گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
29 اسفند» سفره هفت سين در مطب پزشکان ايرانی مقيم آلمان، جواد طالعی20 اسفند» جنبش ۱۳ هزارميليارد تومانی مسجدسازی در امالقرای اسلام، جواد طالعی 14 اسفند» ورود انسان به عصر بربريت ماشينی، جواد طالعی 10 اسفند» با محمد حيدری، ۳۵ سال بعد، جواد طالعی 24 بهمن» اعتصاب مطبوعات، خمينی، بختيار، هوشنگ اسدی و من، جواد طالعی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! با رفسنجانی چه کنيم؟ جواد طالعیدبير ۷۹ ساله مجمع تشخيص مصلحت نظام، به داشتن نقش موثر در کشتارهای دهه شصت، قتلهای زنجيرهای، ترورهای خارج از کشور و تبهکاریهای ديگر نظام اسلامی متهم است. هيچکس نمیتواند اين اتهامها را رد کند. اما مخالفت با او بهخاطر اين گذشتهها، هرچند برحق و قابل درک است، تاثيری بر سرنوشت انتخابات نمیگذارد. چندين گروه، با اميدهائی به صف هواداران رفسنجانی خواهند پيوستويژه خبرنامه گويا در عرصه عمل، سياست نه پرچمی است که در هر حالت بايد در دفاع از يک مرام هرگز بر زمين نيانداخت و نه سنگری که برای حفظ يک اقليم نبايد خالی شود. برتولد برشت گفته است: «کلههای ما گرد است، برای آن که بتوانيم مسير تفکر خود را تغيير بدهيم.» سياست در عرصه عمل، شطرنجی است که بايد هوشمندانه بازی کرد. يک برج ديدبانی است که بايد در آن ايستاد و همه چيز را با چشمانی باز و حواسی جمع ارزيابی کرد و برای يافتن بهترين راه پيروزی بر ناکامی ها، اين ارزيابیهای هوشمندانه را به کار بست. سياست، در عرصه عمل هيچ ربطی به احساسات ندارد و بايد برآيند سنجش و محاسبه باشد. شايد از اين رو است که سياستمداران محافظهکار در تاريخ جهان معمولا برای مسلط شدن بر شرايط دشوار کامياب تر از انقلابيون بودهاند. ويژگی سياستمداران انقلابی اين است که با هيجان برای تغييرات بنيادی وارد صحنه میشوند و در نتيجه با انبوهی از دشمنان مسلح و مسلط روبرو میشوند که خواستار حفظ وضعيت موجودند. پس اين نيروهای بازدارنده با آنها به مقابله جدی و سريع میپردازند و راه پيشروی آنان را میبندند. اما سياستمداران محافظهکار، چون معمولا به قصد حل مشکلاتی وارد صحنه میشوند که موريانه وضعيت موجود شده است، میتوانند پشتيبانی طرفداران بقای وضعيت موجود را نيز جلب کنند. از اين رو است که برای جراحیهائی با خونريزی کمتر، نيروی بيشتری را پشت سر خود دارند. در سياست، حتی برخلاف تصور همگان، شفافيت، ابزار چندان موثری نيست و در مواردی به چاقوئی تبديل میشود که دسته خودش را هم می برد. زيرکی و توانائی مانورهای به موقع و زيکزاک رفتن، ويژگی سياستمداران موفق است. حتی اگر در تحليلهای نظری اين ويژگیها ماکياوليستی تلقی شوند. در شرايط بحرانی، ميدان سياست بيش از هميشه به صفحه شطرنج شباهت پيدا میکند. همه موفقيت يک شطرنجباز خوب مرهون آن است که بتواند مانع از آن شود که همبازی دريابد پس از هر حرکت قصد چه حرکت ديگری را دارد. موقعيت يک سياستمدار زيرک هم، در شرايط بحرانی که رقيب همه حرکات او را برای خواندن نيات نهانی وی زيرنظر گرفته است، به چنين شطرنجبازی شباهت دارد. موقعيت رفسنجانی و سرگشتگی مخالفان جمهوری اسلامی يکی از بحرانیترين دورانهای حيات ۳۴ ساله خود را سپری میکند. اين حکومت ناکارآمدی خود را ظرف ۳۴ سال گذشته به اثبات رسانده است. در تمام اين سه دهه، مردم ايران حتی يک سال بی تلاطم را از سر نگذراندهاند. اين نشانه آن است که حکومت اسلامی حتی در يک دوره کوتاه هم دارای يک سياستمدار هوشمند نبوده است تا بتواند شطرنج سياست را در مسير آرامش جامعه هدايت کند. اکنون، يکی از پايهگذاران اصلی چنين نظامی، با هشتسال سابقه رياستجمهوری در کالبد ناجی اين نظام (و نه ناجی مردم) وارد صحنه شده است. اکبر هاشمی رفسنجانی، به دلايل متعدد میتواند منفور کسانی باشد که از جمهوری اسلامی ضربههای مهلک خوردهاند، اعضای خانوادهشان قربانی سرکوبهای خونين اين رژيم شدهاند، خود، هستی باخته به تبعيد پرتاب شدهاند و هنوز لبخندهای مردهوار او را، هنگامی که آمار کشتهشدگان جنگ را با خونسردی اعلام میکرد، از ياد نمیبرند. واکنشهائی که ناشی از اين دردها و رنجها باشد، ممکن است دل ما را اندکی خنک کند، اما تاثيری بر چرخش امور ايران در سالهای نزديک نمیگذارد. پيلهکردن به اين رنجها و دردها سبب میشود ما پرچم رنگورو باخته نظم آرمانی خود را بر شانه بگيريم و در شديد ترين توفانها، در سنگری بمانيم که سالها است ديگر از درون آن شليکی نشده است. بهجای اين رفتار، بايد به واقعيات پيش روی خود بيانديشيم. در عرصه عمل چه راهی در پيش داريم؟ آيا تا زمانی که مردم ايران، به هر دليلی هنوز حاضر نشدهاند برای در دست گرفتن سرنوشت خود و نفی رژيمی که اختيار آنان را در اين عرصه سلب کرده است هزينهای بپردازند، می توان همچنان به تغييرات بزرگ و فوری اميد بست؟ هاشمی رفسنجانی، هنوز درباره طرحی که برای دوران رياستجمهوری خود دارد هيچ نگفته است. شرايط ذهنی فراهم شده برای ورود دوباره او به صحنه سياست، ناشی از موضعگيریهای او در مخالفت با سرکوبهای پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ است و مقاومتی که در برابر فشارهای شديد برای برائت جستن از رهبران جنبش سبز نشان داده است. موقعيت او، در افکار عمومی داخل کشور نيز، تغييری کرده که در گرايش بخشی از نيروهای اجتماعی به وی بیتاثير نيست: رفسنجانی ۱۳۸۴ و رفسنجانی ۱۳۹۲ در سال ۱۳۸۴ هنگامی که رفسنجانی در برابر احمدینژاد قرار گرفت، احمدینژاد در ذهنيت فريبخورده، لايههائی را نمايندگی میکرد که در دو دهه پيش از آن به لحاظ اقتصادی مورد جفای حکومت قرار گرفته بودند. رفسنجانی سمبل فساد مالی و رانتخواری به حساب میآمد. به اين دليل بود که در مرحله دوم انتخابات، تودهها مردی را که هيچکس نمیدانست قرار است چه بلائی بر سر ايران بياورد، به رفسنجانی ترجيح دادند. اما دامنه فساد در هشت سال رياستجمهوری احمدینژاد چنان گسترده شد که فساد مالی و رانتخواری خاندان رفسنجانی را در سايه قرار داد. اکنون، از زبان بسياری در ايران شنيده میشود که «در دوران رفسنجانی اگر دزدی بود، کارهائی هم در مسير سازندگی و تقويت بخش خصوصی و طبقه متوسط انجام می شد. اما در دوران احمدینژاد، نه تنها معلوم نشد حدود ۷۰۰ ميليارد دلار درآمد نفتی به کجا رفت، نزديک به ۸۰۰ هزار ميليارد تومان هم بدهی روی دست ملت گذاشته شد.» اين مقايسهها، چه منطقی و چه غيرمنطقی، در هرحال بر موقعيت رفسنجانی در انتخابات تاثير مثبت میگذارد. دبير ۷۹ ساله مجمع تشخيص مصلحت نظام، به داشتن نقش موثر در کشتارهای دهه شصت، قتلهای زنجيرهای، ترورهای خارج از کشور و تبهکاریهای ديگر نظام اسلامی متهم است. هيچکس نمیتواند اين اتهامها را رد کند. اما مخالفت با او بهخاطر اين گذشتهها، هرچند برحق و قابل درک است، تاثيری بر سرنوشت انتخابات نمیگذارد. چندين گروه، با اميدهائی به صف هواداران رفسنجانی خواهند پيوست: - گروهی که تصور میکند رفسنجانی با نشستن بر صندلی رياستجمهوری ايران مجبور است برای خروج موسوی و کروبی از حصر خانگی و آزادی صدها نفری که در جريان سرکوبهای پس از انتخابات ۱۳۸۸ زندانی شدند اقدام کند. - تکنوکراتهائی که از قديم رفسنجانی را بانی توسعه اقتصادی میدانستهاند، در جريان هشت سال رياستجمهوری احمدینژاد بسيار آسيب ديدهاند و اکنون به بازگشت مناسبات اقتصادی دوران سازندگی اميدوارند. - تودههائی که در دوران هشتساله رياستجمهوری احمدینژاد به فلاکت بيشتر کشيده شدند و درست يا غلط تصور میکنند با بازگشت رفسنجانی به قدرت، گامهائی در جهت تخفيف بحران اقتصادی برداشته خواهد شد. - کسانی که تصور میکنند رفسنجانی در صورت در اختيار گرفتن قوه مجريه در جهت حل مناقشه اتمی خواهد کوشيد و احتمالا در مذاکره با غرب راهی برای لغو يا کاهش تحريمهای بينالمللی خواهد يافت. اين گروه معتقدند که رفسنجانی تنها کسی است که احتمالا خواهد توانست علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی را، در برابر گرفتن امتيازات اقتصادی و سياسی از غرب، به کوتاه آمدن در مورد غنی سازی اورانيوم مجاب کند. - بخشهای قابل توجهی از نيروهای امنيتی و انتظامی که میترسند ادامه وضعيت موجود سبب تلاشی رژيم و درنتيجه بهخطر افتادن هستی آنها شود. - ناسيوناليستهائی که حفظ وحدت ملی را با تعريف خودشان مقدم بر هرچيز میشمارند و در سالهای اخير دائما نسبت به سوری شدن مناسبات ايران يا رشد گرايشهای جدائی طلبانه هشدار دادهاند. - بخش قابل توجهی از کارمندان دولت، فرهنگيان، دانشگاهيان و هنرمندان که در دوران احمدینژاد بدترين شرايط را تحمل کردند و هنگام مقايسه اين دوران با دوران رياستجمهوری هاشمی و خاتمی، بیترديد اين ها را ترجيح میدهند. در يک نتيجهگيری کلی، میتوان گفت که سياستهای نفرتانگيز احمدینژاد سبب شد در فاصله هشت سال گذشته مردم ايران که خودبهخود حافظه تاريخی بسيار ضعيفی دارند، بسياری از مهرهائی را که بر پيشانی رفسنجانی زده بودند، فراموش کنند. به ويژه موضعگيریهای او در جريان جنبش سبز، برای او هواداران بیشمار ديگری آفريد. با توجه به اين نکتهها، قابل پيشبينی است که اگر صلاحيت رفسنجانی به بهانه کهنسالی رد نشود، او شانس بسيار بالائی برای پيروزی دارد. پس، اين که ما با توسل بر احساسات جريحه دار شده درباره او افشاگری کنيم، متاسفانه راه بهجائی نمیبريم. افشا شده را افشا کردن به کسی کمک نمیکند تا تصميم درست بگيرد. زخمهائی که بايد التيام يابند از مردم ايران تنها میتوان خواست هاشمی رفسنجانی را به ارائه برنامهای روشن برای زمانی که بر صندلی رياستجمهوری تکيه زد، زير فشار قرار دهند. آنجا است که روشن خواهد شد که او، در کنار تلاش برای حفظ نظام ( که به نظر من دغدغه اصلی او است)، تصميم دارد برای التيام زخمهائی که خود و جانشينانش بر قلبهای مردم ايران نهادهاند چه کند؟ آيا اصلا به اين زخمهای عميق باور دارد؟ يکی از اين زخمها، در سرکوبهای خونين و وحشيانه پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ بر روح و روان مردم ايران مانده است. در اين مورد، رفسنجانی نه تنها سهمی نداشت، بلکه با سبک و روش خود کوشيد با آن مقابله کند. از اين رو، بعيد هم نيست که مردم از فرصت انتخابات برای بازگشت به روزهای پرشور پس از انتخابات ۱۳۸۸ بهره جويند و جمهوری اسلامی را با چالشی بسيار بزرگتر و پيچيدهتر روبرو کنند. چالشی که بعيد است اينبار رژيم بتواند با سرکوب از عهده حل آن برآيد. دست کم تظاهرات چندهزار نفره در برابر وزارت کشور، هنگامی که رفسنجانی برای ثبتنام به آن وارد شد، میتواند نشانه وجود چنين احتمالی ارزيابی شود. Copyright: gooya.com 2016
|