چهارشنبه 13 شهریور 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نبايد تکرار شود، برای هيچ ملتی، علی کلائی

علی کلائی
مسئله حقوق بشری است. جماعتی متعلق به يک سازمان سياسی در اقدامی ناجوانمردانه کشته شده‌اند. بی‌سلاح بوده‌اند که با سلاح سبک و سنگين بر سرشان ريختند و کشتند. اما واکنش فعالين ايرانی در شبکه‌های اجتماعی خود جالب توجه است. و شايد تأمل برانگيز و شايد تأسف برانگيز

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دست های بسته و پيشانی های شکافته از گلوله. دست بسته اند و تير خلاص. در کلينيک و بيمارانی که بر روی تخت کشته شده اند. خبر از کشته شدن بيش از ۵۰ انسان می رود. در شهری که جماعتی پادگان و جماعتی اردوگاه ميخوانندش. هرچه هست، شهر يا پادگان يا اردوگاه آن روز تبديل به قتل گاه شد. ۵۰ انسان کشته شدند.

فيلم ها اسف بارند. آدمهايی به اشرف نفوذ می کنند. شبيه بازيهای کامپيوتری است. انگار هيچ خبری از حافظان سازمان ملل يا کسانی که قرار است امنيت اينها را در اينجا تضمين کنند نيست. می آيند و می کشند و می روند. به همين سادگی. بيش از ۵۰ انسان کشته می شوند و تخريب می کنند و اتش می زنند و می روند.

خبر ساده است. جماعتی به اشرف مجاهدين خلق حمله کردند. ظاهرا جمعا ۱۰۰ نفری آنجا بوده اند که بيش از ۵۰ تايشان دراين داستان کشته می شوند.

خبر می رسد. همه به تکاپو می افتند. اما انگار چيزی ناقص است. آدمها محکوم نمی کنند. جماعتی خوشحال اند. آنهايی هم که محکوم می کنند حتما بايد مرزبندی خود را با سازمان ابراز کرده باشند. انگار سازمانی بودن اينها قبل از انسان بودنشان است! در حالی که اينان انسان بودند قبل ازاينکه سازمانی بوده باشند.

سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در اقدامی زشت و کم سابقه از کشتار اينان خوشحال است. البته رقم ۷۰ نفر را گزارش می کند. و زمانی سپاه و هم زمان صدا و سيمای جمهوری ولايی چنين خبرهايی اعلام می کنند که عدد کشته شدگان روی ۴۰ و اندی می چرخد. انگار آنانی که می گويند ۷۰ نفر بهتر می دانند چه خبر است. و شايد قراره بوده ۷۰ نفر کشته شده اند و عاملين کم گذاشته اند!

و گروهی توسط سپاه معرفی می شود به نام فرزندان انتفاضه شعبانيه عراق. حرکتی که در سال ۱۹۹۱ انجام شد و مجاهدين متهم به همکاری با صدام اند در آن ماجرا. اتهامی که خودشان هيچ گاه نپذيرفتند اما ديگران می گويند که مجاهدين به کشتار مخالفين صدام در آن مقطع دست زدند. در کنار صدام.

اما پس از ۲۲ سال فرزندان آنها در بيانيه سپاه (هيچ منبع ديگری اين خبر را اعلام نکرده حداقل تا زمان نوشتن اين متن) سر در می آورند. و البته سپاه پاسداران می گويد ما نکشتيم. اما خب! ناظران قضاوت می کنند. تاريخ هم. به هر حال سپاه و سيمای جمهوری اسلامی آمار دقيقی از آنچه روی داده داشته اند.

مسئله حقوق بشری است. جماعتی متعلق به يک سازمان سياسی در اقدامی ناجوانمردانه کشته شده اند. بی سلاح بوده اند که با سلاح سبک و سنگين بر سرشان ريختند و کشتند. اما واکنش فعالين ايرانی در شبکه های اجتماعی خود جالب توجه است. و شايد تامل برانگيز و شايد تاسف برانگيز.

عده ای محکوم کردند. از سر درد حقوق بشر. بزرگوارانی مانند بانو ژيلا بنی يعقوب تمام قد ايستادند و با حفظ مرزبندی محکوم کردند. عده ای حتی نوشتند که اين خوش انصافی نيست که وقتی مادران و خواهران و خانواده اين کشته شدگان در تصاوير تلويزيونی و در خبرها به دنبال اسامی عزيزانشان هستند بياييم و بگوييم که ما فلان مرز بندی را داريم. مگر مرگ، مگر حقوق بشر و انسانيت مرز بندی می شناسد که ما مرز بندی می کنيم؟

و اما جماعتی آمدند و خوشی کردند. خوشحال شدند. جماعتی که خود را مخالفين حکومت فعلی و نظام فعلی ايران می دانند گفتند که اين انتقام الهی بود. اينان با صدام ساخته بودند و به ملت خويش حمله کرده اند (مرصاد يا فروغ جاويدان) و اين انتقام خدا بود. انگار نماينده خدا شدن و از طرف خدا حرف زدن نه فقط کار امثال ولی فقيه و مدعيان ولايت که شيوه مردمان هم شده است. جدی است که الناس علی دين ملکوهم. جمهوری اسلامی هم گاه مخالفانی عجيب شبيه به خودش دارد.

مسئله مجاهدين و اشرف مسئله حقوق بشر است. جماعتی از هموطنان ما کشته شده اند. بايد آمد وسط و گفت آی دنيا! آی سازمان ملل! هموطن ما دارد کشته می شود. در حکومت عراق، زير نظر آمريکايی ها و سازمان مللی ها، آی ملت های دنيا، هموطن ما را دست می بندند و تير خلاصش می زنند. زن و مرد را پيشانی با گلوله می شکافند. آنچه روی داد يک فاجعه انسانی بود. فاجعه ای که لکه ننگی است بر پيشانی عراق و سازمان مللی که متعهد است امنيت اينان را تضمين کند.

اما آنچه در فضای مجازی و در فيس بوک و جوامع مجازی رخ داد يک اخطار بود. اخطاری مبنی بر اينکه اگر معتقديم ايران برای همه ايرانيان است بدون هيچ فيلتری، بخشی از اين هموطنان همديگر را بر نمی تابند. عده ای گفتند که اين مجاهدينی که کشته شدند اصولا هموطن ما نيستند چون بحث عراق است و مرصاد و امثالهم. و به راحتی به خود حق دادند حق تابعيت مردمانی را بستانند. اين اتفاق يک اخطار بود. اخطاری مبنی بر راه دراز تا گسترش فرهنگ حقوق بشر و دموکراسی و همزيستی مسالمت آميز.

اين مجاهدين هر چه باشند ايرانيانی هستند که در اشرف بودند و کشته شدند. دست بسته و تير خلاص بر پيشانی. بايد معترض شد. به مراجع بين المللی. پس از فروردين ۹۰ اين بار ديگری است که اين کشتار رخ می دهد و شايد باز رخ داده و ما خبر دار نشديم. حقوق بشر برای همه است. بدون هيچ گرايشی. بدون پسوند و پيشوند.

و داستان در روزهای سالگرد کشتار ۶۷ اتفاق می افتد. تقارن تاريخی هم گاه سخنها با خود دارد. سخنهايی که بايد سکوت کرد و از تاريخ شنيد.

صورت ها پاشيده بودند. آدمها اعدام شده بودند. چه کسی پاسخگوست؟ تنها بايد گفت نبايد تکرار شود. نبايد هيچ گاه برای هيچ ملتی.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016