دوشنبه 27 آبان 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

از پيامبران بدون اجرت تا دين - کارتل‌های امروزی، آرش سليم

قرآن
در اين نوشتار نخست درباره "ذی القربی" در آيات قرآن بحث می‌شود. سپس درباره "انفال" يا اموال عمومی و نحوه تقسيم آن در آيات حشر:۷ و انفال:۴۱ مطالبی ارائه می‌گردد. اصل "اجرت" نگرفتن پيامبران مطلب بعدی است که با آيات قرآن واکاوی می‌شود؛ سپس نگاه کوتاهی خواهيم داشت به واژه "ذريه" در آيات قرآن. در پايان درباره گزاره "هر چه پيامبر می‌دهد بگيريد" و آن چه به "سنت" پيامبر معروف است بحث می‌شود

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


واکاوی آيه های انفال:۴۱ و حشر:۷

سنت بی بديل پيامبری خدا، بدون جانشين و بدون دستمزد است. پيامبری يک کار بدون «اجرت» و به زبان امروزی کار داوطلبانه می باشد. در امر نبوت، «جاشينی» و تعيين جانشين توسط پيامبران جايی ندارد [۱]. پس چگونه اين کار داوطلبانه، موجب تاسيس شغل تمام وقت و بنگاه های مالی با دريافت اجرت و کسب درآمد شده است! مقام نبوت با «امر» و «وحی» خدا همراه با کتاب و حکم به فرد مشخص و برای هدايت قوم آن فرد داده می شود. طوری که با مرگ هر پيامبر دوران نبوت و همچنين دوران رهبری پيروانش نيز به سر می آيد. ادعای ادامه راه يک مقامِ ذاتا بدون اجرت و بدون جانشين، قرن ها پس از مرگ پيامبر، چگونه نيازمند شغل تمام وقت و تاسيس کارتل های عظيم مالی شده است؟ کسانی که خود را جانشينان پيامبر و کار خود را «پيامبرانه» می دانند، چگونه توانسته اند افزون بر دريافت اجرت ثابت «سهم امام» در راس امپراطوری های مالی قرار گيرند! اين همه دين-کارتل ها با «اذن» کدام خدا و کدامين آيات وحی تاسيس و «مقدس» شده اند؟! باعث شگفتی است که اين همه آيه درباره اجرت نگرفتن پيامبران نازل شده است، اما درباره فلسفه دريافت نکردن اجرت توسط پيامبران تا کنون مقاله ای تاليف نشده است. انبوه کلانی کتاب و رساله و تفاسير گوناگون در مجلدها های چند رقمی در راستای توجيه جاشينی در نبوت و جانشين برای پيامبر نوشته شده است، اما آيات بدون اجرت بودن پيامبران به هيچ انگاشته شده است. انگار در پشت اين همه آيه و اين همه تاکيد خدا در اين باره، هيچ هدفی نبوده است و اين آيات فقط جهت تزيين قرآن و يا از سر تفنن خدا نازل شده است! برای مثال در انعام:۹۰ با اشاره به ۱۸ پيامبری که نام آن ها تک تک در آيات قبل از آن آمده است به حضرت محمد گفته می شود تو نيز به هدايت اين پيامبران «اقتدا» کن و به مردم بگو که از شما هيچ مزدی برای پيامبری طلب نمی کنم: قُل لاَّ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا.

در قرآن بر نيکی و کمک و بخشش مال به ديگران و به ويژه «نزديکان» و «يتيمان» و «مسکينان» تاکيد بسيار و مکرر شده است، تا جايی که در آيات کمک به ديگران ترکيب «وَذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِينِ» روتين شده است. اما در قرآن حتی يک آيه نمی توان يافت که در آن به مردم گفته شده باشد کمک های خود را از طريق پيامبر به نيازمندان برسانيد. پيامبر فقط مسئول تقسيم «انفال» يا اموال عمومی بين مردم بوده است. انفال هم چيزی نبوده است جز غنائم جنگی. در تقسيم غنائم نيز چيزی به مردم داده می شده است، نه اين که توسط پيامبر از مردم چيزی دريافت گردد. لطفا خوب توجه شود: به مردم چيزی داده می شده است، از مردم دريافت نمی شده است. در اين نوشتار خواهيم ديد که چگونه و با چه شگردی از سازوکار «پرداخت» به نيازمندان در زمان پيامبر، «دريافت» از مردم در زمانه ما استخراج شده است! از پرداخت موردی يک پنجم غنائم جنگی به نيازمندان، دريافت ثابت «سهم امام» از مردم وضع شده است. حتی درباره «زکات» که يک فريضه واجب است، هيچ جا در قرآن گفته نشده است که آن را از طريق ديگران ادا کنيد. هر فرد خود چون نماز آن را ادا می کند. می دانيم که دو قلوی «زکات» و «نماز»، فرايض واجب همه مومنان در دين مشترک همه پيامبران است،

آيا خيلی مهارت و زرنگی لازم است تا بتوان از مساله «پرداخت» موردی سهم غنائم جنگی به نيازمندان در زمان پيامبر، برای خود «دريافت» ثابت از مردم استخراج کرد! مشکل خيلی بزرگ و عجيب غريب می نمايد. اما خواهيم ديد که کسب مشروعيت الهی يا وصل دين-کارتل ها به خدا، چندان مشکل نبوده است! در ترجمه دو آيه حشر:۷ و انفال:۴۱ بعد ار واژه «ذی القربی» و داخل پرانتز، ضمير «او» با ارجاع به «پيامبر» اضافه شود. برای پيامبر بی اجرت، هم مِلک بيرون می آيد و هم اجرت يا حقوق بگيری ثابت «خمس»! خب اين ها که برای پيامبر می باشد؛ مگر پيامبر ۱۴ قرن قبل فوت نکرده است؟ اين مشکل را هم آيه حشر:۷ حل کرده است! هنگام تقسيم انفال يا اموال عمومی بين نيازمندان، به آن ها گفته شده است هر چه پيامبر «می دهد» بگيريد و به اصطلاح برای کم و زياد آن چانه نزنيد. ترجمه و يا تفسير کنيد: هر چه پيامبر «گفت» بگيريد! حال خيلی راحت می توانيد هر چه را که خود می خواهيد پيامبر گفته باشد و بشود «سنت» و يا حديث پيامبر! جالب است از آيه حشر:۷ همزمان استفاده دوگانه در دو موضوع کاملا متفاوت شده است. ماهيت يکی سخت افزاری (باغ و ملک) و ماهيت ديگری نرم افرازی (احاديث) است. لابد برای کارکردن سخت افزار به نرم افزار نياز بوده است!

در کمک کردن به ديگران، «نزديکان» و به زبان قرآن «ذی القربی» در الويت می باشند- به همين سادگی و روشنی. اما در اين نوشتار خواهيم ديد که اين موضوع بديهی و ابتدايی که در رابطه با کمک به نيازمندان در آيات زيادی از قرآن يادآوری گرديده است، از کجاها که سر در نياورده است! حال کاشکی فقط به آوردن مال و منال برای متوليان دين محدود می شد. تراژدی آن است که «ذی القربی» را با باغ موسوم به «فدک» گره زده اند. مرثيه سرايی و تحريک و تهييج افراد برای اين باغ، افزودن هيزم است بر آتش اختلافی که موضوع آن خود در وهله نخست باطل است: «جانشينی» پيامبر! پيچيدگی معما اينجاست. معمايی که به خون آغشته است!

در تضاد آشکار با آيات مکرر قرآن مبنی بر عدم دريافت اجرت و مال توسط پيامبران، با افزدون داخل پرانتز «او» بعد از واژه «ذی القربی» در دو آيه انفال:۴۱ و حشر:۷، برای پيامبر از محل اموال عمومی سهم خمس و باغ و ملک در آورده اند. يک پنجم غنائم جنگی را که طبق انفال:۴۱ سهم نيازمندان است و پيامبر مسئول تقسيم آن بوده است، حق پيامبر دانسته اند. انفالی که طبق حشر:۷ بايد بين نيازمندان و به ويژه «فقرای» مهاجر و انصار تقسيم شود، حق پيامبر دانسته اند. پيامبر و دخترش چهارده قرن قبل فوت کرده اند، ولی آتش باغ فدک هنوز دارد زبانه می کشد و نابود می کند. در حالی که همزمان برای عده ای املاک و درآمد ثابت «سهم امام» می آفريند! مومنين بهای تهييج و تحريک شدن با روضه های باغ فدک را در قتل و خونريزی می پردازند. در حالی که متوليان دين بر برج و باروی اموال و املاک دين تکيه زده و بسيار خشنودند! مسئوليت الهی داوطلبانه و بدون اجرت پيامبری، در يک پارادوکس شرم آور، به دلالی معاملات ملکی و سهم خواهی پيامبر از اموال عمومی فروکاهيده می شود؛ تا بتوان با ايجاد مقام «پيامبرانه» امپراطوری های مالی تاسيس کرد و خود در راس آن قرار گرفت!

اگر بخواهيم نقشه استدلال اين نوشتار را تجسم کنيم نخست بايد چکيده داستان را مرور کنيم: واژه «ذی القربی» قهرمان داستان است که با پوشيدن يک لباس به نام پرانتز با دو آيه انفال:۴۱ و حشر:۷ همزمان غوغا می کند. دو اصل ۱) «عدم جانشينی در نبوت»، و ۲) «عدم دريافت اجرت توسط پيامبران» ؛ در جهت وارونه تبديل می شود به مال برای کسانی که دارند کار «پيامبرانه» می کنند: الف- خلق يک درآمد ثابت به نام «سهم امام» و ب- اداره بنگاه های مالی به نام دين! در اين ميان گزاره «هر چه پيامبر ميدهد بگيريد» آيه حشر:۷، و همچنين واژه «ذريه» در آيات قرآن؛ ادامه داستان را ابدی می کنند!

پس در اين نوشتار نخست درباره «ذی القربی» در آيات قرآن بحث می شود. سپس درباره «انفال» يا اموال عمومی و نحوه تقسيم آن در آيات حشر:۷ و انفال:۴۱ مطالبی ارائه می گردد. اصل «اجرت» نگرفتن پيامبران مطلب بعدی است که با آيات قرآن واکاوی می شود؛ موضوع حياتی و تعيين کننده ای که سرسری و بی تفاوت از کنار آن گذشته شده است. انگار نزول اين آيات بيخودی يا برای تزيين فرآن بوده است. سپس نگاه کوتاهی خواهيم داشت به واژه «ذريه» در آيات قرآن. از «ذريه» و يا از نسل پيامبران پيشين بودن، هيچ امتيازی برای يک فرد نمی آورد. نمی توان از طريق ژنتيک و از نسل پيامبر بودن ادعايی کرد و امتيازی کسب نمود. از «ذريه» و يا نسل برخی از پيامبران، افرادی با صلاحيت فردی بعثت کرده اند. اين پيامبران نيز طبق قاعده و يا سنت خدا، با «وحی» و «امر» خدا به مقام نبوت رسيده اند. در پايان درباره گزاره «هر چه پيامبر ميدهد بگيريد» و آن چه به «سنت» پيامبر معروف است بحث می شود. طبق آيات قرآن سنت خدا «بی بديل» است و برای آن جايگزينی نيست. همچنين در سنت خدا تغيير و تحولی نيست. پيامبر از زمانی که نمی دانسته است کتاب و ايمان چيست و از غافلين بوده است تا زمانی که با هدايت خدا بعثت می کند و تا پايان عمر همواره با دريافت وحی و آموزه های نو در حال رشد و تغيير بوده است. پس پيامبر سنت ثابتی نداشته است. حتی با فرض ثابت بودن آن، سنت هر پيامبر قابل جايگزين شدن سنت خدا نيست. چرا که سنت هيچ پيامبری جهانشمول نيست. حتی در قوم هر پيامبر، سنت او زمينه مند مکان و زمان می باشد. و اين سنت لايتغير خداست. چرا که خدا پيامبری نمی فرستد مگر از ميان همان قوم و به زبان همان قوم برای قومی که در ظلمت گمراهی می باشد.

با توجه به مقدمه ای که بيان شد، اين نوشتار شامل پنج جستار زير می باشد. تلاش شده است هر جستار مستقل باشد تا اگر خوانندگان بخواهند بتوانند فقط جستار يا جستارهای مورد علاقه خود را مطالعه کنند:

يکم- سهم مردم نيازمند يا سهم خويشاوندان پيامبر در «وَلِذِی الْقُرْبَی»
دوم- «خمس» و سهم املاک از تقسيم غنائم جنگی بين مردم! (انفال:۴۱ و حشر:۷)
سوم- اصل مال و دستمزد نگرفتن پيامبران
چهارم- ذرّيه پيامبران در آيات قرآن و بطلان وراثت در نبوت
پنجم- «سنت پيامبر» و گزاره «هر چه پيامبر می دهد بگيريد» (حشر:۷)
موضوع «جانشينی در نبوت» با نشر سه مقاله ديگر (پانزده جستار) ادامه خواهد داشت: ۱) نبوت و امامت پيامبران، ۲) امامت و امت پيامبران، و ۳) نبوت و خلافت.

يکم- سهم مردم نيازمند يا سهم خويشاوندان پيامبر در «وَلِذِی الْقُرْبَی»؟

با اعلام انفال بودن يک پنجم غنائم هر جنگ (انفال:۴۱) و همچنين اعلام انفال بودن اموال موضوع آيه حشر:۷؛ اين غنائم تحت مسئوليت پيامبر قرار می گيرد تا با نظارت پيامبر طبق ضوابط بين واجدين شرايط تقسيم گردد. اشتباه بزرگ برخی از مفسران قرآن از همين جا آغاز شده است که پيامبر را صاحب اموال عمومی فرض کرده اند نه مدير تقسيم اين اموال! کدام پيامبر بابت پيامبری «مال» و «اجرت» گرفته است؟ اشتباه دوم اين مفسرين آن است که با دست کاری در ترجمه آيات، «ذی القربی» را خويشاوندان پيامبر فرض کرده اند! در حالی که اصولا در مقام و مسئوليت نظارت بر اموال عمومی، اولويت داشتن خويشاوندان فرد مسئول بلاموضوع و امروزه جرم محسوب می شود! در اين جستار به واکاوی اصطلاح «ذی القربی» در آيات قرآن می پردازيم. اميد است بتوان نوری بر برخی ابهامات موجود افکند. ابهاماتی که براستی خونين و ويرانگر است و هيچ وجدانی نمی تواند بی تفاوت يا منفعت طلبانه از کنار آن بگذرد. جو غوغاسالاری سرکوبگرانه کسانی که جان انسان برايشان حتی به اندازه بادمجان ارزش ندارد، نبايد ما را از گفتن حقيقت باز دارد. در انفال:۴۱ و حشر:۷، نيازمندانی که مشمول دريافت کمک از اموال عمومی می باشند چنين فهرست شده است: وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ- يعنی همان فهرست روتين نيازمندان مشمول کمک که در آيات زيادی تکرار شده است. در انفال:۴۱ و حشر:۷ هيچ ضميری «ذی القربی» را به پيامبر ارجاع نمی دهد، همانطور که «اليتامی» و «المساکين» و «ابن السبيل» را به پيامبر ارجاع نمی دهد. به بيان ديگر بر خلاف نظر برخی از مفسرين، در آيه گفته نشده است که نزديکان و يا خويشاوندان پيامبر مشمول انفال می شوند. حتی اگر کسی بخواهد به طور دلبخواهی بعد از «ذی القربی» و در پراتنر ضمير «او» با ارجاع به پيامبر اضافه کند، بايد چنين باشد: خويشاوندان [پيامبر] و يتيمان [پيامبر] و مسکينان [پيامبر] و ابن السبيل [پيامبر]! که خنده دار می شود!

نظر به اهميت و نقش اصطلاح «ذی القربی» در اين نوشتار و ضرورت فهم آن، چند نمونه آيات شامل « الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ» در اين جستار آورده می شود و درباره آن ها بحث می شود. در مواردی چون بخشش مال، احسان، و انفاق؛ کمک به اين چهار گروه يادآوری گرديده است. در آيات نمونه زير بايد بين کمک فردی از اموال فردی و کمک از اموال عمومی فرق گذاشت. آيات بقره:۱۷۷، نساء:۳۶، و بقره:۲۱۵ درباره کمک فردی و آيات انفال:۴۱ و حشر:۷ درباره کمک از اموال عمومی می باشد:

• بخشش به نزديکان تا بردگان عليرغم حُب هر فرد به اموالش:
وَآتَی الْمَالَ عَلَی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّآئِلِينَ وَفِی الرِّقَابِ (بقره:۱۷۷)

• احسان به ديگران تا همسايگان نزديک و دور و کنيزان و غلامان:
وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِينِ
وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ (نساء:۳۶)

• کسانی که شامل انفاق می شوند:
قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَیْرٍ فَلِلْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِينَ وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ (بقرة:۲۱۵)

• کسانی که مشمول دريافت يک پنجم غنائم جنگی (انفال) می شوند:
وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ
فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ
وَلِذِی الْقُرْبَی‌ وَالْیَتَامَی‌ وَالْمَسَاکِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ (انفال:۴۱، آيه مورد بحث در اين نوشتار)

• کسانی که مشمول اموال رها شده دشمن (انفال) می شوند:
مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی
فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ
وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ (حشر:۷ ، آيه مورد بحث در اين نوشتار)

در دو آيه انفال مورد بحث يعنی انفال:۴۱ و حشر:۷، «نزديکان» به آن دسته از مومنينِ نيازمند اتلاق می گردد که در محل ساکن بوده اند و نه مثلا مومنانی که از مکه به مدينه هجرت نکرده بوده اند- همچنان که طبق آيات حشر:۸ و ۹، «فقرای» مهاجرين و انصار مقيم مدينه در اولويت کمک از اموال موضوع حشر:۷ قرار گرفته اند. با دقت در آيات قرآن می توان گفت اصطلاح «ذی القربی» در مقايسه با «اقربين» (بقره:۲۱۵) مفهوم گسترده تری دارد. شايد «اقربين» را بتوان در «خويشاوندان» محدود کرد. اما اصطلاح «ذی القربی» می تواند به همه افراد نزديک به يک فرد اتلاق شود؛ شامل خويشاوندان و دوستان و همکاران و تمام کسانی که فرد با آنان به نوعی آشنايی دارد و از وضعيت آن ها مطلع است. اگر به آيه نساء:۳۶ دقت کنيم مشاهده می کينم که برای «همسايه نزديک» در مقايسه با همسايه دور، از همين اصطلاح «ذی القربی» استفاده شده است: «وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَی». هر همسايه نزديکی لزوما خويشاوند نيست. در نساء:۳۶، «ذی القربی» دوبار آمده است. «ذی القربی» نخست به مفهوم مورد بحث يعنی نزديکان، طبق معمول پس از والدين سرليست است. ولی «ذی القربی» دومی با «الجار» به معنی همسايه به کار رفته است: وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِينِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ. از طرف ديگر بايد توجه کرد که سرليست شدن «ذی القربی» در فهرست «ذِی الْقُرْبَی‌ وَالْیَتَامَی‌ وَالْمَسَاکِينِ»، لزوما به معنی انحصار کمک به نزديکان نمی باشد. در نساء:۳۶ مشاهده می کنيم که فهرست احسان به ديگران، تا همسايه دور و غلامان و کنيزکان ادامه دارد. قاعده کلی «نزديکان» و «يتيمان» و «مسکينان» در بنی اسرائيل نيز برقرار بوده است: وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِی إِسْرَائِيلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِينِ (بقره:۸۳). يادآوری مکرر آن در آيات قرآن، آن را منحصر به قوم پيامبر نمی کند.

رابطه عاطفی هر فرد با والدين و افراد نزديک به خود، می تواند دليل يا علت الويت آن ها در فهرست مشمولين کمک باشد. در مقايسه با «ذی القربی»، البته والدين هر فرد به او نزديک ترند. اما قراردادن والدين در اولويت نخست، فقط در آيات کمک فردی موضوعيت دارد و نه در آيات انفال يا اموال عمومی. افزون بر اين معمولا افراد از وضعيت نيازمندان نزديک به خود مطلع ترند تا جايی که مشاهده و درک عمق نيازمندی آن ها ممکن است فرد را به کمک کردن وادارد. همان گونه که رابطه عاطفی ويژه بين نزديکان، از منظر شهادت دادن نيز مورد توجه قرآن واقع شده است. در نساء:۱۳۵ سفارش می شود که در دادن شهادت دادگر باشيد، اگر چه برای خود يا والدين و نزديکان (اقربين) خود شهادت می دهيد: کُونُواْ قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَی أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِينَ. چرا که مهر و علاقه به والدين و نزديکان و داشتن رابطه عاطفی ويژه با آن ها، ممکن است افراد را در هنگام شهادت دادن از عدالت و راستی خارج کند. تا جايی که به شهادت دروغ به نفع والدين و نزديکان بينجامد. از طرف ديگر در مائده:۸ تاکيد می شود که هنگام شهادت دادن، دشمنی باعث خروج شما از راستی و عدالت نشود. بنابراين اين که والدين و نزديکان هر فرد، به سبب ارتباط عاطفی، در هر گونه کمک و نيکی در اولويت فرد کمک کننده قرار می گيرند بديهی است. می توان گفت قرآن بر آن تاکيد کرده است.

با دقت در آيات انفال:۴۱ و حشر:۷ می بينيم که قبل از فهرست کردن چهار دسته مشمول کمک، گفته می شود اين اموال به «خدا و رسول» تعلق دارد، که نمادين است. به بيان ديگر با اعلام تعلق اين اموال به خدا و رسول، آن را اموال عمومی يا «انفال» اعلام می کند؛ همانطور که در انفال:۱ تعريف شده است: یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأَنفَالِ، قُلِ الأَنفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ. برخی از مفسرين که اين موضوع را خوب نفهميده اند، بر اين باورند که اين اموال بايد شش قسمت شود. يعنی افزون بر سهم چهار دسته، برای خدا و پيامبر نيز بايد يک سهم در نظر گرفت! در حالی که در آيات انفال:۴۱ و حشر:۷ مانند بقره:۲۱۵ مصاديق نيازمندان ذکر شده است. اين طور نيست که در انفال يا انفاق بايد اموال مورد نظر را به طور مساوی بين اين چهار گروه تقسيم کرد!

خلاصه اين که اولويت نزديکان هر فرد در بهره مند شدن از نيکی های او بديهی و عرفی است. نياز به تجويز شرع ندارد. قرآن بر آن صحه گذاشته و تاکيد و يادآوری کرده است. اما اين اولويت در کمک به ديگران، از اموال شخصی فرد می باشد و نه کمک کردن به ديگران از اموال عمومی به سبب شغل عمومی فرد. اگر فردی شغل عمومی اداری دارد که در آن اختيار و مسئوليت کمک به نيازمندان را دارد، ضابطه و مقررات برای عموم مبنا می باشد. ضابطه دادگری در شهادت نيز راهنمای اخلاقی عمل او خواهد بود که بين نزديکان نيازمندش و ديگر نيازمندان مشمول کمک فرق نگذارد و به اصطلاح امروزی پارتی بازی نکند. حال چطور می توان پذيرفت که پيامبر از مقام و مسئوليت خود در تقسيم اموال عمومی سوء استفاده کند و به دخترش باغ ببخشد؟ پيامبری که نبايد مطلقا از محل کار داوطلبانه و بدون اجرت پيامبری درآمدی داشته باشد و خود اسوه قسط و عدل برای ديگران است؛ آيا می تواند چنين بی محابا اموال عمومی را به دخترش واگذار کند؟ آيا دختر پيامبر از نيازمندان بوده است؟ به فرض اگر هم نيازمند بوده است، آيا در آن سرزمين برهوت آن قدر باغ وجود داشته است که به هر فرد نيازمند يک باغ می رسيده است؟ در اين باره در جستار دوم بحث می شود. خواهيم ديد موارد مشخص مصرف اموال موضوع آيه حشر:۷ در آيات حشر:۸ و ۹ به روشنی بيان شده است: فقرای مهاجرين و انصار مقيم مدينه. با همين منطق مسئوليت و نظارت بر تقسيم و مصرف يک پنجم يا خمس غنائم جنگی به عهده پيامبر بوده است. پشيزی از اين غنائم مال فردی پيامبر نبوده است. با اعلام انفال بودن يک پنجم غنائم هر جنگ، اين غنائم تحت نظارت پيامبر قرار می گرفته است و نه تصاحب پيامبر. سهم بران چهارپنجم غنائم مشخص بوده است: جنگاوران جنگ مربوطه.

در پايان اين جستار بد نيست يادآوری گردد که بخشش و کمک مالی از مال «پاک» کسب شده توسط فرد می باشد. به بيان ديگر انفاق در رابطه با مالی که از راه درست به دست آمده باشد موضوعيت دارد: یَا أَیُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ (بقره:۲۶۱). از جيب ديگران بخشيدن، انفاق نيست. يا بخشيدنی که فرد به ازای آن انتظار مقام و موقعيت و رانت و کسب درآمد بيشتر داشته باشد، بخشش نيست. بلکه خود کسبی ديگر از راه حرام می باشد.

[ادامه مقاله را با کليک اينجا بخوانيد]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016