیهای (فرماسیونهای) زندگی اجتماعی، بدون کنترل و مهار جنسیت ممکن نخواهد بود. همین امروز اگر مسئله جنسیت از مهار بازار خارج، و زنان از وسیله تولید منافع بنگاههای مُدپراکنی و مصرف در جامعه بورژوازی خارج شوند، نظام سرمایهداری فردا از پهنه زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی رخت خواهد بست. همچنین است که اگر در وضع موجود، جنسیت از مهار ملاحظات و مقتضیات ایدئولوژیک قدرت خارج و زنان از "وسیله" حرمتگذاری جامعه به "عاملان" و کنشگران حرمت تبدیل شوند، وضع موجود بلادرنگ ناموجود ميشود. از پرسشهایی که در سطور بالا مطرح نمودم، به این پرسش باز ميگردم که : آیا پوشش زنان، بنیاد اخلاق و مناسبات جامعه را دستخوش دگرگونی قرار داده است؟ پیش از پرداختن به این موضوع، این پرسش همواره وجود دارد که چرا وضع موجود این همه بر پوشش زنان اصرار دارد؟ آیا بنیاد اخلاق و مناسبات جامعه در طی سه دهه گذشته دگرگون شده است؟ آیا وقتی سخن از اسلامیت و اخلاق ميشود و کوشش ميشود تا بنیادهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه همه بر این ویژگی بنا شوند، آیا سایر مناسبات زندگی متأثر از این ویژگی هستند؟ آیا مناسبات اقتصادی، مناسبات اداری، مناسبات کار و تولید، مناسبات طبقاتی، مناسبات تجاری، مناسبات اجتماعی در کوچه و بازار، مناسبات خانوادگی، همه دستخوش تغییراتی در خور اخلاق و حرمتگذاری جامعه و یا آنچه بنیاد اسلامیت جامعه نامیده ميشود، شدهاند؟ آیا برابر با این تغییرات، آمار خودکشی کاهش و آمار امید به آینده3 افزايش يافته است؟ آیا آمار قتلهای خانوادگی به شدت کاهش و ضریب همبستگیها و دوستیها افزایش یافتهاند؟ آیا دورویی، چند گانگی و از خودبیگانگی افراد و جامعه در مناسبات کار و تولید و در مناسبات زندگی اجتماعی به شدت کاهش، و برابریها و رفع تبعیضها به شدت افزایش یافته است؟ آیا آمار اعتیاد کاهش و ضریب اعتمادها افزایش یافته است؟ از لحاظ اقتصادی، کدامیک از روبط و مناسبات اقتصادی، در داد و ستدها، در روابط کارفرما و کارگر، در نظام اداری و در سازمانهای کار، در تولید، در برابریها و نابرایها، تغيير يافته است؟ آیا تغییر اساسی در خور آنچه به مثابه الگوی ایدهال برای جامعه جهانی یاد ميشود، انجام شده است؟ يا نه برعكس، سمت و سوي تغييرات در مناسبات اقتصادي به مراتب تبعيضآميزتر، طبقاتيتر4 و آلودهتر از وضعيتي است كه در وصف اين مقاله بگنجد؟ توجه داشته باشید در تمام این پرسشها سخن از مناسبات و روابط است، نه سخن از آنچه که امروز با یک نگاه صورتگرایی (فرمالیستی) از اسلامی شدن جامعه یاد ميشود. اسلامی شدن یعنی تغییر مناسبات و روابط، اما جانبداران وضع موجود، از با تقوا بودن و متعهد بودن مدیران به دین، از دایر بودن نماز در ادرات دولتی، ازبلند بودن صدای اذان در معابر و... یاد ميکنند. اما توجه داشته باشید که اینها هیچکدام مناسبات نیستند. شاید خود جانبداران وضع موجود بدین حقیقت اعتراف داشته باشند که نماز خواندن، روزه گرفتن، مقید بودن به تمام عادات و احکام دین، همه برای این است که مناسبات و روابط اجتماعی افراد در جزء جزء زندگی دستخوش تغییر شوند، اما چندان تأملی در بود و نبود این تغییر به خرج نمیدهند. يا چنان مسخ در روابط از خودبيگانه نظام اداري هستند كه ديگر قادر به ديدن نيستند. هرگاه این تغییر صورت نگیرد، اگر نه هفتاد میلیون، بلکه هفتصد میلیون نفر در یکجا جمع شوند و به اقامه نماز بایستند، اینها مناسبات نیستند، بلکه نمایشی است که از سطح به محتوای واقعی زندگی اجتماعی راه نميیابد. با این وصف اگر مناسبات نه در سطح اقتصاد، نه در سطح زندگی اجتماعی و نه در سطح روابط خانوادگی، هیچیک دستخوش تغییر نشدهاند، بلکه برعکس، امروز با نوعی زوال اخلاق اجتماعی روبرو هستیم، پس جانبداران وضع موجود به موجب کدام ویژگی خود را نماینده وضع موجود ميدانند؟ به موجب كدام ويژگي جامعه و كدام مناسبات و يا كدام فرم يا صورت اجتماعي است كه جانبداران به نمايندگي از آن بر مسند صدارت نشستهاند؟ آیا اگر پرسیده شود که بدون هیچیک از این ویژگیها، تنها از پوشش زنان به عنوان یک نماد استفاده ميشود و تنها در پوشش این نماد است که وضع موجود موجودیت فلسفی ميیابد، چه پاسخی ارائه ميشود؟ فهرست منابع: ۱- كتاب فراسوي ساختارگرايي و هرمنيوتيك، نوشته هيوبرت دريفوس و پل رابينو، ترجمه حسن بشيريه انتشارات نشر ني ص 236 Copyright: gooya.com 2016
|