یکشنبه 30 مهر 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

دین و توهین، نوگرایان دینی وناباوران، جلال ایجادی (بخش دوم)

برای مطالعه بخش اول مطلب اینجا را کلیک کنید


شریعتی و سروش، تلاشی جدید برای بقای اسلام

انتقاد به معنای بیان نقایص و کاستی ها در بسترهای اجتماعی وفرهنگی وتاریخی می باشد و این اصل در کلیه حوزه ها و قلمرو فعالیت انسان ها، جریان داشته و دارد. برخورد به ادیان نیز در زمینه نقد تئوریک ونظری برای انسانها یک امر بدیهی بشمار آمده و در تمامی جوامع باز یک امر طبیعی قلمداد میگردد. برای نخبگان اسلامی این اصل پذیرفتنی نیست. آقای طباطبائی در "تفسیر المیزان" روش تفسیری عرفا وفلاسفه رارد میکند و روش "تفسیر قرآن با قرآن" را اصل میداند. او میگوید علم اصل نیست و روش های تفسیری میخواهند نتایج بررسی های علمی وفلسفی را بر قرآن تحمیل کنند و بنظر او تنها روش درست تفسیر قرآن با قرآن است. متفکران دینی دوران اخیر به اصل آقای طباطبائی وفانکرده و عنصر تاریخی ویا بهره گیری از افکار بیرون از اسلام را دردستور کار خودقراردادند.

دکتر علی شریعتی با انتقاد به اسلام فقاهتی، با استفاده از مقولاتی از مکاتب غربی، با اتکا به عرفان وبا الگوی شخصیتی "ابوذر زمان"، مطرح کرد که مسئله در تفسیر است وبا پرداخت احساسی عاطفی چهره تازه ای از مذهب شیعه ارائه نمود. علی شریعتی طرح نمود که انسان باید رهائی یابد واین رهائی جدا شدن از اومانیتسم متافیزیکی یعنی لیبرالیسم ومارکسیسم و اگزیستانسیالیسم میباشد. از نظر اواین رهائی راستین در اومانیسم راستین است که دارای چهار مفهوم محوری است: امانت، عبادت، عصیان وآزادی. شریعتی تاکیددارد که عرفان در هر چهار مفهوم حاضر است وعبادت میزبان وجودی انسان برای میهمانی قدسی خداوند است و"عبد" "مخاطب بودن" برای "انسان شدن" میباشد. از نظر او این خودآگاهی، در دین و عرفان معنا می یابد وعرفان هم غایت و هم راه. عرفان رهائی بخش در بعد وجودی و اجتماعی بشمار میاید. شریعتی مخالف فیلسوفان است، استدلالش عرفانگرا واخباری است، از ساختار عقلگرا دوراست، واپسگرا و اشراقی میباشد. او آرامانگرائی سوسیالیسم "ابوذری" دارد ودین بیان آگاهی برای حرکت است. برای شریعتی پيوستن به دين پويا باحضور قهرمانان و چهره‌های فرهمند توام است ودر ادامه همین تفکر است که امام یا رهبر دینی را "انسانی مافوق و پیشوا و ابرمرد" ارزیابی نمود وبرآن بود که این پیشوا "جامعه را سرپرستی، زعامت و رهبری می کند.". بی تردید شریعتی با استفاده از حسینه ارشاد که با توافق رژیم پهلوی مدیریت میشد افکار و احساسات جوانان را بسوی اسلام "مدرنتر و نزدیکتر" سوق داد و یکی از بازیگران اصلی آماده سازی انقلاب اسلامی گشت. بعلاوه او با تحریف در اومانیسم، بینشی عرفانگرا، با انقلابی گری شیعه گرارا درجامعه رواج میدهد و جوانان بسیاری را تحت تاثیر قرارمیدهد.

سلسله پهلوی واژگون شد واسلام قدرت را بدست گرفت وبا سلطه خود جامعه را در شرایط تازه ای قرارداد. همه روشنفکران مذهبی که با مسرت در این قدرت دینی شرکت نموده ویا پایکوبی کردند، دریافتند که روند آغاز شده با جنایات حکومتی، زمینه تضعیف شدیددین ویا حاشیه ای شدن اسلام فراهم میشود. آنها برآن شدند تا در نقادی به شیوه حکومت، از آن فاصله گرفته و اسلام را نجات بخشند. در شرایط اسلام حکومتی وکاهش نسبی نفوذ شریعتی ونیز نازائی و بن بست اسلام، دکتر سروش با بهره گیری از برخی از مفاهیم فلسفه در غرب و از جمله اندیشه کارل پوپر به تبلیغ اسلام عرفانی خود پرداخت. فیلسوف اسلامی، سروش، در شرایط انتقاد گسترده درجامعه نسبت به جمهوری اسلامی و نیز افزایش روحیه نقد نسبت به خود اسلام و هنگامیکه سستی وفروریزی اعتقادات مذهبی در جامعه رشد یافته، برای اینکه دین جان سالم بدر ببرد، نظریه دین فربه را مطرح نموده واعلام داشت که مخالف سکولاریسم فلسفی، ولی موافق سکولاریسم سیاسی ودمکراسی دینی است. در واقع او مانند همفکران دینی اش در بطن بحران اعتقادی به اسلام، به قدرت سیاسی موجود ایراد گرفتند که این دستگاه تفسیر و استفاده نابجا از اسلام نموده و این امر منجر به ضربه خوردن اسلام گشته است. تلاش اینان برای نجات اسلام برپایه انجام برخی اصلاحات دینی بود. آنها در توجیه ایدئولوژیکی خود در بن بست قرارگرفته و بناگزیروبناچاربا قدرت تمام زردادخانه تئوریک وسیاسی خود رابکارگرفتند. انقلاب فرهنگی این نوگرایان دینی از آغاز انقلاب اسلامی تا امروز، بارجوع به اسلام وارائه تفاسیری متفاوت وتازه تر وبالاخره باتعرض به روشنفکران لائیک و خردگرا وناباور تعریف میشود.

دکترسروش در سخنرانی خود تحت عنوان «درباره روشنفکری» در دانشگاه تهران در سال ۱۳۶۵، جریان روشنفکری ایران را متشکل از "نفاق پیشگان جبون و زبونی" میداند که بقول وی "سراپا جامه الحاد ونفاق برتن کرده بودند و به همه طعن می‌زدند، حال آنکه خود از همه مطعون‌تر بودند». سروش در ادامه میگوید: «روشنفکری، علی ‌الاغلب، در دیار ما برخلاف آنچه در اروپا گذشت، با بی‌دینی و سست عقیدگی آغاز شد و با بی‌بند و باری درآمیخت و اغلب به مارکسیسم منتهی گردید. میرزا آقاخان [کرمانی] و احمد روحی و افضل الملک بی‌دین بودند و [محمد علی] فروغی سست عقیده‌ای عمله ظلم و [صادق] هدایت فرویدیستی بورژوامنش و [علی] دشتی هوسرانی فرومایه و بی‌اعتقاد».

آرامش دوستداربعدها در زمستان سال ۱۳۷۵ نقدی بر قبض و بسط تئوریک عبدالکریم سروش در چشم انداز شماره‌ی ۱۷ انتشار داد، که عنوانش «نوسازی نادانی برای نادانی نوخواه» بود. در آن مقاله نوشته‌ است: "اگر سخنان وی را از عناصر مخدوش‌شده‌ی غربی بزداییم، چیزی جز جنازه‌ی چند فقیه، مفسر و متکلم باقی نمی‌ماند."، روال و بیان عبدالکریم سروش «موعظه‌ی علمی» است.

شورش آقای سروش علیه ناباوران

از آخرین گفته های آقای سروش نسبت به لائیک ها وناباوران بگوئیم. ایشان در شرایط حساسی قراردارد وبرای بقای سیاسی وایدئولوژیک خود به دو سواعتراض دارد. از یکسو به خامنه ای و طرفداران او که اسلام را در انحصار خود میدانند وستمگری میکنند. درواقع آقای سروش بمثابه یک شخصیت فلسفی دینی برای خود رسالتی تاریخی قائل است و برای پرستیژ و نفوذ فکری خود تفسیری دیگری طرح ساخته تا بخصوص جوانانی که از تفسیر رسمی و حاکم کنده میشوند را بسوی خود جلب کنندو با گفتمان دیگری پیوند آنان را با دین نگهدارد. ازسوی دگر این کنشگران شیعه، مبارزه علیه افراد لائیک وسکولار و نیز ناباوران رادر نظر داشته وآنراسازماندهی میکنند. آقای سروش در گفته "که دل بدست کمان ابرویی است کافرکیش"، روشنفکران لائیک ناباور نقاد را با واژه افراد"لوس آنجلسی" معرفی کرده و تلاش دارد آنها را حقیر دانسته وبا فرهنگی کوته بینانه بیانگارد. این شیوه پلمیک و تعرضی در نزد سروش تازه نیست، اودر پی لوث کردن مطلب است. اینکه گروهی از ایرانیان مقیم لوس آنجلس هستند که شیوه ناسزاگوئی را درپیش گرفته اند مورد تائید ماهم نیست. امربرجسته امروز برآمد یک موج انتقادی بزرگ ومتین در خارج و ایران علیه اسلام است وکنشگران دینی بشدت از این بابت هم نگرانند و هم عصبانی میباشند. همه میدانند پس از انقلاب خوشبختانه تعداد بیشماری نوشته در نقد اسلام توسط روشنفکران و دانشگاهیان و مبارزان سکولار نگارش یافته و انتشار پیدا کرده است. دهها کتاب در نقد اسلام و ایدئولوژی دینی از جانب روشنفکران فیلسوف و تاریخدان و جامعه شناس و کنشگر سیاسی سکولارمنتشر شده است. تعداد بیشماری سخنرانی و سمینارو گفتارهای تصویری سازماندهی و پخش شده است و پیام های بیشماری روزمره در صفحات فیس بوک ردوبدل میشوند. تلفیق تکنولوژی جدید با اقدام های گوناگون نشر افکار بسرعت نقد دین را جهانی کرده است و موانع دوری جغرافیائی و سانسور را شکسته است. نادیده گرفتن این نوشته های بیشمار و عدم پاسخ به این انتقاد های اساسی علیه دین اسلام، بیان غرورناپسندیده دینداران نوگرا و نگرانی آنها در واردن شدن به یک روند نقد رودررو میباشد.

در این نوشته عبدالکریم سروش چنین میگوید:

"از یک سؤ فقیهان رسمی جمهوری «کافر»پرور ایران در صدور حکم ارتداد با یکدیکر مسابقه گذاشته اند واز سو‌ی دیگر منکران در خوار داشت نام پاکان و پیامبران و ناسزا گفتن به آنان، گوی سبقت را از یکدیگر ربوده‌اند. صف آرایئ حیرت انگیزی است. فقیهان به عمد و اصرار می‌کوشند تا نشان دهند که اگر بیش از این قدرت یابند، سری را بر گردن مرتدی و جانی را در کالبد کافری به جا نخواهند نهاد. کافر کیشان نیز به صد زبان با هم میهنان خود می‌گویند که اگر از چنبر استبداد بجهند، بی‌‌تردید و بی‌ دریغ، آزادی بدست آمده را صرف تمسخر و تخفیف آموزگاران دین و آموزه‌های آنان خواهند کرد و پیش از آن که به صنعت و اقتصاد و سیاست برسند، به حساب دین‌داران خواهند رسید و با آنان و عقاید‌شان تصفیه حساب خواهند کرد و ناظران به درستی‌ در یافته‌اند که آینده را نه به دست فقیهان کافرخوار می‌توانند بسپارند و نه به دست کافران مسلمان‌خوار که رویه‌های زشت یک سکه منحوس‌اند: اسلام کشی یا کفرکشی...
روی سخن با دین ستیزانی است که بنام نقد اهانت ونفرت می‌پراکنند ورقم مغلطه بر دفتر دانش میکشند وسر حق بر ورق شعبده ملحق می‌کنندو نفس کافری را عین روشنفکری و ترقی می‌انگارند وچهره ای کریه از آزادی می‌نگارند وپلیدی‌ها و زشتی‌ها را ببهانه حق و آزادی مجاز و مطاع می‌شمارند."

"رفتار پاره یی از منکران غربت گزیده ایرانی‌، اما، نشان میدهد که نه تنها دماغ دیالوگ ندارند و شیوه نقد راستین را نیاموخته اند، بلکه در بی‌ خبری و عقب ماندگی از قافله تاریخ وعقلانیت، فقط زبان طعن و تمسخر‌شان باز و دراز است و به جای آنکه از در دوستی وآشتی درآیندو دل اهل ایمان را به دست آورند و همدلانه، کجی‌های اندیشه آنان را به غربال نقد و منطق بپالایند وبه دیالوگی متقارن روی خوش نشان دهند و خودرا آماده شنیدن نقد و نظر کنند، به شنعت زدن و خبث گفتن رو می‌‌آورند و از لذت موهوم آن بشاشت می‌‌اندوزند."



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


در گفتار آقای سروش به چند نکته توجه کنید.

یکم آنکه عبدالکریم سروش به جمهوری اسلامی طعنه میزند که در کارش ناتوان است وبناگزیر "کافر پرور" است، از این دیدگاه کارنامه جمهوری اسلامی منفی است چون مخالفان اسلام را گسترش میدهد. شگفتا ازچنین انتقادی که در عصر کنونی، "کافرپروری" یک ملاک منفی قضاوت این حکومت است.

دوم آنکه ادبیات اسلامی آقای سروش مانند "کافران" هیچ فاصله ای با محکومیت های قرآنی نداشته وبناگزیر با بار منفی خود، "کافر" در این نظام مذهبی قابل طرد است. چگونه یک فیلسوف دیندار یک واژه حاد وجانبدار و محکوم کننده آزادی اندیشه را بکار می برد وبازادعا دارد که طرفدار فکر آزاد است؟ واژه کافر معنای مشخص مذهبی دارد، حال چرا ایشان همان را بکارمیگیرند؟ بطور منطقی زبان فلسفه، زبان دین نیست.

سوم آنکه اقای سروش میگوید کافرکیشان خواهان آنند تا بحساب دینداران برسند. یعنی همانگونه که آیت الله ها و بنیادگرایان خون ریختند سکولارهای کافر نیز خواهان به قتل رساندن و کشتار دینداران میباشند. آقای سروش خود میدانید که در طول این حکومت اسلامی هزاران شهروند ایرانی با تفکرات و ادیان و بینش های گوناگون کشتار شدند و اغلب آنان بجرم "جهاد" و "کفر" نابود شدند، حال شما با تهمت پراکنی و با قدرت تمام میگوئید "کافران" امروزی چنین خواهند کرد. این قضاوت شما جز اتهام بی پایه و جز یک قضاوت غیر عادلانه چیز دیگری نیست. خشونتی که در این کلام شماست، بیسابفه و هولناک است.

چهارم آنکه آقای سروش میگوید کافران بنام نقد "اهانت ونفرت" می‌پراکنند وبه "پلیدی وزشتی" عمل میکنند. آقای سروش کینه شما علیه روشنفکران لائیک وناباور بیکران است وبهمین خاطر قضاوت قهرآمیز شما هرگونه وسواس روشنفکری و دقت متین را مضمحل ساخته وبناگزیر شما را به یک قاضی سنگدل و غیر عادل تبدیل ساخته است. شما ناراحت هستید زیرا ما خواهان اندیشه آزاد هستیم و نقد آشکار دین شما را دردستور کار خود قرارداده ایم. شما خواهان سکوت ما هستید تا به دین و خرافات شما نقد صورت نگیرد و دستگاه اعتقادی شما موشکافانه مورد بررسی روشنفکری قرارنگیرد. به همین خاطر با کلمات سهمگین حمله میکنید و سخن منطقی وعلمی و پرجرات روشنفکران لائیک وناباور را "توهین" قلمداد میکنید. دوران خاموشی سپری شده وامروز روحیه انتقاد هرچه بیشتر توسعه می یابد. در ایران ودر خارج کشور علیرغم خفقان 1400 ساله، علیرغم اتحاد سانسور گسترشاه و شیخ، علیرغم تهدید وفشارهای بیشمار و همیشگی از جانب شما طرفداران اسلام محمدی و سنت شیعه و نیز علیرغم فشاروائتلاف سیاسیون مصلحت گرا و کرنشگر، نقد گسترش می یابد و روحیه شورشی برای آزادی اندیشه تقویت میگردد. این پدیده نقد، امری سالم و ضروری است زیرا تلاش دارد تا خودرااز زیر بار کمرشکن و روح آزار توتالیتاریسم دینی برهاند. بواسطه این دین، روح جامعه خسته است، نیروی جامعه فلج است و هستی ما بیهوش است. ما نیازمند نقد دین هستیم تا بتوانیم روی پای خود بیایستیم.

در مصاحبه دیگری آقای سروش میگوید: درخت دین "بر خلاف انتظار میوه تلخی داد و در عوض از استبداد سکولار به استبداد دینی افتادیم." ، "روشنفکران دینی دین را یک نیروی عظیم سیاسی در جامعه می بینند و می گویند که اگر با این دین می شد انقلاب کرد، حالا هم می شود با آن دمکراسی برقرار کرد."، "سروش دین را عاملی که "براندازی شونده نیست" می خواند و معتقد است نادیده گرفتن نیروی دین در یک جامعه دینی، نهایت غفلت و سست اندیشی است: "آنچه مهم است این است که بدانیم چنین نیرویی وجود دارد و بتوانیم از آن استفاده بهینه بکنیم نه این که آن را نادیده بگیریم." اواشاره میکند که در مسیحیت اصلاحات شد، اما در اسلام چنین اتفاقی نیفتاده است و ما هنوز با"دینی مغرور" روبرو هستیم که می خواهد "همه عرصه های زندگی آدمی را فرا بگیرد و در همه زمینه ها از اقتصاد تا علوم انسانی، شعور و امورحیاتی، حرف دارد و حرف می زند."، عبدالکریم سروش کار روشنفکر، چه دینی و چه غیردینی آن را "پل زدن میان سنت و تجدد " می خواند: "روشنفکر دینی این کار را به گمان من شاید هم بهتر انجام می دهد. چرا که بهترین عنصر سنت در بین ما، همان دین است. برای ایجاد این پل ارتباطی میان سنت و مدرنیته شما باید سنت را بشناسید دین را خوب بشناسید و این گله ای است که من از روشنفکران لائیک و سکولار کرده ام."

وبالاخره آقای سروش در جای دیگر میگوید:"دین گریزان غربت گزیده ایرانی‌ گشاده دستانه شیپور آزادی را از دهانه گشادش می‌‌نوازند و تمرین آزادی را از آزادی پلشتی‌ها و قرآن سوزی‌ها آغاز کرده اند و نعمت زیستن در اقالیم آزاد را چنین کفران می‌کنند؟ من در عجبم که چرا از اردوگاه «سکولار» ندایی و صدایی بر نمی‌خیزد وچراازتاریخ مغرب زمین درس نمیگیرند و همزبان با مومنان، بر قبیله طاعنان نمی‌شورند و به نصح ناقدانه ایشان دهان نمی‌گشایند؟ سکولارهابه دادسکولاریزم برسید! این نفرت فروشی‌های تندروانه، چهره دین ستیزانه به سکولاریزم خواهد بخشید و در فردای موعود کار بدست همه خواهد داد." (بی بی سی سه شنبه 26 ژوئن 2012 - 06 تیر 1391 )

در انتقاد به گفته های بالا باختصار باید گفت:

یکم اینکه استبداد محمد رضاشاهی سکولار نبود و شاه خود مذهبی بود وبا تمام قوا از ساختن مسجد و حرم وحمایت از بخش مهمی از روحانیون کوتاهی نکرد. اوهمیشه وبرسمی ترین وجه شیعه بودن خودرا مطرح مینمود و در قانون اساسی سلطنت اش موهبتی الهی بود.

دوم اینکه بطور مسلم اسلام و خمینیسم در گردباد انقلاب نقش قاطع ایفا نمودند، ولی دلیلی نیست که این مذهب به برقراری دمکراسی بیانجامد. اسلام هرگز با دمکراسی خوانائی ندارد. اینکه افراد مسلمان در راه دمکراسی تلاش کرده و بعد نیز بکنند شکی نیست، ولی اینکه تصور شود دین اسلام با آیات و مفاهیم قرآنی و شیعه گری خود بتواند به آزادی انسان احترام بگذارد و دمکراسی بیاورد، چنین امری ناممکن است. قرآن دمکراسی نخواهد آورد وشما تفسیر خودرا جای قرآن نگذارید. من از قرآن و محتوای اسارتگر آن میگویم. این دین بر پایه واقعیت تاریخی و اصول خود "مغرور" است و همیشه در پی سلطه گری است. اینکه کسانی با دین جدید خود ساخته تفسیر جدید ارائه کنند ، این امر دیگری است.

سوم اینکه بهترین عنصر سنت مذهب نیست. اگر این سنت بتاریخ و فرهنگ ورسوم ماایرانیان ارتباط دارد، بهترین آن فرهنگ شعری و جشن های باستانی وفرهنگ عامیانه و اساطیر قهرمانی ورسوم زیست محیطی و گرایش های شادی آفرین تاریخ و جامعه ما میباشند. اسلام و شیعه گری پیوسته اغتشاش در ذهن را گسترش دادند و توان خردگرائی را ناتوان ویا از کار انداختند. وقتی این فیلسوف دینی دوباره مارا به ارابه مذهب می بندد وتلاشی برای استقلال شهروند نمیکند، بیان آنست که او راه فیلسوفان را نمی پیماید.

چهارم اینکه آقای سروش! روشنفکران سکولار و لائیک وناباور بطور مسلم در زمینه مبارزه ضد استبداد ولایت فقیه باشما دارای همسوئی میباشند. واژگونی استبداد کنونی نتیجه کارمشترک همگانی جامعه است، ولی در همین زمینه هرهمسوئی بر پایه پذیرش حکومت لائیک و مدیریت عقلانی جامعه باید باشد ونه با ابهامات همیشگی شما که پیوسته برای مدیریت جامعه بنحوی نقب بسوی اسلام خود میزنید.(رجوع شود به نوشته دیگرم " پرسش از سیاستمداران و روشنفکران دینی درباره حکومت لائیک") بعلاوه تاکید میکنم مسئله مرکزی تئوریک و روشنفکری برای روشنفکران ناباور و سکولار نقد اسلام و انتقاد سیستماتیک از خرافات مذهبی سنگین موجود در جامعه است. شما این را نمی پسندید، ولی شما، شمائید و ما، روشنفکر سکولار و ناباورهستیم. بطور مسلم بخشی از سیاستمداران و روشنفکران غیر مذهبی مصلحت گرا وسازشگر از شما حمایت خواهند کرد همانگونه که در زمان انقلاب از آیت الله خمینی پشتیبانی نمودند، ولی علیرغم کارزار تبلیغاتی شما وفشارهای گوناگون شما، موج اصلی سکولارگرائی وناباوری در ادامه خط روشنگری و نقد دین است. نکته آخرآقای سروش با تجربه چند ملاقات حضوری با شما، میدانم که شخص بسیار محترم و متینی هستید، ولی متن خود را دوباره بخوانید تا متوجه باشید که کلام شما سراپا توهین وناسزا به روشنفکران سکولار و ناباور است. ما آزادی را از "آزادی پلشتی و قرآن سوزی" نمی آغازیم، ما خواهان نقد مداوم علیه دین خرافه و انتقاد به روش توهین زننده شما میباشیم و از ناسزاها و تهدیدها نمی هراسیم. مانقادان متین، با منطق و با شجاعت هستیم و نمی خواهیم اهل تقیه باشیم زیرا شفافیت و صراحت به نفع جامعه است.

آقای علی افشاری یکی دیگر از کنشگران جناح مذهبی نوگرا مینویسد:

"اما در مقابل جمعی نيز هستند که به ضديت با دين اسلام کمر بر بسته اند. بخشی از آنها پيش از انقلاب نيز چنين باور هايی داشتند اما برخی پس از انقلاب به حاميان حذف اسلام از ايران پيوسته اند.

در چنين فضايی است که برخی از روشنفکران لائيک غيرت دينی و حساسيت جمعی از نوگرايان و روشنفکران دينی و اساسا جامعه متدينين ايران نسبت به عدم توهين به مقدسات شيعه را بر نتافته و در اشکال گوناگون به آن تاخته اند. دفاع از آزادی توهين و ارزش بخشيدن به آن در قالب عملی رهايی بخش و اطلاق «ياوه گويی مقدس» به مخالفت با توهين به مقدسات، برخورد هايی بوده است که از سوی برخی از روشنفکران ابراز شده است.

هيچ دينی بدون قداست موضوعيت ندارد. بر آمدن اديان در گرو ارائه و حفظ باور های قدسی است. بنابراين نسبت به اصل وجود مقدسات در حوزه دين ورزی نمی توان ايراد گرفت. بلکه می توان بر سر مصاديق مقدسات به بحث نشست.

بنابراين روشنفکران و متفکران خدا ناباور و لائيک شايسته است تا اين الگو را وجهه همت خود قرار دهند و از رهرو انتقاد و برخورد چالشی مستند و محکم فرايند اصلاح دينی در شيعه را شتاب بخشند وبا پرسش های بنيادی خود زمينه دگرگونی آن در مسير اصيل خود و شاهراه ترقی انسانی را مساعد نمايند.

خدا ناباوران با شکاکيت طرح پرسش های جدی و نقد بيرونی و نو گرايان دينی با ارائه پاسخ های تازه، برخورد تاريخی و نقد داخلی می توانند شالوده الهيات رهايی بخش در شيعه را پی افکنند. "("خداناباوران ايرانی و «اهميت» توجه به الهيات روشن‌انديش در غرب"،رادیو فردا،1/5/1391)


آقای افشاری از قداست دین صحبت میکند وحفظ قداست را لازم میداند. ایشان گویا درپی تحمیل نظر خود به کل جامعه روشنفکری میباشد. دینداران به قدسی بودن دین اعتقاد دارند حال آنکه چنین معیاری مورد پذیرش ناباوران نیست واینان از دین درک اجتماعی دارند و برآنند مانند هر پدیده دیگری می توان دین را موشکافانه مورد بررسی قرارداد و انتقاد کرد. ایشان میگوید به مقدس بودن دین ورزی نمی توان ایراد گرفت. این حکم از کجا و برپایه کدام معیار آزاد منشانه تهیه شده است؟ ما ارزیابی داریم که یکی از عوامل آسیب رسانی به جامعه ایران، اسلام است و بنابراین باید به نقد این دین در عرصه نظری و عملی ادامه داد. حال ایشان میخواهند که به مقدسات شیعه "توهین" نشود وبمعنای دیگر انتقاد نگردد. ما دربالا توضیح دادیم که برابر گرفتن نقد با توهین در زمینه فکری یک مغلطه آشکارغیرصادقانه است؛ بعلاوه کتاب قرآن و سنت های شیعه سرشار از اعتقادات غیر خردمندانه بوده و خرد انسان ایرانی را کورکرده و خلاقیت های آنرا بسوی جامعه متحول و فکر مدرن مسدود کرده است.

درجای دیگرایشان از ناباوران دینی میخواهند تا با طرح پرسش زمینه "مسیر اصیل" و "شالوده الهیات رهائی بخش در شیعه" پی افکنده شود. ایشان گویا متوجه حرف ناباوران نشده واز آنان کمک می طلبد. شیعه مجموعه ای از نکات غلوشده تاریخ خاندان علی، کینه توزی ها و جدال برای کسب قدرت است. داستان امام علی داماد پیامبر سراسر افسانه سرائی و تحریفات و غلوگوئی است، امام حسین سمبل به بند کشیدن روح ایرانی است، امام جواد معلوم نیست که بوده وبه چه کسی خدمت فرموده است وامام مهدی نشانگر پشت کردن کامل به خرد است. حال ما چطوردر این مسیربرای شما گام برداریم؟ مذهب شیعه نوگران دینی هرگز برای جامعه ما رهائیبخش نبوده و برعکس رمق و توان جامعه را گرفته و نگذاشته تا جامعه بسوی منش عقلانی و روحیه علمی و اخلاق سالم انسانی حرکت کند. شیعه گری ترمز جامعه بسمت جامعه پیشرفته بوده و پیوسته در مقابل آزادی روحی و فکری قرارداشته است. نتیجه افسانه سازی کربلا که هیچ ربطی به تاریخ سرزمین ایران نداشته، جز خرافه و اسارت روحی میلیونها انسان نتیجه دیگری نداشته است. این شیعه محصولی مانند فدائیان اسلام و قتل کسروی، وجود هزاران امامزاده موهوم، تولیدهزاران آخوند و آیت الله ودغلکاری و حیله گری، پروردن آیت الله خمینی و استبداد ولایت مطلقه فقیه، صدها رساله دینی گمراه کننده و ماه محرم خودآزاری ها واین همه کشتار دوران جمهوری اسلامی، ببار آورده است.

بطور مسلم بخشی از دینداران نوگرا خواهند گفت که تفسیر ما از قرآن و شیعه گری ما چیز دیگری است. روشن است که تفاسیر گوناگون از قرآن و مذهب شیعه وجود دارد، زیرا در مناسبات اجتماعی انسانها افکار و عقاید رامطابق بینش و منافع و موقعیت خود تنظیم میکنند. ولی بهرحال مدرنترین تفسیر هم که باشد از نظر نقد ما ناباوران، در اصل قضیه تغییری نمی کند و پرداخت نوگرایان دینی همراه با خطر ودربرابر توسعه خردگرائی است. پدیده دین اسلام در اشکال گوناگون خود روندهای روشنفکری خردگرا را یا کند کرده ویا کاملن نابود نموده است. نوگرائی مسلمانان درایران علیرغم اینکه در پنجاه ساله اخیر جابجائی هائی بوجود آورده است و طرفداران فناتیسم شیعه را از وابستگی سنتی تر به برداشت های جدیدی کشانده است، ولی جامعه مارا از مدار وابستگی سنگین روحی به این دین دور نکرده و برعکس پیوندهای وابستگی جدیدی تولید کرده است. جامعه ما درجا میزند. باین لحاظ باید نقد دین اسلام و مذهب شیعه پیوسته در دستورکار نقد نظری قرارداشته باشد. دلیری، پشتکار، دانش و سرسختی در کاررا باید داشت تا خردگرائی در جامعه ما تقویت شود. در شرایطی که در جامعه باوردینی سخت ریشه دار است ومیدان اجتماعی را در انحصار خوددارد، نقد خردگرا درعرصه دینی یک امر حیاتی است تا فضائی برای نفس کشیدن باز شود.

قرآن وتوهین بدیگران

آیا دین اسلام به دیگر اندیشان و عقاید افراد احترام گذاشت؟ آنچه که در آیات قرآنی مطرح گشته بطور گسترده طرد و محکوم نمودن دیگران است. حاکمان مذهبی و نیزنوگرایان دینی پیوسته به سکولاران و ناباوران تهمت "توهین" میزنند، حال آنکه باید توجه داشت بسیاری از آیات قرآنی و سخنان پیامبر تا امامان وتا آیت الله ها و دینداران نوگرای امروزی با توهین بدیگران بشدت آغشته است. روشنفکران نقد علمی و منطقی نموده ، به حقوق شخصی دین باوران گوناگون احترام گذاشته و برآنند که انتقاد به آئین مذهبی جزو آزادی در زمینه آزادی اندیشه و حقوق بشر میباشد. ولی هنگامیکه به محتوای کتاب پیامبر اسلام نظر می اندازید، خشونت لفظی بیداد میکند. به همین اعتبار تمامی مذاهب از یهودیت تا مسیحیت و بویژه اسلام با توتالیتاریسم خود همیشه در پی سرکوب و خشونت بوده اند تا حقیقت خود را به زور و جبر بدیگران تحمیل کنند. اسلام شمشیر و اجبار در دینداری را دردستور اجرائی کار خود قرارداد وآنجائی که بندرت گفت در دین اجباری نیست بلافاصله نگرویدن وعدول از آنرا به دوزخ حواله داد و تمام بار عظیم کلمات بیشمار خود را روی جبر وفشار توهین آمیز قرارداد. این پیامهای قرآنی را بیاد داشته باشید: سوره بقره – آیه 171: و مثل الّذين كفروا كمثل الّذي ينعق بما لا يسمع إلاّ دعاء و نداء صمّ بكم عمي فهم لا يعقلون، "مثل کافران، مثل حیوانی است که کسی در گوش او آواز کند و او جز بانگی و آوازی نشنود اینان کرانند ، لالانند ، کورانند و هیچ در نمی یابند." ویا سوره محمد – آیه 12: و الّذين كفروا يتمتّعون و يأكلون كما تأكل الأنعام و النّار مثوى لهم، "در حالی که کافران از متاع زودگذر دنیا بهره می گیرند و همچون چهارپایان می خورند و سرانجام آتش دوزخ جایگاه آنهاست.".

با بررسی تاریخ ادیان هر زمان که مذهبی ها در راس قدرت قرار گرفتند، هرگونه چالش کشیدن مذهب و اعتقادات مذهبی را بشدت سرکوب کردند. ادیان که در پاسخگویی به سوالات خردمندان همیشه عاجز بودند، مجازات را بعنوان ساده ترین راه برای دفاع از اعتقادات جزمگرایانه مذهبی انتخاب کردند. رابرت گرین «باب» اینگرسول (1899 - 1833) سخنور دوران طلایی آمریکا و مدافع شک گرایی در همین زمینه گفته است: "کفرگویی اتهامی است که روحانیون برای دفاع از اعتقادات مذهبی که توانایی مراقبت از خود را ندارند، ابداع کردند." او میگوید مذهبیون زمانی که از پاسخ در برابر پرسش خردورزان عاجز می باشند یا به زور متوسل شده و آنها را مجازات می کنند و در جایگاهی که قدرت در اختیار ندارند به روشی بزدلانه فریاد سر می دهند که به "ایمان و اعتقادات" آنها توهین می شود تا شاید با این روش، روشنفکران منتقد را به سکوت بازدارند.

در مقابل هیاهوی دینداران سکوت نمیتوان کردو برعکس با تمامی توان با استفاده از علم و منطق عقلی که تنها ابزار راهگشای ما انسان هاست، میتوان پرده از خرافات و هجویات مذهبی برداشت. توان ونیروی تاریخی ما به لحاظ مذهب اسلام ویران گردید، ایران با اسلام باخت زیرا این دین و با مذهب شیعه اش انسانها را فرسوده نمود و ذهن آنان را از خرافات ویرانگر انباشت، جوانان مارا از دانش آموزی همه جانبه و گسترده باز داشت، دختران وزنان ایرانی را از کسب حقوق همه جانبه جلوگیری نمود، و با اتحاد با استبداد تاریخی و با فرهنگ مردسالاری سنگین در جامعه و در بسترهجوم های مکرر تاریخی، توان فکری را محدود نمود ویا نابود ساخت.


جلال ایجادی، استاد دانشگاه در فرانسه

idjadi@free.fr


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016