شنبه 2 فروردین 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

سلاخی که به قناری کوچکی دلباخته بود٬ مسعود نقره‌کار

davood-maghami.jpg
داود مقامی، از محبوب ترین خوانندگانِ میهنمان، ردیّه ای است بر پیشداوری ها و داوری های فرهنگی و دینی ای که سلاخ و قصاب را نماد و مظهر بیرحمی، خشونت و آدمکشی شناسانده اند. تاریخ و زندگی اثبات این واقعیت‌اند که اکثر رهبران دینی و سیاسی مصداق بیرحمی، خشونت و آدمکشی بوده اند نه قصابان و سلاخان. نمونه است سلاخ مهربان ما، که ازعشق و رنج جدائی خواند و با مردم مهربانانه رفتار کرد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


می دانستیم کدام روز، وچه ساعتی تُوی قهوه خانه می نشیند. تمام محله می دانستند. دهان به دهان چرخانده شده بود. می آمد تا کمکی باشد برای قهوه چی‌ای که جنب گاراژِ باقرفروتن - مسافربری اُتو فروتن و اتُو خراسان-، قهوه خانه ای برپا کرده بود. وقتی می آمد به هوای دیدن او قهوه خانه جای سوزن انداختن نبود. خیلی ها از توی پیاده رو،ازپشت شیشه‌ی قهوه خانه خواننده‌ی محبوب‌شان را تماشا می‌کردند.

صفحه ی روی" تپاز"و قفس بدبده ها و قناری ها هم الم شنگه ای براه می انداختند. دوسه باری هم قهوه‌خانه ی جواد خانبابا، قهوه خانه ای صفای رانندگان، را پُرمشتری ترکرد. وقتی می آمد زن ها و دخترها هم برای دیدن اش می آمدند ، اما از راه دور، از پیاده روی آن سوی خیابان بی سیم نجف آباد، که شده بود خیابان پارک ولیعهد. دختران و زنان از چشم ها و بازوهاو سرو سینه اش می گفتند، و ما از صدا و بروبازوش. بودند آنها که تعریف ازدیگران را خوش نداشتند ، و به چندتا پای آبله روی صورت اش، و سلاخ بودن اش بند می کردند. شوخی جدی، از قول بهزاد، بچه ی کوچه " طلا پور"، که اهل موزیک بود وجاز می‌زد، می گفتند:" تام جونز" ماست، و بعضی ترانه های اش را تام جونزاز داود مقامی" بلند کرده" مثلِ "دلیله" ".(1)، اما اصغر آلن دلون، که او هم اهل موسیقی بود قبول نداشت و می گفت : " این بهزاد طباله، خالی بنده، این دوتا نه خودشون، نه کاراشون، هیچکدوم بهم ربط ندارن"

مدتی اما قهوه خانه نیامد تا خبرآمد سرطان مغزگرفته، وچه زود مُرد. هیچ کس در محله باور نکرد تا که روزنامه و مجله ها نوشتند:

"..خواننده ای در کام مرگ....هفته گذشته داود مقامی خواننده ای که در دوسه سال اخیر خوش درخشیده بود و با وجودیکه در خارج از کادر رادیو و تلویزیون فعالیت داشت ، توانسته بود محبوبیت قابل توجهی کسب کند، در گذشت و علتش هم ابتلای این خواننده جوان به بیماری سرطان مغز بود که گریبانگیرش شده بود و سرانجام او را به کام مرگ سپرد و سوگی بزرگ برای جامعه هنرمندان بجای گذاشت. در مراسم تشییع جنازه و همچنین مجالس ختم داود مقامی اکثر هنرمندان شرکت داشتند..." (2)

قهوه چی جنب گاراژِ باقرفروتن پرچم سیاهی برسردرقهوخانه نشاند و بر پشت شیشه‌اش اطلاعیه "هوالباقی" را چسباند. دلخور بودیم از جواد خانبابا که چرا بیرقِ سیاه برسر درِقهوخانه اش نزده، و فقط اگهی خبر مرگ را پشت شیشه ی قهوه خانه‌اش، آنهم جائی که دید نداشت، چسبانده بود.

" تام جونز" ما

نوشته‌اند سال ۱۳۱۸ ه.ش متولد شد." کوچه ی آبشار خیابان ری زندگی می کرد". ورزشکار بود و از میان‌ ورزش ها پرورش اندام را جدی گرفت وتاحّد " مقام سوم در مسابقات پرورش اندام کشور" خودش را بالا کشید. کشتارگاه کار می‌کرد، سلاخ بود. خوانندگی را از نوجوانی شروع کرده بود، تا هنگام جوانمرگی اش بیش از 44 ترانه خواند، که " 39 ترانه موجود است".

سعیدمهناویان، آهنگساز و ترانه سرا، که برخی او را کاشف داود مقامی می دانند(3)، ازهمکاری‌اش با داود مقامی می گوید: " ....در یک مراسم عروسی... یکی از بستگان داماد گفت دوستی دارم که با من در کشتارگاه همکاره و صدای خیلی قشنگی داره میشه خواهش کنم بگید بیاد بخونه؟، گفتم من از خدا میخوام ...اسم او را اعلام کردن: داود مقامی . بعد از اعلام برنامه گفتن از دوستان دایی داماد هستن ... دیدم از ته حیاط یه جوان رشید که هیکل بسیار زیبایی داشت اومد جلو و برای مردم خواند ...، "...بعد مجله ای به من داد دیدم قهرمان سوم پرورش اندام کشور بود... بهش گفتم چطور همچین هیکل زیبایی می خواد بخونه؟ ... چی بلدی بخونی؟ گفتش هرچی شما بگی ، ترانه آتش جان از علی نظری را بهش دادم ....وقتی این ترانه رو اجرا کرد مردم چند بار درخواست دادن دوباره این ترانه را بخواند، بعد از مجلس داود گفت: من چه جوری می توونم شما رو پیدا کنم ، بهش گفتم من جام مشخصه ". و این شروع کارحرفه‌ای داود مقامی بود .سعید مهناویان برای اولین بار دو ترانه بنام فریبا و قلب محزون را برای داود مقامی، که آن زمان 22 سال سن داشت، ساخت. "... بعد ازمدتی که ترانه های فریبا و قلب محزون ضبط شدند این دو ترانه را به یکی از شرکت (کمپانی) های صفحه پرکنی دادم و وقتی صفحه ها وارد بازار شدند خودش تعجب کرده بود که چه قدرت صدایی دارد. وقتی ترانه فریبا پخش شد گفت : " فهمیدی چی شد؟ این ترانه فریبا عالم گیرشده ، همه بهم میگن داود دستت درد نکنه عجب آهنگی خوندی،ترانه فریبا بزرگترین رکورد صفحه در ایران را شکست".(4)

از آن تاریخ اغلب کمپانی ها خواستار همکاری با سعید مهناویان و داود مقامی شدند..." دلیل این که سعید مهناویان 36 آهنگ برای داود مقامی ساخت، این بود که هر دو طرف خواسته همدیگر را پیدا کرده بودند..."(5)

داود مقامی به سبکی که به سبک کوچه بازاری(لاله زاری ، عامیانه و.....) شناخته شده است می خواند، سبکی که آن را ترکیبی از ملودی های عربی و ترکی و ایرانی می دانند، " موسيقي ايراني ای باريتم عربي و بندری، که به مقام های ترکی و عربی نزدیک تراست".. ترانه ها و تصنیف های این نوع موسیقی بیش از هرچیز از عشق و اندوه جدائی گفته اند آنهم با زبانی ساده و عامه فهم . " این سبک موسیقی و آواز مورد علاقه طبقات فرودست و محروم جامعه بخصوص جنوب شهر تهران بود، مردمانی كه خواست ها و آرزوهاي خود را در اين نوع موسيقي جستجو مي كردند، حتي كاباره ها و كافه هايي كه اين نوع موسيقي درآن ها اجرا مي شدند بيشتر درمحله های لاله زارو مولوي و شوش بودند". (6). رادیو و تلويزيون ملي آن زمان صدا و تصوير خوانندگان کوچه بازاری ولاله زاري را پخش نمي كردند اما استقبال بخشی از مردم سبب شد تا تغییر سیاست بدهند. اما روزنامه ها و مجله ها به اين خوانندگان و حواشي زندگي آن ها مي پرداختند.
داودمقامی در22 سالگی با دختر عمه اش ازدواج کرد و پس از گذشت یکسال صاحب فرزندی شدند که نام آن را بهمن گذاشتند. دو فرزند دیگر به جمع شان اضافه شد ، یک دختر و یک پسر. وبا خانه‌ای پُر رفت و آمد، " دوستانش شب ها بعد از باشگاه به خانه داود می آمدند تا برایشان ترانه بخواند. می گفت باید از چنین مجلس هایی شروع کنم تا بتوانم در مجالس عمومی بخوانم"..." حتی روزی که در مسابقات پرورش اندام(بدن سازی) شرکت کرده بود دوستانش از او خواستند روی سکوی مسابقات برایشان بخواند...." (7). به تشویق و یاریِ برادربزرگترش اولین صفحه اش وارد بازار شد. کارهنری ِداود مقامی بدون بهره گیری از تریبون های تبلیغاتی دولتی و سرتاسری، و زدوبندها و جنجال های متداول در عرصه‌ی این هنرمورد استقبال بخش وسیعی از مردم قرار گرفت."...اولین قدمی که به تئاترگذاشت تئاتر دهقان بود. ترانه "بر باد رفته" که براساس زندگی اش ساخته شده بود، قرار بود " بعد از فوت او منتشر شود ولی به اسرار خود اوترانه وارد بازار شد و با استقبال زیادی روبرو شد...."

داود مقامی در اوج شهرت در سن 32 سالگی در۲۲ اسفند ۱۳۵۰ شمسی به علت بیماری سرطان مغز دربیمارستان الوند تهران درگذشت. و پیکرش در نمازخانهٔ شهرری به خاک سپرده شد.

davood.jpg


صدای آوازِ رنج جدائی.

زندگیِ داود مقامی، زندگی ای پُررنج واندوه بود، و ترانه‌های‌اش نیز حال و هوای همین نوع زندگی داشته اند. تشدید فشارهای عاطفی و روانی سبب شده بودند که مدتی خواندن را کناربگذارد. گفته بود: "...علاقه ای به زنده ماندن ندارم، پسر بردارم که علاقه زیادی بهش داشتم در اثر تصادف از دست رفت و هنوز غم او را فراموش نکرده بودم که خبر مرگ پدرم آمد ، یکسال پس از مرگ پدرم ، مادرم در گذشت ، چهارده ماه پس از مرگ مادرم ، بردار جوان و بهتر از جانم در اثر سکته قلبی درگذشت و...". با این حال پس چندی خواندن را شروع کرد، این آغاز دوباره اما دیری نپائید:"....گاهی حالت گیجی و غش به او دست می داد، هرکسی جویای حالش می شد می گفت چیزی نیست سینوزیت دارم خوب میشم "..."...خبر نداشت سرطان دارد ، یک شب که زیر کرسی خوابیده بود متوجه سوختگی پاهایش نشد ، از بوی سوختگی پای او، خانمش از خواب بیدار شد. شبانه او را به بیمارستان بردند..." .." با پای پانسمان شده روی سن می‌رفت تا برای مردم بخواند..." ، سرانجام حا‌ل‌اش رو به وخامت گذاشت وبه بیمارستان منتقل شد...".

آغاسی به عیادتش رفت و وقتی فهمید امیدی به زنده ماندن او نیست گریست، از آغاسی پرسید چرا گریه میکنی؟ اگر خیال می کنی ازمردن وحشت دارم اشتباه می کنی ، در آن لحظه خبرنگاران و عکسان مجله از او عکس می گرفتند ، می خواستند ازهمسرش نیز عکس بگیرد، همسرش گفت: "چون در مجله چاپ میشود نمیخواهم از من عکس بگیرید، داود اما از او خواست باهم عکس بگیرند: " این آخرین عکس من است می خواهم توی عکس کنارم باشی".

داود مقامی اما جانگدازترین اندوهِ زندگی را شاهد نبود." در یکی از روز ها که خانواده مقامی به قصد مسافرت به کاشان رفته بودند بر اثر تصادف پسر بزرگ داود مقامی (بهمن) و مادر زنش کشته شدند و این ضربه ی جانگداز دیگری بود برای همسرش که : " ... تنها دلخوشی او فرزندانش بودند که از داود بیادگار مانده بودند. در کتاب زندگی نامه داود مقامی از قول همسر وی آمده است: "... در این دنیا هر انسانی سهمی از غم وشادی دارد ولی با خواندن داستان زندگی پر ماجرای من متوجه خواهید شد که در زندگی جز حادثه و درد و غم چیزی نصیبم نبوده..."(8)

سلاخِ مهربان

داود مقامی درنگاه من شعر زیبای شاملوست: "...سلاخی زار می گریست، به قناری کوچکی دلباخته بود."، شعری که شگفتی آدمی معنا می کند، و شرمساری ِپیشداوری و داوری زیانبار فرهنگی و دینی در باره ی برخی ازشغل ها.

در فرهنگ ما و در دین اسلام صاحبان برخی مشاغل مورد توهین و تحقیر و قضاوت ناعادلانه قرار گرفته اند. پیشداوری ها و داوری ها ناراست و ناروا و قالب سازی (استریوتایپ) درمورد صاحبان بسیاری از حرفه ها وجود داشته و دارد. سلاخ و قصاب نماد بیرحمی و خشونت وآدمکشی معرفی شده اند:"لاجوردی قصاب اوین"، " میلوسویچ، سلاخ یوگسلاوی"،" آریل شارون قصاب صبرا و شتیلا" و... و ده ها نمونه ی دیگر.(9)

تردیدی نیست شغل و محیط کاربرخُلق و خوی، وبرگفتار و کردارآدمی تاثیر گذارند، و برخی از مشاغل به دلیل نوع حرفه وکارمی توانند در طولانی مدت تاثیر روانی و رفتاری خاصی بر جای بگذارند، اما اینکه شغل شخصیت آدمی را شکل وسامان می‌دهد، نادقیق است. نظر و نگاه منفی ای که نسبت به برخی از شغل‌ها در جامعه ما وجود دارد، تاثیر آموزه های " شارع مقدس" نیزهست. دراسلام در باره شغل ها و حرفه های مختلف روایت ها و گفته های فراوانی از قول حضرت محمد و ائمه و روحانیون و آخوندها وجود دارند. حضرات مشاغل را به شغل ها پُر ثواب و مستحب، مکروه وتخریبی، وحرام تقسیم کرده اند.

شغل های غیرحرام یا مشاغل "تنزیه کرده یامکروه" و مشاغل ترغیب شده یا مستحب. دلیل کراهت داشتن برخی شغل ها را هم نقش تخریبی آن شغل بر روح و روان و " ملکات" و رفتار دانسته اند.

"شارع مقدس" بعضی از مشاغل را تحسین کرده است، مثل "...فلاحت و زراعت که کارانبیا ست و هیچ کاری نزد خداوند از کشاورزی بهتر نیست. هیچ پیغمبری نبود مگر آنکه زراعت می کرد جز ادریس که خیاط بود..."

شغل هائی مثل زرگری مکروه است چون :"...زرگری از شغل ها و معاملاتی است که به سرعت ربا در آن پیدا می شود...

کاربا "گرم" و کاربا "خروار" فرق دارد، یکی تنگ نظری می آورد، یکی وسعت نظر، چون زرگری، با وزن کم یعنی مثقال و گرم سر و کار دارد تنگ نظری می آورد. اما زراعت، کاری است که سر و کار آدم با خرواراست و روح انسان را کوچک نمی کند...و برای آدم بلندنظری می آورد." ...فرزندت را به کفن فروشی هم نفرست. چون کفن فروش، دائماً در فکر این است که مردم زودتر بمیرند تا او کفن هایش را بفروشد... لذا این شغل هم مکروه است و..."

اما در کنار این دست استدلال هائی که برخی اسباب مزاح اند، احادیث و روایت های بیشتری در باره " دل سختی در کار قصابی" هست: "ولا تسلمه جزارا"، جزار یعنی سلاخ حضرت فرمودند: فرزندت را به کار سلاخی نگمار، در روایت دیگری از امام صادق(ع) آمده است که آن حضرت از پیغمبر اکرم نقل می کند: من به خاله ام غلامی را هدیه دادم و گفتم: "انی اعطیت خالتی غلاما و نهیتها ان تجعله قصابا"، این غلام را برای کار قصابی نگذار"اوحجاما او صائغا" (وسایل الشیعه/ ۷۱/۱۳۶)، ...البته توجه داشته باشید که قصاب با گوشت فروش فرق دارد ، جزار، و در اینجا قصاب، اصل آن از نظر لغت به کسی گفته می شود که شتر وگوسفند را سرمی برد، یعنی کارش سر بریدن است نه گوشت فروختن. حضرت می‌فرماید که:" فان الجزار نسلب منه الرحمه"، چرا که قصاب، مهربانی اش را از دست می دهد. " القصاب فانه یذبح حتی تذهب الرحمه من قلبه" (من لایحضره الفقیه/۳/۱۵۸) قصاب آن قدر ذبح می کند تا مهر و عطوفت از دلش می رود. انسان از نظر فطری این گونه است که از کشتار بدش می آید.اگر بنا شود کشتار حرفه آدم شود، فطرت انسان ضربه می خورد..." (10)

و فراوانند از این دست احادیث و روایات و گفته ها، که تاریخ و تجربه زندگی خلاف شان روایت کرده اند. در میان رهبران سیاسی و دینی ، که کشتارهای بزرگِ انسانی سبب شده اند قصاب و سلاخ نداشته ایم. تجربه امروزین در میهنمان نشان می‌دهد راویان این نوع احادیث و روایات، و پیروان‌شان، و رهبران تحصیلکرده و امروزین شان، با مهر وعطوفت بیگانه بوده اند و "فطرت انسانی" در وجودشان نایاب ترین بوده و هست.

داودمقامی، نمونه ی درخشانِ مهر و عطوفت و "فطرت انسانی" ست. او به عنوان یکی از محبوب ترین خوانندگان کوچه بازاری، ردیّه ای است بر پیشداوری ها و داوری های فرهنگی و دینی ای که سلاخ و قصاب را نماد و مصداق بیرحمی، خشونت و آدمکشی شناسانده اند. سلاخ مهربان، که " قلب محزون"‌اش خیلی زود از تپش بازماند، ازعشق و رنج جدائی خواند و با مردم مهربانانه رفتار کرد.

*******
زیرنویس:
1- تام جونز و"دلیله"‌اش.
http://en.wikipedia.org/wiki/Tom_Jones_singer
http://www.youtube.com/watch?v=CQIK3Te9Coo
2- کتاب زندگینامه داود مقامی، محسن کریمی در وبلاگی با نام داود مقامی
3- وبلاگ داود مقامی به مدیریت محسن کریمی
4- گفت‌وگوی«شرق» با جواد یساری
http://pendar.net/story/javad-yasari
" شاپور نیاکان نیز از معلمان داود مقامی بود اما بیشتر ترانه ها وآهنگ های داود مقامی را سعید مهناویان، یدالله بدر، ناصر تبریزی،مهدی مدنی و فیروزبرنجیان سروده و ساخته بودند."  
5- سعید مهناویان در باره داود مقامی(...گفتنی ست مهناویان برخی از ترانه های قدیمی را مجددا تنظیم و بازخوانی کرده است.)
http://www.youtube.com/watch?v=5WGdRYlF994
6- موسیقی کوچه بازاری
http://koochebazari.blogfa.com/post/11
7- منبع شماره 2
8- کتاب زندگینامه داود مقامی، محسن کریمی
9- در فرهنگ و ادیان دیگر نیز با حرفه سلاخی و قصابی تا حدودی همین گونه برخورد می شود، نگاه کنید به فیلم " دارو دسته نیویورک" .
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D8%B1
10- تأثیر تربیتی شغل ها

منابع دیگر و مطالب مربوط:

1-برای آشنایی بیشتر با این سبک موسیقی ، به وبلاگ های زیر نیز مراجعه نمایند :
وبلاگ گنجینه موسیقی ایران به مدیریت فرهاد اردکانی
گنجینه موسیقی ایرانی
توحید رحمان خواه : بیوگرافی، آثار و تصاویر: احمد معینی و سعید مهناویان ، رضا مقامی و جهانگیر کاشانی
وبلاگ رسمی خواننده شادروان احمد معینی
وبلاگ آهنگساز و شاعر سعید مهناویان
وبلاگ رسمی جهانگیر کاشانی
وبلاگ رسمی خواننده محبوب رضا مقامی
2- آقا مهدی (معروف به قدیمی) وبلاگ (قدیمستان)
وبلاگ قدیمستان
3-وبلاگ موسیقی کوچه بازاری به مدیریت بهنام
4- مجموعه کامل ترانه های مرحوم داوود مقامی (39 ترانه)
5- محمد ايرانمنش، خاطره اي از مرحوم داوود مقامي
http://www.youtube.com/watch?v=qXX75i5CAQs
داود مقامی بارها از اینکه شغل او سلاخی بود به او زخم زبان زده بودند. به یکی ازکسانی که او را به خاطر شغل سلاخی اش سرزنش کرده بود، به طنز گفته بود:
" ....اگه سلاخی بد بود، سوسن نمی خوُند یه کارد سلاخ به دلم ".


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016