گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
20 شهریور» تحریم، جنگ و دولت متجاوز: مروری بر مواضع آقای علی افشاری، قسمت ۱ محمد سهیمی12 شهریور» در بحران سوریه منافع و مصالح ملی و استراتژیک ایران در کجا قرار دارند؟ محمد سهیمی 26 مرداد» دروغ گوی جنگ طلب مسلمان ستیز، محمد سهیمی 15 مرداد» تحریم، جنگ و تجزیه ایران: پاسخ به آقای مجید محمّدی و مروری بر نوشتههای ایشان، محمد سهیمی 15 مرداد» تحریم، جنگ و تجزیه ایران: پاسخ به آقای مجید محمّدی، محمد سهیمی (بخش پایانی)
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! تحریم، جنگ و دولت متجاوز: مروری بر مواضع آقای علی افشاری، بخش ۲ محمد سهیمیاین بخش دوم از یک مقاله سه قسمتی است که به بررسی مواضع آقای علی افشاری، یکی از فعالترین چهرههای سیاسی ایرانی در آمریکا، اختصاص دارد. ایشان مقالات بسیاری زیادی در مورد تمامی مسائل مهم ایران و هم چنین خاور میانه منتشر کردهاند. به نظر نگارنده جمع آوری نکات مهم نظرات ایشان در یکجا موجب خواهد شد که ایرانیان تصویر روشنتری از مواضع ایشان بدست آورند تا برای خود تصمیم بگیرند که آیا با نظرات آقای افشاری موافق هستند یا خیرنسخه پی دی اف مناسب چاپ، همراه با لینک به منابع ذکر شده در مقاله تجویز مدل لیبی برای سوریه "به نظر من جامعه جهانی باید جلوی خشونت های دولتی در سوریه را بگیرد. این کار نیازمند منهدم کردن ماشین سرکوب حکومت قسی القلب بشار اسد است که تا کنون ۵۰۰۰ نفر را کشته است. به نظر من سیاست منطقه پرواز ممنوعه و همچنین جلوگیری از حضور ادوات سنگین نظامی مانند تانک به خیابان ها با توجه به تفاوت های سوریه و لیبی می تواند علیه حکومت اسد و متوقف کردن سیاست حمام خون وی بکار آید". مطابق گزارش های همان زمان و گزارش های دائمی بعدی مخالفان سوری، و آمارهای دیگر همیشه تعداد کشته شدگان نیروهای رژیم اسد بیش از نیروهای مخالفان بوده است. پس حداقل نیمی از این 5 هزار تن از نیروهای وفادار به اسد بوده اند. آقای افشاری فقط طرفدار جنگ در سوریه و لیبی نیستند. ایشان هر کسیکه مخالف این تفکر ایشان هست را متهم میکنند که متحد دیکتاتور است، بدون آنکه ظاهراً متوجه باشند که چنین اتهام بی اساس و عجیبی خود پیروی محض از تک صدائی و در نتیجه دیکتاتوری است. ایشان در روزآنلاین می نویسد: "مخالفت ایدئولوژیک و هویت طلبانه این جریان با مداخله نظامی و نفی دخالت بشر دوستانه بدون آن که رویارویی و برنامه مشخصی را برای جلوگیری از قساوت نفرت برانگیز و توحش کم سابقه حکومت های قذافی و بشار اسد نشان دهد نوعی از روشنفکری در قرن بیستم و یکم را به نمایش می گذارد که ناخواسته در کنار دیکتاتور هایی قرار می گیرد که در صف رویارویی با غرب ایستاده اند... آنها جهان را به تماشای منفعلانه و سکوت برابر جنایات روز افزون حکومت اسد دعوت می کنند...تاخیر و به عقب انداختن این تلاش [مداخله ی نظامی خارجی در لیبی و سوریه] و عدم استفاده از فرصت ها فقط مشکلات را بیشتر کرده و تبعات ناخواسته محتمل را تشدید می نماید...وضعیت وخیم و تکان دهنده سوریه نشان می دهد چگونه نتایج عملی توصیه های این دیدگاه به فاجعه منتهی شده و چشم انداز پیش رو تیره و تار است ...مسئول اصلی این فجایع بشار اسد است که به مقاومت لجوجانه، ارتکاب جنایت بر علیه بشریت و دادن وعده ی توخالی اصلاح روی آورده است. اصلاحات وی در عمل مشخص شد که جز اقداماتی سطحی و روبنایی نیست که هدف تثبیت و بازسازی اقتدار فرو ریخته وی را دنبال می کند...رصد کردن اوضاع در سوریه نشان می دهد که امکان دستیابی به مطالبات حداقلی مردم سوریه در رفورم وعده داده شده از سوی اسد وجود ندارد...نگرانی از چالش های دوران گذار و یا خلاء قدرت توجیه کننده انقعال و یا دلخوش شدن به اصلاحات فرمایشی و کم دامنه ی حکومت هایی مانند بشار اسد نیست. جامعه جهانی باید حکومت سوریه را برای پایان دادن به خشونت تحت فشار موثر قرار دهد تا زمینه برای تصمیم گیری مردم سوریه و مشارکت موافقین و مخالفین حکومت سوریه جهت تعیین تکلیف وضعیت سیاسی این کشور مساعد گردد...اما موضوع بحث در این نوشته نقد روشنفکری تقویت کننده دیکتاتور های خونریز غرب ستیز است که استکبار ستیزی را به عنوان ارزشی مطلق و مجزا مد نظر قرار می دهد و تحقق دیگر ارزش ها چون مردمسالاری، آزادی و کرامت انسانی را مشروط به آن می کند. گویی استبداد فی نفسه بد نیست بلکه موقعی بد است که مستبد همسو با غرب باشد. حال اگر رفتن دیکتاتور و هموار شدن مسیر گذار به دموکراسی منجر به گسترش حوزه نفوذ غرب شود، دیگر مبارزه معنی ندارد و به هر قیمتی باید جلوی این تغییر ایستاد و هر راست و دروغی را بکار برد تا هدف مقدس زمینگیر کردن غرب تجاوز کار و امپریالیسم تحقق یابد". کلمات "ایدئولوژیک" ، "مکانیکی" و از این قبیل در نوشتههای آقای افشاری بسیار زیاد هستند، و معمولا زمانی ایشان آنها را بکار میگیرند که قافیه واقعا تنگ است. چرا مخالفت با جنگهای خانمان سوز، و نابودی زیر بنای کشورها نظیر آنچه که در عراق و لیبی اتفاق افتاد و در حال اتفاق افتادن در سوریه است، مخالفت ایدئولوژیک است؟ ایشان توضیح نمیدهند، چون لابد توضیحی ندارند، و البته دید ایدئولوژیک، که غیر قابل انعطاف است و از زاویه بسیار تنگی بدنیا نگاه دارد، قابل قبول نیست. ولی همانطور که نگارنده در مقاله چند ماه پیش خویش در نقد این ادعای آقای افشاری گفت، در برابر نگاه ایدئولوژیک نگاه عمل گرایانه وجود دارد که نگاهی است که با توجه به آنچه که اتفاق افتاده برای آینده تصمیم گرفته و موضع گیری میکند. در آن مقاله نتیجه سیاستهای آمریکا و غرب از سال ۲۰۰۱ در عراق، افغانستان، ایران، پاکستان، بحرین، یمن، سوریه، لیبی، لبنان، و سومالی (بعلاوه مصر) با ارجاع به منابع معتبر توضیح داده شد. از آقای افشاری و خوانندگان دعوت میشود که اگر مایلند مقاله را مطالعه کرده و توضیح دهند که کدام یک از نتایج و حقایق بیان شده را قبول ندارند، و چرا. اگر آنها را قبول دارند، کدام نگاه ایدئولوژیک است؟ چرا هر کسیکه با این جنگهای ویران کننده مخالفت کرد، متحد دیکتاتور هاست؟ این فتوای سکولار مکانیکی آقای افشاری نگاه ایدئولوژیک است، یا پند گرفتن از آنچه که اتفاق افتاده؟ کلمات "قلمبه سلمبه" به دیگران پرتاب کردن که نشان از فکر عمیق نیست. هر ادعایی احتیاج به منبع معتبر دارد، و اتفاقا عادت کسانی مثل آقای افشاری و همفکران ایشان این است که مقالات آنها اغلب خالی از هر گونه منبع است، چه رسد به منبع معتبر. نگارنده در طول چند سال گذشته صدها مقاله به زبان انگلیسی در توصیف اوضاع ایران و جنایاتی که در آنجا اتفاق افتاده منتشر کرده است. از خوانندگان دعوت میشود که راجع هر موضوع مهم در ایران یک جستجو در گوگل به زبان انگلیسی انجام دهند تا مقالات نگارنده را به اسانی پیدا کنند، از کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۱۳۶۰ گرفته، تا قتلهای زنجیرهای، انقلاب به اصطلاح فرهنگی، قیام دانشجویی ۱۳۷۸ و حوادث بعد از آن، زندانی کردن دگر اندیشان، شهدای جنبش سبز، جنایات در کهریزک، دادگاه های استالینیستی و فرمایشی، نقش سپاه در کودتای ۱۳۸۸، اعدامهای بعد از انتخابات ۱۳۸۸، شرح حال فعالان جنبش دانشجویی و شخصیتهای شجاعی مثل خانم ها نسرین ستوده، نرگس محمّدی، و شیوا نظر آهاری، دکتر احمد زیدآبادی، دکتر سعید حجاریان، آقایان عیسی سحر خیز، مصطفی تاجزاده، محمد صدیق کبودوند و حسین رونقی ملکی، میر حسین موسوی و مهدی کروبی، آیتاللّه حسین علی منتظری و غیره و غیره. در یک مقاله قبلی شرح مختصری نیز از آنچه که بر خانواده خود نگارنده در دهه ۱۳۶۰ گذشت ذکر شد. حال اگر نگارنده با این سابقه فقط به این دلیل که با جنگهای ویرانگر که آقای افشاری طرفدار پر آتشین آن هستند مخالفت کند، او در کنار دیکتاتور ایستاده است؟ مبنای این ادعای مضحک چیست؟ فقط مخالفت با نظر آقای افشاری، و یا چیزی با ریشههای عمیقتر؟ پس شرم و حیای سیاسی کجاست؟ سکوت در برابر جنایات دیکتاتورها یک امر است و حمایت از بمباران کشورهای دیکتاتوری امری دیگر. تمامی آزدیخواهان واقعی -- نه "جامعه جهانی" مورد نظر طرفداران تحریم، جنگ، و تجزیه ایران که این کلمات با اهمیت را آلوده کردهاند -- نقض حقوق بشر در هر جائی را محکوم کرده، و خواهان مجازات دیکتاتورها هستند. ولی این خواسته آنان با حمایت از حمله به آن کشور ها، ویران کردن زیربنای آنها، بمباران مردم بیگناه، و غارت منابع آنها یکی نیست. "بشر دوستی" معادل جنگ طلبی و ایمان به مثل "دیگی که برای من نجوشه، درش کله سگ بجوشه" نیست. مردم شیلی حکومت فاشیتی ژنرال آگوستو پینوشه را که در یازدهم سپتامبر ۱۹۷۳، دیگر یازدهم سپتامبر مهم تاریخ که راجع آن صحبت نمیشود، با یک کودتای مورد حمایت سیا دولت دموکراتیک سالوادر آلنده را سرنگون کرد، با بمباران شیلی توسط غرب سرنگون کردند و یا با کوششهای مسالمت آمیز خود در شیلی؟ حکومت ژنرال فرانسیسکو فرانکو، دیکتاتور اسپانیا و همدست فاشیستها در جنگ دوم جهانی، چطور به زباله دانی تاریخ سپرده شد؟ حکومت سرهنگها در یونان، که در ۱۹۶۷ با یک کودتای مورد حمایت سیا بر سر کار آمد، چگونه توسط مردم یونان در ۱۹۷۴ سرنگون شد؟ حکومت لهستان در ۱۹۹۰ چطور؟ در عین حال، واکنش آمریکا به سرنگونی دولت انتخابی هندوراس توسط کودتای نظامیان در ۲۰۰۹، یعنی زمانی که پرزیدنت اوباما به ریاست جمهوری رسیده بود، چه بود؟ بگذریم که آمریکا در هندوراس هفت بار دخالت نظامی در قرن بیستم کرد فقط برای حمایت از کمپانیهای آمریکایی. از سوی دیگر، جالب است که آقای افشاری حمایت خود و گروه همفکران خود در حمایت از بمباران کشورها توسط آمریکا و ناتو را عمل سیاسی خود و همفکرانش قلمداد می کند. حمایت از بمباران کشورها، چگونه به عمل سیاسی فعالانه تبدیل می شود؟ لطفا روشنگری بفرمائید. آقای افشاری منتقدان سیاست های تجاوزکارانه آمریکا را متحدان دیکتاتورها قلمداد می کند، در حالیکه حقیقت آنقدر عیان است، و آش آنقدر شور شده است که حتی خود جرج بوش در نطق معروف نوامبر ۲۰۰۳ خود بیان کرد که جهان غرب شصت سال حامی دیکتاتوری های منطقه ی خاورمیانه بوده است. جرج بوش و تونی بلر مسئولیت این امر را پذیرفتند، اما متحدان ایرانی آنها می خواهند آن را به گردن ناقدان مدافع حقوق بشر بیندازند. گویی این ناقدان بودند که به دیکتاتورها سلاح می فروختند و آنها را تا دندان مسلح می کردند نه غرب که فقط آمریکا در ۲۰ سال گذشته تنها حدود ۱۰۰ میلیارد دلار به عربستان سعودی اسلحه فروخته است. گویی این ناقدان بودند که در زمان تجاوز عراق به ایران در دیدار با صدام حسین در بغداد اعلام کردند که از او حمایت میکنند، نه دانالد رامسفلد فرستاده مخصوص پرزیدنت ریگان در دسامبر ۲۰۰۳ و مارس ۲۰۰۴. گویی این ناقدان بودند که صدام حسین را به سلاح های شیمیایی تجهیز کردند، نه آمریکا و آلمان غربی (به گفت و گوی شبکه ی الجزیره با رامسفلد بنگرید که می گوید من نمی توانم در این زمینه اطلاعات بدهم). مگر دولت آمریکا نقشه نقل و انتقالات نیروهای ایران را در اختیار صدام حسین قرار نداد تا با سلاح های شیمیایی سربازان ایران را قتل عام کند و اینک پس از گذشت سه دهه اسناد آن توسط فارن پالیسی منتشر می شود؟ در اینجا واکنش آقای افشاری به دلیل دینی که به دولت آمریکا دارند، و خود را قدردان دولت آمریکا دانسته و با آن "همسو"هستند چیست ؟ واکنش تحصیل کردگان ایرانی دانشگاه های آمریکا چه باید باشد؟ گویی این ناقدان بودند که در دو سال گذشته ۶۰ میلیارد دلار سلاح به رژیم دیکتاتوری مذهبی فاشیستی عربستان فروخته اند نه دولت آمریکا. گویی این منتقدین هستند، نه آمریکا، که اخیرا ۱۳۰۰ بمب خوشه ای، که در سراسر جهان ممنوع شده و فقط آمریکا آن قرار داد را امضا نکرده است، را به عربستان فروخته اند. گویی سرهنگ جنایتکار قذافی متحد جرج بوش در جنگ علیه تروریسم نبود، بلکه متحد ناقدان هژمونی آمریکا بود. گویی این ناقدان بودند که فرزند قذافی- خمیس- را در سال ۲۰۱۱ به آکادمی نیروی هوایی آمریکا بردند، برایش اسم مستعار جعل کردند، به او مهارت های رهبری و مدیریت را آموزش دادند، با کمپانی های نظامی برایش ملاقات ترتیب دادند و تور سیاحتی برایش گذاشتند، نه وزارت امور خارجه ی پرزیدنت اوباما. به گزارش مبسوط CNN بنگرید (البته برخی جنگ طلبان ایرانی آنقدر بی حیا هستند که اگر جرأت کنند میگویند حتماً CNN و نیویورک تایمز و واشنگتن پست را هم "غرب ستیزان" و "آمریکا ستیزان" تسخیر کرده و علیه "گسترش هژمونی غرب و آمریکا" فعالیت می کنند). دولت آمریکا باید به چنین مدافعان و متحدانی افتخار کند که اعمال ناصوابش را هم به گردن ناقدانش می اندازند. انتقاد از مخالفان هژمونی "وقایع بهار عربی و بخصوص آن چه در لیبی رخ داد و آنچه اکنون در سوریه جاری است محملی برای شناخت گرایش جدیدی در جریان روشنفکری و نیرو هایی است که تمایل دارند خود را در سطح جهانی به عنوان رهایی بخش و مترقی معرفی کنند. اما در عمل گرایش ترقی خواهانه آنها عمدتا در تقابل با آمریکا و مخالفت با هر چیزی خلاصه می شود که دامنه هژمونی غرب را بگستراند". به طور طبیعی مخالفان جنگ و دخالت در امور داخلی دیگر کشور ها، بخصوص جنگهای امپریالیستی غرب در خاور میانه، مخالف هژمونی هر کشوری از جمله جمهوری اسلامی هستند، نه پیاده نظام بسط هژمونی دولت های غربی یا دولت آمریکا. کارویژه اینان مخالفت با هژمونی است، نه تجویز سلطه. متاسفانه به نظر نگارنده آقای افشاری که می داند مردم ایران (و مردم دیگر کشورها و همینطور قوانین و موافقتهای بینالمللی؛ بیاد آوریم که شورای امنیت سازمان ملل عراق را به عنوان متجاوز به ایران محکوم کرد) هر دولتی را که به کشورشان حمله کند، متجاوز و هر نیرویی را که با متجاوزان همکاری کند، خائن به شمار می آورند، میکوشد تا با نگارش مقاله های متعدد این تصویر را دگرگون سازد، و خیانت را از ننگ به فضیلت تبدیل کند. مخدوش کردن معنی دولت متجاوز "پارادایم کنونی دنیا جهانی شدن و کمرنگ شدن مرزهای ملی است... پس باید توجه کرد که معنای بیگانه و خودی در جهان امروز فرق کرده است...همان گونه که قذافی برای مردم لیبی خودی نبود و بیگانهتر از نیروهای ناتو بود که برای ویران کردن ماشین جهنمی سرکوب او به یاری مبارزین لیبی آمدند. خارجی اگر به حمایت یک ملتی بیاید و استقلال آنها را مخدوش نسازد، متجاوز بشمار نمیآید...حکومت و گروهی از عناصر داخلی وقتی به سمت نقض حقوق شهروندی انسانها رفت دیگر بیگانه است و بر عکس اگر نیروی خارجی به قصد کمک و حمایت از خواست مردم بر آمد غریبه محسوب نمیشود". پس دولتی که کشور را مورد تهاجم نظامی قرار دهد، لزوماً "متجاوز" نیست. جل الخالق !ادعاهای آقای افشاری در مورد کمرنگ شدن مرزهای ملی بی اساس و بی مایه است. اکثریت بسیار بزرگ انهأئیکه در بین ایرانیان این ادعا را دارند آمریکا-شیفتگان و ایران-ستیزان هستند که برای هژمونی غرب آب حمل میکنند، چرا که نظام سیاسی-اقتصادی آمریکا همیشه با ملی گرائی مخالف بوده است. حتی در اروپا واکنش منفی بر ضّد هژمونی اقتصادی آلمان و تحمیل سیاستهای راستگرایانه دولت خانم انگلا مرکل بر بسیاری از کشورهای اروپایی بسیار زیاد است. در مورد ایران تنها کشور هایی که ممکن است به ایران حمله کنند آمریکا و متحدان آن هستند. این کشورها استقلال ایران را مخدوش نمیکنند؟ انگلیس (و روسیه) بر سر ما چه آوردند؟ انگلیس و آمریکا چطور؟ تاریخچه حمله آمریکا به کشورهای دیگر، ویرانی که این حملات بوجود آورد هم در خاور میانه و هم در آمریکای لاتین، و تلاش آمریکا برای به قدرت رساندن دولتهای نوکر خود در آن نواحی چنان روشن هستند که احتیاجی به بازگوی کردن آنها برای اثبات مضحک بودن این ادعا که آنها "استقلال ما را مخدوش نخواهند کرد" نیست، مگر اینکه البته ما در یک عالم موازی دیگر زندگی کنیم. مخدوش کردن معنی خائن "تبعات خواسته و یا ناخواسته ی این نگرش تقویت قرائتی از استقلال است که نظام های دیکتاتوری می پسندند تا با هژمونیک کردن مذمت مطلق دخالت خارجی از چاردیواری سرزمین خود حیات خلوتی بسازند و با فراغ خاطر هر برخوردی خواستند با اتباع خود انجام دهند...[معتقد به روایت سنتی از استقلال] نیات شبه فاشیستی خود را در پشت سر آن مخفی می سازد...اگر دولتی بر ضد خواست ملت خود رفتار کرد دیگر نمی تواند دور مرز های خود دیوار بکشد. در این حالت نیرو های خارجی می توانند در نقش حمایتی و مکمل اراده ی مردم ظاهر گردند...قذافی وقتی بر علیه ملت خود جنگ به راه انداخت، صلاحیت و مشروعیتش برای جلوگیری از مداخله ی خارجی را از دست داد...در واقع حکومت غریبه با مردم فرق ماهوی با بیگانه ندارد...در حکومت های غیر دموکراتیک که به سرکوب سیستماتیک گسترده و خونین بر علیه شهروندان شان دست زده اند، موضوع فرق می کند و حمایت خارجی برای عقب راندن آن حکومت از تضییع حقوق اتباعش موجه است... خیانت در رابطه با اصل همکاری با نیرو های خارجی مصداق ندارد...تعبیر کلاسیک از استقلال سنگری است که نیروهای معتقد و یا گرفتار در فاشیسم می توانند در پشت آن پنهان شوند و برنامه های معطوف به قدرت خود را جلو برند". بدین ترتیب از نظر آقای افشاری آن دسته از افراد و گروه هایی که دولت حمله کننده به کشور را "متجاوز" و همکاران داخلی آنان را "خائن" به شمار می آورند، "فاشیست" و در خدمت "نظام های دیکتاتوری" هستند. آقای افشاری در مقاله دیگری که اتفاقا موضوع بحث اش گروه خاصی از اپوزیسیون ایرانی مقیم خارج ( یعنی همان ها که بیانیه نوشته شده توسط ایشان را امضا کردند) و اجلاس های آنان است که از نظر منتقدان بسیاری، طرفدار مداخله نظامی خارجی در ایران هستند،در پاسخ این اتهام می گوید: "دفاع از مداخله خارجی نیز فی نفسه به معنای خیانت نیست بلکه چگونگی آن محل بحث است". آقای افشاری طبق معمول خود با الفاظ بازی کرده بدون اینکه، بطور مثال، آن "چگونگی" را تبیین کنند و بفرمایند آیا اصولاً موردی از "چگونگی دفاع از مداخله خارجی"هست که ایشان آنرا خیانت بدانند؟ آقای افشاری در مرداد ۱۳۹۰ در رادیو زمانه به ایرانیان می گوید که مردم عراق و لیبی حمله نظامی خارجی را بر استقلال ترجیح دادند: "مردم لیبی حمایت جامعه جهانی را بر استقلالخواهی کاذب و متکی به دیکتاتوری قذافی ترجیح میدهند. همانطور که مردم عراق در برابر صدام و رژیم بعث رفتار مشابهی انجام دادند. در این شرایط اساساً حکومت ضد مردمی داخلی حکم بیگانه را دارد و حضور خارجیها به شرط اینکه در پی تثبیت سلطه خود نباشند، به برقراری استقلال واقعی کمک میکند...[اما]برخی دیدگاهها که هر نوع همکاری [نیروهای اپوزیسیون] با عامل خارجی و بهطور مشخص غرب را زمینهسازی برای تجاوز نظامی، گرفتن کاسه گدایی، دریوزگی و انداختن طوق بندگی میپندارند و از این طریق خواسته یا ناخواسته کشور را به سمت انزوا و محرومیت از حضور موثر در صحنه بینالمللی سوق میدهند و نتیجه دیدگاههای آنها تفاوت چشمگیری با عملکرد جمهوری اسلامی ندارد و در نهایت منافع ملی و حقوق مردم را در مسلخ توهم توطئه قربانی میکند، سویه افراطی نگاه به استقلال را تشکیل میدهد". اینکه چگونه و بر طبق چه پژوهش علمی آقای افشاری به این نتیجه رسیده بودند برای نگارنده روشن نیست. اینهم یکی دیگر از ادعاهای بی اساس ایشان و بازی کردن با الفاظ به منظور اهداف خاص است. آقای افشاری که خود مبلغ "همسویی" اپوزیسیون با فشار خارجی (آمریکا، اسرائیل، عربستان سعودی، قطر، و...) علیه ایران است، و به عقیده نگارنده خود "همسویی" را در عمل به کمال رسانده، بد نیست به قانون اساسی آمریکا نگاهی بیندازند. مطابق تبصره سوم بند سوم قانون اساسی آمریکا: "خیانت به ایالات متحده آمریکا تنها به معنای اعلام جنگ علیه آنها یا پیوستن به دشمنان آنها از طریق یاری رساندن به آنهاست. کسی به خیانت محکوم نمی شود مگر با شهادت دو نفر در مورد یک عمل آشکار او یا اعتراف خود او در دادگاه". این قانون در اسرائیل و عربستان سعودی و قطر هم وجود دارد. پس چرا نوبت که به ایران می رسد، حمله کننده "متجاوز" نیست، همکار متجاوز هم "خائن" نیست. این" یک بام و دو هوا" که آقای افشاری بدان معتقد هستند برای چیست؟ برنامه هسته ای و جعلیات اپوزیسیون "همسو" برای جنگ "ایران از قرارداد ان پی تی تخطی کرده و به معاهدات بین المللی بی اعتنایی کرده است...برنامه ی هسته ای ایران مخرب است.برنامه ی هسته ای ایران دارای وجوه نظامی است...انحراف برنامه ی هسته ای ایران به مسیر نظامی وارد مرحله ی تعیین کننده ای شده است...برنامه ی هسته ای ایران در مرکز اقدامات تنش زا قرار دارد...ایران کانون های بی ثبات ساز را در سطح منطقه و جهان تقویت می کند. ...ایران صلح ستیزی را در سپهر جهانی دنبال می کند...ایران شعله های جنگ محتمل را بر خواهد افروخت...ایران تهدیدی علیه صلح و ثبات جهانی به شمار می رود...باید با برنامه ی هسته ای مخرب ایران مقابله کرد...در مخالفت با جنگ باید ایران بحران ساز را هدف اصلی قرار داد". این بیانیه تاریخچه مختصری هم دارد که بازگو کردن آن خالی از لطف نیست. پیشنویس اول این بیانیه را آقای افشاری برای نگارنده هم فرستادند. در اولین واکنش خود به پیشنویس به آقای افشاری نوشتم که "آنچه که شما دخالت بشر دوستانه مینامید، بسیاری حمله نظامی میدانند." پاسخ ایشان این بود که "این تفسیر شما است." این پیشنویس حتی از زبانی استفاده کرده بود که به اصطلاح دخالت بشر دوستانه در ایران را هم تحت شرایطی مجاز میدانست که در نسخه نهایی حذف شد، چرا که تنی چند از ایرانیان دیگر هم به آن اعتراض کرده بودند. به هر حال از نظر نگارنده بیانیه قابل حمایت نبود بعد از انتشار آن نگارنده در مقالهی با عنوان "دخالت بشر دوستانه و یا حمله نظامی بیشرمانه" بیانیه را نقد کرد. صرف نظر از این دروغ که "ایران از قرار داد ان پی تّی تخطی کرده،" باید گفت که چه قصد واقعی آقای افشاری این بود و چه نبود، زبان بیانیه دقیقا و کلمه به کلمه همان زبانی است که نئوکانها و جنگ طلبان آمریکا و اسرائیل بکار میبرند، که در نتیجه گویی امضأ کنندگان از حمله به ایران حمایت میکردند. بیانیه به نوعی مانند عراقی هایی عمل میکرد که دروغ ها را برای توجیه حمله نظامی دولت جورج بوش به عراق تولید میکردند، و مدعی شد که ایران در حال استفاده نظامی از تکنولوژی هسته ای است و این استفاده به مرحله تعیین کننده ای رسیده که صلح و ثبات جهانی را تهدید می کند. متجاوز از دو سال از آن بیانیه میگذرد. نه جمهوری اسلامی بمب هستهای ساخته، نه به تولید آن نزدیک است، و نه حتی آمریکا و اسرائیل چنین ادعا هایی دارند. آیا وقتی امضأ کنندگان، از جمله آقای افشاری، به اغراق گویی، اگر نگوئیم دروغ گویی، میپرداختند اندکی به سرنوشت مردم ایران فکر میکردند که با چه خطرات عظیمی آنان را مواجه میسازند؟ دوباره میپرسم: پس حیای سیاسی کجا رفته؟ اما آقای افشاری به این هم بسنده نکرد. ایشان به روزنامه راست افراطی وال استریت جورنال 15 نوامبر 2011 گفت: "نامه را اصلاح طلبان برجسته در ایران دیدهاند و به تصویب رساندهاند، ولی بخاطر ترس از تعقیب کیفری و مجازات [توسط دولت] آن را امضا نکردهاند". اصلاح طلبان برجسته که ایشان ادعا دارند بیانیه را تصویب کردند چه کسانی بودند؟ آنهائی که همانطور که در بالا به آن اشاره شد، از ایشان بخاطر مواضع افراطی ایشان انتقاد کردند؟ تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد، اصلاح طلبان برجسته داخل کشورآقایان محمد خاتمی، میر حسین موسوی، مهدی کروبی، عبدالله نوری، دکتر سعید حجاریان، مصطفی تاج زاده، ابوالفضل قدیانی، بهزاد نبوی، فیض الله عرب سرخی، دکتر علیرضا علوی تبار، و... هستند. پیر دلاور، مسن ترین زندانی سیاسی ایران آقای قدیانی که عمری را در مبارزه گذرانده و حالا شجاعانه در زندان آیتاللّه خامنهای را مسول تمامی مشکلات ایران اعلام میکند، این نامه را تائید کرده است؟ آقای عرب سرخی که خانواده ایشان هم قبل از انقلاب و هم بعد از آن شهید بسیار داشتهاند، خانوادههای ایشان و نگارنده هم محل بودند، و خود حالا در زندان بسر میبرند این نامه را قبول داشتند؟ میر حسین و شیخ شجاع چطور؟ ادعای آقای افشاری به این معنی بود که اصلاح طلبان نیز با امضا کنندگان بیانیهای که بوی جنگ طلبی از آن میامد همصدا بودند. چگونه امکان داشت ایرانیان وطن دوست و چهره های برجسته اصلاح طلبان داخل کشور مدافع چنین یاوه هایی باشند که چلبی ها قبلاً درباره عراق جعل کرده بودند؟ به راستی آقای افشاری چگونه می تواند از این ادعا دفاع کند؟ چهره های برجسته اصلاح طلبان این یاوه های دروغ را خائنانه به شمار می آوردند و می آورند، و حاضر نبوده و نیستند چلبی وار کشورشان را به عراق دیگری تبدیل کنند. درست در زمان جرج بوش که دهان آقایان برای حمله به ایران آب انداخته بود، تاج زاده شجاع در ماهنامه آئین نوشت که اینها می خواهند با کوله پشتی سربازان آمریکایی دموکراسی به ایران بیاورند. زنده یاد مهندس عزت الله سحابی، زنده یاد شهید هدی صابر و دکتر ابراهیم یزدی با ذکر نام آقای افشاری را نقد کردند و روزنامه نگار شجاع، برجسته و زندانی عیسی سحرخیز نیز همین مواضع را به باد نقد گرفت که آقای افشاری واکنش تند پر از تهمتی نثار او کرد. آقای افشاری در بخش دیگری از همین بیانیه نوشته بودند: "به اعتقاد ما وظیفه ی نیروهای معتقد به دموکراسی و منافع ملی- سرزمینی ایران همسو کردن فشار های خارجی و مبارزات داخلی است.[ برخی دیدگاه ها] در نهایت منجر به جدایی کامل مسیر رویارویی جامعه جهانی از مبارزات آزادی خواهانه مردم ایران می شود. ما مدافع حمایت سیاسی جامعه جهانی از مطالبات دموکراسی خواهانه در ایران هستیم". در مورد همین پاراگراف ساده چند نکته گفتنی است: اول، ترور دانشمندان هسته ای، وانفجار در پادگان های نظامی و تأسیسات هسته ای ایران بخشی از "فشار خارجی" بود که آقای افشاری در مقاله ای اعتراف کرده که بخشی از اینها کار دولت اسرائیل بوده است. او کل اپوزیسیون را به "همسویی" با این "فشار خارجی" فرا می خواند. دوم، به نظر میامد که آقای افشاری فرض را بر این گذشته بودند که جمهوری اسلامی در برابر "فشار خارجی" کوتاه نخواهد آمد. در این صورت سوال ساده و مهم این است: اگر اسرائیل و آمریکا به ایران حمله میکردند، امضا کنندگان بیانیه از جمله آقای افشاری در کجا میایستادند؟ با آنها "همسو" بودند؟ چهارم، که از همه نکات پیشین مهم تر است، این است که حتی اگر دروغ ها و اغراق های استفاده نظامی از انرژی هسته ای و رسیدن آن به مرحله تعیین کننده را نادیده بگیریم، آیا حتی یک چهره ی برجسته اصلاح طلب در داخل کشور مدافع این نظر است که "باید مبارزات داخلی را با فشارهای خارجی همسو کرد"؟ این تهمت بزرگی بود که آقای افشاری در وال استریت جورنال به مبارزان داخل کشور وارد آورد. پنجم، آیا آقای افشاری فکر نمیکنند که اینگونه ادعاهای ایشان هزینه های گزافی برای اصلاح طلبان درست می کند؟ نیروهای اطلاعاتی و امنیتی در بولتن هایشان به مقامات گزارش می کنند که این بیانیه به تأیید چهره های برجسته اصلاح طلب رسیده و سپس انتشار یافته است. آیا آقای افشاری نمی دانست که با ادعای خود برای اصلاح طلبان خطر می آفریند؟ در همان زمان، گروهی از مخالفان داخلی جمهوری اسلامی طی بیانیه ای به شدت این مواضع جنگ طلبانه را نقد کرده و مخالفت صریح خود را با لیبیاییزه کردن ایران اعلام کردند. آقای افشاری در به سایت دویچه وله آلمان گفت که آنها گروهی "مارکسیست- لنینیست" هستند. آیا شاعر برجسته ایران، خانم سیمین بهبهانی، به عنوان یکی از امضا کنندگان آن بیانیه، مارکسیست- لنینیست است؟ اصلا فرض کنیم که آنها "مارکسیست-لنینیست بودند." خوب، معنی آن چیست؟ آنها نمیتوانند ضّد جنگ و وطن دوست باشند، و اگر هستند، باید شک کرد؟ تعداد زیادی از شجاعترین فرزندان آن مرز و بوم مارکسیست-لنینیست بودند که نگارنده ملی--مذهبی برای آنها نهایت احترام را قائل است. آقای افشاری در همان مصاحبه می گوید: "به جای اینکه مردم را از جنگ و جنگافروزان جهانی و نظامیگری ترساند، باید از برنامهی مخرب هستهای ایران ترساند". جالب این بود که زمانی که دکتر علوی تبار و آقای عباس عبدی به صراحت مواضع جنگ طلبانه ی این گروه را از سوی اصلاح طلبان به نقد گرفتند، یکی از همراهان امضا کننده بیانیه آقای افشاری دهان آقای عبدی را دهان آقای خامنه ای خواند. اما آقای افشاری به این هم بسنده نکرد. سال گذشته به دعوت یک انجمن حرفهای ایرانی در سنّ دیگو، کالیفرنیا، ایشان و نگارنده در یک مناظره در مورد برنامه هستهای ایران شرکت کردیم. ایشان در سخنان خود تمامی مواضع افراطیترین جنگ طلبان آمریکایی و اسرائیلی در مورد برنامه را کلمه به کلمه تکرار کردند که هیچ، بقول معروف "چند تا هم روش گذاشتند." ایشان حرفهای عجیبی هم زد، از جمله اینکه جمهوری اسلامی ممکن است بمبهای کوچک هستهای بسازد که به آسانی میشود آنهارا انتقال داد، و در اختیار تروریستها قرار داد. براستی برای نگارنده گوش دادن به صحبتهای ایشان دردناک و تأسف بار بود. این بحث در قسمت پایانی مقاله ادامه خواهد داشت ---------------------------------- Copyright: gooya.com 2016
|