سه شنبه 22 اسفند 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اسلام‌شناسی سنتی در برابر دين‌شناسی (بخش دوم و پايانی)، ب. بی‌نياز (داريوش)

[بخش نخست مقاله]

مفهوم «محمد» در قرآن
نام محمد تنها چهار بار در قرآن گفته شده است: سوره ۴۸، آيه ۲۰، سوره ۴۷، آيه ۲، سوره ۳۳ آيه ۴۰ و سرانجام سوره ۳، آيه ۱۴۴
سوره ۴۸، آيه ۲۹: محمد رَّسُولُ اللَّـهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖتَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِيمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِيلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَیٰ عَلَیٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِيظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا
[محمد پيامبر خدا، و کسانی که با او هستند بر کافران سختگيرند و با يکديگر مهربان. ....]

سوره ۴۷، آيه ۲: وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ ۙ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ
[خدا گناه کسانی را که ايمان آورده‌اند و کارهای شايسته کرده‌اند و بدانچه بر محمد نازل شده - که آن حق است و از جانب پروردگارشان- ايمان آورده‌اند، از آنها زدود و کارهايشان را به صلاح آورد]

سوره ۳، آيه ۱۴۴: وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَیٰ أَعْقَابِکُمْ ۚ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَیٰ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللَّـهَ شَیْئًا ۗ وَسَیَجْزِی اللَّـهُ الشَّاکِرِينَ
[جز اين نيست که محمد پيامبری است که پيش از او پيامبرانی ديگر بوده‌اند. آيا اگر بميرد يا کشته شود، شما به آئين پيشين خود باز می‌گرديد؟ هر کس که باز گردد هيچ زيانی به خدا نخواهد رساند. خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد]

سوره ۳۳، آيه ۴۰: مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَـٰکِن رَّسُولَ اللَّـهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّينَ ۗ وَکَانَ اللَّـهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِيمًا
[محمد پدر هيچ يک از مردان شما نيست. او رسول خدا و خاتم پيامبران است. و خدا به هر چيزی داناست]

يکی از بحث‌های زبان‌شناختی که بويژه با کتاب‌ِ کريستوف لوکسنبرگ [«قرائت سُريانی - آرامی قرآن»] آغاز شد، پيرامون‌ِ اين موضوع است که «قرآن اصلی» به چه زبانی بوده است. لوکسنبرگ در کتاب‌ِ نامبرده‌اش تلاش کرده با ابزار زبان‌شناختی نشان بدهد که قرآن در اصل به زبان سُريانی - آرامی تدوين شده و بعدها به عربی ترجمه و بازنويسی شده است. او همچنين واژه‌ی «محمد» در قرآن و سنگ‌نبشته‌ی قبه‌الصخره را مورد بررسی قرار می‌دهد. پژوهشگران نسل جديد بر اين نظرند که واژه‌ی «محمد» در قرآن - در همين چهار بار- اساساً نه يک نام خاص برای شخص، بلکه يک صفت مقدس است [ستايش شده، آن کس که بايد ستايش شود]. همچنين آنها، بنا بر کاوش‌های تاريخی، سکه‌شناسی و زبان‌شناختی، بر اين نظرند که «محمد» صفت مقدسی بوده که جنبش قرآنی برای مسيح قايل بوده است. برای پرهيز از ورود به موضوعات زبان‌شناختی [به ويژه پرداختن به مفهوم «محمد» و آمدن همين چهار آيه در قرآن] آن را به نوشتاری جداگانه‌ای واگذار می‌کنم.

«هجرت محمد» در قرآن
در سراسر قرآن سخنی از مهم‌ترين بُرش‌ِ تاريخی اسلام يعنی «هجرت‌ِ محمد از مکه به مدينه» نشده است. اين که چرا رخدادی به اين با اهميتی در قرآن نيامده است، شايسته و بايسته پرسش است. البته می‌توان گفت، خواست‌ِ خدا بود و قضيه را فصيله داد. ولی عقل و منطق‌ِ امروزی ما می‌خواهد و بايد بتواند آن را توجيه کند. نبود‌ِ واقعه‌ی «هجرت‌ِ پيامبر اسلام» در قرآن - اگر از خواست خدا صرف‌ِ نظر کنيم- پرسش‌های فراوانی را در ذهن‌ِ پژوهشگر کنجکاو بوجود می‌آورد. حال که پديده‌ای به نام «هجرت» در قرآن بيان نشده، پس سال‌ِ هجری، که آغاز آن برابر سال ۶۲۲ ميلادی است، کی و از کجا وارد تاريخ اسلامی شده است؟ البته «ويکی فقه» [هجرتhttp://wikifeqh.ir/] می‌نويسد: «طبری و يعقوبی نظرشان اين است که در زمان خليفه دوم که اسلام توسعه يافته بود، به فکر تعيين مبدأ تاريخی که جنبه عمومی و همگانی داشته باشد، افتادند و پس از گفتگوی فراوان نظر علی عليه‏السلام را دائر بر انتخاب هجرت به عنوان تاريخ پذيرفتند.»

ولی بنا بر پژوهش‌های کنونی می‌دانيم که تا (حدوداً) ۱۵۰ سال آغاز اسلام، سخنی از «سال هجری» نبوده است. نخستين سند مکتوب درباره‌ی تاريخ به اصطلاح مسلمانان، دو سنگ‌نبشته از معاويه است که يکی در قدره [ام قيس کنونی] (به زبان يونانی) در اردن و ديگری در طائف (به زبان عربی) کشف شده‌اند. در سنگ‌نبشته‌ای که در حمام شهر قدره از سوی معاويه به زبان يونانی حکاکی شده، علاوه بر علامت صليب [مفسران اسلامی علامت صليب را با رواداری دينی معاويه توجيه می‌کنند] در آخر متن‌ِ حکاکی‌شده، تاريخ‌ روم و تاريخ شهر قدره، و سرانجام تاريخ سالی آمده که معاويه به عنوان حاکم عربها در قدرت بوده است. اين سال، نه سال «هجری» بلکه سال ۴۲ عربها [KAT ARABA(S)] نوشته شده است. سنگ‌نبشته‌ی طائف مربوط به سال ۵۸ عربهاست. و اين سال‌ها برابرند با سال ۶۶۴ و ۶۸۰ ميلادی. به سخنی ديگر، سال اول عرب‌ها سال ۶۲۲ ميلادی است. جالب اينجاست که سال‌ِ عربها، هنوز بنا بر تقويم خورشيدی نوشته می‌شده و نه قمری. تبديل سال عربها به «هجری» و به قمری [تقويم اعياد عربها] تقريباً همزمان در زمان خلافت هارون الرشيد [متولد ۷۶۳ ميلادی در ری، مرگ: ۸۰۹ ميلادی در توس/خراسان] و پسرش مأمون صورت گرفته است. اين خود نشان می‌دهد که تبديل شدن اسلام به يک دين مستقل و قائم به ذات چه راههای پر پيچ و خمی را طی کرده است.

سال ۶۲۲ ميلادی چه اتفاقی رخ داد که آغاز سال عربها شد؟
برای رعايت حال خواننده‌ی اينترنتی مجبورم وارد جزئيات نشوم.

از سال ۵۹۰ تا ۶۲۸ ميلادی خسرو دوم، معروف به خسرو پرويز، شاهنشاه ساسانی بود. پس از قتل‌ِ امپراتور بيزانس موريکيوس، خسرو دوم که پادشاهی‌اش را مديون او می‌دانست، برای خونخواهی وارد يک جنگ طولانی با بيزانس شد. اين جنگها از سال ۶۰۲ تا ۶۲۸ ميلادی طول کشيد. منطقه شام، اسرائيل و مصر در اين زمان جزو قلمرو بيزانس محسوب می‌شدند، ولی ديگر حدود ۱۰۰ سال بود که بيزانسی‌ها در آنجا حضور نظامی فعال نداشتند و آن مناطق زير نظر فرمانده‌های عرب مسيحی [واسال‌ها يا منصوبين] قرار داشت. به ويژه غسانيان که مسيحی [منوفيزيت] بودند و مرکز آنها در حوالی کوه‌های کنونی جولان (سوريه) بود، حاکميت‌ِ بخش بزرگی از منطقه را در دست داشتند.

خسرو دوم توانست طی مدت کوتاهی يعنی تا سال ۶۱۴ ميلادی تمام شرق بيزانس را به انضمام ايران در آورد و به گونه‌ای، ايران همان وسعتی را يافت که در زمان امپراتوری هخامنشيان داشته بود. خسرو دوم در سال ۶۱۴ ميلادی اورشليم را اشغال کرد، کليسای مقبره مقدس [Church of the Holy Sepulchre] را تخريب کرد و صليب مقدس [دار مسيح] را با خود به تيسفون آورد. اين بزرگ‌ترين ضربه روانی به جهان مسيحی آن زمان بود [مثل اين است که کسی يا کشوری کعبه را در مکه بمباران کند!]، نه تنها مسيحيان بيزانس از اين حرکت خسرو دوم به خشم آمده بودند بلکه سوری‌های مسيحی، مصری‌ها (قبطی)، غسانيان و لخمی‌ها و مسيحيان ايرانی که بزرگترين رقيب‌ِ زرتشتی‌ها محسوب می‌شدند، از اين حرکت خسرو دوم به خشم آمدند.

لشکرکشی‌های خسرو دوم و پيروزی‌های پی در پی او باعث شد که هراکليوس، امپراتور بيزانس، تصميم بگيرد، پايتخت خود را به سيسيل انتقال دهد (سال ۶۱۸ ميلادی) و قسطنطنيه را رها کند. ولی زير فشار کليساها و منابع مالی‌ای که کليساها در اختيار او گذاشتند، توانست يک لشکر بزرگ سامان بدهد و خود را برای ادامه جنگ با ايران آماده کند.

هراکليوس در سال ۶۲۱/۶۲۲ ميلادی با يک سپاه بزرگ راهی ارمنستان شد. خسرو دوم برای مقابله با نيروهای نظامی هراکليوس فرمان داد تا نيروهای نظامی ايران برای دفاع از تيسفون و مقابله با هراکليوس شام، اسرائيل و مصر را ترک کنند. در اين هنگام، سال ۶۲۲ ميلادی، سپاهيان خسرو دوم شکست‌ِ سختی از هراکليوس می‌خورند و بدين ترتيب کليد فروپاشی ساسانيان زده شد.

با بيرون رفتن نيروهای نظامی ايران از منطقه‌ی شام، اسرائيل و مصر، يک بار ديگر نيروهای سوری و عرب متحد هراکليوس که قريشان [واژه‌ی قريش از آرامی گرفته شده و «متحد» معنی می‌دهد] ناميده می‌شدند، قدرت را در آن منطقه بدست گرفتند. عمدتاً قدرت در دست غسانيان مسيحی بود. سال‌های بين ۶۲۲ تا ۶۶۰ ميلادی، سال‌های آشوب و آشفتگی در مناطق شام و بيابانهای شام يعنی عربستان بود. ولی عربها، سال ۶۲۲ ميلادی، يعنی سال آزاد شدن آن قلمرو را از نيروهای نظامی ايران را سال عرب‌ها نام نهادند. جنگ ايران و بيزانس تا سال ۶۲۸ ميلادی ادامه يافت و سرانجام با يک پيمان صلح در سال ۶۲۸ ميلادی به پايان رسيد. ايران ساسانی پس از شکست در اين جنگ بزرگ، آنچنان در بحران فرو رفت که تا پايان ساسانيان، ۶۵۳ ميلادی، اين سرزمين ده پادشاه به خود ديد. اين نخستين جنگ صليبی (دينی) در تاريخ بود. نيروهای نظامی هراکليوس با علائم صليب وارد جنگ عليه «آتش‌پرستان» شدند و خود هراکليوس هر چه در قدرت داشت برای تبديل اين جنگ، به يک جنگ مذهبی به کار گرفت. او طی تبليغات خود، تلاش کرد مسيحيان ايران و شام را برای نابودی «فرعون» [شاه ايران] بسيج نمايد. شخصيت هراکليوس در ادبيات مسيحی‌ شرق، در قالب «اسکندر» يا «ذوالقرنين» تبلور يافت که اين خود موضوعی جداگانه است.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


آيا ايران توسط عرب‌ها تصرف شد؟
رويدادنگاری اسلامی می‌گويد که ايران طی دو جنگ بزرگ‌ِ «قادسيه» [۶۳۵ ميلادی] و «نهاوند» [۶۴۲ ميلادی] از عرب‌های مسلمان شکست خورد و پادشاه ايران، يزدگرد سوم، پس از تقريباً ده سال در مرو توسط مرزبان آن شهر، ماهوی سوری [شوری]، در سال ۶۵۲ ميلادی به قتل رسيد و بدين ترتيب سلسله‌ی ساسانی پس از ۴۲۶ سال برای هميشه نابود گرديد. پس از آن، ايرانيان به دلخواه يا به زور به اسلام گرويدند. اين خوانش اسلامی، از تاريخ ايران پس از اسلام است.

مسيحيان شرق يا خاور ميانه
پس از قلع و قمع مانويان در قلمرو‌ِ ساسانيان‌ِ زرتشتی و قلمرو مسيحيان رومی، عملاً مسيحيان به بزرگ‌ترين رقيب دينی زرتشتيان تبديل شدند. حال اين پرسش پيش می‌آيد که منبع انسانی اين مسيحيان ايرانی چه کسانی بودند؟

تا پيش از تبديل شدن دين مسيحی به دين امپراتوری روم، مسيحيان همواره تحت پيگرد‌ها و آزارهای شديدی از سوی روميان قرار می‌گرفتند. يکی از مناطق فرار مسيحيان، قلمرو اشکانيان و سپس ساسانيان بود. ولی «دين مزدايسنه در ايران زمين دين مسلط و همگانی بود و به صورت مذاهب ناهيدی، ميترايی و آذری وجود داشت» [خنجی، «فروپاشی ساسانيان»] خنجی درباره‌ی شيوع مسيحيت در ميان غيرايرانيانی که در قلمرو يا در پيرامون قلمرو ساسانی زندگی می‌کردند، می‌نويسد: «قبايل شمال عربستان (بيابان‌های شام) در درون مرزهای امپراتوری روم نيز اندک اندک به مسيحيت گرويدند، چنان که تا نيمه‌های سده‌ی ششم مسيحی قبايل تغلب، کلب، جذام، بلقين، بلّی، عامنه، تنوخ، بهرا، غسان، نمر، اياد و يک قبيله از بنی‌تميم به مسيحيت گرويده بودند. اينها نيز عمدتاً از مسيحيتی پيروی می‌کردند که ترکيبی از باورهای يعقوبيان و آريوسيان بود.» نويسنده ادامه می‌دهد: «مسيحيان عراق و خوزستان و نيز عربهای مسيحی شده در درون مرزهای ايران و روم در اواخر دوران ساسانی - علاوه بر نستوری‌ها- عمدتاً پيرو مسيحيت نوين برآمده از باورهای يعقوبيان و آريوسيان بودند.» [خنجی، همانجا]

خنجی درباره‌ی بن‌مايه‌ی فکری اين مسيحيان می‌نويسد: «چنين بود که در ميان جماعات مسيحی شده‌ی خاورميانه تا نيمه‌های سده‌ی پنجم مسيحی سه مسيح با سه ويژگی وارد باورهای دينی شده: يکی خدای کامل، يکی انسان- خدا و ديگری انسان گزيده‌ی آسمان و پيامبر خدا.» [همانجا] او ادامه می‌دهد: «معتقدان به انسان بودن و نبی بودن عيسا عموماً در عراق و فلسطين و شمال آفريقا بودند.» [همانجا]

به کسانی که به مسيح به عنوان «خدای کامل» اعتقاد داشتند، مانند يعقوبيان، منوفيزيت می‌گفتند؛ يعنی جنبه‌ی انسانی و خدايی در مسيح با هم آميخته شده‌اند و جنبه‌ی انسانی او در جنبه‌ی خدايی‌اش محو شده است. آنها که به مسيح به عنوان «انسان- خدا» می‌نگريستند، مسيحيان نستوری بودند. آنها معتقد بودند که در عيسی دو گونه طبيعت مشخص و متمايز وجود دارد: يکی جنبه‌ی خدايی و ديگری جنبه‌ی انسانی، ولی جنبه‌ی انسانی او از جنبه‌ی خدايی‌اش قوی‌تر بوده است؛ يعنی عيسی، بشری بيش نبوده که به مقام خدايی رسيده است. دسته‌ی سوم که اعتقاد داشتند، مسيح فقط برگزيده و پيامبر خداست، متأثر از آريوس [متولد اسکندريه/مصر] بودند. آنها پس از شورای نيقيه [۳۲۵ ميلادی] مورد تعقيب قرار گرفتند و بسياری از آنها به قلمرو ساسانيان پناهنده شده بودند. ولی از نظر تاريخی، دين رسمی مسيحيان ايرانی، عملاً مسيحيت نستوری بود. ولی اين سه جريان مسيحی، دشمن‌ِ کلامی و سياسی‌ِ مسيحيت‌ِ ارتدوکس رومی - که مبتنی بر تثليث بود- محسوب می‌شدند.

پس می‌توان نتيجه گرفت: بخش بزرگی از مسيحيان خاور نزديک و خاور ميانه، در ضديت با تثليث بود و برای مسيح، الوهيت قايل نمی‌شد. و اين همان درکی است که در قرآن آمده است [سوره ۴، آيه ۱۷۱ ].

عربهای ساسانی
يکی از سياست‌های تنبيهی پادشاهان ساسانی در برابر اقوام و قبايل شورشی، کوچ‌ِ اجباری [Deportation] بوده است. اين کوچ‌های اجباری در دوران شاپور اول شدت گرفت و بين سال‌های ۲۴۱ تا ۲۶۰ ميلادی به رويکرد سياسی‌ِ عمومی‌ِ ساسانيان تبديل شد. اين رويدادها حتا در سنگ‌نبشته‌‌ای در «کعبه‌ی زرتشت» در پرسپوليس بازگو شده است. طی اين سال‌ها، شاپور اول شهر هترا (مرکز اميرنشين حيره) و دورا اروپوس در ميانرودان را اشغال می‌کند و هزاران نفر را به شرق ايران، خراسان بزرگ، می‌کوچاند. اوج اين سياست‌ِ کوچ‌ِ اجباری ساسانيان، در اشغال شهر انتاکيه به دست خسرو اول در سال ۵۴۰ ميلادی بوده است. تمام جمعيت آن ديار به ميانرودان کوچ داده شد و خسرو اول فرمان داد که يک شهر جديد به نام «وه انتاکيه خسرو» [انتاکيه‌ی بهتر‌ِ خسرو] در ميانرودان برای کوچی‌های اجباری بسازند. ولی اکثر کوچی‌های اجباری به منطقه‌ی وسيع خراسان بزرگ انتقال داده می‌شدند. به گونه‌ای که پس از سه الی چهار سده، عرب‌های ساسانی در خراسان بزرگ، مرو و بلخ و خوزستان با ايرانيان آميخته شدند و جماعات دينی خود را - که مسيحی بودند- داشتند.

در اينجا البته بايد به اين نکته اشاره کرد که عرب‌های ساسانی به زبان عربی امروزين سخن نمی‌گفتند و عمدتاً زبان آنها سُريانی بوده است. در ضمن زبان سُريانی، زبان دينی همه‌ی خاور ميانه بوده، حتا مانی به جز کتاب‌ِ «شاپورگان»‌اش - که به زبان پهلوی است- مابقی کتاب‌هايش را به زبان سُريانی نوشته بود.

مسيحيت در ايران آنچنان رواج يافته بود که نخستين شورای مسيحيان شرق، در زمان يزدگرد اول (سال ۴۱۰ ميلادی) در تيسفون برپا شد. در اين جا شايد لازم به يادآوری باشد که منابع انسانی‌ِ مسيحيت در ايران، تنها محدود به خوزستان و ميانرودان نمی‌شده بلکه بخش‌ِ بزرگی از مسيحيان ايران، عرب‌های ساسانی بودند که به خراسان بزرگ تبعيد شده بودند. مسيحيت‌شناسی غالب اين مسيحيان ايرانی - سوری، در ضديت با مسيحيت‌شناسی رومی بوده که بر تثليث [در قرآن «سه» ناميده شده] (خدا، پسر، روح‌القدس) استوار بود که با اعتقادنامه‌ی نيقيه [شورای نيقيه در سال ۳۲۵ ميلادی در نيقيه عليه آريوس تشکيل شد] تعريف شده بود. اين شورا عليه باورهای آريوس (اين گرايش مسيحی را آريانيسم می‌گويند) شکل گرفت. آريوس، معتقد بود که مسيح پسر خدا نيست و خدا در او پيکر نيافته است [مخالفت با تجسيد مسيح]. کلاً مسيحيت‌شناسی در ايران و سوريه بر اين باور بود که مسيح، فرزند خدا نيست، بلکه برگزيده و پيامبر اوست. از اين رو، درک «اسلام» از مسيحيت، همان درک مسيحيان شرقی يا ايرانی- سوری بود.

علم کلام‌ِ عرب‌های ساسانی که در خوزستان، ميانرودان و خراسان بزرگ زندگی می‌کردند، اساساً بر مبنای همين درک از مسيحيت‌شناسی استوار بود. ولی عرب‌های ساسانی که چند سده در کنار ايرانيان زندگی می‌کردند، در انزوای مطلق زيست نمی‌کردند، بلکه به تدريج با ايرانيان آميخته شدند. از اين رو، بايد گفت که پيش از به اصطلاح «تهاجم اعراب» به ايران، هزاران هزار عرب در ايران زندگی می‌کردند. طبق تخمين مورخان، تعداد‌ِ عرب‌های ساسانی در شرق ايران حدوداً ۲۵۰ هزار نفر بوده است. [ايرانيکا، ۱]

جمع‌بندی ميانی
تا اينجا با چند مسئله‌ی مهم که کمتر در اسلام‌شناسی سنتی مورد توجه قرار گرفته مواجه هستيم: ۱- قرآن هيچ اطلاعی درباره‌ی خاستگاه قرآن به ما نمی‌دهد. يعنی ما از روی خود قرآن نمی‌توانيم به اين نتيجه برسيم که قرآن در مکه و مدينه نگارش شده است، ۲- در قرآن هيچ نشانی وجود ندارد که فردی به نام محمد، قرآن را - با الهام از سوی خدا- اعلام کرده باشد، ۳- مسيحيت بزرگترين رقيب‌ِ دين دولتی ايران يعنی دين زرتشتی بوده است، ۴- مسيحيان ايرانی - سوری بر اين اعتقاد بودند -برخلاف مسيحيت‌شناسی رومی- مسيح فقط پيامبر‌ِ خداست و نه فرزند خدا: المسيح عيسی ابن مريم رسول‌الله [سوره ۴، آيه ۱۷۱]. اين درک مسيحيت‌شناسی با جريانات مسيحی ديگر مانند طرفداران آريوس و يعقوبيان تفاوتی نداشته است، ۵- پيش از تبديل اسلام به عنوان يک دين مستقل، جمعيت وسيعی از عرب‌های مسيحی در ايران طی کوچ‌های اجباری مستقر شده بودند و دين‌شان مسيحی بوده است.

قرآن به مثابه‌ی بيان‌ِ مسيحيت‌شناسی ايرانی- سوری
برخلاف‌ِ واژه‌ی محمد که فقط چهار بار در قرآن آمده، نام عيسی ۲۵ بار، المسيح ۱۱ بار و مريم ۳۴ بار در قرآن تکرار شده است. عيسی در قرآن، پسر مريم، نبی، رسول‌الله و منجی است.

سوره ۴، آيه ۱۷۱ می‌گويد:
یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِينِکُمْ وَلَا تَقُولُوا عَلَی اللَّـهِ إِلَّا الْحَقَّ ۚ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّـهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَیٰ مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ ۖ فَآمِنُوا بِاللَّـهِ وَرُسُلِهِ ۖ وَلَا تَقُولُوا ثَلَاثَةٌ ۚانتَهُوا خَیْرًا لَّکُمْ ۚ إِنَّمَا اللَّـهُ إِلَـٰهٌ وَاحِدٌ ۖ سُبْحَانَهُ أَن یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ ۘ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۗ وَکَفَیٰ بِاللَّـهِ وَکِيلًا
[ای اهل کتاب، در دين خويش غلو مکنيد و درباره‌ی خدا جز سخن حق مگوئيد. هر آينه عيسی پسر مريم پيامبر خدا و کلمه‌ی او بود که مريمش افکند و روحی از او بود. پس به خدا به پيامبرانش ايمان بياوريد و مگويد که سه است. از اين انديشه‌ها باز ايستيد که خير شما در آن خواهد بود. جز اين نيست که الله خدايی است يکتا. منزه است از اين که صاحب فرزندی باشد، از آن اوست که آنچه در آسمانها و زمين است، و خدا کارسازی را کافی است/ ترجمه آيتی]

اين مسيحيت‌شناسی دقيقاً با درک مسيحيت‌شناسی آريوس و يعقوبيان و جنبش قرآنی مسيحی مطابقت دارد: ۱- مسيح فرزند خدا نيست، ولی مسيح رسول‌الله است: المسيح عيسی ابن مريم رسول‌الله ، ۲- هی نگوييد «سه». منظور تثليث است که مسيحيت رومی کاتوليک پس از شورای نيقيه بدان معتقد بود. مخالفت روشن با درک تثليثی از مسيحيت، يعنی مخالفت با اين درک مسيحی که عيسی فرزند خداست.

و از سوی ديگر، طبق آيات قرآنی تورات و انجيل کتاب‌های آسمانی‌اند و قرآن «تأئيد»ی بر آنهاست:

سوره ۵، آيه ۶۸
قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَیٰ شَیْءٍ حَتَّیٰ تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْکُم مِّن رَّبِّکُمْ ۗ وَلَیَزِيدَنَّ کَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا ۖ فَلَا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکَافِرِی
«بگو ای اهل کتاب تا [هنگامی که به تورات و انجيل و آنچه از پروردگارتان به سوی شما نازل شده است عمل نکرده‌ايد، بر هيچ [آئين بر حقی] نيستيد ...» [ترجمه آيتی]

و اين که قرآن، تأييدی است بر تورات و انجيل، در سوره ۳، آيه ۳ آمده است:
نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ
يا: «آن خدايی که کتاب [منظور قرآن است] را که به راستی بر تو فرستاد، تأئيدی‌ست بر کتب آسمانی قبل از خود که بر شما نازل کرده است. يعنی تورات و انجيل» [ترجمه آيتی]

همين سه آيه‌ی بالا نشان می‌دهند که ۱- تورات و انجيل کتاب‌های آسمانی‌اند و کسی که بدانها عمل نکند، برحق نيست، ۲- مسيح فرزند خدا نيست، ولی نبی و رسول الله است، ۳- قرآن، تأئيدی است بر تورات و انجيل.

اين دستگاه‌ِ فکری و کلامی‌ِ مسيحيت‌شناسی ايرانی - سوری بوده که با بسياری از نحله‌های ديگر مسيحی - به جز رومی کاتوليک- سازگاری داشته است.

پايان سخن
اگر ما قرآن را بدون احاديث و اسطوره‌های اسلامی را بخوانيم، هيچ گونه تفاوت اساسی با درک مسيحيت‌شناسی شرقی [سوری- ايرانی و عربی] نمی‌بينيم. در حقيقت اين تفاسير اسلامی پس از ۱۵۰ و ۲۰۰ سال بعدی است که درک ما را از يک دين نوين به نام اسلام شکل داده است. می‌توان گفت که اسلام نه از دل‌ِ قرآن بلکه از دل‌ِ احاديث و اسطوره‌هايی بيرون آمده که ۲۰۰ سال پس از شکل‌گيری آن به نگارش در آمده‌اند.

امروزه ما با در دست داشتن فناوری نانو [Nano Technology]، دقيق‌تر کردن وسايل سنجش‌ِ عمر اشياء از طريق کربن ۱۴ در آينده‌ی نه چندان دور، خواهيم توانست که آخرين برگه‌های بدست آمده‌ی قرآن در صنعا [کشف در سال ۱۹۷۲ ميلادی] را آزمايش کنيم. شايد بتوانيم بدين وسيله عمر کهن‌ترين برگه‌های قرآن را تشخيص بدهيم. و چه خواهد شد اگر روزی بر ما معلوم شود که قرآن نه پس از سال ۶۱۰ ميلادی [سالی که بر اساس احاديث اسلامی محمد به پيامبری برگزيده شد] بلکه خيلی پيشتر از آن نوشته شده بود؟

از سوی ديگر سکه‌های ضرب‌شده در آغاز «اسلام» در تناقض با احاديث اسلامی قرار می‌گيرند. سکه‌های کشف شده‌ی معاويه [معرب‌‌ِ ماآويه] و عبدالملک مروان که در ايران ضرب شده بودند، نشان می‌دهند که معاويه و عبدالملک مروان تحت عنوان «اميرالمؤمنين» کارکرد داشتند و از سوی ديگر ما هيچ گونه سکه که شاهدی بر وجود «خلفای راشدين» باشد، تاکنون بدست نياورده‌ايم [«سکه‌های ايران»، تأليف: علی اکبر سرفراز و فريدون آورزمانی]. همچنين نخستين سکه ضرب‌شده در مدينه در سال ۱۸۰ عربها [«هجری»] و در مکه ۲۰۳ ميلادی بوده است. و اين خود نشان می‌دهد که حداقل تا ۱۵۰ نخست «اسلام»، مدينه و مکه از اهميت چندانی برخوردار نبودند. به هر رو، مدارک واقعی با احاديث اسلامی همخوانی ندارند. مسئله‌ای که باعث شد پژوهشگران نسل جديد در مسيری کاملاً نو قرار گيرند.

آن چه در اين نوشتار آمده بخش ناچيزی از دست‌آوردهای پژوهشگران نسل جديد است. کتاب‌ِ «آغاز اسلام: بازسازی تاريخی - انتقادی با اتکاء به منابع معاصر آن زمان» به گونه‌ای موشکافانه به موضوعاتی که در اين نوشتار آمده، پرداخته است که احتمالاً در پايان همين سال ترجمه فارسی آن در اختيار خوانندگان قرار خواهد گرفت.

بيش از ۱۲۰۰ سال درک تاريخی ما از اسلام و تاريخ ايران توسط احاديث و اسطوره‌های اسلامی رقم خورده است. شکی نيست که تغيير پارادايم، بحران روحی و سردرگمی به همراه دارد. پس از ۱۲۰۰ سال «عده‌ای» می‌گويند: اسلام در مکه و مدينه شکل نگرفته است، پيامبری به نام محمد وجود خارجی نداشته [و اگر هم داشته آن محمدی نيست که در احاديث آمده]، جنگ‌های قادسيه و نهاوند وجود نداشته‌اند، تهاجم اسلامی به ايران رخ نداده، خلفای راشدين محصول فانتزی بوده‌اند و غيره و غيره. سردرگمی ناشی از اين تزها، کمتر از مورد‌ِ خورشيد [ستاره Star] و زمين [سياره Planet ] نيست. هنگامی که اثبات شد زمين مرکز عالم نيست و خورشيد مرکز‌ِ جهان [طبعاً جهان‌ِ ما انسانها و نه کيهان] است، کليسا و مؤمنان مسيحی را شديداً دچار آشفته‌فکری و روان‌پريشی کرد.

۱- http://www.iranicaonline.org/articles/iran-vii9-arabic

منابع اصلی
۱- از بغداد به مرو- بازخوانی تاريخ اسلام از آخر به آغاز، نويسنده: کارل - هاينتس اوليگ، مترجم: ب. بی‌نياز
۲- Von Ugarit nach Samara, Volker Popp, in: Der frühe Islam: Eine historisch-kritische Rekonstruktion anhand zeitgenössischen Quellen (Hg. Karl-Heinz Ohlig)
۳- Schlaglichter: Die beiden ersten islamischen Jahrhunderte (Hg. Markus Groß & Karl-Heinz Ohlig)
۴- Schlaglichter: Die beiden ersten islamischen Jahrhunderte (Hg. Markus Groß & Karl-Heinz Ohlig)
۵- Good Bye Mohammad, Nobert G. Pressburg
۶- Vom Koran zum Islam, (Hg. Markus Groß & Karl-Heinz Ohlig)
۷- فروپاشی شاهنشاهی ساسانی، امير حسين خنجی (http://irantarikh.com)

www.biniaz.net


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016