دوشنبه 11 آذر 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"رژيم کشتار" يا "سالامی کردن" جزئی جداناپذيرِ همه انقلاب ها! نگاهی به "متن" و "حاشيه"ی گفتگوی گنجی و نيکفر، تهمورث کيانی

[email protected]

مقدمه
اگر چه محمد رضا نيکفر در سخنان خويش به صراحت گفت اصطلاح "رژيم کشتار" را به تسامح برای توصيف رژيم جمهوری اسلامی به کار برده است و قصدش پديد آوردن و افزودنِ واژه تازه ای به فرهنگ واژه های جامعه شناسی و علوم سياسی نبوده،پاسخ شتابزده اکبر گنجی،اما،موجب گفتگو و جدل های فراوانی در ميان برخی از فعالين سياسی شد. اين واکنش ها،اما،يک متن و يک حاشيه داشت. حاشيه ها با آلوده کردن فضای گفتگو بين فعالين سياسی تنها به افزايشِ تفرقه،بی نتيجه ماندن گفتگوها،و صدور اعلاميه،کيفر خواست،و قضاوت درباره "نويسندگان و فعالين سياسی" به جای نظر دادن درباره نوشته هاو نظراتِ آنها می انجامد. در حاشيه مناظره نيکفر و گنجی،علاوه بر کسانی که به موضوع اصلی اختلاف نيکفر و گنجی پرداخته و کوشيدند تا بر غنا و دامنه اين مناظره از منظرهای مختلف بيافزايند، برخی نيز بر آن شدند تا با برجسته کردن گذشته سياسی گنجی،به جای پاسخ گفتن به نظر او،به قتل شخصيت او دست زده و در واقع به جای پيغام،پيغام آور را بکشند. نگارنده در اين مقاله به موضوع اصلی مورد نظر نيکفر و پاسخِ گنجی بدان پرداخته،اما پيش از پرداختن به موضوع اصلی،نمی توان يکی از حاشيه های اين مناظره را ناديده رها کرد.

مقاله آقای مسعود نقره کار از جمله حاشيه های شگفت آور اين مناظره بود. شگفت آور بدان سبب که آقای نقره کار هر سال در سالگرد مرگ آقای هليل رودی با پوشيدن لباس روشنفکرِ مدرنِ مدارا طلبِ باورمندِ به تعددِ آراء و نظرات در تلاش بوده است تا بين خود با کسانی که بر اساس گمانه زنی،اختلاف نظر،يا دشمنی به آسانی حکم خيانت،ارتداد،جاسوسی، و "مامور بودن" درباره افراد صادر می کنند،مرز روشنی ترسيم کند. آقای نقره کار، اما،اکبر گنجی را مأموری ميداند که با نقشه ای بسيار پيچيده،به کارگردانی جمهوری اسلامی، توانسته اغلب نيروهای اپوزيسيون و برخی از روشنفکران برجسته جهانی را فريب داده،اعتماد بسياری را جلب کرده، و جوايز معتبر جهانی را يکی بعد از ديگری درو کند. قصد رژيم،نيز،از اين همه ترفند و نقشه کشی تنها بدست آوردن سخنگويی است تا در ميان جامعه خارج از کشور بگويد جمهوری اسلامی رژيم کشتار نيست. گويی گنجی سالها در کمين نشسته،بر عليه جمهوری اسلامی مقاله نوشته،و به تکرار آنرا متهم به جنايت بر ضد بشر کرده است تا سرانجام کسی مانند محمد رضا نيکفر جمهوری اسلامی را متهم کند واو نقاب از چهره بزدايد و به تکذيب نظر نيکفر برخيزد. تمام "اسناد"ی که آقای نقره کار در "دادگاه" خود طرح می کند يکی گذشته اکبر گنجی و خروج آزادانه او از کشور،و ديگری رد نظريه "رژيم کشتار" محمدرضا نيکفر است.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


آقای نقره کار با تهوری،که تنها از عصبانيت،کينه،و نفرت کم نظير برميخيزد- همان کينه و تنفری که چشم وعقل و هوش از انقلابيون در قرن بيستم می ربود- از اين هم فراتر رفته و کسانی را که گنجی روشنفکران ناراضی مقيم ايران می داند، گروهی "اغلب روشنفکر نما" ناميده،همه آنهايی را هم که "زير پای اعلاميه های گنجی امضاء ريخته"! يا "زير پای گنجی شانه داده"! شريک گنجی در "ماموريت" اش ترسيم کرده، و، سرانجام، کيفرخواستی بر عليه اسلام به طور کلی و مذهب شيعه به طور خاص صادر کرده و تکليف همه را روشن کرده است. از همه شگفت تر آنکه حتی خروج آزادانه،نيز،جرمی بوده است که بر جرم های گنجی افزوده شده است. (۱) در پاسخ آقای نقره کار تنها می توان به يک پرسش قناعت کرد: براستی اگر گنجی مقاله خود را با نام مستعار نوشته بود،تکليف آقای نقره کار چه بود؟ او چگونه می توانست با دستآويز قرار دادن گذشته ی گنجی و بر نوشتن داستانی پر آب و تاب چنين برآشوبد،طامات بافد، يک تنه به محکمه بَرد،کيفر خواست بنويسد،و حکم صادر کند؟ براستی اگر به آسانی می توان خروج قانونی برخی از منتقدين جمهوری اسلامی از کشور،و طرفداری آنها را از روش رفرميستی و اصلاح طلبی،سندی بر ماموريت مخفی آنها برای جمهوری اسلامی برشمرد و چنين کسان را "اپوزيسيون نما"، "روشنفکر نما"، و "مشاطه گران رژيم سرکوب" ناميد و به قتل شخصيت آنها پرداخت،چگونه می توان آنانی را که به همين سادگی و با همين روش به قتل آقای هليل رودی دست يازيدند،متهم کرد؟ چرا يا بايد مانند آقای نقره کار فکر کرد و همان روش را در برابر جمهوری اسلامی و مذهب در پيش گرفت يا حتمأ کاسه ای زير نيم کاسه است و وظيفه آقای نقره کار است که اين طشت بر بام افکند و افشاء کند؟ آيا می توان با همان منطق دوران انقلابی گری تنها با تعويض مصاديق و کاربست کلمات قشنگ و آلامُد و گذاردن عناوين محترمانه "آقای" يا "خانمِ" جلوی نام افراد خود را روشنفکر مدرنِ معتقد به مدرنيته و دموکراسی خواهی،که لابد با لنينيسم-استالينيسم و انقلابی گری خشونت گرای آن دوران مرزبندی دارد،معرفی کرد؟ خواننده با خواندن نخستين سطرهای نوشته آقای نقره کار همان "کينه و خشم انقلابی" دوران گذشته را که مذهبيون انقلابی و لنينيست ها به يکسان در مواجهه و نام بردن از مخالفان خود بروز می دادند، ميبيند و حس می کند. خشم و کينه ای که دارندگان آن خود را صاحب همه حق دانسته و "دشمن" را مطلقأ فاقد هر گونه حقی. منطق همان است تنها مصداق آن عوض شده است. اما آنچه در متن اين گفتگو بود خوشتر است.

ماشين (رژيم) کشتار، سالامی کردن سياست و دولت جزءِ ذاتی انقلابات کلاسيک!
محمد رضا نيکفر به نکته بالنسبه درستی اشاره می کند که کشتار و حذف دگرانديشان و دگرباشان از نخستين روزهای استقرار رژيم انقلابی جمهوری اسلامی رويه ای بوده است که همچنان به رغم فراز و نشيب ها،و افت و خيزها، استمرار داشته است. اين رويه به خصوص در دهه نخستين انقلاب اسلامی- دوره غلبه مطلق گفتمان انقلابی- رويه مسلط بوده است. خطای نيکفر،اما،در اين است که می کوشد "رژيم کشتار" را محصول ايئولوژی نظام انقلابی- که از قضا اسلامی بود- معرفی کند و تا حدی آن را منحصر به جمهوری اسلامی کند. در حاليکه خشونت و کشتار به سبب خصلت انقلابی رژيم نوپا و محصول مشروعيتی بود که نيروهای حاکم از رهگذر درهم شکستن و ويران کردنِ قهر آميزِ رژيم سابق بدست آوردند. در انقلابات قهرآميزِ کلاسيک،ايئولوژی رژيم انقلابی نوپا تنها ميتواند تعيين کننده اشکال سرکوب باشد نه عمق،کيفيت،و گستردگی آن. از اين نظرگاه،انقلاب در ايران همان رويه ای را در پيش گرفت که انقلاب های پيش از آن بی کم و کاست در پيش گرفتند. از قضاء ايئولوژی و ساختار ويژه اين رژيم انقلابی نوپا،از جمله به سبب غير متمرکز بودن ساختار روحانيت شيعه و چندگانگی مراجع قدرت و تقليد،موجب کشتارهايی بيشتر واکنشی گشت تا کشتارهايی بسيار سازماندهی شده مانند کشتارهای،مثلأ، کامبوج يا رژيم استالين. اين همان نکته ای است که توجه بدان موجب گمراهی گنجی و نتيجه نادرست او شده است. در همه انقلابها "ماشين کشتار" جزئی جدايی ناپذير از نظام نوپاست،که در آغاز برخی از مومن ترين و راسخ ترين انقلابيون راننده و گرداننده آنند. با اينهمه،بی شک اقدامات گروههای مخالف - ضد انقلاب- در ميزان شدت و سرعت اين ماشين موثر است. در انقلاب بولشويکی روسيه پس از آنکه سوسياليست های انقلابی يکی از اعضای بلندپايه حزب بولشويک را به قتل رساندند، سووردولف، از رهبران درجه اول حزب و جانشينِ محتملِ لنين،به طور رسمی اعلام کرد که دولت،اقدامات تروريستی مخالفان را با "ترور سرخ" پاسخ خواهد گفت. به زودی بسياری تيرباران شدند و کشتاری به مراتب وسيع تر از آنچه پيش بينی می شد،رخ داد و ماشين کشتار پس از به زانو درآوردن مخالفان به سراغ تسويه های درون حزبی رفت و سورودولف خود نيز قربانی آن شد.در همه دوران اتحاد شوروی تا پيش از غلبه گرايش همزيستی خروشچف و نرم شدن کشورهای غربی و کاستن از محاصره ی شوروی، سياست کشتار و حذف در خشن ترين شکل آن ادامه داشته تا آنکه وضعيت سياسی بعدی از حرکت ماشين کشتار کاست و به آن اشکال نرمتری داد.

انقلابات اگر چه با خيزش اجتماعی بخش بزرگی از جامعه و شرکت آنها آغاز و به "ثمر" رسيده و موجب گسترش اوليه پايگاه اجتماعی رژيمهای انقلابی نوپا شدند،اما ضرورتأ به پايداری مشارکت سياسی مردم پس از پايان نبرد قدرت منجر نشدند. آنها همه موجب به قدرت رسيدن بخش کوچکی از نخبگان سياسی شده که در غيبيت جامعه مدنی قوی و سنت "حاکميت قانون" به زودی به تسويه مخالفان و منتقدان و محدود کردن مشارکت سياسی مردم پرداختند. بيش از يک قرن پيش،توکويل با بررسی انقلاب کبير فرانسه به درستی به طبيعت متناقص انقلاب اشاره کرد. ماکس وبر پس از او همين پيشگويی درست را درباره انقلاب اميد برانگيز بولشويک کرد. و سرانجام شکست پياپی انقلابات و کشتارهای پس از هر انقلاب،موجب شد تا اغلب دانشمندان علوم سياسی بگويند حذف و قتل مخالفان،محدود کردن هر چه بيشتر حلقه دارندگان قدرت، و مطلق العنانی حاصل غير قابل اجتناب همه انقلابات و براندازيهای قهرآميز است. قهر و کاربرد زور بدست اقليتی ،که کادرها و رهبران انقلاب و مومن ترين پيروانشان اند، با مشروعيتی که از غلبه گفتما ن انقلابی بدست می آرد استمرار و بقاء خويش- انقلاب- را در پيوستگی و استمرار ماشين سرکوبِ "ضد انقلاب" - رژيم کشتار- می يابد.

انقلابِ قهرآميزِ کلاسيک ذاتأ به توتاليزاسيون گرايش دارد که همه حوزه های اجتماعی،فرهنگی،و سياسی را در بر ميگيرد. ماتياس راکوسی،استالينيستِ مشهور و رهبر کمونيست های مجارستان در اواخر دهه چهل ميلادی،با اختراع واژه سياست "سالامی کردن" آن را چنين توصيف کرد: "ما نخست دست راستيها را حذف می کنيم،سپس سنتريست ها،پس از آن چپ های غير کمونيست،و سرانجام هر گروه و فردی را که با پيوستن ما به اتحاد شوروی مخالف باشد. چنان گام به گام و خرده خرده گروهها را حذف می کنيم که گويی برش های نازک سالامی (کالباس) را از يک بسته بزرگِ گوشت جدا می سازيم". در تمام کشورهای اروپای شرقی پس از شکست نازيها،حکومت های ائتلافی تشکيل شد که در هيچکدام کمونيست ها در انتخابات اوليه دارای اکثريت نبودند. آنها،اما،به عنوان گروهی اقليت در ائتلاف حاکم شرکت کردند و نخست با همراه کردن بخشی از جپ های ديگر،و پشتيبانی ارتش سرخ،رهيافت انقلاب و تشکيل دولت انقلابی را از رهگذر تسويه عناصر "سازشکار"ِ ميانه رو و راست انتخاب کردند. غلبه ی اين گرايش مستلزم ماشين کشتاری است که بدون تبيعض به درو کردن همه مخالفان بپردازد. خواه آن مخالف رفيق برجسته ديروزی باشد، دختر استالين باشد، معاون مائو باشد، بانویِ يهودی دارای سالن آرايشگاه در شيراز،يا پسر آقای گيلانی،قاضی برجسته ی نظام انقلابی نوپا باشد. اين ماشين کشتار کارکردی متفاوت از يک ديکتاتوری مدرنِ معمولی دارد. و نکته مهم مورد نظر نيکفر همين می تواند باشد. اين رژيم (ماشين) کشتار با مدد گرفتن از گفتمان انقلابی نخست از قربانيان مشروعيت زدايی کرده و با قتل شخصيت و"دی مونايز" کردن مخالفان و منتقدان ميکوشد پيش از آنکه به طور فيزيکی آنها را از بين برد،آنها را در هم شکند.

"رژيم کشتار" و نقش اپوزيسيون!
خطای گنجی در اين است که می کوشد با سنجيدن و ارزيابیِ عملکرد و استراتژی اپوزيسيون در يک دوره خاص به سنجشِ ماهيت،عمق،و ابعاد دموکراسی در يک نظام سياسی دست زند. برخلاف نظر گنجی،نوع و نحوه واکنش و مواجهه رژيم سياسی حاکم با گروههای سياسی مخالف- خواه گروههای مسلح و تروريست و خواه گروههای سياسی- ماهيت هر رژيمی را نمايان ساخته و موجب تمايز ديکتاتوری از دموکراسی می گردد. اگر قرار باشد مخالفی نباشد همه نظام های سياسی - از يک منظر- ميتوانند دموکراتيک باشند. مثلأ،مواجهه دولت های آلمان و ايتاليا با گروهای تروريستی مانند "ارتش سرخ" و "بايدر ماينهوف" متفاوت از مواجهه رژيم محمد رضا شاه با چريکهای فدايی خلق بودند. يکی ماهيت و ساختاری قانونگرا و دموکراتيک را به نمايش می گذاشت و ديگری،در مواجهه با گروهی مسلح و مشابه،ساختار و ماهيت غير دموکراتيک را. دولت ها ،در عصر مدرن،برخلاف گروههای اپوزيسيون نه تنها به طور مفروض منتخبان مردمند که مأمور بهينه کردن شرايط زندگی ملت هستند،بلکه دارای قانون مدون بوده و در عرصه بين المللی نيز ازامضاء کنندگان معاهده های بين المللی هستند که آنها را ملزم به مراعات قوانين خاصی در رفتار با اپوزيسيون می سازد. دولتهای انقلابی،البته، به موازين مدرنيته و دموکراسی ليبرال هيچگاه پايبند نبوده و از ايئولوژی انقلابی خاصی پيروی می کنند.

سرانجام،گنجی با شتابزدگی حتی استانداردهايی را که خود بدان پايبند بوده به کناری نهاده و دوگانگی در پيش می گيرد. او در نقد دولت ايالات متحده و در بررسی سياست های دولت اسرائيل،به شدت استفاده اين دولت ها را از کاربرد هواپيماهای بدون سرنشين (دورون) برای کشتار مخالفان محکوم می کند و به درستی بر بيهودگی آن روشها،که موجب قتل شمار زيادی افراد بی گناه می شوند،تأکيد می کند. به ديگر سخن،گنجی در بررسی شيوه های پاسخگويی آمريکائيان و اسرائيليان به ترورها و خشونتِ گروههای مخالف هيچ نقشی برای استراتژی و عملکرد آن گروهها و تأثير محتمل آن بر شيوه های دولت های مورد انتقادش قائل نمی شود. او،اما،در بررسی برهه ای از تاريخ جمهوری اسلامی می کوشد کاربرد بی تناسب زور و کشتار مخالفان را بر اساس عملکرد گروههای اپوزيسيون توضيح دهد و از بررسی علت اصلی چنين پاسخِ سرکوبگرانه و بی رحمی فوق العاده خودداری می کند.

جمهوری اسلامی، انقلاب و "رژيم کشتار"!
جمهوری اسلامی خود محصول آخرين انقلاب کلاسيک،و يکی از مردمی ترين آنها،بود. رژيم نوپای انقلابی،اگر چه اينبار نام تازه ی "جمهوری اسلامی ايران" را به رشته ی دراز نامهای رژيم های محصول انقلابات قرن بيستم- جمهوری دموکراتيک خلق، جمهوری دموکراتيک،جمهوری خلق،جمهوری دموکراتيک انقلابی، جمهوری دموکراتيک ملی - اضافه کرد، اما به همان سنتِ انقلابات پايبند ماند و نخستين ساعات استقرار خود را با اعدام های انقلابی (بی محاکمه و فوری) در بالای پشت بام مدرسه ای در قلب پايتخت جشن گرفت. از اين منظر اين ماهيت انقلابی نظام تازه تأسيس بود که موجب آن رويه گشت نه اسلام. ايدئولوژی تنها شکل و پوسته را تعيين کرده و در حدِ طعم و چاشنی ماشين کشتار باقی ماند. از ديگر سو،انقلابات معمولأ خيزش توده های مردم اند که از سوی نخبگان سياسی رهبری می شوند و اغلب يک يا دو گروه دارای هژمونی اند. اين گروهها که نخست در مقابله با ساير گروهها به نظر همگون و هژمونيک می آيند خود،اما، دارای بافتی ناهمگون و گاه حتی متضاد و متناقص اند. اين تضاد و ناهمگونی در نخستين فرصت موجب کشمکش شديد در درون گروه شده و چون همه اعضا مشروعيت خود را از رهگذر کاربست قهر ميدانند دوباره با توسل به همين شيوه در صدد بر ميايند تا با"سالامی کردن"گروه يا گروههای شريکی را که اکنون رقيب شده اند حذف کنند.

بر اين اساس،و بر اساس چنين درکی از انقلاب،ماشين کشتار انقلاب اسلامی مانند هر انقلاب ديگری در دهه نخست به قلع و قمع و چرخ کردن مخالفان - ضد انقلاب- پرداخت. در اين دوره گروههای معارض خرد و درشتی نظير مجاهدين و فدائيان و ساير گروههای چپ، کردها، ترکمن ها، سلطنت طلبان، بهائيان، يهوديان گوشت اين ماشين را فراهم کردند. در دوره دوم، اما، جمهوری اسلامی مانند هر انقلاب ديگری به مرحله ای وارد می شود،که فقدان دشمن خارجی - ضد انقلاب- ،از يک سو،و تجربه يک دهه حکمرانی،از ديگر سو،هم موجب شکاف در ميان گروههايی،که تا ديروز به نظر همگون و يکسان می نمودند اما در واقع ناهمگون و گاه حتی متناقص و متضاد بودند،می گردد و هم موجبات دگرديسی ها و تجديد نظر طلبی ها را فراهم ميکند. ماشين کشتار اينبار بر ضد "خودی"ها به کار گرفته می شود. در اين مرحله اگر چه انقلاب از تک و تا افتاده اما يک گروه بر آن می شود تا با به کار گيری همان گفتمان انقلابی به حذف جناح ديگر،که راه رفرم و قانونمداری در پيش گرفته اند،دست يازد. در چنين مرحله ای يک گروه با پيشدستی و با به کارگيری ماشين کشتاری که همچنان مهيا است به قتل عام زندانيان دست می زند تا از يک سو خود را از شر بقايای "ضد انقلاب" برهاند و هم تکليف خويش با جناح رفرميست تازه ای، که می کوشد از رويه انقلابی دوری جويد، معلوم سازد.

اين نکته ی تقريبأ درست که اغلبِ گروههای اپوزيسيون خود دارای بافت فکری انقلابی نظير رهبران جمهوری اسلامی بودند و هيچ ميانه با دموکراسی و مراعات کردن حقوق اقليت نداشتند،تفاوت چندانی ايجاد نمی کند و موجب تبرئه نظام حاکم يا کاستن از جرم آن نمی شود. برخلاف نظر آقايان نيکفر و گنجی،ماشين کشتار در ايران تنها در صورتی می توانست پيش از پيدايش و روشن شدن از حرکت باز ايستد که در هنگامه انقلاب، جنبش توده ای انقلابی و رهبرانش سخن ليبرال ها و ملی گرايان و انگشت شماری از روشنفکران – يعنی مغضوبان و دوزخيانِ دوران پر شر و شور انقلاب- گوش کرده و به تفاهمی با دولت شاپور بختيار دست می يافتند. چنين تفاهمی،محتملأ، در يک دوره آرام انتقالی موجبات انتخابات آزاد را فراهم کرده و بدون در هم شکستن تمام بنيادهای پيشين و بدون کسب مشروعيت از راه قهر (لوله تفنگ) انتقال به دوران حاکميت قانون و دموکراسی را فراهم می کرد و ماشين کشتاری پديد نمی آمد.
به نظر می رسد شکافی که هم اکنون در ميان دو گروه از فعالين سياسی ايرانی وجود دارد بازتاباننده همان دوراهی است که سی و پنج سال پيش بخشی از اين فعالين - از نسل پيشتر- بر آن قرار گرفته بودند؛ گذار آرام از رهگذر رفرم و اصلاح طلبی يا تلاش بی فرجام برای انتقام جويی،دی مونايز کردن،و کاربست قهر برای کسب مشروعيت. گفتگوی محمدرضا نيکفر و اکبر گنجی مصداق اين شکاف می تواند بود.

تهمورث کيانی
سياتل (ايالات متحده)
يازدهم آذر ماه يکهزار و سيصد و نود دو شمسی

ــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشت ها:
۱) ساده لوحی و کوته بينی سياسی است اگر کسی خيال کند رژيم های سرکوبگر در همه حالت و در هر دوره ای با خارج شدن منتقدين از کشور مخالف اند. اغلب ديکتاتوری ها تمايل دارند که نيروهای منتقدِ موثر از کشور خارج شوند. به خصوص هنگاميکه برخی از آنها چنان برجسته شده اند که خاموش کردنشان به آسانی ميسر نيست، خروج آنها موجب حذف نسبی سياسی- اجتماعی آنها و تضيعف جامعه مدنی از رهگذر گسسته شدن ارتباط ارگانيک آنها با جنبش دموکراتيکِ بومی و،از ديگر سو،راديکاليزه شدن آنها خواهد شد. هر چه اين نيروها راديکال تر شوند بيشتر به نيروهای پلورايزه کننده تبديل شده و از اثر مثبت و متحد کننده آنها کاسته خواهد شد..برای همين محمد رضا شاه می گفت هر کس عضو حزب رستاخيز نشد،می تواند از کشور خارج شود و رژيم کوبا هم سال پيش اعلام کرد به شرطی ناراضيان را آزاد می کند که حاضر شوند به اروپا روند. خانم آن سانگ سو چی،رهبر پر آوازه اپوزيسيون برمه، به رغم تمايل شديد نظاميان برای تبعيد او به خارج ترجيح داد تا در حبس خانگی بماند. مقايسه تأثير کنونی کسانی چون خانم شيرين عبادی و بسياری ديگر از فعالين،از جمله خود اکبر گنجی،بر جنبش اجتماعی- مدنی داخل کشور با نقش پيشين آنها در کشور سنجه خوبی در اين باره است. احمد زيدآبادی با آگاهی از همين فرآيند بود که يکبار گفت او حتی پاسپورت هم ندارد و قصد خارج شدن از کشور هم ندارد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016