پاسخ در برابر شماست! الاهه بقراط
گروهی از دلبستگان رژيم به از سرگذراندن بحران از راه رابطه با آمريکا اميدوارند و بر اين باورند اين رابطه بسياری از مشکلات اقتصادی و اجتماعی را حل خواهد کرد آن هم درحالی که میدانند رژيمهای دوست آمريکا نيز سرنگون میشوند! گروهی از مخالفان رژيم از جمله در داخل، به يک ائتلاف گسترده جهت تغييرات دمکراتيک اميدوارند. اساسا مشکلات خاورميانه يک پاسخ دارد که در برابر چشم همه است، هم در ايران و هم در تظاهرات اين روزها در مصر!
کيهان لندن ۶ دسامبر ۲۰۱۲
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com
هنگامی که چند هفته پيش دو پرسش را با احزاب و گروههای سياسی ايران از داخل تا خارج، از چپ تا راست و از قانونی تا غيرقانونی مطرح کردم، به راستی انتظار پاسخی نداشتم (از جمله به دليل تفرعن رايج در احزاب و گروههای ايران که معلوم نيست از کدام موفقيتها و پيروزیهای مشعشع ناشی میشود!) بلکه بيشتر میخواستم يک بار ديگر بر دو نکته تأکيد کنم: يکی، ضرورت فعاليت متشکل و لزوم جدی گرفتن احزاب و گروههای سياسی موجود و فعاليت آنها برای تمرين و تکوين دموکراسی، و ديگر اينکه فرد و جامعه نيز بايد بياموزد مدعيان سياست را چه در حکومت و چه در اپوزيسيون با پرسش و پاسخ درباره آنچه داد سخن میدهند، به پذيرفتن مسئوليت وادار کند. اين فرصت را نيز از سوی عليرضا ميبدی، چهره سرشناس رسانهای ايران، يافتم تا در دو برنامه «ياران» که سالهاست در داخل کشور نيز از برنامههای پربيننده فرستنده ماهوارهای «پارس» است، به توضيح همين موضوع بپردازم. به نظرم، هرچه همه در اين مورد بنويسند و بگويند کم است و خوشبختانه مشکل ايرانيان، دست کم در خارج کشور، نه در کمبود نوشتن و گفتن، بلکه در خواندن و شنيدن يکديگر است! به جايش، اغلب در پی کشف اهداف «توطئهآميز» و آنچه در سر و ضمير ناخودآگاه نويسنده و گوينده میگذرد هستند، و اتفاقا به همين دليل، برخی از آنچه واقعا گفته و نوشته میشود، باز میمانند و بر اساس حدسيات و ذهنيات خويش حتا به «مبارزه ايدئولوژيک» نيز میپردازند!
پاسخِ دلبستگان رژيم
آن دو پرسش چنين بودند: شرايط کنونی ايران را چگونه ارزيابی میکنيد و تحليل شما از اين شرايط چيست؟ راه حل شما برای گذار از اين شرايط و کاهش رنجهای روزافزون اقتصادی و اجتماعی مردم و هم چنين تثبيت موقعيت ايران به عنوان يک عامل صلح و ثبات در منطقه و جامعه جهانی چيست؟
پاسخ گروه مهمی از دلبستگان رژيم که بسياری از آنان ادعای دمکراسی و حقوق بشر نيز دارند و نه مخالف بلکه منتقد رژيم هستند، معلوم است: آنان از يک سو اميدوارند جمهوری اسلامی بحران را از سر بگذراند و از سوی ديگر در آرزوی شيرينیخوران برقراری رابطه رسمی حکومت اسلامی و آمريکا تمام تلاش خود را به کار گرفتهاند و با رهنمود دادن به حکومت (که البته تا کنون کسی به آنها گوش نسپرده) از هيچ تخريبی عليه مخالفان خود پروايی ندارند. آنها بر اين باورند که با برقراری رابطه آمريکا و رژيم، بسياری از مشکلات اقتصادی و اجتماعی حل شده و مبارزات و تلاطمات اجتماعی نيز تا حد زيادی منتفی خواهند شد. اين تفکر گذشته از آنکه شاهد تلاطمهای اجتماعی در کشورهايی است که بهترين رابطه را با کشورهای غربی از جمله آمريکا داشتند، به نظر میرسد حتا تجربه انقلاب ۵۷ را نيز به فراموشی سپرده است. انقلابی که با همه حواشیاش (که در اينجا مورد بحث نيست) در کشوری روی داد که بهترين روابط را، به ادعای خود همين تفکر با «امپرياليسم جهانخوار آمريکا» داشت!
رابطه با آمريکا و حتا کاهش برخی مسائل و مشکلات، جمهوری اسلامی را از تغيير و تحولات اجتماعی مصون نخواهد کرد، گذشته از آنکه، به نظر من، رژيم کنونی ايران با فساد تبهکارانه سياسی و اقتصادی و چنددستگی مافيايی که در طول سه دهه گذشته سراپای آن را فرا گرفته است، اساسا قادر به ايفای نقشی مثبت در رابطه با آمريکا نيست مگر آنکه از هم پاشيده شود و از درون آن يک «جمهوری اسلامی» ديگر در بيايد. يعنی همان نظامی که برخی میخواهند «جنبش سبز» را به مثابه يک جنبش آزادیخواهانه، عدالت جويانه و مدرن به آن تقليل دهند! بخشی از دلبستگان رژيم به راستی بر اين عقيدهاند که رابطه با آمريکا میتواند به زايش يک جمهوری اسلامی جديد و «خوب» ياری رساند.
البته اگر حکومت اسلامی مطابق همان تئوریهايی عمل کند که اين پاسخها بر آن بنا شدهاند، ممکن است نظام و جامعه دستخوش تغييراتی شوند. اما در اينکه رنجهای روزافزون اقتصادی و اجتماعی مردم کاهش يابد و موقعيت ايران به عنوان يک عامل صلح و ثبات در منطقه و جهان تثبيت گردد، به شدت جای ترديد است زيرا نشانههای عينی برای چنين تحول عظيمی که بتواند پشتوانه پاسخ دلبستگان رژيم قرار گيرد، وجود ندارد مگر اينکه معجزهای رخ دهد.
پاسخ مخالفان رژيم
مخالفان رژيم را به دو دسته کلی میتوان تقسيم کرد: بخشی بر خلاف ادعاهایشان درباره آزادی و دموکراسی، طرفدار ديکتاتوری خودشان به جای رژيم کنونی هستند و آزادی و دموکراسی را درست مانند رژيم کنونی در به قدرت رسيدن خود و آزادی عمل برای سرکوب ديگران درک میکنند. گروه ديگر اما ايرانيان طرفداران دمکراسی و تأمين حقوق بشر هستند که ادعایشان را تا زمانی که قدرت سياسی در اختيار ندارند، میتوان در تلاش آنها برای گردآوردن بيشترين نيروهای دمکرات و گردن نهادن بر اختلاف عقيده و تکثر انکارناپذير جامعه ايران محک زد. پس هرگاه سخن از مخالفان میگويم، منظور مخالفان دمکرات رژيم است که برای جايگزينی قدرت دموکراتيک مبتنی بر تحزب، تشکل و حقوق مندرج در اعلاميه جهانی حقوق بشر، به جای قدرت ديکتاتوریِ کنونی تلاش میکنند.
در پی آن دو پرسش، من نه از احزاب و گروههای قديمی و سنتی بلکه از گروههای نوبنياد، حتا از احزاب درون ايران و هم چنين منفردين پاسخهايی دريافت کردم که نکته جالب توجه در تحليل و برنامه آنها، اشتراک نظر بر ضرورت تلاش برای گرد آوردن بيشترين نيروهای مدافع دمکراسی از چپ تا راست، از طرفداران پادشاهی تا جمهوری، از اصلاحطلبان نااميد از اصلاح تا مدافعان پيگير تغيير، به عنوان مبنا و تکيهگاه يک جبهه و ائتلاف ملی بود. بايد گفت درک اين واقعيت، حتا در داخل ايران و از سوی احزاب قانونی، که هيچ فرد و گروهی نمیتواند به تنهايی بار مبارزه کنونی را بر دوش بکشد، خود يک گام مهم است. درست همان گونه که جمهوری اسلامی نيز در مقابله با مخالفان خود تنها نبوده و نيست!
گذشته از اينکه رژيم ايران نخست از سوی کسانی که بعدا آنها را نيز سرکوب کرد، پشتيبانی میشد، امروز نيز متکی بر اتحادی است از گروههای مختلف اسلامگرا و مذهبی که زير دو عنوان «اصولگرا» و «اصلاحطلب» صف آرايی کردهاند. البته احزاب و گروههايی را نيز که در بين اينان به ريزهخواری مشغولند و بنا به تجربه به آسانی جبهه عوض خواهند کرد، بايد بر اين مجموعه متحد افزود. اين را نيز بايد تأکيد کرد که به حاشيه راندن به اصطلاح اصلاحطلبان مطلقا به اين معنی نيست که آنها از اين اتحاد بيرون رانده شدهاند. نه خودشان اين را میخواهند و نه رژيم! آن حرفی که محمدرضا خاتمی از سران جبهه مشارکت اسلامی چندی پيش گفت که رژيم حتا اگر اصلاح پذير هم نباشد ما در برابر آن نخواهيم ايستاد و فوقش پی کار و زندگی خودمان خواهيم رفت، دقيقا در توضيح همين اتحاد استراتژيک است.
در عين حال طرح آن دو پرسش به اين معنی نبود که خودم پاسخی برای آنها ندارم. البته که من پاسخ خود را دارم و شبيه همانهايی است که از ديگران دريافت کردم، ولی آنها فقط پاسخ من هستند و نه همگان! حزب يا گروه يا فردی که پاسخ خود را به مسائل سياسی، از جمله دو پرسش مطرح شده، پاسخ همگان بشمارد يا بخواهد آن را به عنوان پاسخ همگان، تحميل و تبليغ کند، در واقع به روندی که در زمينه تمرين و برقراری دمکراسی ادعا میکند، اعتقادی ندارد. نمیتوان از دمکراسی دم زد و بعد بقيه را نادان و نارَس شمرد و خود را چه در جايگاه يک حزب يا گروه و چه در مقام يک فرد، در نقشی ديد که برای همه چيز، از جمله آن دو پرسش بسيار با اهميت، پاسخی دارد که بقيه بايد به آن اقتدا کنند! من درباره آن دو پرسش و پاسخهايی که دريافت شد، باز هم خواهم نوشت ولی فعلا اين را يک بار ديگر بگويم:
خاورميانه با توجه به تغييرات بنيادين و همه جانبه در جهان، برای کاهش و حل مشکلات خود يک پاسخ مشترک دارد: پشت سر نهادن سنت و ارتجاع و تلاش برای تکوين مدرنيته و پيشرفت. اين مهم با هيچ حکومت مذهبی و اسلامگرا، چه «شرقی» باشد و چه «غربی»، يا هر دو، ممکن نيست. شما، احزاب و گروههای سياسی ايران، شما افراد و مدعيان سياست، و آن شمايانی که تحليلهایتان تا کنون مرتب خطا از آب در آمده و با اين همه همچنان به تئوری پردازی مشغوليد، هر يک از شما فقط يک نيرو، و به عنوان فرد، فقط يک «رأی» از مجموعه نيروها و آرای موجود در جامعه ايران هستيد، نه بيش از آن! به تنهايی اصلا به شمار نمیآييد! اگر میخواهيد در آينده ايران نقشی داشته باشيد، بايد امروز را دريابيد و برای دست يافتن به آن نقش، و نه تکرار نقشهای خرابکارانه گذشته، تلاش کنيد تا اين بار در مسير پيشرفت تاريخ قرار بگيريد و نه در جهت عکس و عقبگرد! پاسخ در برابر شماست: نه تنها در ايران بلکه حتا در تظاهرات اين روزها در مصر!