"جيشالعدل" و موج جديد خشونت در بلوچستان، گفتوگو با عبدالستار دوشوکی
متأسفانه سياستهای مخرب، ضد بلوچی، و بهغايت افراطی و تامگرای اطلاعاتی امنيتی رژيم در بلوچستان باعث شده که آنها در سکوت نسبی نظارهگر آماس کردن مذهب و مشتعل شدن آتش مذهبی در بلوچستان شوند. يکی از اشتباهات فاحش نظام در بلوچستان به عقب راندن نيروهای معتدل و با مدارای روشنفکر و تحصيلکرده بلوچ در بسياری از عرصهها است، که فضا را برای رشد تفکرات سلفی و افراطی مذهب محور باز نموده است
سيستان و بلوچستان درچند روز گذشته شاهد موج جديدی از خشونتها از سوی گروهی موسوم به “جيشالعدل” بوده است. آقای دوشوکی، مدير مرکز مطالعات بلوچستان در گفت وگو با “برای يک ايران” درباره حملات تروريستی اين گروه میگويد: “جيش العدل ادامه دهنده راه جندالله است"و زوايای فکری و ايدئولوژيکی اين گروه مانند گروههای جهادی و افراطی سـُـنی که تحت تاثير سلفیگری هستند، ضد شيعه است. وی همچنين تاکيد ميکند که سياستهای مخرب و افراطی جمهوری اسلامی در بلوچستان نيز که موجب عقبراندن نيروهای معتدل و روشنفکر بلوچ شده، فضا را برای رشد تفکرات سلفی و افراطی باز کرده است.
١. آقای دوشوکی اين نخستين باری نيست که ما شاهد يک حمله تروريستی در سيستان و بلوچستان هستيم. آيا شما بين فعاليتهايی که گروه موسوم به “جيش العدل” انجام میدهد و حملاتی که پيشتر از سوی جندالله يا گروههای مسلح ديگر صورت گرفته، تفاوتی میبينيد؟
- جيش العدل ادامه دهنده راه جندالله است و رهبران و سخنگويان آن از جمله عبدالرئوف ريگی، برادر عبدالمالک ريگی، از کادرهای سابق نظامی و تبليغاتی و مذهبی جندالله هستند. جندالله نيز بعد از سال ها فعاليت چريکی و درگيری های نظامی به عمليات انتحاری روی آورد. اگرچه هيچگونه بمب گذاری انتحاری از سوی جيش العدل صورت نگرفته است. اما نکته جديد در مورد عمليات جيش العدل استفاده از بمب های جاده ای و کنترل از راه دور می باشد، که جندالله چنين امکاناتی را نداشت. وانگهی اقتدار امنيتی و اشراف اطلاعاتی نهاد های مختلف جمهوری اسلامی در استان بسيار بالاتر از گذشته می باشد، و عليرغم کشته شدن ١٤ مرزدار در منطقه مرزی سراوان، کنترل و تسلط نيروهای مختلف نظام در مرزهای شرقی در مقايسه با گذشته افزايش يافته است. نکته ديگر اينکه ظاهرا تعداد اعضای جيش العدل بسيار کمتر از نفرات جندالله می باشد.
٢. اينکه گروهی از موضوع تنش سياسی در سوريه، يا در واقع از يک بحران سياسی خارجی، برای توجيه عمليات تروريستی خود بهره گيرد، پديده جديدی در درگيریها و تنازعات قومی با دولت مرکزی ايران است. به نظر شما آيا طرح چنين مسائلی نمیتواند به گسترش بحران سياسی کشورهای ديگر به داخل ايران دامن زند؟
- در دوران عمليات جندالله موضوع سوريه و حمايت جمهوری اسلامی از رژيم بشار اسد و جنگ تمام عيار بر عليه جنگجويان سلفی ـ جهادی وجود نداشت. در نتيجه مسئله جبهه جنگ سوريه بين تشيع تحت حمايت ايران و تسنن سلفی تحت حمايت برخی از کشورهای منطقه موضوعيت نداشت. مضافا برای درک استناد پی در پی جيش العدل به جنگ سوريه، بايد به زوايای فکری و ايدئولوژيکی گروه های جهادی سـُـنی که تحت تاثير سلفی گيری ضد شيعه هستند پی برد. برای آنها فقط مذهب و يا بعبارتی “تضاد مذهبی” تنها محرکه اصلی “جهاد” می باشد، و جغرافيا، کشور، قوميت، مليت و نژاد و غيره فاکتورهای تعيين کننده نيستند. در نتيجه ما نمی توانيم از منظر عقلانيت مستدل و سياسی و يا حتی از زاويه شيوه مبارزه و تاکتيک کارآمد شعارها، اهداف و حتی سمبل های مبارزاتی آنها مورد قضاوت قرار بدهيم. چون معيار آنها با ضوابط و محک سنجش ما فرق می کند. رهبر جيش العدل علنا در دو اعلاميه اخير خود بر ضرورت سوق دادن زبانه های آتش خانمانسوز از سوريه به داخل خاک ايران تاکيد کرده است و ” گسترش بحران سياسی کشورهای ديگر به داخل ايران” را جزو استراتژی مبارزاتی خود می داند. بسياری از جنگجويان سلفی از پاکستان و افغانستان برای “جهاد” بر عليه رژيم سوريه و حامی اصلی آن يعنی ايران به سوريه رفته اند. شايد جيش العدل با اين استراتژی می خواهد به جنگجويان سلفی خواهان جهاد و شهادت در کشورهای مجاور بگويد جبهه جديدی دقيقا از همان جنگ سوريه بر عليه حامی اصلی بشار اسد در بلوچستان جاری است، پس چرا هنگامی که آب در کوزه همسايه است، شما بايد برای رفع عطش جهاد، گرد جهان گشته و به آنسوی خاور ميانه ميرويد؟
٣. گروه “جيش العدل” در اطلاعيهای که روز چهارشنبه ۶ نوامبر منتشر کرده برای ترور دادستان زاهدان، محمد مرزيه، يکصد ميليون تومان جايزه تعيين کرده است. اصولا نيازهای مالی اين گروه از کجا تامين میشود؟
- البته جايزه يکصد ميليونی يک شعار تبليغاتی است. ولی در مورد منابع مالی آنها، بعقيده من لازم نيست که “کلاه دايی جان ناپلئون” را بر سرمان بگذاريم و به دنبال کاسه زير نيم کاسه بگرديم. اين سوال را می توانيم در مورد همه گروه های جهادی بپرسيم. از ايغورهای چين گرفته تا جنگجويان چچن در روسيه، از جنگجويان مسلمان مورو در فيليپين گرفته تا سلفی های جهادی در غرب و شمال آفريقا تا الشباب در سومالی و طالبان پاکستان و کشمير و طالبان افغانستان و جنگجويان امارات اسلامی شام و عراق و غيره. در بلوچستان پاکستان نيز علاوه بر گروهای جهادی نظير سپاه صحابه، طالبان، شورای کوئته، فرقه های سلفی افراطی سـُـنی مذهب ضد شيعه نظير جندالله (پاکستان) و لشکر جنگهوی وجود دارند که می توانند و مايلند امکانات آموزشی و تسليحات در اختيار “به اصطلاح برادران” خود قرار بدهند. و اما در مورد کمک احتمالی برخی از کشورهای عربی که در جنگ سوريه دخيل هستند، تعجب آور نخواهد بود که آنها نيز به انتقامجويی از مداخله مستقيم و حتی نظامی ايران در کشورهای عربی، بخواهند قروض خود را از مسير بلوچستان به جمهوری اسلامی پس بدهند.
٤. آيا گمانهايی که مطرح شده، مثلا پيرامون حمايت و پشتيبانی عربستان سعودی از چنين گروههايی را شما تائيد میکنيد؟
- حمايت دولت عربستان سعودی از ارتش آزاديبخش سوريه و برخی از گروهای سلفی بر کسی پوشيده نيست. اما عربستان القاعده را دشمن خود می داند. وانگهی بسياری از حمايت های مالی “جهاديون” در کشورهای عربی از طريق نهادهای متعصب مذهبی، و نه لزوما از طرف دولت، تامين می شود. البته من هيچگونه اشراف و يا حتی تحليل اطلاعاتی در مورد جواب سوال شما ندارم. ولی همانگونه که در پاسخ به سوال قبلی گفتم، در اين تجارت مرگبار جاهليت و کشتار که منطقه ما را فرا گرفته هست، سورپريز يا شگفتی حيرت آوری وجود ندارد. بهر حال بعيد می دانم دولت عربستان بخواهد بطور مستقيم حمايت کند.
٥. سابقه فعاليتهای گروه “جيش العدل” بيش از اقداماتی است که ما ظرف يکی دو هفته پيش شاهد آن بودهايم. به نظر شما علت فعال شدن يکباره اين گروه چيست؟
- جيش العدل در طی يک سال گذشته فعال بوده است. بخصوص در طی چند ماه گذشته. آنها عمليات های مختلفی را انجام دادند. از بمب های جاده ای گرفته تا حمله به پاسگاه های مرزی. ولی جمهوری اسلامی تصميم گرفته بود که خبر عمليات آنها را منعکس نکند چون عمليات ها پراکنده بودند و تعداد کشته ها از يک تا پنج تن بيشتر تجاوز نمی کرد. اينگونه درگيری ها در بلوچستان ناآرام خبرساز نيستند. آنهايی که اخبار بلوچستان را دنبال می کنند، به اين امر اگاهی دارند. ولی سياست حاکم بر خبرگزاری های بين المللی و فارسی زبان حکم می کند تا خبری را که خود رژيم تائيد نکرده و يا دو منبع مستقل آن را تائيد نکنند، آن خبر را بعنوان يک خبر منعکس نکنند. در نتيجه تا يک هفته پيش در بلوچستان نه مشکی دريده بود و نه ماستی ريخته بود. نکته ديگر اينکه از منظر تلفات نيز اين بزرگترين عمليات جيش العدل بود.
٦. آيا ممکن است توضيحاتی پيرامون اين گروه، از زمان اعلام موجوديت آن تا امروز در اختيار ما قرار دهيد؟
- جندالله بعد از دستگيری رهبر خويش عبدالمالک ريگی به دلايل امنيتی ناکارا و تقريبا منفعل و منشعب شد. بعد از آن گروهای مختلفی اعلام موجديت کردند مثل حرکت انصار ايران، سپاه صحابه ايران، جيش الحسين، انصار سنت ايران، حرکت البدر سراوان، لشکر مالکی، گروه فدائيان عمر، حزب الفرقان و غيره. به استثنای حرکت انصار ايران، بقيه اين گروهها بيشتر در فضای مجازی ابراز وجود می کردند تا صحنه عملياتی. در فروردين سال ١٣٩١ جيش العدل ظاهرا بعد از مدت طولانی گفتگو و رايزنی بين گروه های مختلف حول محور بازماندگان جندالله تشکيل شد و اعلام موجوديت کرد. در ابتدا سه گردان نظامی با نامهای گردان شهيد مولوی عبدالملک ملازاده و گردان شهيد مولوی نعمت الله توحيدی و گردان شهيد شيخ ضيائی عمليات مختلفی را از بم گرفته تا خيابان های سراوان انجام داد. بعنوان مثال در سال گذشته تعداد زيادی عمليات مين گذاری جاده ای بر عليه نيروهای انتظامی انجام دادند. در مرداد ماه سال ١٣٩١ نيروهای سپاه پاسداران برای از بين بردن جيش العدل در منطقه مرزی زاعمران، حتی از نور مرزی پاکستان عبور کرده و در آنسوی مرز درگير شدند. البته بر خلاف ادعای جيش العدل که می گويد با مردم عادی کاری ندارند، تعداد بلوچ عادی را نيز به جرم جاسوسی برای رژيم، بدون محاکمه عادلانه و مستند، همانند روشهای جندالله و همچنين دادگستری استان، دستگير، شکنجه و اعدام کرد.
٧. اصولا چه سازمانها و گروههايی در سيستان و بلوچستان حضور دارند و رابطه اين گروهها با يکديگر چگونه است؟
- تا مدتی پيش علاوه بر جيش العدل، دو گروه ديگر بنام های حرکت انصار ايران به رهبری ياسر مسکوتانی، وانصار سنت ايران به رهبری ابوحفص البلوشی (بلوچی) وجود داشتند، اگرچه فعال نبوده اند و نيستند. گمان من اين است که احتمالا چند نيروی فعال اين دو گروه نيز به جيش العدل پيوسته اند. اما علاوه بر گروه های سلفی جهادی مسلح، گروهای سارقين مسلح و برخی از طوائف مسلح و متخاصم مسبب درگيری های خونين و بعضا انتقامجويانه در بلوچستان هستند. نيروهای مدنی، فرهنگی و روشنفکر تحت تهديدات و فضای بسيار سنگين اطلاعاتی و امنيتی به حاشيه و انزوا رانده شده اند. با توجه به اينکه مردم از مذهب حنفی خود بعنوان يک سپر دفاعی در مقابله هجمه های مختلف رژيم استفاده می کنند. در نتيجه در بلوچستان بر خلاف بقيه نقاط ايران، بقول يکی از وبلاگنويسان بلوچ، ساختار و نقش مذهب در جامعه بيش از حد متورم شده است. البته بايد تاکيد کنم که خوشبختانه در بلوچستان طبقه روشنفکر دانشگاهی متجدد و سکولار وجود دارد، و تعدادشان هم کم نيست. اما متاسفانه سياست های مخرب، ضد بلوچی، و بغايت افراطی و تامگرای اطلاعاتی امنيتی رژيم در بلوچستان باعث شده که آنها در سکوت نسبی نظاره گر آماس کردن مذهب و مشتعل شدن آتش مذهبی در بلوچستان شوند. يکی از اشتباهات فاحش نظام در بلوچستان به عقب راندن نيروهای معتدل و با مدارای روشنفکر و تحصيل کرده بلوچ در بسياری از عرصه ها است، که فضا را برای رشد تفکرات سلفی و افراطی مذهب محور باز نموده است.
٨. مولانا عبدالحميد، امام جمعه زاهدان، ترور دادستان زابل را محکوم کرده است. و اين اولين باری نيست که وی اقدامات تروريستی در اين منطقه را محکوم میکند. به نظر شما تاثير سخنان رهبران مذهبی اهل سنت در سيستان و بلوچستان چيست و چرا علیرغم اين مواضع روشن، حملات تروريستی در اين منطقه ادامه میيابند؟
-آنها آموخته های مذهبی خود را از مذهب با مدارا و معتدل حنفی که مولانا عبدالحميد منادی آن است نمی گيرند. بلکه از تکفيری ـ جهادی های بيرون از بلوچستان می گيرند. جندالله در گذشته (و طبيعتا جيش العدل اکنون نيز) مدعی هستند که به دليل خفقان شديد در بلوچستان و فشارهای بسيار شديد سياسی ـ امنيتی بر مولانا عبدالحميد، وی ناچار است عمليات جيش العدل را محکوم کند، و چون ايشان در ابراز عقيده آزاد نيستند، مواضع ايشان نيز نمی تواند بر پايه استنادات مذهبی باشد. جندالله چندين بار اين مطلب را تکرار کرده بود. متاسفانه برخی از جوانان خريدار اين ادعاهای بی پايه هستند. اما من شخصا معتقد هستم که مولانا عبدالحميد انسان بسيار شجاع اما در عين حال با خرد، فرهيخته و صلح طلبی هستند و مواضع ايشان بر اساس اعتقاد قلبی و مبادی و اصول است.
٩. شما در مقاله اخيری که پيرامون ترور مرزبانان سراوان منتشر کردهايد به خطرات چنين حملاتی و در عين حال اعدام انتقامجويانه عليه زندانيان بلوچ اشاره کردهايد. به نظر شما اگر دولت روحانی موفق به مهار چنين اقداماتی نشود، ادامه تنش در اين منطقه چه خطراتی را میتواند برای ايران به همراه داشته باشد؟
- من حقيقتش را اگر بخواهيد، در مورد دولت آقای روحانی و وعده و اميدهای ايشان مايوس شده ام. بستن مجله و روزنامه هايی نظير بهار، رکورد بيسابقه اعدام ها در کشور، بخصوص در استانهايی که ايشان بيشترين رای را آوردند يعنی بلوچستان و کردستان. ايشان قول وزير سـُـنی مذهب را دادند ـ اما نشد! ايشان قول معاون وزير سـُـنی مذهب را دادند ـ اما نشد! ايشان قول معاون رئيس جمهور از اهل سـُـنت را دادند ـ اما نشد! ايشان قول مشاور رئيس جمهور از اهل سـُـنت را دادند ـ اما نشد! اکنون نيز قرار است تحت فشار افراطيون يک استاندار اصولگرای افراطی برای استان سيستان و بلوچستان بر خلاف وعده و وعيدهای خود انتخاب کنند. ايشان در کمتر از صد روز قريب به صد قول خود را شکستند! همانگونه که سياست کلان خارجی و مسئله هسته ای از عهده اختيارات دولت خارج است، مسئله بلوچستان نيز نه بعنوان امر اداره يک استان، بلکه بعنوان “تهديد امنيتی” از حيطه اختيارات دولت خارج است. در نتيجه کنترل و مديريت امور بلوچستان بعهده بيت رهبری، افراطيون، نماينده ولی فقيه، و بر اساس دکترين سپاه سلمان و اطلاعات استان است. البته فکر نمی کنم که خطری برای ايران و يا تماميت ارضی ايران باشد، اما دود اين سياست خون را با خون شستن و “يک چشم برای يک چشم” دير يا زود به چشم مردم بلوچ خواهد رفت و آنها را “کور” خواهد کرد.
١٠. محکوم کردن اقدامات تروريستی و اعدامهای کور و نسنجيده به هرروی اقدام پسنديدهای است که همه کنشگران مدنی میبايست از آن تبعيت کنند. اين صحيح است که برای مقابله با خشونت، استفاده از خشونت حربه ناصحيحی است. ولی شما به عنوان يک کنشگر مدنی چه راهکاری را برای تحقق مطالبات اقليتهای مذهبی و قومی در ايران پيشنهاد میکنيد؟
- اولا ما نبايد از معيارهای دوگانه برای سنجش يک عملکرد يعنی خشونت و اعدام استفاده کنيم. اگر جمهوری اسلامی از روش اعدام و کشتار و شکنجه و ترور برای رسيدن به اهداف خود استفاده می کند و از نظر ما محکوم است، پس ما نمی توانيم ادعا کنيم که هدف ما روش مبارزه ما را توجيه می کند. بايد با خشونت و کشتار و ترور بعنوان يک اصل انسانی و خدشه ناپذير مخالفت ورزيد. وانگهی نفرت مذهبی و جنگ قبيله ای برای توجيه تروريسم و اعدامها يک امر غير انسانی است. ما نبايد اجازه بدهيم که حريف يا حتی دشمن ما اخلاقيات و منش ضد انسانی خود را بر ما تحميل کند و آنگاه با “قمپزهای” روشنفکرانه مدعی شويم که اين روش ها بر ما تحميل شده است، يا وگرنه ما حتی از گاندی هم انسان تر هستيم. اين چه افتخار و توجيهی است که بگوئيم مثلا دشمن ما اخلاقيات ما را بر ما تحميل می کند و ما نيز ناچاراً آدمکش، تروريست، دزد، فاسد و يا جانی و خشونت طلب بشويم. بعقيده من مطالبات اقليتهای مذهبی و قومی در ايران بايد در چهارچوب يک مبارزه مدنی ـ سياسی و دمکراتيک با بقيه نيروهای آزاديخواه و خشونت گريز پيگيری شود.
با سپاس فراوان از دکتر عبدالستار دوشوکی، مدير مرکز مطالعات بلوچستان
برگرفته از سايت [برای يک ايران]