پنجشنبه 5 دی 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

تطهير يا تکفير، حمیدرضا(ماهان) محمدی

چند روزی بود که سانحه منجر به فوت مادر و همسر پيمان (امير رضا) عارفی ، به بهانه ای تبديل شد برای ايجاد موجی از تنش و التهاب و هيجان و دليلی برای مشغول شدن بخشی از فضای ارتباط مجازی و همين امر باعث شد تا اين اتفاق که به واقع متاثر کننده بود به کمک بعضی مجموعه های خبری شناخته شده به فکاهی وحشت تبديل شود و فرصتی بسازد برای بعضی تسويه حساب های قديمی و عصبی. اما حالا که تا حدودی التهاب ها فرو کش کرده شايد امکانی باشد تا کمی با حوصله و بيرونی تر به اتفاق افتاده نگاه کنيم و دليل اين همه آشفتگی ها را ببينيم. شايد برای رسيدن به قدری از حقيقت، بررسی چگونگی قرارگرفتن سوژه اصلی اين اتفاق ها يعنی امير رضا عارفی در چنين شرايطی راه بهتری باشد.

پيمان (امير رضا) عارفی در سال ۸۸ به اتهام ارتباط ،عضويت،همکاری با راديويی بنام تندر دستگير و پس از محاکمه در دادگاه علنی نمايشی ابتدا به اعدام محکوم شد که اين حکم پس از شکسته شدن به پانزده سال حبس و تبعيد در زندان مسجد سليمان تغيير پيدا کرد، و درسال ۸۹ به محل تبعيد گاه منتقل شد.

برای روشن شدن موضوع اتهامی نياز بيشتری به توضيح محتويات پرونده اميررضا عارفی نيست چرا که پرداختن به اين موضوع و ازاين زاويه چيزی به جز سردرگمی و جدل بی نتيجه حاصل نميکند، اما شايد ذکر چند نکته و مورد و تا اندازه ای توضيح بعضی مسائل ناديده و ناگفته کمک کند تا قدری به حقيقت نزديک شويم.

۱- دليلی که به موجب آن اميررضا عارفی ابتدا به اعدام و سپس به پانزده سال حبس و تبعيد محکوم شد همان ماده مندرج در قانون مجازات اسلامی است که ديگر تبعيد شدگان هم به استناد همين ماده محکوم و در حال مجازات شدن هستند، يعنی ماده ی ۱۸۶، يعنی محارب شناخته شدن در صورت ارتباط و همکاری با گروههايی که بصورت مسلحانه بر عليه نظام جمهوری اسلامی اقدامی انجام ميدهند. اما همينجا سه سوال مطرح است ۱- آقای عارفی اساسا دست به سلاح برده يا اقدامی با سلاح گرم برعليه جمهوری اسلامی انجام داده؟ جواب اين سوال در شکسته شدن حکم آقای عارفی و تبديل آن به محکوميت حبس و تبعيد است. ۲- اساسا گروه يا تشکيلاتی مشخص و تعريف شده که حداقل اعضای مرکزيت آن معلوم باشند و شناخته شده و دارای کارت عضويت و ارتباط سلسله مراتبی که هويت جمعی سياسی بسازد و نام آن انجمن پادشاهی باشد وجود خارجی داشته يا دارد؟ يا تنها صدايی است که از طريق راديويی بنام تندرشنيده ميشود؟ ۳- آيا استناد به عملی تروريستی که درفروردين سال ۸۷ موجب کشته شدن تعدادی انسان بی دفاع شد ميتواند دليل کافی برای وجود تشکيلاتی سياسی و حرفه ای باشد يعنی توضيحی که در بالا داده شد؟ يا تنها رفتاری عصبی و تلافی جويانه بوده از جانب عده ای جوان ناراضی و فريب خورده توسط عوامل جاسوسی سرويس های امنيتی مخالف جمهوری اسلامی؟ و نه گروه و دسته و حزب و تشکيلات سازمان يافته موضوع بحث ماده ۱۸۶ تا هرفرد ديگری با اين اتهام محکوم به اعدام و تبعيد شود.

۲- گروه يا تشکيلاتی که از آن با نام انجمن پادشاهی ايران ياد ميشود از سال ۸۲ فعاليت تبليغی رسانه ای خود را از طريق شبکه تلويزيونی ماهواره ای بنام " يور تی وی " از لندن شروع کرد که تا اواخر سال ۸۵ و مفقود شدن مجری آن در همان مسير حرکت ميکرد هر چند بدنبال جذب افراد مستعد برای اعمال تروريستی بود تا شايد از اين طريق به رسميت شناخته شود و جديت خود در ادعای مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی را اثبات کند اما با اشراف امنيتی وزارت اطلاعات و تمرکز طرح اين دستگاه امنيتی برای جلوگيری از هر اتفاقی پيش از انتخابات سال ۸۴ وعدم توانايی دريافتن قربانی مناسب ، از هر اقدام و عمل تروريستی جلوگيری شد. و از آن به بعد هم اين تلويزوين منحل و تعطيل شد و از همان نام سياسی هم چيزی باقی نماند که موضوع بحث مواد ۴۹۹ و ۱۸۶ مجازات اسلامی باشد.هر چند اگر فضای جامعه بعد از انتخابات ملتهب ميشد بعيد نبود که ازهمان افراد دستگير شده هم قربانيانی ساخته شودبرای ايجا فضای امنيتی، هرچند دليل تروريستی و مسلحانه ای وجود نداشت اما همان ابراز عقيده و اتهام اهانت به مقدسات کفايت ميکرد تا افرادی به اعدام محکوم شوند. دراينباره و با طرح اين چند سوال بدنبال جواب به افکاری هستم که اصرار بر وجود چنين تشکيلاتی چه درزمان ذکر شده و چه از آن به بعد تا سال ۸۸ دارند، و آن اينکه چرا وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در سال ۸۳ در مورد بازداشت تعداد زيادی از افراد که بصورت نامرتبط و بيشتر انفرادی و بعضا خانوادگی و تنها از طريق تماس تلفنی با اين شبکه در اتباط بودند اطلاع رسانی نکرد؟ چرا از خنثی سازی طرح انفجار در مرقد آيت الله خمينی در سال ۸۴ که قرار بود توسط جوانی ساده دل و فريب خورده انجام شود چيزی نگفت؟ جوانی که با اشراف کامل و تعقيب و مراقبت ماموران وزارت اطلاعات به عراق رفت و در پايگاه سيماک تحت آموزش بمب سازی توسط نظاميان آمريکايی قرار گرفت و به سه پوند" تی ان تی " برای اين اقدام مجهز شد.چرا وازرت اطلاعات جمهوری اسلامی که وزارت ارتباطات يکی از ظابطينش محسوب ميشود با اولين تماس مشکوک مانع ادامه ارتباط افراد با اين جريانات نمی شود؟ آيا بايد باور کنيم اين دستگاه امنيتی دراين باره ضعف دارد يا سياستی تعريف شده را دنبال ميکند؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


۳- راديو تندرکه بوسيله فردی بنام جمشيد و با همکاری شخصی که خود را خواهر فولادوند (دردانه فولادوند) معرفی ميکند، و مدعی ميراث داری و ادامه راه همان نام سياسی و باورها و سرنگونی جمهوری اسلامی است درفروردين ماه سال ۸۷ با همان شيوه خنثی شده در سال ۸۴ توسط عده ای از جوانان شهر شيرازعامل انفجارتروريستی حسينه ره پويان وصال در همين شهر شد.جوانانی که تنها از طريق گفته های اين راديو به سمت انجام عملی خشونت بارترغيب و هدايت شد ند، و نه هيچ تشکيلات مشخص و معلومی که حتی بتواند يا بخواهد پس از فرستادن اين قربانيان به مسلخ حداقل حمايتی از آنها انجام دهد. چرا که اين صدا تنها بدنبال ايجاد ناامنی در کشور به هرقيمتی بود و مشروعيت بخشيدن به هويت سياسی موهوم خود بر روی خون عده ای انسان بی دفاع در آن حسنيه و عده ای ديگر بر بالای دارمجازات نا آگاهی و فريب خوردگی.

۴- موج جديد ديگری از اين قربانيان در اوخر سال۸۷ و اويل ۸۸ شناسايی و دستگير شدند، افرادی که دقيقا به همان صورت قبلی به اين بازی هولناک کشيده شده بودند و باز هم تور امنيتی دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی پيش از انتخابات وارد عمل شد تا هم اطلاعات احتمالی را در رابطه با برنامه های سرويس های جاسوسی امريکا و اسرائيل در ارتباط با انتخابات جمع آوری کند و هم قربانيانی آماده برای آويختن از چوبه داردر زمان لازم در اختيار داشته باشد.

۵- انتخابات و فضای پر فشار و ناامن موجوديت جمهوری اسلامی را بشدت تهديد ميکرد و موج اعتراضات آنچنان گسترده شد که در ۳۰ سال حاکميت اين نظام بعد ازسال ۵۷ بی سابقه بود. بازداشت ها از افراد شناخته شده فعال سياسی حزبی و تشکيلاتی و حکومتی گرفته تا افراد عادی و معترضان خيابانی را در برگرفت. تعدادی از اين دستگير شدگان برای اجرای نمايش محاکمه انتخاب شدند و بعد از آن زمان مناسب برای وارد کردن قربانيان پروار شده در ۲۰۹ به اين نمايش بود. اما صدور حکم اعدام فقط مختص قربانيانی نشد که به اتهام ارتباط با همان نام فراموش و نابود شده محاکمه شدند بلکه شامل تعدادی از معترضين بی پناه ديگر که بعدها به کف خيابانی معرف شدند هم بود و سناريو تکميل شد، اما فقط با صدور حکم های سنگين و اعدام برای آنان که هيچ وابستگی حزبی و تشکيلاتی خاص نداشتند وتنها جرمشان سنگی بود که در دست داشتند، ولی از همين ميان هم همان قربانيان شبح انجمن پادشاهی به دار نمايش ايجاد رعب و وحشت آويخته شدند. چرا که هيچ فشار تبليغی محکوم کننده ای برای جمهوری اسلامی در بر نداشتند.( آرش رحمانی پور، محمد رضا علی زمانی). هرچند جمهوری اسلامی به همين اندازه از قربانی اکتفا نکرد و طی سال ۸۹ در سه نوبت ديگر نه نفر بنام های (شيرين علم هولی، فرهاد وکيلی، فرزاد کمانگر، علی حيدريان، مهدی اسلاميان) (علی صارمی، علی اکبر سيادت) ( جعفر کاظمی و محمد علی حاج آقايی) راهم اعدام کرد.

حالا و با توجه به چند نکته ای که گفته شد اين چند سوال مطرح ميشود. ۱- آيا گفتن از برچيده و منحل شدن شبکه تلويزيونی و يا نام سياسی انجمن پادشاهی ايران در سال ۸۵ تبرئه کردن تروريست است ؟ آيا شهات به نبود هيچ ماهيت و هويت سياسی که ساختاری منسجم و تعريف شده داشته باشد و دارای طرح و برنامه خاص برای کنترل به اصطلاح اعضايش، تائيد مشی مسلحانه و ترور است؟ ايا گفتن ازوجود شيادانی که داعيه مهين دوستی دارند ودر کمين برای صيد قربانيان و استفاده از آنها برای برهم زدن امنيت کشورهستند تبرئه کردن اين افراد ازگناه کرده هايشان است؟ آيا گفتن از ساده انديشی افراد فريب خورده که گمان ميکردند اين راه به آزادی اند يشه ختم ميشود برائت جستن از فرهنگ و تفکر اهانت به باورهای مخالف نيست؟ آيا گفتن ازطرح و برنامه سرويس های جاسوسی مخالف جمهوری اسلامی برای آموزش اين قربانيان به شيوه های بمب سازی و بمب گذاری که در کشورهای همسايه انجام ميشود وبه منظور ايجاد نا امنی در کشور، تطهير گناه و ناديده گرفتن عمل تروريستی سال ۸۷ در شيراز است؟ آيا گفتن ازعدم ايجاد مانع برا ی خروج اين افراد از جانب دستکاه امنيتی جمهوری اسلامی در حاليکه پيش از خروج، اين افراد در شبکه تعقيب و مراقبت اين دستگاه بوده اند مبرا کردن بانيان اعمال ترويستی است؟ آيا گفتن از بسته بودن فضای سياست ورزی کشور که فرصت طرح پرسش و نقد محترمانه و بدور از عصبيت را از بين برده، و موجب فراهم شدن بستری برای روئيدن جريانات هرزه شده و بدست آوردن قربانی ازاين بازار داغ سياست زدگی توسط اين جريان ها ودستگاه های امنيتی هر دو سمت اين بازی غير انسانی، بی گناه دانستن افراد قربانی از نتيجه ی عمل است؟ آيا گفتن از اينکه جزم انديشی و نگاه بدون مدارا اعتقاد حاکم دليلی ميشود برای وازدگی و سرخوردگی و فرصتی برای قربانی سازی از سوی قدرت های در حال جنگ خاموش، قهرمان سازی و مظلوم نمايی است؟ آيا توصيه به عدم اصرار برای اثبات وجود جريان موهومی به نام انجمن پادشاهی که باعث ايجاد ماهيت و هويت سياسی برای راديويی بنام تندر می شود که درحال حاضر هم بدنبال جذب قربانيان مورد نياز خود است و هرلحظه احتمال فاجعه ديگری را ياد آوری ميکند محکوم کردن اعمال تروريستی در سال ۸۷ نيست؟ آيا توصيه به دوری از فرهنگ و شيوه و رفتار و گفتار اهانت آميز به باورهای مخالف حتی اگر در حال ظلم باشد در شرايطی که برای گوينده هيچ تهديد امنيتی وجود ندارد کتمان حقيقت است؟ آيا صدايی که سال ها بدنبال راهی بوده تا از درون زندان مانعی باشد برای قربانی شدن ديگران، تکفير گرا است؟ يا آنکه اصرار به حذف جزمی و متعصبانه دارد؟

اما آنچه اتفاق افتاده همين نيست وذکر چند نکته ديگر برای روشن ترشدن نقش دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی در اين وقايع برای رسيدن به بعضی از اهداف تعيين شده امنيتی ضروريست. ۱- جمع آوردی و بدست آوردن هرنوع اطلاعاتی در ارتباط با فعاليت سرويس های امنيتی کشورهای متخاصم با جمهوری اسلامی در منطقه و کشورهای همجوار از طريق تعقيب و مراقبت قربانيان و هدايت بدون مانع آنها به کشورهای مورد نظر .۲- ايجاد فضای رعب و وحشت در کشور از طريق محاکمه و تبعيد و اعدام اين قربانيان در زمان مورد نياز. ۳- سرکوب هر نوع فعاليت و اقدام سياسی درون ساختاری و تشکل های شناخته شده واحزاب خودی و اعتراضات مردمی ناوابسته به بهانه ايجاد فرصت برای اقدامات تروريستی. ۴- ساکت کردن هر صدای بشر دوستانه و متهم کردن هرگونه دفاع و فعاليت حقوق بشری چه از اين قربانيان و چه از دستجات سياسی و عقيدتی ديگر به اتهام دفاع از تروريسم. ۵- فرافکنی گناه تعمد درتعلل اين دستگاه برای متوقف کردن نفوذ کلام منتقدان تندرو وهمچنين عدم کنترل و اشراف کافی برفاجعه حسينيه ره پويان شيراز و پنهان کردن ضعف اين دستگاه عريض و طويل امنيتی چه وزارت اطلاعات و چه اطلاعات سپاه پاسداران. ۶- داشتن امکان و فرصت هميشگی برای سرکوب مخالفان داخلی که از شيوه های کاملا مدنی و مبتنی بر دوری از خشونت با محوريت رفتار دموکراتيک به طرح مطالبات خود اقدام ميکنند و ايجاد فضای رعب و وحشت و نشان دادن عدم تزلزل در اقتدار مشروع.

اميد است آنچه گفته شد امکانی فراهم کند تا کمی با تامل بيشتر به شرايط حقيقی افرادی مانند پيمان (اميررضا) عارفی نگاه کنيم، و به قضاوت بنشينيم به ويزه آنچه در حال حاضر وجود دارد و نه با پيش فرض های جزمی وعصبی که جزخرابی حاصلی ندارند. امير رضا عارفی در تبعيد و زندان با شرکت در انتخابات نشان داد که باور دارد تنها راه ممکن برای تغيير، شناخت و درک ضرورت ها و از راه مسالمت آميزو پرهيز از هرگونه خشونت است، همسر او در کنار مردمی قرار گرفت که برای دوری از تغيير خشونت بار تن به قاعده بازی جمهوری اسلامی داده اند تا از اين راه بگويد باور دارد که خشونت و اهانت راه مناسبی برای رسيدن به خواست ها نيست، و درکنار مادر امير رضا صبورانه منتظر تغيير شرايط برای آزادی او ميماند. همسر و مادری که چرخه محروميت را کامل کردند. تبعيد يعنی محروميت از حداقل نزديکی، خوزستان يعنی محرويت و گرمای سوزان، مسجد سليمان يعنی شهرستانی کوچک در دل اين محروميت سوزان، مادر و همسر پيمان عارفی بودن يعنی محروميت از هر امکان رسانه و اطلاع رسانی و ابزار دفاع حقوقی، زن بودن در جامعه ايران يعنی محروميتی مضاعف، کشته شدن در راه بازگشت از ملاقات يک زندانی تبعيدی ، يعنی دربی پناهی و بی کسی جان باختن، البته که اگر اين مادر و همسر در خيابان کناری زندان اوين براثر سانحه اتومبيل جان باخته بودند ديگر تا اين اندازه درد سنيگين به نظر نمی رسيد البته که اگر پيمان در اوين بود دوستان همدل و همدرد زياد داشت. در اينجا و با طرح اين چند سوال به هيچ وجه بدنبال قياس نيستم، اما بد نيست ببينم، نگاه تراژيک به وقايع چگونه ميتواند داری تضاد و تشابه باشد،آيا اگر امام حسين به مانند امام هشتم شيعيان با انگور مصموم شده بود بازهم تا اين اندازه مرگش، شهادتش جانسوز ميشد ؟ آيا اگر او در مدينه به شهادت ميرسيد و نه تشنه لب در صحرای سوزان کربلا باز هم تا اين اندازه شهادت و مرگش درد آور بود؟ آيا اگر اهل بيت او به اسارت و تبعيد نمی رفتند و کودک چند ماهه به شهادت نمی رسيد بازهم آن واقعه تا اين اندازه متاثر کننده بود؟ آيا اگر او در بستر وفات ميافت و در کربلا و در جنگ با يزيد و ظلم شهيد نمی شد، بازهم تا اين اندازه راهش ماندگار ميشد؟

در پايان و بدليل اينکه ظاهرا تصور عمومی از ياد و خاطره ای بنام انجمن پادشاهی بدليل سياست های پيچيده دستگاه امنيتی و قوه قضائيه جمهوری اسلامی دچار سوتفاهم اساسی نگران کننده ای شده. به عنوان اولين فرد دستگير شده به اتهام ارتباط با اين شبکه تلويزيونی در سال ۸۳ و مطلع ترين در مورد ماهيت کاذب اين نام . تاکيد ميکنم اين نام يا شبکه تلويزيونی در اوخر سال ۸۵ و با طرح مستقيم وزارت اطلاعات که مجری آن، يعنی فرود فولادوند را به مرزهای بين ايران و ترکيه هدايت و سپس سر به نيست کرد، منحل و برچيده شد و هر آنچه از آن به بعد صورت گرفت همان بود که توضيح داده شده راديو تندر، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و سرويس های جاسوسی امنيتی آمريکا و اسرائيل.

و در خاتمه و تنها برا ی روشن شدن مواضع فعلی ام اين چند بند را هم اضافه ميکنم.

۱ -باور دارم با توجه به تاريخ تحولات سياسی اجتماعی حداقل يکصد سال گذشته ، نظام سياسی -اجتماعی ايران به سمتی درحال حرکت که ديگه نيازی به هيچ نوع حکومت مطلقه يا نمادين – چه سلطنتی و چه دينی نخواهد بود .

۲- باور دارم استحاله نظام سياسی فعلی ايران تنها از طريق تغيير گام به گام و به دور از هرگونه خشونت گری و دخالت هر نوع جريان نظامی يا شبه نظامی ميسر ميشه.

۳- باور دارم هر اقدامی که منجر به تغيير سريع جمهوری اسلامی بشه، بطوری که امنيت فعلی کشور رو دچار ضعف يا از هم پاشيدگی بکنه تغييری فاجعه باره.

۴- باور دارم هرگونه تغيير سياسی در ايران بهتره توسط افراد و مردم حاضر در بطن جامعه ايران صورت بگيره، اما اين به معنی عدم در نظر گرفتن حق اظهار نظر برای افراد در بيرون از مرزهای کشور نيست هر چند همين اندازه از اظهار نظر هم اگر همراه با اطلاعات کافی و مطمئن و به روز نباشه خطر ناک و نا مسئولانه ست و باعث ايجاد ناامنی و اغتشاش در روند حرکت تغيير بر بستر حقيت موجود ميشه.

۵- باور دارم بعضی افراد در قشر فعال سياسی و روشنفکر جامعه ايران با قضاوتی مبنی برعدم امکان ارتقا کيفی با افراد دربدنه جامعه و نقش های اجتماعی اون ها روبرو هستن، چرا که اين قضاوت با نگاه خود برتر بين هميشگی اين افراد همخوانی کامل داره،هر چند در ظاهر در تلاش برای تغيير و ارتقا سطح آگاهی در جامعه بنظر ميرسند .

۶- باور دارم خود برتر بينی حاصل از دانستن بيشتر، يکی از عوامل قضاوت مطلق در ارتباط با طرف مقابل و آفت جامعه ايران بخصوص در بين فعالين سياسی است.

۷- باوردارم آريستوکراسی ( نخبه سالاری) امری ضروری و انکار ناپذير در جامعه متمدن بشريه ، اما نه در خدمت خود برتربينی و خودکامگی و کدخدا پروری.

۸- باور دارم تفکر روبه رشد حتی بسيار کند بسمت ايجاد بنای جمهوريت بهترين گزينه برای ساختار سياسی ايران در شرايط زمان حاضر است.

۹- باور دارم يکی از معنای دموکراسی در منش آن، می تواند ايجاد ظرفيت در خود برای قرار گرفتن در جای طرف مقابل و بعد قضاوت در مورد خود باشد.

۱۰- باور دارم رويکرد نقد محترمانه و بدور ازعصبيت و با حداقل پيش فرض در مورد عقايد و نظرهای مخالف يکی از اصلی ترين مولفه های تغيير و گذر بدون خشونت از کهنه گی هاست.

۱۱- باور دارم ارتجاع يعنی پايند بودن به قوانين و فرمان هايی که ناقض حقوق بشرهستند و استفاده از اين دستورها برای اداره کردن جامعه يا هر رفتار فردی در ارتباط با ديگران

۱۲- باور دارم مرجعيت بيرونی يعنی تربيت و آموزش مبتنی و منطبق با روابط جهانی و پر انعطاف برای تغيير با ضرورت های همگانی.

۱۳- باور دارم تروريسم با هر نام و دليل و درهر پوشش ايدئولوژکی محکوم و منفور است.

۱۴- باور دارم همان اندازه که ارتجاع دينی خطرناک و ضد بشری است، ارتجاع ملی و باستانگرا هم پر خطر

۱۵- باور دارم تنها سکولاريسم راه عبور به دموکراسی نيست و بافته اجتماعی برای رسيدن به ظرفيت مدارا و تساهل و تسامح نياز به فهم و برقراری لائيسيته دارد.

۱۶- باور دارم رقابت اساس و جوهر هستی و صورت عينی شده تضاد ماهيتی نظام آفرينش، اما نه برای هدايت بسمت حذف ديگری بلکه امکانی است برای لذت بردن ازشکوفايی خلاقيت خود و ديگری.

۱۷- باور دارم سياست يعنی، علم و مهارت ايجاد امکان استفاده عادلانه از بسترهای موجود اجتماعی و اقتصادی.

۱۸- باور دارم اعتراض بطور طبيعی حق هر موجوديه ، و اما مشخصا در حيات آگاهانه انسانی اعتراض بدون تجاوز و تخريب و آسيب جانی به طرف مقابل .

۱۹- باور دارم اين گفته ها درهر لحظه امکان تغيير دارند اما تابع ضرورت تامين و حفظ منافع و امنيت جمعی. گزنفون ؛ تنها احمق ها هستند که برسر حرف خود ميمانند و آنرا تغيير نمی دهند.

۲۰- باور دارم تنها اصل بدون تغيير خود تغييره.

(اما اين باورها منکر نگاه انتقادی من به تمام مبانی اسلام نيست و هنوزهم مواضع و باورهايم در اين ارتباط همان اعلام عقيده و ارسال آن در سال ۸۳ به تمام ارکان جمهوری اسلاميست. اما چه در اين زمان وچه در آينده با نگرش نقد محترمانه و بدور از اهانت و عصبيت و خشونت.)

«گمان مبر که به پايان رسيده کار مغان
هزاران باده ناخورده در زگ تاک است هنوز»

حميدرضا( ماهان) محمدی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016