شنبه 21 دی 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

رده آرایی نیروها در آستانه ی نخستین انقلاب بورژوایی ایران، بهروز آرمان

بهروز آرمان
برای آن که به انگیزه های کمبود باز هم بیشتر «خلاقیت و نوآوری و تردید بنیادی در جزمیات موجود» در پایان دوران قاجار، آن هم در سنجش با برش صفوی که خود دورانی آیینی-خانقاهی-خرافاتی است، دست یابیم، می بایست به ساختار اقتصادی و رده آرایی نیروهای اجتماعی بپردازیم. بویژه در پایتخت هشتصد هزار نفری صفوی، اصفهان که جمعیتی داشت چهار برابر تهران ناصرالدینشاهی و چهل برابر تهران آغامحمدخانی

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


پیش گفتار
پرداختن به برش صفوی، تنها به معنای کنکاش آکادمیک در دالان های تار تاریخی نیست، بلکه جستاری است اجتماعی-اقتصادی برای دستیابی به ریشه های واپس ماندگی امروزین مان، و در جای خود، کوششی است برای برون رفت از بن بست های تاریخی مان. همان گونه که پیشتر نیز بدان نیم-نگاهی نموده ام، در پرده ی پارینه می توان صفویان را به چشم تراژدی عباسیان، و قاجاریان را به چشم کمدی صفویان نگریست. روی کار آمدن ولایی ها در پایان سده ی بیست میلادی را اما، می بایست به مثابه ی گامی بلند به سوی تاریک خانه های سده های میانه ارزیابید (ارزیابی کرد)، و آن را "خواری تاریخی" ای نامید که آیندگان در دفتر خویش درشت خواهند نگاشت، و نسل ما را برای داشتن سهم در برآمدن آنان، خواهند نکوهید.

نگارنده در این رشته نوشتارها، آن هم در آستانه ی خیزش دوم مردمی، خرده-بخش هایی از یک پژوهش گسترده در پیوند با سده های شانزده، هفده و هیجده میلادی (برش برآمدن و برافتادن مناسبات نوین سرمایه داری) را با دگرگونی هایی برگزیده، و در دسترس خوانندگان نهاده است. "این بخش" از کنکاش ها، کوششی هستند برای یافتن پاسخ به چرایی و چگونگی فرارویی روحانیون شیعه به بزرگترین فئودال ایران، و نقش آنان در شکست جنبش های ضدفئودالی-بورژوایی باختر آسیا در آستانه ی سده ی هیجده میلادی. برآمدن نهادهای سازمان یافته و پیچیده ی پرستشگاهی-فئودالی در این برش، همگاه است با آغاز روند واپس ماندگی اجتماعی-اقتصادی ایران، و به درازا انجامیدن پروسه ی فرارویی از مناسبات کهن فئودالی به روابط نوین سرمایه داری. به دیگر سخن، در پایان سده ی هفده و آغاز سده ی هیجده میلادی بود که یکی از بزرگترین راهبندهای تاریخی در گدار شکوفایی فرهنگی و اجتماعی-اقتصادی ایران آفریده شد و "هیولایی خرافی" و با توان بالای اقتصادی و قدرت آشکار و ناآشکار سازمانی، پا به پهنه ی زندگی نهاد. این "هیولای خرافی"، و بویژه اشرافیت آن، دست در دست نیروهای گونه گون بازدارنده ی رشد درون و برون مرزی، در پنج سده ی گذشته در برابر بیشتر نوزایی ها و نوسازی های بایای اجتماعی، قلدرمنشانه و گستاخانه بالا برافراشته است.

حساب این اشرافیت روحانی، از توده ی شیعیان ایران که بخش کوچکی از ساکنان فلات بزرگ ایران را تشکیل می دادند، و نیز جنبش های ضدفئودالی آنان، جداست. نگارنده در این زمینه دیدگاه" بارتولد" که تشیع را در همه ی اشکال و صور آن پوشش عقیدتی نهضت های روستائی بخش هایی از ایران در برش چیرگی عرب ها می خواند، درست می داند. این پدیده با جنبش های اروپای باختری نیز همگونی هایی داشت. خیزش های دهقانی و ضدفئودالی در ایران مانند اروپا، بسته به هنگامه (شرایط)، گاه رنگ عرفان، گاه نمای بی دینی، و گاه رویه ی آیینی به خود می گرفتند و در برش هایی از تاریخ به پیکار جنگجویانه فرامی روییدند. بی چیزان روستایی و شهری شیعه ی ایران، نه تنها در کوران مبارزه علیه خلافت عباسی به سندباد نیشابوری که آشکارا باورهای زرتشتی داشت، پیوستند، بلکه خیزش بزرگ "خرم دینان" را که از "خلافت و مبدا آن متنفر بودند" (برگرفته از "یاکوبوسکی") نیز پشتیبان گشتند، و شماری از آنان به آیین بابکیان گرویدند. در برش فروریزی خلافت صفوی نیز، چون برش کنونی فروپاشی اشرافیت روحانی شیعه، حتی در اصفهان که ملاباشی ها و صدرها و شیخ الاسلام ها سال ها در آن سرمایه گذاشتند، گروهی از ایرانیان از اصلاحات آیینی محمود پشتیبانی نمودند و شماری به آیین های پیشین خویش بازگشتند. بیهوده نیست که "فریزر" درباره ی سپاهیان نادر که بخش چشمگیری از آنان از روستاییان تهی دست بودند، یادآور می شود که در کوران مصادره ی دارایی های موقوفه داران شیعه، اعتراض ملاها "فقط با پوزخند جنگجویان نادر مواجه می شد".

این پیش گفتار را با گزیده ای از اندیشه های عزت الله سحابی، و نیز با آرزوی برپایی "آذرکده هایی خندان" (و نه گریان) در درون مان، و برافراشتن درفش "دولت سایه ی مردمی" (و نه بیرق سوگوار خرافی) پیشاپیش مان، به انجام می رسانیم. گاه آن است که "دولت سایه" و "همبسته" و "بابکی" مان، دلیرانه تـر و خودباورانه تر از سایه ی تاریخ بدر آید. به گفته ی احمد کسروی "باید نیرو بسیجید"، و در این برش تاریخی که نه هر چند دهه، بلکه "هر چند سده" یک بار پیش می آید، با بهره گیری از "همه" ی شیوه های پیکار مورد "پشتیبانی توده ها"، جنبش ملی و دمکراتیک کشورمان را در پهنه های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و "سازمانی" به پیش راند. در هنگامه ای که در جای جای جهان؛ از اروپا گرفته تا آمریکای شمالی، از خاورمیانه و افریقا گرفته تا آمریکای لاتین، و از آسیای جنوب شرقی گرفته تا استرالیا، بوی "جنگی بازرگانی-مالی" می آید، و به گفته ی سخنگوی پارلمانی حزب دمکرات مسیحی آلمان، در نبرد پنهان میان مراکز مالی لندن و نیویورک و فرانکفورت برای برون رفت از "بحران ژرف"، نشان از درگیری هایی است چون "جنگ جهانی اول" (بنگرید به تنش ها و رزمایش های نوین، بویژه به تحریک جنگ افروزان امریکایی و انگلیسی در خاور دور و خلیج فارس و دریای مدیترانه و شمال اروپا)، می بایست نیروهای ملی و دمکرات ما هر چه زودتر سکان کشور را در دست گیرند، و به سهم خود توانمندانه اما آشتی جویانه کنسرن های نفتی-نظامی-مالی را به پذیرش شکست تاریخی خود در منطقه ی ما وادارند. اعتصاب گسترده در شماری از کشورهای نفتخیز و نقش سنگین کارگران و کارکنان نفت در آنان، می تواند در ایران و دیگر کشورهای منطقه نیز بازخوانی شود، و چون جنبش نفت در سال سی و دو، و انقلاب بهمن در سال پنجاه و هفت، قراردادهای ناعادلانه ی نهان و نانهان، نو و کهنه ی کنسرن ها را برباد دهد. ضربه ی کاری و پایانی را، اعتصاب بزرگ کارکنان نفت بر رژیم ساواک زده ی شاه وارد ساخت، و به گمان بسیار، ضربه ی کاری بر رژیم ولایی را نیز آنان وارد خواهند ساخت (و نه "تحریم کنندگان" پرترفند). این است آن "بمب" واقعی که در کشورهای نفت خیز به تیک تاک درآمده است. این کنسرن های جهانی برای رهایی از بحران ژرف اقتصادی و فشارهای روزافزون درونی، و به منظور تداوم سیاست های بیدادگرانه ی خود در چهارسوی گیتی، با بهره گیری از سخنگویان خود، بویژه در امریکا و انگستان، جهان را به سوی پرتگاه های سده ی بیست میلادی نزدیک می کنند. همداستانان و همدستان آنان در نظام ولایی نیز برای رهایی از بن بست های همه سویه، در گدار هارترین نیروهای استعماری گام بر می دارند. با همه ی دشواری ها و تنگناها، می توان و باید، دست در دست و پشت در پشت، به جنگ افروزان گوناگون درون و برون مرزی "ایست" داد. "نود و نه درصدی" های ایران و جهان از توان بالقوه ی بالایی برخوردارند که هنوز بایسته و شایسته به کار گرفته نشده اند. ایرانیان مبارز و آشتی جویی که در جای جای جهان پراکنده اند، به نوبه ی خود در یاری رساندن به جنبش "نود و نه درصدی" ها در محل سکونت خود وظایف مشخصی بر دوش دارند. در آن چه که به درون کشورمان باز می گردد، در "کار سازمانی" راهنمای ما "انجمن های مخفی و کوچـــــــــــــــــک و پراکنده و غیرقابل کنترل" انقلاب مشروطه هستند، متشکل از "بابکیان" بسیار قابل اعتماد. در این راستا می توان از شیوه های سازمانی و رزمی "تدافعی" در دیگر جنبش های رهایی بخش، همانا به میدان آوردن "پدافندان" (هم چون جنبش ضد آپارتاید در افریفای جنوبی) در کنار "انجمن های بابکی"، و نیز جلب بسیجیان و پاسداران و ارتشیان مردمی (هم چون مصر) بهره گرفت. به گفته استاد سخن و خرد و داد، فردوسی: "هشیوار یاران گزین در نبرد". "انجمن ها و پدافندهای بابکی" که بجاست کار سازمانی "غیر زنجیره ای" را (با درس گیری از اشتباه های دهه ی چهل و پنجاه خورشیدی) با کار "توده ای"، بسیار حساب شده درهم آمیزند، در کوران نبرد و در آستانه ی پیروزی، "هشیارانه و گام به گام" به هم خواهند پیوست، و ایرانی آزاد و آباد و پرداد را بنیان خواهند نهاد. آری، باختر آسیا برای رهایی از بندهای "توحش و بربریت" استعماری-نواستعماری، به پیروزی های "پرچمدار" دلیرش چشم دوخته است.

"ما باید تا زمانی که حداقل با همسایگان وابسته یا غیروابسته خود که بعضا خرده-امپریالیست هستند، به حدودی از تعادل قوا و روابط سالم نائل نشویم، سخنان و شعارهای جاه طلبانه را رها کنیم، و در تدوین و تصویب و اجرای برنامه های اقتصادی و اجتماعی، راه عقلایی و علمی در نظر گیریم. این راه همان پرهیز از ریخت و پاش، «در حد خست!!!»، و تاکید بر «تولید هر چه بیشتر» و مصرف هر چه کمتر، و «اجتناب از گشودن بی و بند و بار و بی ضابطه ی درهای تجارت خارجی» می باشد" (افزوده ی نگارنده: چین که با رشد تولید ناخالص ملی در مرز ده درصد، علیرغم بحران اقتصاد جهانی، در جایگاه بالای جهانی از دیدگاه بالندگی اقتصادی جای گرفته، پیش از ورود به سازمان تجارت جهانی و گشودن بسیار محتاطانه ی درها، «سه دهه!!» تدارک دیده بود. حال بنگرید به سیاست های انگلی-وارداتی-بازاری در چند دهه ی گذشته و پیمان نامه های «بیست-سی ساله!!!» ی در حال رایزنی میان کنسرن های غول پیکر نفتی و دولت «تدبیر و امید» -و نیز همتایان آنان در باختر آسیا-، و برنامه ریزی برای جاسازی بنیادگرایان اسلامی «شسته-رُفته برای چند دهه!!!» در منطقه، و دنبال گیری زیرکانه ی «نسخه بازرگانی کمپانی هند شرقی انگستان» برای سده ی ییست و یک میلادی. شوربختانه دزدان دریایی و «ژاندارم های چاه ها و لوله های نفتی آنان» را جان و آرام آدمیان پشیزی ارزش نیست، چه در ایران و عراق و افغانستان و پاکستان، و چه در بحرین و تونس و مصر و لیبی و سوریه و سودان و نیجریه و دیگر کشورها).
عزت الله سحابی، از کتاب دغدغه های فردای ایران

رده آرایی نیروها در آستانه ی نخستین انقلاب بورژوایی ایران
«عصر خلاقیت و نوآوری و تردید بنیادی در جزمیات موجود، و جست و جوی جسورانه ی معارف نو، و تجربه و آزمون گرایی در آزمایش گاه زندگی و طبیعت، در فرهنگ این دوران باز هم از دوران صفوی کمتر است، و این خود نشانه ی سترون شده ی فرهنگی است که مدت هاست عصاره ی جان بخش آن خشکیده و به تکرار سخن استادان گذشته، یعنی اقتداگرای (اپیگونیسم)، مبدل شده است. بیرون از چنبره ی معارف مذهبی، یا تحت نظارت مذهب و روحانیت، رشته های دیگر فرهنگ و حاملانش، در جوار دربار شاه و در پناه حمایت شاهزادگان و اشراف و یا ولی نعمتان دیگر، زیست خفت آمیزی را (افزوده ی نگارنده: همچون خفت امروزین) ادامه می داد».

پیرامون تهران در پایان دوران قاجار، از کتاب ایران در دو سده ی واپسین

در برش آغامحمد خان، تهران ساکنان ناچیزی داشت در مرز پانزده هزار تن. این شهر در دوره ی ناصرالدین شاه با جمعیتی برابر با دویست هزار تن، هنوز نمایی داشت از سده های میانی «با مراسم رنگارنگ مذهبی و گاه عرفانی». برای آن که به انگیزه های کمبود باز هم بیشتر «خلاقیت و نوآوری و تردید بنیادی در جزمیات موجود» در پایان دوران قاجار، آن هم در سنجش با برش صفوی که خود دورانی آیینی-خانگاهی-خرافاتی ست، دست یابیم، می بایست به ساختار اقتصادی و رده آرایی طبقه ها و قشرهای گوناگون اجتماعی فروناویم (ناویدن: نقب زدن). در آغاز چگونگی پیدایی بورژوازی نوپا را می پژوهیم، و در بخش های پسین، قشرهای میانی و نیز طبقه ی کارگر و دیگر مزدبگیران را.

بهبود کشاورزی زمینه ساز بالندگی بخش های تولیدی-بازرگانی
نشانه های کمرنگی از پیدایی تولید مانوفاکتوری، بازارهای مالی، انباشت سرمایه و مناسبات پیش-سرمایه داری، بویژه در مرکز و جنوب ایران، از آغاز کار صفویان خود نموده بود. برای نمونه می دانیم که شیراز حتی پیش از صفویان و هنگام ورود اسماعیل نخستین به آن شهر، یکی از کانون های پارچه بافی جنوب به حساب می آمد و بیشتر مردم از راه پارچه بافی می زیستند. در آن برش تولیدات یزد نیز به پای فراورده های شیراز نمی رسید. پارچه های شیرازی چنان مرغوب بودند که به مصرف شاهان و راجه های هند و خاور آسیا می رسیدند. در میان سفارش دهندگان پارچه های شیرازی، می توان شاهان هند و بیرمانی و جاوه ای، و نیز روحانیون برهمایی را برنامید. می دانیم که هنگام ورود اسماعیل به شیراز، کارگاه های زری بافی این شهر آوازه ی بسزایی داشتند. پارچه های شیراز حتی به ژاپن (سیپانکو) صادر می شدند. افزون بر آن، صنایع عطر شیراز نام آور بود، و آوازه ای داشت در مرز صنایع عطر شهر گراس در فرانسه.

در پیوند با بالندگی بازارهای مالی نیز می دانیم که لاری و دینار هرمز، پیش و پس از روی کار آمدن صفویان، در کنار ارزهای دیگری چون دینار و نقره و عباسی برای داد و ستدهای درون و برون مرزی به کار می آمد و حتی فراز و فرود ارزش آنان کمابیش همسان بود. هم چنین آگاهیم که بازرگانان و فراورندگان (تولید کنندگان) جنوبی، از آن میان لار و فارس، که با بازرگانان پرتغالی داد و ستدهایی داشتند، با سیاست های اقتصادی شاه عباس در پیوند با همکاری با بازرگانان انگلیسی، کارشکنی می کردند. در پایان کار صفویان لاری ها همچون بازرگانان ارمنی و صرافان ایرانی-هندی (پارسیان) به افغان ها پیوستند. جنوبی ها در سال 1719 دفتر بازرگانی انگستان برای بازرگانی پشم را، پس از آسیب های فراوان، به بستن واداشتند. یک سال پس از آن بازرگانی منطقه ای انگستان، و نیز هلند به دشواری هایی چشمگیر در جنوب ایران برخورد (برخورد کرد).

در پایان سده ی پانزده و آغاز سده ی شانزده میلادی، هنگامه ی کمابیش درخوری برای پایانیدن برش ملوک الطوایفی، پیدایش بازاری ملی و مناسبات پیش-سرمایه داری، و حتی سرمایه داری، فراهم بود: هم در گستره ی درونی، و هم در پهنه ی برونی یا منطقه ای-جهانی. پیدایی زمامداری نوین که برآیندی بود از این نیازهای مرحله ای، همزمان بود با بهبود بهره وری بخش کشاورزی، گسترش زمین های زیرکشت، و افزایش داد و ستدهای درون و برون مرزی برای فراورده های کشاورزی، خاصه ابریشم. اگر چه راه زمینی برای بازرگانی ابریشم را که بویژه چنگیز شکوفاند (شکوفا ساخت)، به دشواری هایی برخورد، ولی افزایش چشمگیر داد و ستدهای دریایی، پیش از روی کار آمدن صفویان، به داد و ستد ابریشم گستره های تازه ای بخشیده بود. ابریشمِ به دست از آمده از زمین های کشاورزی ایران نه تنها در دوره ی صفوی، بلکه تا پایان سده ی هیجده میلادی از حجم زیاد و کیفیت مرغوبی برخوردار بود، و خریداران خوبی داشت.

ژاپن این پروسه را دیرتر و تنها در سده ی نوزده پشت سر گذاشت، و در پی آن از مناسبات کهن فئودالی پا به روابط نوین سرمایه داری و انقلاب صنعتی نهاد. بدین معنا که شكوفائي و نوسازي اقتصاد ژاپن در درازای سال هاي 1886 تا 1905، همانند بيشر كشورهاي اروپائي در آستان فرارویی سرمايه داري، نه بر صنايع، بلكه بر اقتصاد كشاورزي می استوارید (استوار می گردید). نخستين سرچشمه ی انباشت سرمايه در اين سال ها با افزايش توليد ابريشم و صادرات آن به برون مرز پیوند داشت. ژاپن پس ازاينكه كيفيت توليدات ابريشم را تا سطح شاخص هاي جهانی بالا برد، به بزرگترين صادركننده ي جهان فرابالید و ميان سال هاي 1899 تا 1903 سالانه نزديك به 15 ميليون پوند ابريشم صادر كرد. در كنار صنايع ابريشم، دومين سرچشمه ي درآمد ژاپن صنايع نساجي براي توليد نخ بود كه در پيوند نزديك با اقتصاد كشاورزي جای داشت (کمابیش مانند افزایش کشت ابریشم و پنبه در برش صفوی، و همپا با آن، بالندگی چشمگیر مانوفاکتورها و کارگاه های نساجی در مرکز ایران، و سپس انباشت سرمایه).

بدین دشواری می بایست دراندیشید که در بخش بزرگی از برش زمامداری کوچ نشینان بر فلات ایران، به زمین های کشاورزی و سیستم های آبیاری آسیب های سترگی وارد شده، و این امر زمینه را برای رکود درازگاه کشاورزی، افزایش شمار کوچندگان، و ناانباشتن سرمایه فراهمیده بود. با این همه فرایند فرارویی گام به گام فلات ایران از جایگاه سکونت چادرنشینان به یکجانشینان را می شد پیش از روی کار آمدن صفویان در آینه ی افزایش محصولات گوناگون کشاورزی نگریست. این فراورده های کشاورزی، بیشتر بازار درون مرزی را می پوشاندند (پوشش می دادند). برای نمونه شهر اصفهان که بازسازیِ کشاورزیِ آن از برش شاهرخ تیموری آغازید، و کمابیش در دوره ی آق قویونلوها وضع اش رو به بهبود نهاد، در بخش کشاورزی بویژه در برش صفوی برشکفت (شکوفایی یافت). شاردن به گوشه هایی از همین روند نگریسته، آن گاه که پیرامون کشاورزی اصفهان می نویسد: "آن چه باور نکردنی به نظر می رسد، آن است که بیشتر خوار و بار این شهر، به جز احشام و اغنام، از ده فرسنگی اطراف می آید. شماره ی دیه هایی که در این حد است، هزار و پانصد است و به راستی اکثر این قرا و قصبات از حیث زیبایی و حاصلخیزی غیرقابل وصف می باشد".

برآیند بالندگی بخش کشاورزی بویژه عبارت بود از بالا رفتن توان اقتصادی-سیاسی زمینداران و بازرگانان بزرگ. این دگردیسی پیش از پیدایی دودمان صفوی آغازید (آغاز شد). شیوخ فئودال صفوی که یا خود زمیندار بودند و یا از راه دالان های گسترده، به زمینداران و بازرگانان درون و برون مرز می پیوستند، و نیز قزلباشان تندرو که پیاپی به "کافران" می تاختند و آنان را می چاپیدند (چپاول می کردند)، نه تنها به "تصوف انقلابی" یا "تشیع متعصب"، بلکه بیشتر و پیشتر، به اقتصاد کشاورزی-بازرگانی و سرمایه های انباشته شده از صدور ابریشم و محصولات کناری آن، چشم دوخته بودند. سال ها پیش از چیرگی قزلباشان بر ایران، دالان های سازمانی-بازرگانی شیخ صفی تا مصر و قفقاز و سیحون و خلیج فارس فرامی گسترد (گسترش داشت).

روآوری روزافزون اقتصاد ایران به داد و ستدهای جهانی
پیش از صفویان، انباشت سرمایه از راه بخش کشاورزی، به رشد پیشه وری و تولید کارگاهی، و حتی کارخانه ای تا حدودی یاریده بود (یاری رسانده بود). شاردن در یاداشت های خود از شهر کاشان، که پیشینه ای دراز در کارگاه های نخ ریسی داشت، از جمله به ابریشم دوزی ها و ساتن ها و مخمل ها و تافته هایی که "در هیج کجای ایران" دیده نمی شوند، نگاهی دارد. داده های او، پیرامون چینی های کرمان و مشهد نیز که "از چین بهتر" بوده و بازرگانان هلندی آن را به خوبی می دانستند، نیز از چندوچون کمابیش خوب فراورده های پیشه وری می سخند (سخن می گوید). حتی پیش از روی کار آمدن صفویان، صنایع کارگاهی-کارخانه ای با نشیب و فرازهایی در ایران فرامی رویید. کانون های تولیدی ایران بیشتر در کرمان و یزد و شیراز، و تا حدودی تبریز جای داشتند (تبریز بیشتر مرکز بازرگانی به حساب می آمد، چرا که در درازای جنگ های خانمانسوز سده ی چهارده میلادی و پس از آن، پیاپی پهنه ی تاخت و تاز رقیبان محلی-منطقه ای قرار داشت و شمار بسیاری از پیشه وران زبده اش را از دست داده بود).

حتی در پایان برش صفوی و در اوج بحران سیاسی-اقتصادی، پاره ای از تولیدات داخلی توانایی رقابت با کالای خارجی، نه تنها در بازار درون مرزی، بلکه در بازارهای برون مرز داشتند. شماری از اسناد در حدود سال 1700 میلادی پیرامون «دادخواست» صاحبان صنایع در انگلیس «بر علیه ورود» کالاهای ایرانی و هندی در دست است، که نشان دهنده ی این توان اقتصادی اند. برای نمونه «دلائلی بر علیه منع پوشیدن منسوجات ابریشم هندوستان و ایران» در انگستان، و «پاسخ به روزنامه ای که دلایلی علیه پوشیدن منسوجات ابریشم هند و ایران در انگستان درج کرده»، موجود است. در بیشتر کشورهای اروپایی همگاه با رشد مناسیات سرمایه داری و برپایی بازارهای ملی، به این گونه پدیده ها برمی خوریم، که در پاره ای زمینه ها همسانی هایی دارند با رویکردهای بخشی از بورژوازی ایران پیش و پس از سرنگونی خلافت فئودالی صفوی. هم کاهش مالکیت های فئودالی یا سلب مالکیت کلیساها در هلند و فرانسه، به سلب مالکیت های نهادهای پرستشگاهی در برش محمود و اشرف و نادر می مانست، و هم افزایش وام گیری دولت از بازرگانان و صرافان. این امر در هلند و فرانسه به پیکرگیری دولت های ملی-بورژوایی کمک نمود. از جمله پیامدهای اقتصادی چیرگی سرمایه داران بر فئودال ها در فرانسه و انگلیس و هلند، عبارت بودند از جلوگرفتن صدور مواد خام و خواروبار، ایجاد راهبندهای گمرگی برای ورود کالاهای خارجی، و در پی آن، زمینه سازی برای انباشت بیشتر سرمایه و انقلاب صنعتی. در ایران، طبقه ی نوپای سرمایه دار نتوانست بر نهادهای روبنایی به گونه ی همه سویه برچیرد و اصلاحات بایسته ی اقتصادی-اجتماعی را فراگسترد (در آن برش تاریخی، برخلاف امروز، بورژوازی بازرگانی-مالی نقشی انقلابی و فئودال ستیز داشت، و نه انگلی-وارداتی-اسنعماری) .

بالندگی داد و ستدهای جهانی که از سده ی پانزده میلادی فراشتافت، نه تنها به افزایش توان مالی زمینداران فلات ایران، بلکه در کنار آن، به توانمند شدن بازرگانان درون مرزی انجامید. این امر زمینه را برای ایجاد بازار بزرگ ملی و بنیان گذاری حکومت مرکزی، هر چه بیشتر فراهمید. در بخش بازرگانی که یکی از پایه های برجسته ی زمامداری نوین را بناییده بود، سلطان ها و والی ها و "اعیان" از یک سو، و بازرگانان داخلی و خارجی از دیگرسو، جای برجسته ای داشتند. در آغاز برش صفوی، نقش گروه نخست برمی جست. بیهوده نبود که شاردن شاهان و امیران ایران را «بزرگترین بازرگانان» می خواند.

نقش بازرگانان در ساختار اقتصادی زمامداری کانونیده ی صفوی، با گذشت زمان برتابید. تا دوران شاه عباس، به گمان بسیار زمینداران بزرگ از توان اقتصادی بیشتری نسبت به بازرگانان برخوردار بودند. دشواری های مالی بازرگانان داخلی در آغاز برش صفوی (در کنار تنگناهای مالی زمامداری در فراهمیدن هزینه ی نهادهای دیوانی—سپاهی-درباری)، شاه عباس و شاهان پیش از او را بر آن داشته بود، که انحصار دیوانی تجارت ابریشم را در دست گیرند. در این زمینه ارزیابی مورخ شرکت نفت انگلیس کمابیش درست می نماید: "بازرگانان ایرانی آن مایه سرمایه نداشتند تا تجارت را در سطح وسیعی حفظ کنند، و انگلیسی ها در نخستین ورود خود به ایران این مسئله را دریافتند. شاه عباس از آن جا که فروش ابریشم در مرحله ی اول اهمیت قرار داشت، با تشویق جامعه ی ارمنی، آن ها را در اصفهان جایگزین ساخت." با این همه در آن دوران که بازرگانان تازه ی جهانی، چون تجار انگیسی، با محدودیت های پولی روبرو بودند، تاجرهای ونیزی و عثمانی، و نیز ایرانی در پاره ای از مناطق، هنوز توانایی مالی فراوانی داشتند. برای نمونه در جنوب ایران (افزون بر شیخ های شمال)، خاندان ملوک که پیشینه ای هفتصد ساله داشت، در هرمز به کارهای بازرگانی می پرداخت و از دارایی و نفوذ فراوانی در کرانه های شمالی و جنوبی خلیج فارس برخوردار بود. نفوذ فرمانروایان دارایِ هرمز در منطقه تا حدی بود که در پاره ای از برش های تاریخی، در "ساحل عمان شرقی بین مسقط و راس الحد"، والی های ایرانی را برای کنترل امور بازرگانی برمی گزیدند. خاندان پیشینه دار گرگین در لار (از کانون های برجسته ی بازرگانی جنوب) نیز که با قزلباشان دشمنی می ورزید، از توانایی مالی بالایی برخوردار بود.

نسخه بازرگانی کمپانی هند شرقی انگستان، راهبندی بر بالندگی ایران
از زمان شاه عباس، بازرگانان و صرافانی که گام به گام سرمایه های کلانی انباشتند، جایگاه برجسته تری نسبت به زمینداران بزرگ در دیوان سالاری کانونیده ی صفوی به دست آوردند. این بازرگانان در کنار صرافان، هسته ی مرکزی بورژوازی نوپای بازرگانی-مالی ایران را می ساختند. افزایش توان اقتصادی بازرگانان را، می توان برای نمونه در آینه ی سست شدن انحصار دولتی تجارت ابریشم پس از شاه عباس نگریست. در برش شاه صفی این انحصار کاهش یافت، و پس از او "عملا از میان برخاست". بازرگانان ارمنی که سرمایه های زیادی اندوخته بودند، برای برداشتن انحصار بازرگانی و بریدن دست درباریان و دیوانیان از داد و ستدهای درون و برون مرزی، "رشوه های کلان" به شاه صفی پرداختند. برداشتن انحصار بازرگانی ابریشم که از توان مالی دیوان سالاری کانونیده می کاست، در زمانی رخ می داد که بازرگانان اروپایی، بویژه کمپانی های هند شرقی انگلیس و هلند، از پایان سده ی هفده و آغاز سده ی هیجده میلادی گام به گام به سوی «انحصاری کردن بازرگانی منطقه» پیش می رفتند، و عملا کمیت، کیفیت، نوع، حجم، و قیمت کالاهای داد و ستد شده را به بازرگانان و دولت های محلی تحمیل می نمودند. «نسخه بازرگانی کمپانی هند شرقی انگستان!!!» در این برش، عبارت بود از «تجارت ابریشم و پارچه» یا فروش پارچه در بازار ایران در برابر دریافت ابریشم تولیدی داخلی (همانا تحمیل گام به گام خام فروشی به اقتصاد داخلی، آن چه تا امروز با شیوه هایی نوین دنبال شده است).

«تجارت پارچه و ابریشم» که از سوی بازرگانان اروپایی، و بویژه انگلیسی و هلندی، زیرکانه به اقتصاد صفوی تحمیل می شد، زمینه ی جابجایی سرمایه از خاور به باختر را می فراهمید، و به انباشت سرمایه در کشورهای رو به صنعتی شدن اروپای شمالی، می یارید (یاری می کرد). در سده ی شانزده و حتی در بخشی از سده ی هفده میلادی، فرایند انباشت سرمایه در اروپا به پایان نرسیده بود، و بر همین پایه، خاوری ها هنوز می توانستند، هم با بهره گیری از دارایی های خزانه های پر از طلا و جواهر و مسکوکات شاهی-دیوانی، هم با بهره مندی از سرمایه های انباشته شده در دست بازرگانان و صرافان و کارگاه داران و زمینداران داخلی، و هم با سود به دست آمده از انحصار تجارت خارجی ابریشم، تا حدودی از شتاب انتقال سرمایه از خاور به باختر بکاهند. حتی در پاره ای از برش ها، از افزایش داد و ستدهای جهانی به سود بهبود اقتصاد داخلی، افزایش تولیدات محلی، و نیز صدور منسوجات و دیگر تولیدات درون مرزی بهره گرفته شد. این دگردیسی ها در اقتصاد داخلی، همزمان بود با تحولات کیفی در بازرگانی جهانی، و جنگ میان بازرگانان شمالی و جنوبی در اروپا. در درازای دو سده ای که صفویان بر ایران فرمان راندند، این تنش ها کمابیش به سود بازرگانان شمالی پایانید (پایان یافت)، و همزمان با انباشت سرمایه های کلان در انگستان و هلند، جامعه ی فئودالی اروپا آرام آرام رو به صنعتی شدن فراخرامید. با افزایش تولیدات صنعتی در کشورهای اروپایی، «رابطه ی بین تجارت پارچه و ابریشم» گونه گونی بیشتری یافت، اما با همان درونمایه هر چه بیشتر بر کل اقتصاد خاور برچیرید (بنگرید به پیمان نامه های «بیست-سی ساله!!!» ی در حال رایزنی میان کنسرن های غول پیکر نفتی و دولت «تدبیر و امید» و نیز همتایان آنان در باختر آسیا، و برنامه ریزی برای جاسازی بنیادگرایان اسلامی «شسته-رُفته برای چند دهه!!!» در منطقه، و دبنال گیری زیرکانه ی «نسخه بازرگانی کمپانی هند شرقی انگستان!!!» در سده ی ییست و یک میلادی. دزدان دریایی را جان و آرام آدمیان پشیزی ارزش نیست، چه در ایران و عراق و افغانستان، و چه در بحرین و مصر و لیبی و سوریه و سودان و نیجریه و مکزیک و دیگر چهارسوی گیتی).

در آغازِ این روند، با وجود توان گرفتن بازرگانان و صرافان داخلی و خارجی، انباشته ی مسکوکات دولت مرکزی هنوز بالا بود و دستگاه درباری-دیوانی توانایی مالی فراوانی داشت. شاردن پیرامون این اندوخته ها که می توانستند زمینه ی بالندگی اقتصادی در برش صفوی را آماده سازند، می نویسد: "در آن جا (خزانه ی سلطنتی) بهترین و قیمتی ترین جواهرات را مرتب کرده، گسترده اند. این خزانه به سه مخزن بزرگ تقسیم می شود ... اگر تو یک به یک این صندوق ها را ببینی، در جای خود خشک خواهی شد. به او (وزیر اعظم) گفتم، بهای این ها را به چند میلیون تخمین زده اید. پاسخ داد که ارزش هر قطعه معلوم است، ولی کسی در بند آن نیست که قیمت کل را بداند. برای من که از طلا و جواهر سررشته کافی دارم و در تشخیص آن ها خطا نمی کنم، ممکن نیست قیمت جواهرات این صندوق ها را تخمین بزنم. فقط به این اکتفا می کنم که بهای آن ها بالغ بر میلیون هاست."

در آستانه ی سده ی شانزده میلادی برای جهش اقتصادی، هنگامه ی منطقه ای-جهانی نیز فراخور بود: عثمانی ها در باختر هنوز ابرنیرو نشده بودند، شیبانیان خاور با بحران اقتصادی و کاهش داد و ستدهای زمینی دست و پنجه نرم می کردند، در جنوب خاوری راه بازرگانی با هند باز بود، راه آبی خلیج فارس زیر کنترل کامل بازرگانان اروپایی در نیامده بود، دیگر گذرگاه های استراتژیک در باختر آسیا کمابیش در دست والی ها و بازرگان های منطقه جای داشت، و اروپا هنوز به انقلاب صنعتی پا ننهاده بود. به گونه ی فشرده می توان گفت که جامعه ی ایران از سده ی پانزده میلادی و همزمان با افزایش داد و ستدهای برون و درون مرزی، و نیز گسترش زمین های کشاورزی، در گدار کانونیدن (تمرکز) بیشتر دیوانی، پایانیدن ملوک الطوایفی، و برپایی بازارهای ملی و مناسبات نوین سرمایه داری گام برمی داشت. این گدار، راه همواری نبود. کوشش یرای پی ریزی پادشاهی کانونیده و خودکامه ی موروثی که از برش ایلخانان آغازیده بود، پس از نشیب و فرازهایی سرانجام به خلافت شیعه ی صفوی انجامید. بنیان گذاری دودمان تازه، به معنای پایان دادن به مناسبات پیشین نبود، بلکه بدین معنا بود که زمامداری خودگردان محلی درلرزیده بود. در برش شاه عباس و با گسترش چشمگیر خالصجات شاهی-دیوانی بود که مناسبات نوین سرمایه داری، در کنار زمینداری پیش-سرمایه داری گام به گام رخ نمود. (چرا که از یک سو، بُراترین تبر بر مالکیت های ملوک الطوایفی و نهادهای ایلیاتی-عشیره ای فروآمد، و از دیگرسو، روابط کمابیش پیشرفته ی کشاورزی فرارُوست)

اصفهان کلان شهری با جمعیتی برابر با لندن بزرگترین شهر اروپا
با انتقال پایتخت به اصفهان، و بویژه پس از اصلاحات شاه عباس، اقتصاد ایران در سده ی هفده میلادی وارد برش نوینی شد. بر پایه ی داده های اقتصادی، می توان گفت که در پایان سده ی هفده و آغاز سده ی هیجده میلادی سرمایه داری ایران با وجه ویژه ی بازرگانی-مالی و با حضور سنگین بازرگانان ارمنی و صرافان ایرانی-هندی (پارسیان هند) در پاره ای از مناطق ایران، خاصه در اصفهان پا به پهنه ی زندگی نهاد. بورژواری بازرگانی-مالی در پیوندی همه سویه بود با بخش تولیدی. در این برش شمار مانوفاکتورها و کارگاه های خصوصی-دولتی در پایتخت و شهرهایی چون یزد و کرمان و شیراز افزایش سترسایی (محسوسی) یافت. در آغاز کار، انباشت سرمایه در دست دیوان مرکزی (از راه انحصار بازرگانی ابریشم و گسترش خالصجات)، و سپس در دست بورژوازی بازرگانی-مالی، زمینه هایی برای بالندگی کارگاه های تولیدی، بویژه در مرکز ایران، فراگسترد. این در حالی بود که در بیشتر مناطق کشور، خاصه در ایالت های "سرحدی"، مناسبات فئودالی و عشیره ای (پدرشاهی) می چیرید.

مناسبات نوین سرمایه داری، خاصه در پایتخت هشتصد هزار نفری صفوی (همانا چهار برابر پایتحت بی پیشیه و «مذهبی-عرفانی» قاجاری یا تهران دویست هزار نفری در آستانه ی انقلاب بورژوایی مشروطه، و چهل برابر تهران آغا محمد خانی در آغاز سده ی نوزده میلادی) به اوج خود رسید. اصفهان پس از اصلاحات شاه عباس به یک کلان-شهر که شمار ساکنانش برابر بود با لندن، بزرگترین شهر اروپا، فرارویید. از جمعیت شهرنشین پانزده درصدی ایران در پایان برش صفوی، یک سوم آن در اصفهان می زیست. شهری که در آن همه سویه مناسبات بسیار پیچیده ی شهرنشینی (علیرغم همه ی تنگناهای آن) جایگزین روابط ساده ی کوچ نشینی-روستایی می شد. بالیدگی ناهمسان اقتصادی در ایران، پدیده ای است که تا آغاز سده ی بیست و یک میلادی نیز پابرجاست. بدین معنا که جامعه ی ایران پس از گذشت چند سده و علیرغم رشد همه سویه ی مناسبات سرمایه داری در کلان-شهرها و شهرها، در پاره ای از منطقه ها و روستاهای پراکنده با بازمانده های مناسبات فئودالی و حتی عشیره ای (پدرشاهی) در کشاکش است.

در سده های هفده تا نوزده میلادی، بالیدگی ناهمگون مناسبات نوین سرمایه داری در اروپا نیز دیده می شد و محدود به باختر آسیا و ایران نبود. برای نمونه در فرانسه حتی در پایان سده ی هیجده میلادی، همانا پنجاه سال پس از فروپاشی خلافت صفوی، در بخش های بزرگی از کشور مناسبات فئودالی می چیرید و دهقانان با کندی به پروسه ی اجاره داری زمین های کشاورزی کشانده می شدند. رشد مانوفاکتورها و کارگاه ها نیز که شمار کارفرمایان را به دویست و پنجاه هزار تن و شمار مزدبگیران را به ششصد هزار تن در همه ی کشور رسانده بود (نیم سده پیش از آن، تنها شمار کارگران نساجی اصفهان، نزدیک بود به بیست و پنج هزار تن)، در شمار کمی از کانون ها، چون پاریس و لیون و اورلئان و شمال فرانسه پدیدار شده بود. در بیشتر کارگاه های فرانسه، شمار کمی کارگر به کار گرفته می شدند، و افزون بر آن، کارگاه های تولیدی نیز در روستاهای گوناگون می پراکندند (کمابیش چون برش صفوی)، که این امر تهیه مواد خام و حمل و نقل و سازماندهی کارگاه های دورافتاده را با دشواری های فراوان روبرو می ساخت.

پایان بخش سیزدهم
به یادداشت ها و پیوست ها در پایان نوشتار بنگرید
دکتر بهروز آرمان
www.b-arman.com

بخش یکم: سه سده ی سرنوشت ساز
http://www.b-arman.com/html/se_sade_1.html
بخش دوم: از طلبه های زیردست تا ملاباشی های بالادست
http://www.b-arman.com/html/se_sade_2.html
بخش سوم: کیفر دادخواهی چیزی نبود و نیست جر تنبیه
http://www.b-arman.com/html/se_sade_3.html
بخش چهارم: تندروی های آیینی و اشرافیت روحانی
http://www.b-arman.com/html/se_sade_4.html
بخش پنجم: نادانی ها و خشک مغری های متعصب ها
http://www.b-arman.com/html/se_sade_5.html
بخش ششم: خلافت هاي “با تاخيري” که بازسازي مي شوند
http://www.b-arman.com/html/se_sade_6.html
بخش هفتم: برآمدن و برافتادن زمامداری نهادهای پرستشگاهی در تاریخ ایران
http://www.b-arman.com/html/se_sade_7.htm
بخش هشتم: چیرگی درازگاه تمایلات ازتجاعی بر جامعه ی ایران
http://www.b-arman.com/html/se_sade_8.html
بخش نهم: مرگ شهرها و شارستان ها، و زایش «ربض» ها و شورستان ها
http://www.b-arman.com/html/se_sade_9.html
بخش دهم: ویژگی های ششگانه ی زمامداری کانونیده ی ایرانی
http://www.b-arman.com/html/se_sade_10.html
بخش یازدهم: چگونه اشرافیت نوین روحانی در ایران شکل گرفت
http://www.b-arman.com/html/se_sade_11.html
بخش دوازدهم: زمامداری لرزان اشرافیت روحانی
http://www.b-arman.com/html/se_sade_12.html

یاداشت یکم:
در زبان فارسی به واژه سازی از راه متعدی نمودن واژه–کارها (فعل ها) بی مهری شده است. شمار فراوانی از واژه-کارها را می توان – و از دیدگاه نگارنده می بایست- از این گدار به اندوخته ی زبانی افزود، چه از راه بکارگیری بیشتر واژه-کارهای جاافتاده و ساختن واژه-کارهای نوین، و چه از راه آمیزه ها و افزوده های آن. از این راه نیز می توان فشرده تر و پربارتر نگاشت: برای نمونه «شکوفاندن» یا «شکفاندن» از «شکفتن» و «شکوفتن» و «شکوفیدن»، به جای «شکوفا ساختن» که آمیزه است از «دو واژه-کار» (همانند واژه-کارهای جاافتاده ای چون «رهاندن» از «رهیدن» به جای «آزاد کردن» یا «پوشاندن» از «پوشیدن» به جای «پوشش دادن»).

یادداشت دوم:
در این نوشتار کوشیده ایم از واژه-کارهای (فعل های) چندبخشی، که فراوان در زبان فارسی (یا دری، درباری، تاجیکی، پارسی) و زبان های خویشاوند آن در چندین سده ی گذشته فراگسترده، کمی بپرهیزیم. همکاری های روزافزون منطقه ای و داد و ستدهای فزاینده ی فرهنگی در باختر آسیا، همپا با دگردیسی های اقتصادی-اجتماعی در برش گذار از مناسبات کهن فئودالی به روابط نوین سرمایه داری، «نوزایی» در زبان های محلی را ناگزیر می سازد. این امر بویژه از این دیدگاه برمی جهد، که از سوی زمامداران دست نشانده ی منطقه، کوشش هایی دیده می شود برای جااندازی زیرکانه ی زبان انگلیسی به عنوان زبان دولتی-دانشگاهی و کشوری-منطقه ای (کمابیش چون هندوستان و پاکستان و فیلیپین و اندونزی در برش چیرگی استعمار). از آن جا که زبان شمار چشمگیری از مردم باختر آسیا فارسی است، و این زیان پس از زبان پهلوی و عربی زبان گسترده ی دیوانی در این پهنه، از جمله در میان عثمانیان و صفویان و مغولان هند بوده –و این خود «برآیندی بود از همبستگی بازارهای باختر آسیا» با همه ی کشاکش ها، نگرش ویژه بدین زبان و کوشش برای برابرسازی آن با دگردیسی های اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی بایسته است. در زبان های پیشرفته ی امروزین، واژه-کارها که از پایه های برجسته ی زبان شمرده می شوند، بیشتر یک بخشی و ساده اند. در زبان فارسی که همچون زبان آلمانی واژه کارها جایگاه فرازی در واژه سازی دارند نیز می توان آنان را آسانید، و بدین گونه زمینه را برای رویش تازه-واژه های فشرده و ساده اما پربار، هموارید. برای نمونه «ارزیابی کردن»
(anlayse or analyze انگلیسی, analyser فرانسه ,analysieren or untersuchen آلمانی)
آمیزه ایست از «ســــــــــه واژه-کار!!!»: ارزیدن و یابیدن و کردن. برای آسانیدن آن می شود دو راه برگزید: برارزیدن (همسان با بررسیدن، و برگرفته ی آن بررسی) و ارزیابیدن. ما در این رشته-پژوهش ها «ارزیابیدن» را برگزیده ایم، چرا که گمانیده ایم می توان آن را «ساده تر» فراگسترد

یادداشت سوم:
به جای بکارگیری «بجدا و بفرما» در این رشته نوشتارها می توانستیم «جدایی بیانداز و فرمانروایی کن» را نیز برگزینیم، که از آن فروزده ایم (تن زده ایم یا صرف نطر کرده ایم). چرا که در برابر واژه-کار (فعل) یک-بخشی و ساده ی لاتین imperia می بایست فرمانروایی کن را می نشاندیم که آمیزه ایست از «سه واژه-کار!!!»: فرمودن و رفتن و کردن. واژه-کار پهلوی یک-بخشی فرمودن، که فرمان و فرمانروایی و فرمانرانی از آن برتابیده، برابر کمابیش بجایی است برای این واژه ی ساده ی لاتین. جداییدن (لاتین آن divide) و بجدا را نیز بر پایه ی ساختار زبان فارسی، می توان درست انگاشت (جدا و جداییدن مانند جنگ و جنگیدن یا بلع –عربی- و بلعیدن). جدا که واژه ایست پهلوی، به گمان بسیار می بایست برتافته باشد از واژه-کاری از همان زبان یا زبان های خویشاوند آن، که در گذر زمان فرومرده. برآیند این فرومردگی چیزی نبوده است جز روی آوری «ناچاره» به واژه-کارهای دوبخشی ای همچون جدا کردن، جدا ساختن، جدا نمودن، جدا افکندن، جدا انداختن و دیگرها (غیره). افزوده: به جای «بفرما» شاید بتوان «بفرمان» را نیز برپایه ی واژه-کار نوین «فرمانیدن» برگزید تا با «فرمودن» به معنای «گفتن» اشتباه نشود، اگرچه چندان درست نمی نماید.

پیوست ها:

پس از مرگ شاه عباس جایگاه انگستان در داد و ستد برون مرزی فروکاست و به جای آن هلندیان از جایگاه بهتری برخوردار شدند. به گفته ی یکی از پژوهشگران "با مرگ شاه عباس، انگلیسی ها بهترین دوست خود را از دست دادند". این "دوستی" اما بر پایه ای متعادل استوار بود. همکاری بیشتر با بازرگانان برون مرزی، ناخرسندی شماری از بازرگانان جنوب، از آن میان لاری ها را، برمی انگیخت. در برش عباس نخستین، این ناخرسندی کمتر از پایان برش صفوی دیده می شد.

نکته سنجی هایی از کتاب «تشیع سرخ» درباره ی پیکرگیری زمامداری اسماعیل از سوی زمینداران شمال و «ارباب عمائم و ارباب صدرات» (از آن میان شمس الدین لاهیجی)، در پهنه ی اقتصادی-اجتماعی خواندنی است.

در برش تیمور "گیلانات" ده هزار من ابریشم مالیات می پرداخت. پیش از آن نیز، برای نمونه در برش طغرل سلجوقی، درآمد ابریشم "مکران به سی هزار دینار" می رسید و "تمغای بندر تیز پانزده هزار دینار" بود.

خلیج فارس در دوران باستان شکوفایی فراوانی داشت و بازرگانی آن از مدیترانه و دریای سرخ پربارتر بود.

کوچ مردم از فلات ایران از آغاز تا میانه ی برش صفوی نیز دیده می شد، اما در برش میانه ی صفوی فروکاست. در پایان سده ی هفده و درازای سده ی هیجده میلادی این روند فراشتافت.

با گشودن هرمز در برش عباس نخستین، بر زمانداری این خاندان (بازرگانان جنوبی، و خاصه تجار محلی هرمز، به ندرت ناوگان جنگی محلی داشتند) نقطه ی پایان نهاده شد. از دست دادن هرمز، به از دست دادن عمان نیز انجامید.

فرانسیسکو پیردار دولاوال در سفرنامه خود پیرامون صادرات ایران به گوا در سال 1607 از این کالاها نام می برد: مروارید، نقره، طلا، منسوجات ابریشمی، فرش، پارچه های ایرانی، اسب های عربی و ایرانی، ادویه، خشکبار، و گیاهان طبی به مقدار فراوان.

در برش سلطان حسین، دریافت وام از بازرگانان داخلی و نیز تجار خارجی باز هم رو به فزونی نهاد.

یورش های پیاپی قزلباشان به مناطق نامسلمان و تاراج آنان، بویژه در قفقاز ویرانی های فراوان به جای گذاشت.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016