سه شنبه 4 مرداد 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

تقی رحمانی در گفت‌وگو با دانشجونيوز: دانشگاه اگر خانه آزادی است، پرورشگاه دموکراسی و جامعه مدنی هم بايد باشد

اما همان گونه که در آغاز گفتم يکی داستان است پر از آه و اشک. اين داستان آزادی در ايران و قصه پرماجرای جنبش دانشجويی و دانشگاه است. منتها من انگشت توجه و نه اتهام را به روشنفکران گفتمان و فعالان سياسی می‌گيرم که خود بيشتر در زمره آنان هستم که نياموختند و نياموختيم تا بياموزانند و بياموزانيم که، دانشگاه اول راه است و زندگی مدنی،‌ صنفی و سياسی در بيرون دانشگاه ادامه می‌يابد. آن هزاران هزار دانشجويی که مخاطب ما روشنفکران و فعالان سياسی در دوران اصلاحات بودند و امروز متخصص شده‌اند،‌ کجا هستند؟ آيا بدنه نظام‌مهندسی،‌ نظام‌پزشکی و ديگر نهاد‌های صنفی مربوط به خود را فعال کرده‌اند؟ يا آمادگی ذهنی آن را دارند که در فضای مناسب ميخ استحکام نهاد‌های مدنی و صنفی خود را محکم کنند و به عبارتی بدانند که از حاکمان چه می‌خواهند؟

اين بخشی از سخنان «تقی رحمانی»، نويسنده، روزنامه نگار و از فعالان ملی مذهبی در مصاحبه با سايت دانشجونيوز، در ادامه گفتگوهای های انجام شده با فعالين وتحليلگران دانشجويی و سياسی پيرامون وضعيت جنبش دانشجويی و راهکارهای پيش روی می باشد. با توجه به اهميت هجدهم تيرماه در تاريخ جنبش دانشجويی پرسش خود را با سوالی پيرامون تاثير اين رويداد بر جنبش دانشجويی ايران آغاز کرديم.


• با توجه به نفش کليدی جنبش دانشجويی در تحولات سياسی کشور و تاثير غير قابل انکار رويداد ١٨ تير بر مسير اين جنبش در سال های اخير، ديدگاه شما در مورد وقايع ١٨ تير و تاثير آن بر جنبش دانشجويی ايران چيست.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


١٨ تير يکی از داستان‌های پر اشک و آه، اگر چه آميخته تراژدی و حماسه است. تراژدی برای دموکراسی و جامعه مدنی و دانشگاه، و حماسه در خلق مقاومت که در تاريخ ما بی‌سابقه نيست و اشکی است برای ساليان سال زندان فعالان دانشجويی و آهی است برای شهادت عزت ابراهيم‌نژاد که در اهواز در خرداد سال ۱۳۷۶ در مراسم بزرگداشت شريعتی آن شعر معروف خود را خواند و قصه اش مَثَل شد.
اما واقعه ١٨ تير تراژدی بود. چرا که اتفاقی تکراری را رقم زد. اختلاف ميان بدنه اصلاح‌طلبی و رأس آن.
آنان که فاجعه کوی را آفريدند بدنه دانشجويی اطلاح‌طلبی يعنی تنها قسمت سازمان داده شده آن را هدف قرار دادند و بايد گفت به مقصود نامطلوب خود رسيدند.
واکنش ديرهنگام اصلاح‌طلبان، عدم اقدام مناسب رئيس‌جمهور برای کنترل اوضاع و راديکال شدن بخشی از جريان دانشجويی که دفتر تحکيم وحدت را دور زدند، همچنين وضعيت شورای منتخب متحصنين که دير تشکيل شد و توان اداره ماجرا را نداشت. از ۱۸ تا ۲۳ تير ماه ۱۳۷۸ه.ش. آنچه رخ داد بسيار قابل تأسف بود.
در روز ۱۹ يا ۲۰ تيرماه با مهندس سحابی وارد کوی شديم. به دعوت شورای مرکزی تحکيم وحدت با دانشجويان حرف زديم، جمع زيادی نبودند اما هيجان‌زده و داغ و گرم با احساس، و البته فاقد درک ماجرايی که درگير آن بودند.
توصيه مهندس و ما اين بود که خواسته خود را بخواهيد اما وارد خيابان نشويد. بر خواسته‌های معقول اصرار کنيد، مجلس و رئيس‌جمهوری و مقامات مسئول را بخواهيد و بر استقلال دانشگاه و اختيارات اساتيد اصرار کنيد. مهندس سحابی گفت اگر زياده بخواهيد، وارد خيابان شويد، سرکوب می‌شويد، آن جمع نه چندان زياد از ميزان قدرت خود و همراهی مردم و ميزان توان رقيب دارای برآورد مناسب نبودند. و برآورد مهندس و ما درست بود و شد همان که نبايد می‌شد. در ۲۳ تير مسئله ۱۸ تير عوض شد شايد عمق اين رخداد اعلام شرکت دفتر تحکيم و سخنگوی آن و رئيس‌جمهور در تظاهرات ۲۳ تيرماه بود که نسبت شاکی و متهم در آن گم شد.
اختلاف تجربه به آن ميزان بود که مهندس سحابی عواقب آن را می‌ديد. اما جوانان و حتی اصلاح‌طلبان حکومتی، آن را تجربه می‌کردند.سحابی حوادث بهمن ۱۳۴۰ ه.ش. را ديده بود که در آن سال ميان بدنه دانشجويی جبهه ملی با سران آن فاصله انداختند. اولی را تحريک و سرکوب و سرخورده کردند و دومی را برای اولی بی‌اعتبار. در ۱۸ تير دوباره آن را تکرار کردند، باز آنی که نمی‌بايد کردند. در ۱۸ تير‌ماه نشان داده شد که راهبرد فشار از پايين و چانه زنی در بالا تا چه ميزان بی‌سازمان و غير ممکن است. ۱۸ تيرماه فاصله بدنه اصلاح‌طلبی و پتانسيل و انرژی جنبش، يعنی دانشجويان را که در خرداد ۱۳۷۶ ه.ش. با هم هماهنگ بودند، دچار اختلاف کرد. اين اختلاف بر مطالبات دانشجويان افزود اما اصلاح‌طلبان را محافظه کارتر کرد و در ميان آنان نيز اختلاف انداخت.
۱۸ تير داستان اشک و آهی شد که تکرار حوادث بهمن ۱۳۴۰ ه.ش. بود. اما مگر روشنفکری و رجال سياسی در ايران، اهل نقد گذشته با ديد همدلانه هستند؟ بسياری از اصلاح‌طلبان حکومتی، جبهه ملی را درست نمی‌شناختند و سال‌های ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۱ ه.ش. را فقط در ۱۵ خرداد می‌ديدند. بی‌گمان ايراد کمتری در دانشجويان بود. مشکل در روشنفکران عمومی و فعالان سياسی بود با دو عنصر عدم برآورد توان خود و نسبت آن با مطالبات. روشنفکران گفتمان‌ساز راهبرد نمی‌دانستند. فعالان سياسی، يا نگاه انتخاباتی به واقعه داشتند،‌ يا نگاه بسيج توده‌ای. که برآورد اول پرهزينه و خواسته دوم ساده‌انگارانه بود. در ۱۸ تيرماه، دولت اصلاحات،‌ متسامح اما ترسان از هر سو بود.نه توان مديريت جريان را داشت، نه می‌خواست که خواسته دانشجويان را سمت‌وسو دهد و نه اقتدار آن را داشت که جلوی سرکوب را بگيرد.
در بازجويی‌های ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۰ ه.ش. در مورد ۱۸ تيرماه مهندس سحابی و ما عذاب فراوان کشيديم. البته دانشجويان و برخی از اصلاح‌طلبان هم عذاب فراوان ديدند. دولت‌مردان اصلاحات،‌ در ترديد و تذبذب رنج فراوان ديدند و ما به خاطر توصيه راهبردی درست اما فاقد ‌ضمانت اجرايی‌مان سختی فراوان ديديم. جنبش دانشجويی وارد مداری از روابط با حکومت شد که آغاز تبديل نگاه دولت‌محور به جامعه‌محور بود اما اين مسير را بسيار پرهزينه و سخت طی کرديم. تلاش طيف ملی‌مذهبی‌ها برای ايجاد رابطه معقول جنبش دانشجويی با حکومت موفق از آب درنيامد چرا که در حد توصيه و مقاله و سخنرانی ماند. انگار پرومته‌وار همه ما محکوم به تحمل عذاب سختی بوديم که بر ما وارد می‌شد و مستحق آن نبوديم. مگر ما چه می‌خواستيم جز فضای باز برای آزادی بيان؟ اما دولت نفتی، ‌روشنفکران متوهم اما صادق، دانشجويان بی‌تجربه پرانرژی،‌ اصلاح‌طلبان فاقد حافظه تاريخی اما دوست‌دار قدرت در ماجرايی سخت وارد شده بودند که توان مديريت آن را نداشتند.
اما ۱۸ تير در سرنوشت تراژيک خود، به عنوان نشانه‌ای برای آينده می‌تواند هم حماسه و هم تجربه شود. البته اگر فقط حماسه شود کافی نيست بلکه بايد تجربه شود تا تکرار نگردد. در قدم اول بايد در حافظه جنبش دانشجويی بهمن ۱۳۴۰ه.ش. و ۱۸ تيرماه ۱۳۷۸ ه.ش. با نقد و بررسی زنده بماند. توصيه‌ام به عنوان دانشجوی ناتمام ديروز و فعال انديشه‌ورز دردکشيده امروز اينست که بايد تجربه‌های گذشته خود را بيشتر يا حداقل در اندازه‌های تئوری‌های انتزاعی مورد کند و کاو قرار دهيم. با ارج نهادن به ايثارطلبی‌های حوادث گذشته نقاط ضعف آن را بکاويم. فراموش نکنيم که عرصه سياست و قدرت عرصه بی‌رحمی است که بی‌تجربگی را سخت کيفر می‌دهد.

• تاثير واقعه ١٨ تير بر فضای سياسی کشور در سال های پس از تير ٧٨ را چگونه ارزيابی می کنيد.
تأثير واقعه ۱۸ تير را بعد از بن‌بست مجلس ششم در پيشبرد اصلاحات بهتر می‌توان ارزيابی کرد. حتی پيروزی انتخابات مجلس ششم به گسست بدنه دانشجويی اصلاح‌طلبی از سر آن، و سرگردانی جبهه اصلاح‌طلبان سرپوش نگذاشت. شايد بتوان گفت حتی پيروزی انتخابات کار را بدتر کرد چون در نسبت ميان توان و مطالبات اصلاح‌طلبی فاصله بيشتر شد.
اگر دانشجويان به طرف جامعه‌محوری آمدند، اما جامعه‌محوری برای جا افتادن نياز به زمان داشت. خلق جامعه محوری با هزينه سنگين عبور از دولت محوری رخ داد اما هنوز کاملا جامعه‌محوری مسئله ما نشده است. اگر چه جرقه‌های آن زده شده است.
تأثير واقعه ۱۸ تير برای دانشجويان پرهزينه بود و امر سياسی را پرهزينه جلوه داد و اقبال توده دانشجو بر اين هزينه‌ها نمی‌توانست باشد. در حاليکه در خرداد ۱۳۷۶ احساس پيروزی، سياست‌ورزی را در بدنه دانشگاه مقبول کرده بود.

• در سال های اخير مجددا شامل برخوردهايی مشابه واقعه ١٨ تير با دانشجويان بوده ايم. با توجه به حضور و ارتباط مداوم شما با جنبش دانشجويی در سال های پيش و پس از انقلاب، چگونه می توان از تجربيات پيشين برای جلوگيری از تکرار چنين رويدادهايی و اعمال فشار و هزينه بر دانشجويان کاست.
رخداد وقايع تراژيک درشکل غالب و حماسه‌ای، برای عده‌ای قاعده قابل تکرار در جنبش‌های ايرانی است که دانشجويان از آن بی‌نصيب نيستند. اگر دانشگاه زنده رود روان است بيشتر نکته‌گيری من برای پيشگيری وقايع تلخ و خلق کاميابی متوجه روشنفکران گفتمان‌ساز و استراتژيست‌ها و فعالان سياسی و مدنی است که بايد با خودشان و تجربه گذشته‌شان، نسبتی ميان آرمان‌ها و ممکن‌ها و خلق راهبرد و تاکتيک پيدا کنند.
در اين باره پيشتر در سال‌های ۱۳۸۷ و ۱۳۸۹مقالاتی نوشتم که بازتاب‌هايی در سايت روز و چند سايت ديگر از جمله سايت شما داشت. اما به طور کلی می‌توان گفت که دانشجو را بايد برای زندگی بعد از دانشگاه آماده کرد و از ميدان نظر و فعاليت سياسی،‌به ميدان نظر و فعاليت مدنی – سياسی کشاند. راهبرد اول زيستن شهروندی و بعد حقوق صنفی که سياست‌ورزی معقول را توصيه کند، چشم‌اندازی است که می‌تواند مسير فعاليت دانشجويی را بهتر و مفيد‌تر کند.

• شما در مقاله های پيشين خود بر نقش موثر جنبش دانشجويی در سير تحولات داخلی کشور تاکيد کرده ايد. قوت و ضعف اين نقش را پس از انتخابات خرداد ٨٨ چگونه ارزيابی می کنيد؟ ساز و کار پيشنهادی شما برای حفظ اين تاثير به شکل مثبت چيست.
بعد از انتخابات ۱۳۸۸ شايد جنبش دانشجويی بسيار بهتر از گذشته عمل کرده است و دچار چپ‌روی نشده است. اما قوای آن به شدت تحليل رفته و دفتر تحکيم در مسيری پرفراز و نشيب، از سال ۱۳۸۰ به اين سو دچار انواع تندبادهای سفت و سخت شده بود که توان پاسخگويی مخاطبان خود را نداشت. اين مشکل همه نهادهای سياسی و مدنی در آغاز وقايع خرداد ۸۸ در ايران بود. احزاب و نهادهای ديگر وضع بهتری از دانشجويان نداشتند.
مشکل جنبش دانشجويی از سال ۱۳۸۸ شروع نشده و شايد در آن مقطع دانشگاه معقول‌تر عمل کرد. بر خلاف عادت اينبار فشارها سنگين است. سنگينی که ناشی از تحليل ساخت قدرت از شرايط است نه معلول نحوه برخورد دانشجويان. اما اينکه چگونه می‌توان مفيد بود،‌شناخت توان جامعه، نسبت آن با مطالبات دانشگاه به عنوان پيشتاز و باور به جامعه‌محوری می‌تواند مدخل کنش های درست در اينده باشد. فضای فعلی دائمی نيست. اين نيز بگذرد، اما بايد آماده استمرار و مداومت و در عين حال معقول بودن برای آينده شد.

• يکی از انتقادات و راهکارهای پيشنهادی شما برای جنبش دانشجويی، تعامل حوزه عمومی زندگی دانشجويی با زيست سياسی دانشجويان می باشد. در دو سال اخير به نظر می رسد ساخت سياسی حرفه ای فعاليت دانشجويی در غياب تشکيلات منسجم دانشجويی تضعيف و درگيری زيست مدنی دانشجويان با امر سياسی تقويت شده است. با توجه به رويدادهای پس از انتخابات فکر ميکنيد اين تعامل به چه سمتی پيش رفته، تشديد يا تضعيف شده است.
اگر چه جنبش دانشجويی در سال‌های اخير معقول‌تر و البته پراکنده‌تر از نهادها و جريانات ديگر عمل کرده اما به دليل نقش مؤثر دانشگاه در روند آزاديخواهی بايد توجه داشت اگر چه "برادر بی‌قراره"‌ و " برادر کاکلش آتش‌فشونه" حديث دانشجو است که پر سوز و گداز است،‌اما اگر جنبش به اهداف معين و راهبردی و کاربردی مجهز شود،‌ خود را پيشتاز نه رهبر تلقی کند، پيوند با جريان‌های مدنی و بعد سياسی را هدف اصلی خود قرار دهد بر اين مدار بگويد و بنويسد و اقدام کند، بر استقلال نسبی دانشگاه به عنوان نهاد مدنی ـ علمی به شکل تدريجی اصرار ورزد، ‌زيستن شهروندی، صنفی و سياسی را از جامعه‌مدنی دانشگاه شروع کند يعنی فضای عمومی دانشگاه که خود با مديريت دانشگاه متفاوت است و نحوه تعامل يا تقابل را، منافع عمومی دانشجويان تعيين می‌کند، باور کنيد اگر آن برادر و خواهر پرسوز و گداز دانشجو به لحاظ ذهن باور کند که فردا ايشان هستند که جامعه مدنی را می‌سازند، ‌اما نهاد‌های صنفی – مدنی قوی ندارند و بايد به خيل هزاران هزار متخصص امروز و دانشجوی ديروز اضافه ‌شوند و سيکل معيوب جامعه مدنی گسترده اما بدون نهاد مدنی را ادامه دهند.
شايد اين آمادگی ذهن بتواند دانشجويان امروز و متخصصين فردا را با سه شخصيت و هويت شهروندی، صنفی و سياسی بار بياورد که مشکل بزرگی برای دموکراسی در ايران را حل خواهد کرد. چرا که دموکراسی بدون نهاد حامی سرگردان خواهد ماند.
در شرايطی که نمی‌توان کار عملی بزرگی انجام داد، گفت‌وگو جا انداختن اهداف درست و کارهای کوچک زمينه‌ساز کارهای بزرگ خواهد بود.
خواب‌آلودگی و بيداری ناگهانی در جامعه ما سيکل معيوب انفجار و فاجعه را باعث می‌شود که از دوم خرداد ۱۳۷۶ تا ۱۸ تير ماه ۱۳۷۸ شاهد آن بوديم. تاريخ ما بارها شاهد شروع انفجاری و پايان انتحاری بوده است.

• از نقطه نظر جنبش دانشجويی، "جامعه محوری" مطلوب شما چه ويژگی هايی دارد و چگونه می تواند در برنامه راهبردی جنبش دانشجويی قرار گيرد. به عبارت ديگر، در شرايط کنونی که ضرورت تدوين استراتژی نوين برای جنبش دانشجويی احساس می شود، پيشنهاد شما برای ارائه چارچوب يک استراتژی معين و برنامه عملی چيست.اگر قرار باشد که از خيل هزاران هزار فعال دوره دانشگاه چند شخصيت سياسی خلق شود و مابقی دنبال زندگی خود بروند که تا کنون چنين بوده است، ‌بايد گفت که ما مردمانی کم ثمر بوده‌ايم. دانشگاه اگر خانه آزادی است، پرورشگاه دموکراسی و جامعه مدنی هم بايد باشد.
دانشجو که اقشار متوسط آينده می‌سازد و قوام می‌دهد بايد بداند که زندگی واقعی او در شخصيت تخصصی و شخصيت ‌مدنی وی متبلور می‌شود و در ميان هزاران هزار انسان مدنی و صنفی چندين تن سياستمدار يا فعال سياسی نيز می‌شوند. اين هزاران هزار بايد بدانند که سياسی بودند امر ضروريست اما از چه طريق؟ از طريق نهاد شهروندی و نهاد صنفی بايد به سياست توجه داشت. اين نوع سياسی بودن است که سياست را به زندگی خصوصی و عمومی نزديک می‌کند. چرا که جامعه می‌فهمد که قلمرو سياست و عمل سياستمداران است که آب و نان و زندگی ما را تحت تأثير قرار می‌دهد. پس بايد در حد ضرورت در آن دخالت کرد. از طريق نهاد مدنی و صنفی و احزاب درباره زندگی، سرنوشت خود با سياست ارتباط فعال برقرار کرد.
باور کنيد که روشنفکران گفتمان‌ساز و فعالان سياسی و احزاب با دانشجويان اين‌گونه سخن نگفته‌اند. درست که انديشه و فلسفه سياسی لازم است،‌ اما اين همه سياست نيست. صحيح است که کنش انتخاباتی يا عمل سياسی ضروريست،‌ اما اين همه عمل سياسی نيست. مهمترين فکر و عمل سياسی برای هزاران هزار فعال دانشجويی اين است که اول بدانند مؤثرترين نهاد و عمل سياسی چيست. چگونه می‌توانند با هزينه مناسب زيستن مدنی،‌صنفی خود را به سياست ربط دهند. چرا که اگر به آن بی‌تفاوت باشند،‌ سياست‌مداران زندگی آنان را رقم خواهند زد. زيرا که قاعده مديريت جامعه معطل هيچ‌کس نمی‌ماند. خلاصه اگر درمديريت جامعه نقش نداشته باشيم، باز هم مديريت خواهيم شد.
کوتاه سخن اينکه دانشگاه برای دانشجو آغاز کار است. تخصص يافتن، ‌در کنار هويت مدنی و صنفی گرفتن و سياست را درست فهميدن را بايد در دانشگاه آموخت.

• با تشکر از وقتی که در اختيار وبسايت دانشجونيوز قرار داديد. در پايان، چنانچه سخنی با مخاطبان ما و دانشجويان داريد بفرماييد.
اما همان گونه که در آغاز گفتم يکی داستان است پر از آه و اشک. اين داستان آزادی در ايران و قصه پرماجرای جنبش دانشجويی و دانشگاه است. منتها من انگشت توجه و نه اتهام را به روشنفکران گفتمان و فعالان سياسی می‌گيرم که خود بيشتر در زمره آنان هستم که نياموختند و نياموختيم تا بياموزانند و بياموزانيم که، دانشگاه اول راه است و زندگی مدنی،‌صنفی و سياسی در بيرون دانشگاه ادامه می‌يابد. آن هزاران هزار دانشجويی که مخاطب ما روشنفکران و فعالان سياسی در دوران اصلاحات بودند و امروز متخصص شده‌اند،‌ کجا هستند؟ آيا بدنه نظام‌مهندسی،‌ نظام‌پزشکی و ديگر نهاد‌های صنفی مربوط به خود را فعال کرده‌اند؟ يا آمادگی ذهنی آن را دارند که در فضای مناسب ميخ استحکام نهاد‌های مدنی و صنفی خود را محکم کنند و به عبارتی بدانند که از حاکمان چه می‌خواهند؟
باور کنيد که سال‌هاست اين فکر من بوده اين سخنم چه در بيرون، چه زندان و چه انفرادی.
چيزی که آرام نمی‌کند مرا، اين است که قناعت کنم به چندين فعال سياسی مدنی که ۵۰۰ نفر بيشتر نيستند که از ميان هزاران هزار دانشجو فعاليت خود را ادامه می‌دهند. با ما همدل هستند اما توان همراهی ندارند. اما اين تعداد که از بستر دانشگاه بيرون آمدند، به ناچار بايد يا در زندان يا در خارج يا در سکوت زندگی کنند. در حاليکه آن هزاران هزار اگر با هزينه اندک فعال مدنی و صنفی می‌ماندند، ان چند ده نفر نيز عاقبت به خير می‌شدند. در سخنرانی ۱۶ آذرماه ۱۳۸۵ و هفت روز پس از تولد دوقلوهايم، در دانشگاه تهران گفتم که جنبش دانشجويی آسمان پرستاره دارد، اما زمين آن روشن نيست. بايد زمين را روشن کرد. ستارگان در يک لحظه خانه را روشن می‌کنند و می‌روند اما استمرار روشنی با حضور کم هزينه شده، مدنی و صنفی آن هزاران هزار است که اقشار متوسط را می‌سازند. بايد پرسيد
کجايند ياران، آن پر شور و حالان
کجايند شهسواران
زمانی که پدر، خواهر و برادر من بر خاک افتادند.
آيا همدلی کافی است؟ ما به همراه نياز داريم. همراهی آن هزاران هزار. نه همراهی چند صد يا چند هزار نفر.
نه فقط هنگام انتخابات بلکه قبل و بعد از آن. فراموش نکنيد روشنفکران عاشق و فعالان سياسی متعهد و شايسته همانند سحابی و صابر عمل به عشق به مردم و تکليف می‌کنند اما با اينها همراهی نکردند‌ و همان هزاران هزار را آسيب رساندند. والا اينان و امثال اينها که از آنچه می‌کنند شادند چون خود انتخاب کرده‌اند.
اينان خوشنام می‌مانند، اما کاميابی ملی و عاقبت‌ به خيری جامعه چه می‌شود؟ که زندگی اين هزاران هزار نفر را شامل می‌شود.
آنچه بايد بشود، آنچه روشنفکران گفتمان‌ساز و آنچه فعالان سياسی و آنچه حکومت بايد بکند را بگذاريم تا وقت دگر. در انتظار نقد و برخورد فعال با حرف برادر درد کشيده‌تان هستم.
اگر چه درد هجری کشيده‌ام که مپرس
اما شادم اگر دردهايم برای ديگران التيام شود.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016