شنبه 12 بهمن 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

گردهمايی اعتراضی جامعه مدنی عليه بنزين قاتل و هوای آلوده

روز پنجشنبه دهم بهمن ماه ۱۳۹۲ در تهران نشستی اعتراضی با عنوان "گردهمايی شهروندان در اعتراض به آلودگی هوا" برگزار شد. اين همايش توسط يک نهاد زنانه و مستقل به نام "کانون شهروندی زنان" که پس از انتخابات يازدهمين دوره رياست جمهوری متولد و فعاليت مدنی خود را آغاز کرده، برگزار گرديد. در اين همايش، کنشگران مدنی و هنرمندان و نويسندگان شرکت داشتند و به سخنرانی پرداختند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


نشست «کانون شهروندی زنان» در اعتراض به آلودگی هوا

مدرسه فمينيستی: «دست به دست هم دهيم تا معضل آلودگی هوا را حل کنيم» اين توصيه «مه لقا ملاح» مادر محيط زيست ايران و بنيادگذار «سازمان زنان مبارزه با آلودگی محيط زيست» است که در همايش اعتراض شهروندان به آلودگی هوا ابراز کرد. در اين همايش که به فراخوان «کانون شهروندی زنان» در روز پنجشنبه دهم بهمن ماه ۱۳۹۲ برگزار شد بيش از يکصد و سی تن از پژوهشگران، کارشناسان، روزنامه نگاران، کنشگران مدنی، هنرمندان، آموزگاران، حقوق دانان، فعالان دانشجويی، کارگری، زيست محيطی و جنبش زنان، شرکت داشتند. از کانون معلمان ايران: اسماعيل عبدی، محمدرضا نيک نژاد، و مهدی بهلولی./ از متخصصان زيست محيطی و فعالان محيط زيستی: مه لقا ملاح و هادی کاشانی./ از فعالان و پويندگان صنف بازيگران و کارگردانان سينما: رخشان بنی اعتماد، مرضيه وفامهر، رضا کيانيان و داريوش مهرجويی./ از فعالان جنبش زنان: نرگس محمدی و مينو مرتاضی / از اقتصاددانان: محمدمالجو / از فعالان دانشجويی: مهديه گلرو و امين نظری / از صنف روزنامه نگاران: مژگان جمشيدی./ از حقوقدانان و وکلای دادگستری: سيد مهدی حجتی، سعيد دهقان و علی گودرزی/ از نويسندگان، مترجمان و منتقدان: بابک احمدی، سوسن شريعتی، سهراب مهدوی/ از فعالان سنديکايی: رضا دهقان عضو سنديکای کارگران نقاش./ و بالاخره از ميان شاعران زن: سيما ياری و در انتها نيز اعظم طالقانی سخنرانی کردند. البته برخی از سخنرانان دعوت شده نيز نتوانستند خود را به اين نشست برسانند. اين نشست بيش از سه ساعت به طول انجاميد و در انتهای مراسم نيز قطعنامه پايانی نشست توسط يکی از اعضای «کانون شهروندی زنان» خوانده شد. در ابتدا نيز مريم نورائی نژاد از اعضای کانون شهروندی به عنوان مجری اين نشست، با توضيحی در مورد چگونگی برگزاری اين نشست اين مراسم را آغاز کرد و گفت: «اين نشست حاصل هفته ها تلاش بی وقفه اعضای کانون شهروندی زنان است. ما اين نشست را برگزار کرديم تا در کنار ديگر گروه های جامعه مدنی، بتوانيم اعتراض خود را نسبت به آلودگی هوا مطرح سازيم و از اين رو تلاش کرديم که از نمايندگانی برخی از گروه های اجتماعی دعوت کنيم». سپس نوبت به اولين سخنران مدعو «مه لقا ملاح» مادر محيط زيست ايران رسيد:

مه لقا ملاح، بنيادگذار «سازمان زنان مبارزه با آلودگی محيط زيست» که دعوت کانون شهروندی زنان را اجابت کرده بود با ويلچر پشت ميکرفون قرار گرفت و در سخنان کوتاهی گفت: ما امروز نمی توانيم نفس بکشيم. واقعا نسل های بعد چه گناهی کرده اند؟ بياييد دست هايمان را به دست هم بدهيم تا اين معضل آلودگی هوا و محيط زيست را حل کنيم. در سوئيس کارخانه ای وجود ندارد که حق داشته باشد هوا را آلوده کند، ولی ما داريم چه می کنيم؟ بدون شک برای معضل آلودگی هوا راه حل هست ولی متأسفانه مديريت نيست. سازمان های جامعه مدنی، کاری نمی توانند بکنند به جز آن که معضلات را ببيند و راه حل ها را مطرح کنند ولی مديريت لازم است که اين راه حل را اجرايی کند. پنج سال تمام، بچه های مهدکودک را در جلوی سازمان های طرح ترافيک می بردند و بچه ها می گفتند ما هوای پاک می خواهيم و حق زندگی داريم. ولی هيچ گوش شنوايی نبوده و نيست.

«نرگس محمدی»، فعال جنبش زنان و حقوق بشر هم گفت: به نظر من فاجعه به صورت لخت و عريان روبروی ما قرار دارد. صحبت از سونامی سرطان است و فاجعه ای که در سال بعد، دو برابر خواهد شد. در واقع ما با آلودگی هوا سرو کار نداريم، ما با يک سمّ مهلک و مرگ آور مواجه هستيم بنابراين واژه «آلودگی هوا»، واژه ای تلطيف شده است. صحبت از مادۀ سمی «بنزن» است که ۳۵ برابر حد نرمال در هوا وجود دارد و ما استنشاق می کنيم. در همه جا «بنزن» مساوی با «سرطان» است. صحبت از واردکنندگان اين ماده سمّی است در حالی که در کشورهای اروپايی و آمريکا، حتا يک قطرۀ آن ممنوع است ولی صد تن، صد تن به کشور ما وارد می شود و در باک ماشين های ما می رود. صلح و امنيت شهروندان فقط با وقوع جنگ به مخاطره نمی افتد بلکه با مخاطره افتادن گسترده سلامت شهروندان هم اتفاق می افتد. هر جای دنيا چنين فاجعه ای در رابطه با آلودگی هوا اتفاق بيفتد، همه نهادها و ارگان ها برای حل آن به سرعت اقدام می کنند ولی آيا در کشور ما با چنين وضعيت فاجعه باری، چنين عزمی در مسئولان می بينيم؟ خير! متأسفانه نه تنها عزمی برای جلوگيری از فجايع محيط زيستی وجود ندارد بلکه به تازگی در مجلس مطرح شده که «سازمان محيط زيست» را با سازمان جنگل ها و مراتع طبيعی تلفيق کنند و هر دوی آنها به زيرمجموعه وزارت جهاد کشاورزی تنزل دهند. يعنی در اين وانفسای آلودگی هوای کشور و ده ها فاجعه زيست محيطی ديگر، سازمان محيط زيست دارد زير مجموعه، آری زير مجموعه وزارت خانه ای ديگر می شود. چرا؟ آيا واقعا نمايندگان مجلس اين چنين از جامعه و معضلات درون آن بريده اند و فقط به دنبال درگيری های جناحی خود هستند؟ وقتی هر روز و هر ساعت دارند با بنزين آلوده، سموم مرگ آور به ريه های ما پمپاژ می کنند بعد نمايندگان مجلس چنين طرح هايی را مطرح می سازند. ما بايد صورت مسئله را درست برای مردم بيان کنيم، امروز مشکل آلودگی هوای جامعه ما، «بنزين» است، مشکل سياست گذاری های کلان است. وقتی تحريم بر کشور ما وارد شد، رئيس جمهور وقت آمد و گفت که مردم از تحريم نترسيد، چون ما در رابطه با بنزين به خودکفايی رسيده ايم و جشن ملی برای بنزين ملی با استاندارد بين المللی گرفتند. درحالی که خانم ابتکار گفت که اصلا ما بنزين «يورو چهار» در ايران نداريم. آيا به مردم دروغ نگفتند؟ آيا اين جشن های ملی، در واقع عزاداری عده بسياری که امروز و حتا در نسل های آينده به خاطر اين بنزين آلوده هر روز می ميرند نيست؟ وقتی آقای روحانی در شعارهای انتخاباتی شان گفتند که خوب است چرخ سانتريفيوژها بگردد ولی چرخ کارخانه ها هم بگردد، امروز بايد به فکر جمله ديگری باشند، چون حتا اگر چرخ سانتريفيوژها و چرخ کارخانه ها و چرخ اقتصاد، چرخ فرهنگ و همه چرخ ها بچرخد، ولی چرخ سلامت شهروندان نچرخد طبعاَ هيچ کدام از اين چرخ ها و چرخيدن ها ارزش ندارد. اين چرخ هايی که می چرخد يا قرار است بچرخد، برای چه کسی قرار است بچرخد برای قبرستان ها، برای کسانی که نتوانستند نفس بکشند و الان زير خاک هستند، يا برای بيماران سرطانی که بايد با درد، جان بدهند، برای بچه های بيمار که با درد نفس می کشند.

«مريم شبانی» روزنامه نگار نيز پيام «بابک احمدی»، مترجم و پژوهشگر با سابقه کشورمان را که به دليل مشکلات نتوانسته بود خود را به همايش برساند، قرائت کرد: «آلودگی واژه نادقيقی است، مسموميت، بهتر و رساتر است و مرگ آور بهترين واژه است برای تهران و چندين شهر آلوده ايران در اين زمستان فاجعه بار و انگار حتا در اين زمستان برف هم نمی بارد تا کودکانی که دچار سرطان و بيماری های ريوی هستند، کمی شاد شوند. همه گناهکاريم از دولتی که بنزين معيوب تهيه کرده تا ملتی که دخالت در کار دولت را بيهوده دانسته و حاکمانی که اين دخالت را نخواسته اند. آنها مقصرند که هر روز در سواری های تک نفره راهی خيابان ها و بزرگراه ها می شوند و نمی دانند وسيله نقليه عمومی يعنی چه و نمی دانند بهای بليط اتوبوس و مترو چقدر است. دولتی مقصر است که ارجحيت را به ورود سواری ها داد و نه به وسايل نقليه عمومی. همه مقصريم که به عموم نمی انديشيم و در دنيای کوچک مان فقط خودمان را می بينيم تا روزی که مرگ در لباس سرطان يا بيماری های علاج ناپذير ناشی از فعاليت های صنعتی و تردد خودروها و سواری ها و موتورها از راه برسد. مقصريم که نه زندگی را جدی گرفتيم و نه هشدار مرگ را. حالا رشد صد در صدی سرطان در يک سال به کنار، هشدار بانويی که رئيس سازمان محيط زيست است که می گويد تهران را ترک کنيد به کنار... با کودکان تان چه می کنيد؟ ديده ايد صورت و سر کودکان سرطانی مان را، ديده ايد چشم های شان را. به خود آييد، اقتصاد سود و مصرف را رها کنيد، به انسان نه چون نيروی کار يا خريدار کالا، بلکه به کسی که دارای حق و منزلت، و حق حيات است بنگريد. تهران را ترک نکنيد، شرايط زيست در آن را دگرگون کنيد.»

«سوسن شريعتی» نويسنده، پژوهشگر و از مدافعان حقوق برابر که به دعوت کانون شهروندی زنان در اين نشست حضور يافته بود اظهار داشت : «وقتی از من خواستند که به اين برنامه بيايم، با خودم فکر می کردم که زمانی برايم غيرقابل تصور بود که بيايم و در مورد هوای پاک و ضرورت آن سخن بگويم. در واقع هوای پاک برای بقاء و حيات است و من جزو نسلی هستم که در رد تئوری بقاء می نوشت و مسئله اصلی اش «چگونه» زنده ماندن بود و نه لزوما زنده ماندن. چگونه ماندنی که گاه می شد برايش به کام مرگ رفت. اما امروز حرف بقاء است و زنده ماندن به هر قيميتی و يک کم بيشتر. برای خود من جالب است که آيا اين يک گردش گفتمانی است؟ به هرحال ما امروز می خواهيم به هر قيمت زنده بمانيم و به ما می گويند نمی شود و حداکثر تا ۱۰ سال ديگر زنده می توانيم بمانيم. در نقدی که به گذشته و به متفکران گذشته که مرگ برای چگونه زيستن و نه زيستن صرف، در جامعه و حتا ميان روشنفکران وجود دارد، در ميل به زيباتر شدن با انواع و اقسام وسيله ها و در خيلی چيزها ميل به زنده ماندن به هر قيميت حتا با ناديده گرفتن امر اجتماعی و ميل به زندگی ديده می شود. اما پارادکسی که در اين ميان وجود دارد آن است که ميل به زندگی بايد يک جور انزجار از مرگ را به دنبال داشته باشد و آن را زشت و کريه سوژه خوبی برای اعتراض بکند. اما به نظر می رسد که مردن ما را تکان نمی دهد و اين همان پارادوکسی است که به نظرم می آيد. در واقع وقتی ما صحبت از مرگ کسانی که در جريان های حق و باطل جان شان را از دست داده اند می کنيم، اين مرگ ها را با عنوان حماقت، جوانی و ملعبه شدن دست عده ای تخطئه می کنيم ولی وقتی مرگ سيستماتيک می شود و مثلا شمار مردگان در تصادفات رانندگی فاجعه بار می شود و حتا گاهی تعداد چنين مرگ های سيتماتيکی بيشتر از جنگ مثلا ايران و عراق است يا وقتی می شنويم که بر اثر همين آلودگی هوا، سالانه ۲۷۰۰ نفر در تهران می ميرند، هيچ واکنش غريبی از خود بروز نمی دهيم و آنها را گويا امری بديهی قلمداد می کنيم و هيچ اقدامی برايش نمی کنيم. در واقع با آن که نگاه جامعه نسبت به زندگی تغيير کرده و زندگی محور شده است اما همچنان واکنش ما به مرگ تغييری نکرده است و هيچ اقدامی برای اين هجوم مرگ بی وقفه نمی کنيم. بنابراين شايد بتوان گفت که موقعيتی که ما در آن قرار داريم، زيست در اورژانس است، يعنی در همين جا و امروز زندگی کردن و آينده را کوتاه مدت ديدن است. در واقع زيست در اورژانس نمی گذارد که بنشينيم به پای زندگی يا مرگ. دليل ديگرش شايد ديالکتيک به من چه و به تو چه باشد که ناشی از خودقربانی پنداری است که هر کسی دلايل هر مسئله ای را به گردن ديگری می اندازد.»

«محمد مالجو» دانش آموخته اقتصاد در اين نشست گفت: «ما در اعتراض به آلودگی هوا اينجا جمع شده ايم، البته فاجعه محيط زيستی ما محدود به آلودگی هوا نيست و بسيار گسترده تر از اين هاست. برخی دولت و برخی مردم را در برابر اين فجايع محيط زيستی مخاطب قرار داده و می دهند، ولی اينجا می خواهم يک کمی ارتفاع بحث ام را کوتاه تر کنم و همين جمع امروز را مورد خطاب قرار بدهم. تقاطع دانش اقليم شناس ها، محققان محيط زيست، اقتصاد سياسی دانان و اکولوژيست ها به ما نشان می دهد که يکی از علت های تخريب فزاينده محيط زيست توهم کالاانگارانه در مورد طبيعت و عناصر متشکله آن از جمله هوا، خاک و... است. ما به اين عناصر طوری نگاه می کنيم که گويی کالا هستند، در صورتی که طبيعت کالا نيست و محصول هيچ فعاليت توليدی نبوده، و در واقع ايجاد شده است. ما نمی توانيم رفتار نامتناقض داشته باشيم، آنگاه که از آلودگی هوا و ساير تخريب های محيط زيست شکايت می کنيم ولی همزمان می رويم به سراغ نهاد بازار آزاد هار و نظام حقوق مالکيت خصوصی بر همه عوامل توليد از جمله بر محيط زيست. به ميمنت پيروزی آقای روحانی، مخاطره حاکميت ناکارآمدی دولت های نهم و دهم در همه زمينه ها از جمله محيط زيست وجود داشت برطرف شده، اما به نظر می رسد که مخاطره جديدی در راه است مخاطره سياست های اقتصادی ويرانگر بازار آزاد به مجريگری دولت يازدهم که در کانون خودش، مالکيت بر تمام چيزها از جمله محيط زيست را در دستور کار خودش قرار دارد.»

«داريوش مهرجويی» نويسنده و کارگردان با سابقه سينمای ايران که به دليل آلودگی هوا برای مدتی است که از تهران بيرون رفته و در سفر است، پيام مکتوبی را برای اين گردهمايی اعتراضی ارسال کرده بود که توسط «مرضيه وفامهر» قرائت شد. در اين پيام، داريوش مهرجويی نوشته که: «هميشه اين پرسش برای من باقی است که چرا هيچ گاه راهکاری ضربتی و عملگرا ارائه نمی شود. و درباره موضوعی همچون آلودگی هوا، همچون نظريه ای انتزاعی صحبت می شود و آلودگی هوا همچنان پايدار و هر سال بد و بدتر می شود. من به شهرهای بزرگی همچون لوس آنجلس، توکيو، پاريس، لندن و بسياری ديگر سفر کرده ام و همه جا شاهد آلودگی هوا در شهرهای بزرگ بوده ام و البته پس از چند سال و به سرعت شاهد رفع و رجوع و حل اين آلودگی هوا بوده ام. آنها چه کار کرده اند؟ آنها با يک تير سه نشان زده بودند و همه هم موفق بوده اند. مهم ميزان مشارکت دولت و سرمايه های اوليه است. از يک طرف کليه اتومبيل های دودزا را گشت ارشاد آنها، دستگير کرد و دولت همه آن ماشين ها را با کمال گشاده دستی خريد و بنابراين همه از شر اتوبوس ها، مينی بوس ها، کاميون ها و اتومبيل ها و موتوری های دودزا و اسقاط خلاص شدند. اما در مملکت ما روزی ۱۳۰۰ اتومبيل وارد می شود ولی در ازای آن واقعاَ چند اتومبيل اسقاط خارج می شود؟ در ضمن مسئله مهم بعدی، بنزين معيوب است که در اين اتومبيل ها می سوزد.» وی سپس گفت: «ما اگر ملت هوشمندی باشيم بايد يک راهکار عملی همان که در تمام کلان شهرهای جهان عملی کردند، ابداع کنيم و چاره ای بيانديشيم و اگر دولت با آن بوروکراسی دست و پا گير و بی بودجه بودن اش (هر چند برای کشورهای ديگر بودجه زيادی مصرف می کنند) کاری نکند چنانچه تا حالا کاری نکرده، بايد خود ملت بسيج شود و با استفاده از نيروهای سپاه و بنياد مستضعفان و ستاد فرمان اجرايی امام (ره) و آستان قدس رضوی که خوشبختانه از سرمايه های کلانی برخوردارند و خود می دانند که با اين کار باعث نجات فرزندان و خانواده و مردم کشور خود می شوند، و گشت های ارشاد و بسيج، يک بسيج عمومی به راه بياندازند تا طبق فرمول های رايج که در کلان شهرهای جهان به کار رفته است، اين معضل را حل کنند.... بنابراين پيشنهاد می کنم که يک کميته احرايی زير نظر «سازمان محيط زيست» و دوستان مسئول و با کمک نهادهای سرمايه دار به راه بيافتد و راهکارهای اجرايی که در همه جا به کار رفته است و کارآمد بوده را پی بگيرند.»

«اسماعيل عبدی» دبير کل کانون صنفی معلمان ايران نيز که به دعوت کانون شهروندی زنان در اين همايش شرکت کرده بود چنين اظهار داشت: با توجه به آن که آموزش و پرورش می تواند قسمتی از مشکل محيط زيست و آلودگی هوا را حل کند بنابراين می خواهم از زاويه آموزش و پرورشی وارد شوم. چون متأسفانه در نحوه تأليف کتابهای درسی و در حوزه آموزش و پرورش در سند چشم انداز، هيچ رديف قابل ملاحظه ای برای آموزش محيط زيست وجود ندارد. ما اخيراَ ديداری داشتيم با روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش و از طرف کانون صنفی معلمان ايران پيشنهادی را به آنها ارائه کرديم. همانطور که اطلاع داريد آموزش و پرورش يک تفاهم نامه با حوزه علميه مبنی بر واگذاری مديريت مدارس به حوزه علميه و قرار دادن يک روحانی به شکل ثابت را در مدارس داشته است. برای همين، پيشنهاد کانون صنفی معلمان به وزارت آموزش و پرورش اين بود که اين تفاهم نامه را لغو کنند و به جای آن، تفاهم نامه ای را با «سازمان محيط زيست» امضاء کنند تا به مشکل محيط زيستی که همه ما دست به گريبان اش هستيم بپردازند.

«مژگان جمشيدی» روزنامه نگار حوزه محيط زيست هم ضمن سخنانش گفت: شهر تهران را می توان چنين برايتان توصيف کنم، شهری با ده ميليون نفر جمعيت ساکن و سه ميليون نفر که از شهرک ها و شهرهای اقماری به تهران می آيند برای کار و دوباره برمی گردند. شهری که به دليل توسعه بی رويه در حال بلعيدن همه دشت ها و مراتع و.. خود است، شهری بدون طرح جامع که طرح جامع اش پس از سال ها هنوز اجرا نشده، شهری با کلکسيونی از آلاينده ها از جمله آزبست است که بر اساس بررسی که دو سال پيش سازمان کنترل کيفيت هوای تهران انجام داد نشان داد که در بعضی از جاها بالاتر از ۵۰ درصد و در برخی جاها حتا تا ۱۰۰ برابر حد استاندارد و مجاز بوده است. آزبست هم يکی از آن آلاينده های بسيار سرطان زاست. و اين اتفاقی که در دو سال اخير داشتيم که به خاطر اين جشن ملی که برای توليد بنزين توسط پتروشيمی ها گرفتيم. کسانی که فنی تر هستند می دانند که پتروشيمی اصلا کارش توليد بنزين نيست و پالايشگاه است که کارش توليد بنزين است. اتفاقی که در اين دوسال افتاد اين بود که يکسری از محصولات پتروشيمی را با ترکيبات حلقوی سرطان زا افزدند تا بتوانند جبران کمبود محصولاتی را بکنند تا به اين ترتيب حجم بنزين را افزايش دهند و اين ها همگی باعث افزايش سرطان در ميان مردم شد. به طور کلی می توان گفت علت تشديد آلودگی هوا، سوخت غيراستاندارد، خودروی غيراستاندارد، و افزايش سرانه خودرو به ازای هر ۱۰۰۰ نفر در ايران به خصوص در تهران. سالانه ۵۰۰ هزار خودروی جديد به شهر تهران افزوده می شود. از سوی ديگر مسئله افزايش سطح اتوبان ها برای خودروهای شخصی هستيم. يعنی بودجه ای که بايد صرف حمل و نقل عمومی شود، صرف ساخت اتوبان های دو طبقه و اتوبان سازی می شود.» وی در خاتمه گفت: «راهکارهای تغيير وضعيت هوا و کنترل آلودگی هوا مشخص است و همه خيلی خوب می دانند و در جهان هم اين راهکارها انجام شده و موفق بوده، ولی متاسفانه دولتمردان و مسئولان ما در اين زمينه فقط حرف می زنند ولی هيچ اقدام عملی نمی کنند.»

«مينو مرتاضی لنگرودی» از کنشگران جنبش زنان و از اعضای بنيادگذار «مادران صلح» يکی ديگر از سخنرانان اين همايش بود. وی خاطر نشان کرد: «من دو هفته پيش از سوی دادگاه احضار شدم و در جلسه تفهيم اتهام ام، سرفه می کردم و قاضی هم سرفه می کرد ولی در نهايت به قيد وثيقه آزاد شدم تا در اين هوای آلوده تهران چند صباحی که واقعاَ معلوم نيست چقدر باشد زنده بمانم». اين پژوهشگر و کنشگر حقوق برابر در ادامه سخنانش افزود: «تخريب گسترده محيط زيست و چنين دغدغه هايی، زنان را وامی دارد که عليه تخريب مادر زمين اقدام کنند از اين روست که جنبش زنان و جنبش های محيط زيستی ارتباطی تنگاتنگ با يکديگر دارند و اين دو جنبش در فرايند توسعه پايدار نقش های مشابهی بر عهده گرفته اند و يار و ياور يکديگر هستند زيرا هر دو جنبش ضد فقر، ضد بهره کشی از زنان و زمين و طبيعت هستند. هر دو جنبش بين سلطه بر زنان و کودکان و بهره برداری سلطه جويانه از طبيعت، رابطه معنادار جستجو می کنند.»

«رضا کيانيان» بازيگر سرشناس سينمای ايران نيز در اين همايش اعتراضی، سخنانی ايراد کرد و گفت: روزی به چند نفر از دوستان گفتم که يک قاتل زنجيره ای راه افتاده در تهران و روزی ۲۴۵ نفر را می کشد، همه گفتند ای وای، راست می گی کيه اين قاتل زنجيره ای؟ گفتم آلودگی هوا؛ آنها فقط گفتند: «آهان، خوب» و از اين موضوع گذشتند. می خواهم بگويم که ما بايد گويا يک قتل رودرو برايمان اتفاق بيافتد که در مورد آن واکنش نشان بدهيم وگرنه وقتی اين قتل و قاتل خيلی روشن و واضح نيست، واکنشی به آن نشان نمی دهيم. در واقع قتل، صدها نوع و شکل دارد، يک جورش اين است که از بچه ها در چهار راه ها اينقدر کار بکشند که بميرند، يک جورش هم اين است که ما نفس بکشيم و هوا آلوده باشد و بميريم، اين هم می شود قتل. در اين ميان هيچ کس نيست که بگويد که اين قاتل يعنی آلودگی هوا را چه بايد بکنيم؟ منظور آن است که آمارهايی که در اين نشست در رابطه با آلودگی هوا ارائه شد البته که همه وجود دارد و واقعی است ولی مهم اين است که چه بايد بکنيم؟ چند وقت پيش ما بازيگران، چون مانند ورزشکاران بيشتر از بقيه به خاطر کارمان، هوا تنفس می کنيم، آمديم و به رئيس جمهور نامه ای نوشتيم و گفتيم که چون ما بازيگران اينجور و آنجور هستيم، از دولت می خواهيم که در رابطه با آلودگی هوا اقدامات عاجلی انجام دهد و اقدامات شان و نيز آمار واقعی مرگ و مير شهروندان را به خاطر آلودگی هوا در رسانه ها مطرح کند و يادشان باشد که ما به ايشان رأی داده ايم و می تواند روی کمک ما هم برای اقدامات جدی و عاجل برای رفع آلودگی هوا حساب کند. ما اين نامه را نوشتيم و من در فيس بوک برای جمع کردن امضاء گذاشتم. ولی متاسفانه می دانيد که کامنت های آن چه بود؟ برخی نوشته بودند که مگر خون شما بازيگران از خون ماها رنگين تر است که فقط برای شما بايد هوا را تميز کنند... اين کامنت ها نشان می دهد که ما معنی دموکراسی را نمی فهميم. دموکراسی يعنی حرکت صنفی. يعنی هر صنفی از منافع و از زاويه خودش به مسائل و مشکلات و معضلات برخورد کند و از منافع صنفی خودش دفاع کند. ما بازيگران از منافع صنفی خودمان دفاع می کنيم چون می دانيم ريزه کاری هايش چيست. بقيه گروه های صنفی هم مثل معلمان، کارگران، دانشجويان، زنان و... نيز هر کدام از منافع صنفی خودشان دفاع می کنند. بنابراين وقتی همه اصناف و گروه های اجتماعی شروع کنند به اعتراض و طرح مشکلات از زاويه منافع صنفی خودشان، آن وقت يک قدرتی ايجاد می شود و تشکل معنی پيدا می کند. تشکل همه با هم که معنی ندارد. يعنی هر صنفی در برابر آلودگی هوا از زاويه خودش موضع بگيرد و راهکار ارائه دهد و به دولت حرف اش را بزند.

«سيد مهدی حجتی» وکيل دادگستری و مدرس دانشگاه نيز اظهار داشت: «من درود می فرستم به بانيان اين نشست که يکی از بزرگترين دغدغه های شهروندان کلان شهری مثل تهران را موضوع اين نشست قرار داده اند. طبق اصل پنجم قانون اساسی همه شهروندان مکلف هستند در حفظ محيط زيستی که در آن زندگی می کنند احساس مسئوليت بکنند و اين وظيفه همگانی در قانون اساسی هم ذکر شده است. يعنی مبارزه با آلودگی محيط زيست يک وظيفه همگانی است. ما در حوزه حقوق کيفری ماهوی ما موارد متعددی را در رابطه با حقوق کيفری محيط زيستی قانونگذار ما وضع کرده است، اما عملا به نظر می رسد که اين قوانين موجود بازدارندگی لازم را نداشته است و يا احيانا اگر هم می توانسته داشته باشد اما حداقل اراده ای برای اجرای اين قوانين وجود نداشته است. من اشاره می کنم به قوانين مادر يعنی قانون مجازات اسلامی، ماده ۶۶۸ قانون مجازات اسلامی می گويد هر اقدامی که تهديد عليه بهداشت عمومی باشد جرم است. اما مجازات اش فقط از يک روز تا يک سال حبس. يعنی اين مجازات طبعا نمی تواند بازدارندگی لازم را عليه اقدام کنندگان در برابر بهداشت عمومی مردم ايجاد کند. اين مجازات هم برای همه است و فرقی نمی کند در برابر يک شخص حقيقی مثل من و شما باشد يا يک شخص حقوقی مثل شرکت های خصوصی يا دولتی و غيره باشد. البته تا قبل از سال ۱۳۹۲ در قانون قبلی، شرکت های خصوصی و دولتی قابل تعقيب کيفری نبودند ولی در قانون جديد اين امکان وجود دارد. اما در قانون مجازات اسلامی تعريف از آلودگی محيط زيست اينطور آمده است: پخش يا آميختن موادی خارجی به آب يا هوا يا خاک يا زمين که کيفيت فيزيکی، شيميايی و بيولوژيکی به طوری تغيير يابد که برای انسان ها يا گياهان يا حيوانات يا ديگر موجودات زنده مضر باشد. در سال ۱۳۷۴ هم قانونی تحت عنوان جلوگيری از آلودگی محيط زيست تصويب شد که طبق ماده ۳۲ آن مجازات برای ايجادکنندگان آلودگی برای محيط زيست، مبلغ ۳۰ هزار تا ۳۰۰ هزار در نظر گرفته شده است. همانطور که می بينيم اين مجازات ها، بازدارنده نيست. چون هر کسی می تواند دست در جيب اش بکند و اين مبلغ را بدهد و تمام. بنابراين اساساَ در حقوق کيفری ما، مجازات برای عاملان آلودگی محيط زيست بسيار ضعيف است و بازدارندگی لازم را ندارد.» وی در ادامه گفت: «به لحاظ حقوقی اگر مثلا ثابت شود که مرگ يک فرد مثلا به خاطر آلودگی هوا باشد، ما يک بحثی داريم در حقوق که به آن می گويند، شراکت در جنايت و در چنين مواردی اوليای دم آن فردی که بر اثر آلودگی هوا مرده است می توانند در دادگاه طرح دعوا کند و عليه مسئولان محيط زيست طرح شکايت کند. در ضمن بحثی در حقوق داريم به عنوان پيشگيری از وقوع جرم. بنابراين قوه قضاييه طبق قانون اساسی وظيفه پيشگيری از جرم را بر عهده دارد. اما متاسفانه در اين سال ها به رغم اين همه آلودگی هوا هيچ اقدامی يعنی هيچ طرحی از سوی قوه قضاييه برای جلوگيری از اقداماتی که عليه محيط زيست می شود تا جايی که می دانم داده نشده است.»

«مهديه گلرو» فعال دانشجويی نيز پشت ميکروفون قرار گرفت و چنين گفت: من به عنوان يک قربانی آلودگی هوا هستم و در همين يک ماهه به خاطر همين مسئله در حال رفتن به دکتر و دوا و درمانم، و سرفه هايم قطع نمی شود. اما به غير از قربانی آلودگی هوا بودن، من به عنوان فعال دانشجويی بايد بگويم که مسئله آلودگی هوا با جنبش دانشجويی ارتباط زيادی داشته است چون هميشه دولت آقای احمدی نژاد در سال های زمامداری اش به خاطر آلودگی هوا، ۱۶ آذر که روز دانشجوست را تعطيل اعلام می کرد.» وی در ادامه گفت: «همه شهرهايی که پُرترافيک هستند، حتما و لزوماَ آلوده نيستند. بنابراين ارتباط مستقيمی بين پُرترافيک بودن شهر تهران با آلودگی هوا وجود ندارد. بنابراين مشکل در جای ديگری است... به نظرم اين که تشکل های جامعه مدنی در رابطه با معضل آلودگی هوا فعال شده اند و در حال کمک به حل اين معضل و کمک به انجمن های محيط زيستی که به صورت تخصصی در اين زمينه کار می کنند، اتفاق خيلی مبارکی است و از همين رو از برگزارکنندگان اين نشست تشکر می کنم و اميدوارم در ۵ سال آينده با اين حساسيتی که در جامعه مدنی به وجود آمده؛ اين هيولايی که پشت سر ما در حال گرفتن جان شهروندان است را بتوان مانند ديگر کشورهايی که با اين معضل روبرو شدند و توانستند آن را مهار کنند، ما هم بتوانيم به زودی اين هيولای مخوف آلودگی هوا را شکست دهيم.»

«مرضيه وفامهر»، بازيگر، کارگردان و نويسنده در اين نشست در ابتدای سخنرانی خود گفت: خشنود هستم که سلولی از جنبش زنان ايران هستم چرا که باور دارم نمی شود عدالت خواه و آزاديخواه بود و برای حقوق از کف رفته ی زنان انديشه ای نکرد، کودکان و اقليت ها نيز جای کلمه ی زنان بگذاريد اما مسئله ی زنان عمده تر است چرا که از کودکی تبعيض جنسيتی آغاز می شود و در هر اقليتی نيمی زنان هستند، پس توجه به حقوق زنان توجه به ديگر شاخه های ناديده گرفته شده جامعه نيز هست.» وی در پايان سخنرانی خود گفت: «من وحشت دارم از مردمی که از هم گسيخته می شوند و ديگر "نبودن" را انتخاب می کنند". نبودنی" که مبتنی بر بودنی از نوع والاتر نيست". نبودنی" که نداشتن همگانی را عدالت می پندارند و شعارش" ندارم پس نداشته باش" " می خواهم نباشم پس تو هم نبايد باشی" است. نبودنی که ميل به تخريب افسارگسيخته ای است و من و شما نمی شناسد، همه را می بلعد. بی شک ديدن آسمان آبی اين ميلِ مخرب را به تعويق می اندازد و اين احوال را به آرامی تغيير می دهد. باشد که با توجه مسئولان به گوشزدهای روشنفکران پيشرو و هنرمندان ساختار شکن و مستقل، شهر از اين ديوانگی بيرون بيايد و دل نگرانی ها و استقلال رأی ما حمل بر سياه نمايی نشود. باشد که از آسمانی نيلگون پرنده ی اميد به انديشه ی ما پر بکشد و در هنرمان رخنه کند نه با سفارش و توصيه ی آقای رييس جمهور چرا که ما همگان به تدبير و اميد باور داشته ايم و داريم.»

«رضا دهقان» عضو سنديکای کارگری نقاشان به عنوان يک عضو از جامعه کارگری به سخنرانی پرداخت و گفت: «آلودگی هوا حالا ديگر پشت در خانه های ما آمده است، همه صدايشان درآمده است اما واقعيت آن است که ساليان درازی است که کارگران در بدترين شرايط و کمترين امکانات بهداشتی در حال کار هستند و متاسفانه تا حالا چه آن هايی که در «ان. جی او»های محيط زيستی هستند و چه آنهايی که دانشجو هستند در اين مورد صدايشان در نيامده است.» وی سپس افزود: «بحث های من چندتا محور دارد که حول چندين سئوال سعی کردم آنها راجمع بندی کنم ولی در اينجا فقط به دليل کمبود وقت، سرتيترهای بحث هايم را مطرح می کنم. اولين محور بحث ام اين است که چرا بايد توليد همراه با آلايندگی محيط زيست باشد؟ واقعاَ چه ضرورتی دارد که به خاطر توليد کالاهايی، آلودگی ايجاد شود و ضررش بيشتر از منفعت اش باشد؟ اين به خاطر سود يک عده محدود و انباشت سرمايه است. اما محور دوم بحث ام اين است که نقش و سهم کارگران در توليد آلاينده ها چيست؟ کارگران به دليل اين که شرايطی وجود ندارد که بتوانند کارهای مناسبی پيدا کنند مجبورند به هر کاری دست بزنند. نمونه اش همين «کارخانه سرب» در زنجان است که آلودگی ايجاد می کند يا همين «طلای تکاب» که با سيانور و بدون هيچ ايمنی و بهداشت، طلا را از خاک جدا می کنند. خيلی از مسئولان محيط زيست هم بارها و بارها اخطار داده اند و صدها حکم دادگاه داده اند اما هيچ کس هنوز نتوانسته اين کارخانه را حتا برای يک سال تعطيل کند. مسئله ديگر همين توليد انبوه اتومبيل است. واقعا چه ضرورتی دارد که اين همه ماشين توليد شود و يا وارد شود؟ درحالی که بايد اين همه جنگل را تخريب کنيم و جاده مثلا در شمال باز کنيم که اين ماشين ها بتوانند از آن عبور کنند. همه اين ها فقط به خاطر سوددهی است.» وی در ادامه خاطرنشان کرد: «کسانی که رأی داده اند بايد جوابگو باشند که چرا در بودجه ای که همين دولتی که به او رأی داده اند، کمترين بودجه برای حمل و نقل عمومی در نظر گرفته شده است و مجلس هم کليات اين بودجه را تصويب کرده! اکثريت کارگران جامعه ما از همين حمل و نقل عمومی استفاده می کنند. الان اين همه تاکسی فرسوده در سطح شهر است که اين کارخانه ايران خودرو نمی آيد کمکی به رانندگان تاکسی بکند و اين تاکسی های فرسوده را جايگزين کند چون خود تاکسی ران ها پولش را ندارند که تعويض کنند.» اين عضو سنديکای کارگران نقاش در پايان سخنرانی اش در رابطه با اين پرسش که چگونه کارگران می توانند در مسائل مربوط به محيط زيست مشارکت داشته باشند؟ گفت: «کارگران و کليه صنف هايی که کار می کنند مثل پرستاران، معلمان و... فقط با تشکيل اتحاديه ها و سنديکاها و آگاهی دادن از طريق اين تشکل ها به کارگران است که می توانند در مسائل زيست محيطی مشارکت فعال و مؤثر داشته باشند.»

«امين نظری» عضو کميته حقوق بشر دفتر تحکيم وحدت که در اولين نشست اعتراضی کانون شهروندی زنان در مورد منشور حقوق شهروندی نيز شرکت داشت، در اين همايش خطاب به حاضران گفت: اولين هشداری که درباره آلودگی هوا در ايران داده شده، سال ۱۳۳۶ بوده است. يعنی آن هشداری که در آن سال داده شد اگر تاريخ اش را برداريم گويی که برای امروز جامعه نوشته شده است. يعنی از آن سال تاکنون مسئله ای به عنوان آلودگی هوا وجود داشته و مطرح می شده است. يعنی اين مسئله آلودگی هوا سالهاست اتفاق می افتد و در اين سالهای اخير روند رو به رشد آن متأسفانه افزايش پيدا کرده است. يعنی طی ده سال گذشته ما در تهران فقط ۱۷۶ روز هوای پاک داشتيم و ۱۳۰۷ روز يعنی معادل سه سال، هوای ناسالم داشته ايم. واقعا اين آمارها و آمارهايی که در رابطه با وضعيت بنزين ناسالم و کارخانجاتی که آلودگی انبوه ايجاد می کنند، افزايش خودروهای فرسوده و آلاينده و هزاران مشکل ديگر وجود دارد که همه اين آمارها نشان دهنده فاجعه انسانی است، ولی متاسفانه ماها تا وضعيت به اين مرز فاجعه آميز امروز نرسد ما برای اتفاقاتی است که ساليان سال است دارد می افتد اقدامی نمی کنيم و مثلا اگر يک روز باد بيايد و يکی دو هفته هوا خوب شود ما ديگر يادمان می رود دور هم جمع شويم و در مورد آلودگی هوا صحبت کنيم و اقدامی انجام بدهيم. در واقع جامعه مدنی ما هيچ وقت کنشگرايانه عمل کند و هميشه واکنشی عمل کرده است. دو تا بازيکن فوتبال قليان می کشند، در روزنامه ها غوغا می کنند، ولی در همين دو هفته ای که هوای تهران خيلی آلوده بود روزانه ۸۰۰ نفر در تهران به بيمارستان ها مراجعه کرده اند، ولی روزنامه ها به عنوان يکی از بازوهای جامعه مدنی، هيچ عکس العملی درخوری نشان نمی دهند. بايد به جای حرف زدن ببينيم راهکار عملی چيست. معضل فقط بنزين و خودروی فرسوده نيست، معضل سوء مديريت در حاکميت است. اميدوارم واقعا بحرانی که در رابطه با آلودگی هوا وجود دارد را واقعا درک کنيم و به جای برخورد واکنشی صرف، به دنبال آن برويم که اين بحران را به صورت ريشه ای حل کنيم و نه موقتی و دولت را موظف کنيم که راهکارهای اجرايی و عملی پيدا کند و به مورد اجرا بگذارد.»

«سهراب مهدوی» مترجم و منتقد هنری که به دعوت کانون شهروندی زنان در اين همايش حضور يافته بود سخنان کوتاهی ايراد کرد و گفت: «نکته اول به نظرم در بحث هايی که مطرح شد و در رابطه با مسائل و معضلات زيست محيطی بود با بينش و نگرش ما ارتباط دارد. يعنی اين که ما خودمان را به عنوان انسان، جزيی از طبيعت می دانيم يا خارج از آن. من فکر می کنم ريشه اين مشکلات در اين است که ما انسان ها خودمان را جزوی از اين کره زمين نمی دانيم. اما نکته دوم: استفاده از ادبيات نابودی و انهدام است. به نظر من ادبيات انهدامی، هيچ وقت کمکی به بهبود شرايط نکرده و نخواهد کرد. از اين رو شايد بسيار ضروری باشد که استفاده از ادبياتی که از آن بهره می بريم تا معضلات زيست محيطی را مطرح سازيم می بايست با ظرافت و بدون آن که احساس گناه به کسی منتقل کنيم يا بدون اين که بخواهيم بگوييم که ما مسئول تمام اين بدبختی ها هستيم، بيان کنيم. اين امر به باور من، لازم است.»

«هادی کاشانی» فعال زيست محيطی و عضو «جمعيت داوطلبان سبز» در اين همايش گفت : دو دهه قبل که در اوج فعاليت های تشکل های زيست محيطی در کشورمان بوديم، به نظر می رسيد که دستور کار اين فعالان و انجمن های محيط زيست واضح و شفاف بود يعنی دستور کارمان حول آگاه سازی و اطلاع رسانی عمومی در رابطه با مسائل زيست محيطی بود. به هرحال اين فعاليت ها هم برای خودمان و هم برای قشری که اين مسائل زيست محيطی را برايشان مطرح می ساختيم جذاب بود. اما امروز به نظر می رسد دستور کار اساسا عوض شده است. به خاطر اين که الان ديگر مسائل زيست محيطی معطل آگاه سازی يک تشکل محيط زيستی نمی ماند. ما در مخيله مان هم نمی گنجيد که روزی روزگاری در کمتر از دو دهه طيف آش شله قملکاری که امروز اينجا دور هم جمع شده ايم حول يک موضوع زيست محيطی به اين راحتی جمع شوند و هر کسی با ادبيات و زبان خودش در اين مورد سخن بگويد. و برای همين واقعا جای خوشبختی است که اين اتفاق افتاده و جای بدبختی است که اين به علت فعاليت های ما نبوده که اين چنين اتفاقی افتاده است، بلکه به علت جلو افتادن مصائب زيست محيطی بوده است. اما مسئله ای که در اين ميان وجود دارد آن است که اگر ادبيات و زبان ما اين همه گسيخته و تکه تکه باشد و هر کسی صرفا بخواهد با ادبيات خودش صحبت کند و تلاش نکند که ادبيات و زبان گروه ديگری را بفهمد و درک کند و سعی کند با آن ارتباط برقرار کند.» وی در ادامه گفت: «امروز ديگر يک تشکل زيست محيطی به تنهايی کاری ازش برنمی آيد. درحالی که برخی ما فعالان محيط زيستی را در مظان اتهام قرار می دهند که شما به عنوان تشکل محيط زيستی چه کاری برای آلودگی هوا انجام داده ايد. در پاسخ به چنين پرسش هايی بايد گفت واقعا ما به عنوان يک تشکل محيط زيستی قرار نبوده که کاری برای آلودگی هوا انجام دهيم. آن زمانی که ما شروع کرديم به جمع آوری زباله ها در طبيعت، متهم شديم به زباله جمع کن و يک عده هم خيال شان راحت شد که يکسری آدم هستند که می روند و اين زباله ها را جمع می کنند. آنجايی که ما در مورد کاهش مصرف انرژی و آب صحبت کرديم، بقيه با خيال راحت مصرف کردند و فکر کردند يکسری به قول معروف احمق ديگر هستند که صرفه جويی می کنند ولی حالا همگی کم و بيش متوجه شده اند که تاثيرات تخريب آلودگی محيط زيست، فراتر از مرزها، قشرها، طبقات و تفکرهاست. امروزه علاوه بر قشرهای مختلف جامعه، عضو شورای شهر هم می گويد بچه من به خاطر آلودگی هوا بستری شده، نماينده مجلس هم می گويد آلودگی هوا خانواده ما را هم به ستوه رسانده، حکومت هم همين را می گويد. بنابراين مشکل کجاست؟ به نظر می رسد برای پيدا کردن راه حل، احتياج به بازنگری در سبک زندگی تک تک ما وجود دارد و از سوی ديگر با کمک روشنفکران ما نياز داريم که در ادبيات و اسطوره هايی که در پس ذهن تفکر جامعه است بازنگری کنيم. ما تا زمانی که باور داشته باشيم که مادر زمين هميشه زاياست و هر کاری ما بکنيم اين مادر زمين است که جبران می کند و دوباره زاينده است، ما به خطا رفته ايم. چون ديگر اسطوره مادر زمين به پايان عصر خودش رسيده است و ديگر زمين، مادر و زايا نيست.» وی در انتها گفت: «يک زمانی ما به عنوان يک تشکل غيردولتی، غيرسياسی و غير انتفاعی کار می کرديم ولی امروز به هر مسئله محيط زيستی که دست می گذاريم، امکان ندارد که غيرسياسی يا غيردولتی يا با کار داوطلبانه حل شود.»

«سيما ياری» شاعر و نويسنده نيز شعرش را با عنوان «گزارش هوا تقديم می شود» قرائت کرد و شعر خود را چنين به پايان برد: «قلبم می کوبد بر سينه ی من: / مرگ را می بينم در اين شهر، / در آشوويتس بزرگی به نام تهران...»

«علی گودرزی»، حقوقدان و وکيل دادگستری گفت: «به لحاظ حجم مقررات محيط زيستی، چه در دنيا و چه در ايران ما قوانين و مقررات فراوانی داريم، اما مسئله آن است که حجم بالايی از اين مقررات رعايت نمی شود و ضمانت اجرايی هم ندارد. مثلا ما يکی از معدود کشورهايی هستيم که در قانون اساسی مان در اصل پنجاهم آن از محيط زيست صحبت شده است. کمتر کشورهايی هستند که در آن زمان که قانون اساسی ما تصويب شد، چنين اصل آوانگاردی در آن وجود داشته باشد. اما به رغم همه اينها ما مشکلات زيست محيطی بسياری داريم. چون در ميان بسياری از مسئولان و مردم، هنوز محيط زيست يک امر فانتزی است و هنوز باور نکرده ايم که مسائل محيط زيست می تواند ما را بکشد يا زنده نگه دارد. هنوز برای بسياری از مردم، آلودگی محيط زيست، به عنوان امری است که ممکن است ده سال آينده ما را بکشد و نمی توانند درک کنند که ممکن است همين امروز ما ممکن است در ميان آن ۲۰۰ نفری باشيم که روزانه يا در هفته و ماه، به خاطر آلودگی هوا کشته می شويم و بازتاب اين ناآگاهی از مسائل محيط زيست در دولتمردان مان هم همين است. ما در ۸ سال گذشته وضعيت اسفناکی داشتيم و حتا کار به آنجا کشيده بود که می گفتند ممکن است برای توسعه ما ناچار باشيم که به مناطق حفاظ شده دست اندازی کنيم و خيلی مشکلات ديگر زيست محيطی داشتيم در اين چند ساله اخير. ولی خوشبختانه امروز با همان رايی که خودم دادم، کسی در سازمان محيط زيست قرار گرفته که حداقل با گفتمان محيط زيستی آشناست و می داند محيط زيست چيست و برای همين من خودم جزو کسانی هستم که اميدوارم با تغيير دولت و نگرش برخی از مسئولان و رئيس سازمان محيط زيست، اين انبوه مقررات محيط زيستی و پروتکل ها و معاهدات بين المللی که در زمينه هوا وجود دارد و به برخی از اين معاهدات پيوستيم، بتواند به اجرا درآيد و مشکلات به تدريج حل شود.»

«محمدرضا نيک نژاد» عضو کانون صنفی معلمان هم در اين نشست سخنان کوتاهی ايراد کرد: اينجا طرف صحبت اکثر ما دولت مردان هستند چون واقعا ممکن است کار چندانی از دست ما بر نيايد. وی سپس بخشی از مطلب شان را که در روزنامه شهروند منتشر شده بود قرائت کرد.
«سعيد دهقان» وکيل دادگستری و عضو شورای مرکزی سازمان های جامعه مدنی ايران، در اين نشست اظهار داشت: «مسلم است که اصل ۵۰ قانون اساسی در کنار قانون مسئوليت مدنی سال ۱۳۳۹ و در کنار تبصره ماده ۱۹ آلودگی هوا سال ۱۳۷۴ مجموعاَ برای مسئوليت پذيری مسئولان در رابطه با آلودگی هوا کافی نباشد و نياز است که اين قوانين از سوی مردم و جامعه مدنی پيگيری شود. چون همين قانون مغفول مانده ی مسئوليت مدنی سال ۱۳۳۹، قانون خوبی است که می تواند مورد استفاده هم قرار بگيرد ولی چون پيگيری نمی شود بلااستفاده مانده است. بنابراين مهم ترين موضوع، پيگيری مردم و جامعه مدنی است و پيگيری هم می تواند در سه سطح انجام شود: يعنی در سطح دولت، در سطح جامعه مدنی و روشنفکران و در سطح تک تک شهروندان و مردم. وقتی کسی اقدام نمی کند طبيعتا اين قوانين هم چه باشد و چه نباشد کاربردی ندارد. در واقع قانون بايدها و نبايدها را تعريف می کند اما بايدها و نبايدهای اخلاقی را من و شما بايد مشخص کنيم. برای همين، فراتر از قانون می خواهم بگويم که آن چيزی که در جامعه ما مهم است مدنيت به معنی اخص کلمه و فراگير شدن در توده جامعه است» وی در ادامه گفت: «مردم اين روزها مسئله ای به نام آلودگی هوا را تجربه می کنند و نمی توانند نفس بکشند، اما جامعه مدنی علاوه بر اين، طی ۸ سال گذشته، آلودگی ديگری را به نام آلودگی بيان و کارکرد تجربه کرده بود که به خاطر آن، فعالان جامعه مدنی هم نمی توانستند نفس بکشند. حالا که چند ماهی است داريم يک نفس کوچکی در فضای جامعه مدنی می کشيم، بگذاريد اين نفس را با هم بکشيم و مثبت انديش باشيم و اميدوار. به قول خانم سوسن شريعتی، جامعه ما به رغم آن که به دنبال زندگی است اما مرگ هم برايش عادی شده است، اما شايد اين به دليل همان ديدگاه ايدئولوژيک باشد که مرگ را حق می داند و آنقدر در جامعه ما اين حقانيت مرگ، مطرح شده که عشق به زندگی هم نمی تواند آنرا کمرنگ کند.» وی در ادامه گفت: «من بسيار خوشحالم که پس از مدت ها از صنف ها و فعالان حوزه های مختلف امروز دور هم جمع شده اند و نشسته ايم و داريم صحبت می کنيم. اين را دست کم نگيريم. شايد حرف درست اين باشد که به دست اندرکاران و برگزارکنندگان اين نشست بگوييم که اين نشست ها خوب است که مستمر باشد اما متغيرهای مزاحم هم بسيار زيادند. چون ديگرانی هستند که برای ما تصميم می گيرند.» وی در ادامه گفت: «اخلاق زيست محيطی آن چيزی نيست که بتوان با قانون تصويب اش کرد. مشکل صرفا مديريت نيست و در دل جامعه هم هست، چون ما نتوانستيم هنوز شهروند مسئول بار بياوريم چون خود ما در آموزش و پرورش، آنچه بايد می آموختيم را نياموختيم. برای همين به نظرم خوب است که صدای ما در رابطه با مسائل محيط زيستی نه صرفا به مسئولان که به شکل افقی و به سطح جامعه مان برسد. چرا که وقتی می بينيم بيش از ۲۸۰ تا معاهده بين المللی در رابطه با آلودگی هوا هست و ۷۰ تای آن جهانی است و بقيه اش منطقه ای است، يعنی مسئله آلودگی هوا يک امر جهانی است. بنابراين آنچه ما بايد در جامعه خودمان بيشتر روی آن کار کنيم، اخلاقی است که در جامعه بايد ريشه داشته باشد و نه از بالا به ما تحميل شود.»
«مهدی بهلولی» عضو کانون صنفی معلمان هم در همايش به سخنرانی پرداخت و گفت: دو سال پيش من صاحب فرزندی شدم که همان موقعی که متولد شد بيمارستان متوجه شد که بچه مشکلی دارد و درست تنفس نمی کند. بعد ما او را به بيمارستان قلب با هزاران مشکلی که هر کسی با اين جور مسائل روبرو شده باشد می داند چه می گويم، منتقل کرديم و بعد هم روز بچه ۱۰ روزه عمل قلب انجام دادند ولی با وجود همه اينها، آخر بچه فوت کرد. بعد ما جويا شديم که واقعا مشکل کجا بوده. برای همين به چندين متخصص مراجعه کرديم چون واقعا چنين موردی را در ميان آشنا و دور و اطراف نديده بوديم. به هرحال متخصصان گفتند که مشکل قلبی بچه، ممکن است ژنتيکی باشد و چه بسا ممکن است به خاطر آلودگی های شيميايی و آلودگی هوا هم باشد. چون ما در خانواده چنين مشکل ژنتيکی هم در خانواده سراغ نداشتيم. به هرحال متخصصان هم می گفتند که نمی توانيم به قطع اظهار نظر کنيم ولی ممکن است به علت آلودگی هوا هم باشد. ولی جالب آن است که آن روزی که بچه ما درگذشت و آمبولانس آمد تا او را به بهشت زهرا ببرد برای دفن، ماموران آمبولانس به ما گفتند که همان روز حدود ۱۶ تا بچه ۱۰ يا ۱۵ روزه را به بهشت زهرا برده اند که معلوم نيست که هيچکدام به چه علت فوت کرده اند. يعنی اين آمارهايی هم که داده می شود مشخص نيست تا چه حد واقعيت هايی که در جامعه وجود دارد را منعکس می کند و نمی شود به اين آمارها اعتماد کرد. [ادامه گز


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016