سه شنبه 9 مهر 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

عبور تندروها از آقای خامنه‌ای؟! علی کشتگر

علی کشتگر
آيا تندروها که در همه سالهای گذشته تکيه گاه اصلی او در حذف و سرکوب مخالفان و پيشبرد سياستهای ناشيانه و فاجعه بار داخلی و خارجی بوده اند سرخود و يا به اشاره بيت به تخريب دولت روحانی کمر بسته اند؟ تندروها تا کجا از خامنه ای حرف شنوی دارند؟ چرا کيهان مذاکره با آمريکا را پيشاپيش برای جمهوری اسلامی يک شکست می داند؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ويژه خبرنامه گويا

کيهان در شماره های شنبه، يکشنبه و دوشنبه گذشته بدون استثناء با کلماتی تند و موهن روحانی را بخاطر مکالمه تلفنی وی با رئيس جمهور آمريکا به باد حمله گرفته است.

کيهان در شماره دوشنبه "نرمش" روحانی در برابر آمريکا را به وادادگی تعبير کرده است:
"ابزار نفوذ شيطان وسوسه گری و وسوسه پذيری است و در واقع می توان گفت هيئت ايرانی به خاطر همين وسوسه پذيری در آخرين دقايق به خود گل زد... و بازی را واگذار کرد." ..."نرمش منهای ويژگی قهرمانی و ايستادگی نقض غرض خواهد بود و در واقع اين "قهرمانی" و ايستادگی بر سر حقوق است که به آن نرمش هويت می دهد... رهبر معظم انقلاب موضوع "نرمش قهرمانانه" را در کنار "حماسه سياسی و حماسه اقتصادی"، "اقتصاد مقاومتی" و "افزايش قدرت درون زا" مطرح کردند و به عبارت ديگر راه حل چالش های موجود را در استخدام ظرفيت های بومی می دانند. کنار هم گذاشتن "تعبير نرمش قهرمانانه" و "من انقلابی ام ديپلمات نيستم" اين جمع بندی را به دست می دهد که در اصول از جمله مبارزه و مقاومت در برابر ظلم و استکبار- بايد انقلابی قاطع بود و کمترين نرمشی نشان نداد... طراحی آمريکا و غرب- به انضمام برخی غفلت ها و يا شيطنت های داخلی هماهنگ شده- بر آن است که دولت جديد را در دالان تنگ و يکطرفه نرمش و سازش با آمريکا بيندازد و به اعتبار ايجاد توقعات غلط و بی مبنا، راه برگشت را ببندد. وارد شدن در مسير بازی مذاکراتی که از هم اکنون پايان و نتيجه آن را آمريکايی ها مشخص کرده اند، بازی از پيش باخته است و بايد از اين بازی احتراز کرد."

اين تصور که مذاکره با آمريکا را "بازی از پيش باخته" تلقی می کند، حکايت از نوعی عقده ی حقارت و خودباختگی است که کيهان و ساير رسانه های وابسته به تندروهای نظامی- امنيتی آن را در لفافه ای از واژه های پرخاشجويانه پنهان می کنند. چرا کيهان مذاکره با آمريکا را پيشاپيش برای جمهوری اسلامی يک شکست می داند؟ چرا ورود به اين بازی، حرکتی از پيش باخته دانسته می شود؟ کيهان هيچ دليلی برای اين مدعا ارائه نمی دهد.

کيهان از يک نظر حق دارد و آن اين است که مذاکره با آمريکا و تحول در مناسبات ايران و غرب، دلايل وجودی و هويت تندروها را زير سئوال می برد و در نتيجه برای اين نيروها که هويتشان در شعار "مرگ بر آمريکا"است يک شکست تاريخی است. کيهان، جوان، رجانيوز و رسانه های همسو اما حاضر نيستند اذعان کنند که شکست تندروها شکست جمهوری اسلامی نيست. آنها شکست خود را شکست مردم و آن را خيانت وانمود می کنند. جريانات دست راستی و تندرو آمريکا و اسرائيل نيز مذاکره و بهبود رابطه ايران و آمريکا را نه شکست خود که شکست ايالات متحده تلقی می کنند.

کيهان عبارت "نرمش قهرمانانه" را به دو جزء "نرمش" و "قهرمانانه" تجزيه می کند و ضمن ستايش از برخوردهای قهرمانانه هرگونه نرمش با آمريکا را مورد حمله قرار می دهد و بدين ترتيب نارضايتی خود را از عبارت "نرمش قهرمانانه" که حرف رهبر جمهوری اسلامی است به نمايش می گذارد. از اين مهمتر آن که کيهان با استفاده از نقل قول نشريات خارجی بطور غيرمستقيم به آيت اله خامنه ای ياد آور می شود که در صورت اصرار به مذاکره و توافق با آمريکا ممکن است تندروها حساب خود را از سياست رسمی حکومت جدا کنند و نظام انسجام خود را از دست بدهد و نتيجه می گيرد که طبعا رهبر به سياستی که انسجام نظام را بخطر اندازد رضايت نمی دهد:

"...تا هنگامی که روحانی از حمايت رهبر عالی ايران برخوردار باشد، پيشنهادهای او درباره چالش هسته ای و احتمالا ديگر زمينه ها از اعتبار فراوانی برخوردار خواهد بود، اما رهبر علاقه ای به از بين رفتن انسجام کشور ندارد." اگر خوب دقت کنيم می بينيم که در اين جا بطور ضمنی گفته می شود که مذاکره دولت روحانی با آمريکا، اگر مورد حمايت رهبر قرار گيرد بازهم جريانهايی آن را بر نمی تابند و در نتيجه انسجام نظام بهم می خورد. اما چون رهبر به انسجام نظام اهميت می دهد، از بهبود مناسبات ايران و آمريکا حمايت نخواهد کرد.

به موازات حملات رسانه ها و نمايندگان وابسته به جناح تندرو به حسن روحانی حمله چند صد لباس شخصی به اتومبيل روحانی در بازگشت آمريکا نيز حائز توجه ويژه است. لباس شخصی ها، سرخود نيستند و امروز همه می دانيم که از درون سپاه سازماندهی و هدايت می شوند. روزنامه ها هويت شخص پرتاب کننده کفش به روحانی و برخی از مهاجمان را که از نزديکان جليلی به شمار می آيند برملا کرده اند. محمد صادق شهبازی يکی از سازماندهندگان اين حرکت از فعالان ستاد انتخاباتی جليلی است. نيروی انتظامی به سياق گذشته نظاره گر حمله لباس شخصی ها به اتومبيل روحانی بوده است و حتی يکی از سخنگويان اين نيرو(سعيد منتظرالمهدی معاون اجتماعی ناجا) در پاسخ به اين پرسش که چرا نيروی انتظامی پرتاب کننده کفش به رئيس جمهور را دستگير نکرده می گويد نيروی انتظامی نمی تواند هرپابرهنه ای را در خيابان دستگير کند. فراموش نکنيم که ده روز پيش آيت اله خامنه ای سپاه را از دخالت در سياست برحذر داشت، اما با وجود اين توصيه صريح، محمد علی جعفری فرمانده سپاه با اشتباه خواندن مذاکره تلفنی روحانی با اوباما مستقيما در سياست دخالت نمود. عينا همين گونه سخنان را برخی از ديگر فرماندهان سپاه به زبان آورده اند.

در اين ميان، پرسش مهم همه تحليل گران تحولات سياسی ايران موضع خامنه ای در برابر اين حوادث است. آيا تندروها که در همه سالهای گذشته تکيه گاه اصلی او در حذف و سرکوب مخالفان و پيشبرد سياستهای ناشيانه و فاجعه بار داخلی و خارجی بوده اند سرخود و يا به اشاره بيت به تخريب دولت روحانی کمر بسته اند؟

آيا خامنه ای صلاح کار خود را در آن می داند که با دولت روحانی همان کاری کند که با خاتمی کرد؟
تندروها تا کجا از خامنه ای حرف شنوی دارند؟

بنظر می رسد که به هيچ يک از پرسش های بالا نمی توان پاسخ کاملا منفی و يا مثبت داد. خامنه ای هم به نرمش با غرب بويژه با آمريکا نيازمند است و هم برای حفظ پايه های حکومت خود به جريان تندروی جمهوری اسلامی احتياج دارد. او تا آنجايی می تواند و حاضر است تندروها را مهار کند که اين جريان از درون دچار سرخوردگی و ريزش بيشتر نشود. اما ميدان مانور رهبر جمهوری اسلامی در تضاد و تقابل ميان جناح تندرو و دولت روحانی، که بخش مهمی از اصول گرايان نيز مصلحت نظام را در حمايت از آن می دانند روزبه روز تنگ تر و بازی منافقانه "رهبر" دشوار تر می شود.

سياست های هشت ساله گذشته که آقای خامنه ای مبتکر و حامی اصلی آن بوده، ورشکستگی کامل خود را در همه عرصه ها به نمايش گذاشته است. اوضاع اقتصادی و اجتماعی کشور وخيم تر از آن است که بتوان با اين گونه بازی های ناصر الدين شاهی نظام را نگهداشت و اين حقيقتی است که بسياری از اصول گرايان درک کرده اند و به همين دليل نيز قلبا به نظرات رفسنجانی و روحانی گرويده اند.

خامنه ای دو راه پيش رو دارد. او يا بايد برای نجات جمهوری اسلامی صريحا از دولت روحانی حمايت کند که اين در عمل به منزله تفويض بخشی از قدرت خود به دولت روحانی و همکاری با اصلاح طلبان است و يا آن که تسليم جريان تندرو شود. راهی که سرانجام آن کشاندن ايران به سوی يک فاجعه تاريخی است. شتاب فرايند از هم پاشيدگی اوضاع اقتصادی و اجتماعی ايران به حدی است که ديگر زمانی برای بازی های ماجراجويانه مقام ولايت باقی نمی گذارد. اگر او همين امروز با صراحت و قاطعيت در برابر تندروها نايستد و از دولت روحانی حمايت نکند، در آينده ای بسيار نزديک تر از آن که تصور می شود هم جهان در برابر جمهوری اسلامی می ايستد و هم هيچ بعيد نيست که مردم به ستوه آمده عليه "رهبر" و ايادی او سربه عصيان و شورش بردارند.در آن زمان، اگر او فرصتی برای انديشيدن داشته باشد خواهد فهميد که جمهوری اسلامی را به سوی جهنم هدايت کرده است.

علی کشتگر
[email protected]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016