سه شنبه 20 فروردین 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

زخمي هر تازيانه؛ پشت من! سخني با مخالفان دفاع از خزعلي، بابک داد

بابک داد
باور دارم مادامي كه يك نفر زنداني است، هرگونه تخطئه و تحقير او ما را در كنار "زندانبان و بازجوها" مي نشاند و حتي اگر بدنبال بيان حرف حقي باشيم، در آن فضا "شريك" بازجوهايي هستيم كه بدنبال مجازات و شكنجه آن زنداني براي يك "امر ناحق" هستند. پس بهتر است انتقادها از تمام زندانيان عقيدتي و سياسي را به وقتي واگذار كنيم كه آنها هم زير تيغ بازجو و زندانبان نيستند و هم امكان دفاع نسبي از نظرات خود را دارند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ويژه خبرنامه گويا

از اين رو من در نقدهايي كه به زندانيان سياسي مي شود، صداقت و راستي چنداني نمي بينم و بيشتر آنها را به مثابه نوعي انتقام و كينه ورزي قلمداد مي كنم.

چند روز قبل از بازداشت آقاي مهدي خزعلي، من براي دومين بار با وي مناظره داشتم. بار قبل درباره ايده «تك رأي به مطهري» كه آن را گرم كردن تنور مرحله دوم انتخابات مجلس مي دانستم، در برنامه افق صداي آمريكا بحث كرديم و بار دوم [چند روز قبل از بازداشت ايشان] كه طرح آقاي خزعلي براي "راهپيمايي سكوت 13 آبان" را طرحي بي ثمر و بيهوده توصيف كردم و دلايلم را در مقاله اي در گويانيوز و وبلاگم شرح دادم.

ايشان هر دو بار برخورد مناسبي با نقدها نداشت، درباره برنامه افق در كنايه اي نوشت: "مُرده ي من هم از پس چهار زنده شما در صداي آمريكا برآمد!" منظورش اين بود كه تصوير غيرزنده و ضبط شده ايشان، توانسته بود از پس استدلال بنده و دو كارشناس ديگر و مجري در برنامه زنده افق برآيد!! دو روز بعد از آن كنايه، با شكست طرح «تك رأي به مطهري» معلوم شد موفقيتي نصيب آقاي خزعلي نشده و استهزاي كارشناسان ديگر برنامه افق هم اخلاقي نبود.

بار دوم هم در پاسخ به مقاله ام درباره "راهپيمايي سكوت 13 آبان" ايشان نامه اي از سوي 12 جانباز بي نام را خطاب به بنده منتشر نمود و مرا به "پاريس نشيني" متهم كرد و كمترين تلاشي نكرد تا هواداران عصباني خود را از هتاكي به من بازدارد. هواداران ايشان با بدترين الفاظ ممكنه و فحاشي هاي حيرت آوري، مدتها مرا در كامنتهاي وبلاگ (كه غيرقابل انتشار بود) و مسيج هاي فيسبوك نواختند. اينها را گفتم تا «زاويه سليقه سياسي و اخلاقي» خود را با آقاي مهدي خزعلي شرح داده باشم. اما اين "اختلاف زاويه" هرگز مانع از دفاع من از حقوق انساني ايشان نشد و نمي شود.

با همه اين سابقه ها، بر اساس همان اصلي كه بدان باور دارم، به محض بازداشت ايشان دست از "نقد خزعلي" كشيدم و فرداي آن، در يادداشتي آرزو كردم ايشان به زودي آزاد شود و در فرصتي برابر، به بحث و نقد ادامه دهيم تا حقي از ايشان كه در بند است، ضايع نشود. با اين حال برخي هواداران ايشان همچنان به هتاكي ها ادامه دادند تا همين روزها و فقط با سكوت من مواجه شدند.

حالا صرف نظر از همه اين مسائل، من با توجه به خبرهاي نگران كننده اي كه از سوي خانواده آقاي خزعلي منتشر مي شود، هفته قبل درباره اعتصاب غذاي ايشان، عكس و متني در فيسبوك و فضاي مجازي منتشر كردم و همه مردم را فارغ از سليقه سياسي آقاي خزعلي، به دفاع از «جان و حقوق انساني» او فراخواندم كه خوشبختانه با همدلي و لطف مخاطبان فهيم و نوعدوست، اين فراخوان ساده، پژواك خوبي يافت. اما اينك مائيم و گونه اي از اشخاص سياسي كه شبيه آقاي خزعلي هستند. زماني در بدنه نظام بوده اند و اكنون به آن انتقاد دارند. آنان مانند من و شما به "تغيير اساسي نظام ولايت فقيه" باور ندارند و اي بسا از ولايت فقيه دفاع مي كنند اما به دليل نقدها و اعتراضاتي، در حبس و حصر هستند. آيا بايد آنها را حمايت كنيم؟ يا از خود برانيم؟ بهترين واكنش ما نسبت به اين دسته اشخاص چيست؟

گروهي معتقدند زندان "حق" امثال خزعلي هاست! چرا؟ چون مثلا" خزعلي در پروژه "هويت" با سعيد امامي همراهي كرده و يا فرزند يكي از روحانيون محافظه كار است و در مصاحبه اش با voa از ولايت فقيه دفاع كرده است. اين گروه معتقدند هر عذابي بر خزعلي وارد شود (و از سوي هر كسي!) حق اوست. آنها نمي دانند كه ناخواسته در كنار زندانبان و بازجوهاي خزعلي ايستاده اند و دارند به شكستن يك منتقد به بازجويانش ياري مي رسانند. آنها نمي دانند وقتي به موسوي كه در حبس خانگي است حمله مي كنند، كار خامنه اي را آسان كرده اند. چون تنهايي و انزواي موسوي، باعث مي شود خامنه اي ساير مخالفانش را هم در عزلت و انزوا از ميان بردارد. آنها نمي دانند كه به ميان آوردن پرونده و سابقه اين زنداني، و نقد بيرحمانه او هرگز به برقرار شدن "حق" كمكي نمي كند. به انتقامي مي انديشند كه از شخص موسوي يا خزعلي دارند و اينكه آتش اين انتقام با هر روشي (حتي با آب سرد خامنه اي) خنك مي شود، كاري ندارند! مطرح كنندگان اين انتقادها [من مي گويم ناخواسته و ناآگاهانه] به سركوبها و آزار زندانيان عقيدتي و سياسي كمك مي كنند. اين افراد در حالي كه قطعا" با بازجويان "همدل" نيستند، اما ناخواسته با آنان در شكستن و خرد كردن اين زنداني ها "همراه" شده اند و شايد خودشان هم ندانند كه در "آن سوي ميله" قرار گرفته اند و در كنار شكنجه گران ايستاده اند.

توصيه واقع بينانه به اين گروه اين است كه ابتدا خودتان را به جاي فرد زنداني بگذاريد. در حصاري بدون آزاديهاي عادي، بدون دسترسي به خانواده و دوستان، بدون ابزارهاي تحقيق و نگارش و نامه و ايميل و زير نگاه سنگين زندانبان و سختگيري روحي و جسمي بازجويان. از پشت اين حصارهاي بلند مي شنويد كسي شما را به كشتار دو دهه قبل متهم كرده، يا به دليل يك مقاله شما را "عامل نظام" مي نامد و واقعيت اين است كه هيچ ابزاري براي دفاع از خود نداريد! اگر اين رفتار منتقدان را درباره خودتان در زندان "منصفانه" دانستيد و اگر ديديد كه در اين حالت، خودتان هم تحمل نقدهاي تند و هتاكي برخي منتقدان را داريد، به اين رويه ادامه بدهيد. و البته از من بپذيريد كه ممكن است واقعا" روزي در چنين وضعيت بغرنج و بي پناهي قرار بگيريد. اگر چنين برخوردهايي را با منش انساني، ناسازگار و غيرمنصفانه دانستيد، از اين كارها دست برداريد.

به جاي پيش كشيدن پرونده هايي كه بايد بعدها در فرصت خودشان بررسي و نقد و حتي در دادگاههاي صالح "قضاوت" بشوند، از همراهي ناخواسته با حكومت و زندانبانهاي سختگير اوين دست برداريد و به "حقوق انساني" و دفاع از حقوق بشر زندانيان توجه كنيد. اين رفتار باعث مي شود تا حكومت سركوبگر تنها بماند و زندانيان دچار فشار مضاعفي از سوي منتقدان نشوند. وقتي كسي در زندان است، فكر انتقام از او را از سر بيرون كنيد كه انتقام در هر حالتي، زشت باشد در وضعيتي كه فرد در حصارها اسير است، انتقام گرفتن از زندانيان آنچنان غيرانساني است كه حتي ممكن است "حرف حق" شما را هم ضايع كند و از بين ببرد.

حكومت امروز آقاي موسوي را كه بخاطر كشتار 67 در حبس خانگي قرار نداده است. او را به خاطر همان اعتراضي زنداني كرده كه سهراب و نداها بابت آن در خون غلتيدند. پس خوشحالي مخالفان موسوي از حبس او، دفاع از قربانيان 67 نيست. نوعي انتقام جويي بي ثمر و بيهوده است كه سودش را حكومتي مي برد كه بدنبال انزواي معترضان بوده و هست. و در واقع پا گذاشتن بر خون قربانيان 88 است كه همگام با موسوي و كروبي به اعتراض برخاستند و كشته شدند. هيچ انسان عاقلي براي دفاع از يك گروه از قربانيان، بر خون قربانيان ديگر پا مي گذارد. مگر آنكه خون آن قربانيان را رنگين تر بداند. و يا جزو گروه ريكاري باشد كه با اين سفسطه و مغلطه، قصد دارند موسوي و كروبي را در انزوايي كه حكومت مي خواهد، تنهاتر كنند و فشارها بر آنها را به نتيجه برسانند. اينجاست كه بايد مراقب دسيسه نفوذيهاي حكومت در لباس "خونخواهان!" باشيم. كساني كه نه دل براي قربانيان 67 مي سوزانند و نه براي قربانيان 88. و گرگهايي در لباس ميش هستند و ما از خدعه هاي آنان غفلت مي كنيم.

زندانيان سياسي و عقيدتي، بدون هيچ تبعيضي بايد مورد حمايت مردم و نويسندگان و گويندگان باشند. طبيعي است در زماني كه آنها شرايط دفاع از خود را به دست بياورند، لازم است به پرسشهاي منتقدان پاسخ دهند. اما تا آن زمان، از نگاه ما همه آنها يك "يونيفورم زندان" بر تن دارند و شبيه آن لباس يك رنگ كه همگي بر تن دارند، هيچ استثنايي در كار نخواهد بود و همه را بابت حقوق انساني شان بايد مورد حمايت يكسان قرار بدهيم. هر فريادي كه براي آزادي نسرين ستوده يا زهرا رهنورد مي زنيم، از جنس همان فريادي است كه براي خزعلي و تاج زاده و بروجردي و زيدآبادي مي زنيم. در داخل زندان، آنها را از لحاظ فكر و انديشه "مقايسه" نمي كنيم و فقط بر طبق موازي انساني همگي را يكسان مي بينيم. "وضعيت" آنها را به عنوان كساني كه بخاطر انديشه و عقايدشان در زندان هستند، به طور يكسان مي بينيم و به اين "وضعيت" به صورتي واحد و بدون استثناء اعتراض مي كنيم.

وقتي از زندان بيرون آمدند، فرصت براي نقد خواهد بود. تازه آن هم در شرايطي كه باز زير شمشير داموكلس حكومت و اطلاعات نباشند و بتوانند مانند سئوال آزادانه من، پاسخ آزادانه بدهند. وقتي چنان شراي برابري بود، مي توانيم با نامه نگاري نوريزاد به خامنه اي و دفاع خزعلي از ولايت فقيه مخالفت كنيم. مي توانيم از ميرحسين موسوي براي نظريه بازگشت به دوران طلايي انتقاد كنيم و از نش او در برهه هاي تاريخي مختلف سئوال كنيم. اما مادامي كه آنها بخاطر اين اتهامات در زندان نيستند، و بخاطر مخالفت با استبداد خامنه اي در حبس هستند، يادمان باشد كه "ياران" ما هستند. يادمان باشد كه دفاع از يكايك آنان را بدون استثناء وظيفه انساني، اخلاقي و اجتماعي خود بدانيم تا زير ضرب فشارها دوام بياورند.

من با چنين رويكردي همه كساني كه آنسوي ميله ها دربند هستند را "خودي" و شايسته بيشترين دفاع مي دانم. يعني هم نگران سلامتي ابولفضل قدياني هستم، هم ابوالفضل عابديني. هيچكدام را هم از نزديك نديده ام. هم نگران رضا شهابي هستم و هم نگران مهدي خزعلي. هيچكدام را هم از نزديك نديده ام. من هم سوگوار وبلاگ نويس جوان اميدرضا ميرصيافي بوده ام و هم در مرگ مظلومانه خانم هاله سحابي و آقاي هدي رضا صابر از اعماق وجودم داغدار شدم. چه تفاوتي دارد؟ حقوق انساني زندانيان سياسي و عقيدتي و حصاري كه به ناحق به دورشان كشيده شده، مرا از "رذالت دستچين كردن و تبعيض" آنها برحذر مي دارد. اميدوارم "رذالت تبعيض" را از خود دور كنيم و به "فضيلت يكدلي" و دفاع از حقوق انساني همه آنهايي كه براي انديشه شان سركوب و زنداني مي شوند، آراسته شويم. در اين تنگنا، پاسداشت اين فضيلت ها كمترين وظيفه ماست. به آزادي سوگند كه اگر اعجاز يكدلي و اتحاد با زندانيان را مي دانستيم و به آن باور داشتيم، شايد حكومت جرأت نمي كرد كسي را به جرم انديشه اش به زندان بياندازد. من مي گويم صرف زنداني شدن و شكنجه افرادي مانند نوريزاد و خزعلي كه ولايت فقيه را باور داشتند، باعث شده بسياري از باورمندان ولايت فقيه در باورهاي خود ترديد كنند. اين پيروزي بزرگي براي مخالفان نظام استبداد ديني است، پس قدر ريزش نيروهاي نظام را بدانيم. زير اين درخت بايستيم و دامان مهر باز كنيم و اين ميوه هاي رسيده را در دامان مهرباني خود جمع كنيم. اينگونه خواهيم ديد نيروهاي بيشتري با فراغ بال به مردم مي پيوندند و ريزش نيروهاي نظام سرعت خواهد گرفت. يادمان باشد نظام بر آنها [به عنوان نمكدان شكن!] سخت تر خواهد گرفت و اگر تنهايشان بگذاريم آنها را چنان پشيمان مي كند تا عبرت سايرين شوند و ريزش نيروها متوقف شود. پس آناني كه از نظام مي بُرند و به صف مردم مي پيوندند، به حمايت بيشتري نياز دارند و آداب ميزباني هم چنين اقتضاء مي كند كه چنان قدر ببينند كه فوج فوج به صف مردم حق طلب بپيوندند. در اين صورت ما سرعت پيروزي بر استبداد را هم بيشتر خواهيم كرد. ضمن اينكه باز بر دفاع يكسان از حقوق انساني تمامي زندانيان سياسي و عقيدتي اصرار مي كنم و اميدوارم بدخواهان به بهانه نام بردن يا نام نبردن از اين و آن، ذهن خوانندگان فهيم را از اصل اين مطلب منحرف نكنند.

اي كاش اينگونه بيانديشيم كه استاد ابتهاج در حرير اين شعر، ابريشمي بافته است از رؤياي يكدلي براي رسيدن به آزادي:

[هركجا مشتي گره شد، مشت من! .... زخمي هر تازيانه، پشت من!

هركجا فرياد آزادي، منـــم! ..... من در اين فريادها، دم مي زنم!]

فرصت نوشتن | وبلاگ بابک داد
http://www.babakdad.blogspot.com

فيس بوک همگانی بابک داد
https://www.facebook.com/babakdad.page


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016