پنجشنبه 2 آذر 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

پس از ۳۱ سال هنوز هم ستار بهشتی ها به جرم تند زبانی کشته می شوند، سخنان احمد منتظری در سومين سالگرد درگذشت آيت الله منتظری

گزارش سايت دفتر آيت الله منتظری از سخنان حجت الاسلام منتظری در مراسم بزرگداشت نجف آباد:

بسم الله الرّحمن الرّحيم

السّلام عليک يا أبا عبد الله و علی الأرواح التی حلّت بفنائک


صحبت من در واقع در يک کلمه خلاصه می شود و آن تشکر است. تشکر از شما عزيزان و شما خواهران و برادرانی که تشريف آورده‌ايد و بسياری از آنان که دلشان اين جاست ولی نتوانستند شرکت کنند. «من لم يشکر المخلوق لم يشکر الخالق».

مشخص است که چرا حضرت اين جمله را فرموده، چون ما هر چه داريم از خداست. يعنی خودمان - تمام وجودمان – اعمالمان و حتی نياتمان از خدای تبارک و تعالی است و وقتی تشکر می‌کنيم از بنده ای که کاری يا وظيفه‌ای انجام داده، در واقع شکر خدا را می‌کنيم که چنين قوّتی و چنين مهلتی و چنين اراده‌ای داده که اين کار نيک انجام شود.

شما مردم عزيز که در چنين مجالسی شرکت می‌کنيد، در واقع برای شکر خداست که چنين مرجع تقليد و همشهری داشتيد که غير از انجام وظايف الهی به هيچ چيز فکر نمی‌کرد. آن چه وظيفه می‌دانست انجام می‌داد و مصلحت سنجی های عافيت طلبانه را در نظر نمی‌گرفت، نه اين که به کلی مصلحت را در نظر نمی‌گرفت چون بالاخره مصلحت يک بخشی از واقعيات است، ولی هيچ وقت حقيقت را فدای مصلحت نمی‌کرد.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در واقع شکر خدا را می‌کنيم که توفيق پيدا کرده‌ايم که در چنين مجلس قدردانی شرکت کنيم. توانايی شکر خدا را هيچ کس ندارد حتی برای يک نعمت خاص. در اديان مختلف اين را گفته اند و جمله ای که مرحوم پدر نقل می‌کردند از قول حضرت داوود(ع) در مورد شکر: «يا رب کيف اشکرک»: خدايا من چگونه تو را شکر گويم «و شکری لک نعمة اخری توجب شکرا ً لک»: و حال آن که شکرگزاری من از تو نعمت ديگری است که برای آن شکری ديگر واجب می‌شود. و وقتی شکر دوم انجام شد، نعمت سومی حاصل شده که توفيق شکر دوم بوده و به صورت تسلسل تا بی نهايت ادامه دارد و هيچ‌کس قادر نيست که شکر کامل کند. و بعضی بزرگان گفته‌اند که استغفار معصومين(ع) به درگاه خدا، چه بسا به اين خاطر است که توانايی شکر کامل خداوند تبارک و تعالی را ندارند. من از شما مردم شريف در حدّ توانايی خودم تشکر می‌کنم.

ولی متأسفانه بعضی قدر ايشان را ندانستند و به شهادت امام صادق (ع) که فرمود: «أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدَی إِلَیَّ عُیُوبِی» ايشان يک آيينۀ شفافی بود که عيب ديگران را می‌گفت و مخصوصا ً احساس وظيفه می‌کرد که در مورد اساتيد خودش اين کار را بکند و از زمانی که طلبۀ جوانی بود، در محضر آیة الله العظمی بروجردی بوده و بعداً در محضر امام خمينی و ديگر بزرگان، ايشان هميشه يک منتقد بود.

هيچ وقت اعتقاد نداشت که خودش اشتباه نداشته و نيز اعتقاد هم نداشت که ديگران اشتباه ندارند و صادقانه اين اشتباهات را گوشزد می‌کرد تا امور اصلاح شود و در جهت بهتر شدن پيش برود.

الآن يکی از مواردی که می‌بينيم متأسفانه در مملکت اتفاق افتاده و همۀ ملت يکپارچه احساس شرمندگی می‌کنند، که يک هموطنشان مطالبی در وبلاگش نوشته که مخالف ذوق عده‌ای حاکم است و چنين کسی به هر دليلی در زندان فوت شده است. من فکر می کنم همه احساس شرمندگی می‌کنند، من خودم احساس شرمندگی می‌کنم که چرا يک هموطن من با هموطن ديگرش چنين برخورد کرد که ايشان در زندان جان عزيزش را از دست بدهد.

من از شما مردم شريف سؤال می‌کنم که بيشتر از مردم شهرهای ديگر به آثار فقيه عاليقدر آگاهی داريد، فکر می‌کنيد تذکراتی که از اين گونه کارها جلوگيری و پيش‌گيری شود، در چه تاريخی فقيه عاليقدر به مسئولين بلند پایۀ نظام گوشزد و توصيه کرده‌اند؟! از کتاب خاطرات جلد دوم صفحه ۱۰۶۷ نقل می کنم؛ نامه به رهبر فقيد انقلاب است که بيش از ۳۱ سال قبل يعنی ۵/۷/۱۳۶۰ اين نامه را نوشتند. توجّه داريد که در سال ۶۰ فاجعۀ حزب جمهوری و هفتم تير رخ داد و فرزند ايشان در آن به شهادت رسيد. ايشان می‌خواسته‌اند که کارها روی روال و عاقلانه و طبق موازين اسلامی اداره شود.

نامه خطاب به رهبر فقيد انقلاب است: «تأثير جوّها و احساسات و عصبانيت ها در احکام صادره و حتی اعدام دختران سيزده چهارده ساله به صرف تند زبانی بدون اين که اسلحه در دست گرفته يا در تظاهرات شرکت کرده باشند، کاملاً ناراحت کننده و وحشتناک است». توجّه کرديد به جرم تند زبانی، يعنی مشابه آنچه مرحوم ستار بهشتی داشته است. الآن پس از ۳۱ سال که از اين تذکر مشفقانه و خيرخواهانه گذشته، به جرم تند زبانی ايشان جان شريفش را از دست داده است.

من نمی‌گويم عمدی، ولی بالاخره در زندان بوده و وقتی در زندان يک نظام است، تمام مسئولين نظام بايد جوابگو باشند. و اميدوارم اين يک نقطۀ عطفی باشد که رسيدگی جدّی کنند و واقعاً نظام جمهوری اسلامی حساب خودش را از مأمورين و افراد خاطی جدا کند. متأسفانه در حوادث و فجايع قبلی که پيش آمد، اين کار را نکردند و نظام حسابش را جدا نکرد و متأسفانه و سوگمندانه، مصلحت خاطيان در نظر گرفته شد، ولی مصلحت نظام در نظر گرفته نشد. يکی از مصلحت‌های بزرگ نظام، آبروی آن است که ما در دنيا سربلند باشيم و بگوييم نظام ما حساب و کتاب دارد و در مقابل تخلفات برخورد می‌کند، نه اين که افرادی هستند که مصونيت آهنين دارند و هر کاری کنند رسيدگی نمی‌شود.

فقيه عاليقدر در اين نامه که خواندم از ۳۱ سال پيش به بعد تذکراتی دادند و نوشتند و در خاطرات ايشان هست و اگر بگويم تکرار مکرّرات می‌شود. ولی متأسفانه به ايشان با ناسزا و تهمت جواب دادند و او را ناجوانمردانه ساده انديش خواندند.

برای من واقعاً سخت است که تعريف کنم، به عبارتی تعريف از خود می‌شود، چون تعريف از پدر است، اميدوارم مرا ببخشيد، چند مورد را اشاره می‌کنم. اين مواردی که عرض می‌کنم برای کشف و کرامات نيست که بگويم ايشان که بوده و چه بوده، بلکه برای درس گرفتن است که اگر اکنون نيز کسانی هستند که خيرخواهانه تذکر می‌دهند و نصيحت می‌کنند، نظام بايد با ديدۀ منّت نگاه کند و بپذيرد و تشويق کند کسانی را که انتقاد می‌کنند.

مرحوم آیة الله العظمی منتظری در بدو پيروزی انقلاب خدمت رهبر فقيد انقلاب می‌رسد، اين مطلب در صفحۀ ۴۳۸ خاطرات هست، به ايشان پيشنهاد می‌کند که در دنيا رسم است که وقتی حکومت جديدی روی کار می‌آيد، هيئت های حسن نیّت به کشورهای ديگر مخصوصاً همسايه می‌فرستد که ما جديداً آمده‌ايم و به جمع شما اضافه شده‌ايم و با شما هيچ سر جنگ و دعوا نداريم. البته از رهبر فقيد انقلاب جواب منفی گرفتند. الآن اين همه ذکر شهدا می‌شود که مثلاً نجف‌آباد از نظر شهدا و جانبازان در مرتبۀ اول است، که اين ايثار و گذشت مردم عزيز را می‌رساند ولی از طرفی اين را هم حساب کنيم که اگر اين جنگ رخ نمی‌داد، از نظر سازندگی چه می‌شد؟ اسنادی منتشر شده که شروع و تحميل جنگ با هدايت استکبار جهانی بوده و آیة الله منتظری نظرشان اين بود که چه بسا اگر اين پيشنهاد پذيرفته می‌شد جنگی اتفاق نمی‌افتاد.

پس از آن هم شما می‌دانيد، در شهريور ۵۹ جنگ شروع شد؛ فتح خرمشهر در خرداد ۶۱ صورت گرفت يعنی يک سال و نيم بعد از شروع جنگ. آیة الله منتظری خيلی مصرّانه پيشنهاد پايان جنگ و پذيرش قطعنامه را می‌دهند که باز مورد قبول واقع نمی‌شود و چنين پيشنهادهای مشفقانه‌ای را، بعضی از مسئولين استهزاء کردند و در نشريات اهانت کردند که ايشان ساده انديش‌ است.

توصيه‌ ديگری که مرحوم آیة الله منتظری به مسئولين می‌کردند اين بود که زندانيان سياسی و محصورين را آزاد کنيد و تأکيد می‌کردند که در قانون اساسی، آزادی بيان و آزادی قلم هست؛ زندانی سياسی غير از اين که حرف مخالفی گفته يا نوشته باشد، کاری نکرده و اين‌ها طبق قانون اساسی آزاد است؛ و بر فرض اگر کسی تخلفی کرده باشد، بايد به وجه احسن جواب داده شود؛ و به اين آيه استناد می‌کردند: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ».

به نظر من اگر قرآن کريم فقط همين يک آيه را داشت، نشانۀ معجزه بود که در آن محيط خشن و در بين مردمان خشن، پيامبر اکرم(ص) چنين پيام لطيفی می‌دهند که بر فرض چنانچه کار خلافی هم شده، به خوبی جواب دهيد؛ نتيجۀ آن چه می‌شود؟ «فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِيمٌ» اگر اين کار را بکنيد، آن کسی که بين تو و بين او دشمنی بوده، دوست صميمی تو خواهد شد. آيا بهتر از اين انتظار داريم که دشمنی تبديل به دوست، آن هم دوست صميمی شود؟ البته به دنبال آن می‌گويد: اين کار هر کسی نيست، «وَ مَا یُلَقَّاهَا إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُوا» صابرين فقط می‌توانند اين کار را بکنند «وَ مَا یُلَقَّاهَا إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِيم» يعنی بايد حظّ و بهرۀ عظيم داشته باشد کسی که بتواند اين کار را بکند. خداوند کريم در اين آيات می‌خواهد تشويق کند که اگر کسی کاری کرد که به نظر شما بد است، آن بدی را با خوبی جواب دهيد تا آن فرد دوست صميمی شما شود.

منتقدان دوست هستند، ولی اگر بر فرض دشمن حساب شوند، دستور صريح قرآن اين است که با آنان به خوبی رفتار شود، تا دوست شوند. اميدوارم که توفيق الهی باعث شود که همه بتوانيم به وظايف خود عمل کنيم.

شرکت در اين مجالس باعث می‌شود که با پيام فقيه عاليقدر و ساير بزرگان آشنا شويم. پيام آیة الله العظمی منتظری اين بود که شريعت مبين اسلام و مذهب عزيز تشیّع را هيچ وقت متهم نکنيم و هميشه تکرارشان اين بود که اگر اشکالی از من طلبه است، اشکال از دين نيست؛ اسلام يعنی اسلام حضرت محمّد(ص) و علی(ع).

ايشان توصيه به کتاب خواندن و آشنايی با مبانی و احکام اسلام می‌کردند. امروز چند بار اين واقعیّت تلخ گفته شد که چاپ کتاب های ايشان حتّی «شرح نهج البلاغه» ممنوع است و در هر شهری که اقدام کرديم، اجازۀ چاپ به ما داده نشد. و من همين جا فرصت را مغتنم می‌دانم و از امام جمعه محترم حاج آقای حسناتی، که شخصاً به ايشان ارادت دارم، تقاضا دارم که خواست و تقاضای اين جمع را به مسئولين برسانند. شرح نهج البلاغه کتابی است که آیة الله العظمی منتظری اقرار می‌کرد که برای آن خيلی زحمت کشيده است؛ ۳ جلد آن در زمان حيات ايشان چاپ شد و تا ۱۰ جلد آمادۀ چاپ است که مجوز چاپ نمی‌دهند. وقتی خبرگزای‌های خارجی تماس می‌گيرند، من احساس شرمندگی می‌کنم که در کشوری هستم که هموطنان ما با اين که هم دين ما هستند و شيعه هستند، ولی کتاب سمبل تشیّع را اجازۀ چاپ نمی‌دهند. البته در مرحلۀ اول نهج البلاغه و در مراحل بعد کتاب‌های ديگر که سياسی هم نيستند، مثلاً شرح خطبۀ حضرت زهرا(س) که در زمان حيات ايشان ۶ بار چاپ شده و برای چاپ هفتم مجوز نمی‌دهند و اين بسيار باعث تأسّف است.

والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته.

اين سخنان در تاريخ ۱۳۹۱/۸/۲۸ ايراد شده است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016