چهارشنبه 9 مرداد 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

خانواده پنج زندانی سياسی آذربايجان: آن ها دو روز با دستبند و پابند در ماشين بودند

مرکز حاميان حقوق بشر – پنج زندانی سياسی در تبريز درحالی که اعتصاب غذا کرده بودند، در تاريخ ٢٩ تيرماه به تهران منتقل شدند. به گفته خانواده اين زندانيان، «آنها دو شبانه روز در حالی که دستبند و پابند به دست و پا داشتند و در گرمای بالای ٣٥ درجه تهران، بين تهران و رجايی شهر کرج پاس داده شدند و چون هيچ زندانی با دليل هماهنگ نشدن از قبل، آنها را پذيرش نمی کرد، تمام اين دو روز را در ماشين به سر بردند.»
” آيت اله مهرعلی بيگلو” يکی از اين پنج نفر است. “زهرا فرج زاده”، همسر او درباره اتهام همسرش، حکم دادگاه، دادرسی متهمان و بالاخره اعتصاب غذای آنان با سايت مرکز حاميان حقوق بشر گفت و گو کرده است.

مرکز حاميان حقوق بشر: خانم فرجزاده، لطفا در مورد پرونده همسرتان آقای آيت اله مهرعلی بيگلو کمی توضيح بدهيد



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


زهرا فرج زاده: همسر من از سال ٨٩ يک حکم يک سال و نيمه داشت که نُه ماه آن را گذرانده بود. البته از نُه ماه، هفت ماه را ايشان در اداره اطلاعات تبريز و در انفرادی، زندانی بودند. دو ماه ديگر را هم يک ماه در بند ويژه زندان تبريز بودند و يک ماه هم در بند مالی بودند ( چون تبريز بند سياسی ندارد.)
بعد آزاد شدند. تا اينکه از دی ماه، به همراه چهارنفر از فعالان آذربايجان به نامهای بهبود قلی زاده از مياندوآب، لطيف حسينی از کرج، شهرام رادمهر از مشکين شهر استان اردبيل و محمود فضلی از تبريز با فاصله زمانی چند روز دستگير شدند.
اضافه کنم که هفت ماهی که همسرم در اداره اطلاعات زندانی بود، بسيار به ايشان سخت گذشت و خاطرات اين دوران را بعد از آزادی به صورت يک کتاب نوشتند که چون امکان انتشار مکتوب آن وجود نداشت، به صورت آن لاين به زبان ترکی منتشر کردند.

* چرا دستگير شدند و اتهام ايشان چه بود؟
- همسرم در حوزه حقوق ملی مردم آذربايجان فعاليت می کرد. اتهام ايشان عضويت در گروه جاموح ( که در ترکی به آن گاموح هم می گويند) بود. البته اين اتهام در زمان دستگيری نخست به ايشان وارد شد. به دليل اينکه اين حرکت در خارج از ايران هم وجود داشت و فعالانی بيرون از ايران در اين حوزه کار می کردند، همسرم و برخی از دوستانشان بعد از آزادی تصميم گرفتند که ارتباطشان با بيرون از ايران را قطع کنند و در حوزه فعاليتهای داخل ايران و به طور رسمی و علنی کار کنند.
به همين منظور، همان افراد با اين تفاوت که رابطه شان را با بيرون از ايران قطع کردند، در اساسنامه تغييراتی دادند و اسم شان را هم برای اينکه اين تغيير نشان داده شود، با پسوند ئينی جاموح ( گاموح) ادا کردند و در حال بحث و بررسی و مشورت برای اقدام جهت کسب مجوز فعاليت برای يک حزب بودند تا بتوانند به طور رسمی به فعاليتشان ادامه بدهند.

* و اين اقدام يعنی کسب مجوز انجام شد؟
- کار اصلا به آنجا نکشيد. کارهای مقدماتی انجام شده بود ولی در حال مباحثه و مشورت برای اصلاح اساسنامه بودند که در دی ماه ٩١ دستگير شدند.

* وضعيت فعلی پرونده ايشان چگونه است و چنانکه شنيده ايم، ايشان و دوستانشان در اعتصاب غذا هستند. چرا؟
- در دی ماه همسرم دو ماه در اداره اطلاعات در بازداشت بود. در اين دوره ما با اينکه وکيلی معرفی کرديم، ولی همانطور که می دانيد، تا پايان بازپرسی و ارجاع به دادگاه وکيل اجازه دسترسی به پرونده را ندارد.
ارديبهشت ماه پرونده ارجاع داده شد به دادگاه انقلاب، شعبه ٣ به رياست آقای قاضی باقرپور. ايشان که قبلا قاضی دادگاه خانواده بودند، ظاهرا اين اولين پرونده سياسی شان بود و می خواستند در همان دو، سه روز اول دادگاه را برگزار کنند. که وکلای ما اعتراض کردند.

* لطفا توضيح دهيد اعتراض وکلا به چه بود؟
- چطور ممکن بود پرونده حقوقی چندصدصفحه ای که در طی دو ماه بازجويی تهيه شده، ظرف دو تا سه روز توسط وکلا خوانده شود و آنها بتوانند برای دفاع از موکلانشان آماده شوند و لايحه بنويسند؟ وکلا وقت بيشتری طلب کردند.
اما در نهايت دو، سه روز تبديل شد به يک هفته. که باز هم نوشتن لايحه دفاع و جمع آوری اطلاعات لازم برای دفاع از متهمان در يک هفته امکان پذير نبود. با اين وجود دادگاه در تاريخ ٤ و ٥ ارديبهشت ماه ٩٢ در دو روز برگزار شد.

* آيا شما در دادگاه حضور داشتيد و وکلا توانستند دفاعشان را ارائه بدهند؟
- ما به عنوان تماشاچی حضور داشتيم. وکيل پرونده هم بودند. ولی پرونده به طور کامل خوانده نشده بود و طبيعتا دفاع کامل، به داشتنِ اطلاعاتِ کافی نيازمند بود که به ايشان فرصت داده نشده بود. اما عجيب اينجا بود که در دادگاه نماينده دادستان حضور نداشت. اما بعدا امضای ايشان پای پرونده آمده بود و اشد مجازات را هم خواسته بودند.

* حکم کی صادر شد و نتيجه دادگاه چه بود؟
- پنج روز بعد از دادگاه همسرم يعنی در روز ٩ ارديبهشت، حکم صادر شد. اتهام وارد شده به همسرم تشکيل گروه غيرقانونی و عضويت در گروه غير قانونی جاموح به قصد اقدام عليه امنيت ملی و تبليغ عليه نظام بود.
البته همسرم و دوستانشان مرتب اين اتهام را رد می کردند. و اعلام می کردند که هيچ گروه جديدی تشکيل نشده و ما قبلا برای همين فعاليت محاکمه شده و حکم دريافت کرده ايم. ما فقط قصد داشتيم که فعاليتمان را علنی و رسمی کنيم و اين به معنی تشکيل گروه جديد نيست. البته بر اساس همان تشکيل گروه جديد غيرقانونی، حکم داده شد که دو تا ده سال زندان دارد و البته قاضی باقرپور گفتند که لطف کرده اند و به جای ١٥ سال، هشت سال حکم داده اند.

* علت اتهام تبليغ عليه نظام چه بود؟
- کل فعاليت اين گروه در يک سايت که چند مقاله منتشر کرده بود، خلاصه می شود. آنها درباره حق تحصيل به زبان مادری نامه ای به يونسکو نوشته بودند. همين نامه دليل صدور حکم عليه آنها بر اساس اتهام تبليغ عليه نظام شد.

* آيا به حکم اعتراض نکرديد؟
- بعد از صدور حکم بدوی، همسرم و دوستانشان و وکلا به حکم اعتراض کردند. پرونده به دادگاه تجديد نظر رفت. خواسته وکيل تجديد شدن جلسه دادرسی بود. اما متاسفانه قاضی دادگاه تجديدنظر آقای ايمانی برخورد تندی داشتند و با جلسه دادرسی دوباره هم موافقت نکردند و حکم را عينا تاييد کردند.
پس از آن ما و وکلا طبق ماده ١٨ تشکيل دادگاه های عمومی و انقلاب درخواست اعاده دادرسی کرديم.
يکبار هم که رئيس دادگستری تبريز از زندان بازديد می کردند، همسرم به نحوه دادرسی و همينطور به شکنجه هايی که سال ٨٩ کشيده بودند اعتراض کردند. ايشان قول پی گيری دادند. ما هم قول ايشان را دنبال کرديم. ولی متاسفانه به هيچ جواب روشن يا حتا اميدبخشی نرسيديم. تا اينکه همسرم و دوستانش از پی گيری ماده ١٨ هم نا اميد شدند و تصميم گرفتند اعتراضشان را با اعتصاب غذا اعلام کنند. آنها از ٢٢ تيرماه اعتصاب غذايشان را شروع کردند.

* آنها هنوز در زندان تبريز هستند؟
- خير، هفت روز بعد از شروع اعتصاب غذا، يعنی روز ٢٩ تيرماه از زندان تبريز به تهران منتقل شدند. قرار بود به رجايی شهر فرستاده شوند. اما با زندان رجايی شهر هماهنگ نشده بود، برای همين آمدند تهران. اما آنجا هم همين مشکل را داشت. دوباره فرستاده شدند کرج و دوباره به تهران! يعنی از روز شنبه عصر تا دوشنبه که داسرای موقت آنها را پذيرش کرد، اين پنج نفر در گرمای بالای ٣٥ درجه تهران، با دستبند و پابند و درحالی که در اعتصاب غذا و برخی از آنها بيمار بودند در داخل ماشين به سر بردند. می توانيد اين را تصور کنيد؟

* آيا از در دادسرای ويژه منتقل شدند؟
- روز چهارشنبه به قرنطينه رجايی شهر منتقل شدند. تازه آنجا توانستند به ما تلفن کنند و بگويند که چه به سرشان آمده. و البته قرنطينه هم از نظر بهداشتی و رسيدگی پزشکی خيلی بد بود و پنج شنبه هم توانستند تماس بگيرند که به بند سياسی منتقل می شوند. اما بعد از آن هيچ تماسی نداشتيم. فقط يکی از خانواده ها توانست خبر بگيرد که به بند ٤ فرستاده شده اند.

زهرا فرج زاده گفت و گو را با اين تاکيد که خواسته ما دادرسی و دادگاه عادلانه و حکم متناسب با عملکرد اين فعالان است، پايان می دهد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016