پنجشنبه 3 بهمن 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اطلاعيه کانون نويسندگان ايران درباره جلوگيری از برگزاری جلسه ماهانه "جمع مشورتیِ" کانون نويسندگان ايران

هنوز جوهر گزارش‌ها و عکس‌هايی که روزنامه‌ها از ديدار رسمی رييس قوهٔ مجريه با شماری از نويسندگان و هنرمندان چاپ کرده بودند خشک نشده بود، هنوز صداهايی به باور خوش بشارت اميدواری از آن جلسه را می‌پراکندند که خبر رسيد بار ديگر ماموران امنيتی از برگزاری جلسهٔ ماهانهٔ جمع مشورتی کانون نويسندگان ايران جلوگيری کرده‌اند. اين جلسه قرار بود سه-شنبه ۲۴ دی ماه در منزل يکی از اعضای کانون برگزار شود اما روز يک‌شنبه ماموران در تماس تلفنی ضمن احضارصاحب‌خانه به يکی از ادارات وزارت اطلاعات وی را وادار می‌کنند جلسه را منتفی کند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


کانون نويسندگان ايران از آغاز تاسيس در سال ۱۳۴۷ همواره با فشار و سرکوب حاکميت وقت مواجه بوده است. در دورهٔ سوم فعاليت کانون، يعنی از اواخر دههٔ شصت خورشيدی تا کنون، فشارهای امنيتی بر آن بيشتر و نظام‌مند‌تر اعمال شده است. طوری که شرح آن مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود. با اولين تلاش-های اعضا برای راه‌اندازی مجدد کانون دستگاه سرکوب متوجه شد و به حرکت درآمد. ازتوهين‌ها و پرونده‌سازی‌های روزنامهٔ کيهان تا تهديدهای مقامات امنيتی – اطلاعاتی برای جلوگيری از برگزاری جلسات جمع مشورتی، از تحت فشار گذاشتن امضاکنندگان متن ۱۳۴ نويسنده برای بازپس‌گيری امضا‌هاشان تا اقدام برای به دره انداختن اتوبوس حامل نويسندگان، از ربودن يکی از نويسندگان تا احضار فعالان کانون به دادگاه برای بازداشتن آن‌ها از تدارک برگزاری مجمع عمومی، از نقطهٔ اوج قتل‌های سياسی زنجيره‌ای، يعنی کشتن محمد مختاری و جعفر پوينده تا... همه و همه مقدمهٔ خونبار آغاز رسمی دورهٔ سوم فعاليت کانون بود. پس از تنفس نسبی در سال‌های ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۱ که کانون، البته با مشکلات فراوان، توانست سه دوره مجمع عمومی خود را حضوری وعلنی برگزار کند، باز روال آشکار و پنهان فشارهای امنيتی شدت گرفت. درست روز مجمع عمومی سال ۱۳۸۱ از برگزاری آن جلوگيری کردند و کمی بعد تشکيل جلسهٔ ماهانهٔ جمع مشورتی را در فضای عمومی (پکا) ممنوع کردند. کانون برای برگزاری جلساتش به محل‌های عمومی نظير کافه و رستوران روی آورد اما صاحبان اين مکان‌ها با تهديد ماموران به ناچار در‌ها را به روی کانون بستند. خانه‌های اعضای کانون تنها محل باقی مانده برای ادامهٔ فعاليت‌های کانون بود. با اين فرض که خانه مکانی خصوصی است و لابد از هجوم و تهديد بايد مصون باشد. اما همين جا‌ها نيز هنگام برگزاری مجمع عمومی بار‌ها به محاصرهٔ ماموران امنيتی درآمد. کانون پس از چند بار ممنوعيت و محاصره و تهديد و احضار ناچار تن به انتخابات مکاتبه‌ای داد و هيئت دبيران خود را برگزيد. از آغاز فعاليت هيئت دبيران اعضا و حتی منشی آن مکرر به مراکز امنيتی احضار شدند. بعضی به زندان گرفتار آمدند و برای برخی پرونده ساخته شد. بار‌ها از نشست‌های ادبی، از بزرگ‌داشت‌ها، از برگزاری مراسم و مناسبت‌ها، از... جلوگيری کردند. آخر کجای دنيا ديده يا شنيده شده که گروهی نويسنده را با نامهٔ رسمی تهديد کنند که چنانچه در خانه‌ يا محل کار خود جلسه‌ای بگذاريد، آنجا را پلمپ می‌کنيم؟

در اين سال‌ها، حاکميت برای تعطيل و بی‌اثر کردن کانون در کنار سرکوب و اعمال فشار بر فعالان اين تشکل نويسندگان آزادی‌خواه، کوشيد تا با ساختن تشکل‌های موازی، چهره‌سازی و به صحنه کشاندن برخی نويسندگان به هدف خود برسد، نويسندگانی که با پراکندن توهم نسبت به حاکميت (که گويا فضای سياسی را باز کرده است!) و، بد‌تر از آن، با تلاش برای از ميان برداشتن مرز ميان سرکوب‌گر و آزادی‌خواه در واقع نقش دلال مظلمه را ايفا کرده‌اند. اما جامعهٔ تشنهٔ آزادی بيان تشکل‌های خود را می‌سازد و آن‌ها را که وجود دارند عزيز می‌-دارد. اين است رمز بر باد شدن تشکل‌ها و چهره‌های بدلی.
با اين همه، اگر جلسهٔ ديدار رسمی تعدادی نويسنده و هنرمند با رييس قوهٔ مجريه نبود، شايد آنچه فهرست‌وار گفتيم باز ناگفته می‌ماند زيرا که در اين سرزمين هر کس به فراخور حال خود از اين ستم‌ها بسيار در خاطر دارد. اما هم‌زمانیِ ممنوعيت تشکيل جلسهٔ جمع مشورتی کانون با برگزاری جلسهٔ رييس دولت و شماری نويسنده و هنرمند و به ويژه آنچه در آن مجلس گفته شد، اين پرسش را پيش کشيد که چه رابطه‌ای ميان آن آواز سر دادن‌ها پيرامون آزادی و هنر، زيرزمينی شدن انديشه، آن ابراز خرسندی‌ها و اميدواری‌ها با اين تهديد و سرکوب وجود دارد؟ چنين دم خروسی را چه طور می‌شود با قسم حضرت عباس ناديده گرفت؟ مگر می‌شود از آزادی هنر سخن گفت و در‌‌ همان حال فعاليت‌ تشکلی چون کانون نويسندگان ايران را که نزديک به نيم قرن است پرچم آزادی بيان را برافراشته و آزادی را ضرورت ادبيات و هنر خلاق و پيشرو می‌داند، ممنوع داشت؟ در دنيای سرراست، در دنيای شفاف آزادی، نه! نمی‌شود. اما در جهان تيرهٔ تحميق و سانسور و يارگيری جناحی و مشروعيت‌طلبی، اين دوگانه دو روی يک سکه‌اند. از يک سو سخن‌وری در بارهٔ الزامی بودن آزادی برای هنر و ادبيات و از سوی ديگر سرکوب مستقل‌ترين، باسابقه‌ترين و آزادی‌خواه‌ترين تشکل نويسندگان ايران! و فقط هم اين نيست. اگر نگاه خود را از زرق و برق مجالس دولتی و لبخند‌ها و مجامله پيرامون آزادی و هنر برگيريم و به دنيای واقعی نظر بيندازيم در آن هيچ تشکل مستقلی که آزادانه فعاليت کند، نمی‌بينيم. همه تارانده شده-اند و موسسان و فعالانش يا در زندانند يا ناچار به سکوت شده-اند؛ دستگاه سانسور همچنان فعالانه به کار خود مشغول است و آزادی بيان هنوز گوهری ناياب.
مشکل اساسی نويسندگان و هنرمندان اين سرزمين تعريف آزادی نيست بلکه نبودن آن است. ممکن است هر کس برای کسب اين آزادی يا هر منفعت ديگری به راهی بينديشد؛ از جمله همراهی با صاحبان قدرت. اين را می‌شود حق شخصی او دانست، چنانکه نقد رفتار او را از جانب ديگران. اما کانون نويسندگان ايران دسترسی ادبيات و هنر به آزادی را، حتی اميد آن را، از راه قدرتمداران آزادی‌ستيز ممکن نمی‌داند و صورت مسئله را با راه حل آن يکسان نمی‌پندارد. نزديک به نيم قرن تجربهٔ انواع دولت‌ها و حکومت‌ها اين ديدگاه را تاييد می‌کند. هر که ناموخت از گذشت روزگار / هيچ ناموزد ز هيچ آموزگار.

کانون نويسندگان ايران
يکم بهمن ۱۳۹۲


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016