پنجشنبه 6 مهر 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

می‌دانيد چرا چنين رژيمی تاکنون برپاست؟ بخش هشتم: ديکتاتوری و نياز به داشتنِ فقيه (۲)، محمد جعفری

[بخش نخست اين قسمت را با کليک اينجا بخوانيد]

برگردم به اصل موضوع، در مقاله هفتم خاطر نشان شد که انحصار گران و قدرتمداران مخفی پشت کوه آقای خمينی، بعد از آقای خمينی، به نبالِ فقيهی بودند که مثل خود آقای خمينی، « ولايت بر فقيه » داشته باشند، و نه اينکه ولايت از آنِ ولی فقيه باشد. و فکر می کردند، با امکاناتی که دارند می توانند: با گماردن افراد خودی، دفتر وبيت وی را و در نتيجه خود او را در اختيار بگيرند. و تصور می کردند که آقای منتظری چنين فقيهی است و يا با در دست گرفتن دفتر و بيتش، او را چنين می سازند.(۲۶)
با شناخت سطحی و روش و خصوصياتی که در مرحوم منتظری ديده و سراغ داشتند، در آن موقعيت خواسته خود را در آقای منتظری يافتند. البته در آن موقعيت چندان حق انتخاب ديگری نداشتند. بعد از اينکه وی را عليرغم اينکه چنين عملی مخالف قانون اساسی بود، به کرسی رهبری بعد از خمينی نشاندند و رسماً قائم مقام رهبر شد. قدم به قدم به اشتباه خود پی بردند که آن شخصی نيست که به دنبالش بوده اند و از خود روش و منشی دارد و بر اساس روش ومنش خود عمل می کند و اختيار دفتر و خودش را به دست کسی نمی سپارد. سعی و کوششهايشان و جاسوس گذاشتن در دفترش در لباس دوستی، حتی کمک گرفتن از آقای خمينی در تسخير ايشان اِفاقه نکرد، اين بود که گام به گام با کمک خمينی دست بکار شدند. به نظر من آقای خمينی در اين دسيسه و توطئه برای حذف منتظری از رهبری نقش مستقيم و اول را داشته است. زيرا نمی توانسته حد اقل به حوزوی ها و همقطاران خود بگويد: همچنان که گفت: «همه می دانند شما حاصل عمر من بوده ايد و من به شما شديداً علاقه مندم.» زيرا همقطاران او می دانستند که چنين چيزی عاری از حقيقت است و اينگونه حرفها فقط به درد عوام و توده عاری از علم و اطلاع می خورد.
برايم نقل کردند، که وقتی آقای خمينی خطاب به منتظری گفت: « شما حاصل عمرم من بوده ايد » مرحوم مجتهد، دکتر و فيلسوف مهدی حائری يزدی، بر افروخته شد و گفت اين چه دروغی است که او می گويد و داستان ذيل را تعريف کرد:
آقای خمينی قبل از فوت مرحوم بروجردی در جمع محدودی، اخلاق تدريس می کرد. و آقايان منتظری و مطهری که شنيده بودند که وی درس اخلاق می دهد، از من خواستند که از آقای خمينی اجازه بگيرم که اين دو، در درس اخلاق او شرکت کنند. من جريان را با آقای خمينی در ميان گذاشتم. آقای خمينی برای اينکه درس فقه اش رونقی بگيرد، گفت: به شرطی که اينها در درس فقه من شرکت کنند، می توانند در درس اخلاق هم شرکت کنند. من جريان را با آقای منتظری در ميان گذاشتم و گفتم که آقای خمينی گفته به شرطی شما می توانيد در درس اخلاق وی شر کت کنيد که در درس فقه او هم شرکت کنيد. با وجودی که آقای منتظری در فقه و اصول خودش بالاتر از خمينی بود، قبول کردند که در درس فقه هم شرکت کنند. يکی دو جلسه هم شرکت کردند و تعطيلات تابستان شد و آقای خمينی به ييلاق وِشنَوِه رفت و درس و بحث هم تعطيل شد. و اين است کل ماجرا. حالا او می گويد « شما حاصل عمرم من بوده ايد »؟!! علاوه بر اينکه از همين جمله « شما حاصل عمرم من بوده ايد » نادرستی می بارد. نمی شود که حاصل عمر انسانی آن هم در سن وسال و موقعيت مرحوم منتظری در يک زمان " «صاحب اختيار تام منزل من (= آقای خمينی)» ، «عماد العلماء الاعلام» ، «من که شما را مجاهدی بزرگوار و فقيهی عاليقدر می دانم » وی به قول هاشمی رفسنجانی که « حضرت آيت الله العظمی منتظری که استاد همه ما بود و هنوز مثل گذشته ايشان مراد ما هستند... » " (۲۷) و ناگهان همين شخص در نامه ۶/۱/۶۸ آقای خمينی به: " جناب آقای منتظری"؛ از دست دادن صلاحيت و مشروعيت رهبری"؛ "ساده لوح و سريع تحريک بشو"؛ " معتقد به حکومت منافقين و ليبرالها"؛ "ديکته شده منافقين"؛ "خائن به سربازان گمنام امام زمان"؛ خيانت دوستان» تبديل شود.(۲۸) و باز در فاصله يک روز در نامه دوم يعنی نامه ۸/۱/۶۸ تبديل به: جناب آقای منتظری" تبديل به "حجة الاسلام و المسلمين آقای منتظری" بشود و وقتی از رهبری صرفنظر می کند،برايش بنويسد:« از اينکه عدم آمادگی خود را برای پست قائم مقامی رهبری اعلام کرده ايد، پس از قبول صميمانه از شما تشکر می کنم. همه می دانند شما حاصل عمرم من بوده ايد و من به شما شديداً علاقه مندم. ...من صلاح شما و انقلاب را در اين می بينم که شما فقيهی باشيد که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند...جنابعالی انشاء الله با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمی می بخشيد.» (۲۹)
اين دو نامه در فاصل يک روز از عمق دسيسه، توطئه و فاجعه حکايت می کند. آقای منتظری و يا ديگران که نامه را به ديگران منتسب می کنند، يعنی اينکه نامه جعلی است. در اينکه ديگران با دستکاری ذهن آقای خمينی زمينه هائی برای چنين اعمالی را در آقای خمينی به وجود آورده باشند حرفی نيست. اما به نظر من نامه ها از خود آقای خمينی است، زيرا اين اولين بار نبود که ايشان دست به چنين اعمالی می زد. در دوران رياست جمهوری خامنه ای وقتی آقای خامنه ای از گفته های آقای خمينی چنين نتيجه گرفت وگفت: « امام فرمودند: دولت می‏تواند شرطی را بر دوش کارفرما بگذارد - اين هر شرطی نيست - آن شرطی است که در چهارچوب احکام پذيرفته شده اسلامی است و نه فراتر از آن » (۳۰) آقای خمينی بشدت به او حمله کرد و گفت:« آنچه گفته شده است تا کنون و يا گفته می‏شود، ناشی از عدم شناخت ولايت مطلقه الهی است... صريحاً عرض می‏کنم که فرضاً چنين باشد، اين از اختيارات حکومت است و بالاتر از آن هم مسايلی است که مزاحمت نمی‏کنم.»(۳۱) و هنگامی که توبه کرد و گفت : بله ! حق با شماست. آقای خمينی در جواب گفت : "... و در بين دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی، از جمله افراد نادری هستيد که چون خورشيد روشنی می‏دهيد."(۳۲)
و يا نمايندگان مجلسی که می گفت: «عصاره ملت» هستند، هنگامی که در رابطه با مک فارلين هشت نماينده از وزير خارجه توضيح می خواهند که در مجلس حاضر شود و به سؤال آنها در باره مک‏فارلين پاسخ بدهد، با يک حمله شديد آقای خمينی روبرو ميشوند که: « ولو بعضی شان در نظر من پوچ اند، ... لحن شما در آن چيزی که به مجلس داديد، از لحن اسرائيل تندتر است، از لحن کاخ نشينان آنجا تندتر است.» (۳۳) و با وجوديکه اينها توبه‏گر ميشوند، از سرشان دست بردار نيستند. مثالهای ديگر دارم اما همين دو نمونه برای اهل خرد از اين نوع رفتار برای عبرت کافی است.
اين يکی ديگر از خصوصيات ويژه ديکتاتور است که هر حرف غلطی هم که زد، بايد ديگران آن رابمثابه وحی منزل بپذيرند و الا اگر تيغش ببرد آن ها را به خاک سياه می نشاند. ديگر از اخلاق ويژه ديکتاتور و انحصارگران قدرت اين است که اگر کسی در جامع شاخص شد و يا جامعه به او اقبالی نشان، تا او را از حیّزِ انتفاع نيندازد آرام و قرار ندارد. وبايد در جامعه به هر نحوی که شده اورا حذف ويا اگر نشد او را خوار و خفيف کند، تا به غير از او و يا بعد از او به غير کس و يا کسانی که او می خواهد، حق انتخاب برای جامعه و جود نداشته باشد. در اين رابطه آقای منتظری به درستی عنوان می کنند که « باز در يکی از ملاقاتها بود که به امام گفتم: "اجازه دهيد من مشغول طلبگی و درس و بحث شوم، هدف آقايان من هستم سيد مهدی بهانه است" ، به ايشان گفتم: لا يکلف الله الا وسعها، من نمی توانم در کارها باشم و توجيه کننده کارهای آقای ری شهری و ديگران باشم و هيچ چيز نگويم و ساکت باشم"، ايشان فرمودند: "نه شما در کارها باشيد و کنار نرويد."
گويا بنای عده ای بر اين بودکه خودم محترمانه کنار نروم بعد با توطئه ديگران مرا با آبروريزی کنار بگذارند؛ نقل می کنند که آقای جوادی عاملی گفته بود يک وقت ما می خواستيم از شورای عالی قضائی استعفا بدهيم نگذاشتند، بعد از چند روز خودشان ما را کنار گذاشتند، هرچه می گوييم که می خواهيم برويم می گويند نه، بمان تا ما شما را بيرون کنيم. گويا در جمهوری اسلامی کسی حق ندارد خودش کنار برود بايد با آبروريزی او را کنار بگذارند.» (۳۴) آقای هاشمی رفسنجانی هم در چند مورد و از جمله در تاريخ ۲۰ آذر ۶۶، گزارش کرده: « عصر احمد آقا آمد. گفت آيت الله منتظری در ديدار خصوصی با امام، مثل گذشته اظهار نارضايتی کرد. در خصوص زندانيان و احزاب سياسی و امور ديگر مطالبی اظهار کرد و گفت اجازه بدهيد من دخالت در امور نکنم که امام اجازه ندادند.» (۳۵) آقای خمينی طبق روشی که داشت اجازه نداده است که ايشان با احترام کنار برود بلکه خواسته است با بی آبروئی او را کنار بزند. بسياری به علت قدرت دوستی و عشق به قدرت حتی اگر هم خود قدرت را در دست نداشته باشند، مجيز گو و چاپلوس قدرتمدار هستند. کسانی که در برابر قدرت از خود شخصيت نشان بدهند و خود را برای حفظ قدرت به خفت و خواری نيندازند، نادرند. از اين تيپ که به قدرت نچسبيده و در صورت لزوم از خود شخصيتی نشان داده باشند در جمهوری اسلامی از انگشتان دست کمترند. يک نمونه از اين تيپ برای نمونه و مثال بد نيست: شيخ يوسف صانعی دادستان کل کشور که در سال ۶۳ دادستان کل کشور بود، ناگهان از مقام خود استعفا داد و کمتر کسی از علت اين استعفای ناگهانی خبر داشت. علت استعفا اين بود که وی برای ملاقات با امام به جماران می رود. هنگامی که به محلی می رسد که بچه پاسداران مراجعين را تفتيش بدنی می کنند، می خواهند که آقای صانعی دادستان کل کشور را هم تفتيش بدنی کنند. به هنگامی که او مواجه با چنين عملی می شود، بدون اينکه تن به تفتيش خود بدهد فوراً به محل دادستانی بر می گردد و استعفای خود را از دادستانی می نويسد و به قم می رود. اين داستان را آقای هاشمی رفسنجانی چنين گزارش می کند:
« ۳ خرداد ۶۴، احمد آقا گفت که چون آقای شيخ يوسف صانعی دادستان کل کشور، هنگام مراجعه به بيت امام با سختگيری پاسداران مواجه شده، عصبانی شده و استعفا داده است. چند روز پيش آيت الله موسوی اردبيلی هم از سخت گيری پاسداران بيت عصبانی بود. عفت هم معمولاً همين گله را داشت؛ پاسداران احساس مسئوليت می کنند و در حفظ امام وسواس دارند و آموزش کافی هم ندارند.» (۳۶ )

اين نکته هم قابل ذکر است که مرحوم منتظری به علت وضعيت خاصی که از سال ۴۰ تا پيروزی انقلاب و بعد از پيروزی، چه به لحاظ علمی و چه به لحاظ مديريت بخشی ازمبارزات و حوزه و همکاری نزديکی که با خمينی داشت، آقای خمينی رتق و فتق امور زيادی را بويژه مسائل قوه قضائيه و فتواها و زندانها را به ايشان محول کرده بود و لذا به اين علت در بخشی از امور دخالتهائی داشت و با همه سران کم و زياد در ارتباط بود. و حتی تا سال ۶۷ و زمانی که تقريباً معلوم شده بود، در صدد حذف او هستند، گرچه سعی می شد که از بعضی از امور با خبر نشود، در عين حال اموری هم به وی محول می شد. و چنان که روش آقای خمينی بود وقتی قصد حذف کسی را در سر می پروراند، تا رسيدن فرصت لازم و به ثمر نشستن دسيسه و توطئه ها صبر می کرد و وقتی همه چيز را دستياران و قدرتمداران مخفی پشت کوهش آماده می کردند، به طوری که طرف را بی آبرو و خفت و خوار کند، آنوقت او را کنار می زد. در مورد مرحوم منتظری، هوشياری و دل نبستن به قدرت و نفوذ داشتن در بخشی از روحانيون، مردم و حتی مديران کشور در سطوح مختلف مانع از آن شد که بتوانند او را از هستی ساقط کرده و به خفت و خواری بيندازند. اتهاماتی که به او بسته شد و نقشه و دسيسه هائی که برايش کشيده بودند ، همه واهی و عاری از حقيقت بود. البته يک چيز حقيقت بود و آن اينکه با وجودی که آقای خمينی و منتظری هر دو حکومت ولايت فقيه را می خواستند، اما خمينی با وجودی که تا قبل از رفتن به نجف مخالف ولايت فقيه بود، دين را بيانگر قدرت می شناخت وحفظ قدرت رابنام اسلام به هر قيمتی از اوجب واجبات می دانست، وولايت مطلقه(= ديکتاتوری تمام عيار) را می خواست ولی مرحوم منتظری با اينکه خود را بانی و تئوريسين ولايت فقيه می شناخت به حفظ قدرت در دست خود دلبستگی نداشت و به هر قيمتی هم راضی به حفظ آن نبود خاصه اينکه بر نظارت ولی فقيه انتخابی و مسئول و برای مدتی مشخص راضی بود. و اين دو ديد متفاوت از ولايت فيقه بود. و اين دو ديد متفاوت بود که آبشان در يک جوی نمی رفت. و طبعاً انحصارگران مخفی پشت کوه خمينی هم چنين قدرتی می خواستند و اين با ديد و منش و روش منتظری همآهنگ و همانی نداشت. و بدينسان بود که برای حذفش به اتهام وارد کردن، نقشه و توطئه و دسيسه دست زدند. نقشه هائی که برای حذفش کشيده شده بود، عبارتند از:
۱- نفوذ و يا رخنه مهدی هاشمی به عنوان يک جانی و جنايتکار در دستگاه و بيت منتظری
۲- افشای اسرار جمهوری اسلامی بويژه جريان مک فارلين
۳- افشای حکم فله ای آقای خمينی در مورد اعدام زندانيان بوسيلۀ راديو بی بی سی
۴- نفوذ مجاهدين و ليبرالها و نهضت آزادی
به علت چهار عامل فوق که در آقای منتظری و بيت وی وجود داشت، ايشان صلاحيت و مشروعيت رهبری را از از دست داده بود. در زير سعی می شود که به کم و کيف هر چهار عامل پرداخته و روشن شود که حقيقتاً اينها چقدر حقيقت دارد. اما قبل از پرداختن به آنها به منظور پيش درآمدی برای زمينه های نکات فوق گزارشهای آقای هاشمی رفسنجانی را حد اقل از سال ۶۳ تا پايان سال ۶۶ که فعلاً موجود است و تا حدودی معلوم می کند که در صدد ساختن منتظری باب طبع خود ودر اختيار گرفتن دفترش هستند، به ترتيب تاريخ عنوان شده و هر جا نکات توضيحی لازم باشد به خط قرمز بدان افزوده می گردد.

گزارش آقای هاشمی رفسنجانی

۶ فرودين ۶۳، «ظهر احمد آقا آمد...از اختلاف در مورد سپاه و عمليات اخير، ابراز نگرانی می کرد. می گفت گروهی را پيش ائمه جمعه فرستاده است و تفتين کرده اند. ايت الله منتظری هم تحت تأثير اين حرفها، اظهارات منفی می کنند. می گفت، امام هم از اينکه اظهارات ايشان، اثر نامطلوب داشته باشد، ناراحت هستند.» (به سوی سرنوشت، ص ۳۸-۳۷.)

۹ فرودين ۶۳، « ساعت نه و نيم صبح، به منزل آقای منتظری رسيديم. حدود دو ساعت با ايشان صحبت کردم. ايشان مطالبی در باره جنگ، سپاه، زندانيان، توزيع کالا، سوبسيد، روستائيان، جهاد و... داشتند و من از ايشان در باره موضع گيری های انتقادی شان و پخش انتقاداتشان از رسانه ها، انتقاد داشتم. فکر کنم جلسه و مذاکرات مفيد و سازنده ای داشتيم....بعد از نماز مغرب با آقايان سيد هادی هاشمی و قاضی عسکر در باره بيت بيت الله منتظری و لزوم کنترل اخبار، صحبت کردم. » (به سوی سرنوشت، ص ۴۵.)

۱۹ فرودين ۶۳، « جمعی از مسئولان دادستانی انقلاب اسلامی مرکز و مسئولان زندانها آمدند. از خطر منافقين می گفتند و مقصودشان، جلوگيری از آزادی و عفو زندانيای بود که اخيراً آيت الله منتظری روی آن تکيه دارند.»
(به سوی سرنوشت، ص ۶۰.)

۱۱ مهر ۶۳، « احمد آقا از امام، پيامی راجع به ضعفهای حزب [جمهوری اسلامی] و اشتباه آيت الله منتظری، در اظهارات انتقاد آميز آورد که به ايشان برسانيم.» (به سوی سرنوشت، ص ۳۱۸.)


۸ آذر ۶۳، « ظهر، آقای عبدالله نوری آمد و راجع به مسائل جاری و تلاش برای طرد انقلابی ها و محاصره آيت الله منتظری و... اظهار نگرانی کرد.» (به سوی سرنوشت، ص ۴۱۰.) به زبان بی زبانی می گويد: کوششهايی در سانسور کردن منتظری و حذف افراد مورد اعتماد ايشان بعمل می آيد.

۱۱ آذر ۶۳، « در جلسه علنی [ مجلس شورای اسلامی] قبل از دستور، در مقابل اظهارات آيت الله منتظری تشکر کردم و با تشکر، راه سوء استفاده نفاق افکنان را – که شروع کرده بودند به گفتن اينکه، ايشان از مجلس انتقاد کرده است - بستم. و متقابلاً از ايشان خواستم که به مسائل بنيادی و فکری بپردازند.» (به سوی سرنوشت، ص ۴۱۲.)
يعنی اينکه از مسائل جاری مملکت را رها کرده و« به مسائل بنيادی و فکری » بپردازند تا خيالشان راحت باشد.

۱۹ آذر ۶۳، «آيت الله منتظری، بعد از ملاقات با امام، به منزل ما آمدند و دو ساعتی با هم در باره امور کشور و جنگ مذاکره کرديم. ايشان، طبق معمول از کمبودها و نارسائی ها گفت. من از ايشان به خاطر انتقاد زياد از دولت و خالی کردن دل مردم، گله کردم و در خصوص جنگ، به ايشان حُسن پيشرفت امور را تأکيد کردم.» (به سوی سرنوشت، ص ۴۲۷.)

۱۹ دی ۶۳، « شب، باتفاق سران ساير قوا به منزل آيت الله منتظری در قم رفتيم. قرار شد ماهی يک بار جلسه داشته باشيم؛ يک بار در قم و يک بار تهران برگزار شود. بيشتر به انتقادات ايشان در مورد توزيع کالا، قوه قضائيه، حزب[ جمهوری اسلامی]، صدا و سيما و... گوش داديم. مقداری در بارۀ طرح واگذاری توزيع به بخش خصوصی مذاکره کرديم. به نتيجه قطعی نرسيديم. قرار شد دولت راهکارها را مشخص کند.» (به سوی سرنوشت، ص ۴۶۵.)

۱۷ بهمن ۶۳، « احمد آقا آمد. در باره مسائل روز مذاکره شد؛ از جمله اظهار ناراحتی آيت الله منتظری از سخنان امام. گرچه همه [سخنان ايشان] پخش نشد و گفتند امام از عزل آقای [ اسدالله ]لاجوردی [ دادستان انقلاب تهران] بی اطلاع بوده و راضی نيستند.»
توضيح در مورد فوق: در مورد عزل آقای اسدالله لاجوردی از سمت داستان انقلاب اسلامی مرکز، در همين جا لازم است که نکته ای به اطلاع برسانم: روزی آقای ناصری (۳۷) نماينده آيت الله منتظری در زندانها، راز برداشتن آقای لاجوردی از سمت دادستانی انقلاب اسلامی مرکز را برايم فاش کرد و گفت: « روزی آيت الله منتظری در پيامی که وسيله حاج احمد آقا تلفنی برای آقای خمينی فرستاد، گفت: ” شما بايد بين من و لاجوردی يکی را انتخاب کنيد.» ... آقای خمينی هم از روی اکراه و اجبار آقای لاجوردی را از سمت دادستانی برکنارکرد.» (۳۸)

۸ اسفند ۶۳، « شب، سران قوا و آيت الله منتظری و احمد آقا مهمانم بودند... در جلسه، آيت الله منتظری انتقادات خودشان را نسبت به ترويج عملی از سيگار، مسافرت های بی حساب به خارج، واردات بی حساب الياف و عدم نظم کافی در واردات و مواد ديگر گفتند و جواب داده شد. از اظهارات امام ناراحت بودند و از ما هم که به نظر خودشان در همراهی با ايشان، جديت نکرده ايم، گله مند بودند. » (به سوی سرنوشت، ص ۵۲۳.)

۲۴ دی ۶۴، « عصر آقای [محمد] عبائی [خراسانی] رئيس دفتر تبليغلاتی قم آمد...برای سازمان دادن به اداره بيت آيت الله منتظری و محدود کرد نفوذ مهدی هاشمی استمداد کرد» (اميد و دلواپسی، ص ۳۸۱.)

۹ بهمن ۶۴، « برای شرکت در جلسه سران قوا در حضور آيت الله منتظری به طرف قم حرکت کرديم. همگی آمدند و بيشتر به مطالب آقای منتظری گوش داديم. ايشان انتقادات و پيشنهاد هائی در باره وضع توزيع و اقتصاد به طور کلی و عملکرد قوه قضائيه و جنگ داشتند که مخلوطی از مطالب درست و نادرست است. قرار شد در جلسات بعدی روی هر يک بحث کنيم. حالشان خوب است و از شورای مديريت حوزه گله داشتند. »(اميد و دلواپسی، ص ۳۹۶.)

۱۴ اسفند ۶۴، « شب مهمان احمد آقا بوديم. آيت الله منتظری هم از قم آمده بودند. امام هم در جلسه شرکت کردند ولی با اظهار بی حالی[کسالت] خيلی نماندند. آقای منتظری از امام خواستند که اجازه بدهند مفتی زاده [از رهبران مذهبی اکراد] در منزلی بيرون از زندان، تحت نظر باشند. امام قبول نکردند. همچنين آقای منتظری خواستند به آقای سيد کاظم شريعتمداری که اکنون در بيمارستان بستری است، اجازه ملاقات با علما داده شود. امام فرمودند با اهل خانه اش ملاقات کند» (اميد و دلواپسی، ص ۴۳۹.) نگاه کنيد که کينه و عداوت تا کجا است؟ (۳۹)



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


۱۱ فروردين ۶۵، « عصر برای عيادت خدمت امام رسيدم. امروز هم بی نظمی در عملکرد قلب امام ديده شده است.به دکتر ها گفتم اگر نياز داريد برای کمک به شما از خارج دکتر بياوريم، گفتند نياز نيست. چون کسالت معلوم است و علاج هم معلوم و نگرانی ندارند و به طور کلی حال امام رو به بهبود می دانند.
مدتی با امام حرف زدم. قيافه پژمرده شده. صدايشان ضعيف است. سرم در يک دست و باتری قلب در دست ديگر، ولی روحيه خوب است.دستگاه فيلم برداری کامل اتوماتيک در بيمارستان تعبيه شده که هم حرکت ها را فيلم می گيرد و در اتاق ديگر کنترل می شود. فيلم ملاقات خودم را در اتاق کنترل ديدم، اين فيلمها تاريخی است.
احمد آقا گفت امام توصيه های وصيت مانندی می فرمايند. به آيت الله منتظری پيام می دهند که حرفهايشان را با مشورت قبلی بزنند. از آقای رئيس جمهور خواسته اند که با دشمنان سازش نکنند. از من در باره جنگ و وضع جبهه ها سئوال کردند و از حال آقای خامنه ای.» (اوج دفاع، ص ۴۶.)

۱۴ فروردين ۶۵، « امروز صبح با آيت الله خامنه ای به زيارت امام رفتيم. حالشان بهتر بود ولی هنوز بايد مدتی در بيمارستان بمانند. لازم است به نحوی در چند روز آينده در انظار ظاهر شوند، مخصوصاً در يکی از اعياد آينده. دکترها اجازه نمی دهند.... احمد آقا آمد. راجع به کيفيت ظهور امام در روزهای آينده صحبت شد. به جائی نرسيديم. قرار شد به آيت الله منتظری هم از حال امام اطلاع دهم.» (اوج دفاع، ص ۴۸.)
توجه: با اين اطلاع معلوم می شود که آيت الله منتظری با اينکه قائم مقام رهبری است، از حال آقای خمينی اطلاع ندارد و اگر آنها صلاخ بدانند، اطلاع می دهند. بنابر اين هر مسئله را که بخواهند از آيت الله منتظری پنهان می کنند.

۲۵ فروردين ۶۵، « احمد آقا آمد. اطلاع داد که آقای منتظری به زيارت امام آمده اند و امام دو موضوعت را به ايشان تذکر داده اند: ۱- توجه بيشتر به سپاه و جنگ ۲- برخورد مساوی با روحانيون طرفدار انقلاب و عدم ترجيح يک جريان خاص و نيز اطلاع داد که آقای سيد رضا صدر را در جريان درگذشت مرحوم شريعتمداری به اطلاعات احضار و چند ساعتی معطل کرده اند و آقای منتظری به اين کار اعتراض داشته اند. آقای منتظری نظرشان اين بوده که بهتر بود مراسم تشييع و فاتحه برای آقای شريعتمداری برگزار می شد.» (اوج دفاع، ص ۶۱.)
مرحوم منتظری خود اين جريان را چنين گزارش می کنند:
«من به بازداشت و زندانی کردن آقای رستگاری که در منزلش برای آقای شريعتمداری فاتحه گرفته بود و او را به اين خاطر زندانی کرده بودند اعتراض کردم. بالاخره آيت الله شريعتمداری يک مرجع بود که از دنيا رفته بود و قاعده اش اين بود که خود امام برای ايشان فاتحه می گرفت؛ من اين مطلب را به آقای ری شهری آن وقت که وزير اطلاعات بود گفتم؛ يک روز آمده بود اينجا گفت: " من الآن منزل گلپايگانی بوده ام، اين مطلب را به آقای گلپايگانی گفته ام به شما هم می گويم، آقای شريعتمداری همين دو سه روزه رفتنی است، مبادا عکس العملی از خودتان نشان بدهيد!" در حقيقت آمده بود تهديد کند. من به او گفتم بالاخره آيت الله شريعتمداری يک مرجع است که تعداد زيادی از ترکها به ايشان علاقه دارند، من اگر جای امام بودم در صورتی که آقای شريعتمداری می شد در مسجد اعظم يک فاتحه ای برای او می گذاشتم، با اين کار مردم خوشحال می شدند و احساس می کردند که مسائل شخصی در کار نيست...گقت:" اين نظر شما را به بالا بگويم؟" گفتم: بگو؛ اين قضيه تمام شد. آقای ری شهری رفت. بعد هم آقای شريعتمداری از دنيا رفت، جنازه او را که شبانه آورده بودند آقای حاج رضا صدر خواسته بود بر او نماز بخواند نگذاشته بودند. بعد از چند روز من رفتم جماران ديدم آقای شيخ حسن صانعی و احمد آقا اين مطلب را دست گرفته اند که بله، منتظری می گويد امام برای شريعتمداری فاتحه بگذارد و اين کار را مسخره می کردند تا اينکه يک شب با امام جلسه داشتيم در آن جلسه همه مسئولين، آقای هاشمی، آقای خامنه ای، آقای موسوی اردبيلی، آقای موسوی نخست وزير و احمد آقا هم بودند. در ضمن صحبتها من اين مطلب را به امام گفتم که " چه اشکال داشت که طبق وصيت آقای شريعتمداری که به آقای صدر گفته بودند تو بر من نماز بخوان در آن نيمه شب اجازه می دادند آقای صدر بر آقای شريعتمداری نماز بخواند، اين به کجای انقلاب لطمه می زد؟ ولی حالا که نگذاشته اند اين جريانات و جريان باز داشتش را در يک جزوه هفتاد هشتاد صفحه ای نوشته است، خيلی هم محترمانه نوشته به کسی هم توهين نکرده است اما اين نوشته در تاريخ می ماند و بعد در آينده حضرتعالی را محکوم می کنند، می گويند آقای خمينی نگذاشت به يک نفر مرجعی که رقيبش بود نماز بخوانند"؛ وقتی من اين حرف را زدم امام ناراحت شدند و جمله تندی راجع به آقای شريعتمداری گفتند که من خيلی تعجب کردم...مرحوم آيت الله گلپايگانی نيز راجع به جلوگيری از تشييع و احترامات لازمه نسبت به جنازه آن مرحوم اعتراض کردند » (۳۹)

۲۷ ارديبهشت ۶۵، « آقای ری شهری[وزير اطلاعات ] آمد.. اطلاع داد که مدارکی از اصفهان دست آمده که قبل از انقلاب سيد مهدی هاشمی، عليه دکتر هادی و ابراهيمی گزارش داده است. قرار شد مطالب را با آيت الله منتظری در ميان گذارد.» (اوج دفاع، ص ۹۸.)

۱۳ خرداد ۶۵، « عصر آقای سيد هادی هاشمی [ داماد و رئيس و دفتر آقای منتظری] آمد و پيام آيت الله منتظری را آورد که در مورد طرحشان نسبت به ادغام ارتش و سپاه پيگيری کرده اند و از مضروب شدن سران نهضت آزادی ناراحت شده اند...در باره سيد مهدی هاشمی مذاکره کرديم.» (اوج دفاع، ص ۱۱۷.)

۲۲ تير ۶۵، «عصر مجلس خبرگان جلسه داشت. سپس هیأت رئيسه خبرگان در دفترم جلسه داشت. قرار شد سند تنظيم شده در باره رهبری آيت الله منتظری به امام و آقای منتظری داده شود و خبر آن پخش شود.» (اوج دفاع، ص ۱۷۲.)

۲۳ تير ۶۵،« امروز جمعی از پزشکان به عنوان اعتراض به لايحه نظام پزشکی، دست از کار کشيدند ولی امام به آقای منتظری پيغام داده اند که در اين امر دخالت نکنند، تا نيروهای امنيتی و قضائی وظيفۀ خود را انجام دهند.» (اوج دفاع، ص ۱۷۳.)

۸ مرداد ۶۵،« در مورد اطباء و اعتصاب گذشته نظام پزشکی، قرار شد بررسی شود. آيت الله منتظری پيغام داده اند که ملاطفت شود.» (اوج دفاع، ص ۱۹۶.)

۱۹ مرداد ۶۵،« پيش از ظهر احمد آقا آمد. در بارۀ مرجع تعزيرات قانونی که با شورای نگهبان مشکل پيدا کرده ايم، مذاکره شد، نظر دادم که بهتريم مرجع مجلس است، ولی شب احمد آقا اطلاع دادکه امام می خواهند کار را به آيت الله منتظری محول کنند که ايشان مرجع را تعيين کنند.»
(اوج دفاع، ص ۲۰۸.)

۲۴تير ۶۵، «عصر مجلس خبرگان جلسه داشت. بحث با اصرار آقای خامنه ای بر لزوم عدم تفکيک رهبری و مرجعيت متمرکز شد و ناتمام ماند. » (اوج دفاع، ص ۱۷۴.)

۳ شهريور ۶۵، « آقای عبدالله نوری را خدمت آيت الله منتظری فرستادم. نامه ای که به امام در مورد تعزيرات نوشته بودم و امام به آقای منتظری ارجاع داده بودند، توسط ايشان فرستادم. آيت الله منتظری حق تعيين تعزيرات احکام سلطانيه را به مجلس محول کردند. اگر شورای نگهبان هم قانع شود، يک مشکل مهم از سر راه مجلس برداشته می شود.» (اوج دفاع، ص ۲۳۵.)

۲۹ شهريور ۶۵،« پيش از ظهر احمد آقا و اقای ری شهری آمدند. آقای ری شهری گفت آيت الله منتظری از کشف و بازداشت مرکز و وسائل مخفی سيد مهدی هاشمی ناراحت اند و می گويند اين اشياء را برای کار نهضتها لازم دارند. ولی آقای ری شهری نپذيرفته اند که مواد منفجره و اسناد سری دولت و وسائل جعل و... برای اين کار لازم باشد، ضمن آنکه خود نهضتها هم به او واگذار نشده است.
ضمناً آيت الله منتظری اين بازداشت را با اشاره من و احمد آقا می دانسته اند که کاملاً اشتباه است. امام در جريان قرار دارند. » (اوج دفاع، ص ۲۶۸.)

۳۱ شهريور ۶۵، « حاج احمد آقا آمد و گفت امام نظر قاطع داده اند که گروه سيد مهدی هاشمی بايد طرد و تعقيب شوند. نگرانيمان اين است که آيت الله منتظری سخت برنجند وضرر کنيم.»
(اوج دفاع، ص۲۷۰.)

۱۲ مهر ۶۵، « احمد آقا و آقای خامنه ای برای همآهنگی در باره مطالبی که بنا بود خدمت امام مطرح شود، آمدند. ساعت هشت خدمت امام رسيديم. حالشان خوب است... در بارۀ مسئله سيد مهدی هاشمی و مرکز مخفی آنها – که اخيراً کشف شده – صحبت شد. نظر امام اين است که تعقيب شوند و به آقای منتظری هم گفته شود که دخالت نکنند و نهضت ها هم از آنها گرفته شود. ما گفتيم ممکن است تعقيب قضيه، به افراد نزديک بيت آيت الله منتظری منجر شود. پيشنهاد کرديم که کوتاه بيائيم ولی امام اصرار داشتند و قرار شد خودشان مطلب را به آيت الله منتظری بفرمايند.» (اوج دفاع، ص ۲۸۹-۲۸۸.)
توجه: آقای هاشمی رفسنجانی در ۲۹ شهريور عنوان کرده که « ضمن آنکه خود نهضتها هم به او[يعنی سيد مهدی هاشمی .ن.] واگذار نشده است.» اما در ۱۲ مهر از زبان آقای خمينی می گويد: از سيد مهدی و همکارانش « نهضت ها هم از آنها گرفته شود. » بنابر اين تا تاريخ ۱۲ مهر و حتی هنگام« کشف و بازداشت مرکز و وسائل مخفی سيد مهدی هاشمی » که در ۲۹ شهريور ری شهری به هاشمی رفسنجانی گزارش داده است، سيد مهدی هاشمی مسئول نهضتها بوده است. و از همين جا مسئله توطئه برای آقای منتظری آشکار است.
ضمناً برای همآهنگی مطالبی که قرار است با آقای خمينی طرح کنند، قبل از رفتن پيش آقای خمينی سه نفره : هاشمی رفسنجانی احمد آقا و خامنه ای با هم ديدار کرده تا با يکديگر شور و همآهنک نزد آقای خمينی عمل کنند.

۱۳ مهر ۶۵، « شب، سران قوا مهمان آقای خامنه ای بودند. احمد آقا نامه امام به آيت الله منتظری را آورده بود که ضمن تجليل زياد از آقای منتظری، از ايشان خواسته بودند که در مورد تعقيب اتهامات آقای سيد مهدی هاشمی و دوستانش همکاری کنند و حد اقل سکوت اختيار نمايند.» (اوج دفاع، ص ۲۹۲.)

۲۲ مهر ۶۵، « آقای عبدالله نوری آمد و گفت آيت الله منتظری در عکس العمل جريان بازداشت گروه سيد مهدی هاشمی، ملاقاتها را تعطيل کردند...
ساعت سه بعد از ظهر به طرف قم حرکت کردم. نزديک غروب به منزل آقای منتظری رسيديم. کمی پشت در معطل شديم. ظاهر اين بود که ايشان مصمم بوده کسی را نپذيرد ولی در مقابل حضور من، ناچار پذيرفتند. بعداً فهميدم از پيش مطلع بوده اند و منتظر.گفتن آقای ابراهيم امينی را نپذيرفته اند
تا ساعت نه شب با ايشان بودم. پس از صرف شام به تهران برگشتم. آقای سيد هادی هم در مذاکرات شرکت داشت. ايشان از دستور امام در خصوص تعقيب گروه سيد مهدی هاشمی رنجيده اند و دستور امام با اينکه ديگر عفو زندانيان با آقای منتظری نباشد، کار را بدتر کرده و مخصوصاً شيوه ابلاغ که بواسطه افرادی مثل اقای محمدی گيلانی و سيد محمد ابطحی و شورای عالی قضائی که برای ايشان قابل توجيه نيست.
ايشان معتقدند در مورد سيد مهدی گزارش های غلط و اغراق آميز به امام داده شده و پس از دستور تعقيب مأموران در برخورد با متهمان، خيلی تند و غلط عمل کرده اند و نمونه های زيادی داشت. ...ضمناً به خط سه بدبين بودند و به خصوص از احمد آقا گله می کردند. من شرحی از اقدامات و مذاکراتمان را با امام برای تعديل قضيه گفتم. از احمد آقا دفاع کردم. از خود من هم گله داشتند که کمک لازم را نکرده ام. بالاخره مسئله حل نشد و ايشان معتقدند گزارشها بايد اصلاح شود» (اوج دفاع، ص ۳۰۶-۳۰۴.)

۲۳ مهر ۶۵، « شب مهمان آقای موسوی اردبيلی بوديم. بيشتر بحث در باره مسئله آقای منتطری بود. من گزارش ملاقاتم با ايشان را دادم. در باره پيشنهاد ايشان در حد دادن گزارش جديد بر اساس واقعيات از طرف وزارت اطلاعات – ايشان مدعی اند گزارش غلط به امام داده شده – بحث و تصميم گيری شد. قرار شد برای تکميل کار، آيت الله خامنه ای فردا به قم بروند. نظری اين بود که مانعی ندارد، سيد مهدی و افرادش را بعد از تکميل بازجوئی ها آزاد کنند. » (اوج دفاع، ص ۳۰۷.)

۲۵ مهر ۶۵، « در منزل بودم...احمد آقا آمد. در باره حل مشکل آيت الله منتظری صحبت کرديم. قرار شد از امام تقاضا کنيم که ايشان را به تهران بخواهند و به ايشان محبت نمايند. سپس تلاش شود که خاطر ايشان راضی شود. عصر احمد آقا اطلاع داد که امام دستور داده اند ايشان به تهران بيايند و قرار شد شب در جلسه سران قوا هم باشند....شب آيت الله منتظری از قم آمدند. با آقايان خامنه ای و اردبيلی مهمان احمد آقا بوديم. امام هم شرکت کردند. به آقای منتظری خيلی محبت کردند و گفتند وجود شما برای انقلاب ضرورت دارد و حفظ اعتبار شما وظيفه همه است و دستور تعقيب گروه سيد مهدی هاشمی هم به همين منظور بوده که بيت شما مطهر شود.
به ايشان دستور دادند که وضع خودشان را عادی کنند و دوباره عفو زندانيان را امضاء نمايد. آقای منتظری نمی پذيرفتند ولی امام اصرار کردند. نزديک بود امام عصبانی شوند که با دخالت ما ها وضع بهتر شد.
امام خيلی کوتاه آمدند و متأسفانه آقای منتظری نرم نمی شوند. امام يکی دو بار صريحاً گفتند که عمرشان نزديک به پايان است و شايد چند روز ديگر بيشتر زنده نباشند. دکترها گفته اند امام نبايد دچار عصبانيت شوند. خيلی متأثر شديم....بالاخره آقای منتظری قبول کردند که ملاقاتها را به طور محدود شروع کنند ولی نپذيرفتند که مثل گذشته صحبت و سخنرانی و دخالت در امور نمايند». (اوج دفاع، ص ۳۰۹-۳۰۸.)

۲۶ مهر ۶۵، « عصر احمد آقا اطلاع داد که امروز در درس آيت الله منتظری، طلبه ای از ناراحتی ايشان اظهار تأسف کرده که پيشنهاد رفتن مقابل مجلس برای حمايت از ايشان را نموده که آقای منتظری ضمن تشکر از ايشان، گفته فعلاً نيازی نيست، ولی نگفته اند که مسئله حل شده و اين بر خلاف انتظار ما از جلسه ديشب و دستورات امام است.» (اوج دفاع، ص ۳۱۰.)

۱۹ آذر ۶۵، « به سوی قم حرکت کردم...اول شب به قم منزل آيت الله منتظری رسيدم. ايشان و آسيد هادی هاشمی خوشحال شدند و استقبال خوبی کردند. توضيحاتی در باره مسائل مربوط به سيد مهدی برای رفع سوء ظن ايشان دادم و گفتم اشتباه آقای منتظری کار را خرابتر می کنند. اينکه با سياست قهر و انتقاد می توانند امام را منصرف کنند، تصور درستی نيست. گفتم اگر اميدی به نتايج کار باشد، فقط از راه تأييد مواضع امام و رضايت آن است.
ايشان از خبر احتمال پخش مصاحبه آنها نگران بودند و اتفاقاً همين جا بود که تلويزيون اعلام کرد، مصاحبه سيد مهدی پخش می شود. ايشان ناراحت شدند. در مجموع ملاقات خوبی بود و تفاهم به دست آمد و قرار شد وضعيتشان را عادی کنند.» (اوج دفاع، ص ۳۶۹.)
توجه: در اينجا آقای هاشمی رفسنجانی آب پاکی روی دست مرحوم منتظری ريخته و به وی گفته است « اگر اميدی به نتايج کار باشد، فقط از راه تأييد مواضع امام و رضايت آن است. »، يعنی اينکه به درگاه امام تزرع و توبه بايد کرد و تازه « اگر اميدی به نتايج کار باشد » و غير مستقيم به وی فهمانده که اميد چندانی هم نمی رود، مگر اينکه دفتر و خود وی در اختيار اين گروه مخفی پشت کوه خمينی باشد.


۱۹ آذر ۶۵، « مصاحبه سيد مهدی را از راديو ماشين گوش داديم. چيزهايی در مورد بيت و مدارس و کتابخانه سياسی ايشان گفت که به نفع آيت الله منتظری نبود. قرار نبود اين قسمت پخش شود.»
توجه: در دادگاههای جمهوری اسلامی با آن وضعی خاصی که داشت، نظير دادگاهای استالين که به متهم را با اجبار وادار می کردند که صلاح حزب و رهبری در اين است که اين مسائل اعتراف بشود، از متهم می خواستند که برای جلب رضايت و بخشش امام بايد اين اعترافها بشود. اطلاع موثق است که به سيد مهدی هاشمی قبولانده بودند که از او دو جور مصاحبه گرفته خواهد شد. يکی برای شخص «امام» و ديگری برای عموم. و گفته بودند که آن را که برای امام است پخش عمومی نخواهد کرد لذا مطلب مصاحبه برای امام را ديکته کرده شده بود و گفته بودن که برای خشنودی و جلب رضايت امام بايد بگويد که: ايت الله منتظری اعتماد پاک و بی شائبه ای نسبت به من داشت. مدارس و کتابخانه سياسی را ما راه انداختيم و مديريت آن را ما هدايت می کرديم و ما از اعتماد فقيه عاليقدر سوء استفاده برای اعمال انحرافی خود می کرديم.(۴۰) چون هدف بی آبر و کردن مرحوم منتظری بود، آن مصاحبه که فقط برای آقای خمينی گرفته شده بود، برای عموم پخش کردند. و اين است که آقای رفسنجانی می گويد: « قرار نبود اين قسمت پخش شود.» سيد مهدی هم اعتراض کرده بود که شما گفتيد که اين فقط برای امام است و نه عموم مردم. که در همان لحظه او را به جوخه اعدام سپردند، که ديگر هيچ امکانی نباشد که اينها را به اطلاع مرحوم منتظری و يا ديگران برساند.(۴۱) در اينجا مناسب است که داستانی که در مورد اين مصاحبه برای خود من اتفاق افتاد و و در کتاب جامعه شناسی درج شده برای خوانندگان آورده شود:
« بعداز دستگيری سيد مهدی هاشمی و دارودسته وی، روزی با ماشين يکی از بچه های حزب اللهی به جائی می رفتيم. راديو ماشين روشن بود و اخبار پخش ميکرد. از جمله اخبار آن روز قرائت کيفر خواست سيدمهدی هاشمی و ياران وی توسط آقای ری شهری، دادستانی انقلاب ارتش بود. هنگاميکه دادستان شروع به خواندن کيفرخواست کرد، توجه آن دوست حزب اللهی را که رانندگی نيز می‏کرد به خود جلب کرد و با دقت هر دو به کيفرخواست گوش می‏کرديم. بعداز ختم کيفرخواست، آن دوست حزب اللهی که ظاهراً يکی از طرفداران سيد مهدی بود به من گفت: آيا شما از اين کيفرخواست چيز نادرست و خلافی دستگيرتان شد؟ من که هرچه دقت کردم از آن چيزی نفهميدم و هرچه فکر کردم ديدم سيد مهدی کاری نکرده است و اينها برايش پرونده سازی می‏کنند، در جواب به او گفتم: مسئله اينطور نيست که شما تصور می‏کنيد. براساس اين کيفرخواست، آقای سيدمهدی مرتکب اعمال بس بزرگ خلاف شرع، عرف، اخلاق و قانون شده است. وی دست به جعل و تقلب در اسناد، اختفای اسلحه، مباشرت و ارتکاب به قتل قبل و بعداز انقلاب، ترور، پرونده سازی عليه ديگران و ... زده است. آن جوان حزب اللهی گفت: اينها که گفتی چيزی نيست. اگر در انقلاب و برای انقلاب اينها جرم است ما همه مرتکب چنين اعمالی شده‏ايم، بسياری از ما مرتکب جعل اسناد، اختفای اسلحه، ترور، از ميدان بدرکردن اين و آن و... شده‏ايم. در پاسخ به اين مطلب به او گفتم: آيا هنگاميکه شما دست به اين قبيل کارها می‏زديد، آيا ممکن بود آنرا علنی اعلان کنيد وبه جامعه بگوئيد که برای حفظ انقلاب بايستی دست به اين قبيل اعمال زد؟ گفت: طبيعی است که خير. به او گفتم: پس معنای اين کار که شما آن را مخفی از جامعه و در خفا انجام می‏دهيد اين است که انجام اين قبيل اعمال در جامعه مذموم و خلاف عرف و اخلاق، شرع و دين و قانون است. زيرا وقتی انجام کاری عرفی، اخلاقی، شرعی و قانونی بود، نيازی به مخفی کردن آن در جامعه نيست و مجريان، آنرا بطور آشکار و علنی انجام می‏دهند و انجام آن براساس بنيادهای اخلاقی و قانونی در جامعه پسنديده است. سپس به او گفتم: اين مسئله تنها مختص سيدمهدی هاشمی نيست، بلکه برای همه افراد مانند اوست. برای فردفرد شما و به جهت انجام چنين کارهايی برايتان پرونده درست شده است و تمام اين کارها در آن پرونده ضبط گرديده است و هروقت که لازم باشد و صلاح بر آن قرار گرفت، آن را رو خواهند کرد و بدينوسيله هرکه را که بخواهند و يا از ناحيه او خطری احساس کنند، وی را حذف خواهند کرد. اين تنها سيد مهدی و گروه وی نبوده‏اند که دست به اين قبيل اعمال می‏زده‏اند، گروهها و اشخاص ديگر نيز برای به قدرت رسيدن، دست به اعمال مشابهی زده‏اند. (۵۰) تنها آشکارشدن آن اعمال در دوران بعداز پيروزی انقلاب، بستگی به شرايط آن گروه و اشخاص در جامعه و در رابطه با رهبری و انقلاب دارد. رهبر هوشيار و زيرک، اوامر خود را با ايماء و اشاره به پيروان خود می‏گويد تا آن را مخفيانه انجام دهند تا اگر بعداز انجام، آن مسئله اتفاقی علنی گشت و يا مشکلی پيش آورد، گناه آن را متوجه عامل و نه شخص و يا مقام دستوردهنده آن گردانند.» (۴۲)

۲۴ آذر ۶۵، « پيش از ظهر دکتر هادی و [عبد الله] نوری آمدند و در باره مسائل بيت آيت الله منتظری بحث داشتند. از نامه ای که آقای منتظری و آقا سيد هادی به امام نوشته اند و ابراز اطاعت کرده اند، راضی بودند و پيشنهاد رفتن سيد هادی از بيت و جبران ضربه ای که به آقای منتظری از سوی امام وارد شده را داشتند.» (اوج دفاع، ص ۳۷۸-۳۷۷.)

۲۹ آذر ۶۵، « آيت الله منتظری و آقای سيد هادی هاشمی از قم تلفن کردند و از احضار تلفنی هاشمی به وزارت اطلاعات ابراز نگرانی نمودند و از من خواستند که جلوگيری کنم. با آقای خامنه ای صحبت کردم. ايشان هم مثل من نظرشان اين بود که نبايد بازداشت شود و با نظر آقای منتظری- که خواستند در صورت لزوم، مأموری اعزام شود که در قم از او بازجوئی کنند- موافق بودند.
احمد آقا را خواستم که به امام پيغام بدهيم. هنوز تماس تلفنی بر قرار نشده. با آقای ری شهری صحبت کردم. نظرش اين است که بايد موافقت شود. آخر شب با احمد آقا صحبت کردم. قرار شد فردا جواب بدهد.» (اوج دفاع، ص ۳۸۲.)

۳۰ آذر ۶۵، « آيت الله منتظری از قم تلفنی در بارۀ شفاعت من خدمت امام پرسيدند و گفتند اطلاعات، احضار سيد هادی را دنبال می کند. گفتند بنا دارند امروز برای زيارت امام به تهران بيايند. گفتم صبر کنند که من امروز به قم بروم و ايشان را در جريان امور بگذارم. خواستم به احمد آقا بگويم، تماس تلفنی ممکن نشد. پيش به ايشان گفته بودم که به امام بگويند سخت گيری نشود، ولی جوابی نداده است. بالاخره بعد از ظهر احمد آقا اطلاع داد که اما فرموده اند دخالت نمی کنند و به من گفته اند که به آيت الله منتظری بگويم که برای شفاعت به تهران نيايند. گفتم صلاح نيست که اين پيغام را ببرم. من خودم به قم می روم و نظر امام را می گويم، شايد خود آقای منتظری از قصد سفر منصرف شوند و نياز به گفتن پيش نيايد... .به بيت آيت الله منتظری رسيدم. منتظر بودند. نظر انعطاف ناپذير وزارت اطلاعات در باره مقصر بودن آقای سيد هادی، در جريان سيد مهدی را گفتم. باز هم از من خواستند که شفاعت کنم. تلفنی به رئيس جمهور گفتم که شفاعت کنند.» (اوج دفاع، ص ۳۸۶-۳۸۵.)
قابل توجه: از گزارش ۲۹ و ۳۰ آذر کاملاً مشهود است که که نقشه حذف آيت الله منتظری کشيده شده و آنها صبر می کنند تا ميوه برسد و آنرا بچينند. و به اين علت موش و گربه بازی می کنند. آيت الله منتظری همچنانکه قبلاً گفته شد می دانسته که رتق و فتق امور در درجه اول دست رفسنجانی و احمد آقا و بعد دست خامنه ای و ری شهری است. و می دانسته که نقشه حذفش در کار است. و می خواهند با بی آبروئی وی را حذف کنند، که برای آينده هم امکان عمل نداشته باشد. اگر مسئله عدالت و داد رسیِ به حق بود، حرفی نبود، اما منتظری که از بسياری از جنايات و بی عدالتی ها و کشتار ها اطلاع داشت و در مورد بخشی از آنها نامه هم به امام نوشته بود، می دانست که مسئله سيد مهدی و سيدهاد و هاشمی بهانه است.

۱۵ دی ۶۵، « عصر آقای ری شهری آمد. گفت نامه ای به امام نوشته و پيشنهاد کرده سيد هادی [داماد آيت الله منتظری] به يکی از شهرهای دور تبعيد شود و تحت نظر باشد. نظر من اين است که مأموريت به يکی از کشورهای خارجی- مثلاً از طرف وزارت ارشاد- داده شود.» (اوج دفاع، ص۴۱۲-۴۱۱.)


۲۱ دی ۶۵، « احمد آقا تلفنی اطلاع داد که آيت الله منتظری نامه ای به امام نوشته و از احتمال تبعيد آسيد هادی اظهار نگرانی کرده و گفته چون کمک کار نخواهد داشت، اگر بناست او تبعيد شود، پس اجازه داده شود که وی منزوی شود.»
(اوج دفاع، ص۴۲۰.)

۱۸فروردين ۶۶، « احمد آقا گفت، تلفنی با آيت الله منتظری صحبت کرده و ايشان را برای جلسه سران در منزلشان دعوت نموده است. ايشان سرد برخورد کرده و گفته معذورم.» ( دفاع و سياست، ص ۵۵.)

۲۵ فروردين ۶۶، « احمد آقا آمد. گزارش جنگ را برای امام گرفت و از عدم شرکت آقای منتظری در جلسه فردا شب منزلشان و اظهارات کنايه آميز ايشان، اظهار نگرانی کرد.» ( دفاع و سياست، ص ۶۶.)

۹ خرداد ۶۶، « ظهر به منزل آيت الله منتظری رسيديم. ناهار مهمان ايشان بوديم. هنوز سخت تحت تأثير ناراحتی های ناشی از فشار روی باند سيد مهدی هاشمی و مخصوصاً سيد هادی است. تا ساعت چهار بعد از ظهر مذاکره داشتيم. بيشتر حرفها در اطراف همين موضوع بود. خودشان را مظلوم می دانند و از شخص امام و ماها ناراحتند. کمی هم در باره جنگ و موارد ديگر حرف زديم؛ آن هم به پيشنهاد من. به زيارت حرم رفتيم... به منزل آقای منتظری برگشتيم. نمايندگان مجلس به ملاقات ايشان آمده بودند. در حسينيه اجتماع کردند. همراه ايشان به حسينيه رفتيم. من مختصری صحبت کردم و ايشان مفصل حرف زدند و بيشتر نصيحت کردند. » ( دفاع و سياست، ص ۱۲۷.)

۱۶ خرداد ۶۶، « احمد آقا آمد. از من خواست که از امام تقاضا کنم، اجازه بدهند ايشان به ملاقات آقای منتظری برود. از زمان مسئله سيد مهدی هاشمی، امام اجازه رفتن ايشان به ملاقات آيت الله منتظری را نداده اند.» ( دفاع و سياست، ص ۱۳۶.)

۱۷ تير ۶۶، « احمد آقا آمد. گزارش ملاقات با آقای منتظری و خبر موافقت امام با برگشت آقای سيد هادی هاشمی از تبعيد به قم، به شرط اظهار ندامت کتبی و تعهد عدم دخالت در امور بيت آيت الله منتظری و عدم ارتباط با گروه سيد مهدی را داد. اين شرايط را وزارت اطلاعات [تعين] کرده و امام موافقت کرده اند.» ( دفاع و سياست، ص ۱۷۴-۱۷۳.)
توجه: هدف اصلی گذاشتن افراد خودی بيت آقای منتظری و در اختيار گرفتن بيت است .

۳ مرداد ۶۶، « پيش از ظهر احمد آقا آمد. گفت کار آزادی آسيد هادی هاشمی [داماد آيت الله منتظری] به مشکل برخورده است. او حاضر نيست به سه شرط وزارت اطلاعات که امام هم پذيرفته، عمل کند و در تبعيد مانده است. » ( دفاع و سياست، ص ۱۹۹.)

۴ شهريور ۶۶، « جلسه سران قوا در دفتر نخست وزير بود. آقای محمدی ری شهری وزير اطلاعات آمد... و نيز اطلاع داد که سيد هادی هاشمی به دادگاه احضار شده است. او [ از تبعيد در سمنان] به قم فرار کرده و در بيت آيت الله منتظری متحصن شده و آقای منتظری گفته اند که محاکمه آسيد هادی، محاکمه من است. توصيه کرديم که مسئله سازی نشود.» ( دفاع و سياست، ص ۲۴۷.)

۸ شهريور ۶۶، « شب در جلسه سران قوا...در مورد آقای سيد هادی هاشمی [داماد آيت الله منتظری]، نظر جلسه اين شد که مصلحت نيست به دادگاه احضار شود. چون عکس العمل آيت الله منتظری، باعث خسارت و مشکلات برای نظام است. قرار شد اين نظر به امام گفته شود. وزارت اطلاعات به خاطر اعترافات جديد برادرش سيد مهدی هاشمی، خواستار بازجوئی ايشان است.»
( دفاع و سياست، ص ۲۵۱-۲۵۰.)

۱۵ شهريور ۶۶، « احمد آقا خبر نامه آقای منتظری به امام را داد که خوب است؛ ضمناً نامه سيد هادی را داخل آن برای امام فرستاده اند. که سه شرط را برای آزادی از تبعيد پذيرفته و قرار شد از طرف سه قوه به وزارت اطلاعات گفته شود که او را به دادگاه احضار نکنند. » ( دفاع و سياست، ص ۲۶۰.)

۶ مهر ۶۶، « نزديک ظهر، احمد آقا اطلاع داد که سيد مهدی هاشمی را اعدام کرده اند. وآقای منتظری در جلسه ائمه جمعه که نخست وزير صحبت می کرده، حاضر نشده اند. مشورت کرديم، نظر اين شد که به قم نروم، زيرا باز هم آقای منتظری، ممکن است در جلسه شرکت نکنند. لذا سفر قم لغو شد.» ( دفاع و سياست، ص ۲۹۴-۲۹۳.)

۸ مهر ۶۶، « از عکس العمل های احتمالی بيت آقای منتظری در رابطه به اعدام سيد مهدی هاشمی، اظهار نگرانی شد که مباد ا به اعتبار ايشان صدمه وارد کند.» ( دفاع و سياست، ص ۲۹۷.)

۱۷ آبان ۶۶، « جلسه سران قوا در دفتر آيت الله خامنه ای بود... از وضع آيت الله منتظری و لزوم تلاش برای عادی کردن آن صحبت شد. از احتمالات وضع کشور بعد از امام امت اظهار نگرانی کرديم.» ( دفاع و سياست، ص ۳۴۰.)

۲۲ آبان ۶۶، « احمد آقا آمد و از ملاقات با آيت الله منتظری گفت؛ ايشان از وزارت اطلاعات ناراحت است و از تنهائی و نداشتن کمک در اداره دفتر و بيت و از اينکه هنوز امنيت به آقا سيد هادی نداده اند و ممکن است پرونده به جريان بيافتد، نگران است. قرار شد اين موضوع را در جلسه سران قوا مطرح کنيم که به وزارت اطلاعات گفته شود اعلان کنند که او را نمی گيرند. » ( دفاع و سياست، ص ۳۴۶ .)

۲۴ آبان ۶۶، « شب سران قوا مهمان من در مجلس بودند... جلسه به آقای ری شهری دستور داد که با اطلاعات قم اعلان کنند که آقای سيد هادی هاشمی را بازداشت نکنند و خبری که در بولتن اطلاعات مبنی سخنرانی همسر سيد هادی [دختر آيت الله منتظری] در جلسه عزای سيد مهدی هاشمی آمده، از طرف بيت آيت الله منتظری تکذيب شود.» ( دفاع و سياست، ص ۳۵۰ .)

۱۹ آذر ۶۶، « به خدمت امام رفتيم. آقايان منتظری، مشکينی، خامنه ای، موسوی اردبيلی، موسوی خوئينی ها، مهدوی کنی، مير حسين موسوی نخست وزير، کروبی، امام جمارانی، احمد آقا، حسن صانعی و بعضی از دفتر امام بودند. امام وصيت نامه جديدشان را تحويل جمع دادند و خواستند که در مجلس خبرگان و آستان قدس رضوی نگهداری شود...صحبتهای کوتاهی در توصيه به وحدت و پرهيز از اختلاف فرمودند. چون نکات غير قابل اعلانی داشت، قرار شد همه آن منتشر نشود. از آنجا به مجلس آمديم. آقای منتظری نيامدند و به قم برگشتند.» ( دفاع و سياست، ص ۳۹۶-۳۹۵.)
توضيح: آقای خمينی خطاب به آقايان منتظری و مشکينی که وصيت نامه را به آستان قدس رضوی ببرند که آقای منتظری عذر خواستند و گفتند من نمی توانم و کار دارم وبايد به قم بروم.(بدين مضمون)

۲۰ آذر ۶۶، « عصر احمد آقا آمد. گفت آيت الله منتظری در ديدار خصوصی با امام، مثل گذشته اظهار نارضايتی کرد. در خصوص زندانيان و احزاب سياسی و امور ديگر مطالبی اظهار کرد و گفت اجازه بدهيد من دخالت در امور نکنم که امام اجازه ندادند و نيز از ادامه تعقيب همکاران سيد مهدی هاشمی اظهار ناراحتی کرد و در ملاقات با احمد آقا هم همين حرفها را تکرار کردند، علاوه بر اعتراض به پدافند و فرماندهان جنگ.» ( دفاع و سياست، ص ۳۹۶.) آقای خمينی طبق روشی که داشت اجازه نداده است که ايشان با احترام کنار برود بلکه خواسته است با بی آبروئی او را کنار بزند

۲۴ آذر ۶۶، « به سوی قم حرکت کرديم. بعد از مغرب به منزل آيت الله منتظری رسيديم. خودشان و پاسدارهايشان، ظاهراً خوشحال شدند و بحث کردند. گفتم آقا سيد هادی و دامادشان هم آمدند. بيشتر صحبتها در مسائل جنگ و مسائل گروه سيد مهدی بود. ايشان از فشاری که بر افراد پائين گروه وارد می شود، ناراضی است و بيشتر وزارت اطلاعات و سرسختی امام در اين خصوص و از گرفتن مدارسشان و کتابخانه سياسی هم ناراضی است و خواستار اعاده آنها است» ( دفاع و سياست، ص ۴۰۲.)

به نظر می رسد که در خلال همين ياداشت های روزانه آقای هاشمی رفسنجانی مشخص شده باشد که در مورد مرحوم منتظری هدف: در اختيار گرفتن دفتر و خود وی بوده و ساير مسائل بهانه ای برای رسيدن به هدف ذکر شده می باشد. و به تعبير درست خود منتظری: هدف انحصار گرانی که پشت کوه خمينی کمانه گرفته اند " ولايت بر فقيه" است و نه ولايت فقيه. افزون بر اين تفاوت روش و منش مرحوم منتظری با آقای خمينی و انحصار گران مخفی پشت کوه وی کاملاً آشکار است. در قسمت بعدی به چهار نکته ای که :
۱- نفوذ و يا رخنه مهدی هاشمی به عنوان يک جانی و جنايتکار در دستگاه و بيت منتظری
۲- افشای اسرار جمهوری اسلامی بويژه جريان مک فارلين
۳- افشای حکم فله ای آقای خمينی در مورد اعدام زندانيان بوسيلۀ راديو بی بی سی
۴- نفوذ مجاهدين و ليبرالها و نهضت آزادی
به علت آن آقای منتظری صلاحيت و مشروعيت رهبری را از از دست داد، پرداخته خواهد شد تا نقشه راه عزل کامل منتظری و نشاندن آقای خامنه ای که فاقد درجه اجتهاد و مرجعيت است بر کرسی رهبری به دست آيد و تا جای ممکن حقيقت روشن شود. والعلم عند الله

محمد جعفری
mbarzavand@yahoo.com

ـــــــــــــــــــ
نمايه و ياداشت ها:
۱- اميد و دلواپسی، هاشمی رفسنجانی، ص ۳۱۸.
۲- بنا بر گزارش تاريخ امام حسن (ع) که بعد از شهادت حضرت علی (ع) مردم عراق، کوفه، بصره و... به او بيعتت کردند و مدت ۶ ماه حاکم مسلمين بود، بعد از آنکه در جنگ با معاويه بخشی از فرماندهان نظاميش و مردم کوفه به او خيانت کردند، وی برای جلوگيری از کشت وکشتار بيشتر با شرايطی از جمله اينکه معاويه حق ندارد که برای بعد از خودش برای مردم جانشينی تعيين کند و بايد تعيين رهبری و زعامت مسلمين را بعد از خود، به خودشان واگذار کند، با معاويه صلح کرد. اما معاويه بعد از اينکه امام حسن را از طريق مسموميت به شهادت رساند، در اواخر عمر يزيد را به ولايت عهدی بعد از خود، جانشين خود کرد و با حيله و خريد بعضی از بزرگان و با چاشنی زور و قدرت، برای يزيد از مردم بيعت گرفت.
۳- اميد و دلواپسی، خاطرات سال ۶۴، يادداشت ۱۸ آبان ۶۴، ص ۳۱۷.
۴- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۲۲۷.
۵- همان سند، ص ۳۳۲.
۶- همان سند، ص ۲۲۸.
۷- همان سند، ص ۲۲۹.
۸- همان سند، ص ۸۶؛ ولايت فقيه، بدعت و فرعونيت بنام دين: محمد جعفری، ص ۲۸۷.
۹- مبانی فقهی حکومت اسلامی، آيت الله منتظری، جلد سوم، ص ۱۸.
۱۰- همان سند، ص ۱۹ .
۱۱- ولايت فقيه، بدعت و فرعونيت بنام دين: محمد جعفری، فصل چهاردهم، ص...
۱۲- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۶۰۹- ۶۰۸.
۱۳- همان سند، ص ۶۶۷.
۱۴- ولايت فقيه، بدعت و فرعونيت بنام دين: محمد جعفری، ملحقات، ص...
۱۵- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۶۶۶.
۱۶- ولايت فقيه، بدعت و فرعونيت بنام دين: محمد جعفری، ص...
۱۷- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۶۹۹.
۱۸- همان سند، ص۳۶۳-۳۶۲.
۱۹- همان سند، ص۳۶۲.
۲۰- همان سند.
۲۱- تقابل دو خط يا کودتای خرداد ۱۳۶۰، ص ۴۴-۴۳؛ آقای خمينی در ۴ اسفند ۵۸، طی دو حکمی جداگانه آقايان بهشتی و موسوی اردبيلی که هر دو از مؤسسين و اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و آقای بهشتی دبير کل آن بود،به رياست ديوان عالی کشور(= رئيس کل قوه قضائيه) و دادستانی کل کشور منصوب کرد.
۲۲- ولايت فقيه، بدعت و فرعونيت بنام دين: محمد جعفری، ملحقات، ص ۴۳۶-۴۱۴؛ از نامه مشروح اول؛ مجموعه مکاتبات و پاسخهای مرحوم منتظری در اين کتاب و در سايت اينجانب: www.mohammadjafari.com
قابل دسترسی است.
۲۳- همان سند، ملحقات، ص ۴۵۰-۴۴۹ ؛ از نامه پنجم به آن مرحوم .
۲۴- همان سند، ص ۴۶۰-۴۵۷
۲۵- همان سند، ص ۴۶۵-۴۶۴.
۲۶- http://news.gooya.com/politics/archives/2012/09/147207.php
۲۷- همان سند.
۲۸- تمام اينها از نامه مورخ ۷/۱/۶۷ آقای خمينی به منتظری استخراج شده است؛ اصل نامه در: خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۳۲۲و۳۲۳ مندرج است.
۲۹- قسمتی از نامه مورخ ۸/۱/۶۷ آقای خمينی به منتظری؛ اصل نامه در همان سند،ص ۳۲۷مندرج است.
۳۰- نماز جمعه آقای خامنه ای، کيهان، شنبه ۱۲ ديماه ۱۳۶۶، شماره ۱۴۰۸ ص ۱۸.
۳۱- نامه آقای خمينی، مورخ ۱۶/۱۰/۶۶، صحيفه‏نور، ج ۲۰، ص ۱۷۰.
۳۲- نامه آقای خمينی، مورخ ۲۱/۱۰/۶۶، صحيفه‏نور، ج ۲۰، ص ۱۷۰؛ برای مشروح اين جريان به اوين جامعه شناسی زندانی و زندانبان: محمد جعفری، ص۲۷۷-۲۷۴ مراجعه کنيد.
۳۳- اوج دفاع، هخاشمی رفسنجانی، ص۶۹۷-۶۹۴.
۳۴- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۳۱۱.
۳۵- دفاع و سياست، هاشمی رفينجانی، ص ۳۹۶.
۳۶- اميد و دلواپسی، هاشمی رفسنجانی، ص ۱۰۹.
۳۷- اسم واقعيش آقای شيخ حسينعلی انصاری است و در زندان با نام مستعار ناصری عمل می کرد.
۳۸- اوين گاهنامه پنج سال و اندی، ص ۳۲۴؛ در کتاب به علت اينکه نمی دانستم که وضعيت ايشان چگونه است، برای اينکه با نوشتن اسم واقعی او بار خاطرش نشوم، عنوان کردم که دوستی اطلاع را به من داده است. اما اکنون که آيت الله منتظری اسم واقعی ايشان را چند بار در خاطرات خود آورده و افزون بر اين اخيراً شنيده شده است که او را هم ترور و يا کشته اند و يا ... محضور برطرف شده است. در هر حال به محض دريافت خبر صحيح از وضعيت نماينده آقای منتظری ناصری (= شيخ حسينعلی انصاری) در زندانها، جا دارد که ازاين روحانی فداکار و راستگو قدردانی کرد. شرح مختصری از فعايتهای او برای بهبود وضع و آزادی زندانيان را در ص۳۳۲۵-۳۱۲، همين کتاب آمده است.
۳۹- در موردکينه آقای خمينی نسبت به آيت الله شريعتمداری به کتاب گروگان گيری و جانشينان انقلاب از همين نويسنده، ص۲۴۱و۲۴۲ مراجعه کنيد.
۳۹- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۲۳۲؛ نامه آيت الله گلپايگانی به آقای خمينی در مورد آيت الله شريعتمداری در ص ۴۳۳ همين سند آمده است.
۴۰- ر.ک. اوج دفاع، هاشمی رفسنجانی،۷۰۶و۷۰۷؛ متن کامل اين مصاحبه و اعترافات تلويزيونی سيد مهدی هاشمی
در همين سن ص۷۱۱-۷۰۰ آمده است.
۴۱- برای اطلاع از بخشی از چگونگی اعترافات تلويزيونی در جمهوری اسلامی، به کتاب اوين جامعه شناسی زندانی و زنانبان بويژه ص ۹۹ - ۹۵ و ۱۸۴ - ۱۲۰ و جلد اول گاهنامه پنجسال و اندی ص ۱۲۷-۱۲۱ و ۲۱۶-۲۱۰ مراجعه کنيد.
۴۲- اوين جامعه شناسی زندانی و زنانبان: محمد جعفری، ص۱۰۳-۱۰۲.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016