گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
17 دی» اعتصاب غذای خانوادههای چهار زندانی اهل سنت محکوم به اعدام10 دی» مخالفت با ملاقات حضوری شش زندانی اهل سنت در زندان اوين 5 دی» صدور حکم حبس ابد برای دو شهروند سلماسی 30 آذر» آزادی دو زندانی سياسی کُرد 19 آذر» بازگشت پنج زندانی سياسی اروميه از سلول انفرادی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! گزارش: ٧٤ روز اعتصاب غذا؛ چهار زندانی کُرد زير تيغ اعدام۱۰ شهروند کرد سنی مدت کوتاهی پس از سفر کوتاه آيتالله خامنهای به کردستان در سال ٨٨ بازداشت شدند. يکی دو ماه بعد، ماموستا شيخالاسلام، روحانی کرد و عضو خبرگان رهبری ترور شد. اتهام قتل، به بازداشتشدگان نسبت داده شد. شش تن از ايشان در دیماه ٩١ اعدام شدند و چهار نفر زير تيغ اعدام، از تاريخ ١٣ آبان ٩٢ در اعتصاب غذا بهسر میبرند. گزارش زير شرح کاملی است به نقل از مطلعان اين پرونده که به دليل حفظ امنيت ايشان، نامشان در مرکز حاميان حقوق بشر محفوظ است. مرکز حاميان حقوق بشر ، مديار سميعنژاد ـ ده شهروند کرد سنی مدت کوتاهی پس از سفر کوتاه آيت اله خامنه ای به کردستان در سال ٨٨ بازداشت شدند. يکی دوماه بعد، ماموستا شيخ الاسلام روحانی کرد و عضو خبرگان رهبری ترور شد. اما اتهام قتل، نخست متوجه بازداشت شدگانی شد که پيش از ترور او دستگير شده بودند. اتهامی که بعدها به محاربه تغيير يافت. دستگيرشدگان اعتراض کردند. اما صدای اعتراض آنها که دادخواهی عادلانه طلب می کردند، به جايی نرسيد. شش تن از ايشان در دی ماه ٩١ اعدام شدند و چهار نفر زير تيغ اعدام، از تاريخ ١٣ آبان ٩٢ در اعتصاب غذا به سر می برند. گزارش زير شرح کاملی است به نقل از مطلعان اين پرونده که به دليل حفظ امنيت ايشان، نامشان در مرکز حاميان حقوق بشر محفوظ است. بزرگ ترين شان ٣٢ و کوچکترين شان ٢٧ سال سن دارد. مدت کوتاهی بعد از سفر رهبر جمهوری اسلامی به کردستان و يک يا دو ماه پيش از ترور ماموستا شيخ الاسلام روحانی سرشناس کردستانی و عضو مجلس خبرگان توسط مامورين وزارت اطلاعات بازداشت شدند. دو تنشان برادر هستند؛ جمشيد و جهانگير دهقانی که هر دو در ٢٧ خرداد ١٣٨٨ در روزهايی که ايران سراسر اعتراض به نتيجه انتخابات رياست جمهوری بود بازداشت شدند. حامد احمدی ٣٢ ساله نفر بعدی بود که در تاريخ هشت مرداد ماه بازداشت شد و آخرين نفر کمال ملايی بود که در تاريخ ٢٨ مرداد به اين جمع چهار نفره اضافه شد. جمعی که بنابه گفتهی نزديکان و خودشان پيشتر از آن يکديگر را نمی شناختند. همچنان که می گويند در اين پرونده تنها اين چهار نفر نبودند، ٦ نفر ديگر هم بودند که طناب دار را سال ٩١ بر گردنشان آويختند. « اين پرونده شامل ١٠ نفر بود که شش نفر از آن ها در تاريخ هفت دی ماه ١٣٩١ اعدام شدند. اصغر رحيمی، بهنام رحيمی، هوشيار محمدی، کيوان زند کريمی، بهرام احمدی که زير ١٨ سال بود و محمد طاهر بهمنی. آن ها را به اسم قاچاقچی مواد و دارای اتهامی مثل تجاوز به عنف در زندان قزلحصار اعدام کردند. آنها بیگناه بودند و جرمشان عقيدهشان بود. همهی اين ١٠ نفر چنين بودند، آنها از هر گونه اقدام مسلحانهای مبرا هستند.» اين، سخنان يکی از مطلعان اين پرونده است. او میگويد که اعلام وابستگی اينان به گروههای تندرو حربهای بود برای کم کردن حمايت گروهها و کنشگران حقوقبشر از ايشان و گويا که در اين چهار سال و اندی توفيقاتی هم داشتهاند: «نه تکفيری هستند نه تندور و نه سلفی، نه به القاعده وابستهاند و نه با گروههای مشابه آن ارتباطی داشته و دارند. اصلا چنين افکاری را قبول ندارند. تاريخ بازداشت اين ١٠ نفر همه بعد از سفر آقای خامنه ای به کردستان بود که بازداشت ها پس از آن به اوج خود رسيد.» بر اساس اين گزارش پيش از بازداشت هيچ کدام از اين افراد يکديگر را نمی شناختند. آنها حتا از نظر سنی هم کاملا با هم اختلاف داشتند. برای مثال اصغر رحيمی متولد سال ١٣٦٠ بود و بهرام احمدی متولد سال ١٣٧١. به گفته مطلع ديگر اين پرونده: « اين افراد تازه در شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب تهران نزد قاضی مقيسه بود فهميدند که هم پرونده هستند. همه ١٠ نفر را با چشمبند و دستبند و پابند به دادگاه آورده بودند و تمام اين دادگاه برای ١٠ نفر ١٠ دقيقه بيشتر به طول نيانجاميد. دادگاهی بدون حضور وکيل.» توهينهايی که به زعم خودشان از سوی دو روحانی و يک کارگردان نامی سينما به اهل سنت شد، دليلی شد برای شناسايی و بازداشت: «دو روحانی به نام های بيژن دانشمند (نماينده ولی فقيه در کردستان) و جويباری به اهل سنت توهين کردند، همچنين آقای حاتمیکيا کارگردان سينما در مجلهی سبز شماره ١٣. اين افراد به همراه عده ای ديگر از اهل سنت يک اعتراض مسالمت آميز داشتند در داخل مسجد نسبت به اين توهينها. اما گويا آنجا مورد شناسايی قرار گرفته بودند که بعدتر بازداشت شدند به خاطر اين اعتراض.» اتهام بازداشت شدگان به بازداشت شدگان پس از دستگيری اتهامی تفهيم نشد. به آنها گفته شد که سه چهار برگ را پر کنند و يک مدت بعد آزاد میشوند. در پاسخ به مرکز حاميان حقوق بشر برای تحقيق درباره اتهام بازداشت شدگان تنها اين پاسخ شنيده شد: «توانستند برگه ها را بخوانند؟ اطلاعات سنندج نمی دانيد کجا است! در آن جا اصلا چيزی به عنوان تفهيم اتهام وجود ندارد. فقط می زنند و شکنجه میکنند.» افراد دستگير شده، تا تاريخ ٣٠ فروردين ١٣٨٩ در اطلاعات سنندج بودند. در آن تاريخ هر ١٠ نفر به اطلاعات همدان منتقل شدند و تا تاريخ ٢٣ مهر ١٣٨٩ يعنی حدود شش ماه آنجا بودند. پس از آن هر ١٠ نفر به بند ٢٠٩ زندان اوين منتقل شده و نزديک به شش ماه نيز در آنجا می مانند. توصيف يکی از نزديکان به پرونده از شرايط اين زندانيان کرد چنين است : « اين ده زندانی را بعد از اين که در يک دادگاه فرماليته دادگاهی شدند، منتقل کردند به زندان رجايی شهر. آن هم در کثيفترين اندرزگاه. چهار نفر را منتقل کردند به اندرزگاه پنج متادونیها. آن شش نفر را هم منتقل کردند به اندرزگاه يک که در رجايی شهر به جنگل آمازون معروف است و در آن زندانيانی با جرم های خطرناک به سر می برند. زندانيان به اين وضع اعتراض کردند که گفته شد که دستور است در چنين جايی باشند. حتا يکی از مسئولان زندان خودش گفته بود که دستور داده اند آنها در شرايط سخت و محدود باشند. فقط به اين خاطر که جايی باشند تا صدایشان بيرون نرود.» او همچنين از وضعيت اين زندانيان در دوره بازداشت در سنندج می گويد: « در اداره اطلاعات سنندج سخت ترين شکنجههای روحی و روانی و جسمی را تجربه کردند. يک تخت داشتند به نام تخت معجزه. اين بچه ها را روی اين تخت با دست بند و پابند میخواباندند و فلک می کردند تا اعتراف و همکاری کنند. به آنها برق میزدند و شوک می دادند. با باتوم برقی ضرب و شتم میکردند. بارها آنها را از سقف آويزان کردند. آن هم در حالی که از پشت به آنها دست بند زده شده بود. چند ساعتش ديگر معلوم نبود که آويزان باشند. تهديد می کردند که پدر و مادرها را می آورند به اداره اطلاعات. مثلا حامد احمدی که متاهل بود تهديد شده بود زن و فرزند نوزادش را می آورند به بازداشتگاه اطلاعات. تهديد به تجاوز می کردند، حامد احمدی تهديد شده بود که به همسرش تجاوز می شود.» بازجويی ها علاوه بر بازجويیها و مسائل ديگر سه برگه اصلی بود که بايد امضای اينها را میگرفتند. برگه ها را هم نمیدادند بخوانند. همه شکنجهها به خاطر همين سه برگه بود انگار. اين چيزی بود که خودشان به بچهها گفتند. گفته بودند شما يک مدتی میمانيد، کاری هم نکرديد و ما میدانيم. بعد از يک مدت آزاد میشويد. نهايتا برای اقدام عليه امنيت ملی يک سال يا دو سال حکم میگيريد. فقط يک پرونده داريد و ما هم می خواهيم اين پرونده بسته بشود. اين سخنان کسی است که به مرکز حاميان درباره بازجويی ها توضيح می دهد. از اولين اتهامات برادران دهقانی و کمال ملايی و حامد احمدی ترور شيخ الاسلام است که حدود يک ـــ دو ماه پس از بازداشت ايشان و در شهريور ماه ١٣٨٨ رخ داد: « اول اتهام ترور به آنها زده بودند، ترور روحانی شيخ الاسلام امام جمعه اهل سنت سنندج. تاريخ دستگيریها قبل از ترور بود. ولی پرستیوی و شبکه خبر مستندی پخش کردند که اينها در ترورها نقش داشتند. آن هم قبل از هفت دی و زمان اعدام آن شش نفر. ترور اما اصلا ربطی به اين افراد نداشت. بعد گفتند که اتهام قتل روی پرونده است. به تازگی از اين اتهام واهی قتل هم تبرئه شدند. حالا می گويند اينها محارب هستند آن هم به واسطه اقدام عليه امنيت ملی. قبلا که برگهی اعلام وضعيت زندان را بچهها گرفته بودند تاريخ دستگيریها را چيز ديگر زده بودند و بعد به خاطر همين مسأله تاريخ دستگيری و تحويل به زندان را عوض کردند. الان برگهی اعلام وضعيت زندانی که جديد گرفتهاند با برگهی قبلی کاملا تفاوت دارد.» چهار شهروند اهل سنت تاکنون چندين بار در اعتراض به شرايط شان در دوره های مختلف دست به اعتصاب غذا زدهاند. اولين بار به همراه يک تن ديگر در دی ماه ١٣٨٨ در بازداشتگاه اطلاعات سنندج دست در اعتراض به فشارها و نحوه نگهداری و بی گناهی خود دست به اعتصاب غذا زدند. بار ديگر در بهمن ماه همان سال حامد احمدی در اعتراض به بی گناهی و اطاله دادرسی خود دست به اعتصاب غذا زد که تهديد به بازداشت و احضار همسر و فرزند نوزادش شد. شنيده ها حاکی است که او گفته بود که من هيچ جرمی مرتکب نشده ام. بیگناهام و مرا ببريد دادگاه. پاسخی که دريافت کرد اين بود که « اگر اعتصاب غذایات را نشکنی بچهات را می آوريم اطلاعات.» در حالی که حکم ساختگی اعدام، ساختگی نبود در ١٢ اسفند ماه ١٣٩١ اعتصاب غذای اين چهار شهروند کرد ايرانی مدت ٢٦ روز به طول انجاميد. رئيس حفاظت زندان و قاضی نصيری پور داديار ناظر بر زندان های تهران به آن ها قول دادند که شما را برمیگردانيم. اما دروغ گفتند و حتا حکم شان را قطعیتر کردند. حتا در تاريخ ٢٢ خرداد ٩٢ يعنی دو روز قبل از انتخابات پرونده را کلن مختومه کردند. در زندان رجايی شهر هم که بودند چند نفر به آن ها گفتند که نامه عفو بنويسند که اين پرونده بسته بشود. گفتند اين نامه را می گذاريم روی پرونده و بعد می گوييم که عفو خوردند و آزادشان کرديم. اين حکم اعدام، اعدام ساختگی و فرماليته است. اين اعدام فقط به خاطر ايجاد رعب و وحشت بوده و خواسته ايم که يک پرونده ای را ببنديم و تمام بشود. زندانيان که اين وعده ها را باور کرده بودند، در تاريخ ٢٣ آبان ماه ٩١ به زندان قزلحصار منتقل شدند. اول گفته بودند که شما اهل سنندج هستيد و بايد برگرديد به سنندج. اما زندانيان از قزلحصار سر در آورند و بند و اتاق اعدامی ها. بالاخره دانستند که برای اجرای حکم اعدام به قزلحصار آورده شدند. البته دو ماه بعد از انتقال در تاريخ هفت دی ماه ١٣٩١ دوباره گفتند که قرار است منتقل شويد به سنندج. بعد از جمع کردن وسائل برای انتقال به سنندج هر ١٠ نفر را بردند سلول انفرادی برای اعدام که شش نفر از اين ١٠ نفر به اسم مجرمان مواد مخدر و تجاوز به عنف اعدام شدند. دوست يکی از اعدام شدگان می گويد: «جنازههاشان را شبانه دفن کردند. حتا نگذاشتند با خانوادههایشان قبل از اعدام خداحافظی کنند.» جهنم قزلحصار زندان قزلحصار به خاطر قديمی بودن آن، نگهداری چند برابری زندانيان نسبت به ظرفيت استانداردش و کمبودها و سوء مديريتها و نگهداری زندانيان با جرمهای مختلف از مواد مخدر گرفته تا قتل و شرارت به صورت مختلط و بر خلاف اصل تفکيک و طبقه بندی زندانيان، به جهنم زندانيان شبيه است. حدود ١٤ ماه است که اين زندانيان محکوم به اعدام کرد، در بند موادیها با سخت ترين شرايط و کمترين امکانات نگهداری میشوند. طبق گزارشهای رسيده آنها غذای خوب نمیخورند، از نظر روحی و روانی به شدت تحت فشار هستند و نمی توانند با کسی ارتباط داشته باشند. با خانواده هايی که هفتصد،هشتصد کيلومتر راه را طی کرده و به ملاقات زندانی شان آمده اند، بسيار توهين آميز برخورد میشود. رفتار مسئولان زندان بسيار بد است. حتا بعد از اين مدت که در اعتصاب هستند مسئولان زندان توجهی به اين موضوع نشان نداده اند. متاسفانه در داخل زندان هم مدام تحقير و توهين می شوند. کتاب اهل سنت برایشان فرستاده شد که داخل زندان بخوانند که اجازه ندادند. گفته شد که آنها در تاريخ ٣٠ شهروير ١٣٩٢ اعدام خواهند شد. ولی رسانهای شدن موضوع و حمايت گروههای حقوق بشر، اجرای حکم در اين تاريخ را به حالت تعليق در آورد. قبل از شروع ماه محرم به خانواده ها گفتند که نبايد در تهران بمانند و بايد برگردند به شهرشان. اعتصاب غذا يکی از کسانی که دراين باره با مرکز حاميان حقوق بشر صحبت کرده است، می گويد: «حامد احمدی را حتا به قرنطينه زندان قزلحصار منتقل کردند. فهميديم که خبری است چون نزديک سالگرد اعدام آن شش نفر هم میشد. شک کرديم که می خواهند حکم هر چهار نفرشان را بعد از محرم اجرا کنند. هر چهار نفر در تاريخ ١٣ آبان دوباره دست به اعتصاب غذا زدند که تا به حال هم اعتصاب شان به طول انجاميده است.» او ادامه می دهد: « آنها کلی وزن کم کردهاند. مدام بیهوش میشوند. تا به حال بارها بیهوش شدهاند و به بهداری زندان منتقل شدند. به آنها سرم میزنند اما بعد از به هوش آمدن، سرم را باز میکنند و به بند بر میگردند. ديگر جانی در بدن ندارند. ظاهرا جهانگير دهقانی چند روز قبل نيم ساعت در حمام بیهوش افتاده بود، تا يکی از بچهها اتفاقی فهميد و به دادش رسيد.» خواسته زندانيان اعتصاب کننده لغو حکم اعدام، دادگاه عادلانه و علنی، داشتن وکيل، بازگرداندن به زندان رجايی شهر و بند سياسیهای آن و يا انتقال به بند ٣٥٠ زندان اوين است. وکلايی که داوطلب پی گيری پرونده اين چهار زندانی بودند، به گفته مطلعان امکان نيافتند تا از اين پرونده دفاع کنند. آنها می گويند: « به ما گفتند اين پرونده محرمانه و سری است. چه محرمانهای و چه سری؟ اگر جرم کردهاند بگذاريد همه دنيا بدانند که مجرم هستند.» فعال کردی که نگران سرنوشت هم کيشانش است، می گويد: «جامعه بين المللی و سازمان های حقوق بشری بدانند که ما هم انسانيم، ايرانی ، اهل همين آب و خاک. به خدا به ما ظلم شده است. وقتی می گوييد حقوق بشر به معنی اين نيست که فقط از يک جنبش سبزی حمايت بشود، نه، به هر مظلومی که ظلم شد بايد از آن دفاع شود. چهار سال و نيم است که هيچ کس خبر اين بچهها و وضعيتشان را دنبال نمی کند. جمشيد و جهانگير دهقانی دو برادرند که جز پدر و مادرشان هيچ کس را ندارند. يک پدر ٧٦ ساله و يک مادر ٧٠ ساله. چشمان شان دارد کور می شود از بس گريه کرده اند. هيچ کس را ندارند. کمال ملايی فقط يک مادر پير را دارد. حامد احمدی همينطور. هيچ کس نگفت در اين چند سال که وضعيت خود و خانواده هایشان چگونه است. تنها ما نيستيم. خيلی ها مثل ما هستند. ما حق داريم اگر به عقيدهمان توهين شد اعتراض کنيم و حق داريم عقيده مان را تبليغ کنيم. چيز زيادی هم نمی خواهيم جز حقمان. ما از خانوادههای فقيری هستيم، از منطقهای محروم، محرومترين منطقهها. همين خانوادهها هميشه تهديد شدند که با رسانهها ارتباط نگيرند. اين صدای مظلوميت ما است. شمايی که سازمانهای حقوق بشری هستيد بايد صدای همه مظلوميت ها را بشنويد. آنها هيچ کاری نکرده اند. جرم شان عقيده است، سنی بودن است، کرد بودن است.» Copyright: gooya.com 2016
|