گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
6 فروردین» تحریم های اقتصادی و حقوق بشر، گفت و گوی المانیتور با اکبر گنجی1 فروردین» سنت گرایی متعارض و نقدناپذیر آرش نراقی، اکبر گنجی 20 اسفند» اعتدالگرایی آمریکایی هاشمی رفسنجانی، اکبرگنجی 20 اسفند» اعتدالگرایی آمریکایی هاشمی رفسنجانی، اکبر گنجی (بخش دوم) 8 اسفند» جنگ قدرت منطقه ای عربستان سعودی و ایران، مقاله اکبر گنجی در نشنال اینترست
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! ایران و کریمه؛ آمریکا یا روسیه؟ اکبر گنجیروسیه برای حیاط خلوت نگاه داشتن اوکراین، هزینههای زیادی از جمله فروش گاز ارزان و کمکهای اقتصادی کرده است. دولت سرنگون شده اوکراین، اگرچه محصول صندوقهای انتخابات بود، اما دولتی فاسد بود که به منافع مردم و مطالبات آنان توجهی نداشت. این بستر داخلی، زمینه را برای دخالت خارجی دولتهای غربی و روسیه فراهم آورد. روسها احساس میکنند که پیش روی دولتهای غربی محدود به هیچ حدی نبوده و سپس نوبت به خود روسیه خواهد رسید
دریافت نسخه قابل چاپ همراه با لینک به منابع منبع: رادیو زمانه ویکتوریا نولند، دستیار وزیر خارجه آمریکا در امور اروپا، در گفتوگوی تلفنی ۲۸ ژانویه ۲۰۱۴ با جفری پایت سفیر آمریکا در اوکراین، درباره بحران آن کشور خشمگینانه گفت: "Fuck the EU" اما چرا این مقام آمریکایی این گونه به کل اتحادیه اروپا دشنام میدهد؟ یک تحلیل میتواند ناظر به شخصیت و سوابق او باشد. نولند متولد ۱۹۶۱ و روسیالاصل است و پدر بزرگش به آمریکا مهاجرت کرده است. او در دوران بیل کلینتون رئیس دفتر استرب تالبوت معاون وزیر خارجه بود و سپس معاون رئیس بخش امور روسیه در وزارت خارجه شد. در دوران بوش وی معاون اول مشاور امنیتی دیک چینی بود و بعد به عنوان سفیر آمریکا در پیمان ناتو منصوب شد. در دوران اوباما، ابتدا سفیر ویژه آمریکا در کنوانسیون نیروهای مسلح در اروپا بود، سپس سخنگوی وزارت خارجه شد. رابرت کیگان، همسر نولند یکی از مهمترین نئوکانهاست که در توجیه حمله به عراق نقش بسیار مهمی بازی کرد. در دسامبر ۲۰۱۳ نولند در میدان کیف اوکراین میان تظاهرکنندگان شیرینی توزیع میکرد که این عمل به شدت توسط دمیتری مدودف- نخست وزیر روسیه- مورد انتقاد واقع شد. در همان مکالمه نولند به ویتالی کلیتچکو، بوکسور سابق و یکی از رهبران تظاهرکنندگان و کاندیدای ریاست جمهوری آینده نیز توهین کرد؛ او را بیتجربه نامید و افزود که کلیچکو باید او وارد دولت شود. به تعبیر دیگر: ما/آمریکا تصمیم میگیریم که چه کسی رهبر اوکراین شود. اگرچه سیاستمداران نقش مؤثری در تعیین سیاستها دارند، اما نزاع کنونی و هتاکی نولند به اتحادیه اروپا را نمیتوان به شخصیت و سوابق وی تقلیل داد. این دشنام ناظر به تغییر وضعیت توازن قوا طی سالهای گذشته است. منافع ملی و توطئه الف- دولتها تعریف واحدی از "منافع ملی" ندارند. ب- دولتها بر سر مصادیق "منافع ملی" نیز دچار اختلاف نظرند. یک نمونه، گفتوگوی جرج بوش با نستور کرشنر- رئیس جمهور سابق آرژانیتن است. وقتی کرشنر به بوش پیشنهاد کرد که دولت آمریکا طرحی مانند طرح مارشال را که بعد از جنگ جهانی دوم در اروپا اجرا شد، در کشورهای در حال توسعه به اجرأ بگذارد، بوش عصبانی شد و گفت: این طرح دیوانه متعلق به دموکراتها است. جنگ، اقتصاد آمریکا را بهبود و توسعه میدهد. پ- "منافع ملی" لزوماً به "منافع مردم" یا "منافع کشور" قابل تحویل نیست. گاه منافع زمامداران حاکم، "منافع ملی" قلمداد میشود. ت- "توطئه" علیه دیگر دولتها، یکی از مهمترین راهکارهای تأمین "منافع ملی" در عمل است. ث- تئوری توطئه- یعنی همه مشکلات و مسائل داخلی را معلول اقدامات یک عامل خارجی (خصوصاً یک دولت) قلمداد کردن- باطل است، اما توطئهگری و جاسوسی رکن رکین سیاست خارجی دولتها است. افشاگریهای اسنودن نشان داد که دولت آمریکا چگونه شهروندان جهان، دولتهای دوست و غیر دوست، گروهها، شهروندان آمریکایی و حتی سنا را تحت جاسوسی و کنترل دائمی دارد. دایان فایشنتاین- سناتور ایالت کالیفرنیا- در باره جاسوسی و شکنجههای CIA گزارش داده و جیمی کارتر- رئیس جمهور اسبق آمریکا- گفته است که از ترس جاسوسی دولت آمریکا علیه خودش، برای صحبت کردن با رهبران جهان، به جای ایمیل، از پست عادی استفاده میکند. بنی گانتس- رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل- ضمن اعتراف به انجام عملیات خرابکارانه و ترور دانشمندان هستهای ایران گفت: "اسرائیل دهها عملیات سری در کشورهای خارجی و دشمن انجام داده است… من از عملیاتی در گذشتههای دور و نزدیک سخن میگویم، در ایران و دیگر کشورها، هیچ جایی خارج از دسترس ارتش اسرائیل وجود ندارد.". بر مبنای آن چه در این بند گفته شد، میتوان تحلیلی واقعگرایانه از رویدادهای اوکراین و نزاع آمریکا و روسیه ارائه کرد. فروپاشی و تحقیر غرور ملی الن گرینسپن- رئیس فدرال رزرو (بانک مرکزی) آمریکا طی دوره ۱۹۸۷ تا ۲۰۰۶- فروپاشی شوروی را رخداد اقتصادی دوران ساز عصر ما خواند. جیمز بیکر- وزیر خارجه اسبق آمریکا- در سال ۱۹۹۱ اعلام کرد که جهان به سوی نظامی چون چرخ، با محوری در میان پرههایی در اطراف، در حرکت است که در آن هر کشوری برای رسیدن به مقصد از مسیر آمریکا میگذرد. در تمام این مدت روسها به شدت هرچه تمامتر تحقیر شدند. آمریکاییها حتی نقش آنان در جنگ جهانی در مقابله با آلمان هیتلری و ژاپن را به شدت کاهش داده و بر نقش خود به شدت افزودند. اما واقعیت این بود که نبرد اصلی در جبهه شرقی صورت گرفت که ۳۰ میلیون انسان در آن کشته شد. سه چهارم نیروهای آلمان نازی در این جبهه میجنگید و ۷۰ درصد تلفاتش در همان منطقه بود. امبروز درباره اهمیت نقش آمریکا در شکست نازی ها، نقش شوروی را به شدت کاهش میدهد و نقش آمریکا را بالا می برد. شوارتز دیدگاه امبروز را نقد کرده ومیگوید که جنگ اصلی میان روس ها و نازی بود نه آمریکاییها و نازیها. به گفته بنیامین شوارتز، استفن امبروز "بیش از حد به تهاجم به سیسیل میپردازد که موجب تاراندن شصت هزار آلمانی از این جزیره شد و کورسک، بزرگترین جنگ همزمان تاریخ را، که حداقل یک و نیم میلیون سرباز شوروی و آلمانی در آن جنگیدند، کاملاً نادیده میگیرد…هر چند با شرمساری، اما باید پذیرفت که نبرد علیه آلمان نازی...به گفته جان اریکسن، کارشناس تاریخ نظامی، از اساس "جنگ استالین" بود." روسها هنوز هم تحقیر میشوند. جان کری در ۱۸ مارس خطاب به روسها گفت: "شما در جنگ سرد باختید، با آن کنار بیایید." مطابق قانون اساسی ۱۹۲۴ شوروی- که در قانون اساسی ۱۹۳۶ و ۱۹۷۷ مجدداً بر آن تأکید شد- کلیه جمهوریها دارای حق پیوستن یا جدایی از شوروی بودند. حق تصمیمگیری در این زمینه تابع حاکمیت ملی هر یک از جمهوریها بود. بدین ترتیب آنان دارای دو هویت "قومی- ملی" و هویت "شوروی سوسیالیستی" شدند. فدراسیون جمهوریهای روسیه، به عنوان مرکز، فاقد حزب کمونیست و تشکیلات مستقل بود. این فدراسیون در دوران اتحاد جماهیر شوروی توسط چهار دیوار یا سپر حفاظت میشد و با هیچ کشور جهان سرمایهداری مرز مشترک زمینی نداشت، چون مرکز اتحاد بود. حفاظ اول: جمهوریهای متحد دارای حقوق برابر با فدراسیون روسیه. دیوار دوم: "دموکراسیهای خلق" شامل ازبکستان و ترکمنستان و مغولستان و بعدها کشورهای اروپای شرقی. دیوار سوم: دولتهای دست نشاندهای چون کوبا، ویتنام، کره شمالی. دیوار چهارم- جنبش جهانی کمونیستی. با این همه مسائل قومی- ملی در دوران شوروی تنشزا بود:"خروشچف که خود یک اوکراینی بود، در تبعیض به نفع غیر روسهای فدرالیسم شوروی تا بدانجا پیش رفت که در سال ۱۹۵۴ و پس از یک شب باده گساری طولانی (به قرار مسموع) در سپیده دم روز ملی اوکراین ناگهان تصمیم گرفت کریمه را که از نظر تاریخی به سرزمین روسیه تعلق داشت به اوکراین ضمیمه کند."(مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، جلد سوم، پایان هزاره، ترجمه احد علیقلیان و افشین خاکباز، طرح نو، ص ۵۶). به گفته کاستلز، بزرگترین تناقض این بود که "فرهنگ و سنتهای روسی به دست شوروی سرکوب میشد" و "امپریالیسم روسی" منابع را به گونهای توزیع میکرد که "در مبادلات بین جمهوریها روسیه بازنده اصلی بود." روسیه برای اولین بار در سال ۱۹۹۱ دارای رئیس جمهور- بوریس یلتسین- شد. او در ۹ دسامبر ۱۹۹۱ با راضی کردن رهبران اوکراین و روسیه سفید از شوروی جدا شد و انحلال آن را اعلام کرد. در زمان فروپاشی شوروی، جرج بوش پدر به گورباچف قول داده بود که با انحلال پیمان ورشو، تحت یک وجب پیمان ناتو را گسترش نخواهد داد. اما دولتهای بعدی آمریکا نه تنها برخلاف وعده عمل کردند، بلکه تا مرزهای روسیه پیش رفتند. روسیه در مورد عراق با آمریکا همکاری کرد، به همراه چین به قطعنامه "پرواز ممنوع" علیه لیبی در شورای امنیت سازمان ملل رأی داد، اما آمریکا و اروپا آن مجوز را به مجوز "تغییر رژیم" تبدیل کردند. به همین دلیل، روسیه و چین فریب خورده، در مورد سوریه ایستادند و زیر بار هیچ نوع قطعنامهای نرفتند که امکان سوء استفاده داشته باشد. قدرتهای نوظهور الف- قدرت گرفتن اروپا: اروپا از سال ۲۰۰۰ به بعد، تقریبا رشد اقتصادی برابر با آمریکا داشت. نیمی از سرمایه گذاری خارجی را جذب کرد، در بهرهبری نیروی کار تقریباً در حد آمریکا بود، دهها میلیارد دلار مازاد تجاری داشت، نابرابری اقتصادی اروپا بسیار کمتر از آمریکاست، نظام بازنشستگی و مراقبت درمانی آن بسیار بهتر از آمریکاست و غیره و غیره. اما از نظر دانشگاهی همچنان عقبتر از آمریکا بوده و رشد جمعیتیاش نیز متوقف شده و در آینده با پیری جمعیت مواجه خواهد بود. ب- قدرتهای نوظهور گروه BRIC [برزیل، روسیه، هند و چین] از راه رسیدهاند و هریک سهم خود را از قدرت و نفوذ بین المللی طلب میکنند (آمریکا فقط یک تریلیون و ۳۰۰ میلیارد دلار به چین بدهکار است). حتی کشور کوچک و فاقد قدرتی چون عربستان سعودی، با درآمدهای سرسام آور نفتی، در منطقه برای آمریکا شاخ و شانه میکشد و به دنبال بر سر کار آوردن نیروهای متحد خود در همه کشورها- طالبان در افغانستان با کمک پاکستان، گروههای اسلام گرای سنی مذهب در سوریه و عراق، و…- است. نگاهی گذرا به سه شاخص وسعت، جمعیت و رشد اقتصادی، تا حدودی وضعیت جدید را به نمایش میگذارد: چین: ۹,۶ میلیون کیلومتر مربع وسعت، ۱,۳ میلیارد نفر جمعیت و میانگین رشد اقتصادی بالای ۹ درصد طی ۲۰۱۳- ۱۹۷۹. به این ترتیب، گویی روسها از وضعیت خفت بار شکست و تحقیر بیرون آمده، غرور ملی شان دوباره شکفته شده و اتکا به نفس ملی افزایش یافته است. به تعبیر دیگر، ارتقای جایگاه اقتصادی و ژئوپلتیک آنان، با رشد ناسیونالیسم روسی همراه شد. روسها خواهان اقتدار، شأن و منزلت جهانیاند. اما احساس میکنند که آمریکا و دولتهای اروپایی نه تنها آنان را از این حق محروم کرده، بلکه با گسترش حوزه نفوذشان تا مرزهای روسیه، به دنبال وارد آوردن ضربه مهلک دیگری به آنها هستند. جامعه دو قطبی اوکراین روسیه برای حیاط خلوت نگاه داشتن اوکراین، هزینههای زیادی- از جمله فروش گاز ارزان و کمکهای اقتصادی- کرده است. دولت سرنگون شده اوکراین، اگرچه محصول صندوقهای انتخابات بود، اما دولتی فاسد بود که به منافع مردم و مطالبات آنان توجهی نداشت. این بستر داخلی، زمینه را برای دخالت خارجی دولتهای غربی و روسیه فراهم آورد. روسها احساس میکنند که پیش روی دولتهای غربی محدود به هیچ حدی نبوده و سپس نوبت به خود روسیه خواهد رسید. (رجوع به مقاله "دفاع چین و روسیه از سوریه و ایران، چرا؟"). توطئه آمریکاییها ویکتوریا نولند، دشنام میدهد و طلبکار است. چرا؟ برای این که دولت آمریکا برای تأمین منافعاش در آن کشور ۵ میلیارد دلار هزینه کرده است. نولند میگوید: "از زمان استقلال اوکراین در ۱۹۹۱ آمریکا مردم اوکراین را برای برپایی ارگانهای دمکراتیک، [کسب] مهارت در توسعه جامعه مدنی، و یک شکل دولت خوب – تمامی آنچه که برای تحقق اوکراین [به عنوان یک کشور] اروپایی لازم است - یاری داده است. ما برای این کار بیشتر از پنج میلیارد دلار سرمایه گذاری کردهایم…". آمریکا هرگونه دخالتی در اوکراین را حق مسلم خود به شمار میآورد، اما منافع روسیه در کشور همسایه اش را نادیده گرفته و خواهان عدم دخالت روسیه در امور داخلی اوکراین است. بسیاری از رهبران حرکت اعتراضی را نیروهای "راست افراطی" تشکیل میدادند. این نکته که گروهی از رهبران مخالفان در اوکراین جزو گروههای راست افراطی بوده و هستند، مورد تأیید رسانههای جهانی قرار گرفته است. به عنوان نمونه، به مقاله نیویورک تایمز ۱۱ مارس ۲۰۱۴ درباره دمیتری یاروش- معاون شورای امنیت اوکراین- بنگرید. آمریکای یک بام و دو هوایی دولت آمریکا همیشه خود را یک دولت "استثنایی" قلمداد میکند که مجاز به هر کاری است. (به سخنان دیک چینی و باراک اوباما بنگرید) هیچ ارزش، رویه و قاعده بینالمللی همگانی وجود ندارد. آمریکا و سومالی تنها کشورهایی هستند که هنوز کنوانسیون بینالمللی حقوق کودک را تصویب نکردهاند. "آمریکای استثنایی" در مورد بسیاری از دیگر قوانین بینالمللی نیز به همین شیوه عمل کرده است. آمریکا، اسرائیل و ایران سه کشوری هستند که هنوز به دیوان بینالمللی کیفری نپیوستهاند. چرا؟ به دلیل این که نظامیانشان به خاطر ارتکاب "جنایت علیه بشریت" یا "جنایات جنگی" مورد محاکمه قرار نگیرند. اگر دولت آمریکا برای خود "استثنائاتی" قائل است، دیگران هم برای خود "استثنائات" قائل خواهند شد. اگر کاربرد زور، بدون مصوبه شورای امنیت سازمان ملل، برای آمریکا مجاز باشد، چرا برای دیگران مجاز نباشد؟ آمریکا پیشگام نابودی رویهها و ارزشهای روابط بینالملل بود. هیتلرسازی از پوتین الف- زیبیگنیو برژینسکی- مشاور امنیت ملی دولت آمریکا در دوران کارتر (۸۱- ۱۹۷۷)- در واشنگتن پست ۳ مارس، پوتین را به هیتلر تشبیه کرد و گفت که دولتهای غربی باید اوکراین را مجهز سازند و نیروهای سازمان ناتو به حالت آماده باش کامل درآیند. برژینسکی همین مواضع را در یک مصاحبه و یک مقاله دیگر هم بیان کرد. برژینسکی در مصاحبه با یورو نیوز هم پوتین را با هیتلر مقایسه کرد. ب- برنت استوکرافت- مشاور امنیت ملی پیشین آمریکا در زمان ریاست جمهوری جرارد فورد و جورج بوش پدر- گفته است که پوتین کاملا فرد متفاوتی است؛ او حتی نسبت به میخائیل گورباچف، رهبر شوروی سابق و یا نیکیتا خورشچف نیز متفاوت است. او فردی است که از سرویس اطلاعات شوروی (کا.گ.ب) آمده و شاهد فروپاشی شوروی سابق بوده است. او فردی پر از کینه است، چرا که فکر میکند فروپاشی شوروی به نفع غرب به ویژه آمریکا بوده و آنها قصد تحقیر روسیه و یا سوء استفاده از این کشور را دارند. پ- هیلاری کلینتون- وزیر امورخارجه دولت اول اوباما- در ۵ مارس پوتین را با هیتلر مقایسه کرد و گفت اقدام ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه در استقرار نیروهای نظامی در اوکراین با هدف حفاظت از شهروندان روس زبان اقدامات هیلتر برای حفاظت از آلمانیهای مقیم خارج را به خاطر میآورد: "اقدامات کنونی پوتین شبیه اقداماتی است که هیتلر در دهه ۳۰ انجام میداد." ت- کاندولیزا رایس- وزیر امور خارجه جرج بوش- نیز از تقویت قدرت نظامی آمریکا، باقی نگاه داشتن حداقل ۱۰ هزار نظامی آمریکا در افغانستان، برگزاری رزمایش هوایی با کشورهای حوزه دریای بالتیک، اعزام ناوشکن آمریکایی به دریای سیاه و تماس با جوانان تحصیل کرده روس برای عقب راندن پوتین سخن میگوید: "به ویژه جوانان تحصیل کرده این کشور از کرملین بیزار هستند. آنها میدانند که کشورشان نباید یک غول صنعتی استخراجگر باشد. آنها خواهان آزادیهای سیاسی و اقتصادی و ظرفیت نوآوری و خلاقیت در اقتصادی دانشبنیان و امروزی هستند. ما باید به سراغ جوانان روسی به ویژه دانشجویان و حرفهایهای جوان برویم که در حال حاضر بسیاری از آنها در دانشگاههای امریکا تحصیل کرده و در شرکتهای غربی کار میکنند. نیروهای دموکراتیک در روسیه باید بشنوند که آمریکا حامی بلندپروازی آنها است. این آنها هستند که آینده روسیهاند نه پوتین." با همه این گونه تبلیغات، مطابق جدیدترین نظرسنجی موسسه گالوپ، ۲۵ درصد مردم جهان معتقدند که آمریکا خطرناکترین کشور جهان است. در این نظرسنجی که در ۶۵ کشور انجام گرفته، فقط ۲ درصد شرکتکنندگان در آن گفتهاند که روسیه را منشاء تهدید برای امنیت بینالمللی میدانند. بر اساس این نظرسنجی، ۵۴ درصد مردم روسیه آمریکا را خطرناکترین کشور جهان میدانند. کاندولیزا رایس، در ماه مه ۲۰۰۷، پس از آن که سارکوزی راستگرا به ریاست جمهوری فرانسه انتخاب شد، از او پرسید که من چه کاری برای شما میتوانم انجام دهم؟ سارکوزی به او گفت: "تصویر خود را در جهان اصلاح کنید! شایسته نیست کشوری که قدرتمندترین و موفقترین کشور جهان است- و بنا به ضرورت از سوی ما نیز اعمال رهبری میکند- یکی از بیآبروترین کشورهای جهان باشد. چنین تصویری برای شما و متحدانتان مشکلات بزرگی به وجود میآورد. بنابراین هر کاری که میتوانید برای اصلاح نگرشی که نسبت به شما وجود دارد انجام دهید. این همان کاری است که میتوانید برای من نیز انجام دهید." نزاع خطرناک آمریکا و روسیه دیمتری کیسلیوف- مجری معروف برنامه تلویزیون روسیه- گفته است، روسیه تنها کشور در جهان است که قادر است آمریکا را تبدیل به خاکستر رادیو اکتیو کند. او در حالی این سخنان را بیان کرد که تصویر قارچ بزرگ انفجار اتمی در پشت سرش قرار داشت، یعنی همان تصویری که کاندلیزا رایس برای توجیه حمله به عراق استفاده کرد. این نزاع حتی اگر به تحریمهای اقتصادی محدود گردد، برای روسیه و اقتصاد جهانی هزینهمند خواهد بود. رشد اقتصادی روسیه در سال ۲۰۱۳ به ۱,۳ درصد کاهش یافت. به گزارش بانک جهانی، اگر بحران اوکراین و تحریمهای دولتهای غربی ادامه یابد، رشد اقتصادی روسیه در سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ به ترتیب به ۱,۱ و ۱,۳ درصد کاهش خواهد یافت و شاهد خروج ۱۲۵ تا ۲۳۰ میلیارد دلار سرمایه از روسیه خواهیم بود. در میان آمریکاییها، از همه معقولتر، هنری کیسینجر سخن گفت: به جای لعن و تکفیر پوتین، اوکراین آزاد، بدون عضویت در سازمان ناتو، فنلاندی شده و روابط کریمه با اوکراین نیز تا حد ممکن کاهش یابد و کریمه به یک جمهوری مستقل تبدیل شود. ایران و مسئله جنگ سرد روسیه و آمریکا دوم- عدم تأیید ضمیمه سازی کریمه: ایران به هیچ وجه نباید رفراندوم کریمه و اتحاد آن با روسیه را تأیید کند. این رویکرد، به زیان "امنیت ملی" و "منافع ملی" ایران- نه لزوماً جمهوری اسلامی- است. هرگونه تصمیمگیری باید ناظر به حفظ همیشگی تمامیت ارضی ایران باشد. از طریق "قرارداد امنیت جمعی" باید مرزهای ملی تمامی کشورهای منطقه تضمین شود. سوم- پیشبرد مذاکرات هستهای: حل نزاع هستهای باید در اولویت اول ایران قرار گیرد. ایران باید از بحران کنونی برای حل سریع مسئله و تبدیل توافق موقتی به توافق دائمی استفاده کند. توافقی که به لغو کلیه تحریمهای اقتصادی در برابر اثبات صلح آمیز بودن پروژه هستهای منتهی شود. "شفافیت حداکثری" ضامن استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای است. چهارم- بهبود روابط با آمریکا: دولت روحانی به رابطه با آمریکا به چشم نتیجه توافق نهایی هستهای مینگرد. اما بهبود روابط با دولت آمریکا خود متغیری است که به حل نزاع هستهای کمک میکند. بحران اوکراین و مسئله سوریه- به اضافه مسئله افغانستان و عراق- فرصت مناسبی برای بهبود روابط ایران و آمریکا و همکاری پدید آوردهاند. پنجم- دموکراسیسازی و حقوق بشر: همه این اقدامات نیازمند یک دولت قدرتمند است، یعنی دولتی که محصول رضایت تأییدی مردم باشد. دموکراتیزه کردن ساختار سیاسی و بهبود وضعیت حقوق بشر، دولت را قدرتمند میسازد. برای این منظور، باید کلیه زندانیان سیاسی و عقیدتی آزاد شوند، آزادی افکار و گفتار و رفتار به رسمیت شناخته شوند، کلیه امور به نهادهای مدنی واگذار گردد. باید اقلیتهای قومی و مذهبی و جنسی در عمل دریابند که همه "شهروندان آزاد و برابر" یک کشورند و قومیت و جنسیت و مذهب، متغیرهای تبعیض آفرین نیستند. ششم- قدرت منطقهای: به رسمیت شناختن قدرت منطقهای ایران و منافع اش، حق ایران است. اما این شناسایی لزوماً محصول قدرت نظامی و عربده کشی نظامیان نیست. قدرت اقتصادی بسیار مهم است. قرار بود ایران سالانه حداقل ۸ درصد رشد اقتصادی داشته باشد. بدون رشد اقتصادی بالا، بدون حل مسئله بیکاری و تورم و فقر، قدرت طبیعی و جغرافیایی کشور هم قابل استفاده نخواهد بود. میانگین رشد اقتصادی چین در عمر ۳۵ ساله جمهوری اسلامی، بالای ۹ درصد بوده است. این کشور اینک یک تریلیون و ۳۰۰ میلیارد دلار از آمریکا طلبکار است. به تراز تجاری چین و آمریکا در ۴ سال گذشته بنگرید: ۲۰۱۰- صادرات چین به آمریکا ۳۶۵ میلیارد دلار، واردات از آمریکا ۹۲ میلیارد دلار. ۲۰۱۱- صادرات چین به آمریکا ۳۹۹,۴ میلیارد دلار، واردات از آمریکا ۱۰۴ میلیارد دلار. ۲۰۱۲- صادرات چین به آمریکا ۴۲۵,۶ میلیارد دلار، واردات از آمریکا ۱۱۰,۵ میلیارد دلار. ۲۰۱۳- صادرات چین به امریکا ۴۴۰,۴ میلیارد دلار، واردات از آمریکا ۱۲۲ میلیارد دلار. دموکراسیخواهان ایرانی، همچنان پروسه گذار مسالمتآمیز به دموکراسی و بهبود وضعیت حقوق بشر را تعقیب خواهند کرد. آنان دموکراسی و آزادی و حقوق بشر را برای ایران و ایرانیان میخواهند، و به خوبی آگاهند که با ویران سازی ایران و جنگ داخلی و تروریسم نمیتوان به این آرمانها دست یافت. مسئله اصلی همچنان مسئله گذار است، اما گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر، نه گذار از ایران. Copyright: gooya.com 2016
|