سه شنبه 18 تیر 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مادر سعيد زينالی در سالگرد ۱۸تير: می گويند پسرم تا سال ۸۱ در اوين بوده

فرشته قاضی
f.ghazi(at)roozonline.com
روزآنلاين ـ ۱۴ سال پس از حمله نيروهای نظامی و لباس شخصی به کوی دانشگاه تهران و دانشگاه تبريز و بازداشت سعيد زينالی، مسئولان پذيرفتند که اين دانشجو از سوی حفاظت اطلاعات سپاه بازداشت شده و تا سال ۸۱ هم در زندان اوين بوده است. آنها توضيح نداده اند که پس از سال ۸۱ آقای زينالی به کجا منتقل شده و چه سرنوشتی يافته است اما مادر سعيد زينالی به "روز" ميگويد: دو روز پيش، معاون اول زندان اوين گفت که تا سال ۸۱ سعيد در زندان اوين بوده و گزارش کامل درباره او را برای دادستان فرستاده است.

هجده تير ماه ۱۳۷۸ کوی دانشگاه تهران از سوی نيروهای انصار حزب الله و لباس شخصی مورد حمله قرار گرفت. در اين حمله که همراهی نيروی انتظامی با لباس شخصی ها را هم با خود داشت، ۵ دانشجو کشته يا ناپديد و صدها نفر زخمی و يا روانه زندان شدند و به خوابگاه و وسايل شخصی دانشجويان آسيب های زيادی وارد آمد.

سعيد زينالی يکی از دانشجويانی است که تنها ۵ روز پس از حمله به کوی دانشگاه تهران در منزل اش بازداشت شد وطی ۱۴ سال گذشته، جز يک تماس تلفنی کوتاه، هيچ تماس و ارتباطی با خانواده اش نداشته و پی گيری های برای اطلاع يافتن از سرنوشت وی به جايی نرسيده است.

همزمان با سالگرد حمله به کوی دانشگاه تهران، اکرم نقابی، مادر سعيد زينالی در مصاحبه با "روز" ميگويد: ۱۴ سال است پی گير هستيم و سئوال ميکنيم بچه ام چی شد اما هر بار يک حرفی می زنند. هر کسی مسئوليت را گردن مسئول ديگری می اندازد و هيچ پاسخ درستی نميدهند تا بدانيم چه بر سر بچه ما آمده است.

او توضيح ميدهد: بعد از عيد رفتم و شکايت جديدی نوشتم. برای پی گيری به زندان اوين رفتم، معاون اول جديد زندان اوين، آقای تورج به من گفت که گزارش کاملی درباره سعيد نوشته و به آقای دولت آبادی داده است. به من گفت از آقای دولت آبادی پی گيری کنم، از همان موقع هر روز به دادستانی تهران می روم اما هيچ جوابی نميدهند، اصلا اجازه نميدهند دادستان را ببينم.

خانم نقابی که روز شنبه هم برای پی گيری به زندان اوين مراجعه کرده ميگويد: دو روز پيش دوباره رفتم اوين. اين بار معاون اول زندان اوين گفت «پسر شما بازداشت بوده و تا سال ۸۱ هم در اوين زندانی بوده است ولی ۱۴ سال از زمان بازداشت او گذشته و از دست من به تنهايی کاری بر نمی آيد و بايد ساير مسئولان و ارگان ها کمک کنند ببينيم چه بر سر بچه شما آمده است». او به من گفت بروم پيش آقای آوايی در دادگستری و من ديروز رفتم.

مادر سعيد زينالی درباره ديدار روز يکشنبه خود با آقای آوايی توضيح ميدهد: ديروز رفتم پيش آقای اوايی. با آقای تورج تماس گرفت و در حضور من صحبت کرد نميدانم پشت تلفن به او چه گفتند که حالش بد شد، حالت گريه به او دست داد و بعد از قطع تلفن به من گفت من قول ميدهم اين قضيه را پی گيری کنم.مطمئن باشيد قطعا خواهم کرد. بعد به آقای طائب زنگ زد و گفت بايد سريع جلسه ای بگذاريم. بعد ديگر نميدانم چه شد و چه زمانی جلسه خواهند گذاشت. ولی اسم مرا به مسئولين دفترش داد و گفت هر هفته اين خانم اينجا می آيد، بدون مشکل بايد داخل بيايد و..



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


مادر سعيد زينالی می افزايد: قبلا که ميگفتند اين گفته شماست که ميگوييد پسرتان بازداشت شده و اين به ما ثابت نشده و... اما حالا ميگويند که سعيد را حفاظت اطلاعات سپاه بازداشت کرده است. دو سه روز است که من اصلا آرام و قرار ندارم. ۱۸ تير رسيده، سالگرد بازداشت بچه ام؛ آخرين روزی که او را ديدم. ۱۴ سال است التماس ميکنم بگوييد بچه من کجاست، اگر بچه مرا کشته ايد جنازه اش را بدهيد. اگر زنده است بگذاريد صدای او را بشنوم و او را ببينم. ميدانم بلايی سر سعيد من آورده اند که جوابگو نيستند و سراغ هر کدام از مسئولين می روم گردن هم ميندازند. آقای خدابخشی به من گفت برو پيش قاضی شهرياری در شعبه جنايی. رفتم، اماشهرياری ميگويد به من هيچ پرونده ای نداده اند و فقط گفته اند پی گيری بکنم.

او با اشاره به پی گيری هايش از دادستانی تهران ميگويد: دو سال پيش وقتی خود من آزاد شدم آقای دولت آبادی گفت پی گير سعيد است اما الان دو سال است مدام به دادستانی مراجعه ميکنم ولی حتی اجازه نميدهند دادستان را ببينم. پريروزديگر خيلی عصبانی شدم، داد زدم گفتم من نه ملک ام را از دست داده ام نه مرغ مرا برده اند بچه مرا برده اند. من ۱۴ سال است با بوی لباس بچه ام زندگی ميکنم ۲۳ سال داشت او را بردند الان ۱۴ سال گذشته بچه من کجاست؟ باز هم جوابی نگرفتم. در مقابل مدام از دفتر پی گيری وزارت اطلاعات زنگ ميزنند، احضار ميکنند، مدام می گويند چرا فلان حرف را زدی يا چرا فلان جا رفتی و..

خانم زينالی آبان ۹۱ به "روز" گفته بود: "يک ماه پيش از دادستانی به من زنگ زدند گفتند که سعيد زينالی آزاد شده. نميدانيد چقدر خوشحال شدم چه حالی پيدا کردم. اما بعد انکار کردند. گفتند ما پرونده را ديديم اشتباه شده. بعد گفتند نگران نباشيد و ما پی گير هستيم و خبرتان ميکنيم. فتيم دادستانی گفتند نماينده سپاه را خواسته ايم اينجا و با او جلسه می گذاريم و قضيه را روشن ميکنيم. قرار بود ظرف ده روز جلسه را بگذارند اما هيچ خبری نشد. آقای خدابخشی، داديار ناظر زندان اوين بود که به پدر سعيد گفته هر موقع ميخواهيم جای سعيد را پيدا کنيم و به شما اطلاعات بدهيم جايش را عوض می کنند. اما توضيح نداده که چه کسی جای سعيد را عوض ميکند اصلا سعيد دست چه کسی است؟ اصلا زنده است"؟

او پيشتر و در تيرماه ۹۰ هم درباره چگونگی بازداشت فرزندش که فارغ التحصيل رشته کامپيوتر بود به "روز" گفته بود: "۲۳ تير ۷۸ بود. منزل ما پونک بود، ما در خانه بوديم که در را زدند. سه نفر آمدند تو و گفتند سئوالاتی از سعيد داريم. پدر سعيد سر کار بود، هر چه پرسيديم سعيد را کجا می بريد گفتند فقط چند سئوال داريم و زود بر ميگردد. او را بردند و سه ماه بعد يک تماس دو دقيقه ای گرفت و گفت "حالم خوبه و پی گير کار من باشيد". نه گفت کجا است ونه اينکه چرا او را برده اند و چکار کرده و... ما هم پی گير شديم، هر ارگانی که فکر ميکنيد تا به حال هزاران بار رفته ايم اما هيچ نتيجه ای نگرفته ايم. حدود ۶ ماه بعد از تماس سعيد، فکر کنم ميلاد امام علی بود به ما زنگ زدند و گفتند زنگ زده ايم خبر سلامتی سعيد را بدهيم و خوشحالتان کنيم. هر چه پرسيديم، التماس کرديم و اصرار کرديم که از کجا هستيد و سعيد کجاست هيچ جوابی ندادند".

الناز زينالی، خواهر سعيد زينالی هم که تير ماه ۸۹ به اتفاق مادرش بازداشت شده بود به "روز" گفته است: "بازجو گفت بعد از يازده - دوازده سال مادرت افتاده دنبال دو تا تکه استخوان؟ گفتم او مادر است حق دارد همان دو تا تکه استخوان را مادرم ميخواهد استخوان بچه اش است همان دو تا تکه استخوان را نشان مادرم بدهيد اگر مرده، قبرش را نشان مان بدهيد بگوييد که زنده نيست تا ما بدانيم سعيد ما کجاست زنده يا مرده اش کجاست. اما گفت به مادرت بگو اگر باز دنبال سعيد بگردد و پی گيری کند برای همه اعضای خانواده شما مشکل ايجاد می شود و يادت نرود برادر ديگری هم داری."

فرجام پرونده و قربانيان کوی دانشگاه

حمله به کوی دانشگاه تهران در پی اعتراض دانشجويان به توقيف روزنامه سلام صورت گرفت؛ حمله ای که افکار عمومی را در شوک فرو برد و بسياری از چهره های سياسی و نمايندگان مجلس به اعتراض به آن برخاستند اما پرونده در نهايت در محکوميت ماموری به اتهام دزديدن يک ريش تراش خلاصه شد.

محسن رهامی، وکيل ۴۰۰ تن از دانشجويان آسيب ديده در حادثه کوی دانشگاه در مصاحبه با "روز" گفته است: "به پرونده شکايات دانشجويان رسيدگی قضايی نشد و پرونده بيشتر وجهه سياسی يافت و تنها به بعد سياسی پرداخته و حکم صادر شد".

به گفته او، دانشجويان آسيب ديده کوی دانشگاه، قصد شکايت از نيروی انتظامی را نداشتند بلکه خواهان معرفی و محاکمه کسانی بودند که به نيروی انتظامی دستور حمله به کوی را داده بودند: "خود دانشجويان هم نمی خواستند عليه نيروی انتظامی شکايت کنند. بيشتر دنبال کسانی بودند که لباس شخصی ها رو نيروی انتظامی را آن موقع به کوی فرستاده و باعث چنين فجايعی شده بودند. اما متاسفانه پی گيری نشد و عليرغم اعتراض دانشجويان، پرونده بايگانی شد و بی سرانجام ماند وهمچنان در همين وضع است".

عزت ابراهيم نژاد و اکبر محمد ديگر قربانيان کوی دانشگاه تهران هستند. از فرشته عليزاده و تارا حامی فر هم به عنوان قربانيان اين واقعه نام برده می شود.

عزت ابراهيم نژاد سرباز وظيفه ای بود که در شب حمله به کوی دانشگاه تهران برای ديدار دوستان خود در کوی حضور داشت. او ماهها بعد از کشته شدن، به اقدام عليه امنيت ملی متهم ولی به خاطر زنده نبودن قرار موقوفی تعقيب برای او صادر شد.

خانواده آقای ابراهيم نژاد اعلام کردند مشخصات و نام قاتل او را ميدانند و به دادگاه ارائه داده اند اما دادگاه بدون حضور خانواده و وکلای آنها، متهمان قتل آقای ابراهيم نژاد را تبرئه کرد و پرونده را بست.

خانواده آقای ابراهيم نژاد در همان زمان در نامه ای خطاب به مسعود ده نمکی نوشتند: "در ۱۸ تير ۱۳۷۸، عزت را شبانه و تک وتنها به گوشه‌ای کشاندی و با ضربات چاقو، زنجير خودت و دوستانت، عزت را از پا درآوردی و در نهايت با تير خلاص مهدی صفری تبار، پسر امام جمعه اسلامشهر (فرمانده سپاه) که در شقيقه و چشم چپ عزت وارد کرد او را از پای در آورديد... هر چند که ما تک وتنها بوديم و هستيم و زورمان نرسيد که شما را به پرونده دادگاه ۱۸ تير بکشانيم ولی مطمئن باش خداوند، تو را به دادگاه خودش خواهد کشيد و ديگر آنجا نه رهبری هست و نه سپاهی و نه ديگر کسی که تو را تبرئه کند".

شورای متحصنين که برای پی گيری مطالبات دانشجويان و با ترکيبی از فعالان دانشجويی و اعضای دفتر تحکيم وحدت تشکيل شده بود هم در بيانيه ای از ناپديد شدن تامی حامی فر و فرشته عليزاده خبر داد.

گفته می شد تامی حامی فر از دانشجويان ساکن کوی دانشگاه تهران اما فرشته عليزاده مسئول برد انجمن اسلامی دانشگاه الزهرا بوده است.علی اکبر موسوی خوئينی، نماينده مجلس ششم در يک سخنرانی در دانشگاه امير کبير اعلام کرد: فرشته عليزاده توسط ماموران امنيتی ربوده شده و هيچ نهادی مسئوليت آن‌را به عهده نمی‌گيرد.

تاکنون خانواده های فرشته عليزاده و تارا حامی فر مصاحبه ای انجام نداده اند و هرآنچه درباره اين دو نفر منتشر شده به همان بيانيه شورای متحصنين و همچنين سخنان علی اکبر خوئينی برميگردد.

اکبر محمدی اما يکی از فعالان دانشجويی بود که به اتفاق برادرش منوچهر محمدی در جريان درگيريهای کوی دانشگاه تهران در سال ۷۸ بازداشت و به اعدام محکوم شد. او سپس به ۱۵ سال حبس محکوم شد و مرداد ۸۵ در زندان و در حاليکه دست به اعتصاب غذا زده بود، به طرز مشکوکی جان باخت.

گل جهان اشرف پور، مادر آقای محمدی پيش از اين در مصاحبه با "روز" گفته بود: "اکبر را در زندان خيلی اذيت کرده بودند. شکنجه کرده بودند. داغون شده بود. او سه بار جراحی شد. يک بار از زندان بردند بيمارستان و جراحی کردند. بعد در مرخصی بود که دو بار جراحی کرد. دکتر می گفت او نبايد به زندان برگردد و شرايط زندان برايش کشنده است.به گواهی دکتر بدن پسرم در زندان عفونت کرده بود و بايد برای مداوا به خارج از کشور می رفت. اما او را به زندان برگرداندند. هر چه اعتراض کرديم گفتيم نياز به استراحت دارد، نياز به درمان دارد و دکتر گواهی داده و.. اما قبول نکردند. وقتی اکبر را بردند حس کردم ديگر اکبر برنخواهد گشت.... او را به زندان بازگرداندند و بعد هم که گفتند اکبر کشته شده. يعنی وقتی به زندان بازگشت در اعتراض به اين قضيه اعتصاب غذا کرد و... "

پرونده شکايت خانواده آقای محمدی هم به جايی نرسيد و در نهايت به خانواده او گفتند که سکته کرده است.

فرجام حمله به دانشگاه تبريز

دانشجويان دانشگاه تبريز دو روز بعد از حمله نيروهای نظامی و انصار حزب الله به کوی دانشگاه تهران به اعتراض برخاستند ولی ۲۰ تيرماه ۷۸ دانشگاه تبريز از سوی نيروهای بسيجی و نظامی مورد حمله قرار گرفت. منابع دانشجويی از اين حمله به عنوان فاجعه ياد کردند اما قضايای تبريز بعد رسانه ای نيافت؛ شايد از اين رو بود که رئيس وقت دانشگاه تبريز ۲۰ تير را روز مظلوميت دانشگاه و دانشگاهيان اعلام کرد.

در حمله به دانشگاه تبريز دانشجويان معترض هدف تير اندازی قرار گرفتند و زخمی شدند، زخمی ها از روی تخت بيمارستان بازداشت و روانه بازداشتگاه اطلاعات تبريز شدند.برادر محمد حسين فرهنگی، فرمانده بسيج اين شهرهم که از مهاجمان به دانشگاه بود بر اثر اصابت گلوله کشته شد، دانشجويان متهم به قتل او شدند و اکنون با گذشت ۱۴ سال ضارب و قاتل او به دستگاه قضايی معرفی نشده و پرونده قتل همچنان مسکوت مانده است.

دکتر محمدعلی حسينی پورفيض، رئيس سابق دانشگاه تبريز بعد از حمله لباس شخصی ها و نيروهای بسيج با همراهی نيروی انتظامی به اين دانشگاه اعلام کرده است: "در تبريز جنايت در روز روشن صورت گرفته است. روز روشن آمدند و زدند و تخريب کردند. مهاجمين در روز روشن وارد خوابگاه دانشجويان دختر شدند. اگر در پی احقاق حق هستيم، نبايد مثلاً به واقعه کوی تهران توجه و دانشگاه تبريز را از ياد ببريم، حادثه ۲۰ تير تبريز از غربت عجيبی برخوردار است و يادش به درشتی و وضوح بايد در کنار واقعه ۱۸ تير تهران ثبت و به آن پرداخته شود".


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016