چهارشنبه 13 شهریور 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

شالوده‌ای برای يک زندگی زيستگاهی، مانیفست حزب سبزهای فرانسه، ترجمه انور ميرستاری

حزب سبزهای فرانسه
ما در نقطه عطف دوران اساسی و مهمی زندگی می‌کنيم. استحاله و دگرگونی در اين دوران ممکن است. اين دگرگونی به صورت يک فرمان از بالا نخواهد آمد بلکه برعکس، با انبوه ابتکارات شهروندی که با شبکه‌سازی‌های زيادی خود را محکم و تقويت می‌کنند و با سياست‌های روزمره و عملی در همه جا از جمله در مؤسسات ادارای پيوند می‌زنند، همراه خواهد بود

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ويژه خبرنامه گويا

europerse@gmail.com

امروزه بشريت در برابر انتخابی قرار گرفته است که آينده او را رقم می زند. انتخابی که به مسئوليت جمعی و همکاری تمام زنان و مردان نياز دارد. قطار پيشرفت و ترقی، در زير ضربات و تأثير يک شيوه توليدگرايی کورکورانه و شديداً نابرابر، از ريل های خود خارج می شود. بايد هر چه زودتر و به طور اضطراری، آن را در يک مسير ديگری قرار داد.
مفهوم پايبندی زيستگرايان و مسئوليت آنان، در همين جا و هم‌اکنون، چنين است:
ما نمی پذيريم که در برابر سناريوی نابودی زمين و ويرانی جامعه بی‌تفاوت و غيرفعال باشيم. ما می‌خواهيم با همکاری نيروهای بيدار و زنده جامعه که برنامه‌ اساسی تغيير و تحول ما، يعنی ايجاد رابطه جدايی ناپذير بين ضرورت های زيستگاهی با عدالت اجتماعی و احترام به زيستمان و رهايی بشريت را می پذيرند، خط جديدی در افق و بنيان تغييرات راستين ترسيم کنيم.
شيوه کنونی توليد ثروت و باز پخش آن، نه تنها ديگر کارساز نيست، بلکه موجب نابودی زندگان و تکه‌تکه شدن جوامع، نابرابری ها و برتری جويی ها، آلودگی‌ها، پس رفتگی ها و سيرهای قهقرايی می شود. اين دگرگونی های سترگ، منابع را از بين می‌برند و به همان اندازه با شوراندن سياره زمين بر ضد بشريت و خود بشر عليه همديگر، نابرابری‌ها را ژرفناک تر می‌کنند و وجدان ها را پژمرده و افسرده می سازند. به قسمی که شبح يک ضعف شديد تاريخی بی سابقه ی سقوط ناگهانی و پس رفت همزمان زيستگاهی، اقتصادی و اجتماعی در انتظار آينده است.
با اين وجود، اميدواری بزرگی در عدم پذيرش شکست بشری، در حال پيدايش در جهان است.
کارهای ابتکاری زيادی، روش های بهتری را شروع کرده‌اند و راه‌های نوينی را می گشايند. اين چهره ديگری از جهانی شدن است که تمام مردمان و فرهنگ‌ها را شامل می شود. تعداد زيادی از کوشندگان در عرصه های اجتماعی، اعم از زن و مرد و جوامع فرهنگی، قومی و محلی تکان می خورند. اين تلاشگران در همه قشرهای اجتماعی مداخله می کنند. اغلب موارد، اول از همه، همين زنان و مردان هستند که بحران کمرشان را خم می کند. آنان مقاومت می کنند، خود را سازماندهی و بازسازی کرده، دوباره کمر راست می کنند. هر زن و مردی به شيوه خودش، با اصول و موازين خودش، در کوی و برزن يا دهکده خودش، آن طوری که خودش می فهمد، يک راه و روش و مسير جايگزينی را برای رسيدن به آينده‌ای پربار ترسيم می کند. آنانی که در اين راه مبارزه می‌کنند و متعهد می‌شوند، اميد و نقطه اتکای ما برای دگرگونی همه چيزهای روزمره و در حال جريان می باشند.

يک ضربه تکان دهنده بی سابقه
مقاومت‌ها عليه بحران هايی که ديگر هيچ حد و مرزی هم ندارند، شکل می گيرند. اين پايداری ها همه زمينه‌های زيستمانی و مجموعه فعاليت‌ها را دگرگون می کنند. آن‌ها بر روی هم انباشته شده و از همديگر تغذيه می‌کنند تا سيستمی را که از راه اصلی خود منحرف شده است، خنثی سازند. ما در يک لحظه حساس و کليدی، در جايی که «رشد و افزايش»، موتور تاريخ مدرن، به لبه مرزهای خود رسيده است، پيدا شده ايم. درد و زجرهای مردم و همبستگی رنگ باخته و رو به زوال که عملاً بر پيشانی کره خاکی ما نوشته شده اند، قابل پشتيبانی نيستند.
شيوه‌های توليدی و استانداردهای زندگی، متغيرهای اقتصادی وابسته به تخيلات بی حد و مرز و اشتهای سيری ناپذير خصوصيات برتری جويانه، دنباله روی و تبعيت از مناقصه ها و حراج های تجاری و بالا آوردن رشته کوه هايی از بدهی های کمرشکن، مصرف های منابعی را به دنبال خود دارند که بيش از حد توانايی و اندازه باز توليد آن‌ منابع هستند. اتصال و به هم پيوستگی بحران ها، موجب ناتعادلی بزرگی در اساس و پايه‌های زندگی و فرهنگ می شوند.
نتايج خيلی روشن و بی برو برگرد هستند و مو لای درزشان نمی رود. روش‌های اقتصادی و تعادل های اجتماعی ديروزين، در برابر زمين‌های رمق کشيده و ناتوان، رودخانه ها و درياهايی که هر روز جمعيت خود را از دست می دهند، جنگل هايی که در حال عقب نشينی و کويرهايی که در حال پيشروی هستند، رشته سيلاب های شديد، خشکسالی های پی در پی که در اثر بالا رفتن گرمای آب و هوايی شدت يافته اند، نابودی نژادهای موجودات تکامل پذير زيستگاهی، شکنندگی و ميرندگی نسل های انواع طبيعی، مسموم شدن آب‌ ها و هوا، روش های خشن و بر روی هم انباشته شهرنشينی و بی‌خبر از هم، ديگر امروزه پاسخگو نيستند.
از همان ابتدای نابسامانی ها در امور مربوط به تأمين انرژی، آب و هوا، غذا و بهداشت، مهاجرت، چپاول اموال عمومی و دولتی، انحرافات مالی و تجاری سبب پيدايش دنيای تازه‌ای می شوند که قربانيانش شکارهايی از همه چيز محرومند.
به موازات پيدايش يک طبقه متوسط نوين در کشورهای جنوب که همزمان به استانداردهای مصرفی غرب و منشا آزادی و سرکوب می رسند، يک پرسش تازه اجتماعی در باره کمبود منابع حياتی و عدم ثبات تعادل های طبيعی پيش می آيد که شيوه توسعه کشورهای صنعتی، آن را ايجاد کرده است.
اين بيدادگری زيستمانی که با افزايش جمعيت عيان تر می شود، به زخم هايی که قبلاً توسط ماشين توليد کننده نابرابری‌ها سر باز کرده اند، نمک می پاشد. بيدادگری هايی که روی هم انباشته شده و يک ضربه گوشخراش توليد می کنند. اين ضربه گوشخراش در کشورهای جنوب در اندازه های بزرگتر و چندين برابر خود به شکل های فقر، گرسنگی، بيماری‌های واگير، حلبی آبادها، کوچ ها، کمبودها، بی کاری، درگيری ها و زندگی جهنمی و در کشورهای شمال با پخش و افزايش همه جانبه شکنندگی، پس رفت همبستگی، انفجار ترس‌ها، نگرانی‌ها و افسردگی‌های روانی نمود پيدا می کند.

عليه احساس ناتوانی و درماندگی
روند روزگار و راستای کارها، رو به بيدادگری و جنايت گری است و به همين دليل، ما می‌خواهيم آن را دگرگون کنيم.
سرمايه داری با توفان های بحران ها و پيکارهای بزرگ ناشی از آن و همچنين با نيرويی که توده های عظيم جهانی را به حرکت در می آورد، ديگر توان رويارويی را ندارد. برعکس، هر روز يک منطق ساختگی در باره بالا بردن بدهی ها، مشکل بيکاری، افزايش مصرف در جامعه و آلودگی زيستگاه می تراشد و بر آن‌ها پافشاری می کند. قول‌های يک سرمايه داری که بالاخره عقلانی باشد، امور مالی را بر سر جای خود بنشاند و به دراز مدت فکر کند، پنداشتی بيش نيست.
سوسياليسم دولتی هم به نوبه خود، شکست غم انگيزی خورد و در برابر واقعيت‌ها، با ناتوانی برقراری يک رابطه‌ بين ارزش‌های خود و کاربرد قدرت، از صحنه تاريخ برای هميشه بيرون شد. اگر بيشتر نيروهای چپ برآمده از قرن نوزدهم، از اين پس، خودکامگی و استبداد را به روشنی رد می کنند، اما هنوز شهامت پذيرش يک انديشه سده ۲۱ را ندارند تا بنا بر آن، با منش‌های کاملاً امروزين، همبستگی بين مردمان کنونی و نسل های آينده، مسئوليت نسبت به کره زمين، دست رد زدن بر سينه نابرابری‌ها، تنظيم بازار و احترام به همه انسان ها را دوباره در خود زنده کنند. آنان در بين فرورفتگی در لاک فرقه گرايی خود و دنباله روی روزمرگی در نوسانند.
دو جريان مهم ايدئولوژيکی برآمده از انقلاب صنعتی، يکی با پيشينه پيشرفت‌های سرمايه داری و ديگری با آرمان‌های سوسياليستی، از اين تاريخ به بعد، هر دو نفس‌های آخر خود را می کشند.
عليرغم تفاوت‌های موجود در بينشان که از لحاظ تاريخی بر ريشه‌های ديدگاه‌های اجتماعی مخالف هم و ارزش‌های غالبا متضاد پايه گذاری شده اند، هر دو به موازات هم، در برابر مسائل اساسی سر در گم و گيج شده‌اند و در جلوگيری از فروپاشی کيش توليدگرايی، که آئين هر دو آن‌ها می باشد، ناتوانند. آيا همين سرگشتگی و گيجی فصل مشترک آن‌ها نيست؟
هر دو به روش‌های خودشان، برای گسترش نيروهای توليدی، توزيع ثروت، توليد بيشتر برای مصرف بيشتر و تشويق و تهييج بالا رفتن ارقام رشد، بر طبيعت فشار می آورند. منطقی که تلاش‌های خودش را در يک جهش بزرگ رو به جلوی گسترش انجام داد اما امروز، به آشکارا، ديگر پاسخ گو نيست.
کشتی بدون ناخدا مانده و سرگردان در تلاطم است. امروز ديگر نه کسی پايش را بر روی دماغه می‌گذارد و نه کسی سکان اتفاقات غير پيش‌بينی شده ای مانند عرصه های انرژی زايی، بهداشتی، آب و هوايی، زيستگاهی، مالی، مواد غذايی، امنيت های جانی، مهاجرت ها، اقتصادی و اجتماعی را در دست دارد. نيروهای سياسی در قدرت و جريان های فکری مسلط نه به نظر می رسند که در وضعيت پيشنهاد کردن درمان ها و راه‌ چاره‌ هايی باشند که به غير از عصای زير بغل و بدون افسردگی ها باشند و نه يک طرح و برنامه‌معتبر و جذابی را برای جامعه‌ دارند که خارج از شعارهای تو خالی انتخاباتی باشد.
سنگينی‌های سيستم، پيچيدگی های مسائل، پريشانی ها، پاره پارگی های اجتماعی، سنگينی بت گرايی فناوری ها و اعتياد مسموم کننده به پشتيبانی از مصرف گرايی، جنون های روزانه، تندروی ها در تصميم گيری ها، يک احساس نگرانی و نا امنی همگانی را بوجود می آورد. در اين صورت، در خود فرورفتگی و گوشه گيری هويتی و کارهای واکنشی، در برابر اين همه مسايل سرگيج کننده، بيشتر خود را نمايان می‌کند. ترس ها، خشونت ها، کشمکش ها، انحصارگرايی ها، ملی گرايی های افراطی، خارجی ستيزی ها، نژادپرستی ها، مرد سالاری ها...دوباره قوت می گيرند. تلاشی برای يک بازگشت به عصرهای تاريک بر دروازه تجددگرايی و نوآوری ها می کوبد.
وقتی که ديوار ها بالاتر می‌روند و گودال ها ژرف تر می شوند، حقيقت بر ما حکم می‌کند که بگوئيم وظيفه ما بسيار بزرگ است.
چگونه می‌توان از زير نابرابری‌های تغيير ناپذير و مهار ناکردنی که تا کنون در دو نيمکره خاکی درست شده اند، بيرون رفت؟
چگونه می‌توان جلوی مسابقه در حد خودکشی توليد گرايی را گرفت تا بحران های بدتری پيش نيايد؟
چگونه می‌توان يک بازار جهانی را که ميلياردها دستور فی البداهه و مغشوش صادر می کند، به نظم درآورد؟
چگونه می‌توان در قابليت سکونتی فضای کلان شهرها بازنگری کرد؟
چگونه می‌توان علايق و نيازهای مختص انسانی را بدون خفه ساختن آن ها، مهار کرد؟ علايقی که فرد را به سوی کوشش های زياده از توانش و کمال سوق می‌دهد و در عين حال، به طور خطرناکی خود را از پاسخ‌گويی به محدوديت‌های زمينی و منطق معاف می دارد.
چگونه می‌توان ممکن ها را از چيزهايی که ديگر ناممکنند، تميز داد؟
چگونه می‌توان در وضعيت مسکونی فضاهای شهرها که رفته‌رفته بيشتر زير ضربات شديد اجتماعی قرار می گيرند، بازنگری کرد؟
چگونه می‌توان خود را از دنيايی رهانيد که در آن عده ای از نداشتن نيازهای اوليه زجر می‌کشند و عده‌ای ديگر در اثر مصرف بيش از اندازه، ديوانه شده اند و هذيان می گويند؟
چگونه می‌توان خود را از سيستمی که ديوانگی هايش اظهر من الشمس است، رهانيد؟
در پايان، چگونه می‌توان زشتی ها را به نيکی در آورد و بحرانی را به شانسی برای کره زمين، بشريت و دموکراسی تبديل کرد؟
در زمانی که تعداد بيشماری از توده های مردم نا اميد می شوند، بعضی‌از آن ها همه چيز را رها می کنند.
چنگ اندازی به روحيات و قوانين يک جامعه، تحميل يک نوع فرهنگ فلج کننده، خود سانسور و بازدارنده «اين را بکن و آن را نکن، دست از پا خطا نکن»، مانند وزنه های ضخيم سربی، سنگينی زيادی را بر جامعه وارد می کند، به طوری که هر زن و مردی احساس می‌کند در يک بن‌بست و مخمسه ای گير کرده است که هيچ‌کس يا راه برون رفت از آن را نمی‌داند و يا نمی‌خواهد از آن بيرون بيايد.
برای گريز از دل نگرانی ها و اميد بستن به تغيير مسير هدف، جای يک ديدگاه به آينده، يک جهش خود آگاهی دسته جمعی، يک علاقه مشترک شورشی و يک نيروی محرکه اميدوار کننده خالی است. بينش همگانی که بايد شيوه را تغيير دهد، وجود دارد، حتی اگر نقش نخبگان در آن کم رنگ يا بی‌رنگ باشد. حالا چيزی که می ماند، آن است که گمانه زنی کنيم چگونه آن را انجام دهيم و به راستی هم انجامش دهيم. و اين زيستگران هستند که بايد نقش اساسی خود را بر عهده بگيرند.
شرط بندی می‌کنيم که در برابر يک دنيای پايان پذير، منابع انسانی، هوش و قلب آن‌ها پايان ناپذيرند.

يک پيشنهاد سياسی جايگزين
ما در نقطه عطف دوران اساسی و مهمی زندگی می کنيم. استحاله و دگرگونی در اين دوران ممکن است.
اين دگرگونی به صورت يک فرمان از بالا نخواهد آمد ـ و گر نه، احتمالاً در اين حالت، بدترين شيوه ای خواهد بود که پيش‌بينی نشده بود ـ بلکه برعکس، با انبوه ابتکارات شهروندی که با شبکه سازی های زيادی خود را محکم و تقويت می کنند و با سياست‌های روزمره و عملی در همه جا از جمله در موسسات ادارای پيوند می زنند، همراه خواهد بود.
اين دگرديسی، به نيروی تازه‌ای نياز دارد که هم شامل تعبير و تفسير خود اين دگرگونی باشد و هم راه کار های سياسی آن را از کوی و برزن گرفته تا در سطح جهانی، بطور دموکراتيک برای جايگزينی شيوه مسلط کنونی نشان دهد. اين همان لحظه تاريخی و خطيری است که مسئوليت زيستگرايان از آنجا آغاز می شود.

هدف: تغييرات جامعه با شيوه‌های زيستگاهی
برنامه‌های نوين زيستگاهی، همواره روش‌ های دگرگونی پيوسته و روز افزون در ساختارهای گروهی و رفتارهای فردی را پيشنهاد می‌کنند. اين برنامه ها، هم چنين، به فعاليت‌های عملی و شيوه‌های توليدی به همان اندازه رفتارها و شيوه‌های زندگی می‌پردازند. به همان اندازه نيز مصرف گرايی، روابط اجتماعی را تغيير می‌دهند و دانش و فناوری را در خدمت نياز بشری قرار می‌دهند.
اين جهش به جلو، نه در کتاب‌های مقدس دينی و نه در جزوه های دستی چريک های جنگجو نوشته شده است. جهشی که وارث ارزش های خوب دنيايی است که نمرده و از رويارويی با مقاومت‌های تهاجمی برخاسته است. بايد بی درنگ و بدون اين پا و آن پا کردن، بسوی دنيای ناشناخته‌ای که در حال زايش است، چهار نعل تاخت. اين جهش در همان حال که قيد و بند ها را پشت سر می گذارد، در حال نو سازی نيز است. برای ساختن جامعه‌ای که بازار و تقسيم دارايی‌های همگانی آن از روی قانون های زيستگاهی باشد، بايد هر چه زودتر خود را از يوغ سيستم مسلط که همانا سرمايه داری است و سمت و سوی هدفش انباشت سرمايه و قبله گاهش توليدگرايی است،بی آنکه خود را از همکاری مديران و پيمانکاران محروم ساخت، رهانيد.
زيستگرايان بايد با پشتيبانی شبکه‌ها و جنبش های اجتماعی مربوطه، برای تغييراتی تلاش کنند و متعهد شوند که در آن‌ها اولويت های پايداری اکوسيستم، مقررات اقتصادی، سيستم های مالی، قراردادهای اجتماعی و ارضی عليه فرامين غير عقلانی توليدگرايی و روابط توليدی تحميلی سرمايه داری مورد پذيرش است. اين يک ضرورت مبرم برای بقای مردان و زنان اين دوران است تا به ياری توده های خشک نشينان، بی خانمان ها، بی آب ها، بی کاران، بی درآمدها، بی آيندگان دست به کار شوند.
اين نيز يک نوع انتخاب زندگی برای آزاد سازی بشريت از آنچه که او را به سمت پايين و سرخوردگی می‌کشد، حق دارا بودن داوری آزاد را از او سلب می‌کند و او را همواره به شرايط مصرف گرايی و جبريت کارگر بودن، بار ديگر سوق می‌دهد، می‌باشد.

ابزار: زيستگاه سياسی
زيستگرايان در يک پيشنهاد تازه، جايی را برای گردهمايی، انديشيدن و کردار ارائه می‌کنند که همانا زيستگاه سياسی است.
روی سخن اين پيشنهاد با مردان و زنانی است که همگی نگرانی يکسانی را در باره وضعيت جهان دارند و در زمينه‌های ديگر نيز، همان خشم را نسبت به منطق آپارتايد جهانی در موارد باز پخش منابع دارند. آنان بی هيچ تقدس گرايی، در جستجوی يک جايگزينی معتبر برای ماشين غول پيکر توليدگرايی، تجارت، کلان مصرف گرايی و سلب مالکيت که فشار شديدی را بر لايه‌های شکننده جامعه فرود می آورند و شيره زمين را می‌کشند، هستند.
زيستگاه سياسی هيچ ادعای برداشت و تفسير دينی از حقيقت را ندارد. او به نگهداری و پر بار سازی دارايی‌ها و سود همگانی پايبند است. زيستگرايان برای رسيدن به آنجا، نه از آنانی هستند که خواب و خيال فرا رسيدن شامگاه بر پايی جشن پيروزی يک انقلاب موعود را می‌بينند و نه از آنانی هستند که تا بامدادان به چانه زنی ها می پردازند. آنان مخالف ابر قدرت مطلق گرايی بازار يا خودکامگی مطلق بوده، خواهان تغيير و تحول هستند و می‌گويند که در اين راستا، پيکار پرهيز ناپذير همراه ساختن اکثريت عقايد و توازن نيروها را بر گردن می گيرند. برای انجام اين کار، راه دراز اصلاحات رواداری، توافق بر سر نظم و کنترل در فضای سازش آزادانه و بطور داوطلبانه، همگرايی مردم سالارانه در باره باورهای مشترک، بردباری برای عملی ساختن تصورات خلاق و رؤياها را بر می گزينند.
زيستگاه ـ سياسی بر اين باور است که برای گذرگاه بين نيازهای کره زمين با همه موجودات زنده‌اش و نيازهای اجتماعی، بايد به يک شيوه تازه‌ گسترش که بتواند انرژی‌ها را آزاد کند و به نوآوری ها و خلاقيت های انسانی برای فرحبخش کردن جامعه‌ای که با خود و زيستمان خود از در آشتی درآيد، اميدوار بود.
زيستگاه سياسی ناگهان سر برنياورده است، بلکه به آرامی آبديده شده است. او بخشی از هر آنچه را که دارد، از مبارزات پيشينيان خود به ارث برده است. آرمان‌هايی مانند رهايی بشريت، دادگری، همبستگی از دستآوردهای گوناگون جنبش های کارگری، سوسياليستی و آزاديخواهی می باشند. بنابر اين، زيستگرايان فراموش نمی‌کنند که وام دار تاريخ هستند. زيستگرايان هم چنين می‌دانند که هويت زيستگاهی از يک واقعيت انعطاف ناپذير در برابر الگو های جهانی که از آن او نيستند و اغلب با او در تضادند، تشکيل می‌شود. در اين باره، زيستگاه سياسی تنها روی خودش حساب باز می کند. استقلال و خودگردانی سياسی زيستگاهی، از روی هوی و هوس و خودخواهی نيست، اقتضای طبيعتش اين چنين است.
زيستگرايان مرتدان بريده از فرقه های مسلط اقتصادگرايی، علم گرايی و مصرف گرايی مفرط هستند. با تعصبات توليدگرايی به ارث مانده از انقلاب صنعتی و سال‌های شکوفايی اقتصادی سی ساله جهانی(بين سال‌های ۱۹۴۵ و ۱۹۷۵ ـ‌ م) به ويژه در کشورهای در حال رشد، با اعتقادات مصرف بدون محدوديت و با قشری گری بريده از انسان و طبيعت مخالفند.
آنان ايدئولوژی‌های نئو ـ ليبرال ها يا سوسياليست های سنتی را که بر ناديده گرفتن دلايل بحران شيوه توسعه، عملا ويران شده موجود پافشاری می کنند، مورد انتقاد قرار می دهند. همه آن چه را که مانند تهاجم تبليغاتی يا بت سازی فناوری، در تحکيم کورکورانه و بی حد و مرز در تحميق جمعی نقش دارند، رد می‌کنند. اما آنان همزمان با مخالفت، راه های ويژه خود را هم بر اساس يک ديدگاه ديگر، پيشنهاد می‌کنند.
زيستگاه سياسی قصد آن را ندارد که به يک شاخه زايد از يک درخت پيش از اين کاشته شده در بيايد، ولو اينکه آن درخت، هر چقدر هم قابل احترام باشد. او فقط درخت مختص خود را دارد که درختی است با استقلال، جايگزين و قصد جنگل شدن را دارد.

ميراث های فرهنگی: ارزش‌های انسانی
پيشنهاد سياسی زيستگرايان بر آينده بهتر انسانی تکيه دارد. از هيچ شروع نمی کند. منابعش را در راه ارزش‌های زيربنايی و اساسی ميراث بشری به کار می‌برد که شامل دست آوردهای پيروزمندانه مبارزات بزرگ جنبش های کارگران، دهقانان، زنان، صلح جويان، مبارزان منطقه ای «هواداران خود گردانی يا فدراليسم» و ترقی خواهان است.
آزادی وجدان، آزادی‌های همگانی، تساوی حقوق انسان‌ها در برابر قانون به ويژه برابری حقوق زنان و مردان بدون توجه به ارتباط و چگونگی علايق جنسی آنان و بدون ارزش‌گذاری بر هويت جنسی، مخالفت با سرکوب و تبعيض گرايی، همبستگی بين افراد، ملت‌ها و نسل های گوناگون، عدالت اقتصادی و اجتماعی، کرامت انسانی غيرقابل انکار فردی، مسئوليت پذيری و مکلف بودن شهروندان، آزادی و استقلال دادگستری و داوری، آزادی و احترام به هر گونه اقليتی«دينی، قومی، جنسی، ...»، فرمانبرداری از دادگستری و گوش به فرمان قوانين و دموکراسی، تقدم آموزش و پرورش، فرهنگ و بهداشت، مواظبت و نگهداری ديگران، نوع دوستی، عدم خشونت، جدايی دين و دولت، آرامش عمومی، آزادی خلاقيت هنری، احترام به حيوانات به عنوان موجودات زنده و نه به خاطر اشيای ساده توليدی و مصرفی، از برنامه‌ها و ديدگاه‌های بنيادين و پايه‌ای زستگرايان می باشند. آنان خود را وارث مبارزات همه مردان و زنانی می‌دانند که برای رهايی بشريت و پيشرفت قوانين بشری و همه موجودات زنده گام برداشته اند.
ما به آشکارا اعلام می‌کنيم، خواهان آن نوع فرهنگ جهان گرايی هستيم که همه انسان‌ها را جدا از مکان تولد يا رنگ پوست در نظر می‌گيرد و برای همه آن‌ها حق مساوی برخورداری از خوشبختی، همبستگی همگانی، تقسيم عادلانه ثروت کره زمين قائل است. به پندار ما، هر آنچه که جامعه مشترک انسانی را تکه‌تکه و چند پارچه می کند، در خلاف راه زيستگرايان است. به همين دليل انتظار داريم که اين برنامه‌های زيستگاهی ما چارچوب های مرزهای بسته کشورها را در نوردد و برای ساختن همبستگی اروپايی و جهانی، با رعايت و احترام به گوناگونی فرهنگ‌ها و ويژگی‌های تاريخی هريک از آن ها، از مرزها فراتر رود. برای رسيدن به اين منظور، برنامه زيستگاهی از منطق همياری و از قطعنامه عدم خشونت در کشمکش ها و جلوگيری از نظامی گری در روابط بين‌المللی استقبال می کند.
در طی ده‌ها سال پيکارهای بدون خشونت، مبارزان روزمره زيستگران زن و مرد به طور بی‌وقفه مخالفت خود را با جنگ، انرژی هسته ای، کشيدن شيره خاک و نابودسازی هستی و زندگی بر روی کره خاکی و بی‌عدالتی‌ها نشان داده اند. آنان توليدگرايی مطلق و ايدئولوژی افزايش آمار و ارقام را زير سئوال برده‌اند و برای رهايی بشری و حقوق شهروندی، در کنار ديگر نيروها گام بر می دارند. بنابراين، زيستگرايان به خوبی به اهميت همکاری و توازن نيروهای صلح جو که بايسته هر مذاکرات است، پی برده اند. ما رقبای خود را گول نمی زنيم و آن‌ها را ناديده نمی گيريم.

[ادامه مطلب را با کليک اينجا بخوانيد]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016