انتخابات آزاد عليه انتخابات تقلبی، الاهه بقراط
اهداف روشنی مانند آشتی ملّی و عفو عمومی و انتخابات آزاد که برخی از نيروهای رژيم نيز تلاش کردند آنها را به تصرف خود در آورند تا مانند ديگر مفاهيم از معنا تهی سازند، تنها بستری است که میتواند به آزادی و امنيت سياسی و اقتصادی جامعه ايران بيانجامد. بزرگترين چالش فوری در برابر "شورای ملی ايران" همانا انتخابات يازدهمين دور رياست جمهوری اسلامی است. اينکه آيا اين شورا بتواند توجه مردم را به اهداف خود جذب کند، بستگی به توانمندی ذهنی و سياست عملی آن دارد.
کيهان لندن ۹ مه ۲۰۱۳
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com
«شورای ملّی ايران» در شرايط حساسی کار خود را آغاز کرد. پس از يک دوره تدارکات همراه با برخی اقدامات نالازم مانند رأیگيریهای اينترنتی و هم چنين رأیگيری برای افرادی که قرار بود در «مجمع مؤسس» شرکت کنند، اين شورا در روز ۲۸ آوريل ۲۰۱۳ برابر با ۸ ارديبهشت ۱۳۹۲ در پاريس تشکيل شد. همان شهری که خمينی و يارانش، به عنوان کارگزاران انقلاب اسلامی از آنجا راهی ايران شدند تا سی و چهار سال بعد در همان شهر شورايی عليه ديکتاتوری خونريز و فاسدی شکل گيرد که آنها بنياد نهادند. من جريان برگزاری «شورای ملی ايران» (INC) را که برخی به سهو يا شايد به عمد برای ايجاد اغتشاش فکری از آن به عنوان «شورای ملی ايرانيان» نام میبرند از طريق پخش مستقيم در اينترنت دنبال کردم.
اعتماد و امتناع
نخست توضيح بدهم به اين دليل رأیگيریهای اينترنتی و هم چنين انتخاب شرکت کنندگان در نشست مجمع مؤسس را نالازم خواندم که به نظر من بدون آن رأیگيریها نيز میتوان تصور کرد که اين نشست با همين افراد و همين کيفيت تشکيل میشد. پل زدن از فراخوان ملّی و منشور پيشنهادی به نشست مجمع مؤسس و تشکيل شورا را می شد از راه جذب هواداران و علاقمندان انجام داد و از انتقادات و ايرادهای بعدی که ضرورتا پيامد آن رأیگيریهای نالازم بود، جلوگيری کرد.
در عين حال، برخی تأکيدات از سوی دست درکاران اين شورا به نظر من زيادی، غيرواقعی و زيانبار است. ارزيابی درباره اين شورا و نقش تاريخی آن را نمیتوان قبل از آنکه فعاليت و حاصل کار آن را ديد، مانند مبلغان جمهوری اسلامی پيشاپيش اعلام کرد! «تبليغ» هنری است که بايد ظرايف آن را رعايت کرد تا به جای دفع، به جذب بيانجامد. نديدن اين ظرايف و مبالغه در تبليغ که نام ديگرش همان دروغپردازی است، سرانجام از شيوههای گوبلزی سر در میآورد يعنی همان شيوهای که جمهوری اسلامی نيز به آن در غلتيده است. «تهييج» نيز هنری با ظرايف ويژه است. تهييجی که در آن «فرد» و خرد مستقل وی به «توده» بی شکل و بیخردی تبديل شود که در خلسه آرمان خويش غرق میشود، و بدون آنکه فکر کند، شعار میدهد و هورا میکشد، بسيار خطرناک است. اين نوع تبليغ و تهييج پرورش دهنده جان نثارانی است که لازم نيست کسی چماق به دستشان دهد بلکه به طور «خودسر» چماقهای خود را بر هر منتقد و معترض و مخالفی فرود خواهند آورد. حال آنکه تمام تلاش به ويژه سی و چهار سال اخير در تاريخ معاصر ايران برای عبور از همين چماق به دستی فکری است که فاصله آن در رسيدن به چماقهای عينی همواره سريعتر از آن طی میشود که تصور میرود.
دو نکته ديگر را نيز بايد بگويم. يکی اينکه تأکيداتی که با علامت صفت عالی يعنی «ين» و «ترين» تکرار میشوند نيز نه تنها قدرت دافعه عجيبی دارند بلکه در فرهنگ تبليغات سياسی جمهوری اسلامی و رژيمهای مشابه ثبت شدهاند. هيچ رويدادی ابتدا به ساکن و در خلاء شکل نمیگيرد. اگر «شورای ملی ايران» و يا نهادها و فعاليتهای مشابه میتوانند شکل بگيرند و فعاليتی را آغاز کنند، حيات خود را مديون بستری هستند که مجموعه فعاليتهای آزادیخواهانه برای آنها فراهم ساخته است از جمله فعاليتهايی که ظاهرا ممکن است هيچ ربطی به اين شورا نه تنها نداشته باشند بلکه حتا به دلايل مختلف مخالف آن نيز باشند. ولی اگر در علوم دقيقه میتوان با آزمايش و يا ابزاری مانند ميکروسکوپ به رابطه موجود بين پديدههای زنده پی برد، در علوم سياسی و اجتماعی بايد «ميکروسکوپ خرد» و «شناخت» را به کار انداخت تا پيوند بين تلاشها و رويدادها و پديدههای حتا متخالف و متناقض را ديد و درک کرد. اين است که مبلغان و دوستداران شورای ملّی بهتر است بر قدرت جذب و نيروی جاذبه بيشتر سرمايهگذاری کنند تا بر خودشيفتگی و صفات مزين به «ترين» که ممکن است «عوام پسند» باشد ولی هر آدم عاقلی را از خود دور میکند. سياست و فرهنگ نيز يک نوع کالاست و بسياری از قوانين تبليغ و تهييج درباره کالا در مورد آنها نيز صدق میکند. متأسفانه «دوستان نادان» و «خاله خرسه» که در همه جريانهای سياسی وجود دارند، نقش عمده و مخربی در چنين تبليغاتی عليه گروه مورد علاقه خود بازی میکنند.
ديگر اينکه، برخی از اين دوستان نادان شمشير به کمر بسته و با معيار قرار دادن خود و اعتقادشان هر منتقد و مخالفی را زير نامهای مختلف طبقه بندی کرده و به قلع و قمع زبانی آنها میپردازند و هنوز درنيافتهاند که اتفاقا مهمترين ويژگی مدافعان دمکراسی، در تحمل و جذب منتقد و مخالف و نه در تار و مار کردن آنهاست. برخی ديگر از خانمها و آقايان با سخنان افراطی از جمله درباره «نژاد آريايی» و «زبان پارسی» حساسيت به وجود میآورند و با وجود زندگی در جوامع باز هنوز متوجه نشدهاند که اين تأکيد و تبليغ بر روی عناصر نژادی، از يک سو در کشورهای دمکرات جرم به شمار میرود و از سوی ديگر مطلقا با حقوق بشر ادعايی خودشان که ظاهرا در مفاد منشور «شورای ملی ايران» به آن رأی دادهاند همخوانی ندارد!
سخنگوی اهداف روشن
از آن سو، فعاليت نهادهای امنيتی جمهوری اسلامی برای خدشهدار کردن مبارزه آزادیخواهانه مخالفان رژيم که جای خود دارد ولی برخی ايرادات منتقدان و مخالفان «شورای ملی ايران» نيز بيشتر «بنیاسراييلی» است. در هيچ جای جهان و در هيچ دورهای که استبداد و ديکتاتوری بر کشوری حاکم بوده است، مبارزان و فعالان سياسی امکان اين را نداشتهاند که در يک رأیگيری فراگير خود را در معرض انتخاب هموطنان خود بگذارند! بنا بر اين ايرادهايی در اين زمينه، از جمله ايراد به استفاده از واژه «ملی» برای اين شورا بی اساس است زيرا از يک سو برای تلاش و مبارزه در راه آزادی به رأی کسی نيازی نيست و هر چند تن میتوانند پرچمدار مبارزهای شوند، از سوی ديگر «ملی» بودنِ انديشه و اهداف يک شخص يا نهاد است که آن را به داشتن اين صفت ممتاز میکند و نه الزاما آرايی که به دست میآورد که اگر چنين باشد، نظام جمهوری اسلامی و زمامدارانش که مرتب در حال برگزاری انتخابات و جمعآوری آرا هستند از همه «ملی»ترند!
به هر روی، اين همه تجربهای است که بايد توشه راه شود. انسانی که نقطه پايان بر تفکر و تجربه خويش بگذارد و خود را معيار ارزيابیهای سياسی و اجتماعی قرار دهد، نهايتا سر از فاشيسم در میآورد. فردوسی به عالیترين شکل ممکن اين منظور را بيان کرده است: چو گويی که وام خرد توختم/ همه هر چه بايستم آموختم/ يکی نغز بازی کند روزگار/ که بنشاندت پيش آموزگار!
اما اينکه مجمع مؤسس شورای ملی ايران (INC) نه توسط چند نفر که تصميم میگيرند برای چه کسانی «دعوتنامه» بفرستند و بعد هم نهايتا خودشان همراه با دوستان و هفمکرانشان صحنهگردان همه کارها باقی میمانند، بلکه از سوی خود علاقمندان شکل گرفت و نهايتا نيز با رأی آنها اعضای «شورای عالی» و «دفتر سياسی» انتخاب شدند و راه را نيز به روی ديگران نبستند، يک تجربه مثبت و قابل اتکا است. درباره معرفی رضا پهلوی به عنوان سخنگوی «شورای ملی ايران» نيز ترديدی وجود نداشت. افکار و سخنان و اهداف او شفافتر از آن است که فرد ديگری را بتوان به جای او برای سخن گفتن از وضعيت مردم و خواستههای آنها تصور کرد. بيشتر افراد سياسی که اينجا و آنجا به ابراز نظر میپردازند، برخیشان گاه خودشان هم نمیدانند به طور مشخص به دنبال چه هدفی هستند. نظرات آنها را نيز عمدتا سياستهای رژيم و معمولا از اين «انتخابات» تا آن «انتخابات» تعيين میکند. برخی ديگر نيز به دنبال انتقام از حاکمان امروز و برپايی ديکتاتوری خودشان هستند و در اين راه از هيچ وسيلهای ابا ندارند. حال آنکه اهداف روشنی مانند آشتی ملّی و عفو عمومی و انتخابات آزاد که برخی از نيروهای رژيم نيز تلاش کردند در دورههايی، از جمله هم اکنون، آنها را به تصرف خود در آورند تا مانند ديگر مفاهيم از معنا تهی سازند، تنها بستری است که میتواند به آزادی و امنيت سياسی و اقتصادی جامعه ايران بيانجامد.
اينک بزرگترين چالش فوری در برابر شورای ملی بلافاصله پس از تشکيل همانا انتخابات يازدهمين دور رياست جمهوری اسلامی است که با وجود فرصت کمی که به برگزاری آن باقی مانده، خود رژيم دچار چنان گسستی است که نتوانسته توافقی حتا به طور ظاهری درباره آن از خود به نمايش بگذارد. توازن قوا بين تيمهای شرکت کننده در اين انتخابات به اندازهای پراکنده و شکننده، و منابع اقتصادی و نظامی بين آنها به گونهای تقسيم شده است، که از يک سو هيچ يک جرأت و توان حذف قاطع ديگری را ندارد و از سوی ديگر اطمينانی نيست که در يک رقابت «سالم» بين خودشان بتوانند همديگر را تحمل کنند. آن هم در شرايطی که پشتيبانی «مقام معظم رهبری» نيز ديگر پشيزی ارزش ندارد. دست کم تجربه چهار دوره (از خرداد ۷۶) نشان داده است که بيشتر شرکتکنندگان در انتخابات اتفاقا به نامزدی رأی میدهند که مورد نظر سيدعلی خامنهای نيست. اين واقعيت تا آنجا نظام را زير فشار گذاشته که همگی تلاش میکنند معلوم نشود «رهبر» به کدام نامزد نظر دارد! و يا افراد مورد نظر «رهبر» نيز برای فريب مردم لب به انتقاد میگشايند.
مانند هميشه و همه جا تنها عنصری که میتواند کاسه و کوزه همه اينها را به هم بريزد، مردم هستند. اين همان منبع لايزالی است که نه رژيم به ويژه به دلايل اقتصادی میتواند آنها را به سود خود بسيج کند و نه مخالفان رژيم تا کنون توانستهاند توجه آنها را به خود جلب کنند. اينکه آيا «شورای ملّی ايران» بتواند توجه آنها را به اهداف خود جذب کند، بستگی به توانمندی ذهنی و سياست عملی آن دارد. يک چيز اما مسلم است: اينک تکيهگاهی وجود دارد! به قول معروف حالا توپ در زمين افراد و احزاب و گروههای سياسی ايران است که يک بار هم شده به حرف «رهبر» گوش فرا داده و بتوانند «حماسه تماشا» را واقعا به «حماسه سياسی» تبديل کنند. آن هم نه الزاما در همين يکی دو ماه آينده و در جريان انتخابات، بلکه در ماههايی که مهمتر از انتخابات تقلبی رژيم خواهد بود. به نظر میرسد اين بار، ديگر بعد از انتخابات، همان پيش از انتخابات نخواهد بود!