دوشنبه 23 آبان 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

گزارش روزنامه اعتماد از انفجار زاغه مهمات سپاه: انفجار شايعه پس از انفجار بيدگنه

اگر ديروز حدود ساعت يك بعدازظهر تهران نلرزيده بود كسي نمي‌دانست كه «بيدگنه» كجاي نقشه جغرافيايي جا گرفته. زن جواني كه چادر به سر دارد و رو به كوه بيدگنه ايستاده به سه زن ديگر همسايه خود مي‌گويد: «الان با اين انفجار بيدگنه معروف شده.» زن جوان راست مي‌گويد. انفجاري كه ديروز در پادگان مدرس در داخل كوه بيدگنه رخ داد حتي تهران را كه حدود 60 كيلومتر از اين منطقه فاصله دارد لرزاند و اين روستاي كوچك را مشهور كرد؛ انفجاري كه تا لحظه انتشار خبر بر اثر آن 27 نفر كشته و 16 نفر زخمي شدند. اما تعداد بسيار زياد آمبولانس‌ها و ماشين‌هاي امدادي كه با گذشت 4 ساعت از زمان انفجار باز براي بردن زخمي‌ها و كشته‌ها به روستا مي‌آمدند، نشان از گسترده بودن اين حادثه دارد كه علت آن «جابه‌جايي مهمات و خروج مهمات از زاغه براي فعاليت ديگر» در داخل پادگان اعلام شده است.

از ميدان شهداي ملارد به سمت جنوب كه جاده به سوي بيدگنه و بعد پادگان مدرس مي‌رود همه راه‌ها توسط نيروهاي پليس بسته شده و تنها ماشين‌هاي امدادي اجازه عبور دارند؛ ماشين‌هايي كه با ورود به جاده روستاي بيدگنه هر دو سه دقيقه يكبار مي‌توان صداي بلند آژير آنها را شنيد و ماشين‌هايشان را ديد كه شايد هركدام يك زخمي يا كشته‌يي به سمت بيمارستان مي‌برند. حتي در اين مسير مي‌توان «اتوبوس‌هاي آمبولانس» را هم ديد كه حداقل 30 تخت امدادي دارند و معمولا در حوادث بسيار گسترده از آنها استفاده مي‌شود. براي رسيدن به پادگان مدرس كه زير نظر سپاه پاسداران است بايد حدود 10 كيلومتر از ميدان شهداي ملارد فاصله گرفت. انتهاي اين جاده به كوهي مي‌رسد كه پادگان در آن جاي دارد.


دور تا دور كوه با سيم خاردار بسته شده است و ابتداي جاده كوه، تابلويي وجود دارد كه رويش نوشته شده «كارخانجات صنعتي رجاشيمي». از ابتداي جاده كوه بيدگنه كه پادگان در آن جاي گرفته نيروهاي پليس و امنيتي همه‌ جا را بسته‌اند و امكان عبور تنها به نيروهاي نظامي و امدادي داده مي‌شود اما دور تا دور اين محدوده كه روبه‌روي آن خانه‌هاي مسكوني است را مردمي گرفته‌اند كه براي تماشا آمده‌اند. البته گروهي هم هستند كه سعي مي‌كنند با عبور از بيابان‌هاي اطراف خود را كمي به پادگان و صحنه حادثه نزديك‌تر كنند. محمدرضا دانش‌آموز اول دبيرستان اهل روستاي بيدگنه به همراه سه تن از دوستانش جزو همين افراد هستند كه به بيابان زده‌اند تا بتوانند با دوچرخه‌هايي كه سوار آنها هستند خود را به صحنه حادثه نزديك‌تر كنند. محمدرضا در مورد لحظه انفجار مي‌گويد: «تازه از مدرسه آمده بودم و مشغول تماشاي برنامه رنگين‌كمان بودم كه يكدفعه خانه لرزيد و صداي بزرگ انفجاري آمد. تا از خانه بيرون آمدم ديدم دود سفيد بزرگي بالاي كوه را گرفته. البته زيرش سياه بود.» او مي‌گويد: «چند دقيقه‌يي نگذشت كه همه‌ جا پر شد از آمبولانس. شيشه‌هاي ويترين همسايه‌ ما همه‌اش شكسته بود. مدارس بعدازظهر هم تعطيل شدند. يكي از دوستانم كه بعدازظهريه مي‌گفت سرود پخش مي‌شد كه انفجار اتفاق افتاد، بعد هم كه همه‌جا را تعطيل كردند.»



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


كوه بيدگنه كه پادگان در آن جا گرفته، كوهي نه‌چندان مرتفع است كه مي‌توان روي بلندي‌هاي آن ضدهوايي‌ها و برجك‌هاي ديده‌باني را ديد؛ برجك‌‌هايي كه از دور معلوم نيست آيا بعد از اين انفجار هنوز داخل آنها سرباز يا نيروي نظامي وجود دارد يا نه. فقط از دور تعداد بسيار زياد ماشين‌هاي نظامي و امدادي را مي‌توان ديد كه در نزديكي ورودي پادگان همه‌جا را گرفته‌اند.

هيچ‌كس حق ورود به منطقه و نزديك شدن به صحنه حادثه را ندارد. حتي يكي از نيروهاي امدادي اعزامي از يكي از بيمارستان‌هاي شهريار به «اعتماد» مي‌گويد: «بعد از وقوع انفجار 20 آمبولانس از بيمارستان‌هاي مختلف شهريار و كرج و تهران به محل اعزام شديم اما اجازه امدادرساني را به ما هم ندادند و خود نيروهاي امدادي نظامي به همراه هلي‌كوپترهايشان امدادرساني را انجام دادند.» او مي‌گويد: «حتي چند مجروح هم كه به بيمارستان ما منتقل شده بودند را سريع از بيمارستان ما بردند و براي مداوا به بيمارستاني در تهران منتقل كردند.» بيشتر مجروحان حادثه ديروز به بيمارستان بقيه‌الله در تهران منتقل شدند. همه ديروز از دور شاهد حادثه پادگان مدرس بودند. شايد حدود 200 نفر از اهالي منطقه به همراه خبرنگاران و افرادي كه خود را به نزديكي كوه بيدگنه رسانده بودند ابتداي جاده كوه جمع شده بودند. آنها تنها مي‌توانستند از دور سيم‌خاردارهاي پادگان، برجك‌ها و از نزديك ورود و خروج ماشين‌هاي امدادي و انتظامي را به جاده كوه تماشا كنند و البته دور تا دور آنها را خودروهاي گارد ويژه و نرده‌هاي نيروي انتظامي گرفته بود.

يكي از اهالي روستاني «بنچاق» در نزديكي پادگان مدرس كه با دوچرخه خود را به ابتداي جاده كوه رسانده بود، مي‌گويد: «يكدفعه همه ‌جا لرزيد. همه تو خونه ترسيديم. درها محكم به هم خوردند. حالا اومده بودم ببينم چي شده.» يكي ديگر از اهالي كه پسر جواني اهل روستاي بيدگنه است هم مي‌گويد: «من نزديك پادگان بودم. رفته بودم دنبال گوسفندها كه يكدفعه انفجار اتفاق افتاد. همه‌جا يكدفعه لرزيد. البته نتونستم خيلي جلو برم اما از دور فيلم گرفتم.» پسر جوان دكمه پخش دوربين موبايل خود را روشن مي‌كند و از دور ديوار پادگان مشخص مي‌شود اما هنوز چند ثانيه‌يي از پخش فيلم روي موبايل نگذشته كه يك مرد جوان از اهالي روستا به او ضربه‌يي مي‌زند و مي‌گويد: «نشونشون نده، خطرناكه. فردا اتفاقي برات مي‌افته و تو دردسر مي‌افتي.» عقربه‌هاي ساعت بيست دقيقه از ساعت 5 بعدازظهر گذشته و هنوز تعداد زيادي از آمبولانس‌ها به سوي جاده كوه بيدگنه و پادگان مي‌روند و تعداد زيادي هم جاده را براي رساندن مجروحان و كشته‌ها ترك مي‌كنند. صداي اذان در بين صداي آژير آمبولانس‌ها گم شده. با صداي اذان مسجد جامع بيدگنه تعدادي از اهالي به سمت حياط مسجد مي‌روند. داخل صحن شبستان مسجد چند پيرمرد و دو مرد جوان نشسته‌اند. روحاني مسجد كه عينكي به چشم دارد با دو پيرمرد صحبت مي‌كند. روحاني مسجد با صداي آرام جوري كه صدا به ديگران نرسد از حادثه چند ساعت قبل در پادگان مدرس مي‌گويد. او مي‌گويد هنوز معلوم نيست چه شده اما من فكر مي‌كنم خيلي مهم بوده. موذن آخرين الله‌اكبر اذان را مي‌گويد. همه كساني كه در شبستان در مسجد جامع روستاي بيدگنه هستند براي نماز عصر مي‌ايستند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016