دوشنبه 18 شهریور 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

دولت اعتدال، افراط‌گرايی را در حاشيه قرار دهد، گفت‌وگو با علی‌اصغر کاکوجويباری، رييس سابق پژوهشگاه آموزش‌وپرورش

فريده عنايتی ـ روزنامه بهار ـ نارضايتی اجتماعی شايد مساله‌ای باشد که اين روز‌ها در جای جای دنيا ديده و به انواع و مدل‌های مختلف هم به نمايش گذاشته می‌شود؛ به نمايش گذاشتنی که سوژه داغ اخبار رسانه‌ها را مهيا کرده است؛ سوژه‌های خبری داغ، از راهپيمايی‌های خيابانی، تظاهرات و جنگ گرفته تا رای دادن در انتخابات به فردی خاص در حزبی خاص.
انرژی اجتماعی اصولا به عرصه و زمان خاصی اطلاق نمی‌شود. هميشه وجود داشته و دارد و البته هم خواهد داشت. حال گاهی می‌شود انرژی نارضايتی اجتماعی و گاهی می‌شود انرژی رضايت اجتماعی.
بعضی زمان‌ها آن‌قدر هيجانش زياد می‌شود که مانند سيلی همه‌چيز را با خود می‌برد. گاهی آن‌قدر عقلانی و نرم می‌شود که همگان فکر می‌کنند وجود ندارد يا از بين رفته است. درباره انرژی اجتماعی و به‌طور خاص انرژی نارضايتی اجتماعی با علی‌اصغر کاکوجويباری، رييس سابق پژوهشگاه آموزش‌وپرورش به گفت‌وگو نشستيم. جويباری معتقد است که در جامعه ما، به دليل ساخت اجتماع و وضعيت احزاب در کشور، انرژی اجتماعی هميشه سر از دانشگاه‌ها درمی‌آورد و به نوعی در آن‌جا نمود پيدا می‌کند. به عقيده دانشيار روانشناسی دانشگاه پيام نور، در چند سال اخير، نارضايتی اجتماعی شيب تند رو به صعودی داشته است و دولت اعتدال بايد افراط‌گرايی را در سايه قرار دهد تا کنشگر اصلی در اجتماع، عقلانيت باشد.

* نارضايتی اجتماعی چيست؟ چرا در کشور ما اين نارضايتی بيشتر در دانشگاه‌ها نمود پيدا می‌کند؟



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


- معتقدم که در يک محيط اجتماعی کلان، مجموعه انرژی‌ای وجود دارد که «انرژی اجتماعی» است. ولی يک بخشی از اين انرژی، انرژی نارضايتی است. اين انرژی يک عرصه عمومی و کلان اجتماعی و يک عرصه خاص در محيط دانشجويی دارد. اين دو عرصه با يکديگر در تعامل هستند. چون دانشجو نسل حساس، پيگير و هيجان‌پذير است و به اقتضای ساختار جامعه ما، اولين جايی که نارضايتی اجتماعی امکان بروز پيدا می‌کند و خود را نشان می‌دهد، محيط دانشگاهی است. اغلب گمان می‌شود که دانشگاه‌ها تنها محيط نشان‌دهنده نارضايتی‌های اجتماعی هستند. البته در خيلی از جوامع چنين امری مصداق ندارد و وضعی مشابه جامعه ما را ندارند. مثلا در جامعه‌ای که ساختارهای سياسی و حزبی متفاوتی با ما دارند، لزوما چنين انرژی‌ای به سرعت وارد جامعه دانشگاهی نمی‌شود. به عبارتی تنها در جامعه‌ای همانند جامعه ماست که ساختار سياسی و حزبی به گونه‌ای است که نارضايتی‌های اجتماعی به اولين مکان حساس، يعنی دانشگاه سرازير می‌شوند. اين انرژی نارضايتی يک پديده کلان اجتماعی و بخشی از انرژی ملی است که می‌توان آن را با تفکيک از يکديگر مورد بحث قرار داد. زمانی هم که اين انرژی در جامعه شکل می‌گيرد نسل بزرگسال و خردسال کمتر از نسل جوان از خود عکس‌العمل با نمودهای خاص نشان می‌دهد. از سوی ديگر مرکز نسل جوان هم در دانشگاه است، به همين دليل اين نارضايتی به سمت دانشگاه سير می‌کند.

* با توجه به صحبت‌های شما، عوامل اين نارضايتی‌ها چيست؟
- انرژی نارضايتی اجتماعی تحت‌تاثير عوامل کلانی است. بايد گفته شود چه چيز‌هايی وجود دارد که اين انرژی را به وجود می‌آورد. البته مثال‌های زيادی می‌توان برای اين موضوع آورد. نمونه‌هايی از اين نارضايتی در سال گذشته، نوسانات قيمت ارز، تورم،‌گرانی و مشکلات معيشتی مردم بود که فضای روانی ناآرامی را در جامعه ايجاد کرده بود. البته در چند سال گذشته شيب روبه‌افزايشی از اين نارضايتی به وجود آمد که اين موارد تنها نمونه‌ای از آن است. مثلا موضوعی مانند گردش ريزگردها در کشور که پديده جديدی است هم از اين دست مسائل بود. به‌طور مثال، مورد ديگر آلاينده‌ها هستند که کلانشهرهايی مانند تهران هر سال بيشتر از سال قبل با آن درگير می‌شوند و البته روی سلامت نسل تاثير می‌گذارد. خب تمام اين موارد، از منابع نارضايتی است که کارکردهای متفاوتی دارد. يکی از اين کارکردها ايجاد نگرانی، اضطراب و استرس در نسل حساس و جوان است. يعنی نارضايتی ناشی از مسائل زيست‌محيطی به دانشگاه منتقل می‌شود. اين موضوع يک اثر روانشناختی روی نسل می‌گذارد و در انرژی روانی نسل دانشجو به صورت نارضايتی تبلور می‌يابد. به اين ترتيب، نسل جوان به دنبال راهی می‌گردد که خودش را با اين معضل مواجه کند. البته به صورت متکثر از پديده‌های سياسی و اجتماعی گرفته تا پديده‌های فرهنگی و اقتصادی، پديده نارضايتی را سامان می‌دهند. از طرف ديگر، نگرش و تلقی آحاد مردم نسبت به دسترسی خبر در اينترنت روی نگرش آن‌ها اثر می‌گذارد. اينترنت سرعتش پايين است، دسترسی به اطلاعات محدود و از طرف ديگر هم فيلترينگ بالاست. خب اين موضوع روی نگرش اثر می‌گذارد. نسل دانشجو هم حساس‌ترين نسل جامعه است. وقتی بحث پارازيت ماهواره‌ای مطرح می‌شود صرف‌نظر از گفت‌وگوهای پزشکی که صورت می‌گيرد و صحت و سقم و تاثير آن روی سلامتی مردم که تنها يک موضوع پزشکی است، جامعه را به اعتماد هدايت نمی‌کند. پس نگرش نسبت به پارازيت ماهواره‌ای يک منبع نارضايتی اجتماعی می‌شود. اين منابع نارضايتی اولين آدرسی که برای نموديابی پيدا می‌کند، براساس ساختار جامعه ما، دانشگاه است. البته من تنها فهرستی از پديده‌هايی را نام می‌برم که در يک سال گذشته می‌توانسته انرژی نارضايتی کلان اجتماعی را تشديد کند.

* اين نارضايتی چه زمانی مهم می‌شود؟
- اين مسائل وقتی مهم می‌شود که اين نارضايتی بخواهد مصرف شود زيرا اين نارضايتی می‌تواند معضلات اجتماعی، امنيتی و کلانی را برای کشور ايجاد کند. در سال‌های گذشته در کشور اين نارضايتی شيب تند و روبه‌صعودی داشت. خشونت اجتماعی در سال‌های گذشته رو به افزايش بود. حتی اين خشونت‌ها در فضای مجازی هم مسائلی را ايجاد و ذهن جامعه را ناآرام کرد. فحشا، سن اعتياد، نگرش به رسانه‌های اجتماعی، نگاهی که مردم به رسانه ملی دارند، همه و همه از نمونه‌های ايجاد اين نارضايتی‌ها بودند؛ نگرش به هنر و بحران‌هايی که صنعت سينما در سال ۹۰ با آن روبه‌رو بود، از جمله تعطيل شدن خانه سينما. اگر بخواهم تجزيه و تحليل کنم، تمام اين موارد از منابع افزايش نارضايتی بودند.

* اگر بخواهيم درباره وضعيت حال حاضر نارضايتی‌های اجتماعی صحبت کنيم، مقايسه دولت اصلاحات و دولت احمدی‌نژاد را چطور ارزيابی می‌کنيد؟
- انرژی نارضايتی يک جنبه عقلانی دارد که بار آن ضعيف است و يک جنبه هيجانی دارد که البته بار آن خيلی هم قوی است. اين امر ويژگی طبيعی اين انرژی است. اين انرژی نارضايتی می‌تواند خودش را با کارکرد مثبت هم نشان دهد و خودش را در محيط آزمون می‌کند. اگر ببيند که شکست‌های پياپی دارد، دچار رکود، سرخوردگی و نهفتگی می‌شود. به همين دليل هم به سطح‌های پايين‌تری از جامعه رسوب پيدا می‌کند و همه فکر می‌کنند که اين انرژی ديگر وجود ندارد و از بين رفته است. ولی در اصل بايد گفت که اين انرژی، تنها نمايش اجتماعی‌اش به حداقل رسيده است. انتخاب آقای خاتمی، گوشه‌ای از مصرف مثبت اين انرژی بود. الان هم انتخاب آقای روحانی آدرس‌يابی مثبت همين انرژی است. ولی تلقی من اين است که دوم خرداد ۷۶ تا ۲۲ خرداد ۸۴، اين انرژی آرام آرام، با تجارب مختلف به رکود هدايت شد. در نتيجه در کارکرد سياسی سال ۸۴، ساير منابع توانستند کارکرد موثرتری در جامعه داشته باشند. درحالی که اين انرژی در کنار عوامل ديگر، سهم دوم خرداد را رقم زده بودند. الان هم سهم اين انرژی در نموديابی دو هفته آخر منتهی به انتخابات، بسيار بالا بود. در خرداد ۹۲، اين انرژی در طول هشت سال متراکم شد و با کارکرد مثبت، خودش را نشان داد.

* شما درباره بار هيجانی و عقلانی انرژی نارضايتی صحبت می‌کنيد. اين‌که بار هيجانی بيشتر باشد يا بار عقلانی ناشی از چيست؟
- اين انرژی توسط کنشگران بزرگ بهره‌برداری می‌شود. استراتژيست‌ها و کنشگران بزرگ از اين انرژی‌ها به منزله فرصت استفاده می‌کنند. معتقدم که صحبت از اين انرژی، کاملا بحث روانشناختی است. در خرداد ۹۲، اين انرژی در يک کارگاه آموزشی، بار عقلانی‌اش تقويت شد و بار هيجانی‌اش تقليل پيدا کرد. در حالی که اين انرژی در سال ۸۸، بار هيجانی‌اش بالا و عقلانيتش پايين بود. ولی امسال، کنشگران عرصه اجتماع، وجه عقلانی‌اش را تقويت کردند با اين‌که اين انرژی بالذات بار هيجانی‌اش بالاست. به همين دليل بايد بگويم اين مديريت است که بار عقلانی انرژی آن را تقويت می‌کند. مثلا ورود آيت‌الله هاشمی به انتخابات ۹۲، بار عقلانی اين انرژی را بيشتر کرد. از نظر روانشناختی، آيت‌الله هاشمی با اقدامش به نسل جوان ياد داد که با هدايت انرژی به سمت عقلانيت، بهتر می‌تواند هدف‌هايش را دنبال کند.

* با توجه به بار هيجانی و عقلانی‌ای که می‌گوييد، برخورد‌ها چطور شکل می‌گيرد؟
- تاکيد می‌کنم که اين انرژی به‌طور اساسی هيجانی است و کنشگران هستند که بار عقلانی‌اش را کم يا زياد می‌کنند. مثلا روزی که آيت‌الله رفسنجانی رد صلاحيت شد، با يک واکنش او، جميع جوان می‌توانستند به کف خيابان بيايند، ولی چند روز صبر کردند و نارضايتی به موضعی ديگر جابه‌جا شد. البته اين اتفاق در سال ۸۸ نيفتاد. يعنی پهنه تصميم‌گيران به شکلی بود که به اين نقطه نرسيد. خود انتخابات ۸۸ و التيام نيافتن آلام آن، يکی از منابع نارضايتی موثر بر تمام مواردی بود که در سال ۹۱ اتفاق افتاده بود. يعنی اين زخم ماند. پس بايد بررسی شود که اگر اين نارضايتی حل شود چه اتفاقی می‌افتد و اگر حل نشود به کجا خواهد کشيد؟

* به اين ترتيب، نارضايتی‌ها در دوران اصلاحات چطور بود که سال ۸۴ به رای دادن به احمدی‌نژاد منتهی شد؟
- ببينيد اين انرژی قبل از ۷۶ هم وجود داشت ولی با انتخاب آقای خاتمی اين انرژی مسير تازه‌ای پيدا کرد. مجموعه کنش و واکنش‌هايی که در سال ۷۶ تا ۸۴ انجام گرفت اين انرژی را مصرف و به سمت رکود هدايت کرد. اين مثال‌ها شايد به ظاهر سياسی باشد ولی من تنها قصد تحليل روانشناختی اين انرژی را دارم. وقتی می‌گويم که اين انرژی در مرحله نهفتگی است، يعنی وجود دارد ولی پنهان شده و حاضر نيست نمود خارجی داشته باشد. مثلا در مجلس ششم، يک اعتراض دانشجويی نسبت به اتفاقی در کشور صورت گرفت و جمعی از دانشجويان متحصن شدند. ولی وقتی بررسی می‌کنيد، می‌بينيد که ۱۰نفر متحصن‌اند و ۵۰نفر نماينده مجلس در حال حمايت از آن‌ها هستند تا تحصن تداوم يابد. اين يعنی انرژی آب‌رفته. يعنی اين‌که انگيزه‌ها آن‌قدر برای حرکت‌های دانشجويی پايين است که ۵۰ نماينده در حال باد زدن اين ۱۰ نفر هستند تا آن‌ها را در حرکت اعتراضی نگه دارند. اين مشخص بود که فرآيند روانشناختی موثر بر تغييرات اجتماعی به سود اصلاح‌طلبی نيست. تاکيد می‌کنم که تحليل من روانشناختی است و سياسی نيست. ولی افرادی که مديريت کلان پديده را بررسی می‌کنند توجه‌شان به نسبت ۱۰ به ۵۰ نفر نيست. خب بايد ديد که اين پديده يعنی چه؟ در حالی که همين جريان وقتی شروع می‌شد، بايد مراقبت می‌کردند که اعتراض ۱۰ دانشجو، دانشگاه‌های ديگر را ملتهب نکند و موج اعتراضش به دانشگاه‌های ديگر نرسد. اين انرژی مصرف می‌شود، به نوعی کارکرد منفی می‌گيرد، درست مديريت نمی‌شود و درنهايت به نهفتگی می‌رسد. در نتيجه وقتی به لحاظ روانشناختی، عوامل موثر بر انتخابات را نگاه می‌کنيم، می‌بينيم که انرژی نارضايتی اجتماعی تعيين‌کنندگی‌اش پايين آمد و نتيجه‌اش در آخر انتخاب چهره‌ای مانند محمود احمدی‌نژاد توسط مردم بود.

* اوج اين نارضايتی‌ها چه سالی بود؟
- به نظرم اين انرژی تنها در سال ۸۸، هيجانش بيشتر بود و نمود خارجی داشت به همين دليل هم بيشتر به نظر می‌آمد. اما در سال ۹۲ عقلانيتش بيشتر شده بود. ولی چون همه‌چيز آرام بود، کسی فکر نمی‌کرد که هنوز هم وجود داشته باشد. حتی کسی فکر نمی‌کرد که سنگين‌تر و متراکم‌تر هم شده باشد. به همين دليل هم مورد محاسبه جدی و ارزيابی قرار نگرفت و کنشگران در سايه منتظر بودند تا از آن استفاده کنند. من معتقدم در فرآيند منتهی به انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲، چند پديده وجود داشت که کار می‌کرد و متوجه اين انرژی شد. يکی حرکات مختلفی بود که رييس‌جمهوری وقت، آقای احمدی‌نژاد فهميد وجود دارد و قصد داشت با آن‌ها بازی کند. به همين دليل هم مباحثی مثل ايران‌گرايی و اسلام ايرانی در اين دوران مطرح شد. جدا از اين‌که اين مساله به‌طور مفصل قابل تفسير است ولی احمدی‌نژاد متوجه اين انرژی شده بود و می‌خواست از آن استفاده کند. من در عملکرد اين جريان در ماه‌های منتهی به انتخابات اين انرژی را «انرژی انحرافی» می‌نامم. ولی ارزيابی من اين است که انرژی انحرافی قصد داشت از انرژی نارضايتی به شکل بحران‌سازی و با افزايش بار هيجانی‌اش استفاده کند.
به عبارتی به دنبال عقلانی‌سازی آن نبود. مثالش هم جريان استيضاح وزير کار، آقای شيخ‌الاسلامی و جريانات پيش آمده توسط احمدی‌نژاد در مجلس بود. البته اين‌که موفق بود يا نه قابل بحث است. او می‌خواست قهرمانی برای بازی با اين انرژی باشد. تلقی من اين است که او می‌خواست اين انرژی را به استخدام خود دربياورد. منتها با تشديد بار هيجانی انرژی، دنبال بازی‌ای بود که البته در فصل بهار عقيم شد. انرژی دوم، انرژی‌ای بود که از نتيجه انتخابات ۸۸ پس صحنه مانده بود. اين انرژی با تقويت بار هيجانی‌اش که از شبکه‌های اجتماعی و محيط پنهان دانشجويی هدايت می‌شد مستعد بود تا مشکلات اجتماعی زيادی به وجود آورد. ولی باوجود اين‌که اين انرژی تجربه خاستگاه خيابانی داشت، توسط کنشگران سياسی به سمتی هدايت شد که بار عقلانی‌اش تقويت شود. اين موضوع قابل تحقيق است که چطور پديده‌ای که ظرفيت خيابانی داشت، آرام راهش را پيدا کرد و در صندوق رای خودش را نشان داد. من معتقدم که اين انرژی در مديريت کشش اعتدالی قرار گرفت. به اين ترتيب، آن‌ها، دومين گروهی بودند که اين انرژی را درک کردند. معتقدم اين انرژی توسط بقيه جريانات انتخاباتی اصلا درک نشده بود که بخواهند با آن کار کنند. البته در پس صحنه مديريت کلان بر اين انرژی، نقش مقام معظم رهبری فراتر از جريانات، ممتاز و بی‌بديل بود. ايشان به اين انرژی در يک پروسه کلان اعتماد دادند تا بتواند در چارچوب نظام، مطالبات خودش را پيگيری کند. حضرت ايشان به دفعات اعلام کردند کسی از رای من اطلاع ندارد. در وهله‌ای اعلام کردند حتی بچه‌های من هم از رای من خبر ندارند. ايشان در جايی ديگر اين مضمون را فرمودند اگر کسی به نظام پايبند نباشد برای ايران در انتخابات شرکت کند. يا حتی ايشان در روز انتخابات آرای مردم را امانت تبيين داشتند. همه اين‌ها دادن اعتماد به مردم از جمله آرای ناراضيان است. به واقع رهبری با درک صحيح از انرژی نارضايتی فرصتی فراهم کرد تا اين انرژی در چارچوب قانون به آزمون مبادرت کند.

* چشم‌انداز آينده را چگونه می‌بينيد؟
- من معتقدم که دولت تدبير و اميد، استعداد درک اين انرژی را دارد. آقای روحانی هم دلايل تغيير در نتايج نظرسنجی در يک هفته آخر را درک کردند. در واقع در راهبرد کلان اين ظرفيت می‌تواند کارکرد مثبتی مشابه نتيجه انتخابات داشته باشند و می‌تواند نمايش اجتماعی‌اش را با نشاط ببيند. همين‌طور می‌تواند نمايش اجتماعی پديده را در محيط دانشگاهی در شکل گردهمايی‌ها، فعاليت دانشجويی صنفی و همايش‌ها ببيند. فعلا چشم‌انداز کلی را اين طور می‌توان ديد. ولی خب جامعه ظرفيت تندروی و افراط‌گرايی را از هر طرف می‌تواند داشته باشد. به اين ترتيب، اگر تدبير افراط‌گرايی را به حاشيه ببرد، می‌تواند همين کارکرد را با نمايش اجتماعی، علمی و فرهنگی ببيند. اين منوط به اين است که دولت بتواند افراط‌گرايی را در سايه قرار دهد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016