دوشنبه 29 آبان 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

هويت زندان سياسی چيست؟ بهاره هدايت

اصلا هويتِ پيش از زندان است يا هويتِ زندان؟ آيا بايد اين دو را تفکيک کرد؟ بديهی است که حکومتی که به ظلم و سرکوب اشتهار دارد رويارويی اش با طيف منتقدان، (هرکه باشند و هر چه بگويند) خود به خود باعث شهرت اينان هم می شود، در کنار اين، وضعيت های خاص زندانی سياسی مثل اينکه جوان باشد، حکم سنگينی گرفته باشد يا مثلا زن باشد، فرزندان کوچکی داشته باشد، بيمار باشد و ….به مطرح شدن و طبيعتا به شهرتش دامن می‌زند، شهرتی که تا اينجا مسببی جز اشتهار منفی خودِ حکومت و نيز يکسری پارامترهای عموما غير ارادی و غير وابسته به فردِ زندانی ندارد.

اما دو نکته را نبايد از نظر دور داشت: اول اينکه ممکن است حکومتی به هر دليلی سطح نازلی از عقلانيت را در شيوه‌های سرکوب خود اعمال کند. (مثلا اينکه کسی را به علت مصاحبه و اظهار نظر در ميان حجم وسيعی از دستگير شده‌ها بيشتر نگه دارد و دو و سه …. يا حتی ۱۰ سالی هم حکم زندان بدهد) بنابراين احکام، نشانه سطح عقلانيت حکومت است، نه لزوما وزنه و اعتبار شخص دستگير شده! به همين دليل هم مشاهده عدم تطابق بين احکام صادره با نوع و ميزان فعاليت‌های پيش از زندان افراد بسيار شايع است.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


از طرفی مقاومت کردن تعهدی است به يک ايمان جمعی، اما يک تصميم صرفا شخصی است و فرد زندانی در اعماق وجودش هم نمی‌تواند بابت اين ايستادگی بر مواضعِ خود طلبی از جامعه مطالبه کند. اينکه آن فرد می‌توانسته مثلا با شرط نوشتن عفو‌نامه يا اعتراف بر عليه خود و انکار مواضع، خلاصی يابد و اين کار را با لحاظ يک نوع شرافت شخصی انجام نداده می‌فهمم، اما بار لزوما مثبت و امتياز گونه‌ای را که به اين عمل مترتب شده را نمی‌فهمم! چرا که به گمان من اين عفو ننوشتن می‌تواند در دو سوی طيفی جای بگيرد که از يک نوع ايمان منحصر به فرد و عزت نفس برجسته شروع می‌شود و می تواند به يک شهرت طلبی بيمار‌گونه ختم شود. سوال اين است که فرد با چه معياری در اين محور قرار می گيرد؟ يا اصلا از زاويه ديگری ببينيم؛ آيا بر سر حرف خود ماندن و پس نگرفتن مواضع، به نظر عمل طبيعی تری است يا خلاف آن؟

به زعمِ خودِ من شايد شوکِ ناشی از دادگاه های علنی باعث شد آنان که اين کار را نکردند قهرمان جلوه کنند، حال آنکه می‌توان اينطور هم ديد که اعترافات دادگاه علنی وضعيتی خارق العاده بود و نه ماندگاری بقيه بر سرِ مواضع!!

مسئله ديگر اينکه بار عاطفی هيجانی جامعه در برخورد با موضوع زندان گاه آنچنان بالاست که گويی به زندانی دفعتا امتيازی داده می‌شود به صرف زندانی شدنش، و اگر شرايط خاصی هم از قبيل سن، حکم بالا، جنسيت، بيماری، فرزند.. بر آن مزيد شود کم کم هاله ای مقدس گونه گردِ اعمال و کردار و اظهار نظرات او پديد می‌آيد.

يک منظر پرداختن به موضوع زندانی اصالتا حقوق بشری است که کارکرد خودش را دارد و حول اثبات قانون گريزی حکومت و تلاش برای توقف ظلم و خشونت حکومت بر قربانيانش را دارد، و به نظر می‌رسد اين ديدگاه بسيار بسيط و انسانی است. يعنی وارد پيچيدگی‌های سياسی نمی‌شود و به اصل يک کنشِ حقوق بشری نزديک‌تر است‌. اگر اين زاويه ديد را انتخاب کنيم با دو مشکل روبرو خواهيم بود:

۱- اينجا هاله تقدس بر سر قربانی به چه معناست؟ تفاوت در پرداختن به يک زندانی خاص، و نه به ديگران از کجا ناشی می شود، در حالی که اين نوع عملکرد به شعاع آن هاله تقدس و معصوميت دامن می‌زند؟

۲- بسياری از کسانی که با ديدگاه صرفا حقوق بشری، به حق از آنان ياد و دفاع می شود، خود را نه قربانی بلکه قهرمان می‌پندارند و اين نتيجه همان هاله تقدس، عدم توجه به هويت پيشينی، اشتهار روز افزون، فضای احساسی و … است.

گاها زندانيان خود را نه قربانی بلکه فعال سياسی تلقی می‌کنند و داعيه سياسی دارند و از اين بستر شهرت‌ – هويت‌ – زندان بهره می‌برند، اين بهره برداری به خودی خود بد نيست اما زمينه سازی حقوق بشری با بهره‌مندی سياسی با هم سازگار نيست و اينجاست که می بايد جامعه را به اصل هويت فرد به عنوان يک فعال سياسی رهنمون ‌شود‌.

يعنی اينجا چون داعيه سياسی است، منطقی است ببينيم چار‌چوب فکری فرد چيست و چه می‌خواهد بگويد؟ نه اينکه ببينيم‌ “کجاست” و هر چه گفت بپذيريم. پس می‌رسيم به هويت فرد، اما چرا هويتِ پيش از زندان؟

زندان چقدر می‌تواند به هويت فرد اضافه کند يا آن را چقدر تغيير می‌دهد؟ پاسخ هر چه باشد منوط به مرور زمان تثبيت و عينی شدن آن تغييراتِ احتمالی است، خصوصا اينکه زندانی پس از زندان هم تازه مجبور به انطباق‌های جديد با جامعه خواهد بود و اين خود روند ديگری را ايجاب می‌کند که قصد ورود به آن را ندارم.

البته نفی تاثيرات روانشناختی زندان بر روی فرد عاقلانه نمی‌نمايد، اما لزومی هم به انگاره صرفا مثبت از اين موضوع نيست!

زندان يعنی استمرار اِعمالِ خشونتی، که اتفاقا به سطوحِ زيرين و لايه‌های نا‌پيدای فرد تاثير می گذارد، آن لايه رويين و ظاهری زندان که در لحظه به ذهن جامعه متبادر می‌شود مثل کمبود و قلتِ خورد و خوراک و پوشاک، وجود شکنجه جسمانی و فشار و… غالبا، (نه هميشه و نه همه جا) اگر باشد مقطعی است، اما آن اعمال خشونت مستمر (اسارت) پنهان دامنه دار و همه گير است. اين فشار و سايش ممتد و طولانی می‌تواند روح برخی را صيقل دهد، اما آيا نمی‌شود فکر کرد همين شرايط تحميلی ناسالم و بيمار‌گون زندان می‌تواند به تبلور نقاط تاريک روحيه و گره‌های شخصيتی فرد منجر شود؟ چرا بايد اين وجه را ناديده گرفت‌؟

من حس انسانی، هيجانی و عاطفی قضيه را در بزرگداشت و تکريم زندانيان درک می کنم اما اين را هم فراموش نکنيم که اين به مثابه نوعی سرمايه‌گذاری اجتماعی است. يعنی لاجرم نتايجی به دنبال خواهد داشت، خوب است گاهی به آن نتايج ناگزير با دورانديشی بيشتری فکر کنيم.

چون حداقل دو حالت آسيب زا متوجه بيرون از زندان خواهد بود: اول اينکه جامعه مخاطب بيرون، اساسا از سپهر انديشه زندانی “ناآگاه” بماند و در روند يک دفاع تمام عيار حقوق بشری که به حق هم صورت گرفته، به نتايجی مبتلا شود که پيشتر گفتم. دوم اينکه حالتی پيش می آيد که زندانی وقتی بيرون می‌آيد، تصويری که از خود می‌بيند چيزی باشد در قامت يک آسمان خراش و بسيار فراتر از خود.

البته اين شايد تشفی خاطرِ منِ زندانی را فراهم می‌کند، اما گاهی هم می‌شود فکر کرد چه بخشی از اين تصوير واقعی است؟ چه بخشی از بينندگان آن تصوير، تو را به واسطه عملی که انجام داده‌ای قبول دارند و احيانا تحسين می‌کنند؟ و چه بخشی مجذوب تصوير “زندانی بودنت” هستند؟

خسران اين وضعيت، در کنشی است که زندانی پس از رهايی از زندان انجام می‌دهد، چرا که اين کنش علی الاصول مبتنی بر هويت سياسی، اجتماعی و خصوصا شخصيت فردی اوست در پيش از زمانِ زندان.

البته زندان می‌تواند به اين هويت رنگ های تندی بزند، اما عموما رنگهايی به تندی يک توهم ناآگاهانه، چرا که تو‌هم “بيماری زندان” است‌، در شرايط بی‌خبری يا ارتباط مخدوش و گسسته با جهان واقعی بيرون و در کنارش آن شهرت روز افزون‌. اينها کنش زندانی را در مساحت پر جنب و جوش سياست در بهترين حالت کند و معيوب ميکند.

اينکه آن رنگ های تند در آفتاب تموزِ واقعيت، چه از خود ساطع کنند، محکی جز همان تجربه دنيای واقعی فرد پيش از زندان ندارد.

مثالی می زنم و مطلب را تمام می کنم.

من عبدالفتاح سلطانی را ستايش می‌کنم به خاطر هر آنچه قبل از زندان می انديشيده و انجام داده، عقيده اش را می‌پسندم و درايت و هوش و شجاعت او را در عملکردش تمجيد می کنم. مساله اين است که اگر دستگير هم نمی‌شد، ذره ای و حتی ذره ای از احترام و اعتقادم به او کاسته نمی‌شد و با شناختی که از ايشان دارم اگر از مهلکه زندان هم می‌جست، يقينا همين راه را ادامه می‌داد، هر کجا که بود!

من دوستان عزيز و بزرگوار و روشن انديشی دارم و اساتيد برجسته ای را می شناسم بيرون از زندان، داخل و يا حتی خارج از کشور که فرقشان با منِ زندانی به جز حکم دادگاه انقلاب در هيچ چيز نيست مگر مختصات هويت پيش از زندانِ من و هويت کنونی آنان، و فقط همين مختصات بايد معيار قرار بگيرد. اميدوارم دستاورد آنان برای جنبش آزاديخواهانه ايران عملياتی تر، واقع گرايانه تر و مملوس‌تر از ما باشد.

جمع ما اگر ايمان جنبشيم، آنها عملند. خرد جمعی آنهاست که ناگزير است بيازمايد، تصميم بگيرد و دست به انتخاب بزند و البته پاسخگوی انتخاب های خود باشد

بهاره هدايت
اوين
شهريور ۹۱


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016