گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
3 تیر» آقای روحانی: صدای آگاه زنان ایرانی را با گوش جان بشنوید، عفت ماهباز27 بهمن» دل نوشته ایی به یاد عشق، شعری از عفت ماهباز 28 آذر» علی خانه ما و نفس امارهاش، عفت ماهباز 12 آذر» نسرین دختر ایران، تنهایمان نگذار، عفت ماهباز 13 مرداد» گلوریا شهامتی، در "راه زندگی" عشق می آفرید، عفت ماهباز
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! نلسون ماندلا و ياد علیهای سرزمين ما، عفت ماهبازگلهای افتاده بر بستر خيابان ترافالگار گوشه سفارت آفريقای جنوبی، بیآنکه بخواهم مرا به گلزار خاوران برد همان جايی که نخستين بار همراه خانوادهام، به آنجا رفتم. ۲۸ آذرماه با تلفنی از اوين، آدرس خانه تازه علی برادرم را به ما اعلام کردند
لحظه اولی که خبر مرگ ماندلا را شنیدم در بهتی گنگ و غمی نامفهوم از خود پرسیدم چرا غمگین باشم؟ او انسانی بود که در ستیز با زندگی برای آزادی دستاورهای بسیار برای مردم جهان باقی گذاشت او اکنون در جهان اندیشه، پیروز میدان صلح است و آموزش هایش برای نسل آتی همیشگی و ماندگار است. با این اعتقاد خواستم همپای همه همرنگان و مردم سرزمینش، جلوی سفارت افریقای جنوبی در لندن، با شادی برقصم، به قول آنها، ماندلای ما، کسی است که در ماراتن زندگی پیروز میدان است و باید زندگی او را جشن گرفت
واقعیت آن بود که گلهای افتاده بر بستر خيابان ترافالگار گوشه سفارت آفريقای جنوبی، بیآنکه بخواهم مرا به گلزار خاوران برد همان جايی که نخستين بار همراه خانوادهام، به آنجا رفتم. ۲۸ آذرماه با تلفنی از اوين، آدرس خانه تازه علی برادرم را به ما اعلام کردند. در سوز و سرمای دی ماه به خاوران رفتيم. همه جا خاک و خاک بود بی هیچ نشانی از قبرستان. در آستانه در، همانجایی که پشت دیوارش با خط درشت و کج و معوجی نوشته بودند"لعنت آباد". در آستانه در قدمی حلوتر رديف چهار قبر شماره ٥٨ . بر سر مزار خاکی بی سنگ قبرشاش رفتیم و گل گذاشتیم. تلخ بود و همچنان تلخ است . بوی نم خاک تازه کنده شده می امد دوسه ردیف دور برش برجستگی خاک های بر امده، نمای انسانی بود از جنس ماندلا همانند او شریف. بعد ها حتی اجازه رفتن بر سر ان خاک و گل گذاشتن و گريه کردن بر روی ان مزار را از همه منع کردند. در مرگ ماندلای شريف، گل های گوشه خيابان ترافالگار مرا ياد صدها جوانی انداخت که در سنين حداکثر ۳۰ -۳۵ ساله در گودال هايی که برايشان کندند دفن شدند، ياد اثار چرخ بولدوزرهايی که بارها در سال ۱۳۶۸ از روی اجسادشان گذر دادند تا حتی نمودی از استخوان تنشان در خاک بر جای نماند. جوانانی که با روش های مختلف خواستار آزادی و عدالت اجتماعی بودند بی شک بسياری شان حداقل در صلح و عدالت خواهی به گونه ماندلا می انديشيدند. و به ياد محمدعلی عمويی زندان سياسی که با تحمل ۳۷ سال زندان دو رژيم پهلوی و جمهوری اسلامی، هنوز از آزادی کامل برخوردار نيست، افتادم. ماندلا در سال ۱۳۷۰ زمانی برای سخنرانی به دانشگاه تهران رفت، شنيد آقای عمويی ۳۳ سال است زندان کشيده و هنوز در زندان است ماندلا آزادی عمويی را از حکومت درخواست نمود. به ياد علی و شاپور و خليل و مجتبی و منصور و حسن و سيمين و سهيلا و پروين و ديگر زندانيان جوانی با سر پرشور در خاک شدند افتادم اگر آنها زنده بودند شايد هر يک می توانستند ماندلايی باشند برای سرزمين ما، و يا حداقل ماندلايی در حيطه زندگی دور و بر خود. در مرگ ماندلای شريف، به ياد انسان های سرزمينم افتادم به ياد انهايی که جان فرزندانشان را، همچون برادرم علی ستاندند و فاجعه اعدام را بر سر شان آوار کردند همان گونه که ما گرفتارش شديم. به ندا و سهراب و شبنم ... و آن جوانی ناب شان، به خواهر و مادر ستار بهشتی فکر کردم که او را در هر زمان سی و اندی ساله به خاطر خواهند داشت. همان گونه که من و مادر و... همه هنگام شاپور را سی و اندی ساله می بينم. امروز در آذرماه ۱۳۹۲ در اين سوی دنيا در مرگ انسانی بزرگ، به ياد برادرم علی و همه علی هايی هستم که چون او در خط مشترک با ماندلا برای صلح عدالت خواهی آزادی جان ستانده شدند. امروز سی و دو سال آز ان تاريخ می گذرد. خون ها ی به نا حق ريخته انسان های آگاهی که زندگی را تنها برای خود نمی خواستند، فراموش نخواهند شد؟ ياد آنان در هر آذری در هر سرخ برگی و يا برای آن ديگری هر ماه مهر و آبان، خرداد و مردادی و يا در هر گوشه خيابانی در اين سوی دنيا آنان را به ياد می آورد که عزيزان شان چگونه زيستند و چگونه جان ستانده شدند. سی و دو سال ست که بياد می آوريم علی ماهباز را که عقربه زمان برای او در شامگاه روز ۲۸ آذر متوقف مانده است. سال ها رفته هنور عفت ماهباز http://efatmahbaz.com/ مظالب دیگری در مورد علی ماهباز Copyright: gooya.com 2016
|