چهارشنبه 22 آبان 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"رژيم کشتار" با علامت سوال يا بدون علامت سوال؟ گزارش از يک جلسه بحث در تهران، سياوش آگاهی

پنج فعال سياسی چپ در تهران به گفت‌وگو درباره بحث ميان محمدرضا نيکفر و اکبر گنجی در مورد ماهيت کشتارهای دهه اول پس از انقلاب پرداختند. خطوط اصلی بحث در اينجا گزارش شده است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ويژه خبرنامه گويا

انتشار مقاله آقای محمدرضا نيکفر با عنوان " حقيقت و مرگ" و جوابيه آقای اکبر گنجی با عنوان "جمهوری اسلامی: رژيم کشتار؟ " به اين مقاله سبب شده است يک زخم کهنه در تاريخ معاصر ايران سر باز کند و موضوع کشتار زندانيان سياسی در دهه ۶۰ تبديل به موضوع بحث‌ بعضی محافل سياسی نيروهای اپوزيسيون ايران گردد. به طور قطع نمی‌توان در فرصتی کوتاه به اين مسئله پرداخت که روايت آقايان نيکفر يا گنجی کدام يک درست يا به واقعيت نزديک‌تر است به همين خاطر در اين گزارش تنها سعی شده است به نظرات فعالان سياسی نسل جوان درباره کشتار زندانيان سياسی ايران در دهه ۶۰ و دو روايت متضاد ارائه شده اشاره گردد.

از آنجا که فعالان سياسی چپ‌گرا در ايران به دلايل مختلف از داشتن تريبون و رسانه‌ محروم هستند، با دعوت از پنج فعال سياسی شهره به داشتن انديشه‌های مارکسيستی، به بررسی نظرات مطرح شده در مقاله‌های آقايان نيکفر و گنجی پرداخته شده است. اين پنج فعال مارکسيست زير ۳۰ سال سن دارند و همگی آنها تجربه بازداشت توسط حکومت جمهوری اسلامی را دارند. بنا بر حساسيت‌های امنيتی موضوع مورد بحث، هويت اين افراد و نيز گزارشگر پنهان نگاه داشته شده است.

گنجی و نيکفر از چه چيزی دفاع می‌کند؟

يکی از حاضران در جلسه با اخذ اجازه از سايرين بحث را اينگونه آغاز می‌کند: «من می‌خواهم يک مقايسه انجام بدهم. يکی از موضوعات مهم تاريخی در جهان مسئله جنگ جهانی دوم است. همه کشورهای جهان به نوعی درگير اين جنگ بوده‌‌‌اند و تا کنون کتاب‌، فيلم، مستند، مقاله و سخنرانی‌های فراوانی درباره آن منتشر شده است. آيا همانقدر که به استالين پرداخته شده و می‌شود به هيتلر نيز پرداخته شده و می‌شود؟ در حالت کلی جواب منفی است. البته مطالب زيادی درباره هيتلر و نازی‌ها ارائه شده است ولی محور اصلی آنها مسئله کشتار يهوديان است. تا کنون جائی ديده يا شنيده‌ايد که از استالين به عنوان ناجی اروپا نام برده شود؟ نه! فقط می‌گويند استالين ۲۰ ميليون نفر را کشته است و بنابراين کمونيسم يک چيز بد و اهريمنی است. قدرت رسانه‌های غربی هم در خدمت اين ديدگاه است و کسی از اين صحبت نمی‌کند که ارتش آمريکا در ويتنام، عراق، افغانستان و غيره چند نفر را کشته است. در عراق آمار يک و نيم ميليون نفر ]کشته[ در زمان جنگ ثبت شده است...»

- ببخشيد که صحبت‌های شما را قطع می‌کنم. مسائلی که مطرح می‌کنيد موضوع گفتگوی ما نيست. لطفا در چهارچوب موضوع بحث صحبت کنيد.

- اگر اجازه بدهيد ربط آنرا برای شما توضيح می‌دهم. در مورد کشتارهای دهه ۶۰ نيز همينطور است. مسئله اصلی کدام است: کشتارها و يا اينکه جمهوری اسلامی رژيم کشتار هست يا خير؟ من هميشه به نيکفر انتقاد داشته‌ام که در خدمت ايدئولوژی مسلط جهانی است و سعی دارد يک مارکسيسم خوب را در مقابل يک مارکسيسم بد، علم کند. مارکسيسمی که هيچ خطری برای سيستم سرمايه‌داری ندارد. برای خودم عجيب است که در اينجا با نيکفر هم عقيده هستم. پاراگراف اول حرف‌های نيکفر به نظر من هسته اصلی است. اگر متن پاراگراف اول را بخوانيد...

- «کشته‌شدگان، از آن روز اول گرفته تا روزهای خونين کهريزک و پس از آن، همه با احتياط کشته شده‌اند، احتياط نظام برای آنکه هيچ دگرانديشی ابراز وجود نکند. نظام، نظام کشتار است؛ کشتار عارضه آن نيست، نقص فنی آن نيست. مخالفت خود را در حدی فراتر از ستيزهای جناحی دستگاه ابراز کنيد، تا منطق آن را بشناسيد.»

- بله. همين پاراگراف. نيکفر اينجا از فلسفه و زبان پيچيده فاصله گرفته و سر راست حرفش را زده است. می‌گويد اگر شک داريد، از حدی که خود حکومت تعيين می‌کند جلوتر برويد تا منطق اصلی اين حکومت را تجربه کنيد. گنجی با طولانی‌گويی و پيچاندن موضوع از نيکفر می‌‌خواهد "رژيم کشتار" را تعريف کند.
او از نيکفر می‌خواهد از مرجع معتبری فکت بياورد که اگر رژيم چند نفر را بکشد مصداق "رژيم کشتار" می‌شود؟ مثل اينکه بگوئيم به کسانی که گاو و گوسفند می‌کشند نبايد بگوئيم سلاخ؛ اول بايد بگوئيم اگر يک نفر به فرض ۵۰ راس دام را بکشد سلاخ است که در نتيجه کسی که ۴۹ راس را کشته باشد سلاخ نيست! کارکرد پوزيتيويسم در مسائل اجتماعی و سياسی بسيار سطحی است. در اين عرصه‌ها پوزيتيويسم ابزار حل مسئله نيست، ابزار فرار از مسئله است. جمهوری اسلامی در اين انتخابات تقلب می‌کند يا نمی‌کند؟ ابطال پذيری اين ادعا را چه کسی می‌تواند ثابت کند. رژيم يک دوره تقلب می‌کند و وقتی احمدی‌نژاد نمی‌تواند بمب هسته‌ای بسازد و تحريم‌ها غير قابل تحمل می‌شود، دوره بعد تقلب نمی‌کنند و روحانی روی کار می‌آيد تا تحريم‌ها سبک شود. در دوره بعد نيز مشخص نيست رژيم چه می‌کند. سياست گاهی تحقق بی معنا‌ترين گزاره‌ها است.

- شما دوباره داريد از بحث خارج می‌شود...

- يک مسئله ديگر را مطرح می‌کنم و حرف‌هايم را تمام می‌کنم. به نظر من مهمترين چيز آن است که مشخص کنيم گنجی و نيکفر از چه چيزی دفاع می‌کنند. نيکفر می‌گويد اين رژيم مخالف جدی خود را تحمل نمی‌کند و با روش‌های مختلف آنان را حذف می‌کند. گنجی از جمهوری اسلامی دفاع می‌کند و ادعا می‌کند اين رژيم، رژيم کشتار نيست و چون ديهيمی و نراقی در جمهوری اسلامی کتاب چاپ کرده‌‌اند در نتيجه جمهوری اسلامی خيلی هم بد نيست. حرف آخر من اين است: خوب بودن يا بد بودن، قضاوت‌ها و غيره همه نسبی هستند. بستگی به اين دارد چه کسی، با چه منافع فردی و طبقاتی به موضوع نگاه کند. اول بايد منافع فردی و ايدئولوژيک نيکفر و گنجی را نگاه کنيم. برای شفاف شدن صحبت‌های گنجی هم می‌توان به حرف‌های عطاءالله مهاجرانی دقت کرد. تلاش دارند اين تز را جلو ببرند که خامنه‌ای از خمينی بهتر است. يکی می‌خواهد به ايران باز گردد و ديگری می‌خواهد با تعريف و تمجيد از خامنه‌ای او را در موضع دلخواهش بيندازد. اين خيال خام است چون آنها نظام موجود را در قالب بحث‌های نوسلطانی تفسير می‌کنند و درک نمی‌کنند خامنه‌ای روی چه ابزار سيادت طبقاتی نشسته است و بحث بر سر تصميم يک شخص نيست.

اصلاح يا انقلاب؟

يکی ديگر از حاضرين در جلسه می‌گويد: «اشتباه بزرگ و مرسوم اين نوع بحث‌ها آن است که اصلاح طلبی و انقلابی بودن از هم تفکيک می‌شوند و اين ناخودآگاه تبديل به جدال اصلی می‌شود. بر عکس ظاهر علمی مقاله گنجی، دغدغه اصلی او که در کليت نوشته موج می‌زند آن است که نتيجه ادعای نيکفر اين است که اصلاح طلبی در مقابل جمهوری اسلامی جواب نمی‌دهد. بنابراين گنجی آسمان و ريسمان را به هم بافته که ثابت کند نيکفر ويروس راديکاليسم را منتشر کرده است. خلاصه اينکه اصلاح طلبی خوب است و انقلاب خشونت است، اخ و بد است.»

- لطفا به اصل موضوع که کشتارهای سال ۶۷ است بپردازيد

- شما انگار وکيل مدافع آقای گنجی هستيد.

- به هيچ وجه. فقط تلاش دارم بحث در مسير صحيح جلو برود.

- مشکل من با طرز تفکر شما و آقای گنجی اين است که فکر می‌کنيد درستِ هر چيزی آن چيزی است که شما فکر می‌کنيد و به قول يکی از رفقای خط سه‌ای ما، تاريخ را از جائی که خودتان دوست داريد شروع می‌کند. گنجی موضوع بحث را به يک برش کوچک از يک روايت خطی تقليل داده است و از حمله به پاسگاه مهاباد شروع کرده است. نيکفر حداقل با يک جمله ادبی خودش را از شمول اين نقص بيرون کشيده است و با دو فعلِ «سرکوب می‌شدند و می‌شوند»، اشاره تاريخی می‌کند که تاريخ اين کشتارها با روی کار آمدن جمهوری اسلامی شروع نشده است. بماند که خود نيکفر هم با گفتار ادبی، موضوع را پيچانده تا با سلطنت طلب‌ها درگير نشود.

- کشتارهای ۶۷ چه ارتباطی به سلطنت طلب‌ها دارد؟

- ربط دارد. کشتارهای دهه شصت را خلاصه کرده‌اند به اعدام‌های سال ۶۷. مگر سال ۶۷ چقدر اعدام کردند؟ در مقابل کل اعدام‌های دهه ۶۰ رقمی محسوب نمی‌شود. فقط دهه ۶۰ نيست. به نظرم بايد به عقب‌تر برگشت؛ به ديکتاتوری شاه! هم رضا شاه و هم پسرش که قدرت را با تاييد و حمايت انگليسی‌ها و آمريکائی‌ها به ارث برد. اينطوری موضوع باز می‌شود. من معتقدم کشتارهای دهه ۶۰ را نمی‌توان بررسی کرد ولی به نقش قدرت‌های خارجی توجه نکرد. چرا اکنون اين اتفاقات نمی‌افتد؟ اين کشتارها در هر کشوری باشد سر و صدای دنيا در می‌آيد. حتی بحرين که يکی از پمپ بنزين‌های آمريکا است وقتی با حمايت آمريکا و سکوت اروپا دست به کشتار می‌زند با ادامه دار شدن حرکت اعتراضی سر و صدای قضيه بلند می‌شود و موج تبليغاتی عليه آمريکا، عربستان و بحرين شروع می‌شود.

- اگر قدرتهای خارجی در کشتارهای ۶۷ نقش داشته‌اند چرا در زمان حال اين حرکات و کشتارها در جمهوری اسلامی کمتر شده است و ديگر از جمهوری اسلامی در اين زمينه حمايت نمی‌کنند؟

- جواب سطحی اين است که قدرت رسانه‌ها و افکار عمومی بيشتر شده يا بورژوازی هار آن زمان از تک و تا افتاده اما جواب من اين است که کشتارها کمتر شده چون جمهوری اسلامی قبلاً همه مخالفان جدی خود را کشته است و مشکل حادی با اصلاح طلبان ندارند چون اصلاح طلبان آلترناتيو ندارند و خودشان نمی‌دانند بايد چکار کنند. حرفشان اين است که در انتخابات شرکت کنيد، همه چيز خود بخود درست می‌شود ولی آمدن احمدی‌نژاد بعد از دوران خاتمی نشان داد بی برنامه‌گی اصلاح طلبان در خدمت حکومت و زمينه ساز رشد فاشيسم است.

- اگر ممکن است جمعبندی کنيد تا نوبت به صحبت بقيه دوستان هم برسد.

- کشتارهای دهه ۶۰ در ادامه کشتارهای زمان شاه بود. گروه‌های مارکسيست به عنوان سازمان‌های حرفه‌ای مبارزاتی و دارای آلترناتيو سرکوب شدند تا حکومت آينده ايران بعد از شاه به شوروی نزديک نشود. مذهبی‌ها با حمايت انگليس و آمريکا روی کار آمدند. انگليس فکر می‌کرد به دليل سال‌ها کنترل روحانيون از طريق پول − مثل بهبهانی، کاشانی و بقيه، − می‌تواند مذهبی‌ها را بعد از سرکوب مارکسيست‌ها کنترل کند. استراژی آمريکا که رقابت با شوروی به هر طريق ممکن بود بين اسلام سياسی و حکومت سوسياليستی در ايران، اسلام سياسی را انتخاب کرد. برعکس صحبت‌های امثال آقای گنجی که فضای جنگ سرد تمام نشده است و ديگر آمريکا اين کارها را نمی‌کند، مطمئن باشيد اگر جمهوری اسلامی دوباره سراغ چپ‌های داخل بيايد، آمريکا برای حمايت از دولت روحانی و حفظ مذاکرات هسته‌ای هيچ اعتراضی نمی‌کند. وزارت اطلاعات دولت روحانی برای چند نفر از نيروهای ما خط و نشان کشيده است. بچه‌ها دارند خودشان را برای ضربه تيم امنيتی دار و دسته هاشمی آماده می‌کنند و می‌دانيم اگر بازداشت‌ها شروع شود، حقوق بشری‌ها و رسانه‌ها از ما حمايت نمی‌کنند. يکی مثل گنجی در بی.بی.سی يا صدای آمريکا می‌گويد ما تروريست و خشونت طلب هستيم و اصلاح طلبان داخل ايران هم اين حرف‌ها را تکرار می‌کنند. وقتی تاريخِ اين کشتار بزرگ با وقاحت و دروغگوئی جعل می‌شود، جمهوری اسلامی برای استمرار برخود‌هايش دلگرمی پيدا می‌کند چون خيالش راحت است اپوزيسيون راست از آمريکا مقاله می‌نويسد و از جمهوری اسلامی دفاع می‌کند.»

- مواضعی که گرفته می‌شود از جايگاه سياسی و اجتماعی افراد بيرون می‌آيد

- يکی ديگر از فعالان مارکسيست ايران می‌گويد: «اگر اجازه بدهيد من در صحبت‌هايم حرف‌های دو رفيق ديگر را دنبال کنم. اشاره شد به مسئله پايگاه طبقاتی و به اين سوال می‌پردازم که طرفين بحث از چه چيزی دفاع می‌کنند.
تفاوت دو ديدگاه و مواضع ناشی از آن در اين است که ما پنج نفر اينجا نشسته‌ايم و از ترس اينکه مبادا دوباره سراغ ما بيايند هويت خودمان را مخفی می‌کنيم. يکی ديگر از تبعات اين ترس آن است که به جای پنج نفر، ده نفر يا بيشتر نيستيم. پرسش مهمی که شما که در اينجا نقش خبرنگار را بازی می کنيد، بايد می‌پرسيديد اين است که ما پنج نفر و ديگر افرادی که به هر روی، ديدگاه‌ مارکسيستی دارند چرا سکوت کرده‌اند و به صورت مستقل اقدام به نوشتن مقاله نکرده‌‌اند؟
ما در برابر مخاطب اين گزارش هويت نداريم. جمهوری اسلامی با کشتارهای دهه ۶۰ و اصلاح طلبان با تابوسازی از انديشه‌های مارکسيستی ما را بی هويت کرده‌اند. رسانه‌های فارسی زبان کشورهای خارجی به ما تريبون نمی‌دهند. سايت‌های راست گرايان و اصلاح طلبان ما را سانسور می‌کنند. اگر به فرض يکی از ما به اين رسانه‌ها دعوت شوند مجبور هستند خوشايند اين رسانه‌ها را در نظر بگيرند و طوری حرف نزنند که بايکوت شوند. به اين اميد که شايد يکبار ديگر هم به اين رسانه‌ها دعوت شوند. اگر بخواهيم مطلبی بنويسيم مجبور هستيم آنرا در سايت‌هايی با دو يا سه هزار نفر مخاطب منتشر کنيم. برای نوشتن چنين مطلبی اگر از نام واقعی خود استفاده کنيم توسط حکومت بازداشت می‌شويم...

- چرا از اسم مستعار استفاده نمی‌کنيد؟

- همانطور که گفته‌ام جمهوری اسلامی و رسانه‌های راست گرايان ما را بی هويت کرده‌‌اند. اينگونه است که گنجی خيلی راحت از جمهوری اسلامی اتهام زدائی می‌کند. وقتی گنجی مطلبی می‌نويسد، سبقه تاريخی‌اش و طبقه‌ای که متعلق و مدافع آن است همه در يک رديف قرار می‌گيرند ولی در طرف مقابل ما نمی‌توانيم هيچ نوع هويتی را پشت گفته‌های خود قرار دهيم. بدين ترتيب يک طرف بحث آقای روزنامه‌نگار آزادی‌خواه که ساکن آمريکا است قرار دارد و در طرف ديگر اسامی مستعاری که مشخص نيست پيرمردی است که از نوستالژی‌های خود می‌گويد يا نيروی جوانی که اگر هويت خود را آشکار کند برچسب خشونت‌طلب به او نمی‌چسبد چون تنها به جرم بيان عقايد مارکسيستی به زندان افتاده است. به اين ترتيب اوضاع بدتر می‌شود. هر کس به اين روزنامه‌نگار اصلاح طلب پاسخ بدهد با عناوينی مانند خشونت طلب، فسيل، انور خوجه ئيست، آنارشيست، متوهم، مخفی شده در کوه، چريک اينترنتی و غيره تخريب می‌شود.
وقتی ما نمی‌توانيم جواب يک نفراز اپوزيسيون مقيم خارج کشور را بدهيم اين آقا چطور توقع دارد ما بتوانيم با جمهوری اسلامی طرف شويم. تفاوت ديدگاه نيکفر و گنجی، همچنين تفاوت ديدگاه ما با راست‌گرايان بر سر کشتارهای دهه ۶۰ بر سر آن است که وضعيت ما در مقابل حکومت با وضعيت فعالان راست‌گرا متفاوت است. اصلاح طلبان حق دارند که تصور کنند کشته‌شدگان دهه ۶۰ عناصری اهريمنی و خشونت طلب بوده‌اند. آنها با خود می‌گويند چرا جمهوری اسلامی که با اصلاح طلبان «دل‌رحم»‌تر از مارکسيت‌ها و انقلابيون است؟ لابد آنها که کشته شده‌اند لايق دل‌رحمی حکومت نبوده‌‌‌اند.

- اگر ممکن است حرف‌های خود را جمع بندی کنيد

- گنجی می‌گويد بعد از کشتارهای دهه ۶۰ ميزان خشونت حکومت کاهش يافته است و از اين حرف نتيجه می‌گيرد که زندانيان سياسی دهه ۶۰ خشونت طلب بوده‌اند و عادی است که حکومت با آنان با خشونت رفتار کرده است. معتقدم خشونت جمهوری اسلامی در طول سال‌های بعد کاهش نيافته است بلکه کاهش خشونت‌ها به دليل موفقيت نيروی مذهبی در سرکوب مخالفان جدی و کنترل کردن اپوزيسيون راست‌گرا بوده است. مارکسيست‌ها همچنان از دانشگاه اخراج می‌شوند، تحت نظر هستند و با هر نوع حرکتی بازداشت و زندانی می‌شوند. اگر امروز حکومت مانند دهه ۶۰ دست به کشتار ما نمی‌زند به يک دليل است. از صندوق‌های رای فاصله بگيريد و به سمت تشکيلات سياسی حرکت کنيد تا جمهوری اسلامی به شما نشان بدهد با گذشته فرقی نکرده است.

ناخودآگاه گنجی تحت تاثير پيشينه اسلامی اوست

يکی از حاضران در جلسه که به دليل انتشار مطالبی با گرايشات مارکسيستی حبس کشيده و از ادامه تحصيل در دانشگاه محروم شده است می‌گويد: «اول اجازه بدهيد من خيلی سريع به يک نکته اشاره کنم بعد صحبت‌های خودم را مطرح می‌کنم. شما از دوست من پرسيديد چرا به اسم مستعار مطلب نمی‌نويسيد؟ من به اسم مستعار مطلب می‌نوشتم با اين حال مرا پيدا کردند و زندانی شدم. هيچ کس از هويت اصلی من دفاع نکرد. روی چند سايت خبری نوشتند که فلان فعال دانشجوئی طيف چپ بازداشت شده است. من به خاطر فعاليت‌های کارگری و به عنوان يک مارکسيست بازداشت شدم. سايت‌های ليبرال از آوردن اسم مارکسيسم می‌ترسند؛ می‌گويند طيف چپ! چرا گنجی فکر می‌کند چون نيکفر سال ۷۸ و ۸۰ کتاب چاپ کرده و خشايار ديهيمی همين اکنون دارد کتاب چاپ می‌کند و در موسسه "رخداد نو" و "پرسش" کلاس برگزار می‌کند، جمهوری اسلامی نظام کشتار نيست؟

- لطفا در چهارچوب موضوع کشتارهای دهه ۶۰ صحبت کنيد

- اينها مسائلی است که گنجی در مقاله‌اش مطرح کرده است...

- هدف ما نقد آقای گنجی نيست. ما می‌خواهيم از نظرات شما درباره موضوع کشتارهای دهه ۶۰ مطلع شويم.

- در بی‌بی‌سی می‌گويند ۱۰۰۰ کلمه، در روز آنلاين می‌گويند ۱۵۰۰ کلمه بنويسيد. در بقيه سايت‌های راست می‌گويند چون جوابيه است و ديالوگ شخصی است مطلب را منتشر نمی‌کنيم. شما لطف کرده‌ايد و درباره اين موضوع می‌خواهيد حرف‌های ما را منتشر کنيد. حداقل به اندازه مقاله گنجی به ما وقت بدهيد حرف بزنيم يا به هر کدام به اندازه نيکفر وقت بدهيد که جداگانه صحبت کنيم.

- چرا به جای بيان استدلال‌های خود به دنبال مقايسه امکانات رسانه‌ای خود با آقای نيکفر و آقای گنجی هستيد؟

- برای اينکه هميشه همينطور است! ليبرال‌ها برای متهم کردن شهدای دهه ۶۰ کلی وقت دارند ولی ما وقتی می‌خواهيم حرف بزنيم به ما می‌گويند راجع به يک شاخه باريک حرف بزنيد. گنجی از وقت نامحدود خودش استفاده کرده و با چسباندن حرف‌ها و وقايع بی ارتباط به همديگر يک کارزار تبليغاتی راه انداخته است. به ما فرصت بدهيد با نقد قسمت‌های مختلف حرف‌هايش، کليت ادعايش را زير سوال ببريم.

- من به شما قول می‌دهم کل اين بحث و اعتراض شما نسبت به بی عدالتی رسانه‌ها در بيان افکار شما را به صورت پر رنگ در گزارش منعکس کنم. حالا اگر ممکن است به سراغ اصل مطلب برويد.

-... گنجی در بند "پ" مقاله‌اش حرف وحشتناکی زده که به نظرم تاثير آن بخش ناخودآگاهی است که متاثر از هويت اسلامی اوست. گنجی در دستگاه جمهوری اسلامی کار می‌کرده است و طبيعی است بخواهد گذشته جمهوری اسلامی را تطهير کند. با اين کار می‌خواهد گذشته خودش را پاک کند.

منطق بند "پ" يعنی اينکه اگر تعداد کشته‌های رژيم جمهوری اسلامی و هر گروهی که با اين نظام وارد مبارزه می‌شود برابر باشد، هيچ جنايتی اتفاق نيافتده است.

- آقای گنجی به کشتارها اعتراض کرده است.

- به ظاهر اعتراض کرده ولی می‌گويد دليلش خشونت خود زندانيان بوده. اينجا بايد از گنجی پرسيد شما که اکنون آزادی‌خواه شده‌ايد و معتقد به دولت، ماليات، دادگاه و قانون هستيد پس نقش اينها اين وسط چيست؟ فرض بگيريم زندانيان دهه ۶۰ تروريست بودند؛ چون آنها تروريست بودند جمهوری اسلامی حق دارد آنها را بکشد؟ تازه سقف هم گذاشته است؛ گفته چون در قيام آمل بيشتر کشتند بعد جمهوری اسلامی اعدام کرد تا برابر شد. يعنی دولت مدرن عصر حاضر هم مانند طوايف باديه نشين بايد خون را با خون بشويند و برابر کنند. با اين منطق، گنجی بايد موافق حکم اعدام باشد.

برای حمله به مارکسيسم از مسعود رجوی استفاده می‌کنند!

در بين حاضران در جلسه فردی حضور دارد که چند سال پيش از دانشگاه اخراج شده است و اکنون از طريق مسافرکشی با موتور سيکلت امرار معاش می‌کند. اين فعال سياسی می‌گويد: «به نظر من برای رسيدن به حقيقت اتفاقات دهه ۶۰ بايد با استفاده از اسناد موجود گروه‌ها را از يکديگر تفکيک کنيم. ايدئولوژی، پيشينه آنها، امکانات فيزيکی و سطح آگاهی آنان را بررسی کنيم. اينطوری وقتی به تقابل گروه‌های مارکسيستی و جمهوری اسلامی می‌رسيم، با مقايسه تفاوت رفتار‌ها به نتايج مهمی دست خواهيم يافت. طبق تحقيقاتی که من داشته‌ام رفتار جمهوری اسلامی در برابر همه گروه‌های يک شکل بوده است. از توده‌ای و اکثريتی گرفته تا اقليتی و پيکاری با زبان اعدام سخن گفته است.
متاسفانه کسانی که می‌خواهند نقش حکومت در ماجرای کشتار زندانيان سياسی دهه ۶۰ را کمرنگ کنند از يک تاکتيک روانی استفاده می‌کنند و مثال‌های خود را از سازمان مجاهدين خلق انتخاب می‌کنند. تاکيد من روی شناسايی دقيق گروه‌های درگير در دهه ۶۰ به همين دليل است. اين حق برای سازمان مجاهدين و نزديکان مجاهدين اعدام شده محفوظ است تا حرف‌های مورد لزوم خودشان را بزنند ولی آقای گنجی و همفکران ايشان برای حمله به مارکسيسم و کمرنگ کردن اعدام‌های دهه ۶۰ از مسعود رجوی و سازمان مجاهدين استفاده می‌کنند که قياس مع الفارق است. آنها تلاش می‌کنند مسئوليت خشونت نظام را هم به گردن مجاهدين بياندازند.
بر عکس رفيقی که قبل از من صحبت کردند من نياز ندارم تا به اندازه آقای گنجی صحبت کنم تا نادرستی حرفش را نشان بدهم. کل استدلال آقای گنجی با اعتراف خودش زير سوال است. جمهوری اسلامی بچه ۱۴ ساله را به اتهام همراه داشتن اعلاميه کشته است، اعضای گروه‌هايی که فعاليت مسلحانه نداشته‌اند را اعدام کرده است. اسم نظامی که در مقابل هر نوع فعاليت مسلحانه يا غير مسلحانه، ماترياليستی يا متافيزيکی، معتقد به تجزيه کشور يا معتقد به تماميت ارضی و غيره دست به کشتار زده است اگر ماشين کشتار نيست، پس چيست؟

- اما گروه‌هايی مانند ملی مذهبی‌ها و نهضت آزادی از خشونت استفاده نکردند و جمهوری اسلامی با آنها برخورد خشونت‌ بار نکرد.

- مگر کسی ادعا کرده است در دهه ۶۰ غير از مارکسيت‌ها و چپ‌های مذهبی کسی اعدام شده است؟

- خير. از اين جهت عرض کردم که نشان بدهم جمهوری اسلامی با همه گروه‌ها به يک شکل برخورد نکرده است.

- عزيز من چرا مغلطه می‌کنيد؟ اعضای نهضت آزادی از ياران خمينی بودند و از پاريس دور او را گرفته بودند. بعد از انقلاب ۵۷ سهم خودشان را گرفتند و دولت موقت را تشکيل دادند. البته نيروهای مذهبی به جز کارهای حوزه و منبر رفتن کار ديگری بلد نبودند و برای کشورداری به نيروهای نهضت آزادی احتياج داشتند. وقتی نيروهای مذهبی خودشان را پيدا کردند اين کارگزاران عاريه‌ای را کنار گذاشتند! در ضمن فراموش نکنيد در ماجرای قتل‌های زنجيره‌ای که آقای گنجی با پرداختن به آنها مشهور شد تعداد زيادی از روشنفکران و نويسندگان از طيف‌های مختلف کشته شدند. اين قتل‌ها منطق آقای گنجی مبنی بر اعمال خشونت حکومتی در برابر خشونت نيروهای دگرانديش را زير سوال می‌برد. يکی از انتقادات جدی به آقای گنجی اين است که وقتی از ايران خارج شد و ديگر مشکل امنيتی نداشت از دادن اطلاعات بيشتر درباره قتل‌های زنجيره‌ای خودداری کرد و برای پيش بردن خط اصلاح طلبان اقدام به خارج کردن آقای رفسنجانی از پرونده قتل‌های زنجيره‌ای کرد. کسی که خود آقای گنجی زمانی که در ايران بود به او می‌گفت عاليجناب سرخ پوش.

- از موضوع اصلی فاصله نگيريم. اين موارد مربوط به بحث ديگری است.

- جمهوری اسلامی در برابر هر نوع تغيير غير سطحی حالت صلب و ديرجنب دارد. با اين حکومت بايد چه کرد؟ خود را به سطح استاندارد تعيين شده توسط حکومت تقليل داد يا برای تغيير ساختارها مبارزه کرد. ادعای ما که با تجربيات پر شمار به اثبات رسيده آن است که جمهوری اسلامی در اعمال خشونت نسبت به هر نيرويی که در فکر تغيير ساختارهای حکومت باشد ترديد به خود راه نمی‌دهد.

جمهوری اسلامی از خود دفاع می‌کرد يا گروه‌های سياسی مخالف آن؟

فردی در جلسه که معقتد است ناخودآگاه آقای گنجی تحت تاثير پيشينه اسلامی اوست دوباره رشته بحث را به دست می‌گيرد و می‌گويد:
«حرف رفيقی که می‌گويد بعضی گروه‌های اعدام شده کار مسلحانه نمی‌کردند درست است ولی من با اين منطق که می‌گويد اگر کسی کار مسلحانه کرد طبيعی است اعدام شود مخالفم. اين رژيم راه همه چيز را بسته است. در اولين قدم خمينی گفت من جمهوری اسلامی را انتخاب کرده‌‌ام و بقيه حق دارند بگويند انتخابی که من کرده‌‌ام آری يا خير؟ اکنون هم نمی‌توانيم کار سياسی درست و حسابی کنيم. مجوز نشريه چند سال طول می‌کشد و نشريه را يک شبه توقيف می‌کنند. می‌گويند برای مجوز نشريه بايد فوق ليسانس داشته باشيد اما ما را ستاره‌دار می‌کنند. رژيمی که به نخست وزير و رئيس مجلس خودش رحم نمی‌کند معلوم است چه بلائی سر مارکسيست‌ها می‌آورد.
اين شانتاژ است که می‌گويند اعدامی‌های دهه ۶۰ خشونت طلب بودند. آنها برای دفاع از خودشان در مقابل خشونت دولتی اسلحه به دست گرفتند. اعدام توده‌ای‌ها و اکثريتی‌ها که اوايل با رژيم همکاری می‌کردند نشان داد بايد از خودمان دفاع کنيم...

- لطفا اتهام نزنيد.

- اين اتهام نيست.

- شما حزب توده و اکثريت را متهم به همکاری با رژيم می‌کنيد.

- شما اجازه بدهيد من حرف بزنم. اگر مربوط به بحث نبود همه را خط بزنيد.

- بفرمائيد.

- اختلاف خط يک با خط سه همين بود. خط يک از تئوری راست شوروی بعد از لنين در سياست خارجی دفاع می‌کرد. اسمش را گذاشته بودند تئوری دوران. معتقد بودند شرايط برای گذار مستقيم به سوسياليسم در ايران فراهم نيست و فعاليت سياسی مخفی الزاما به مبارزه مسلحانه می‌انجامد و بهانه دست رژيم می‌دهد تا همه را سرکوب کند. روی همين حساب حتی همکاری با رژيم را برای حذف گرايش خط سه لازم می‌دانستند. خط سه می‌گفت نبايد گول مواضع ضد آمريکائی رژيم را خورد و اين رژيم دير يا زود همه نيروهای غير مذهبی را سرکوب می‌کند به همين خاطر برای دفاع از خودشان اسلحه به دست گرفتند و برای آنکه اجازه ندهند رژيم خودش را مستقر کند عمليات مسلحانه کردند.
اين مجاهدين خلق که اينقدر فحش می‌خورد اگر مقر حزب جمهوری اسلامی را منفجر نکرده بود اصلاح طلبان حالا مجبور بودند در انتخابات بين بهشتی و احمدی نژاد يکی را انتخاب کنند.»

با قلم می‌توان جناياتی بزرگ‌تر از کشتار با اسلحه انجام داد

آخرين قسمت اين گزارش مربوط به صحبت‌های فردی است که اين گزارش با صحبت‌های او آغاز شد. او می‌گويد: «يک موضع مشترک بين نيکفر و گنجی وجود دارد و آن ارجاع به انتزاعی به نام حقيقت است. نيکفر برای آنکه خرقه‌اش به مارکسيسم غير آکادميک آلوده نشود روی حقيقت کشتارها تاکيد دارد و گنجی تلاش می‌کند تاکيد کند ايجاد کميته حقيقت ياب ملی مهمتر از مجازات عاملان کشتارهای دهه ۶۰ است. حقيقت برای هر دو نفر امر مقدسی است که بر همه چيز ارجحيت دارد در صورتی که در ايدئولوژی زندانيان سياسی مارکسيست که در دهه ۶۰ و پيش از آن اعدام شدند حقيقتی وجود ندارد. هر آنچه هست واقعيت است. واقعيتِ واحد از نگاه افراد مختلف تفسيرهای گوناگونی می‌شود. اين گوناگونی به دليل وجود منافع طبقاتی مختلفی است که تاريخ اين تفسير‌ها را شکل می‌دهد. در نگاه حاکمان اين رژيم، مخالفان لايق مرگ و اعدام هستند و منعی ندارد از اشکال مختلف خشونت برای بقای رژيم و سرکوب مخالفان خواهان تغيير رژيم استفاده شود. اگر آقای گنجی، محسن رضائی، لاريجانی، خامنه‌ای، سلطنت طلبان و بقيه موضع مشترکی درباره اعدام زندانيان سياسی دهه ۶۰ دارند بايد دليل اين مشابهت تفسير را در اشتراک منافع طبقاتی اين افراد جستجو کرد. يک طرف هژمونی سرمايه است و طرف ديگر برای شکستن اين هژمونی وارد مبارزه طبقاتی شده است. در همه جای دنيا نيز سيستم سرمايه‌داری با يک تشکيلات مارکسيستی که برای نظم موجود خطر محسوب شود با خشونت برخورد می‌کنند. خطر اصلی معرفی يک آلترناتيو و تلاش عملی برای تغيير نظام سرمايه‌داری است.
اعدام‌های دهه ۶۰ توسط جمهوی اسلامی، انفعال بين المللی در برابر اين کشتارها در آن زمان و تلاش امروز اصلاح طلبان برای شستن دست‌های جمهوری اسلامی نيز خارج اين قاعده نيست. من به عنوان يک نيروی مارکسيست ۲۸ ساله که فعاليتی به جز شرکت در محافل کارگری و نوشتن ندارم اگر امروز برای جمهوری اسلامی خطری محسوب شوم با من همان رفتاری می‌شود که با يک فرد معتقد به مبارزه مسلحانه! همانطور که از نظر جمهوری اسلامی هر کردی الزاما پژاکی يا کومله‌ای است؛ از نظر اصلاح طلبان هم هر مارکسيستی الزاماً خشونت طلب است. همانطور که از نظر قوه قضائيه و وزارت اطلاعات هر فعال سياسی مخالف الزاماً عامل موساد، همجنسگرا يا منافق است از نظر رسانه‌‌های اصلاح طلب هم هر کس که معتقد به مشی اصلاح طلبانه نباشد تروريست و برای دموکراسی مضر است. ما نمی‌توانيم به آقای گنجی خلاف حرف‌هايش را ثابت کنيم چون مشابهت موضع گنجی و جمهوری اسلامی اتفاقی نيست. ما نمی‌گوئيم گنجی عامل جمهوری اسلامی است. اين سبک بحث متعلق به جاماندگان در تاريخ است! ما می‌گوئيم اشتراک مواضع آنها نسبت به کشتارهای دهه ۶۰ ناشی از سبک برخورد مشترک آنها با دشمن طبقاتی مشترک‌شان است. حکومت طنابِ دار و اسلحه دارد، روزنامه‌نگار‌ قلم؛ با قلم می‌توان جناياتی بزرگ‌تر از کشتار با اسلحه انجام داد.»


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016