میدانيد چرا چنين رژيمی تاکنون برپاست؟ (بخش ۱۲ و پايانی ـ قسمت دوم) خامنهای و جلوس بر تخت سلطنت شاهنشاهی ولی فقيه، محمد جعفری
[بخش ۱۲ و پايانی مقاله ـ قسمت نخست]
تير خلاص خمينی به منتظری و فاز آخر
سرانجام آقای خمينی در تاريخ دوم فروردين ۱۳۶۸، در نامه ای خطاب به مهاجرين جنگ تحميلی که در رسانه ها خوانده شد موضع خود را مشخص کرد: « " ... من بارها اعلام کرده ام که با هيچ کس در هر مرتبه ای که باشد عقد اخوت نبسته ام ...» (۴۴)
با توجه به مسائل گذشته ما بين آقای خمينی و منتظری، مرحوم منتظری از لحن تند و محتوای نامه و
مسائلی که گذشته بود، متوجه می شوند که آقای خمينی به او و بيتش اشاره دارد. به همين علت برای جلوگيری ازانجام بعضی از اعمالِ حاد و باز کردن راه برای کناره گيری در نامه ای بتاريخ ۴/۱/۶۸ به آقای خمينی می نويسند: «...اينجانب تا حال بيت خود را شعبه ای از بيت حضرتعالی می دانسته ام ...اگر حضرتعالی تشخيص می دهيد که اين شيوه به مصلحت نيست و موجب تضعيف نظام و انقلاب می باشد! اينجانب شرعاً نظر حضرتعالی را بر نظر خود مقدم می داند... » (۴۵) با اين نامه اجرای عمل حاد از آقای خمينی سلب گرديد و دست انحصارگران توحنا گذاشته شد. با تمام اين اقدامات هنوز آيت الله منتظری رسماً قائم رهبری بود و در صورت فوت ناگهانی آقای خمينی که هر لحظه ممکن بود، منتظری رهبر بود. پس ضربه کاری ديگری که حساسيت آقای خمينی را به اندازه کافی برانگيزاند تا دست به اقدام عاجل عليه منتظری بزند ضرورت داشت. برای ديکتاتوران هيچ چيز حساسيت برانگيز تر اين نيست که کسی در هر رتبه و مقامی که باشد، به افشای اعمال او دست بزند، و لذا افشای نامه آقای منتظری به خمينی درباره اعدامهای فله ای زندانيان که هشت ماه پيش از آن برای آقای خمينی نوشته بود، به اندازه کافی حساست آقای خمينی را برای اقدام فوری و عاجل برمی انگيخت و همين هم شد و به مجرد انتشار و قرائت نامه دربرنامه شامگاهی راديو بی بی سی در ۵/ فرودين /۶۸، در روز بعد يعنی ۶/۱/۶۸ نامه توهين آميز غلاظ و شداد عزل آقای منتظری از رهبری به دست آقای منتطری رسيد.(۴۶)
چون هنوز فکر می کردند که آيت الله منتظری خام و ساده لوح است، نقشه جوری طراحی شده بود که او را وادار به توبه کنند، و بعد از توبه هم که در افکار عمومی انتشار پيدا می کرد، کار او را يکسره می کردند، همچنانکه که با حيله و فريب و وعده دادن بسياری را در زندان را به توبه وادار کرده نظير سيد مهدی که از او اعتراف گرفتند و بعد هم فوری اعدام شد.
پس از اينکه آقای منتظری نامه ۶/۱/۶۸ آقای خمينی را دريافت می کند، همان روز عده ای و از جمله آقايان دری نجف آبادی و عبد الله نوری فشار می آورند که مرحوم منتظری توبه نامه ای به آقای خمينی بنويسد، و هر دو نفر هم متن مشابهی که عبارت بود « رهبر عزيز، امروز من اعتراف می کنم که از ورطه ای هولناک که در آن قرار گرفته بودم توسط پتکی آهنين بيدار شدم، ... اينجانب که از تربيت يافتگان فقه و اصول و فلسفه و مبارزه آن جناب بودم نيز در دام اين اهريمنان گرفتار آمدم... » از آماده کرده بودند که در حقيقت اعتراف به گناه و همکاری با منافقين و توبه نامه بوده و می خواستند از او امضاء بگيرند (۴۷). پس از دو ساعت مشاجره اقای نوری می گويد: « اگر شما بنويسيد منافقين در بيت من نفوذ داشتند امام خوشش می آيد » که بيا عصبا نيت به آنها می گويد: بلند شويد برويد. (۴۸) بعد با اصرار آقايان خيلی محترمانه نامه ای در تاريخ ۷/۱/۶۸ که در رسانه ها اعلان شد را نوشتم: « ... و راجع به تعيين اينجانب به عنوان قائم مقام رهبری، خود من از اول جداً مخالف بودم... و اکنون نيز عدم آمادگی خود را صريحاً اعلام می کنم و از حضرتعالی تقاضا می کنم... به من اجازه فرماييد همچون گذشته يک طلبه کوچک و حقير در حوزه علميه تدريس و فعاليتهای علمی و خدمت به اسلام و انقلاب زير نظر رهبری حکيمانه حضرتعالی اشتغال داشته باشم؛ و اگر اشتباهات و ضعفهايی که لازمه طبيعت انسان است رخ داده باشد، انشاء الله با رهبری های حضرتعالی مرتفع گردد.»(۴۹)
با اين نامه ظاهراً خشم و غضب آقای خمينی فرو خوابيده و در پاسخ به منتظری در تاريخ ۸/۱/۶۸ نوشته:
« از اينکه عدم آمادگی خود را برای پست قائم مقامی رهبری اعلام کرده ايد، پس از قبول صميمانه از شما تشکر می کنم.
همه می دانند که شما حاصل عمر من يوده ايد...من صلاح شما و انقلاب را در اين می بينم که شما فقيهی باشيد که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند...جنابعالی ان شاء الله با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمی می بخشيد. والسلام عليکم. » (۵۰) و بدينسان آقای منتظری رسماً در تاريخ ۸/۱/۶۸ از رهبری غزل شد و توانست از دست حيله و نقشه های آنان موقتاً رهايی يابد.
حال با توجه به اينکه منتظری رقيب قدرتمند و سرسخت حذف و قانون اساسی باب ذائقه آنها فراهم شده است، احمد آقا از خوشحالی در پوست نمی گنجد، و آماده صعود به قله شاهنشاهی است که پای او را در پوست گردو می گذارند، و بنا به نقل قولها به او می گويند شما که خود می دانيد و مصاحبه هم که کرده ايد که « ما منسوبين حضرت امام بايد توجه داشته باشيم که فقط به علت نزديکی با ايشان است که با ما مصاحبه میشود و يا به ما احترام میشود و الا خود ما که چيزی نيستيم... نه در فقه و اصول مجتهد، نه اديبيم ، نه منطقی ،فقط و فقط منسوب اماميم... من چون فرزند امام هستم میآيند و با من مصاحبه ای میکنند، چاپ میکنند و ... بايد توجه کنيم که از انتساب سوءاستفاده نکنيم که خلاف شرع مبين است. » (۵۱) پس فعلاً شما مدتی صبر کنيد تا ما از بحران و از دست اين غُول های فقيه خلاص شويم و وقتی همه چيز آرام و سر جايش قرار گرفت و زمينه برای شما مهيا شد، آنوقت شما را رهبر می کنيم و چون به دنبال دستيابی به قدرت است باز هم اغفال آقايان هاشمی و خامنه ای و اقمارشان می شود، و لاجرم به منظور به چنگ آوردن قدرت در آينده چاره ای جز حمايت از رهبری خامنه ای در خود نمی بيند و به خود می قبولاند که اينها دوستان من هستند و بی وفائی نخواهند کرد واز اين خصيصه قدرت دطلبی که در احمد آقا ديده شده بود، برای سوء استفاده به بازی گرفته می شد.
فوت آقای خمينی و جلوس تخت سلطنت شاهنشاهی خامنه ای
بنا به گزارش پزشکان معالج، آقای خمينی در دقايق پايانی روز ۱۳ خرداد ۱۳۶۸ از دنيا می رود. بدون اعلان خبر فوت آقای خمينی، پس از به کار انداخت سقيفه در همان شب و نشاندن آقای خامنه ای بر کرسی شاهنشاهی ولايت فقيه، روز چهاردهم خرداد خبر درگذشت را منتشر کردند. (۵۲)
عجيب تاريخ تکرار می شود و ما از آن تجربه نمی آموزيم. شيعه چهارده قرن است که مدام داستان سقيفه و خليفه تراشی را تکرار می کند، و به خلفا خرده می گيرد که هنوز بدن پيامبر را به خاک نسپرده، اول در سقيفه حتی بدون مشورت با خاندان پيامبر و بنی هاشم و بخشی از ياران نزديک پيامبر، به خليفه تراشی مشغول شدند و بعد از تعيين خليفه به کفن و دفن پيامبر پرداختند.
درست اين مسئله در سال ۶۸، و به دست همان دسته و گروه روحانيون که سقيفه و خليفه تراشی انتقاد می کردند، تکرار شد. و ترور که اگر برای حفظ حکومت باشد مباح و واجب است و در غير آن صورت، حرام و ترور و غافل کشی می شود و مستوجب عقاب.
آقای خمينی در آخرين ساعات روز ۱۳ خرداد، از دنيا رفت، مرگ او مسکوت گذاشته شد، همان شب با بسيج هلی کوپتر نمايندگان مجلس خبرگان را در تهران جمع کردند و وقتی با يک سلام و صلوات، آقای خامنه ای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی بر تخت سلطنت شاهنشاهی ولايت مطلقه، جلوس کرد، آنوقت، در گذشت آقای خمينی هم اعلان شد.
کار مجلس خبرگان به گردانندگی آقای هاشمی رفسنجانی هم، جالب توجه است و با سقيفه ساعده و خليفه تراشی، چندان فرقی ندارد. حقيقت را بخواهيد، با خليفه سازی در سقيفه بنی ساعده قابل مقايسه نيست. در آنجا آن هم ۱۴ قرن پيش، وقتی در صدد تعيين خليفه بودند، بسياری موافق و مخالف حرف زدند و نظرات خود را بيان کرد ند و حتی با وجودی که عده ای با خليفه شدن ابوبکر مخالفت کردند، معترض آنها نشدند. در اين سقيفه که با دسيسه سازی و توطئه، اگر بنا بود ولی فقيه حکم باشد، صاحب اصلی حق را کنار زده شد و با کارگردانی آقای هاشمی رفسنجانی و شعبده بازی، آقای خامنه ای را خليفه کرد.
با وجودی که حسب يادداشتهای روزانه شخص آقای هاشمی و مرحوم منتظری و حسنيان مسئول اطلاعات کشور به هنگام فوت آقای خمينی تمام اهرمهای قدرت و صحنه گردان اداره امور لشگری و کشوری و... در يد اختيار آقای هاشمی بوده، اما چون در آن زمان خود را در وضعيتی که کرسی رهبری را قبضه کند نمی ديده، به دنبال جستجوی شخصی بوده که هم بشود او را به عنوان رهبر مطرح کرد و هم کسی باشد که تنها به عنوان رهبری قناعت کند ولی شيرازۀ امور مانند دوران خمينی و بنام وی در دست خودش باشد . وی اين خصيصه را ظاهراً به غلط و بدون توجه به قانون قدرت در آقای خامنه ای ديده است. اين است که در جريان فوت آقای خمينی وی با همکاری احمد آقا، خبر فوت آقای خمينی را مکتوم نگهداشته و با تحريف، تقلب و ساختن يک خبر دروغ، صحنه گردان ساختن رهبری آقای خامنه ای شد بدينصورت: « آقای شبستری از آقای طاهری شنيده که امام جمله ای در باره آقای خامنه ای گفته اند، ما شاهد هم داريم... ما با امام مباحثه داشتيم که فرض ما اين بود که ما فردی را نداريم که مطرح کنيم در جامعه، چون فرض ما بر مرجعيت بود و با همان مسائل بود، امام فرمودند چرا نداريد، آقای خامنه ای»(۵۳). آنگاه با يک قيام وقعود، به صورت کميک و خنده دارآقای خامنه ای را بر کرسی رهبری نشاند. تمام اين شعبده بازی ها، بودن موافقت و همراهی احمد آقا امکان پذير نمی شد. البته بعد ها که فهميد بازی خورده است و حتی جانش را هم بر آن گذاشت. ديگر پشيمانی سودی نداشت، و ما هم که از انتقادِ از خود و بازگو کردن حقايق وحشت داريم، حقاقی را به خودمان به گور می بريم و آقای حسن خمينی هم بعد از مرگ و گشته شدن پدر گفت: پدرم گنجينه ای از اطلاعات را با خود به گور برد. احمد آقا اعمال توطئه گرانه خود را بعداً چنين بيان کرد: « من در جهت مصلحت امام به هيچ فرد و گروهی رحم نکرده ام و خيلی ها را در اين راستا رنجانده ام که هنوز هم از اين جهت ناراحت نيستم.» (۵۴)
با رهبر کردن آقای خامنه ای و با قرار قبلی آقای هاشمی رفسنجانی خود را برای رياست جمهوری آماده کرد و با اين تصور و رؤيا - و بدون توجه به کار و ساز قدرت- فکر می کرد که به مانند دوران آقای خمينی، تحت لوای رهبری آقای خامنه ای و نمايندگی ايشان همۀ اختيارات کشور را در دست خواهد داشت، رئيس جمهور شد. و با تنفيذ حکم رياست جمهوريش برای تعيين وزرای خود به صراحت گفت: چون سياست راهبردی وزير سياست گذاری کلان در اختيار من است، من فقط به وزير تکنوکرات نياز دارم و نه وزير سياست گذار!
غافل از اينکه قدرت قانون و ساز و کار خود را دارد، به ميزانی که خامنه ای در پست رهبری کشور جان می گرفت، به همان ميزان فرش را از زير پای هاشمی می کشيد. ابتدا، محمد هاشمی برادرش از مقام رياست صدا و سيما و سپس خودش از سمت جانشينی فرماندهی کل قوا کنار گذاشته شد. و سپس به خلع سلاح کردن وی در زمينه های مختلف و از جمله سپاه پرداخته شد و نوچه اش محسن رضائی از فرماندهی کل سپاه برداشته شد. اما او که خود در استقرار چنان حکومت جبار و استبداد گستری نقش اول را بازی کرده است و به غير از اين نظام، فرجامی برای خود نمی بيند با وجودی که حتی امنيت از فرزندانش هم رخت بربسته است، بدين خيال که سرانجام نياز به وجود وی پيدا می کنند به تلاش مذبوحانه ای دست زده و می زند و هنوز هم ولايت فقيه و شخص خامنه ای را گره گشا و حلال مشکلات رهبری داهيانه اش معرف می کند. آيا نبايد به مردمی که چنين فردی را منجی خود وکشور می دانند و چشم اميد به وی بسته اند گريست؟!
آقای خامنه ای که در طول اين مدت خم و چم امور را ديده بود. آگاه بود که آقای هاشمی با در دست داشتن سپاه توانسته يک کاسه قدرت را در دست خود داشته باشد. بنابر اين بعد از اينکه تاج رهبری بر سرش گذاشته شد. سعی در قبضه کردن سپاه کرد. وی نيز با اهرمهائی که در دست داشت و با وجودی که ارتش به کلی تضعيف و غير مستقيم زير نظر فرماندهان سپاه قرار گرفته بود، سعی کرد که سپاه در اختيار گرفته را و آن را بر همۀ مقدرات کشور مسلط کند، و چنين کرد. بدون شک سپاه و رهبری به مانند رژيم های سلطنی و شاهنشاهی، که ارتش و شاه لازم و ملزوم يکديگرند، در اين نظام شاهنشاهی فقيه هم، سپاه و ولی مطلقه لازم و ملزوم هم هستند. اما در هميشه به يک پاشنه نمی چرخد.
بعد از اينکه با سقيفه سازی و توطئه هاشمی رفسنجانی و همکاری احمد آقا و سکوت ديگران و ساير مسئولين آقای خامنه ای را رهبر کردند، کوس لمن الملکی زد و دست رد به سينه ولی نعمتها و دوستان خود و تقريباً تمامی کسانی که پله شدند تا وی به قدرت برسد، زد و هر کدام را به نحوی حذف، زندانی و يا در هتک حيثيت آنها کوشيد. و اين باز از خاصيت ديکتاتور و قدرتمدار است که وقتی به قدرت رسيد، اول به سراغ کسانی که او را به قدرت رسانده اند، می رود و در حذف آنها ذره ای به خود شک روا نمی دارد، زيرا که وجود آنها را ضعف خود به حساب می آورد و برای پنهان کردن اين ضعف است که در حذف آنها تا زورش برسد و تيغش ببرد از پای نمی ايستد. به مطلب اخير، در جای ديگر و موقعی مناسب مشروح پرداخته خواهد شد.
***
در اين سلسله مقاله ها سعی بر اين بود، که از بدو انقلاب تا سال ۶۸ و بر کرسی سلطنت نشاندن آقای خامنه ای، آنچه بر کشور ما گذشته و اطلاعات و تجربه ام وسع می داده به طور نسبتاً مشروح، به تصوير در آورم. در خلال قسمتهای مختلف و به مناستهای مختلف، ويژگی و خصوصيات رفتاری و اخلاقی ديکتاتوران تا آنجا که خود به تجربه يافته ام، در اختيار ديگران بگذارم. افزون بر اين، هدف اين بود که تا جای ممکن با اسناد و مدارک نشان داده شود، که چه دسته و گروها و اشخاصی حداقل تا سال ۶۸، و بعد از آن خود از آمر، عامل، استقرار و استمرار، ديکتاتوری ولايت فقيه شده اند. چه کسان و گروه هائی به منزلۀ عصای دست هر دو ولی فقيه مستبد، عمل کرده اند. چه کسانی و شخصيتهائی تا سال فوت آقای خمينی و بعد از آن، در دسيسه ها، توطئه ها عليه اين و آن و حتی خودی هايشان که کمی نُت ديگری هم می زده، دست داشته اند. و چه کسانی به ويژه در جنايات و کشتار سال ۶۰ تا ۶۷ و بعد از آن و بويژه در کشتن فله ای چند هزار زندانی در تابستان سال ۶۷، از آمرين، عاملين، حاميان و پشتيبانان لجستگی، فرهنگی، تبليغاتی و مدافع آن بوده اند. همچنانکه قبلاً گفته شده به طور قطع آقايان: احمد خمينی، موسوی اردبيلی، محمد موسوی خوئينی ها، مرضی اشراقی، حسينعلی نيرّی، هاشمی رفسنجانی، سيد علی خامنه ای، ميرحسين موسوی، محمدی ری شهری، مصطفی پور محمدی، اسماعيل شوشتری، سيد محمد خاتمی، مهدی کروبی، بهزاد نبوی، حجاريان اعضای شورای عالی قضائی، و عده ای ديگر(۵۵)، از مسئله مطلع بوده اند و اگر همکاری و رضايت آنان نبود، به اجر در آوردن چنين جنايات هولناکی امکان پذير نمی شد. و حتی ديکتاتوری مستقر نمی گشت. حال کسانی که بايد در دادگاه حاضر شوند و پاسخگوی جنايات خود باشند، و يا حد اقل، به اعمال خود انتقاد و از حامعه عذر خواهی کنند، دردآور نيست که مردم، و بخشی از سياسيون و روشنفکران، منتظر باشند که اينها بيايند و برايشان، آزادی، عدالت و حقوق بياورند؟؟!!
نکته ديگر اينکه، سنگ بنای ديکتاتوری، استبداد دينی بنام خدا و اسلام، غارت اموال مردم، پايمال کردن حقوق و آزادی خدادادی مردم، زجر و شکنجه و داغ و درفش همه و همه در دوران زعامت آقای خمينی ريخته شده است. روش و منش آقای خامنه ای و ادامه کارش، همان روش و منش و رفتار آقای خمينی و ادامه دهنده راه اوست. من بسيار متعجبم از کسانی که بيهوده کوشش می کنند آقای خمينی را تافته ای جدا بافته از آقای خامنه ای قلمداد کنند و او را از جنايات مبری نمايند مبری، در صورتی که اگر کمی به خود زحمت مطالعه بدهند و بيطرفی را رعايت کنند و حب و بغض هم نداشته باشند، به روشنی درخواهند يافت، که آنچه تا بحال و در دوران ولی فقيه دوم انجام گرفته و می گيرد، تمامی آن ريشه در دوران آقای خمينی و اعمال و کردار او دارد و روشها و عملکرد، دقيقاً همان روش ها است، منتها با ابعاد و اندازه های ديگر.
چند بار در اين سلسله مقاله ها، از نقشه راه و برون رفت از اين رژيم ديکتاتوری شاهنشاهی ولايت مطلقۀ فقيه، سخن به ميان آمد، حال جا دارد که متذکر شوم، که من نه نسخه نويسم و نه نسخه ای برای کسی می پيچم و نه می خواهم پيامی و يا دستور العملی برای کسی بفرستم و يا صادر کنم. به باور من هيچ کسی قادر نخواهد بود که ديگری را هدايت و يا به راهی بکشاند، و سخت بر اين باورم که هر کسی می تواند خودش را در جهتی که فکر می کند درست است تغيير دهد. و با تغيير رفتار و کردار و گفتار خود، موجب پخش انرژی به اطراف خود شود و از اين طريق به ديگران مدد رساند و در نتيجه سبب تغييراتی در ديگران شود. بنابراين کسانی می خواهند در کشورشان دموکراسی و آزاديخواهی و حقوق مداری بر قرار شود، اول قدم اين است که خود آزادی خواه، دموکراتمنش و حقوقمدار در عمل و نظر باشند. و بعد از ديگران انتظار داشته باشند. اما علت ماندگاری رژيم، در دو دسته ازعوامل مهم نهفته است:
الف- همانی داشتن مخالفين با رژيم. يعنی اينکه مخالفين رژيم در رابطه با خود وديگران و رژيم، ازهمان روش ها و وسيله ها که رژيم به کار می برد، آنها نيز آن را در سطح نازلتری بکار می برند. در مورد اين همانی در مقاله اول نکاتی را يادآور شده ام.
ب- اميد بستن به کسانی که خود ازعامل استقرار و استمرار چنين استبداد و جناياتی بوده اند و منتظرند که آنها برايشان آزادی و دموکراسی به ارمغان بياورند. برای اينکه اين مقاله بيش از حد دامن نگسترد، بحث اخير را در فرصت مناسب ديگری و در مقاله ای مستقل تجربيات خود را خواهم گفت و با دو نکته کوتاه ديگر به اين سلسله مقاله ها پايان می دهم.
۱- همچنانکه بارها متذکر شده ام، گفته ها و نوشته هايم وحی منزل نيستند، اما هميشه سعی کرده ام آنچه را که می گويم و می نويسم متکی بر اسناد و مدارک درست باشد. معهذا، صحت و سقم نقل قولها بر عهده راوی آن است و ممکن است از خطا مبری نباشد. اما تحليلها و آنچه را که خودم، آن را در تجربه عينی و عملی يافته و يا همراهش بوده ام، از اينجانب است و برعهده خواننده است که آنها را به محک تجربه بزند، و درستی و يا نادرستی آن را بيازمايد. من نهايت سعی و کوشش خودم را در ارائه درستی مطالب به کار برده ام. البته هر کسی حق دارد که آن راست بپندارد و يا نا راست، قضات آن به برعهده خود خواننده است و نه من. اما جا دارد که نکته ای را همين جا خاطر نشان کنم:
۲- اصولا من از بچگی از فحش دادن بدم می آمد، و وقتی کسی از منطق و سند و مدرک به دور بود، آنوقت برای خالی کردن عقده دل دست به دامان بد و ببراه و فحش گفتن می شود. قرآن مرا راهنمائی کرده است که با کسی با توهين و فحاش برخورد نکنم (۵۶) و به امام علی اقتدا می کنم که وقتی ديد بعضی از يارانش به معاويه و يارانش فحش می دهند، فرمود: «من ناپسند می دانم که شما دشنامگو باشيد. اما اگر شما چگونگی کردار آنان را بيان کنيد و حالشان را در گفتار به زبان آوريد، به صواب نزديکتر است» (۵۷) و وقتی به رفتار و کردار و گفتار دکتر محمد مصدق نگاه می کنيم که تمامی عمر را برای عزّت و سربلندی، آزادی و استقلال کشور کوشيد، وقتی که از پادشاه ايران که با کودتا او را کنار زدند و بقيه عمر را در احمد آباد زندانی کردند، در عين حالی که نادرستی هايش را بر ملا می کند، اما نامش را با احترام می برد.(۵۸)
اين سلسله مقاله ها برای اولين در سايت گويا انتشار پيدا کرده و سپس به بعضی از سايتهای ديگر منتقل و آنها نيز آن را منتشر کرده اند. وبر طبق روال، کسانی با کمنت گذاری نظر موافق و مخالف خود را ابراز داشته اند که من از موافق و مخالف تشکر می کنم. اما جا دارد که نکته ای را همين جا خاطر نشان کنم: در کشور و مردم ما، سه دسته از گروه ها و مردم ما هستند که اينها فحاش دارند و ذوب در قدرت هستند: دسته ای که به خاطر از دست دادن قدرت شب و روز اشک تمساح می ريزند و با اين و آن فحش می دهند. دوم دسته ای که مدت سی سال است برای به دست آوردن قدرت، به هر قدرت خارجی متوسل می شوند، تا که شايد چشمی به عنايت به آنها بگشايند و از قبل حمايت آنها روزی عروس قدرت را در آغوش بگيرند و دسته سوم، ذوب شدگان در ولايت مطلقه هستند. اين هر سه دسته فحاش دارند، و در بين فحاشانشان گروهی هستند که به نحوی مواجب بگير وجيره خوارند، تا حدودی عذر اينها موجه است! اما بيچاره آنهائی که بی جيره و مواجب فحاشی می کنند. و مرا به فحاشی آنها و هيچ کس ديگرکاری نيست. نگران توهين و يا فحاشی اين و آن هم نيستم.
در خاتمه جا دارد که از همکاری صميمانه مسئولين محترم سايت گويا در تنوير افکار عمومی تقدير و تشکر کنم. همچنين از مسئولين سايرسايتها که مقاله ها را منتشر کرده اند، نيز سپاسگزارم.از خوانندگان محترم هم که مقاله های طولانی را با صبر و حوصله چه موافق و چه مخالف مطالعه کرده اند، سپاسگزارم.
محمد جعفری
mbarzavand@yahoo.com
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
يادداشت ها و نمايه:
۱- کار پذيری يا مغزشوئی و روشهای مبارزه با آن، محمد جعفری، ص ۱۱۹-۱۱۸؛ کتاب را بر روی سايت اينجانب مطالعه کنيد.
۲- همان سند، ص ۸۳.
۳- حکومت اسلامی، آيت الله خمينی،۱۳۹۱ ۰هجری برابر ۱۹۷۱ ميلادی، ص ۵۲و۵۳.
۴- همان سند،ص ۵۳.
۵- همان سند.
۶- همان سند،ص ۱۲۷و۶۵.
۷- همان سند،ص ۶۰.
۸- همان سند، ص ۲۷.
۹- همان سند، ص ۶۵.
۱۰- همان سند،ص ۸۷
۱۱- به گروگان گيری و جانشينان انقلاب، از محمد جعفری، صص۳۴ – ۲۸ مراجعه کنيد.
۱۲- مجلس خبرگان در تاريخ ۲۸ مرداد ۵۸ گشايش يافت و در تاريخ ۲۴ آبان ۵۸ کار تدوين قانون
اساسی به پايان رسيد و در ۱۱ آذر ۵۸، قانون اساسی به رفراندوم گذاشته شد.
۱۳-کيهان، شنبه ۱۲ ديماه ۱۳۶۶، شماره ۱۴۰۸ ص ۱۸
۱۴- صحيفهنور، ج ۲۰، ص ۱۷۰، نامه آقای خمينی، مورخ ۱۶/۱۰/۶۶.
۱۵- همان سند، نامه آقای خمينی به خامنه ای، مورخ ۲۱/۱۰/۶۶.
۱۶- برای اطلاع بيشتر از کم و کيف قانون اساسی به مقاله «سراب ظرفيتهای اجرا نشده قانون اساسی مروری بر قانون اساسی ولايت فقيه»، در سايت اينجانب، بخش مقاله ها به آدرس
www.mohammadjafari.com مراجعه کنيد.
۱۷- به سوی سرنوشت، خاطرات سال ۱۳۶۳، هاشمی رفسنجانی، ص۴۶۴.
۱۸- به سوی سرنوشت، خاطرات سال ۱۳۶۳، هاشمی رفسنجانی، ص ۴۶۳.
۱۹- اميد و دلواپسی، هاشمی رفسنجانی، ص ۲۴.
۲۰- (اميد و دلواپسی، ص ۱۹۱.)
۲۱- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص۲۲۸.
۲۲- اوج دفاع، ص ۱۷۴.
۲۳- مشروح توضيح را در قسمت ششم و هفتم مطالعه فرمائيد.
۲۴- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۲۹۸ .
۲۵- اوج دفاع، هاشمی رفسنجانی، ص ۸۵و۸۶؛خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۲۹۱.
۲۶- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۳۰۴-۳۰۲و ۶۲۷-۶۲۶.
۲۷- - شهروند امروز شماره ۷۰، مصاحبه با فاطمه هاشمیرفسنجانی، عروس حسنلاهوت.
۲۸- پيام امروز شماره ۳۸ بهمن ۷۸ گزارش میکند.
۲۹- عاليجناب سرخپوش، اکبر گنجی، چاپ هفتم، ص ۱۶۷.
۳۰- حکومت اسلامی، آيت الله خمينی،۱۳۹۱ ۰هجری برابر ۱۹۷۱ ميلادی، ص۸۷.
۳۱- همان سند، ص۲۰۲.
۳۲- همان سند.
۳۳- واقعيتها و قضاوتها،سايت دفتر آيت الله منتظری.
۳۴- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۲۹۱.
۳۵- همان سند، ص ۵۰۱ .
۳۶- خاطرات آيتالله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۳۳۸.
۳۷- خاطرات آيتالله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱؛ متن کامل نامه درص ۵۶۱-۵۶۰، موجود است.
۳۸- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۳۱۷.؛ آقای فلاحيان در آن موقع قائم مقام وزير اطلاعات بود.
۳۹- روزنامه جمهوری اسلامی، دو شنبه ۹ مرداد ۱۳۶۸، شماره ۲۹۴۵.
۴۰- تقابل دوخط يا کودتای خرداد ۱۳۶۰،ص ۳۱۹.
۴۱- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۳۱۱.
۴۲- همان سند، ص ۵۳۳.
۴۳- واقعيتها و قضاوتها،سايت دفتر آيت الله منتظری.
۴۴- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۲۹۸.
۴۵- همان سند، ص ۳۱۶.
۴۶- دليل اينکه چرا نامه را انحصارگران خو به خارج ارسال کرده اند، به قسمت نهم مراجعه کنيد.
۴۷- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۳۲۳ .
۴۸- همان سند.
۴۹- همان سند، ص ۳۲۶-۳۲۵؛ پيوست شماره ۱۷۳.
۵۰- همان سند، ص ۳۲۷؛ پيوست شماره ۱۷۴.
۵۱- روزنامه جمهوری اسلامی ۲۴/فروردين/۶۰، شماره ۵۳۴، ص ۵.
۵۲- بنا بر کتاب آقای عارفی «به نام طبيب دل ها» بی بی سی در تاريخ ۱۴/۰۳/۱۳۹۱،گزارش کرد که آيت الله روح الله خمينی، بنيانگذار جمهوری اسلامی در اواخر شب سيزدهم خرداد ۱۳۶۸ در تهران درگذشت.
۵۳- فيلم جريان چگونگی رهبر کردن آقای خامنه در مجلس خبرگان در يوتيوب موجود است، برای عبرت هم که شده آنرا ببينيد.
۵۴- نقل از از وصيتنامه، احمد خمينی - ۳۰/ شهريور/۱۳۷۱= ۲۳/ ربيع الاول/ ۱۴۱۳.
۵۵- احمد خمينی رسول و پيغام رسان مرگ، حسينعلی نيرّی حاکم شرع، محمدی ری شهری وزير اطلاعات، مصطفی پور محمدی معاون و نماينده وزير اطلاعات در هیأت مرگ، مرتضی اشراقی دادستان تهران، موسوی اردبيلی رئيس قوه قضائيه و رئيس ديوان عالی کشور، محمد موسوی خوئينيها دادستان کل کشور، مرتضی اشراقی دادستان تهران، اسمعيل شوشتری رئيس وقت زندانها، هاشمی رفسنجانی رئيس مجلس، سيد علی خامنه ای رئيس جمهور، ميرحسين موسوی نخست وزير که در مصاحبه با چند بنگاه خبری اعدام زندانيان سياسی را اقدامی درست اعلام کرد، حجاريان طراح و بنيان گذار وزارت اطلاعات که در زمان وقوع جنايت جزو مقامهای بالای اطلاعات بود، سيد محمد خاتم وزير ارشاد و رئيس مؤسسه کيهان، مهدی کروبی، بهزاد نبوی، ساير اعضای شورايعالی قضائی و عده ای ديگر. حالا به جز چند نفر مابقی از رهبران اصلاح طلب هستند، و متأسفانه بسياری چشم اميد به اينها دوخته که بيايند و آزادی، عدالت، حقوق داشتن و دموکراسی برايشان به ارمغان بياورند!!
۵۶- قرآن، سوره انعام، آيه ۱۰۸.
۵۷- نهج البلاغه، از خطبه ۲۰۶.
۵۸- نگاه کنيد به خاطرات و تألمات بقلم دکتر محمد مصدق.