شالودهای برای يک زندگی زيستگاهی، مانیفست حزب سبزهای فرانسه (بخش دوم)، ترجمه انور ميرستاری
[بخش نخست مطلب]
چشم انداز و افق ديد: جامعه زيستگاهی
در يک دنيايی که در تنگنای کمبود منابع قرار دارد و بسيار شکننده و آسيبپذير است، بايد راههايی را پيدا کرد که در همه شکلهای خود و در بين همه هستگان زنده زمينی، تا حد ممکن کمتر پرخاشگر و تهاجمی باشد، کاری که يک بازنگری ريشه ای در شيوههای توليدی و زيستمانی را طلب می کند. در ضمن بايد به جامعه نمونه ای تبديل شد که در آن هر کسی در هنگام برخورد با دشواری ها مورد ياری قرار گيرد.
جامعه زيستگاهی برنامه پايهای و اساسی يک سازمان اقتصادی و اجتماعی تازهای را روی ميز می گذارد:
• در برابر بی بند و باری و ريخت و پاش بی رويه؛ شناخت و وجدان رعايت اندازه ها، ميانه روی و کاهش در مصرف،
• در برابر شيوههای بازرگانان، مسابقه سودبری و بهره کشی و اسراف گرايی؛ برقراری يک نظم و ترتيب اساسی بر مبنای اکوسيستم پايدار و نيازهای جامعه،
• در برابر نيروی محرکه مسلط بر طبيعت؛ تقدس گرايی زندگان و ايجاد تعادل طبيعی تضمينی «انواع» زيست شناسی،
• در برابر خودکامگی افزايش توليد و مصرف بی سر و ته؛ کاهش مفرط آن ها،
• در برابر فشردن گلوی انرژی و مواد اوليه؛ بازسازی، بازيافت و بازکاری،
• در برابر هرج و مرج توليد گرايی و خسيس بازی در برابر ايجاد شغل و کار؛ باز تبديلی و بازگشت صنعت و کشاورزی به نزديکترين محل های مصرفی و جلو گيری از جابجايی بی رويه آن ها،
• در برابر ديکتاتوری بالابردن توليد ملی مواد خام؛ ديکتاتور زدايی انسانی، برابری شانس زندگی برای همه و رهايی بشريت،
• در برابر بازار و تجارت آزاد جهانی؛ نزديکی و همکاری همسايگی و محلی و منطقه ای(در شعاع های کوتاه تر)،
• در برابر پاشنه آهنين رقابت؛ تجارت متعادل و همياری متقابل،
• در برابر اصل هميشگی «هر چه بيشتر کار کردن»؛ کاهش مدت زمان کار و تقسيم آن در بين کارکنان،
• در برابر مقدس شمردن ارزش کار؛ دسترسی به اموال و اماکن بنيادی، ارزشگذاری به وقت آزاد و استقلال فردی،
• در برابر محدوديتهای حداقل های امکانات اجتماعی؛ يک درآمد يکسان جهانی بی قيد و شرط و مطابق شرايط اشخاص،
• در برابر فرار به جلوی فناوری و انرژی هسته ای؛ خويشتنداری و قناعت در مصرف انرژی، انرژیهای بازساز و راههای قابل کنترل و غير تمرکزگرايی،
• در برابر افزايش و گسترش شهرسازی ها و کلان شهرها با جمعيت های در هم فشرده و ساختمانهای روی هم چيده شده؛ يک سياست نوين شهريت زنده و پويا و متناسب با نيازهای جامعه،
• در برابر روشهای يگانه بازدارنده؛ تلاشهای پيوسته پيشگيری ها،
• در برابر انحرافات بدهکاری های کور؛ احتياط در گرفتن اعتبارها،
• در برابر سلطنت و يکه تازی پول و انباشت سرمايه؛ بازپخش و تقسيم عادلانه آن در جامعه.
هم چنين جامعه زيستگاهی اصول يک روش زندگی اجتماعی و طبيعی ديگری را بنا می کند:
• در برابر بیاخلاقی و خلاف عرف اجتماعی؛ زيستگرايان رعايت فرهنگ پويا را می پسندند،
• در برابر تشديد سودهای بادآورده افراد و هماره خصوصی سازی؛ سود همگانی، دارايیهای مشترک و خدمات عمومی،
• در برابر نبرد و پيکارجويی؛ گفتگو و آشتی پذيری،
• در برابر خشونت مسلط مردانه؛ برابری زن و مرد در همه زمينه ها،
• در برابر مراقبت های پزشکی و هميشه دارو؛ پيشگيری و آموزش بهداشت و بهزيستی،
• در برابر بيماریهای واگير يورش به شهر نشينی؛ پشتيبانی از کيفيت زندگی بهتر،
• در برابر جنگ و ستيز بين نسل ها؛ همکاری بين نسل ها،
• در برابر رقابت و حسادت؛ باروری و پرورش شخصيت انسانی،
• در برابر تملک فردی و جمع شدن ثروت در دست تعدادی از افراد؛ کاربرد درست آن دارايیها در برابر گسترش بی نهايت مصرف گرايی، کوچ کردنها و امتيازهای منحصر به فرد، آسايش همگانی و يگانه،
• در برابر جوش و خروش دانش ستايی و تصورات تکنولوژيک؛ اصول پيشبينی ها،
• در برابر شيره کشی سرزمين ها و روابط اجتماعی؛ عادی سازی، همزيستی و شکل تازهای از خانواده و زندگی مشترک،
• در برابر استاندارد سازی ها؛ گوناگونی زندگی.
بالاخره، جامعه زيستگاهی بر روی آموزش و پرورش و کارآموزی در تمام دوران زندگی افراد تکيه دارد. جامعه زيستگاهی در مخالفت با تيلوريسم که هر کس را در سلول های کار توليدی خود زندانی میکند و آنها را افرادی غير ارادی و غير مسئول بار می آورد و نيز در برابر سيستم تيلوريسم ـ نوين که ادعای استقلال و فردگرايی را دارد و اختلافات طبقاتی را تا به حد جنون سوق میدهد و رقابت بين انسانها را تشديد میکند، به برنامههای گروهی که کل افراد جامعه را در بر میگيرند و دارای محتوای همبستگی و سود همگانی می باشند، مهر تأييد زده و بر آن ها ارج می نهد.
جامعه زيستگاهی بر خلاف همه شکلهای سر نوشت های شوم و حصر های خانگی و بر ضد اعتقاد به يک مکتب قانونمند شده هميشگی که افراد را به طور قاطع طبقه بندی میکند، به هر فردی امکان دسترسی به آموزش، پيشرفت و شرکت در طرح و برنامههای تازهای را می دهد.
در پايان، با برگزيدن روند ديگری از ارزش ها، بدون ناديده گرفتن کل ارزشهای گذشته و با تصور کردن يک دنيای ديگری که آن نيز بخشی از همين دنيا است، جامعه زيستگاهی کوشش میکند
تا روح تازهای بر کالبد بی جان تمدن بشريت بدمد. از برتری هستی و زندگی در برابر سلطه گرايی دارايی و مايملک، از آزادی گفتار در برابر شرايط ناگوار کارگران و مصرف کنندگان دفاع می کند. او با در نظر گرفتن مايحتاج و نيازهای عمومی، تشويق کردن هر آنچه که موجب سازندگی و رو به اعتلا باشد و جلوگيری کردن از قربانی شدن برنامههای دراز مدت در زير پای کارهای فکر نشده و نپخته زمان حال، در پی بهترين ها است.
هم زمان با اين برنامه ها، اهداف و دورنماهای يک جامعه زيستگاهی به نکات مورد علاقه دو جريان بزرگ کنونی، چپ و راست و افکار عمومی تحت تأثير آنها تلنگری زده و آنها را به کناری می گذارد.
در سمت چپ، حوزه همبستگی با تمام زندگان و نسل های آينده، گسترده شده است. در سمت راست، اصول مسئوليت های فردی با تکاليف خصوصيات شخصی رفتار احترام آميز نسبت به اموال عمومی و زيستمان گسترش می يابد.
او چپ و راست را برای رهانيدن درک درست گسترش از زنجيره های توليدگرايی که آن را از خصايص طبيعی خود خالی میکنند و از بلعيدن های اموال بخش بزرگی از جامعه توسط عده کمی که آن را پودر و له و لورده می کنند، به چالش میکشد.
برنامه زيستگاهی به ترکيب ساختن نوآوری و سنت گرايی، تندروی و احتياط، طبيعت و جامعه و گذر از مقولههای ترقی خواهان و محافظه کارانی که تا کنون تاريخ را به انحصار خود درآورده اند، کمک می کند.
در طول چند دهه مبارزه غير خشونت آميز، مبارزان زيستگرای زن و مرد که به طور روزانه و پيگير در راه زيستگاه تلاش می کنند، در عمل نشان داده اند که مخالف جنگ، انرژی هسته ای، تسلط بر زمين ها، ويرانی طبيعت و بی عدالتی ها هستند.
آنان در کنار نيروهای ديگر، برای رهايی، حقوق مدنی و حاکميت قانون گام بر میدارند. بنابر اين، آنان به اهميت و لزوم حضور نيروهای مسالمت آميز در مذاکرات، هم چون وزنه ای مهم، به خوبی آگاهند. آنان از حريفان خود نه گول میخورند و نه آنها را از نظر دور داشته و ناديده میگيرند.
زمان تنگ است. بين پيشرفت قابل پشتيبانی و کاهش رشد آگاهانه و برنامهريزی شده، جهان بينی و تنوع گرايی، ابتکارات و منظم کاری، آزادی و مسئوليت پذيری، بايد پيشرفت و ترقی را دوباره ارزشگذاری و تعريف نموده و به آن معنا و مفهوم انسانی، زنده و پويا داد. از هماکنون نمايندگان و انجمنهای زيستگاهی در يک طرح و برنامه سياسی، بنيان مسئوليت های خود را ذکر می کنند.
برنامهای در حال گسيختگی ها
برنامههای زيستگاهی دارای کارگاه های بسيار بزرگی هستند که برقراری شرايط يک زندگی با آسايش و آرامش نسبی زيستمانی، با رعايت بنيانهای مربوط به تغيير و تحولات اقتصادی و اجتماعی با توجه به اصول زيستگاهی از آن جمله اند.
اين کار موجب می شود تا دوباره، يک بازنگری ژرف و کاملی از مفاهيم دارايی ها، کار، امور مالی، توليدات صنعتی و کشاورزی، تجارت، امور خدماتی، مصرف، رفت و آمد شهری، ترابری، خوراک، مسکن، شهرسازی، طرح و نقشه برداری شهری و روستايی و منطقه ای... انجام گيرد.
دستاورد های اين کارها تند و زودرس است: منطق مسلط افزايش کور کورانه و پيوسته «عرضه» اقتصادی جای خود را به يک برنامهريزی «تقاضا»، منطبق بر محدوديتهای نياز های عملی زيستمانی و اجتماعی می سپارد. اصول زيستگاهی به طور هم زمان با اين کارها، در مقابله با برتری جويی های نژاد پرستانه و تبعيض های اجتماعی ـ اقتصادی، جنسی، قومی و مذهبی، در برابر بحران های سياسی و ساختارهای دولتی و زير سئوال بردن آزادی های عمومی، نيروهای مخالف دولتی و فضاهای ميانجيگری، اهداف گسترش فضاهای تازه ای برای باز يافتن روابط انسانی و راه مورد پذيرش همگان، پافشاری کردن بر کارهای دولتی در امور خدمات و منافع عمومی، بار ديگر قدرت تازه بخشيدن به دموکراسی را نيز پيگيری می کند.
هم چنين، برای پايين کشيدن منحنی آمار بيکاران، کارهای کاذب، شکنندگی ها و نابرابریها، قطع مسابقه «وام دوانی» خصوصی و عمومی، پايين آوردن کسری بودجه های دولتی و بودجه های برنامههای اجتماعی با آفرينش شرايط تقسيم کار، منابع مالی و دارايیها تلاش می کند.
در نهايت، در برابر خودخواهی و ناتوانی دولت های ملی، بايد بيش از هر زمان ديگر، يک بعد نيرومندتری را به اروپا داد تا بتواند موقعيت مناسبی برای اجرای پروژه های بزرگ تغيير و تحول داشته باشد و به روش های حکومت جهانی بيانديشد.
يک برنامه مشترک
ديگر زمان پشت درهای بسته دوران پيشقراولان عصر روشنگری پايان يافته است و جای بسی شادمانی است. بنابر اين بر زيستگاه سياسی است که هميشه به گوش باشد و درهای همکاری طرح و برنامههای آينده خود را در حد وسيع ممکن به روی کوشندگان زن و مرد در زمينههای حزبی، اجتماعی، نمايندگان سياسی مردم، سنديکاهای حقوق بگيران و شغلهای آزاد، پيمانکاران، مربيان، معلمان، فعالان نهادهای مدنی، پژوهشگران و روشنفکران باز کنند.
پژواک عملی زيستگاهی که چندی است به گوش می رسد، بايد بيش از پيش مسأله همگان در جامعه شود. در واقع، دگرگونی زيستگاهی جامعه، با توجه به پيچيدگی ها و گستردگيش موثر نخواهد شد، مگر که بيشترين تعداد افراد با آن همکاری و مشترکا با هم کارکنند.
تنها شانس برای گذر از بغرنج های موجود ناشی از تضاد بعضی از منافع خاص و فشردگی در اثر تکه تکه شدن شديد بدنه جامعه، دارا بودن هدف مشترک و يک سازش جدی در بين همه نيروهای زنده و پويا می باشد. همکاری مشترک برای برنامه تغييرات جهشی بايد اساسی و از روی راه کارهای زيستگاهی ـ سياسی باشد.
يک برنامه منحصر به فرد
نوآوری و اعتبار طرح و برنامه زيستگاهی، تنها در روند نوشتن آن بر روی کاغذ نيست. زيستگاه ـ سياسی، اساساً، دارای يک برنامه کاری ويژه، جداگانه و جايگزين همه ديدگاههای سنتی، در شرايطی است که آن ديدگاه ها در باره سازگاری و همخوانی کوشش های انسانی با محدوديتهای کره زمين، از خود چيزی نمی پرسند و در زير واقعيتهای بحران ها با صدای مهيبی می شکنند.
اين طرح در يک دفتر اسناد ديگری، جدا از همه آنچه که تابع هر انتخاب سياسی با محک های ليبراليسم يا دولت گرايی میباشند و يک کشمکش محکمه پسندانه و پر سر و صدا و تهوع آور، بين سرمايه داری و سوسياليسم ايجاد میکنند و در حالی که پرسش های امروزی پاسخهای فراتر از مقولات يخ زده تاريخی می خواهند، ثبت شده است. تجزيه و تحليل ها و پيشنهادات زيستگاهی، شديدا دور از غرغرهای سياسی کلاسيک قرار دارند و اغلب بر روی وضعيتهايی بنا شده اند که پس روی ها و نوسانات دوران گذشته در آنها تاثيری ندارند.
بنابراين، زيستگرايان برای ايجاد مشاغل پايدار، کاهش نابرابری درآمدها بدون توسل نامحتاطانه و سرسری به بدهی های دولتی و تضمين جايگاهی برای همه شهروندان در جامعه، انجام تغييرات جهشی اقتصادی و ارزشگذاری دوباره جايگاه کار را به انتظار بازگشت تخيلی يک رشد و شکوفايی اقتصادی بی پايان، ترجيح میدهند.
برای اطمينان بخشيدن به فراهم ساختن شرايط اوليه و لازم آسايش يکايک زنان و مردان، آنها شيوه زندگی دستهجمعی از راه پشتيبانی و همراهی افراد را به تقويت رقابت برای مصرف و توليدگرايی برتر می دانند.
آنها در برابر افزايش قيمت انرژی و به طور کلی تر برای پاسخگويی به نابودی منابع طبيعی، فنآوری های از لحاظ زيستگاهی و اجتماعی قابل حمايت را نسبت به مگا / نانو / بيو تکنولوژی با آينده نامشخص ترجيح می دهند.
آنها نسبت به اصول غالب کنونی که میخواهد بشر خودش را با خواستههای فناوری وفق دهد، مخالفت کرده و خواهان مطابقت فناوری ها با نياز ها و خدمات انسانها هستند.
يک طرح و برنامه کامل و جامع
در بسياری از موارد، هنگامی که زيستگرايان از امور ماليات ها، نابرابری ها، بهزيستی، آموزش و پرورش، فرهنگ، امنيت، دادگستری، گوناگونی عقايد انسانها... سخن به ميان می آورند، نه کسی در انتظارشان است و نه کسی به آنان گوش میکند. عدهای حتی پا را از آن هم فراتر میگذارند و به زيستگرايان، عليرغم مبارزاتشان در زمينههای انرژی، ترابری، مبارزه بر ضد تغييرات آب و هوايی، کشاورزی، نگهداری از تنوع زيستی و کاهش ذباله ها که از روی صميم قلب است، هيچ بهايی نمی دهند.
زمان آن رسيده است که باور کرد، زيستگاه ـ سياسی يک لانه يا فقط يک حرف و موضوع در ميان ديگر حرفها نيست. بلکه شناسايی ديگری از جهان، يک شيوه ديگری از انديشيدن و اقدام به تبديل و تغيير است. بطور دقيق تر، اين يک پاسخ سياسی حساب شده به اکوسيستم شکننده زمين است. اين تنها پاسخی است که می تواند جهانی باشد. هيچ گونه فعاليت، قاعده و قانون يا شبکهای وجود ندارد که از زير ذرهبين و دقت زيستگاهی ـ اجتماعی به دور بوده باشد. زيستگرايان بايد نشان دهند که توانايی و قابليت شرکت دادن اکثريت جامعه را در طرح های خود، از قبيل موارد اشتغال، مسکن، آموزش و پرورش، بهداشت، آرامش عمومی، برابری زنان و مردان، فرهنگ... دارند.
اين بر زيستگرايان است که نسبت به يک فرهنگ قدرت امروزی، جای مناسبی به طرح خود و محتويات آن داده و خاستگاه هايشان را در روند يک مبارزه به کرسی نشانند.
يک طرح مطلوب و دلخواه
طرح و برنامه زيستگاهی، طبيعتاً اصيل، يگانه و همگانی است. بايد اين طرح خودش را برای چيرگی بر دل ها و افکار عمومی و دستيابی به اکثريت دموکراتيک، جذاب هم نشان دهد.
اين برنامه کاری، آفريدگار پيوندهای اجتماعی و شغل ها (به ويژه تقسيم کار، باز گرداندن فعاليتها در راستای پايدار، ايجاد شغل های "سبز" و انبوه گستردگی يک اقتصاد اجتماعی و تعاونی)، نگران همبستگی و عدالت، طرفدار يک رابطه آرام با ديگران و با تماميت طبيعت، دربرگيرنده يک روش زندگی هم آهنگ شده، مصمم به ارائه يک چهره جديد از توسعه است. برای رسيدن به اين اهداف، همه امکانات را در اختيار دارد. اين به زيستگرايان بستگی دارد که نشان دهند از پس دشواری های نام برده برمی آيند. بر آن هاست تا با رفتارهايشان نشان دهند که نه ملا لغتی و مکتب خانهای با روشهای به فلکه بستن افراد هستند و نه لازم است که به کسی درس بدهند. انديشيدن به زيستگاه به عنوان ستون فقرات زندگی، راهی به «ترکستان» و يا راهی برای حمل چليپای مسيح نيست. طرح زيستگرايان که يک گزينش عقلانی، شناخت محدوديتها و نه نامحدوديت ها است، بايد همچنين به جای « هميشه بيشتر اما هرگز کافی » برای عدهای و « خيلی خيلی کم » برای عدهای ديگر، « عقل سالم، زندگی سالم » يک انتخاب از جان و دل باشد.
يک برنامه مسئولانه
زيستگرايان، مانند همه مردم، مردان و زنان عادی هستند. اما از اين پس، رويدادهای جهان مسئوليت بزرگی را بر دوش آنان گذاشته است. بنابر اين، بر آنان واجب است تا يک طرح و برنامه مسئولانه را با دقت لازم در کردارها، با ارائه ارقام حقيقی و با يک ريشه واقعی بيان کنند. بايد به جای بازی با کلمات و رضايت دادن به حرف های جادويی و تکراری « همينه که هست »، به جنگ نابرابریهای موجود در روی زمين و پيچيدگی های باورها رفت.
روشهای کاری برای تدوين و ارائه پيشنهادهای معتبر، واقعگرايانه و عملی، در برابر رگبار پرسش های متعصبانه، بررسی پيشفرض ها، شناخت دقيق مسائل، تصميمات جدی در مراحل کليدی تغيير و تحولات، نبايد به هيچ وجه برای يافتن راههای آسان، ميان بر و کوتاه شک کند.
هر بار دو نگرانی وجود دارد: نگرانی پذيرش اجتماعی و نگرانی مطابقت آنها با طرح و برنامه کلی، بدون تسليم گرايی در برابر کلکهای ارقام افزايش آماری سبز يا گسترش پايدار.
زيستگاه سياسی، در همه زمينه ها به ويژه در باره ماليات ها، امور مالی و بودجه برنده خواهد شد و نظراتش معتبر از آب درخواهد آمد.
بايد به تصوير نادرست خرج تراشی های زيستگرايان پايان داد. همبستگی و برابری کامل برای همه مردان و زنان، يک موضوع گزينشی و از گام های نخستين و نه يک رشد پيوسته ابزاری است.
يک برنامه راهبردی همگرايانه
تغيير و تحول زيستگاهی و اجتماعی در يک جامعه، نه با شمشير و نه از راه انتخابات تنها، خود را تحميل نخواهد کرد. بلکه گسترش در اثر باورهای پذيرفته شده توسط اکثريت شهروندان و با بسيج بيشترين سازمان های باز سازی شده و دموکراتيک روی خواهد داد. بدون اينکه اهداف تحول خواهی به افکار عمومی در آيد، اميد بستن به طرح تغييرات بيهوده است و به بچهای می ماند که مرده زائيده شده باشد.
در همه زمينههای اقتصادی، اجتماعی و ادارات دولتی، زيستگاه ما را به انقلابات کپرنيکی فرا میخواند. به دليل گستردگی حوزه کار، برای تغييرات ضرب العجلی، به پشتيبانی و همفکری بيشترين افراد جامعه نياز است.
اگر زيستگاه میخواهد موفق شود، بايد در دوران جديد با کل بدنه جامعه و با توجه به رسميت شناختن اختلافات و گوناگونی های موجود، عمل کند. بنابراين او بايد شيوههای بودن و زيستن هر فرد را در مد نظر بگيرد، بی آنکه اجازه دهد کسانی چنين پندارند که تلاش در اين راه ها، برگردن ديگران است. به عبارتی ديگر، اگر اقدامات روزانه اصلاحات را همراهی نکند، اگر انقلاب رفتار فردی با تغييرات ساختاری چفت نشود، اگر نگرش ها و واکنش ها به جای ايجاد تغيير در خود منقبض شوند، اگر قدرت تجسم سازی سرکوب شود، انتقال و جهش با شکست روبرو خواهد شد. طرح زيستگاه ـ سياسی نياز به دخالت عملی هر يک از زنان و مردان دارد. هم سازی و همخوانی طرح با جامعه و افراد بسيار مهم است.
اکنون راستی ها، چپی ها و مرکز گرايان بسياری می گويند که به اهميت مسئله زيستگاهی پی برده اند. اين هم يک پرده تماشايی از تاثيرات صدای انفجار بحران است. زيستگرايان حق ندارند به صداقت تغيير در باورهای افراد شک کنند. آن ها حتی با شادی از اين کار استقبال می کنند. اما به خوبی ديده می شود که گنجاندن مسئله زيستگاهی در برنامه ها و تصميم گيری های احزاب راست، چپ و يا مرکز، بيشتر شبيه به حالتی فرصت طلبانه، نان را به نرخ روز خوردن و تسليم زمان شدن و يک چرخش کامل به نظر می رسد.
در ميان برنامههای ليبرال ها، دموکرات ـ مسيحی ها، سوسيال ـ دموکرات ها و يا مارکسيست ها، اغلب مسايل زيستگاهی تقريباً در درجه دوم قرار دارند. اين مسايل مانند شاخه ای فرعی با نقش جانبی و طفيلی برای تنظيم در بدنه برنامه ريزی بدون ايجاد مانع در جهت يابی اصلی، يعنی سياستهای تشويقی رشد نمودار برای توزيع مجدد در راستای پايگاه های اجتماعی خود اين احزاب، مقوله ای در بين مقولههای ديگر ديده میشود. هنگامی که احزاب سنتی در باره شيوه تازه ای از گسترش سخن می گويند، از گذار به عمل مشخصی که به زبان آشکار از زيستگاه ـ اجتماعی و اقتصاد میگويد، حرفی به ميان نمی آورند و به طور کلی، وابستگی شديد زندگی انسانی به زمين را در نظر نمی گيرند. آنها با شاخص ها و اولويت های بسيار مهم و ضروری زيستگاهی برخورد نمیکنند و قابليت تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن را ناديده میگيرند. آنان در تاريخ خود فسيل شدهاند. آنان با باز کردن فضای گسترش سياسی زيستگاهی مخالفند و نمیپذيرند تا پرهايشان را بريزند، زيرا، میدانند که برهنه ديده خواهند شد.
بنابر اين زيستگاه ـ سياسی کاملاً حق دارد استقلال خود را داشته باشد. اما استقلال به معنای گوشه گيری نيست. زيستگرايان در جهان تنها نيستند. روند سياسی آنها و نتايج انتخابات ها هر چقدر هم موفقيت آميز باشند، هر گز يک دولت اکثريت همگن و يک دست تشکيل نخواهند داد.
بنابراين بر آن هاست که اکثريت عقايد گوناگون را گرد هم آورند و هميشه به دنبال همکاری با ديگر نيروهای سياسی از راه پيمان های سنجيده، در بخش های خاص يا برنامههای منطقه ای باشند و اين کارهای خود را در سازش با ديگر احزاب برای تشکيل دولت پيگيری کنند.
زيستگرايان در هر کجا که باشند تنها به اين بسنده نمیکنند که بگويند بايد جامعه را تغيير دهيم، بلکه مدت درازی است که اين کار را در عمل، گام به گام و ذره به ذره در خانواده مختلف تاريخی خود در زمينه های سياسی، نهاد های مدنی و جنبشی انجام میدهند.
آن ها اين کار را با توجه به تعهدات اخلاقی خود، در ميدان عمل انجام می دهند. توسط نمايندگان برگزيده خود تا کنون نشان داده اند و هر روز نيز نشان میدهند که چگونه يک اراده سياسی
می تواند اجازه دسترسی به نتايج ملموس و مشخصی را بدهد که در حال حاضر شروع به تغيير الگوهای زندگی روزمره کرده و تارهای نمونهجامعه ای را میبافد که در آن سياست های جامع تر می توانند ريشه بدوانند.
بايد هر بار تحقق توافق نامه های همکاریهای مشترک با ديگر نيروهای سياسی را با توجه با جايگاهی که آنها به تغيير و تحولات زيستگاهی و اجتماعی اختصاص داده اند، بررسی کرد. زيستگرايان آدمهای متعصبی نيستند که بگويند، يا همه يا هيچ.
اما چون آن ها به آنچه که می گويند باور دارند، به هيچکس قول نخواهند داد که بر گرد سمت و سوی اصلی و جهت دار خود بچرخند. زيستگرايان هويت خود را در برابر رسيدن به پول و پله نخواهند فروخت، قرار دادهای دست دوم و دلالی نخواهند بست و به آدم های يدکی تبديل نخواهند شد.
با چه کسی بايد ازدواج مصلحتی کرد؟
بديهی است که همهکس به عروسی دعوت شده اند. در صورتی که توافق اساسی صورت گرفته باشد، زيستگرايان به کسی اصرار نخواهند کرد تا برای ورود به عروسی پاسپورت ايدئولوژيکی خود را نشان دهند. اما تجربه تاريخی و واقعيتهای سياسی ما را وادار میکنند تا ملاحظه کنيم که احزاب راست، مانند اندامهای اصلی بدن که به هم اتصال دارند و در يک هماهنگی کار می کنند،
به شکلهای خيلی وحشی ليبراليسم، به بخش خصوصی بانی عميقتر شدن بحران ها، شيوه شديدا ناسازگار با جهش و تغييرات زيستگاهی علاقمند و وابسته اند و اين کارها حتی حداقل نزديکی ها در زمينههای همکاریهای انتخاباتی را نا ممکن می سازد. هميشه زيستگرايان آماده اند تا به هر گونه برنامهای که در مسير درستی باشد، بدون در نظر گرفتن قهرمانان و بازيگران نقش اصلی آن، کمک کنند. اما آنان هر گز اجازه نخواهند داد تا طرح های آنها در پيچ و خم سيلاب ها و تندرهای سرمايه داری سبز حل شوند. آن ها به طور بیوقفه تبليغات دروغين و تحريکات رسانه ای را که قصد دارند مردم را وادارند تا فراموش کنند که هيچ چيز در کشورهای ابرقدرت عوض نمی شود، افشا می کنند. رشد سبز افيون تازه مردم نخواهد شد.
بنابراين، زيستگرايان سياسی خود را ملزم میدانند تا به اتحاد با سوسيال ـ دموکرات ها و احزابی که ادعا می کنند چپ هستند، بيانديشند. اين کار به خودی خود اتفاق نمی افتد. مسلما، احساسات نزديک در باره مسايل حقوق بشر و عدالت اجتماعی، راحتی کار مشترک تلاشگران و هواداران هر دو جريان، دارا بودن پايگاه مشترک اجتماعی و نزديکی تاريخی، اغلب منجر به همکاری نزديک زيستگرايان با نيروهای چپ می شود. ارزش ها با هم ديگر تلاقی می کنند، اهداف همگرا و دارای فصل های مشترک میشوند. زيستگاه ـ سياسی در برابر شکاف ها و اختلافات چپ و راست، بر سر انتخاب بين سياستهايی که به دنبال امتياز دهی به بخش سرمايه داری است، با آنانی که هم و غم و تلاششان در راه محرومان جامعه می باشد، بیتفاوت نيست.
با اين حال، زيستگرايان و سوسياليست ها متحدان طبيعی نيستند. آن ها دارای يک ريشه تاريخی و اهداف مشترک نيستند. راستگرا ها با داشتن داغ آهن سرخ بر پيشانی خود در باره توليدگرايی، سوسيال ـ دموکرات ها و جريانات مارکسيستی با مجذوب و مفتون شدن به وسيله بت ها و اعتيادهای خود، موافق نظرات اصولی زيستگرايان نيستند. آن ها می توانند وارد اين گود شوند، اما غايبند. زيستگرايان اميدوارند آنها را تمرين دهند. اما آن ها ذوق و شوق و قريحه بازسازی يک زندگی نوينی را که با دکترين افزودن کمی ويتامين سبز، متعلق به آنان نباشد، ندارند.
بنا به علايم بيشماری که از صفوف چپ می آيد، دامنه بحث و همگرايی باز است. اما با دست و پای لرزان نمیتوان به سياست پرداخت. بايد تغيير اهداف و برنامهها را از گفتار تا کردار نشان داد. زيستگرايان ـ سياسی در وضعيت کنونی پروژه های مربوطه، خواهان يک اتحاد با چپ به قيمت از دست دادن هويت خويش نيستند. آنان آماده بستن قرارداد همکاری با چپی هستند که تا جای ممکن او هم به سمت تحولات زيستگاهی و اجتماعی در جامعه برود.
در اين حال و هوا و با آگاهی از مسئوليت های خود نسبت به چالش های قرن بيست و يکم و برای لزوم فوريت دست به عمل زدن، زيستگرايان در ۱۴ نوامبر ۲۰۱۰ در نشست پيمان نامه شهر ليون تصميم گرفتند در يک حرکت سياسی تازه ای با يکديگر متحد شوند. هر کدام از اين افراد دوست دارند، پيشينه ها و اندوخته های پربار زندگی خود را با ويژگیهای فردی و اختلافات سليقه ای که وجود دارد، بر روی هم بگذارند. آن ها می خواهند اين جعبه ابزار کار دسته جمعی را در خدمت طرح و برنامه های زيستگاهی و اجتماعی جامعه به منظور فراهم ساختن شرايط يک دگرديسی باردار سياست نوين متمدنانه ای قرار دهند.