سه شنبه 9 آبان 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

صميمانه با آقای خزعلی؛ اگر برای "تغيير اساسی" به خيابان نمی‌رويد، راهپيمايی‌تان "گل به خودی" است! بابک داد

بابک داد
از خودتان سئوال کنيد، آيا شما هم مانند جناب خزعلی می‌توانيد بعد از راهپيمايی ۱۳ آبان از حاشيه امنيتی ايشان بهره‌مند باشيد؟ اگر می‌توانيد و اگر چنان حمايتی از شما هم می‌شود بسم‌الله. دعای خير ما هم پشت سر شما. اما اگر می‌دانيد که در کشور مصيبت‌زده ما، هنوز هم قانون شهروندان درجه يک و درجه دو و آقازاده و غيرآقازاده برقرار است، جان خود و بچه‌های مردم را به خطر نيندازيد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


امروز در سايت آقای مهدی خزعلی، نامه ای از سوی ۱۲ جانبار (رزمنده سبز! با امضاهای محفوظ) خطاب به من منتشر شد که آن را در پاسخ به يک انتقادم در فيس بوک [پی نوشت ۱] نوشته اند. در آن استتوس، ايده راهپيمايی سکوت سبزها در مراسم ۱۳ آبان را کاری غير عاقلانه و هزينه زا خوانده و بدون آنکه در نیّت برگزارکننده ترديدی وارد کنم، درباره عواقب و تبعات چنين راهپيمايی بی نتيجه ای، به طراحان آن هشدار داده بودم! از آن روز تاکنون سه جوابيه منتشر شده، يک جوابيه معتدل [پی نوشت ۲] با امضای آقای مهدی خزعلی و يک جوابيه توهين آميز از سوی يکی از ياران او. امروز هم با انتشار اين نامه ۱۲ نفره[پی نوشت ۳] از طرف ۱۲ جانباز سومين پاسخ به آن انتقاد داده شد! وجه مشترک اين پاسخها و نامه ها «تخريب منتقد» بود و نه «پاسخ به انتقاد»! ايرادهای نخ نمايی مانند اينکه چون شما "پاريس نشين" هستيد و بيرون گود نشسته ايد پس از مبارزات و جانفشانی ما جلوگيری نکنيد! ای کاش در پاسخ هايشان، دلايلی منطقی برای ايده راهپيمايی سکوت خود ارائه می کردند تا نتايج بهتری گرفته شود و دست کم نامه شان حاوی آگاهی و استدلال های تازه ای هم باشد! نه اينکه شبيه خبرهای ويژه روزنامه کيهان، با عصبيت و تندخويی به منتقد حمله کنند و ايرادها را همچنان بی جواب بگذارند!

نويسنده نامه ۱۲ جانباز، با ادبياتی سطحی سعی دارد با رانت جويی از عنوان "رزمندگان سبز" بر دهان منتقدان خاک بپاشد، اما نمی داند که هزينه دادگان واقعی جنبش سبز، هرگز با چنين «روحيه طلبکاری» سخن نمی گويند و سرآمدان و خانواده های داغدار اين جنبش، همواره با لحن «متواضعانه» با مردم سخن گفته اند و همين تواضع و فروتنی، بر بزرگواری و عزتشان افزوده است. حال آنکه انتخاب عنوان «نامه ۱۲ جانباز به بابک داد» پيشاپيش حاوی نوعی رانت خواری از آن ارزشهاست و اين فرهنگ طلبکارانه، متعلق به گفتمان جنبش سبز نيست و در ميان نسل امروز خريداری هم ندارد. متأسفانه جانبازان فرضی اين نامه، هنوز درک نکرده اند که دوران اينگونه منت گذاری و ويژه خواری و فخرفروشی بر ديگران به سر آمده و به خاطر هزينه هايی که برای اعتقاداتشان و دفاع از کشورشان داده اند، نمی توانند اعتقادات و انتقادات ديگران را بی ارزش جلوه دهند. بهتر است از اين ادبيات "بسيجی های جنگ نديده" دست بردارند و به سئوالات پاسخ بدهند. بفرمايند برای فردای اين راهپيمايی چه برنامه ای دارند؟ جناب خزعلی بفرمايد در فردای راهپيمايی، با باخته ها و برده های اين آکسيون می خواهد چه بکند؟ برده ها و غنايم آن پيشکش، اما باخته های حتمی اين راهپيمايی، عده زيادی دستگير شده و زخمی و حتی قربانی است. ايشان بفرمايد برای آن قربانيان چه برنامه ای دارد؟ آيا از آنها خاطره خواهد نوشت؟ يا بيانيه حمايتی صادر خواهد کرد؟! آيا بچه های مردم هم می توانند مثل جناب خزعلی در زندان اعتصاب غذای نامحدود(!) کنند و تصادفا" در روز انتخابات هم آزاد شوند و رأی بدهند؟! آيا آنها هم پشتيبانان قدرتمندی همچون خاندان آقای خزعلی دارند که ضمانتشان را پيش بزرگان بکند؟ من ترديد دارم.

نامه منصوب به ۱۲ جانباز بی تعارف لحنی امنيتی داشت. همچنين به طور تصادفی، بعد از انتقادم از اين راهپيمايی بی نتيجه، شمار مسيج های تهديدآميزی که دريافت می کنم، رشد پيدا کرد! دوستان با لحنی آشنا چند «تهديد نرم!» کرده اند و دوستانه(!) گوشزد کرده اند که چوب لای چرخ مبارزات آنها نگذاريم! طبيعتا" من توجهی به تهديدهای نرم و سخت آنها ندارم، اما اين شيوه "سنجاق کردن خود به ارزشها" و اين تهديدها و رفتارهای گروه فشار توسط «حزب اللهی مدرن!» برايم يادآور يک ماجرای کوچک تاريخی است:

در انتخابات سال ۱۳۷۶ زمانی که انصار حزب الله با شعارهای ارزشی در مقابل آقای خاتمی ايستادند و کارناوال عصر عاشورا و "وا اسلاما"های بعد از آن را براه انداختند، کسانی آمدند و به ستاد خاتمی پيشنهاد دادند که بياييد ما هم در مقابل، يک «کميته حزب الله» در ستاد انتخاباتی خاتمی درست کنيم و مثل انصار حزب الله، جوابشان را با همان ادبيات جبهه و جنگ بدهيم! روش آنها همان بود منتها چند شعار مدرن مثل جامعه مدنی را هم به "وااسلاما" اضافه کرده بودند! شايد قضيه «مدينه النبی» که بعدها به شعار «جامعه مدنی» آقای خاتمی سنجاق شد، از درون چنان گروههای ابداع شد! بگذريم.

اين شيوه "سنجاق کردن" خودمان و ايده ها و طرز فکرمان به ارزشها و شهيدان و جانبازان، سالهاست توسط نيروهای سياسی و خود حکومت، به شکل يک "سنت" در آمده و انگار اگر کسی حرفش را همراه با نامه های حمايتی جانبازان منتشر نکند، يک سنت و قاعده کلاسيک را رعايت نکرده و نامه و سخنش اعتباری ندارد!! سايت جناب خزعلی هم نامه ای را از طرف ۱۲ جانباز مجهول منتشر کرده، اما از اين فرصت هم، هوشمندانه و مدبرانه استفاده نکرده اند تا راهپيمايی پيشنهادی شان را رنگی از منطق و عقلانيت بزنند. بيشتر شبيه همان گروههای تقابلی حزب الله رفتار کرده اند! يعنی تخريب طرف مقابل.

نويسنده نامه از زبان ۱۲ جانباز فرضی، ماجرا را شخصی کرده و اتهامات و نکاتی را برعليه شخص من مطرح کرده اند که چندين برابرش متوجه خود جناب خزعلی است! يکی از آن ابهامات، علت خارج نشينی من است و گذاشتن اين علامت تعجب که اگر مردمی بودی، داخل کشور می ماندی و در کنار "ما" به زندان می آمدی! من نمی دانم چرا اين دوستان که با شيوه کيهان و انصار حزب الله، دلسوزی برای کشور را با جغرافيای گوينده اش می سنجند؟ آيا فراموش کرده اند که آيت الله خمينی هم در دوران انقلاب "خارج نشين" بود؟! من دقيقا" در همان پاريسی هستم که امام و مقتدای شما در سالهای قبل از انقلاب در آن بود. و مانند امام هُمام(!) شما، بنده هم بخاطر تهديدات حکومت و از بيم جان (که حفظ جان هم از آموزه های دينی شما و ايشان است!) به اينجا آمدم. بنده حاشيه امنيتی و خاندان بانفوذی مانند آقای خزعلی عزيز نداشتم که اگر به زندان افتادم، دو فرزندم و خانه ام را اداره کنند! اما آيا اقامت در خارج، ايرانيان دلسوز خارج نشين را از مسائل کشور بيخبر کرده؟ قضاوتش سخت نيست. به گواهی مطالب هر روزه دوستانی که بناچار در خارج هستند، آنها بيشتر از خيلی از کسانی که الان مقيم ايران [اما بيخبر از اوضاع] هستند، با ايران و مسائل آن روز و شب می گذرانند. با اين حال به سهم خودم، از اينکه توانايی و وسعم بيشتر از اين نبود که جان دو فرزندم را که جز من پناه ديگری ندارند، در خطر بيشتری بگذارم و به زندان بروم، همواره به مردم کشورم احساس «بدهکاری» دارم. اين احساس بدهکاری، با روحيه طلبکارانه رزمندگان سبز سنخيتی ندارد و از اين منظر، من خود را مانند آنها سبز نمی دانم.

اما برادران! اين استدلال ساده انگارانه و کيهانی، به ارزشهای انقلابی خودتان بيشتر آسيب می زند تا به منتقدان شما!اگر از اين استدلال برای سرکوب کردن هر منتقدی در خارج کشور استفاده می کنيد، مراقب باشيد که اين يک تيغ دو دم است! اگر هر کسی که در پاريس است "بيگانه" است و حق حرف زدن درباره ايران ندارد و هرکه در ايران است "خودی و صاحب کشور" است، خب اين انقلاب هم قاعدتا" و لابد سهم همين آقای خامنه ای بوده که در سالهای انقلاب در ايرانشهر در تبعيد بود و امام خمينی شما هم که در آن ايام به قول شما "پاريس نشين" بود و از بيرون می گفت لنگش کنيد، لابد هيچ حقی در انقلاب نداشت. اما اعتقادات انقلابی شما خمينی را بيشتر از مردم هم صاحب آن انقلاب می داند! با اين دوگانگی چه می کنيد؟ لااقل بخاطر آبروی امامی که به او اعتقاد داريد، روش کودکانه کيهان را تکرار نکنيد. اين استدلال کودکانه ای است که پاسخی برای سئوالات درباره انگيزه راهپيمايی سکوت و دستآوردها و خطراتش نيست. بيشتر از اين درباره دلسوزانی که ناگزير به خروج از کشور شده اند، از چنين روشی استفاده نکنيد و اين شيوه نخ نما را بگذاريد برای همان کيهان تا يک خط در ميان، اباطيلی اينگونه ببافد.

نويسنده نامه منصوب به جانبازان و"رزمندگان سبز!" مرا به راحت طلبی متهم نموده و خودشان را در خط مقدم مبارزه تصوير و تصّور کرده اند. بله خب! اينطوری هم می شود دنيا را ديد! اصلا" هرطور ميل کنيم، می توانيم دنيا را خيال کنيم. اما با خيالات ما و شما، «واقعيت» که تغييری نمی کند. واقعيت اين است که برگزاری راهپيمايی سکوت در کنار مراسم دولتی ۱۳ آبان، يک گل به خودی محض است. دادن فرصت مصادره به حکومتی است که بارها اين کار را کرده و باز هم می کند. از گذشته ها درس بگيريم و با خطاهای خود، بچه های مردم را به کام گرفتاری نفرستيد.

لابلای اين نامه هيچ استدلال تازه ای درباره ايده راهپيمايی سکوت ۱۳ آبان نخواندم و نديدم. اين نامه خواننده را قانع نمی کند که آيا راهپيمايی سکوت در حاشيه مراسم دولتی ۱۳آبان، واقعا" مبارزه است؟ و اگر هست، ثمراتش چه ها خواهد بود؟ شعر و شعار که جای منطق و دليل را نمی گيرد. همانطور که سنجاق شدن به جانبازان، پاسخ به عيبها و ايرادهای مطرح شده نيست. بعد از خواندن اين پاسخهای عصبی و با اين «عقبه مجهولی» که در پشت طراحان اين راهپيمايی می بينيم، آن را فقط يک باخت حتمی ديگر برای اين دوستان تلقی می کنم. همچنين با ديدن منطق اين دوستان مطمئن تر شدم که اين راهپيمايی، چندين جوان بيگناه ديگر را راهی قبرستانها و زندانها خواهد کرد و با عرض معذرت، جناب خزعلی را «پشتيبان استواری» برای آن بچه های بيگناه نمی بينم. آقای خزعلی در سه سال اخير، دست کم دو مرتبه در اوج مبارزات قلمی شان، ناگهان بخاطر خشم پدر و يا هشدار مادر بزرگوارشان به قول خودشان از "عاق والدين" ترسيدند و قلمشان را غلاف کردند و سکوت و خانه نشينی اختيار نمودند. چقدر می شود روی راهبری چنين اشخاصی برای حرکتهای سياسی حساب باز کرد؟ آيا اطمينانی هست که در ميانه کارزار و يا بعد از راهپيمايی سکوت، ناگهان "عاطفه فرزندی" بر عواطف سياسی آقای خزعلی غلبه پيدا نکند و کنار نکشند؟! تازه اگر بر عهدشان باقی ماندند، ايشان چگونه خواهد توانست از حقوق قربانيان اين راهپيمايی که عين فرستادن گوشت به کام گرگ است، حمايت کند؟ در حالی که هنوز کارهای بسياری برای هزينه دادگان قبلی باقی مانده و اگر نيرو و "حاشيه امنيتی" برای کار کردن دارند، می توانند صرف رسيدگی به خانواده قربانيان غيرمشهور اين سه سال نمايند.

روی سخنم با جوانهاست. شرکت شما در هر حرکتی که به قصد «تغيير» باشد، ستودنی است. تأکيد می کنم اگر راهپيمايی شما هم «به قصد تغيير نظام» بود، روی حضور من و خيلی از همين خارج نشينان هم [ولو به قيمت ورود غيرقانونی به کشور] حساب باز کنيد. به مقدسات سوگند که می آييم و در کنار شما [البته فقط به قصد براندازی و تغيير نظام] حتی جان می دهيم. اما برای مقاصد ديگری که بوی يک جور خودنمايی سياسی می دهد و يا معامله های پشت پرده برای امور جزيی يا شخصی است، خودتان را قربانی نکنيد و ديگران را هم هزينه نکنيد. شما يک جان داريد و اين کشور هم يک علاج دارد که علاجش هم تغيير اين نظام مافيايی است. اگر می خواهيد آن يک جان را برای کشورتان هزينه کنيد، بدانيد که «يکبار» می توانيد. پس آن يک بار، جان خود را برای همان «يک علاج اساسی» هزينه کنيد و قربانی بازيهای سياسی ديگران نشويد.

از خودتان سئوال کنيد، آيا شما هم مانند جناب خزعلی می توانيد بعد از راهپيمايی ۱۳ آبان از حاشيه امنيتی ايشان بهره مند باشيد؟ اگر می توانيد و اگر چنان حمايتی از شما هم می شود بسم الله. دعای خير ما هم پشت سر شما. اما اگر می دانيد که در کشور مصيبت زده ما، هنوز هم قانون شهروندان درجه يک و درجه دو و آقازاده و غيرآقازاده برقرار است، جان خود و بچه های مردم را به خطر نيندازيد و بخاطر راهپيمايی که [نيت آن تغيير اوضاع نيست] ديگران را به قربانگاه نفرستيد.

در يکی از پاسخها، از من پرسيده اند خب راهکار شما چيست؟ عزيزان، از اين حربه نخ نما هم دست برداريد که هر منتقدی را بلافاصله يقه گير کنيد که خب راهکار بده! ما به منتقدان هم به اندازه مربيان نيازمنديم وگرنه ايرادهای خود و کارهايمان را در کدام آينه ببينيم؟ يک منتقد فوتبال، عيوب تيم و ضعفهای مربی را می گويد، اما قرار نيست که خودش هم مربی خوبی باشد. و اگر نبود، انتقادهايش هم بی ارزش باشد. با اين حال، به عنوان کسی که ايراد راهپيمايی سکوت را گفته، راهکاری را عرض می کنم که شايد يک «راستی آزمايی» مناسبی برای طراحان اين راهپيمايی هم باشد.

اگر اهل صلح و دوستی هستيد [که هستيد اما لحن نامه هايی که از اردوگاه جناب خزعلی می آيد، اصلا" دوستانه نيست!] روی اين پيشنهاد هم فکر کنيد. به جای حضور در مراسم دولتی ۱۳ آبان و راهپيمايی سکوتی که «قابل مصادره» توسط حکومت است، بياييد جمع های کوچک و متعددی تشکيل بدهيد و در گروههای پنج نفره به خانه زندانيان سياسی و قربانيان [بدون تبعيض سرشناس و ناشناس] سر بزنيد. به صورت ماهانه، ليست مايحتاج آنها را تهيه و اعلام و تهيه کنيد. اگر کمکی از سوی مردم جمع شد [که می شود] به آن خانواده ها برسانيد وگرنه صرفا" فهرست نيازهايشان را منتشر کنيد و باقی کار را به سايرين بسپاريد. من خانواده ای را می شناسم که بخاطر گرانی بليط اتوبوس، يکسال می شود که از ملاقات با پدرشان در اوين محروم هستند و نمی توانند از جنوب کشور به تهران بيايند و او را ملاقات کنند. نيرو و امکانات خودتان را صرف رسيدگی به اينها بکنيد. به خانواده زندانيان و قربانيان دلگرمی بدهيد که بطور منظم و ماهانه، به آنها سر می زنيد و ياورشان خواهيد بود. اطمينان داشته باشيد اين کار انسانی تر، صلح آميز تر و ماندگارتر است از تقديم بوسه و صلح به باتوم بدستان! و البته آزمون خوبی برای سنجش نيت طراحان راهپيمايی و جناب خزعلی خواهد بود. ديگر قضاوت با آن پيامبری که او در وجود همه ما و شما به امانت گذاشته ؛ يعنی عقل و وجدان.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
برای يادآوری؛ استتوس اوليه ام را در فيس بوک در زير می آورم. همچنين پاسخ جناب خزعلی و نامه منصوب به ۱۲ جانباز که در سايت آقای خزعلی منتشر شده است.
[۱]: استتوس اوليه ام درباره راهپيمايی:
https://www.facebook.com/babakdad.page/posts/540948172587761
دعوت به راهپيمايی سکوت ۱۳ آبان «عقلانی» نيست و يک «پاس گل» به حکومتی است که خدا خدا می کند تا يک بهانه برای انحراف افکار عمومی پيدا کند. اين روزها هم نظام و هم دولت احمدی نژاد برای انحراف افکار مردم از مشکلات اصلی، در آرزوی «حضور سبز! فتنه گران» هستند تا به بهانه برخورد با اين دشمن مشترک، باز هم روی انبوه مشکلات و اختلافات داخلی سرپوش بگذارند. حتی خبر دعوت به اين راهپيمايی، گشودن دوباره «پرونده فتنه گران!» و "گِـرا دادن" به حکومت و دولت است تا به قول معروف هرچه فرياد دارند بر سر سبزها بکشند و مشکلات کشور را باز هم به دوش مخالفان و منتقدان خود بياندازند! من در نيت دعوت کنندگان راهپيمايی سکوت ۱۳ آبان شک نمی کنم؛ اما حتما" در موقعيت شناسی و درايت آنها ترديد جدی دارم! بازی نخوريم! غضنفر ذاتا" آدم بدی نيست، فقط به خودی گل ميزند! [بابک داد]
پی نوشت: اين ايده راهپيمايی سکوت در ۱۳ آبان را همان دوستی مطرح کرده که در انتخابات مجلس هم مردم را به شرکت در انتخابات و «تک رأی به علی مطهری» فرخواند. آقای علی مطهری [با آمار معمولی که در دور دوم نصيب نامزدها می شود و با حفظ رکوردهای قبلی اش] به مجلس رفت اما ديديم و ديديد که حامل هيچ حرف تازه ای نيست. متأسفانه ما فراموش کاريم. دوستانی که ايده ای می دهند، اما حتی نمی گويند که برای فردای آن چه برنامه ای دارند، به موفقيتی هم نمی رسند. به نظرم هرکسی نتوانست برنامه روز بعد اکسيون پيشنهادی اش را ارائه بدهد، حتی به اندازه يک روز هم روی برنامه اش تأمل نکرده است! ما بايد چشمهايمان را باز کنيم و به چاه نيفتيم.
[۲]: پاسخ جناب خزعلی:
https://www.facebook.com/RAHPEIMAIeSOLH
پاسخ دکتر مهدی خزعلی به اقای بابک داد
دوست عزيز؛
نمی دانم چه عرض کنم، يعنی گمان کرده ايد که ما را فراموش کرده اند،يا شما هم باور کرده ايد که جنبش سبز مرده است؟!
برخی از اصلاح طلبان در خانه ها خزيده اند و می ترسند که در خانه هم حرفی بزنند و آنقدر از ميکروفون ترس دارند که در خانه هم می گويند مقام عظمای ولايت و سه صلوات هم می فرستند! برخی که از اول فرصت طلب بودند و فقط به دنبال قدرت آمده بودند و همانهايی هستند که صبح ۲۳ خرداد از ما اعلام برائت کردند و به پابوسی رفتند! اما اينها اقليتی انگشت شمارند و مردم سبز ما پا برجا هستند و اگر ديده نمی شوند، چون نتوانسته ايم در محيطی امن آنها را به صحنه بخوانيم، من برآنم تا راهی به سوی تلاش مدنی مسالمت آميز بيابم و مردم بتوانند در آرامش و سکون ديده شوند.
اين حضور موجب اميد و شادابی در ميان جنبش سبز است و اتهام خشونت و براندازی را از ما دور می کند، در واقع اگر بتوانيم يک حضور مدنی را مديريت کنيم، سلاح اتهامات جناح حاکم را کند کرده و اميد را می افزاييم. اميدوارم همانگونه که ۱۵ جلسه سرای اهل قلم را با مباحث سياسی برگزار کرديم، بتوانيم به بهانه های مختلف همايش و حضور مردم را در صحنه آرام سياسی کشور داشته باشيم. سرافراز و سبز باشيد. مهدی خزعلی
[۳]: نامه ۱۲ رزمنده سبز دفاع مقدس به بابک داد [نقل از سايت آقای خزعلی[
http://www.drkhazali.com/index.php/component/content/article/230-1388-11-13-13-51-48/2113-1391-08-08-10-15-17.html
نوشته ای از اقای بابک داد خطاب به غضنفر را ديديم و چون ان نوشته را نا مربوط دانستيم گفتيم گوشزدی باشد به نويسنده غضنفرنامه!
اقای داد؛ احترام امامزاده را متولی آن نگه می دارد ولی نوشته شما نيش زهر اگينی بود بر بدنه جنبشی که قسمت اعظم انرا بچه های رزمنده ۸ سال دفاع مقدس که به پيروی رزمندگان و فرماندهان سرافراز آن جنگ نابرابر پا پيش گذاشته که مبادا در پيشگاه آن شهدای گرانقدر شرمنده باشند که چرا راه استقلال طلبانه و ازادی خواهانه آنانرا ادامه نداده اند ما و ملت ايران در ايران و شما در پاريس ما از همه جا با خبر و شما از همه جا بی خبر، شما ما را غضنفر می نامی ما شما را اقا! ما اينجا نظاره گر بی قانونی ها و شما بهره مند از قانون، ما اينجا همراه جانبازان نسخه بدست و شما آنجا قلم بدست، ما اينجا شرمنده زندانيانمان و شما در حال فرار از زندان.....!
اقای داد هرکه را برای کاری گمارده اند. خر را هرکه بالا برده خودش پايين می آورد را شنيده ايد؟ شما اگر سهمی از آن داشتيد در کنارمان می ايستاديد و با هم به زندان می رفتيم هم در کنار ما بوديد هم در کنار ستوده و ستودها اگر آبی به سبويمان نمی ريزيد، سبويمان را نشکنيد!
اگر يادتان باشد يکی از امضا کننده گان اين نامه که از رزمنده گان دفاع مقدس است و ۶۰ ماه در جبهه بوده و جانباز هم هست مستقيما به شما گفت که اخبار و اطلاعات کاناليزه به شما ميرسد مواظب باشيد که اشتباه نکنيد حال جهت اطلاع ميگوييم همان جريانی که اقای خاتمی را وادر کرد وارد انتخابات شود همان جريانی که اجازه داد برادر اقای خاتمی ان سخنان را بگويد و..... نظاره گر همه چيز هست شما نگران نباشيد شما جنبش سبز را نمی شناسيد همانقدر که می دانيد بنويسيد ولی مفيد بنويسيد، با نوشته هايتان برای غاصبان انقلاب خوراک نسازيد انکه بايد حق ملت ايران را بگيرد در خاک ايران است در کنار مردم و با مردم، با نوشتهايتان رشته افکار را پاره نکنيد استخوانهای برادر ارجمند و باوفايتان را در قبر نلرزانيد، جنبش سبز بر محور منافع ملی فکر و عمل می کند،برای حفظ نيروها، نه آمری هست نه امر بری، همه دست در دست هم برای ابادانی ايران آمده اند، اميدوارم اين اندرزهای برادر گونه را فراموش نکنيد و ياريمان کنيد
۱۲ نفر از جانبازان و رزمندگان سبز دفاع مقدس. امضاء محفوظ!

فرصت نوشتن. وبلاگ بابک داد
www.babakdad.blogspot.com
فيس بوک همگانی بابک داد
www.facebook.com/babakdad.page


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016